پرش به محتوا

اشج عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲
جز
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[اشج عبدی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[اشج عبدی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[عبدی]] به کسانی گفته شده که به [[عبد القیس]] [[نسب]] می‌برند<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵.</ref>. وی از تیره [[بنی‌عضر]] [[عبدالقیس]]<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۴۵.</ref> و از اهالی [[بحرین]] است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref>. نام او گوناگون نقل شده است: [[منذر بن عائذ]]<ref>ابن شبه نمیری، ج۲، ص۵۸۲؛ سمعانی، ج۴، ص۲۰۲؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵؛ ابن حجر، ج۶، ص۱۷۰.</ref>، [[منذر بن حارث بن زیاد بن عمر بن عوف]]<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۴۵؛ ابن اثیر، ج۱، ص۹۶.</ref>، [[منذر بن عمرو]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸.</ref>، [[منذر بن عامر]]، [[منذر بن عبید]]<ref>نووی، ج۱، ص۱۸۹.</ref> [[منقذ بن عائذ]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸ و ج۶، ص۱۷۰.</ref> و [[عبدالله بن عوف]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸ و ج۶، ص۸۰.</ref> از نام‌های نقل شده برای اوست. [[آشفتگی]] گزارش‌های منابع، نتیجه‌گیری [[قطعی]] را در تشخیص نام [[واقعی]] او اندکی مشکل می‌نماید. او به لقبش «اشج» (آنکه بر پیشانی خود اثر شکستگی دارد)، «عبدالقیس» و «اشج بنی عمرو»<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۳۸.</ref> یا «اشج بنی عصر»<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۶؛ سمعانی، ج۴، ص۲۰۲.</ref> [[شهرت]] دارد، که «بنی‌عمرو» و «بنی‌عصر» هر دو از تیره‌های عبدالقیس است. او سالار [[قوم]] خود بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۶.</ref>.
[[عبدی]] به کسانی گفته شده که به [[عبد القیس]] [[نسب]] می‌برند<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵.</ref>. وی از تیره [[بنی‌عضر]] [[عبدالقیس]]<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۴۵.</ref> و از اهالی [[بحرین]] است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref>. نام او گوناگون نقل شده است: [[منذر بن عائذ]]<ref>ابن شبه نمیری، ج۲، ص۵۸۲؛ سمعانی، ج۴، ص۲۰۲؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵؛ ابن حجر، ج۶، ص۱۷۰.</ref>، [[منذر بن حارث بن زیاد بن عمر بن عوف]]<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۴۵؛ ابن اثیر، ج۱، ص۹۶.</ref>، [[منذر بن عمرو]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸.</ref>، [[منذر بن عامر]]، [[منذر بن عبید]]<ref>نووی، ج۱، ص۱۸۹.</ref> [[منقذ بن عائذ]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸ و ج۶، ص۱۷۰.</ref> و [[عبدالله بن عوف]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸ و ج۶، ص۸۰.</ref> از نام‌های نقل شده برای اوست. [[آشفتگی]] گزارش‌های منابع، نتیجه‌گیری [[قطعی]] را در تشخیص نام [[واقعی]] او اندکی مشکل می‌نماید. او به لقبش «اشج» (آنکه بر پیشانی خود اثر شکستگی دارد)، «عبدالقیس» و «اشج بنی عمرو»<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۳۸.</ref> یا «اشج بنی عصر»<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۶؛ سمعانی، ج۴، ص۲۰۲.</ref> [[شهرت]] دارد، که «بنی‌عمرو» و «بنی‌عصر» هر دو از تیره‌های عبدالقیس است. او سالار [[قوم]] خود بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۶.</ref>.


[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref>، درباره چگونگی [[مسلمان]] شدن او گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[مردم]] بحرین [[نامه]] نوشت و بیست نفر از آنان [[خدمت]] [[حضرت]] شرفیاب شدند که سالارشان [[عبدالله بن عوف اشج]] بود. رسول خدا{{صل}} در [[تعظیم]] آنان فرمود: «خوش آمده‌اند، چه قومی [[نیکو]] هستند». آنان با همان لباس‌های سفرشان خدمت رسول خدا{{صل}} رسیدند، ولی اشج [[لباس]] [[سفر]] را بیرون آورد و دو قطعه لباس [[زیبایی]] را که در صندوقچه‌ای نهاده بود، پوشید و خدمت آن حضرت شرفیاب شد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰؛ طبرانی، ج۱، ص۱۳۲.</ref>، حضرت پرسید: کدام یک از شما عبدالله اشج هستید؟ اشج که مردی کوتاه قامت و زشت‌‌رو بود، ضمن معرفی خود عرض کرد: ای رسول خدا! به وضع ظاهر مردان نباید توجه کرد، بلکه زبان و [[دل]] آنها را باید دید. [[حضرت]] فرمود: «در تو دو [[خصلت]] نیکوی [[بردباری]] و [[وقار]] - یا [[حلم]] و [[حیا]] ۔ (بنا به [[اختلاف روایات]]) هست که [[خداوند]] آن دو را [[دوست]] دارد»<ref>طبرانی، ج۱، ص۱۳۲؛ ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸ و ج۵، ص۹.</ref>. [[وفد]] [[عبدالقیس]] ده [[روز]] در [[مدینه]] بودند. در این مدت، اشج از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[قرآن]] و [[احکام]] می‌پرسید و گاهی نیز [[اُبی بن کعب]] برای آنان قرآن می‌خواند. رسول خدا{{صل}} بیشترین [[پاداش]] را در بین [[نمایندگان]] عبدالقیس به اشج داد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۱.</ref>. برخی اشج را [[نخستین مسلمان]] [[عبد القیس]] دانسته‌اند<ref>ابن قتیبه، ص۳۳۸.</ref>. براساس [[روایت]] دیگر: اشج، [[عمرو بن قیس]] را همراه برادرش اریقط [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} فرستاد تا از او خبر بیاورد. وقتی برگشت و [[اخبار]] حضرت را گفت، اشج [[مسلمان]] شد و سپس خدمت آن حضرت رسید<ref>ابن اثیر، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸.</ref>.
[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref>، درباره چگونگی [[مسلمان]] شدن او گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[مردم]] بحرین [[نامه]] نوشت و بیست نفر از آنان [[خدمت]] [[حضرت]] شرفیاب شدند که سالارشان [[عبدالله بن عوف اشج]] بود. رسول خدا {{صل}} در [[تعظیم]] آنان فرمود: «خوش آمده‌اند، چه قومی [[نیکو]] هستند». آنان با همان لباس‌های سفرشان خدمت رسول خدا {{صل}} رسیدند، ولی اشج [[لباس]] [[سفر]] را بیرون آورد و دو قطعه لباس [[زیبایی]] را که در صندوقچه‌ای نهاده بود، پوشید و خدمت آن حضرت شرفیاب شد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰؛ طبرانی، ج۱، ص۱۳۲.</ref>، حضرت پرسید: کدام یک از شما عبدالله اشج هستید؟ اشج که مردی کوتاه قامت و زشت‌‌رو بود، ضمن معرفی خود عرض کرد: ای رسول خدا! به وضع ظاهر مردان نباید توجه کرد، بلکه زبان و [[دل]] آنها را باید دید. [[حضرت]] فرمود: «در تو دو [[خصلت]] نیکوی [[بردباری]] و [[وقار]] - یا [[حلم]] و [[حیا]] ۔ (بنا به [[اختلاف روایات]]) هست که [[خداوند]] آن دو را [[دوست]] دارد»<ref>طبرانی، ج۱، ص۱۳۲؛ ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸ و ج۵، ص۹.</ref>. [[وفد]] [[عبدالقیس]] ده [[روز]] در [[مدینه]] بودند. در این مدت، اشج از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[قرآن]] و [[احکام]] می‌پرسید و گاهی نیز [[اُبی بن کعب]] برای آنان قرآن می‌خواند. رسول خدا {{صل}} بیشترین [[پاداش]] را در بین [[نمایندگان]] عبدالقیس به اشج داد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۱.</ref>. برخی اشج را [[نخستین مسلمان]] [[عبد القیس]] دانسته‌اند<ref>ابن قتیبه، ص۳۳۸.</ref>. براساس [[روایت]] دیگر: اشج، [[عمرو بن قیس]] را همراه برادرش اریقط [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} فرستاد تا از او خبر بیاورد. وقتی برگشت و [[اخبار]] حضرت را گفت، اشج [[مسلمان]] شد و سپس خدمت آن حضرت رسید<ref>ابن اثیر، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸.</ref>.


به نقل [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۳۳۰.</ref>، اشج عبدالقیس با راهبی دوست بود و هر ساله به دیدن او می‌رفت. سالی [[راهب]] را در [[زراره]]<ref>قریه‌ای در اطراف کوفه، یاقوت حموی، ج۳، ص۱۳۵.</ref> [[ملاقات]] کرد. راهب به او خبر داد که [[پیامبری]] در [[مکه]] [[ظهور]] کرده است که [[هدیه]] می‌پذیرد، ولی [[صدقه]] قبول نمی‌کند و میان دو کتف او نشانه‌ای است که [[نبوت]] او را برای [[ادیان]] دیگر روشن می‌کند. راهب پس از گفتن این جملات درگذشت و اشج، عمرو بن قیس را به مدینه فرستاد تا آن شخص را با نشانه‌هایی که راهب گفته، [[امتحان]] کند و برای او خبر آورد. در منابع دیگر<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۲۹.</ref> این داستان درباره [[سلمان فارسی]] آمده است.
به نقل [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۳۳۰.</ref>، اشج عبدالقیس با راهبی دوست بود و هر ساله به دیدن او می‌رفت. سالی [[راهب]] را در [[زراره]]<ref>قریه‌ای در اطراف کوفه، یاقوت حموی، ج۳، ص۱۳۵.</ref> [[ملاقات]] کرد. راهب به او خبر داد که [[پیامبری]] در [[مکه]] [[ظهور]] کرده است که [[هدیه]] می‌پذیرد، ولی [[صدقه]] قبول نمی‌کند و میان دو کتف او نشانه‌ای است که [[نبوت]] او را برای [[ادیان]] دیگر روشن می‌کند. راهب پس از گفتن این جملات درگذشت و اشج، عمرو بن قیس را به مدینه فرستاد تا آن شخص را با نشانه‌هایی که راهب گفته، [[امتحان]] کند و برای او خبر آورد. در منابع دیگر<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۲۹.</ref> این داستان درباره [[سلمان فارسی]] آمده است.


در علت [[تشرف]] اشج به [[اسلام]]، وجه دیگری نیز بدین‌سان گفته شده است: [[منقذ بن حبان]]، که داماد اشج [[عبدی]] بود، به مدینه [[تجارت]] داشت. رسول خدا{{صل}} او را در مدینه دید. از تک تک بزرگان قومش نام برد و از حال آنان پرسید. [[منقذ]] به دلیل این [[ارتباط]] گرم [[رسول خدا]]{{صل}} و [[نفوذ]] سخنان او، [[مسلمان]] شد. سپس رسول خدا{{صل}} به او [[سوره فاتحه]] و اقرأ را یاد داد و برای [[قبیله]] [[عبد القیس]] [[نامه]] نوشت و آن را به منقذ داد. منقذ نامه را از قبیله پنهان داشت، ولی اشج [[عبدی]] از [[نماز خواندن]] منقذ [[آگاه]] شد و برای آشنایی با [[دین]] منقذ، همراه او به [[مدینه]] آمد و مسلمان شد. سپس نامه رسول خدا{{صل}} را از منقذ گرفت و برای قبیله عبد القیس خواند. آنان نیز مسلمان شدند و به مدینه [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسیدند<ref>نووی، ج۱، ص۱۸۱؛ احمدی میانجی، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} از آنان پرسید: [[رئیس]] [[قوم]] چه کسی است؟ آنان منذر را که در اثر ضربه سم الاغ پیشانی‌اش شکسته بود، نشان دادند. [[حضرت]] فرمود: این اشج۔ پیشانی شکسته - رئیس قبیله است؟ از آن [[روز]]، [[منذر بن عائذ]] به اشج [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۲ و ج۴، ص۲۰۶؛ ابن سعد، ج۵، ص۵۵۹؛ ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۷.</ref>.
در علت [[تشرف]] اشج به [[اسلام]]، وجه دیگری نیز بدین‌سان گفته شده است: [[منقذ بن حبان]]، که داماد اشج [[عبدی]] بود، به مدینه [[تجارت]] داشت. رسول خدا {{صل}} او را در مدینه دید. از تک تک بزرگان قومش نام برد و از حال آنان پرسید. [[منقذ]] به دلیل این [[ارتباط]] گرم [[رسول خدا]] {{صل}} و [[نفوذ]] سخنان او، [[مسلمان]] شد. سپس رسول خدا {{صل}} به او [[سوره فاتحه]] و اقرأ را یاد داد و برای [[قبیله]] [[عبد القیس]] [[نامه]] نوشت و آن را به منقذ داد. منقذ نامه را از قبیله پنهان داشت، ولی اشج [[عبدی]] از [[نماز خواندن]] منقذ [[آگاه]] شد و برای آشنایی با [[دین]] منقذ، همراه او به [[مدینه]] آمد و مسلمان شد. سپس نامه رسول خدا {{صل}} را از منقذ گرفت و برای قبیله عبد القیس خواند. آنان نیز مسلمان شدند و به مدینه [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسیدند<ref>نووی، ج۱، ص۱۸۱؛ احمدی میانجی، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. رسول خدا {{صل}} از آنان پرسید: [[رئیس]] [[قوم]] چه کسی است؟ آنان منذر را که در اثر ضربه سم الاغ پیشانی‌اش شکسته بود، نشان دادند. [[حضرت]] فرمود: این اشج۔ پیشانی شکسته - رئیس قبیله است؟ از آن [[روز]]، [[منذر بن عائذ]] به اشج [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۲ و ج۴، ص۲۰۶؛ ابن سعد، ج۵، ص۵۵۹؛ ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۷.</ref>.


برخی [[تاریخ]] [[تشرف]] او را به خدمت [[پیامبر]]، [[سال دهم هجری]]<ref>ابو نعیم، ج۵، ص۲۵۱۸.</ref> و عده‌ای سال هشتم و پیش از [[فتح مکه]] دانسته‌اند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سلام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. برخی [[اختلاف]] در تاریخ تشرف اشج را به خدمت رسول خدا به دلیل تشرف دوباره عبد القیس نزد رسول خدا{{صل}} دانسته‌اند<ref>احمدی میانجی، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. مؤید این نظر، گزارش [[ابن حبان]] است که می‌گوید: اشج از [[اصحاب شجره]] و جزء [[یاران پیامبر]] در [[صلح حدیبیه]] بود و در [[بیعت رضوان]] با حضرت [[بیعت]] کرد. این گزارش، [[اسلام]] اشج را پیش از سال هشتم [[تأیید]] می‌کند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۷۱.</ref>. البته [[وفد]] عبد القیس در سال فتح مکه نیز گزارش شده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸.</ref>.  
برخی [[تاریخ]] [[تشرف]] او را به خدمت [[پیامبر]]، [[سال دهم هجری]]<ref>ابو نعیم، ج۵، ص۲۵۱۸.</ref> و عده‌ای سال هشتم و پیش از [[فتح مکه]] دانسته‌اند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سلام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. برخی [[اختلاف]] در تاریخ تشرف اشج را به خدمت رسول خدا به دلیل تشرف دوباره عبد القیس نزد رسول خدا {{صل}} دانسته‌اند<ref>احمدی میانجی، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. مؤید این نظر، گزارش [[ابن حبان]] است که می‌گوید: اشج از [[اصحاب شجره]] و جزء [[یاران پیامبر]] در [[صلح حدیبیه]] بود و در [[بیعت رضوان]] با حضرت [[بیعت]] کرد. این گزارش، [[اسلام]] اشج را پیش از سال هشتم [[تأیید]] می‌کند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۷۱.</ref>. البته [[وفد]] عبد القیس در سال فتح مکه نیز گزارش شده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸.</ref>.  


قبیله [[عبدالقیس]] ساکن [[بحرین]] و بنا به قولی ساکن عمان<ref>مزی، ج۲۸، ص۵۰۲.</ref> بود و وفد آنان نیز از بحرین خدمت رسول خدا{{صل}} رسید و به [[بحرین]] برگشت. سپس اشج همراه [[قوم]] خود به [[بصره]] رفت؛ از این‌رو، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref> یک بار نام او را در شمار [[یاران رسول خدا]]{{صل}} که در بحرین بودند، آورده، و بار دیگر<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref> از او در شمار یاران رسول خدا{{صل}} که در بصره ساکن شدند، یاد کرده است. او در [[زمان]] [[خلافت]] [[یزید بن معاویه]] در بصره درگذشت<ref>ابن ابی عاصم، السنه، ص۸۴؛ ابن بشکوال، ص۱-۷ و ۸۱؛ ابن حجر، تقریب، ج۲، ص۲۱۳.</ref> و [[ابوبرزه اسلمی]] بر او [[نماز]] خواند. [[خانه]] او مدت‌ها در بصره بین مزینه باقی ماند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۷۱.</ref>. او از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] دارد<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اشج عبدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۸۶-۸۷.</ref>
قبیله [[عبدالقیس]] ساکن [[بحرین]] و بنا به قولی ساکن عمان<ref>مزی، ج۲۸، ص۵۰۲.</ref> بود و وفد آنان نیز از بحرین خدمت رسول خدا {{صل}} رسید و به [[بحرین]] برگشت. سپس اشج همراه [[قوم]] خود به [[بصره]] رفت؛ از این‌رو، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref> یک بار نام او را در شمار [[یاران رسول خدا]] {{صل}} که در بحرین بودند، آورده، و بار دیگر<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸۰.</ref> از او در شمار یاران رسول خدا {{صل}} که در بصره ساکن شدند، یاد کرده است. او در [[زمان]] [[خلافت]] [[یزید بن معاویه]] در بصره درگذشت<ref>ابن ابی عاصم، السنه، ص۸۴؛ ابن بشکوال، ص۱-۷ و ۸۱؛ ابن حجر، تقریب، ج۲، ص۲۱۳.</ref> و [[ابوبرزه اسلمی]] بر او [[نماز]] خواند. [[خانه]] او مدت‌ها در بصره بین مزینه باقی ماند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۷۱.</ref>. او از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] دارد<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اشج عبدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۸۶-۸۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش