پرش به محتوا

انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ اوت ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'سلسله' به 'سلسله'
جز (جایگزینی متن - 'سلسله' به 'سلسله')
خط ۴۵: خط ۴۵:
[[بدیهی]] است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است، امّا شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوت‌های اساسی باشد، همان به که از [[علم]] و [[ایمان]] یادکنیم و بگوییم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیازیافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.</ref>.
[[بدیهی]] است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است، امّا شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوت‌های اساسی باشد، همان به که از [[علم]] و [[ایمان]] یادکنیم و بگوییم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیازیافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.</ref>.


انسان حیوان هو عیناً ناطق است. حیوانیتی است که آن حیوانیّت در ضمن ناطق است<ref>حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۸.</ref>. انسان، خود نوعی حیوان است؛ از این رو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد؛ امّا یک [[سلسله]] تفاوت‌ها با هم‌جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیّت و تعالی بخشیده و او را بی‌رقیب ساخته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۱.</ref>. انسان مجموعه‌ای است از قوا، [[غرائز]] و استعدادها، انسان هم به [[زمان]] حاضر بستگی دارد و هم به زمان [[آینده]]<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۵۷.</ref>. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‌خواه و کمال‌مطلوب خواه آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که [[مادّی]] و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حدّاکثر [[همسر]] و فرزندانش اختصاص ندارد؛ عامّ و شامل و فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌ای خاص از زمان محدود نمی‌گردد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳.</ref>. انسان تنها موجودی است که میان خودش و ماهیّتش جدایی و فاصله است، یعنی میان انسان و [[انسانیت]]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیّتی. شخص انسان (یعنی مجموعه جهازات بدنی او) بالفعل به [[دنیا]] می‌آید. انسان در آغاز [[تولد]] از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات [[روحی]] از نظر آنچه بعداً [[شخصیّت]] [[انسانی]] او را می‌سازد، موجودی بالقوّه است، [[ارزش‌های انسانی]] او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و [[رشد]] یافتن. انسان از نظر روحی و [[معنوی]] یک مرحله بدنی عقب‌تر است. جهازات بدنی‌اش در رحم عوامل دست‌اندرکار [[آفرینش]] ساخته و پرداخته می‌شود، ولی جهازات روحی و معنوی و ارکان شخصیّتش در مرحله بعد از رحم باید رشد داده شود و پایه‌گذاری گردد. از این رو می‌گوییم هرکس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیّت خود است؛ قلم تصویرکننده و نقّاش [[خلقت انسان]] (برخلاف شخص او) به دست خودش داده شده است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۳.</ref>. [انسان] او مخلوقی است [[اجتماعی]]، [[اجتماع]] در نیروی [[علمی]] و دماغی و بدنی او که آن محصول را به وجود آورده است سهیم است؛ او در قوای جسمی و روحی خود مدیون اجتماع است؛ آن قوا و نیروها تنها [[مال]] خود او نیست، اجتماع در خود آنها ذی‌حق است، علیهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذی‌حق است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۵۶.</ref>.
انسان حیوان هو عیناً ناطق است. حیوانیتی است که آن حیوانیّت در ضمن ناطق است<ref>حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۸.</ref>. انسان، خود نوعی حیوان است؛ از این رو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد؛ امّا یک سلسله تفاوت‌ها با هم‌جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیّت و تعالی بخشیده و او را بی‌رقیب ساخته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۱.</ref>. انسان مجموعه‌ای است از قوا، [[غرائز]] و استعدادها، انسان هم به [[زمان]] حاضر بستگی دارد و هم به زمان [[آینده]]<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۵۷.</ref>. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‌خواه و کمال‌مطلوب خواه آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که [[مادّی]] و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حدّاکثر [[همسر]] و فرزندانش اختصاص ندارد؛ عامّ و شامل و فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌ای خاص از زمان محدود نمی‌گردد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳.</ref>. انسان تنها موجودی است که میان خودش و ماهیّتش جدایی و فاصله است، یعنی میان انسان و [[انسانیت]]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیّتی. شخص انسان (یعنی مجموعه جهازات بدنی او) بالفعل به [[دنیا]] می‌آید. انسان در آغاز [[تولد]] از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات [[روحی]] از نظر آنچه بعداً [[شخصیّت]] [[انسانی]] او را می‌سازد، موجودی بالقوّه است، [[ارزش‌های انسانی]] او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و [[رشد]] یافتن. انسان از نظر روحی و [[معنوی]] یک مرحله بدنی عقب‌تر است. جهازات بدنی‌اش در رحم عوامل دست‌اندرکار [[آفرینش]] ساخته و پرداخته می‌شود، ولی جهازات روحی و معنوی و ارکان شخصیّتش در مرحله بعد از رحم باید رشد داده شود و پایه‌گذاری گردد. از این رو می‌گوییم هرکس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیّت خود است؛ قلم تصویرکننده و نقّاش [[خلقت انسان]] (برخلاف شخص او) به دست خودش داده شده است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۳.</ref>. [انسان] او مخلوقی است [[اجتماعی]]، [[اجتماع]] در نیروی [[علمی]] و دماغی و بدنی او که آن محصول را به وجود آورده است سهیم است؛ او در قوای جسمی و روحی خود مدیون اجتماع است؛ آن قوا و نیروها تنها [[مال]] خود او نیست، اجتماع در خود آنها ذی‌حق است، علیهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذی‌حق است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۵۶.</ref>.


انسان به عنوان یک حیوان به اصطلاح مستوی‌القامّه و یک سر و دو گوش که روی دو گوش که روی دو پای خود [[راه]] می‌رود که نیست، انسان یعنی انسانیّت، یعنی [[فضائل انسانی]]، نه این گوشت و پوست. اگر انسان این گوشت و پوست بخواهد باشد و هیچ فرقی میان انسان و حیوان نیست، انسان هم حیوانی است که جانی دارد و می‌خورد و می‌خوابد و شهواتی دارد، پس برایش نمی‌توان [[ارزش]] قائل شد. وقتی می‌گوییم انسان به اعتبار آن [[کمالات]] و اعتبارهای [[انسانی]] می‌گوییم. اگر کسی ضدّ انسان باشد، و در واقع انسانی بالقوّه، و ضدّ انسانِ بالفعل باشد، او انسان شمرده نمی‌شود<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۴۷.</ref>. [انسان] موجودی است مرکب از آنچه در [[فرشتگان]] وجود دارد و از آنچه در خاکیان موجود است؛ هم [[ملکوتی]] است و هم مُلکی، هم [[علوی]] است و هم سفلی<ref>انسان کامل، ص۳۹.</ref>.
انسان به عنوان یک حیوان به اصطلاح مستوی‌القامّه و یک سر و دو گوش که روی دو گوش که روی دو پای خود [[راه]] می‌رود که نیست، انسان یعنی انسانیّت، یعنی [[فضائل انسانی]]، نه این گوشت و پوست. اگر انسان این گوشت و پوست بخواهد باشد و هیچ فرقی میان انسان و حیوان نیست، انسان هم حیوانی است که جانی دارد و می‌خورد و می‌خوابد و شهواتی دارد، پس برایش نمی‌توان [[ارزش]] قائل شد. وقتی می‌گوییم انسان به اعتبار آن [[کمالات]] و اعتبارهای [[انسانی]] می‌گوییم. اگر کسی ضدّ انسان باشد، و در واقع انسانی بالقوّه، و ضدّ انسانِ بالفعل باشد، او انسان شمرده نمی‌شود<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۴۷.</ref>. [انسان] موجودی است مرکب از آنچه در [[فرشتگان]] وجود دارد و از آنچه در خاکیان موجود است؛ هم [[ملکوتی]] است و هم مُلکی، هم [[علوی]] است و هم سفلی<ref>انسان کامل، ص۳۹.</ref>.
خط ۶۱: خط ۶۱:
انسان اخلاقی، انسانی است که از دایره خود پا بیرون گذاشته است و به غیر خود رسیده است. این همان مسلکی که در [[اخلاق]]، [[محبّت]] را به عنوان پایه اخلاق [[تبلیغ]] می‌کند و اخلاق در نظر او یعنی [[محبت]]، معلّم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام‌آور محبت می‌داند<ref>فلسفه اخلاقی، ص۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]</ref>
انسان اخلاقی، انسانی است که از دایره خود پا بیرون گذاشته است و به غیر خود رسیده است. این همان مسلکی که در [[اخلاق]]، [[محبّت]] را به عنوان پایه اخلاق [[تبلیغ]] می‌کند و اخلاق در نظر او یعنی [[محبت]]، معلّم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام‌آور محبت می‌داند<ref>فلسفه اخلاقی، ص۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]</ref>
===[[انسان اجتماعی]]===
===[[انسان اجتماعی]]===
انسان مانند برخی از جانداران دیگر، [[اجتماعی]] [[آفریده]] شده است. فرد به [[تنهایی]] [[قادر]] نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. [[زندگی]] باید به صورت یک شرکت درآید که همه در [[وظایف]] و بهره‌ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت میان انسان و سایر جاندارهای اجتماعی (مانند [[زنبور عسل]]) که در آنها تقسیم کار و [[وظیفه]] به [[حکم]] [[غریزه]] و به [[فرمان]] طبیعت صورت گرفته است و امکان هر نوع تخلّف و [[سرپیچی]] از آنها گرفته شده است. برخلاف انسان که موجودی [[آزاد]] و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و [[تکلیف]] باید انجام دهد. به عبارت دیگر، آن جاندارها همان‌طور که نیازهایشان اجتماعی است، [[غرایز]] اجتماعی نیز به صورت جبری [[حاکم]] بر آنهاست. انسان نیازهایش اجتماعی است بدون آنکه چنان غرایزی بر او [[حکومت]] کند. غرایز اجتماعی انسان به صورت یک [[سلسله]] تقاضا در [[باطن]] انسان وجود دارد که در سایه [[تعلیم و تربیت]] باید پرورش یابد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۴۷.</ref>.
انسان مانند برخی از جانداران دیگر، [[اجتماعی]] [[آفریده]] شده است. فرد به [[تنهایی]] [[قادر]] نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. [[زندگی]] باید به صورت یک شرکت درآید که همه در [[وظایف]] و بهره‌ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت میان انسان و سایر جاندارهای اجتماعی (مانند [[زنبور عسل]]) که در آنها تقسیم کار و [[وظیفه]] به [[حکم]] [[غریزه]] و به [[فرمان]] طبیعت صورت گرفته است و امکان هر نوع تخلّف و [[سرپیچی]] از آنها گرفته شده است. برخلاف انسان که موجودی [[آزاد]] و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و [[تکلیف]] باید انجام دهد. به عبارت دیگر، آن جاندارها همان‌طور که نیازهایشان اجتماعی است، [[غرایز]] اجتماعی نیز به صورت جبری [[حاکم]] بر آنهاست. انسان نیازهایش اجتماعی است بدون آنکه چنان غرایزی بر او [[حکومت]] کند. غرایز اجتماعی انسان به صورت یک سلسله تقاضا در [[باطن]] انسان وجود دارد که در سایه [[تعلیم و تربیت]] باید پرورش یابد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۴۷.</ref>.


اجتماعی بودن انسان و به صورت [[جامعه]] درآمدن او و دارای [[روح جمعی]] شدنش از خاصیّت ذاتی نوعی او سرچشمه می‌گیرد و یک خاصیّت از [[خواص]] [[فطری]] نوع انسان است، نوع انسان برای اینکه به کمال لایق خود که [[استعداد]] رسیدن به آن را دارد برسد، [[گرایش]] [[اجتماعی]] دارد و زمینه روح جمعی را فراهم می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۵۶.</ref>. بدون [[شک]] انسان یک موجود اجتماعی است. معنای اینکه انسان موجود اجتماعی است، مسلّم صرف این نیست که [[انسان‌ها]] باید با یکدیگر در یک مکان - مثلاً در [[شهر]] یا ده - [[زندگی]] کنند و زندگی‌هایشان نمی‌تواند مثل بعضی از حیوانات صحرا که انفرادی زندگی می‌کنند (مانند شیر و پلنگ) به طور منفرد باشد؛ صرف این نیست که فقط با هم گلّه‌وار زندگی می‌کنند، بلکه زندگی افراد [[بشر]] بر اساس یک سلسله [[روابط]] است و در واقع یک نوع ترکیب میان افراد صورت می‌گیرد و این ترکیبی است منحصر به نوع خود؛ این [[جور]] ترکیب، خارج از [[جهان]] انسان وجود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۱۲۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۵.</ref>
اجتماعی بودن انسان و به صورت [[جامعه]] درآمدن او و دارای [[روح جمعی]] شدنش از خاصیّت ذاتی نوعی او سرچشمه می‌گیرد و یک خاصیّت از [[خواص]] [[فطری]] نوع انسان است، نوع انسان برای اینکه به کمال لایق خود که [[استعداد]] رسیدن به آن را دارد برسد، [[گرایش]] [[اجتماعی]] دارد و زمینه روح جمعی را فراهم می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۵۶.</ref>. بدون [[شک]] انسان یک موجود اجتماعی است. معنای اینکه انسان موجود اجتماعی است، مسلّم صرف این نیست که [[انسان‌ها]] باید با یکدیگر در یک مکان - مثلاً در [[شهر]] یا ده - [[زندگی]] کنند و زندگی‌هایشان نمی‌تواند مثل بعضی از حیوانات صحرا که انفرادی زندگی می‌کنند (مانند شیر و پلنگ) به طور منفرد باشد؛ صرف این نیست که فقط با هم گلّه‌وار زندگی می‌کنند، بلکه زندگی افراد [[بشر]] بر اساس یک سلسله [[روابط]] است و در واقع یک نوع ترکیب میان افراد صورت می‌گیرد و این ترکیبی است منحصر به نوع خود؛ این [[جور]] ترکیب، خارج از [[جهان]] انسان وجود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۱۲۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۵.</ref>
خط ۷۲: خط ۷۲:


===[[انسان بی‌طبقه]]===
===[[انسان بی‌طبقه]]===
در دو سه قرن اخیر یک [[سلسله]] مکتب‌های دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه‌های [[اجتماعی]] [[گرایش]] پیدا کرده‌اند، نه به جنبه‌های فردی. یکی [[انسان کامل]] را انسان بی‌طبقه می‌داند؛ [[معتقد]] است که اگر انسانی در طبقه‌ای باشد (مخصوصاً در طبقه‌های عالی‌تر) همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در [[جامعه طبقاتی]]، هیچ‌وقت انسان درست و سالم وجود ندارد<ref>انسان کامل، ص۱۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتب‌های دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه‌های [[اجتماعی]] [[گرایش]] پیدا کرده‌اند، نه به جنبه‌های فردی. یکی [[انسان کامل]] را انسان بی‌طبقه می‌داند؛ [[معتقد]] است که اگر انسانی در طبقه‌ای باشد (مخصوصاً در طبقه‌های عالی‌تر) همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در [[جامعه طبقاتی]]، هیچ‌وقت انسان درست و سالم وجود ندارد<ref>انسان کامل، ص۱۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>


===[[انسان حقیقی]]===
===[[انسان حقیقی]]===
خط ۷۸: خط ۷۸:


===[[انسان فطری]]===
===[[انسان فطری]]===
یک انسان فطری یعنی هرکسی [[بالفطره]]، انسان متولّد می‌شود همراه یک [[سلسله]] ارزش‌های عالی و متعالی بالقوّه. وقتی انسان متولد می‌شود، بالقوّه [[اخلاقی]] است، بالقوّه متدیّن است، بالقوّه حقیقت‌جوست، بالقوّه [[زیبایی]] [[دوست]] است، بالقوّه [[آزاد]] است؛ تمام [[ارزش‌ها]] را بالقوّه در خودش دارد، مثل درختی است که باید به او آب، [[نور]] و لوازم دیگر رساند، تا [[رشد]] کند و اینها در او به وجود آید. این انسانِ فطری است<ref>شناخت، ص۲۴۱.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
یک انسان فطری یعنی هرکسی [[بالفطره]]، انسان متولّد می‌شود همراه یک سلسله ارزش‌های عالی و متعالی بالقوّه. وقتی انسان متولد می‌شود، بالقوّه [[اخلاقی]] است، بالقوّه متدیّن است، بالقوّه حقیقت‌جوست، بالقوّه [[زیبایی]] [[دوست]] است، بالقوّه [[آزاد]] است؛ تمام [[ارزش‌ها]] را بالقوّه در خودش دارد، مثل درختی است که باید به او آب، [[نور]] و لوازم دیگر رساند، تا [[رشد]] کند و اینها در او به وجود آید. این انسانِ فطری است<ref>شناخت، ص۲۴۱.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش