پرش به محتوا

اشعث بن قیس کندی در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۸: خط ۱۸:
| مذهب              =
| مذهب              =
| صحابی            =  
| صحابی            =  
| راوی از معصوم    = [[امام حسن]]{{ع}} <ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
| راوی از معصوم    = [[امام حسن]] {{ع}} <ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
| مشایخ            = [[شریح]]<ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
| مشایخ            = [[شریح]]<ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
| راویان از او      =[[الفیض]]<ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
| راویان از او      =[[الفیض]]<ref>التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳</ref>
خط ۳۵: خط ۳۵:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابو محمد معدی کرب بن قیس بن معدی کرب بن معاویة بن ثور کندی]]، آخرین [[پادشاه]] از اقیال کنده در [[جاهلیت]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۱۳۳.</ref> که یک چهارم [[غنایم]] ([[مرباع]]) حضرموت به او اختصاص داشت<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و پس از [[اسلام]] نیز همواره چون [[پادشاهان]] [[زندگی]] می‌کرد. گویند نخستین کسی بود که سوار بر اسب شد و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند<ref>ابوهلال عسکری، ص۲۱۱.</ref>. به خاطر ژولیدگی موهایش به [[اشعث]] مشهور شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. وی در قلعه نُجیر و [[شهر]] تریمِ حضرموت به [[دنیا]] آمد (با توجه به [[محل زندگی]] او) و با توجه به سن او در [[زمان مرگ]] ۶۳ سال، احتمالاً ده سال [[پیش از بعثت]] به دنیا آمده است. بنا به گفته [[طبرسی]]، اشعث از [[ازدواج]] مَقت (ازدواج با [[زن]] [[پدر]]) به دنیا آمد<ref>آلوسی، ج۲، ص۵۳.</ref>. پدرش از اقیال کنده بود و در [[جنگ]] با قبیله مراد کشته شد. اشعث به [[خونخواهی]] او برخاست، ولی به جای آنکه بر بنو مراد بنازد، بر [[بنو حارث بن کعب]] [[حمله]] برد و [[اسیر]] شد. وی سه هزار شتر فدیه داد تا [[آزاد]] گشت. این حادثه پنج سال پیش از بعثت بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۳.</ref>. اشعث بار دیگر به [[بنی حارث بن کعب]] از [[مذحج]] [[نیرنگ]] زد و [[پیمان]] [[صلح]] و حُسن همجواری خود را با آنان [[شکست]]. در نتیجه، بار دیگر اسیر شد و قرار گردید برای [[آزادی]] خود، دویست شتر ماده [[جوان]] فدیه دهد، ولی او صد شتر داد و صد شتر دیگر را پرداخت نکرد، تا اسلام آمد و امور [[جاهلی]] را از بین برد<ref>منتظرالقائم، ص۱۰۳.</ref>
[[ابو محمد معدی کرب بن قیس بن معدی کرب بن معاویة بن ثور کندی]]، آخرین [[پادشاه]] از اقیال کنده در [[جاهلیت]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۱۳۳.</ref> که یک چهارم [[غنایم]] ([[مرباع]]) حضرموت به او اختصاص داشت<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و پس از [[اسلام]] نیز همواره چون [[پادشاهان]] [[زندگی]] می‌کرد. گویند نخستین کسی بود که سوار بر اسب شد و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند<ref>ابوهلال عسکری، ص۲۱۱.</ref>. به خاطر ژولیدگی موهایش به [[اشعث]] مشهور شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. وی در قلعه نُجیر و [[شهر]] تریمِ حضرموت به [[دنیا]] آمد (با توجه به [[محل زندگی]] او) و با توجه به سن او در [[زمان مرگ]] ۶۳ سال، احتمالاً ده سال [[پیش از بعثت]] به دنیا آمده است. بنا به گفته [[طبرسی]]، اشعث از [[ازدواج]] مَقت (ازدواج با [[زن]] [[پدر]]) به دنیا آمد<ref>آلوسی، ج۲، ص۵۳.</ref>. پدرش از اقیال کنده بود و در [[جنگ]] با قبیله مراد کشته شد. اشعث به [[خونخواهی]] او برخاست، ولی به جای آنکه بر بنو مراد بنازد، بر [[بنو حارث بن کعب]] [[حمله]] برد و [[اسیر]] شد. وی سه هزار شتر فدیه داد تا [[آزاد]] گشت. این حادثه پنج سال پیش از بعثت بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۳.</ref>. اشعث بار دیگر به [[بنی حارث بن کعب]] از [[مذحج]] [[نیرنگ]] زد و [[پیمان]] [[صلح]] و حُسن همجواری خود را با آنان [[شکست]]. در نتیجه، بار دیگر اسیر شد و قرار گردید برای [[آزادی]] خود، دویست شتر ماده [[جوان]] فدیه دهد، ولی او صد شتر داد و صد شتر دیگر را پرداخت نکرد، تا اسلام آمد و امور [[جاهلی]] را از بین برد<ref>منتظرالقائم، ص۱۰۳.</ref>


اشعث در [[سال دهم هجری]] به همراه [[وفد]] کِندیان نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و اسلام آورد. تعداد این افراد را مختلف گفته‌اند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن سعد، ص۲۴۸؛ ابن حبیب، ص۲۹۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۱.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۰.</ref> [[ریاست]] این جمع را بر عهده [[اشعث]] دانسته‌اند، ولی خود اشعث این موضوع را [[انکار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ ابن شبه، ج۲، ص۵۴۷؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴.</ref>. آنان در حالی که لباس‌های حریر سیاه پوشیده و یقه و سردست‌هایشان با دیباهای زربفت آراسته و جقه‌های (تل یا پَرَک شبیه تاج) زرین بر تن کرده بودند، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} که در [[مسجد]] بود، وارد شدند. آن [[حضرت]] چون آنان را با آن وضع دید، فرمود آن لباس‌ها را درآوردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰ و ۲۴۸.</ref>. اشعث گوید: به رسول خدا{{صل}} گفتم: ما چنین [[گمان]] می‌کنیم که شما از ما هستید. [[پیامبر]] فرمود: ما [[فرزندان]] نضر بن کنانه‌ایم که به [[نسب]] [[مادران]] خود توجه نداریم و به غیر از پدرانمان به کسی منسوب نمی‌شویم. اشعث گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این هرکه [[قریش]] را از [[نضر بن کنانه]] نمی‌دانست، او را هشتاد تازیانه می‌زدم<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ طبرانی، ج۱، ص۲۳۶؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.
اشعث در [[سال دهم هجری]] به همراه [[وفد]] کِندیان نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و اسلام آورد. تعداد این افراد را مختلف گفته‌اند<ref>ر. ک: ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن سعد، ص۲۴۸؛ ابن حبیب، ص۲۹۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۱.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۰.</ref> [[ریاست]] این جمع را بر عهده [[اشعث]] دانسته‌اند، ولی خود اشعث این موضوع را [[انکار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ ابن شبه، ج۲، ص۵۴۷؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴.</ref>. آنان در حالی که لباس‌های حریر سیاه پوشیده و یقه و سردست‌هایشان با دیباهای زربفت آراسته و جقه‌های (تل یا پَرَک شبیه تاج) زرین بر تن کرده بودند، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} که در [[مسجد]] بود، وارد شدند. آن [[حضرت]] چون آنان را با آن وضع دید، فرمود آن لباس‌ها را درآوردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰ و ۲۴۸.</ref>. اشعث گوید: به رسول خدا {{صل}} گفتم: ما چنین [[گمان]] می‌کنیم که شما از ما هستید. [[پیامبر]] فرمود: ما [[فرزندان]] نضر بن کنانه‌ایم که به [[نسب]] [[مادران]] خود توجه نداریم و به غیر از پدرانمان به کسی منسوب نمی‌شویم. اشعث گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این هرکه [[قریش]] را از [[نضر بن کنانه]] نمی‌دانست، او را هشتاد تازیانه می‌زدم<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ طبرانی، ج۱، ص۲۳۶؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.


رسول خدا{{صل}} به هریک، ده اوقیه (اوقیه معادل چهل [[درهم]]) داد و به اشعث [[دوازده]] او قیه<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۴۸.</ref> در این [[وفد]] بود که رسول خدا{{صل}} با [[اسماء]] دختر [[اسود بن نعمان کندی]] [[ازدواج]] کرد، ولی با [[حسادت]] [[عایشه]] این ازدواج به هم خورد. اشعث پیشنهاد ازدواج با [[خواهر]] خود، «فتیله» را داد و حضرت پذیرفت. آنگاه آنان به [[یمن]] بازگشتند، ولی هنگامی که اشعث خواست خواهرش را به سوی [[مدینه]] روانه کند، خبر درگذشت رسول خدا{{صل}} رسید و موضوع منتفی شد و او پس از [[رحلت پیامبر]]، به ازدواج [[عکرمة بن ابی جهل]] درآمد<ref>ابن حبیب، ص۹۴ و ۹۵؛ یعقوبی، ج۲، ص۸۵.</ref>.
رسول خدا {{صل}} به هریک، ده اوقیه (اوقیه معادل چهل [[درهم]]) داد و به اشعث [[دوازده]] او قیه<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۴۸.</ref> در این [[وفد]] بود که رسول خدا {{صل}} با [[اسماء]] دختر [[اسود بن نعمان کندی]] [[ازدواج]] کرد، ولی با [[حسادت]] [[عایشه]] این ازدواج به هم خورد. اشعث پیشنهاد ازدواج با [[خواهر]] خود، «فتیله» را داد و حضرت پذیرفت. آنگاه آنان به [[یمن]] بازگشتند، ولی هنگامی که اشعث خواست خواهرش را به سوی [[مدینه]] روانه کند، خبر درگذشت رسول خدا {{صل}} رسید و موضوع منتفی شد و او پس از [[رحلت پیامبر]]، به ازدواج [[عکرمة بن ابی جهل]] درآمد<ref>ابن حبیب، ص۹۴ و ۹۵؛ یعقوبی، ج۲، ص۸۵.</ref>.


گویا در همین [[زمان]] حضور اشعث در مدینه بود که وی بر سر قطعه زمینی (یا چاهی) که مدعی بود [[مال]] اوست، با مردی [[یهودی]] به [[منازعه]] برخاست. رسول خدا{{صل}} فرمود: یا باید [[بینه]] بیاوری یا این مرد قسم بخورد. [[اشعث]] گفت: هرچند او از روی [[گناه]] قسم یاد کند؟ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هر [[فاجر]] و گناهکاری برای تصاحب [[مال]] کسی قسم بخورد، در [[روز قیامت]] [[خداوند]] را در حالی که بر او [[خشمگین]] است [[دیدار]] خواهد کرد. اشعث گوید که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref> در این باره نازل شد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۶۰؛ طبرانی، ج۱۷، ص۱۰۸؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۸۳؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶. در برخی از منابع یاد شده، از اشعث به حضرمی با رجل، و از مرد مخاصم به امرئ القیس با مردی بهودی و با فلان بن فلان نام برده شده، ولی داستان یکی است.</ref>.
گویا در همین [[زمان]] حضور اشعث در مدینه بود که وی بر سر قطعه زمینی (یا چاهی) که مدعی بود [[مال]] اوست، با مردی [[یهودی]] به [[منازعه]] برخاست. رسول خدا {{صل}} فرمود: یا باید [[بینه]] بیاوری یا این مرد قسم بخورد. [[اشعث]] گفت: هرچند او از روی [[گناه]] قسم یاد کند؟ [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: هر [[فاجر]] و گناهکاری برای تصاحب [[مال]] کسی قسم بخورد، در [[روز قیامت]] [[خداوند]] را در حالی که بر او [[خشمگین]] است [[دیدار]] خواهد کرد. اشعث گوید که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref> در این باره نازل شد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۶۰؛ طبرانی، ج۱۷، ص۱۰۸؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۸۳؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶. در برخی از منابع یاد شده، از اشعث به حضرمی با رجل، و از مرد مخاصم به امرئ القیس با مردی بهودی و با فلان بن فلان نام برده شده، ولی داستان یکی است.</ref>.


پس از [[رحلت پیامبر]]، اشعث و کِندیان [[مرتد]] شدند. [[حقیقت]] این امر که آیا تمام کندیان مرتد [[واقعی]] (بازگشت از [[دین]]) بودند یا گروه زیادی از آنان به دلیل آیه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ}}<ref>«و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> خواهان استقرار [[خلافت]] در [[اهل بیت]]{{عم}} بودند و تأکید بر این مطلب که [[ابوبکر]] [[عهد]] و پیمانی بر ما ندارد و او را [[خلیفه]] نمی‌دانستند و نخواستند به او [[زکات]] دهند، مطلبی است که از سخنان سه تن از بزرگان آنان به نام [[حارث بن سراقه]]، [[حارث بن معاویه]] و [[عرفجة بن عبدالله ذهلی]] کاملاً به دست می‌آید<ref>ر.ک: واقدی، ص۱۷۶ و ۱۷۷.</ref>.
پس از [[رحلت پیامبر]]، اشعث و کِندیان [[مرتد]] شدند. [[حقیقت]] این امر که آیا تمام کندیان مرتد [[واقعی]] (بازگشت از [[دین]]) بودند یا گروه زیادی از آنان به دلیل آیه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ}}<ref>«و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> خواهان استقرار [[خلافت]] در [[اهل بیت]] {{عم}} بودند و تأکید بر این مطلب که [[ابوبکر]] [[عهد]] و پیمانی بر ما ندارد و او را [[خلیفه]] نمی‌دانستند و نخواستند به او [[زکات]] دهند، مطلبی است که از سخنان سه تن از بزرگان آنان به نام [[حارث بن سراقه]]، [[حارث بن معاویه]] و [[عرفجة بن عبدالله ذهلی]] کاملاً به دست می‌آید<ref>ر. ک: واقدی، ص۱۷۶ و ۱۷۷.</ref>.


در [[ارتباط]] با اشعث، ابتدا خود به چنین مطلبی [[اعتقاد]] نداشت، آنگاه که عمر او را هنگام [[اسارت]] به [[کفر]] متهم کرد<ref>ر.ک: واقدی، ص۲۱۳.</ref>. او به برخی از بزرگان یاد شده گفت: اگر شما چنین [[اعتقادی]] دارید، نباید به [[ابوبکر]] [[زکات]] پرداخت کنید و در اشعاری تصریح کرد: حال که [[آل محمد]] را کنار زده‌اید و از [[بنی تیم]] کسی برای امیری صلاحیت یافته، در میان کندیان پادشاهانی هستند که لایق‌ترند<ref>واقدی، ص۱۶۷-۱۷۶.</ref>. این همان [[شعار]] {{عربی|"منا امير ومنكم امير"}}؛ [[حباب بن منذر انصاری]] است که در [[سقیفه]] گفت. تاریخ‌نگاران نیز براساس پذیرش [[بینش]] [[خلیفه]] که مانع پرداخت [[زکات]] به [[دستگاه خلافت]]، محکوم به [[ارتداد]] و [[کفر]] است<ref>ر.ک: واقدی، ص۱۶۹ و ۲۱۳.</ref>، این گروه را در شمار [[مرتدان]] آورده‌اند. البته بعدها [[اشعث]] به ارتداد خود اعتراف کرد و تفاوت خود با [[جریر بن عبدالله بجلی]] را در همین موضوع عنوان کرد<ref>بغوی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
در [[ارتباط]] با اشعث، ابتدا خود به چنین مطلبی [[اعتقاد]] نداشت، آنگاه که عمر او را هنگام [[اسارت]] به [[کفر]] متهم کرد<ref>ر. ک: واقدی، ص۲۱۳.</ref>. او به برخی از بزرگان یاد شده گفت: اگر شما چنین [[اعتقادی]] دارید، نباید به [[ابوبکر]] [[زکات]] پرداخت کنید و در اشعاری تصریح کرد: حال که [[آل محمد]] را کنار زده‌اید و از [[بنی تیم]] کسی برای امیری صلاحیت یافته، در میان کندیان پادشاهانی هستند که لایق‌ترند<ref>واقدی، ص۱۶۷-۱۷۶.</ref>. این همان [[شعار]] {{عربی|"منا امير ومنكم امير"}}؛ [[حباب بن منذر انصاری]] است که در [[سقیفه]] گفت. تاریخ‌نگاران نیز براساس پذیرش [[بینش]] [[خلیفه]] که مانع پرداخت [[زکات]] به [[دستگاه خلافت]]، محکوم به [[ارتداد]] و [[کفر]] است<ref>ر. ک: واقدی، ص۱۶۹ و ۲۱۳.</ref>، این گروه را در شمار [[مرتدان]] آورده‌اند. البته بعدها [[اشعث]] به ارتداد خود اعتراف کرد و تفاوت خود با [[جریر بن عبدالله بجلی]] را در همین موضوع عنوان کرد<ref>بغوی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.


به هر حال [[زیاد بن لبید]]، [[کارگزار]] ابوبکر در حضرموت با لشکری به سوی کندیان آمد و بر برخی از تیره‌های کنده [[پیروز]] شد، ولی اشعث با نیروهایش توانست [[اسیران]] را [[آزاد]] کند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. آنگاه در تَریم (از شهرهای حضرموت) با اشعث جنگید، ولی [[شکست]] خورد. آنها بار دیگر در محجر [[زُرقان]] (رقان) با کندیان درافتادند و عده زیادی را کشتند و [[اسیر]] گرفتند. باقیمانده ایشان به همراه اشعث به قلعه جیر [[پناهنده]] شدند. در این هنگام، ابوبکر به [[مهاجر بن ابی امیه]] که در [[صنعا]] بود نوشت به کمک زیاد رود و [[عکرمة بن ابی جهل]] را نیز از مکه بدان سو فرستاد. [[مهاجر]] نزد زیاد رفت و در آنجا با اشعث درگیر شد. اشعث چون می‌دانست نیروهای کمکی پیوسته برای زیاد و مهاجر خواهد رسید، به قومش [[خیانت]] ورزید و تنها برای خود و خانواده‌اش و نُه نفر از همراهانش [[امان]] گرفت، اما وی چنان در امان‌نامه [[شتاب]] کرده بود که نام خود را فراموش کرد بنویسد<ref>برای آگاهی از متن این گونه امان نامه‌ها و حکم آنها، ر.ک: سرخسی، ج۲، ص۴۲۲.</ref>. از این رو، پس از [[فتح]] قلعه نجیر، اسامی را خواندند و [[امان]] دادند، ولی چون نام [[اشعث]] نوشته نشده بود، [[مهاجر]] [[تصمیم]] گرفت او را گردن زند، ولی [[عکرمه]] (از [[فرماندهان سپاه]] مهاجر) پیشنهاد داد او را نزد [[ابوبکر]] برد تا درباره‌اش تصمیم بگیرد<ref>واقدی، ص۲۰۴-۲۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۲؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۳۷ و ۳۳۸.</ref>.
به هر حال [[زیاد بن لبید]]، [[کارگزار]] ابوبکر در حضرموت با لشکری به سوی کندیان آمد و بر برخی از تیره‌های کنده [[پیروز]] شد، ولی اشعث با نیروهایش توانست [[اسیران]] را [[آزاد]] کند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. آنگاه در تَریم (از شهرهای حضرموت) با اشعث جنگید، ولی [[شکست]] خورد. آنها بار دیگر در محجر [[زُرقان]] (رقان) با کندیان درافتادند و عده زیادی را کشتند و [[اسیر]] گرفتند. باقیمانده ایشان به همراه اشعث به قلعه جیر [[پناهنده]] شدند. در این هنگام، ابوبکر به [[مهاجر بن ابی امیه]] که در [[صنعا]] بود نوشت به کمک زیاد رود و [[عکرمة بن ابی جهل]] را نیز از مکه بدان سو فرستاد. [[مهاجر]] نزد زیاد رفت و در آنجا با اشعث درگیر شد. اشعث چون می‌دانست نیروهای کمکی پیوسته برای زیاد و مهاجر خواهد رسید، به قومش [[خیانت]] ورزید و تنها برای خود و خانواده‌اش و نُه نفر از همراهانش [[امان]] گرفت، اما وی چنان در امان‌نامه [[شتاب]] کرده بود که نام خود را فراموش کرد بنویسد<ref>برای آگاهی از متن این گونه امان نامه‌ها و حکم آنها، ر. ک: سرخسی، ج۲، ص۴۲۲.</ref>. از این رو، پس از [[فتح]] قلعه نجیر، اسامی را خواندند و [[امان]] دادند، ولی چون نام [[اشعث]] نوشته نشده بود، [[مهاجر]] [[تصمیم]] گرفت او را گردن زند، ولی [[عکرمه]] (از [[فرماندهان سپاه]] مهاجر) پیشنهاد داد او را نزد [[ابوبکر]] برد تا درباره‌اش تصمیم بگیرد<ref>واقدی، ص۲۰۴-۲۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۲؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۳۷ و ۳۳۸.</ref>.


کندیان به مناسبت [[خیانت]] اشعث، نام «عرف النار» را که به خیانت شهره بود، بر او نهادند. این تنها خیانت و [[پیمان شکنی]] اشعث نبود، بلکه او بارها به دیگران خیانت کرد و [[خانواده]] او در میان [[عرب]] به چنین خصیصه‌ای شهره بوده‌اند. [[ابن حبیب بغدادی]]<ref>ابن حبیب، ص۲۴۴.</ref> مواردی از خیانت‌های اشعث و [[فرزندان]] او را آورده است. هنگامی که [[اسیران]] را نزد ابوبکر فرستادند، [[مسلمانان]] و اسیران کنده که هشتاد نفر بودند، اشعث را [[لعنت]] می‌کردند. ابوبکر او را با این شرط که در [[جنگ‌ها]] [[یاور]] [[خلیفه]] باشد، [[آزاد]] کرد و حتی [[خواهر]] خود، [[ام فروه]] را به [[ازدواج]] اشعث درآورد. او از روی [[تکبر]] وارد بازار [[مدینه]] شد و به هر شتر که رسید، آن را پی کرد. [[مردم]] فریاد زدند که اشعث [[کافر]] شده است. گفت: نه چنین است، بلکه خلیفه خواهرش را به ازدواج من درآورده و اگر در [[سرزمین]] خود بودم، بیش از این [[ولیمه]] می‌دادم. آنگاه بهای همه را پرداخت و مردم را به خوردن [[غذا]] [[دعوت]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۳۹؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۵؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.
کندیان به مناسبت [[خیانت]] اشعث، نام «عرف النار» را که به خیانت شهره بود، بر او نهادند. این تنها خیانت و [[پیمان شکنی]] اشعث نبود، بلکه او بارها به دیگران خیانت کرد و [[خانواده]] او در میان [[عرب]] به چنین خصیصه‌ای شهره بوده‌اند. [[ابن حبیب بغدادی]]<ref>ابن حبیب، ص۲۴۴.</ref> مواردی از خیانت‌های اشعث و [[فرزندان]] او را آورده است. هنگامی که [[اسیران]] را نزد ابوبکر فرستادند، [[مسلمانان]] و اسیران کنده که هشتاد نفر بودند، اشعث را [[لعنت]] می‌کردند. ابوبکر او را با این شرط که در [[جنگ‌ها]] [[یاور]] [[خلیفه]] باشد، [[آزاد]] کرد و حتی [[خواهر]] خود، [[ام فروه]] را به [[ازدواج]] اشعث درآورد. او از روی [[تکبر]] وارد بازار [[مدینه]] شد و به هر شتر که رسید، آن را پی کرد. [[مردم]] فریاد زدند که اشعث [[کافر]] شده است. گفت: نه چنین است، بلکه خلیفه خواهرش را به ازدواج من درآورده و اگر در [[سرزمین]] خود بودم، بیش از این [[ولیمه]] می‌دادم. آنگاه بهای همه را پرداخت و مردم را به خوردن [[غذا]] [[دعوت]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۳۹؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۵؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.
خط ۵۶: خط ۵۶:
به هر حال [[ابوبکر]] در آخرین لحظات عمر، از کرده خود پشیمان شد و [[آرزو]] داشت اشعث را در همان لحظه می‌کشت<ref>ابن قتیبه، ج۱، ص۱۸؛ بعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۸.</ref>.
به هر حال [[ابوبکر]] در آخرین لحظات عمر، از کرده خود پشیمان شد و [[آرزو]] داشت اشعث را در همان لحظه می‌کشت<ref>ابن قتیبه، ج۱، ص۱۸؛ بعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۸.</ref>.


[[امیر مؤمنان]]{{ع}} در خطبه‌ای شدیداللحن، به سرگذشت بد اشعث چنین اشاره کرده است: «[[لعنت خدا]] و لعنت‌کنندگان بر تو باد. ای [[متکبر]] متکبرزاده، [[منافق]] [[کافر]] زاده! یک بار در [[عهد]] [[کفر]] [[اسیر]] گشتی، بار دیگر در [[حکومت]] اسلام به اسیری درآمدی، و هر دو بار نه [[مال]] تو، تو را سودی بخشید و نه تبارت به فریادت رسید. کسی که [[خویشان]] خود را به دم [[شمشیر]] بسپارد و [[مرگ]] را بر آنان آرد، سزاوار است که آشنا، وی را [[دشمن]] دارد و [[بیگانه]] بدو [[اطمینان]] نیارد»<ref>سید رضی، خطبه ۱۹.</ref>.  
[[امیر مؤمنان]] {{ع}} در خطبه‌ای شدیداللحن، به سرگذشت بد اشعث چنین اشاره کرده است: «[[لعنت خدا]] و لعنت‌کنندگان بر تو باد. ای [[متکبر]] متکبرزاده، [[منافق]] [[کافر]] زاده! یک بار در [[عهد]] [[کفر]] [[اسیر]] گشتی، بار دیگر در [[حکومت]] اسلام به اسیری درآمدی، و هر دو بار نه [[مال]] تو، تو را سودی بخشید و نه تبارت به فریادت رسید. کسی که [[خویشان]] خود را به دم [[شمشیر]] بسپارد و [[مرگ]] را بر آنان آرد، سزاوار است که آشنا، وی را [[دشمن]] دارد و [[بیگانه]] بدو [[اطمینان]] نیارد»<ref>سید رضی، خطبه ۱۹.</ref>.  


وی پس از [[ازدواج]] با ام‌فروه به یمن بازگشت<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۰.</ref>، ولی [[طبری]]<ref>المنتخب، ص۴۴.</ref> بر آن است که وی تا زمان [[فتوحات]] [[عراق]] در [[مدینه]] ماند. در [[زمان عمر]] با یکی از [[همسران پیامبر]] که [[حضرت]] پیش از مجامعت وی را [[طلاق]] داده بود، [[ازدواج]] کرد. عمر خواست او را سنگسار کند، ولی اشعث موضوع را برای او بیان کرد<ref> علامه حلی، تذکره، ج۲، ص۵۶۸؛ نوری، ج۱۶، ص۱۴۵.</ref>. این موضوع مستند برخی از [[فقها]] شده است که [[حرمت]] [[ازدواج]] با [[همسران پیامبر]] را از آن دسته استثناء کرده‌اند که [[حضرت]] پیش از مجامعت، از آنان جدا شده است<ref>علامه حلی، تذکره، ج۲، ص۵۶۸.</ref>.
وی پس از [[ازدواج]] با ام‌فروه به یمن بازگشت<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۰.</ref>، ولی [[طبری]]<ref>المنتخب، ص۴۴.</ref> بر آن است که وی تا زمان [[فتوحات]] [[عراق]] در [[مدینه]] ماند. در [[زمان عمر]] با یکی از [[همسران پیامبر]] که [[حضرت]] پیش از مجامعت وی را [[طلاق]] داده بود، [[ازدواج]] کرد. عمر خواست او را سنگسار کند، ولی اشعث موضوع را برای او بیان کرد<ref> علامه حلی، تذکره، ج۲، ص۵۶۸؛ نوری، ج۱۶، ص۱۴۵.</ref>. این موضوع مستند برخی از [[فقها]] شده است که [[حرمت]] [[ازدواج]] با [[همسران پیامبر]] را از آن دسته استثناء کرده‌اند که [[حضرت]] پیش از مجامعت، از آنان جدا شده است<ref>علامه حلی، تذکره، ج۲، ص۵۶۸.</ref>.
خط ۶۶: خط ۶۶:
عمه [[اشعث]] [[یهودی]] بود و عمر براساس [[ارث]] نبردن [[مسلمان]] از [[کافر]]، ارث عمه‌اش را به او نداد<ref>سید مرتضی، الانتصار، ص۵۸۹.</ref>.
عمه [[اشعث]] [[یهودی]] بود و عمر براساس [[ارث]] نبردن [[مسلمان]] از [[کافر]]، ارث عمه‌اش را به او نداد<ref>سید مرتضی، الانتصار، ص۵۸۹.</ref>.


[[عثمان]] در سال ۳۴ اشعث را [[حاکم]] [[آذربایجان]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۳۰.</ref> و در هر سال صد هزار [[درهم]] به او می‌داد<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۳۰؛ نوری، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، اما وقتی [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به [[خلافت]] رسید، در پی [[عزل]] [[کارگزاران]] عثمان، بلافاصله اشعث را از [[حکومت]] آذربایجان عزل کرد و طی نامه‌ای ضمن [[آگاه کردن]] او از [[پیمان شکنی]] [[اصحاب جمل]] و [[شکست]] آنان، به او چنین نوشت: «کاری که به عهده توست، نان و خورش نیست، بلکه بر گردنت امانتی است. آنکه تو را بدان کار گمارده، [[نگهبانی]] [[امانت]] را به عهده‌ات گذاشته». امام از او خواست اموالی را که از [[بیت المال]] گرفته، بازگرداند و خود به [[کوفه]] آید<ref>منقری، ص۲۰ و ۲۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰؛ سید رضی، نامه ۵.</ref>. برخی از منابع، به اشعار اشعث که گویای نظر مثبت وی درباره [[امام]] است، خبر داده‌اند. وی در اشعاری از علی{{ع}} چنین یاد می‌کند:
[[عثمان]] در سال ۳۴ اشعث را [[حاکم]] [[آذربایجان]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۳۰.</ref> و در هر سال صد هزار [[درهم]] به او می‌داد<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۳۰؛ نوری، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، اما وقتی [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[خلافت]] رسید، در پی [[عزل]] [[کارگزاران]] عثمان، بلافاصله اشعث را از [[حکومت]] آذربایجان عزل کرد و طی نامه‌ای ضمن [[آگاه کردن]] او از [[پیمان شکنی]] [[اصحاب جمل]] و [[شکست]] آنان، به او چنین نوشت: «کاری که به عهده توست، نان و خورش نیست، بلکه بر گردنت امانتی است. آنکه تو را بدان کار گمارده، [[نگهبانی]] [[امانت]] را به عهده‌ات گذاشته». امام از او خواست اموالی را که از [[بیت المال]] گرفته، بازگرداند و خود به [[کوفه]] آید<ref>منقری، ص۲۰ و ۲۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰؛ سید رضی، نامه ۵.</ref>. برخی از منابع، به اشعار اشعث که گویای نظر مثبت وی درباره [[امام]] است، خبر داده‌اند. وی در اشعاری از علی {{ع}} چنین یاد می‌کند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''اتانا الرسول رسول الإمام''|2=''فسر بمقدمه المسلمون''}}
{{ب|''اتانا الرسول رسول الإمام''|2=''فسر بمقدمه المسلمون''}}
خط ۸۱: خط ۸۱:
باتوجه به مطالب یا دشده شرکت او در [[جنگ جمل]]<ref>ابن حبیب، ص۲۹۲.</ref> نمی‌تواند صحیح باشد. در [[اخبار]] آمده است که [[امام]] برای [[تعزیت]] یکی از فرزندانش که مرده بود، رفت و او را به [[شکیبایی]] [[دعوت]] کرد<ref>سید رضی، کلمات قصار، ص۲۹۱.</ref>. از سخنان آن [[حضرت]] چنین استفاده می‌شود که این موضوع، پیش از تیرگی [[روابط]] امام با اشعث بوده است.  
باتوجه به مطالب یا دشده شرکت او در [[جنگ جمل]]<ref>ابن حبیب، ص۲۹۲.</ref> نمی‌تواند صحیح باشد. در [[اخبار]] آمده است که [[امام]] برای [[تعزیت]] یکی از فرزندانش که مرده بود، رفت و او را به [[شکیبایی]] [[دعوت]] کرد<ref>سید رضی، کلمات قصار، ص۲۹۱.</ref>. از سخنان آن [[حضرت]] چنین استفاده می‌شود که این موضوع، پیش از تیرگی [[روابط]] امام با اشعث بوده است.  


اشعث در [[جنگ صفین]] حضور داشت. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خواست [[ریاست]] کندیان را به جای او به [[حسان بن مخدوج]] [[تفویض]] کند، ولی به پیشنهاد برخی از یارانش چنین نکرد<ref>منقری، ص۱۴۰-۱۳۷.</ref> و [[فرماندهی]] جناح راست [[سپاه]] را به او داد که نیروهای زیادی از [[یمن]] تحت [[فرمان]] او بودند<ref>منقری، ص۲۰۵.</ref>. وی با مخالفت‌های خود و نیز تحریک دیگران بر [[سرپیچی]] از [[دستورهای امام]]، نقش ستون پنجم [[دشمن]] را ایفا کرد.
اشعث در [[جنگ صفین]] حضور داشت. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} خواست [[ریاست]] کندیان را به جای او به [[حسان بن مخدوج]] [[تفویض]] کند، ولی به پیشنهاد برخی از یارانش چنین نکرد<ref>منقری، ص۱۴۰-۱۳۷.</ref> و [[فرماندهی]] جناح راست [[سپاه]] را به او داد که نیروهای زیادی از [[یمن]] تحت [[فرمان]] او بودند<ref>منقری، ص۲۰۵.</ref>. وی با مخالفت‌های خود و نیز تحریک دیگران بر [[سرپیچی]] از [[دستورهای امام]]، نقش ستون پنجم [[دشمن]] را ایفا کرد.


[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در یکی از سخنرانی‌های خود به این نکته اشاره نمود<ref>مسعودی، ج۲، ص۴۰۲.</ref> و اشعث را [[منافق]] خواند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۲۰؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۱.</ref> که براساس [[تعصب جاهلی]] در [[صفین]] حاضر شده است<ref>منقری، ص۱۶۷.</ref>. [[معاویه]] با [[آگاهی]] کامل از [[روحیات]] اشعث، از همان ابتدای [[جنگ]] سعی در جذب او به خود و تحریک او در مقابل امیرمؤمنان{{ع}} داشت<ref>منقری، ص۱۳۹.</ref>.
[[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در یکی از سخنرانی‌های خود به این نکته اشاره نمود<ref>مسعودی، ج۲، ص۴۰۲.</ref> و اشعث را [[منافق]] خواند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۲۰؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۱.</ref> که براساس [[تعصب جاهلی]] در [[صفین]] حاضر شده است<ref>منقری، ص۱۶۷.</ref>. [[معاویه]] با [[آگاهی]] کامل از [[روحیات]] اشعث، از همان ابتدای [[جنگ]] سعی در جذب او به خود و تحریک او در مقابل امیرمؤمنان {{ع}} داشت<ref>منقری، ص۱۳۹.</ref>.


در ابتدای جنگ صفین [[فریب]] معاویه را خورد که به نیروهایش دستور داده بود چنین وانمود کنند که می‌خواهند مسیر [[رود فرات]] را [[تغییر]] دهند و [[سپاه عراق]] را [[غرق]] کنند. از این رو، اشعث سپاه را از موقعیت مهم و مناسب [[جنگی]] خود به عقب راند و معاویه توانست جای آنان را بگیرد و نگذارد از [[آب فرات]] استفاده کنند. این موضوع سبب شد تا افزون بر نمایش کارگر شدن حیله‌های [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] بر سپاه عراق، فشار [[روحی]] و جسمی ناشی از [[تشنگی]] بر نیروهای امیرمؤمنان{{ع}} وارد آید. [[امام علی]]{{ع}} اشعث را [[سرزنش]] کرد و او برای بازگرداندن حیثیت خود، به همراه [[مالک اشتر]] بر نیروهای [[شام]] [[یورش]] بردند و توانستند موقعیت اول خود را بازیابند<ref>منقری، ص۱۶۰-۱۶۷.</ref>.
در ابتدای جنگ صفین [[فریب]] معاویه را خورد که به نیروهایش دستور داده بود چنین وانمود کنند که می‌خواهند مسیر [[رود فرات]] را [[تغییر]] دهند و [[سپاه عراق]] را [[غرق]] کنند. از این رو، اشعث سپاه را از موقعیت مهم و مناسب [[جنگی]] خود به عقب راند و معاویه توانست جای آنان را بگیرد و نگذارد از [[آب فرات]] استفاده کنند. این موضوع سبب شد تا افزون بر نمایش کارگر شدن حیله‌های [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] بر سپاه عراق، فشار [[روحی]] و جسمی ناشی از [[تشنگی]] بر نیروهای امیرمؤمنان {{ع}} وارد آید. [[امام علی]] {{ع}} اشعث را [[سرزنش]] کرد و او برای بازگرداندن حیثیت خود، به همراه [[مالک اشتر]] بر نیروهای [[شام]] [[یورش]] بردند و توانستند موقعیت اول خود را بازیابند<ref>منقری، ص۱۶۰-۱۶۷.</ref>.


[[جنگ صفین]] در واپسین لحظات خود که نشانه‌های [[پیروزی]] [[سپاه امام]] نمایان شده بود، با [[خطبه]] [[اشعث]] مبنی بر [[متارکه جنگ]] و پذیرش [[دعوت]] به [[قرآن]]، مقدمات [[تحمیل]] پذیرش [[حکمیت]] را فراهم آورد و او به نصیحت‌های [[امام]] بی‌توجهی کرد و [[سرنوشت]] جنگ صفین را [[تغییر]] داد. هنگام [[نوشتن]] صلح‌نامه و [[مخالفت]] [[شامیان]] بر سر نوشتن [[لقب]] [[امیرمؤمنان]] در کنار [[نام علی]]{{ع}}، اشعث از جمله افرادی بود که با آنان موافقت کرد و [[حضرت]] با [[تکبیر]]، [[پیشگویی]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در این باره اعلام نمود<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹.</ref>. وی آخرین نفری بود که صلح‌نامه را [[امضا]] کرد<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. نیز با تحمیل حکمیت [[ابو موسی اشعری]] از سوی عراقی‌ها، ضربه شکننده‌ای بر [[حکومت]] آن حضرت وارد آورد<ref>درباره اقدامات اشعث در صفین، ر.ک: منتظرالقائم، ص۲۲۹ به بعد.</ref>. با توجه به این نقش اساسی اشعث در تحمیل حکمیت، و اینکه [[قاریان قرآن]] که بعدها از [[خوارج]] شدند او را [[همراهی]] کردند، برخی وی را خارجی پنداشته‌اند<ref>طوسی، ص۵۷؛ شهرستانی، ج۱، ص۱۰۵؛ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۲۰۶؛ یحیی الأمین، ص۱۱۲.</ref>، اما این نظر صحیح نیست و نباید اشعث را خارجی دانست؛ زیرا او به [[کفر]] پذیرندگان حکمیت [[معتقد]] نبود<ref>تستری، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. خوارج نیز هیچ‌گاه او را از خود ندانسته‌اند و در نوشته‌های باقیمانده از آنان، از سده دوم و سوم یعنی [[اباضیه]]، کوچک‌ترین اشاره‌‎ای به نقش اشعث نشده است<ref>ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل اشعث.</ref>.
[[جنگ صفین]] در واپسین لحظات خود که نشانه‌های [[پیروزی]] [[سپاه امام]] نمایان شده بود، با [[خطبه]] [[اشعث]] مبنی بر [[متارکه جنگ]] و پذیرش [[دعوت]] به [[قرآن]]، مقدمات [[تحمیل]] پذیرش [[حکمیت]] را فراهم آورد و او به نصیحت‌های [[امام]] بی‌توجهی کرد و [[سرنوشت]] جنگ صفین را [[تغییر]] داد. هنگام [[نوشتن]] صلح‌نامه و [[مخالفت]] [[شامیان]] بر سر نوشتن [[لقب]] [[امیرمؤمنان]] در کنار [[نام علی]] {{ع}}، اشعث از جمله افرادی بود که با آنان موافقت کرد و [[حضرت]] با [[تکبیر]]، [[پیشگویی]] [[رسول خدا]] {{صل}} را در این باره اعلام نمود<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹.</ref>. وی آخرین نفری بود که صلح‌نامه را [[امضا]] کرد<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. نیز با تحمیل حکمیت [[ابو موسی اشعری]] از سوی عراقی‌ها، ضربه شکننده‌ای بر [[حکومت]] آن حضرت وارد آورد<ref>درباره اقدامات اشعث در صفین، ر. ک: منتظرالقائم، ص۲۲۹ به بعد.</ref>. با توجه به این نقش اساسی اشعث در تحمیل حکمیت، و اینکه [[قاریان قرآن]] که بعدها از [[خوارج]] شدند او را [[همراهی]] کردند، برخی وی را خارجی پنداشته‌اند<ref>طوسی، ص۵۷؛ شهرستانی، ج۱، ص۱۰۵؛ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۲۰۶؛ یحیی الأمین، ص۱۱۲.</ref>، اما این نظر صحیح نیست و نباید اشعث را خارجی دانست؛ زیرا او به [[کفر]] پذیرندگان حکمیت [[معتقد]] نبود<ref>تستری، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. خوارج نیز هیچ‌گاه او را از خود ندانسته‌اند و در نوشته‌های باقیمانده از آنان، از سده دوم و سوم یعنی [[اباضیه]]، کوچک‌ترین اشاره‌‎ای به نقش اشعث نشده است<ref>ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل اشعث.</ref>.


پس از [[بازی]] حکمیت از سوی [[ابوموسی اشعری]] و [[عمرو بن عاص]]، امیرمؤمنان{{ع}} [[تصمیم]] گرفت به [[جنگ]] [[معاویه]] بازگردد و کار [[صفین]] را تمام کند، ولی اشعث با اشاره به موضوع خوارج و [[عدم امنیت]] [[خانواده‌ها]] از سوی این گروه، حضرت را واداشت ابتدا این گروه را [[سرکوب]] کند. با این حال، وقتی امام خواست به سوی [[نهروان]] برود، بنا بر [[روایت]] [[امام باقر]]{{ع}} و [[اصبغ بن نباته]]، [[اشعث]] به همراه هفت تن دیگر به بهانه انجام برخی کارهای شخصی، از حضور در [[نبرد نهروان]] سر باز زدند و قول [[ملحق شدن]] به [[امام]] را دادند، اما [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: «چنین قصدی ندارید، بلکه به جای دوری (خورنق) خواهید رفت و پس از خوردن [[غذا]]، سوسماری را می‌گیرید و مرا [[خلع]] می‌کنید و با آن [[بیعت]] خواهید کرد و او را امام خود خواهید نمود. بدانید که از برادرم [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که [[روز قیامت]]، منادی ندا خواهد داد تا هر گروهی با امام خود باشد و شما [[محشور]] می‌شوید در حالی که پیشوایتان سوسمار است و این است معنای {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>. این گروه [[انکار]] کردند که چنین قصدی دارند، ولی همان شد که علی{{ع}} فرموده بود. وقتی این گروه نزد امام بازگشتند و خواستند موضوع را انکار کنند، امیرمؤمنان{{ع}} [[سخن]] آنان را رد کرد و آنان را منافقانی چون [[منافقان]] [[زمان رسول خدا]]{{صل}} خواند و درخواست [[توبه]] آنان را رد کرد و از شرکت برخی از آنان و فرزندانشان، از جمله اشعث در به [[شهادت]] رساندن [[امام حسین]]{{ع}} خبر داد<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۵.</ref>.
پس از [[بازی]] حکمیت از سوی [[ابوموسی اشعری]] و [[عمرو بن عاص]]، امیرمؤمنان {{ع}} [[تصمیم]] گرفت به [[جنگ]] [[معاویه]] بازگردد و کار [[صفین]] را تمام کند، ولی اشعث با اشاره به موضوع خوارج و [[عدم امنیت]] [[خانواده‌ها]] از سوی این گروه، حضرت را واداشت ابتدا این گروه را [[سرکوب]] کند. با این حال، وقتی امام خواست به سوی [[نهروان]] برود، بنا بر [[روایت]] [[امام باقر]] {{ع}} و [[اصبغ بن نباته]]، [[اشعث]] به همراه هفت تن دیگر به بهانه انجام برخی کارهای شخصی، از حضور در [[نبرد نهروان]] سر باز زدند و قول [[ملحق شدن]] به [[امام]] را دادند، اما [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود: «چنین قصدی ندارید، بلکه به جای دوری (خورنق) خواهید رفت و پس از خوردن [[غذا]]، سوسماری را می‌گیرید و مرا [[خلع]] می‌کنید و با آن [[بیعت]] خواهید کرد و او را امام خود خواهید نمود. بدانید که از برادرم [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که [[روز قیامت]]، منادی ندا خواهد داد تا هر گروهی با امام خود باشد و شما [[محشور]] می‌شوید در حالی که پیشوایتان سوسمار است و این است معنای {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>. این گروه [[انکار]] کردند که چنین قصدی دارند، ولی همان شد که علی {{ع}} فرموده بود. وقتی این گروه نزد امام بازگشتند و خواستند موضوع را انکار کنند، امیرمؤمنان {{ع}} [[سخن]] آنان را رد کرد و آنان را منافقانی چون [[منافقان]] [[زمان رسول خدا]] {{صل}} خواند و درخواست [[توبه]] آنان را رد کرد و از شرکت برخی از آنان و فرزندانشان، از جمله اشعث در به [[شهادت]] رساندن [[امام حسین]] {{ع}} خبر داد<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۵.</ref>.


پس از [[جنگ نهروان]]، اشعث به بهانه خستگی نیروها، مانع انجام [[تصمیم]] امام شد و همراه نیروهای تحت [[فرمان]] خود به [[کوفه]] بازگشت<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
پس از [[جنگ نهروان]]، اشعث به بهانه خستگی نیروها، مانع انجام [[تصمیم]] امام شد و همراه نیروهای تحت [[فرمان]] خود به [[کوفه]] بازگشت<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.


باتوجه به این کارشکنی‌های مهم اشعث است که [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۷ و ج۲، ص۲۷۹.</ref>، ریشه تمام [[فسادها]] و گرفتاری‌های [[حکومت]] امیرمؤمنان را اشعث می‌داند و می‌گوید: او در [[زمان]] حکومت علی{{ع}}، از منافقان و در میان [[اصحاب]] آن [[حضرت]]، چنان [[عبدالله بن أبی]] در میان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود و هر یک از آن دو، سردسته [[نفاق]] در زمان خود بودند. حتی می‌‌توان گفت سخن [[یعقوبی]]<ref>ج۲، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> مبنی بر [[همکاری]] پنهانی [[معاویه]] با [[اشعث]] و مکاتبه نمودن با او، چه در [[صفین]] و پس از آن، سخنی کاملا مستند است.
باتوجه به این کارشکنی‌های مهم اشعث است که [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۷ و ج۲، ص۲۷۹.</ref>، ریشه تمام [[فسادها]] و گرفتاری‌های [[حکومت]] امیرمؤمنان را اشعث می‌داند و می‌گوید: او در [[زمان]] حکومت علی {{ع}}، از منافقان و در میان [[اصحاب]] آن [[حضرت]]، چنان [[عبدالله بن أبی]] در میان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} بود و هر یک از آن دو، سردسته [[نفاق]] در زمان خود بودند. حتی می‌‌توان گفت سخن [[یعقوبی]]<ref>ج۲، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> مبنی بر [[همکاری]] پنهانی [[معاویه]] با [[اشعث]] و مکاتبه نمودن با او، چه در [[صفین]] و پس از آن، سخنی کاملا مستند است.


با اینکه اشعث [[شاهد]] [[ماجرای غدیر خم]] بود، ولی همانند [[انس بن مالک]] حاضر نشد [[حدیث غدیر]] را [[شهادت]] دهد؛ از این رو، علی{{ع}} او را [[نفرین]] کرد<ref>صدوق، ص۱۸۵؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. او به [[یقین]] [[احادیث]] زیادی از زبان [[امام علی]]{{ع}} شنیده بود، ولی به دلیل [[دشمنی]] با آن [[حضرت]]، جز چند [[روایت]]، از [[امیرمؤمنان]]{{ع}}روایتی نقل نکرده است<ref>اردبیلی، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. [[سلیم بن قیس]]<ref>سلیم بن قیس، ص۲۱۴.</ref> و [[ثقفی]]<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۶۵.</ref> نقل کرده‌اند که امام علی{{ع}} در اواخر [[خلافت]] خود، خطبه‌ای خواند درباره اینکه آن حضرت [[مردم]] را بسیار به [[جهاد]] فراخواند، ولی کسی [[اطاعت]] نکرد. اشعث پرسید: چرا همانند [[عثمان]] عمل نکردی؟ و [[امام]] پاسخ [[تندی]] به وی داد. بار دیگر از حضرت پرسید: چرا پس از [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[ضد]] [[خلفا]] [[قیام]] نکردی؟ امام [[عهد]] و [[دستوری]] را که [[پیامبر]] به او داده بود و نیز شرایط خاصی را که به وجود آمده بود، یادآور شد. در این [[خطبه]]، اشعث چندبار علی{{ع}} را با عثمان مقایسه کرد، می‌پرسید: چرا همانند عثمان عمل نکرد؟ و امام از این مقایسه، اظهار [[ناراحتی]] می‌نمود. همچنین تیرگی [[روابط]] امام با اشعث و ناراحتی او از وی، با الفاظ تندی که آن حضرت خطاب به اشعث گفته، کاملا آشکار است. او به امیرمؤمنان{{ع}} که [[موالی]] و عجم‌ها را بر افرادی چون او مقدم می‌داشت، معترض بود و امام پاسخ داد: «مرا با شما شکم گنده‌های بی‌خاصیت چه کار که روزها در رختخواب خود چون خران می‌لمند و گروهی را از یاد برده‌اند، از من میخواهید آنان را برانم؟! اگر چنین کنم، از ستمکارانم. به خدایی که دانه را شکافت و [[خلق]] را آفرید، از رسول خدا{{صل}} شنیدم که فرمود: اینان - عجم‌ها و موالی - برای بازگرداندن [[عرب]] به [[دین]] [[پیکار]] کنند، چنان که شما در ابتدا برای [[دعوت]] آنان به دین پیکار نمودید»<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۹۹؛ محاملی، ص۲۰۰؛ ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۲۲؛ دارقطنی، ج۴، ص۲۲؛ ابن سلام، ج۳، ص۴۸۴؛ زمخشری، ج۱، ص۲۷۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۲۴ و ج۲۰، ص۲۸۴؛ هیثمی، ج۷، ص۲۳۵.</ref>. برخی محققان با استناد به این [[خطبه]] و خبر، به ویژه بخش پایانی آن، [[سخن]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را بر [[ایرانیان]] و [[فتح قدس]] و از [[نشانه‌های ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>کورانی، ص۲۰۰ و ۲۰۱.</ref>.
با اینکه اشعث [[شاهد]] [[ماجرای غدیر خم]] بود، ولی همانند [[انس بن مالک]] حاضر نشد [[حدیث غدیر]] را [[شهادت]] دهد؛ از این رو، علی {{ع}} او را [[نفرین]] کرد<ref>صدوق، ص۱۸۵؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. او به [[یقین]] [[احادیث]] زیادی از زبان [[امام علی]] {{ع}} شنیده بود، ولی به دلیل [[دشمنی]] با آن [[حضرت]]، جز چند [[روایت]]، از [[امیرمؤمنان]] {{ع}}روایتی نقل نکرده است<ref>اردبیلی، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. [[سلیم بن قیس]]<ref>سلیم بن قیس، ص۲۱۴.</ref> و [[ثقفی]]<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۶۵.</ref> نقل کرده‌اند که امام علی {{ع}} در اواخر [[خلافت]] خود، خطبه‌ای خواند درباره اینکه آن حضرت [[مردم]] را بسیار به [[جهاد]] فراخواند، ولی کسی [[اطاعت]] نکرد. اشعث پرسید: چرا همانند [[عثمان]] عمل نکردی؟ و [[امام]] پاسخ [[تندی]] به وی داد. بار دیگر از حضرت پرسید: چرا پس از [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[ضد]] [[خلفا]] [[قیام]] نکردی؟ امام [[عهد]] و [[دستوری]] را که [[پیامبر]] به او داده بود و نیز شرایط خاصی را که به وجود آمده بود، یادآور شد. در این [[خطبه]]، اشعث چندبار علی {{ع}} را با عثمان مقایسه کرد، می‌پرسید: چرا همانند عثمان عمل نکرد؟ و امام از این مقایسه، اظهار [[ناراحتی]] می‌نمود. همچنین تیرگی [[روابط]] امام با اشعث و ناراحتی او از وی، با الفاظ تندی که آن حضرت خطاب به اشعث گفته، کاملا آشکار است. او به امیرمؤمنان {{ع}} که [[موالی]] و عجم‌ها را بر افرادی چون او مقدم می‌داشت، معترض بود و امام پاسخ داد: «مرا با شما شکم گنده‌های بی‌خاصیت چه کار که روزها در رختخواب خود چون خران می‌لمند و گروهی را از یاد برده‌اند، از من میخواهید آنان را برانم؟! اگر چنین کنم، از ستمکارانم. به خدایی که دانه را شکافت و [[خلق]] را آفرید، از رسول خدا {{صل}} شنیدم که فرمود: اینان - عجم‌ها و موالی - برای بازگرداندن [[عرب]] به [[دین]] [[پیکار]] کنند، چنان که شما در ابتدا برای [[دعوت]] آنان به دین پیکار نمودید»<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۹۹؛ محاملی، ص۲۰۰؛ ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۲۲؛ دارقطنی، ج۴، ص۲۲؛ ابن سلام، ج۳، ص۴۸۴؛ زمخشری، ج۱، ص۲۷۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۲۴ و ج۲۰، ص۲۸۴؛ هیثمی، ج۷، ص۲۳۵.</ref>. برخی محققان با استناد به این [[خطبه]] و خبر، به ویژه بخش پایانی آن، [[سخن]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را بر [[ایرانیان]] و [[فتح قدس]] و از [[نشانه‌های ظهور حضرت مهدی]] {{ع}} [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>کورانی، ص۲۰۰ و ۲۰۱.</ref>.


تعابیر تند [[امام علی]]{{ع}} خطاب به [[اشعث]]، درباره هیچ یک از نیروهای خود بیان نشده است. [[امام]] بارها او را در برابر [[مردم]] [[لعن]] و [[نفرین]] کرد و با نام عرف النار <ref>سلیم بن قیس، ص۲۱۴؛ ثقفی، ج۲، ص۴۹۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۲۰.</ref> و [[منافق]] کافرزاده<ref>سید رضی، خطبه ۱۹.</ref> خطاب نمود. این تعابیر، از [[کارشکنی]] فراوان اشعث در [[حکومت]] آن [[حضرت]] و [[ناراحتی]] شدید امام از کارهای او خبر می‌دهد. این تیرگی در اواخر حکومت امیرمؤمنان{{ع}} به صورت علنی، به گونه‌ای بود که اشعث در بالای [[خانه]] خود می‌رفت و آن حضرت را با صدای بلند به نام دروغگوی ساحر صدا می‌زد<ref>ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۹۷.</ref> و حتی یک بار اشعث، علی{{ع}} را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۰ و ۲۱؛ ذهبی، ج۲، ص۴۰.</ref>.
تعابیر تند [[امام علی]] {{ع}} خطاب به [[اشعث]]، درباره هیچ یک از نیروهای خود بیان نشده است. [[امام]] بارها او را در برابر [[مردم]] [[لعن]] و [[نفرین]] کرد و با نام عرف النار <ref>سلیم بن قیس، ص۲۱۴؛ ثقفی، ج۲، ص۴۹۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۲۰.</ref> و [[منافق]] کافرزاده<ref>سید رضی، خطبه ۱۹.</ref> خطاب نمود. این تعابیر، از [[کارشکنی]] فراوان اشعث در [[حکومت]] آن [[حضرت]] و [[ناراحتی]] شدید امام از کارهای او خبر می‌دهد. این تیرگی در اواخر حکومت امیرمؤمنان {{ع}} به صورت علنی، به گونه‌ای بود که اشعث در بالای [[خانه]] خود می‌رفت و آن حضرت را با صدای بلند به نام دروغگوی ساحر صدا می‌زد<ref>ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۹۷.</ref> و حتی یک بار اشعث، علی {{ع}} را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۰ و ۲۱؛ ذهبی، ج۲، ص۴۰.</ref>.


شواهد و [[اخبار]] قابل توجهی نشان می‌دهد که اشعث با کمک و [[همدستی]] [[خوارج]]، به این تهدید خود [[جامه]] عمل پوشاند و در [[قتل]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} شرکت کرد<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۳، ص۲۶ و ۲۷؛ ابن ابی الدنیا، ص۲۵، ۳۶ و ۳۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲؛ بلاذری، ج۲، ص۴۹۳ و ۴۹۴؛ کلینی، ج۸، ص۱۶۷؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۴۴؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۹؛ سبط بن جوزی، ص۱۷۷.</ref>؛ چنان که دختر او [[جعده]] در [[شهادت امام حسن]]{{ع}} و پسرش [[قیس بن اشعث]] در [[شهادت امام حسین]]{{ع}} [[شریک]] بودند. [[مسجد]] اشعث از جمله [[مساجد]] [[ملعون]] در [[کوفه]] است<ref>کلینی، ج۳، ص۴۹؛ ثقفی، ج۲، ص۴۸۴؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۷۴۷.</ref>. بنا بر روایتی، [[امام باقر]] با اشاره، [[اشعث]] و اعقاب او را مورد [[لعن]] [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرد و از این رو، پیشنهاد [[ازدواج]] با یکی از [[نوادگان]] اشعث را رد کرد <ref>کلینی، ج۵، ص۵۶۹، ح۵۶.</ref>.
شواهد و [[اخبار]] قابل توجهی نشان می‌دهد که اشعث با کمک و [[همدستی]] [[خوارج]]، به این تهدید خود [[جامه]] عمل پوشاند و در [[قتل]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} شرکت کرد<ref>ر. ک: ابن سعد، ج۳، ص۲۶ و ۲۷؛ ابن ابی الدنیا، ص۲۵، ۳۶ و ۳۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲؛ بلاذری، ج۲، ص۴۹۳ و ۴۹۴؛ کلینی، ج۸، ص۱۶۷؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۴۴؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۹؛ سبط بن جوزی، ص۱۷۷.</ref>؛ چنان که دختر او [[جعده]] در [[شهادت امام حسن]] {{ع}} و پسرش [[قیس بن اشعث]] در [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[شریک]] بودند. [[مسجد]] اشعث از جمله [[مساجد]] [[ملعون]] در [[کوفه]] است<ref>کلینی، ج۳، ص۴۹؛ ثقفی، ج۲، ص۴۸۴؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۷۴۷.</ref>. بنا بر روایتی، [[امام باقر]] با اشاره، [[اشعث]] و اعقاب او را مورد [[لعن]] [[رسول خدا]] {{صل}} معرفی کرد و از این رو، پیشنهاد [[ازدواج]] با یکی از [[نوادگان]] اشعث را رد کرد <ref>کلینی، ج۵، ص۵۶۹، ح۵۶.</ref>.


اشعث در ۶۳ سالگی و در سال چهل [[هجری]]، چهل [[روز]] [[پس از شهادت علی]]{{ع}} و به تعبیر [[امام]]، با [[مرگ جاهلی]] از [[دنیا]] رفت. [[امام حسن]]{{ع}} بر او [[نماز]] خواند و در خانه‌اش به [[خاک]] سپرده شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۳۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۲؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۵؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۱؛ مزی، ج۳، ص۲۹۴.</ref>. این موضوع اخیر، مستند کسانی است که [[تاریخ]] [[وفات]] اشعث را در سال ۴۲ رد کرده‌اند؛ زیرا آن [[حضرت]] در آن [[زمان]] در [[کوفه]] نبوده است<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۱.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اشعث بن عبدالحجر کلابی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۹۰-۹۴.</ref>
اشعث در ۶۳ سالگی و در سال چهل [[هجری]]، چهل [[روز]] [[پس از شهادت علی]] {{ع}} و به تعبیر [[امام]]، با [[مرگ جاهلی]] از [[دنیا]] رفت. [[امام حسن]] {{ع}} بر او [[نماز]] خواند و در خانه‌اش به [[خاک]] سپرده شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۳۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۲؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۵؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۱؛ مزی، ج۳، ص۲۹۴.</ref>. این موضوع اخیر، مستند کسانی است که [[تاریخ]] [[وفات]] اشعث را در سال ۴۲ رد کرده‌اند؛ زیرا آن [[حضرت]] در آن [[زمان]] در [[کوفه]] نبوده است<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۱.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اشعث بن عبدالحجر کلابی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۹۰-۹۴.</ref>


== منابع رجال و تراجم شیعه==
== منابع رجال و تراجم شیعه ==
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان = 1. الرجال (طوسی)
| عنوان = 1. الرجال (طوسی)
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
| متن کتاب =
| متن کتاب =


*باب من روي عن النبي صلى الله عليه وآله من الصحابة  
* باب من روي عن النبي صلى الله عليه وآله من الصحابة  


أشعث بن قيس الكندي ، أبو محمد ، سكن الكوفة ، ارتد بعد النبي صلى الله عليه وآله في ردة أهل ياسر ، وزوجه أبو بكر أخته أم فروة ، وكانت عوراء ، فولدت له محمدا.<ref>[https://lib.eshia.ir/14027/1/23 طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص23.]</ref>
أشعث بن قيس الكندي، أبو محمد، سكن الكوفة، ارتد بعد النبي صلى الله عليه وآله في ردة أهل ياسر، وزوجه أبو بكر أخته أم فروة، وكانت عوراء، فولدت له محمدا.<ref>[https://lib.eshia.ir/14027/1/23 طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص23.]</ref>


*أسماء من روى عن أمير المؤمنين عليه السلام  
* أسماء من روى عن أمير المؤمنين عليه السلام  


أشعث بن قيس الكندي ، ثم صار خارجيا ملعونا.<ref>[https://lib.eshia.ir/14027/1/57 طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص57.]</ref>
أشعث بن قيس الكندي، ثم صار خارجيا ملعونا.<ref>[https://lib.eshia.ir/14027/1/57 طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص57.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
| توضیحات تصویر = الرجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = الرجال (کتاب)
| تصویر = 4-5872-44.jpg
| تصویر = 4-5872-44.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس أبومحمد ل ، ى (جخ) ارتد بعد النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في ردة أهل ياسر ثم صار خارجيا ملعونا ، زوجه أبو بكر اخته ام فروة فولدت له محمدا وكانت عوراء ، وبعض المصنفين التبس عليه فكتب : (كانت عذراء) وهو وهم.<ref>[http://lib.eshia.ir/27181/1/232 الحلی، ابن داود، الرجال، ج1، ص232.]</ref>
| متن کتاب =أشعث بن قيس أبومحمد ل، ى (جخ) ارتد بعد النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في ردة أهل ياسر ثم صار خارجيا ملعونا، زوجه أبو بكر اخته ام فروة فولدت له محمدا وكانت عوراء، وبعض المصنفين التبس عليه فكتب: (كانت عذراء) وهو وهم.<ref>[http://lib.eshia.ir/27181/1/232 الحلی، ابن داود، الرجال، ج1، ص232.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =4. مجمع الرجال (قهپایی)
| عنوان =4. مجمع الرجال (قهپایی)
| توضیحات تصویر = مجمع الرجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = مجمع الرجال (کتاب)
| تصویر = 12670.jpg
| تصویر = 12670.jpg
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =5. منهج المقال (استرآبادی)
| عنوان =5. منهج المقال (استرآبادی)
| توضیحات تصویر = منهج المقال (کتاب)
| توضیحات تصویر = منهج المقال (کتاب)
| تصویر = 388100191.jpg
| تصویر = 388100191.jpg
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =6. جامع الرواة (اردبیلی)
| عنوان =6. جامع الرواة (اردبیلی)
| توضیحات تصویر = جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد (کتاب)
| توضیحات تصویر = جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد (کتاب)
| تصویر = 9675757.jpg
| تصویر = 9675757.jpg
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =7. نقد الرجال (تفرشی)
| عنوان =7. نقد الرجال (تفرشی)
| توضیحات تصویر = نقد الرجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = نقد الرجال (کتاب)
| تصویر = 453221.jpg
| تصویر = 453221.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي :
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي:


أبو محمد ، سكن الكوفة ، ارتد<ref>أسر (خ ل) ، (م ت).</ref> بعد النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله في ردة أهل ياسر وزوجه أبو بكر اخته ام فروة وكانت عوراء ، فولدت له محمدا ثم صار خارجيّاً من اصحاب الرسول صلى‌الله‌عليه‌وآله<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال: ٢٣ / ٢٢. </ref> وعلي عليه‌السلام<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال:: ٥٧ / ٥ ، وزاد فيه : ملعونا. </ref> ، رجال الشيخ.<ref>[https://lib.eshia.ir/27185/1/240 تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، ج1، ص240 و 241.]</ref>
أبو محمد، سكن الكوفة، ارتد<ref>أسر (خ ل)، (م ت).</ref> بعد النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله في ردة أهل ياسر وزوجه أبو بكر اخته ام فروة وكانت عوراء، فولدت له محمدا ثم صار خارجيّاً من اصحاب الرسول صلى‌الله‌عليه‌وآله<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال: ٢٣ / ٢٢. </ref> وعلي عليه‌السلام<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال:: ٥٧ / ٥، وزاد فيه: ملعونا. </ref>، رجال الشيخ.<ref>[https://lib.eshia.ir/27185/1/240 تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، ج1، ص240 و 241.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =8. تنقیح المقال (مامقانی)
| عنوان =8. تنقیح المقال (مامقانی)
| توضیحات تصویر = تنقیح المقال فی علم الرجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = تنقیح المقال فی علم الرجال (کتاب)
| تصویر = 099090.jpg
| تصویر = 099090.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي أبو محمد<ref>مصادر الترجمة رجال الشيخ:4 برقم 33 و صفحة:35 برقم 5،رجال الكشّي:412 حديث 777،الخرائج و الجرائح 225/1-266[النسخة المخطوطة:53 في مكتبتنا]،شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 75/4،مقاتل الطالبيين:33،مجمع الأمثال 334/2، الاستيعاب 52/1 برقم 135،اسد الغابة 98/1،الإصابة 66/1 برقم 205،رجال ابن داود:428 برقم 64،المعارف لابن قتيبة:168،الخصال للشيخ الصدوق 301/1 حديث 76،و صفحة:219 حديث 44،تقريب التهذيب 80/1 برقم 908،شذرات الذهب 49/1،الجمع بين رجال الصحيحين للمقدسي:44 برقم 164،الكاشف 135/1 برقم 451،الوافي بالوفيات 274/9 برقم 4193،تهذيب الكمال 286/3 برقم 532..و غيرها كثير. </ref>
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي أبو محمد<ref>مصادر الترجمة رجال الشيخ:4 برقم 33 و صفحة:35 برقم 5،رجال الكشّي:412 حديث 777،الخرائج و الجرائح 225/1-266[النسخة المخطوطة:53 في مكتبتنا]، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 75/4،مقاتل الطالبيين:33،مجمع الأمثال 334/2، الاستيعاب 52/1 برقم 135،اسد الغابة 98/1،الإصابة 66/1 برقم 205،رجال ابن داود:428 برقم 64،المعارف لابن قتيبة:168،الخصال للشيخ الصدوق 301/1 حديث 76،و صفحة:219 حديث 44،تقريب التهذيب 80/1 برقم 908،شذرات الذهب 49/1،الجمع بين رجال الصحيحين للمقدسي:44 برقم 164،الكاشف 135/1 برقم 451،الوافي بالوفيات 274/9 برقم 4193،تهذيب الكمال 286/3 برقم 532..و غيرها كثير. </ref>


[الضبط:] قد مرّ<ref>في صفحة:380 من المجلّد الرابع. </ref> ضبط الكندي في ترجمة:إبراهيم بن مرثد.
[الضبط:] قد مرّ<ref>في صفحة:380 من المجلّد الرابع. </ref> ضبط الكندي في ترجمة:إبراهيم بن مرثد.


[الترجمة:] و قد عدّ الشيخ رحمه اللّه<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال:4 برقم 23 بلفظه. </ref> الرجل من أصحاب الرسول صلّى اللّه عليه و آله، قائلا:أشعث بن قيس الكندي أبو محمد سكن الكوفة،اسر بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله في ردّة أهل ياسر،و زوّجه أبو بكر اخته أمّ فروة،و كانت عوراء، فولدت له محمدا.انتهى.
[الترجمة:] و قد عدّ الشيخ رحمه اللّه<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال:4 برقم 23 بلفظه. </ref> الرجل من أصحاب الرسول صلّى اللّه عليه و آله، قائلا:أشعث بن قيس الكندي أبو محمد سكن الكوفة، اسر بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله في ردّة أهل ياسر، و زوّجه أبو بكر اخته أمّ فروة، و كانت عوراء، فولدت له محمدا. انتهى.


ثم عدّه<ref> في رجال الشيخ أيضا:35 برقم 5 بلفظه.</ref> من أصحاب علي عليه السلام قائلا:أشعث بن قيس الكندي،ثم صار خارجيّا ملعونا.انتهى.
ثم عدّه<ref> في رجال الشيخ أيضا:35 برقم 5 بلفظه.</ref> من أصحاب علي عليه السلام قائلا:أشعث بن قيس الكندي، ثم صار خارجيّا ملعونا. انتهى.


و ذكر في القسم الثاني من الخلاصة<ref>حلی، حسن بن یوسف، الخلاصة:206 برقم 1.</ref> مثل عبارة رجال الشيخ رحمه اللّه الأولى و ألحقها بما أفادته العبارة الثانية،فقال:و كان من أصحاب علي عليه السلام ثم صار خارجيا ملعونا.انتهى.
و ذكر في القسم الثاني من الخلاصة<ref>حلی، حسن بن یوسف، الخلاصة:206 برقم 1.</ref> مثل عبارة رجال الشيخ رحمه اللّه الأولى و ألحقها بما أفادته العبارة الثانية، فقال:و كان من أصحاب علي عليه السلام ثم صار خارجيا ملعونا. انتهى.


و لكنّه أبدل(أسر)ب‌:(ارتدّ)و نسخ رجال الشيخ رحمه اللّه:(أسر)، و الظاهر أنّ الأوّل هو الأصحّ،لعدم تعقّل تزويج أبي بكر إيّاه بعد ردّته<ref>أقول:إنّ ارتداده و أسره ممّا لا ريب فيه،فقد صرّح بذلك كثير من أعلام العامّة،فقد قال في الاستيعاب 52/1 برقم 135 بعد أن عنونه،و ذكر نسبه و إسلامه،بسنده:.. قال:كان في الجاهلية رئيسا مطاعا في كندة،و كان في الإسلام وجيها في قومه،إلاّ أنّه كان ممّن ارتدّ عن الإسلام بعد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،ثمّ راجع الإسلام في خلافة أبي بكر،و اتي به إلى أبي بكر أسيرا. و في اسد الغابة 98/1 بعد العنوان و ذكر نسبه،و وفوده على النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال:و كان الأشعث ممّن ارتدّ بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،فسيّر أبو بكر الجنود إلى اليمن،فأخذوا الأشعث أسيرا،فأحضر بين يديه،فقال له:استبقني لحربك، و زوّجني بأختك،فأطلقه أبو بكر،و زوّجه اخته،و هي أم محمد بن الأشعث..إلى أن قال:و شهد صفين مع عليّ[عليه السلام]،و كان ممّن ألزم عليّا[عليه السلام] بالتحكيم،و شهد الحكمين بدومة الجندل،و كان عثمان قد استعمله على آذربيجان، و كان الحسن بن علي[عليهما السلام]تزوّج ابنته،فقيل:هي الّتي سقت الحسن السمّ فمات منه. و قريب منه في الإصابة 66/1 برقم 205،و غير هؤلاء من أعلام الرجاليين من العامّة،فارتداد المترجم و أسارته لا ريب فيها،راجع:فرائد اللآل في مجمع الأمثال 334/2.</ref> .  
و لكنّه أبدل(أسر)ب‌:(ارتدّ)و نسخ رجال الشيخ رحمه اللّه:(أسر)، و الظاهر أنّ الأوّل هو الأصحّ، لعدم تعقّل تزويج أبي بكر إيّاه بعد ردّته<ref>أقول:إنّ ارتداده و أسره ممّا لا ريب فيه، فقد صرّح بذلك كثير من أعلام العامّة، فقد قال في الاستيعاب 52/1 برقم 135 بعد أن عنونه، و ذكر نسبه و إسلامه، بسنده:.. قال:كان في الجاهلية رئيسا مطاعا في كندة، و كان في الإسلام وجيها في قومه، إلاّ أنّه كان ممّن ارتدّ عن الإسلام بعد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ثمّ راجع الإسلام في خلافة أبي بكر، و اتي به إلى أبي بكر أسيرا. و في اسد الغابة 98/1 بعد العنوان و ذكر نسبه، و وفوده على النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال:و كان الأشعث ممّن ارتدّ بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، فسيّر أبو بكر الجنود إلى اليمن، فأخذوا الأشعث أسيرا، فأحضر بين يديه، فقال له:استبقني لحربك، و زوّجني بأختك، فأطلقه أبو بكر، و زوّجه اخته، و هي أم محمد بن الأشعث..إلى أن قال:و شهد صفين مع عليّ[عليه السلام]، و كان ممّن ألزم عليّا[عليه السلام] بالتحكيم، و شهد الحكمين بدومة الجندل، و كان عثمان قد استعمله على آذربيجان، و كان الحسن بن علي[عليهما السلام]تزوّج ابنته، فقيل:هي الّتي سقت الحسن السمّ فمات منه. و قريب منه في الإصابة 66/1 برقم 205،و غير هؤلاء من أعلام الرجاليين من العامّة، فارتداد المترجم و أسارته لا ريب فيها، راجع:فرائد اللآل في مجمع الأمثال 334/2.</ref>.  


كما أنّ ما في بعض النسخ من أبدال(و كانت عوراء)ب‌:(عذراء)<ref>أقول:صرّح ابن أبي الحديد بأنّها كانت عمياء،ففي شرح نهج البلاغة 295/1- 296 قال:..و لحق فلّهم بالأشعث بن قيس،فاستنصروه،فقال:لا أنصركم حتى تملّكوني عليكم..إلى أن قال:فنزل الأشعث ليلا إلى المهاجر و زياد،فسألهما الأمان على نفسه حتى يقدما به على أبي بكر فيرى فيه رأيه..إلى أن قال:و حملوا الأشعث إلى أبي بكر موثوقا في الحديد هو و العشرة،فعفا عنه و عنهم،و زوّجه اخته امّ فروة بنت أبي قحافة-و كانت عمياء-فولدت للأشعث محمدا،و إسماعيل،و إسحاق. </ref> غلط، كما نبّه على ذلك ابن داود<ref>رجال ابن داود:428 برقم 64 قال:أشعث بن قيس أبو محمد(ل)(ي)(جخ)ارتدّ بعد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في ردّة أهل ياسر،ثم صار خارجيّا ملعونا،زوّجه أبو بكر اخته امّ فروة فولدت له محمّدا،و كانت عوراء،و بعض المصنّفين التبس عليه فكتب«كانت عذراء»و هو وهم،الأشاعثة(كش)مذمومون. أقول:نسخة(عذراء)غلط قطعا،حيث إنّ الأشعث كان الزوج الثالث لها،فكيف تكون عذراء،و ذلك أنّ ابن قتيبة قال في المعارف:168:فأمّا امّ فروة فتزوّجها رجل من الأزد فولدت له جارية،ثم تزوّجها تميم الدّاري،ثم تزوّجها الأشعث بن قيس، و لكن ما ذكره الكرماني في الأمثال يدلّ على أنّها كانت بكرا حيث يقول: أتيت بكندي قد ارتدّ و انتهى إلى غاية من نكث ميثاقه كفرا فكان ثواب النكث إحياء نفسه و كان ثواب الكفر تزويجه البكرا و لو أنّه يأبى عليه نكاحها و تزويجها منه لأمهرته مهرا و لو أنّه رام الزيادة مثلها لأنكحته عشرا و أتبعته عشرا فقل لأبي بكر لقد شنت بعدها أما كان في تيم بن مرّة واحد تزوّجه لو لا أردت به فخرا و لو كنت لمّا أن أتاك قتلته لأحرزتها ذكرا و قدمتها ذخرا فأضحى يرى ما قد فعلت فريضة عليك فلا حمد حويت و لا أجرا و على أي تقدير؛كانت أم فروة عذراء،أو عوراء،أو عمياء فقد زوجها أبو بكر منه. و لعلّها كانت بقيت على يده،لا يرغب فيها أحد و كان الأشعث يعلم بنقطة ضعفه،لذا أطعمه بذلك،و وافق فورا!</ref> ،بقوله:و كانت عوراء،و وهم بعض المصنفين فكتب:كانت عذراء،و هو وهم.انتهى.  
كما أنّ ما في بعض النسخ من أبدال(و كانت عوراء)ب‌:(عذراء)<ref>أقول:صرّح ابن أبي الحديد بأنّها كانت عمياء، ففي شرح نهج البلاغة 295/1- 296 قال:..و لحق فلّهم بالأشعث بن قيس، فاستنصروه،فقال:لا أنصركم حتى تملّكوني عليكم..إلى أن قال:فنزل الأشعث ليلا إلى المهاجر و زياد، فسألهما الأمان على نفسه حتى يقدما به على أبي بكر فيرى فيه رأيه..إلى أن قال:و حملوا الأشعث إلى أبي بكر موثوقا في الحديد هو و العشرة، فعفا عنه و عنهم، و زوّجه اخته امّ فروة بنت أبي قحافة-و كانت عمياء-فولدت للأشعث محمدا، و إسماعيل، و إسحاق. </ref> غلط، كما نبّه على ذلك ابن داود<ref>رجال ابن داود:428 برقم 64 قال:أشعث بن قيس أبو محمد(ل)(ي)(جخ)ارتدّ بعد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في ردّة أهل ياسر، ثم صار خارجيّا ملعونا، زوّجه أبو بكر اخته امّ فروة فولدت له محمّدا، و كانت عوراء، و بعض المصنّفين التبس عليه فكتب«كانت عذراء»و هو وهم، الأشاعثة(كش)مذمومون. أقول:نسخة(عذراء)غلط قطعا، حيث إنّ الأشعث كان الزوج الثالث لها، فكيف تكون عذراء، و ذلك أنّ ابن قتيبة قال في المعارف:168:فأمّا امّ فروة فتزوّجها رجل من الأزد فولدت له جارية، ثم تزوّجها تميم الدّاري، ثم تزوّجها الأشعث بن قيس، و لكن ما ذكره الكرماني في الأمثال يدلّ على أنّها كانت بكرا حيث يقول: أتيت بكندي قد ارتدّ و انتهى إلى غاية من نكث ميثاقه كفرا فكان ثواب النكث إحياء نفسه و كان ثواب الكفر تزويجه البكرا و لو أنّه يأبى عليه نكاحها و تزويجها منه لأمهرته مهرا و لو أنّه رام الزيادة مثلها لأنكحته عشرا و أتبعته عشرا فقل لأبي بكر لقد شنت بعدها أما كان في تيم بن مرّة واحد تزوّجه لو لا أردت به فخرا و لو كنت لمّا أن أتاك قتلته لأحرزتها ذكرا و قدمتها ذخرا فأضحى يرى ما قد فعلت فريضة عليك فلا حمد حويت و لا أجرا و على أي تقدير؛ كانت أم فروة عذراء، أو عوراء، أو عمياء فقد زوجها أبو بكر منه. و لعلّها كانت بقيت على يده، لا يرغب فيها أحد و كان الأشعث يعلم بنقطة ضعفه، لذا أطعمه بذلك، و وافق فورا!</ref> ،بقوله:و كانت عوراء، و وهم بعض المصنفين فكتب:كانت عذراء، و هو وهم. انتهى.  


و روى في ترتيب اختيار الكشّي<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:412 برقم 777:محمد بن الحسن بن عثمان بن حمّاد قال:حدثنا محمد بن يزداد..و الصحيح:محمد بن الحسن و عثمان بن حمّاد قالا..كما في صفحة: 125 برقم 198:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد قالا:حدثنا محمد بن يزداد،و في صفحة:125 برقم 199:محمد بن الحسن و عثمان بن حمّاد قالا:حدثنا محمد بن يزداد..،و في صفحة:588 برقم 1100:محمد بن الحسن البراثي و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدثنا محمد بن يزداد..،و في صفحة:72 برقم 128:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدّثنا محمد بن يزداد الرازي..،و في صفحة:177- 178 برقم 307:حدثني محمد بن الحسن البرناني و عثمان بن حامد قالا:حدثنا محمد بن يزداد..،و صفحة:226 برقم 404:محمد بن الحسن،عن عثمان بن حامد، قال حدثنا:محمد بن يزداد..،و صفحة:246 برقم 456:محمد بن الحسن البراني (خ.ل:البراثي)و عثمان قالا:حدثنا محمد بن يزداد..،و صفحة:281 برقم 501: محمد بن الحسن البراني(البراثي خ.ل)و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدثنا محمد ابن يزداد..،و مثله في صفحة:307 برقم 556،و صفحة:318 برقم 576،و صفحة: 361 برقم 668. ففي هذه الموارد الكثيرة ذكرهما بعنوان:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد،فما في صفحة:412 برقم 777 خطأ من النسّاخ،فتفطّن. </ref> :عن محمد بن الحسن<ref>جاء في المصدر:ابن عثمان..و هو سهو لما ذكره هو رحمه اللّه من الإسناد في صفحة:198 و 199 و غيرهما،فراجع. </ref> و عثمان بن حامد،عن محمد بن يزداد،عن الحسن بن موسى الخشّاب،عن بعض أصحابنا،أنّ رجلين من ولد الأشعث استأذنا على أبي عبد اللّه عليه السلام فلم يأذن لهما،فقلت:إنّ لهما ميلا و مودّة لكم،فقال:«إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن أقواما فجرى اللعن فيهم و في أعقابهم إلى يوم القيامة».انتهى.
و روى في ترتيب اختيار الكشّي<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:412 برقم 777:محمد بن الحسن بن عثمان بن حمّاد قال:حدثنا محمد بن يزداد..و الصحيح:محمد بن الحسن و عثمان بن حمّاد قالا..كما في صفحة: 125 برقم 198:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد قالا:حدثنا محمد بن يزداد، و في صفحة:125 برقم 199:محمد بن الحسن و عثمان بن حمّاد قالا:حدثنا محمد بن يزداد.. ،و في صفحة:588 برقم 1100:محمد بن الحسن البراثي و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدثنا محمد بن يزداد.. ،و في صفحة:72 برقم 128:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدّثنا محمد بن يزداد الرازي.. ،و في صفحة:177- 178 برقم 307:حدثني محمد بن الحسن البرناني و عثمان بن حامد قالا:حدثنا محمد بن يزداد.. ،و صفحة:226 برقم 404:محمد بن الحسن، عن عثمان بن حامد، قال حدثنا:محمد بن يزداد.. ،و صفحة:246 برقم 456:محمد بن الحسن البراني (خ. ل:البراثي)و عثمان قالا:حدثنا محمد بن يزداد.. ،و صفحة:281 برقم 501: محمد بن الحسن البراني(البراثي خ. ل)و عثمان بن حامد الكشيان قالا:حدثنا محمد ابن يزداد.. ،و مثله في صفحة:307 برقم 556،و صفحة:318 برقم 576،و صفحة: 361 برقم 668. ففي هذه الموارد الكثيرة ذكرهما بعنوان:محمد بن الحسن و عثمان بن حامد، فما في صفحة:412 برقم 777 خطأ من النسّاخ، فتفطّن. </ref> :عن محمد بن الحسن<ref>جاء في المصدر:ابن عثمان..و هو سهو لما ذكره هو رحمه اللّه من الإسناد في صفحة:198 و 199 و غيرهما، فراجع. </ref> و عثمان بن حامد، عن محمد بن يزداد، عن الحسن بن موسى الخشّاب، عن بعض أصحابنا، أنّ رجلين من ولد الأشعث استأذنا على أبي عبد اللّه عليه السلام فلم يأذن لهما، فقلت:إنّ لهما ميلا و مودّة لكم، فقال:«إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن أقواما فجرى اللعن فيهم و في أعقابهم إلى يوم القيامة». انتهى.


و عن الخرائج<ref>الخرائج و الجرائح 199/1 حديث 38،و شرح النهج لابن أبي الحديد 117/6:أنّ الأشعث بن قيس استأذن على عليّ عليه السلام فردّه قنبر،فأدمى أنفه،فخرج عليّ عليه السلام فقال:ما لي و لك يا أشعث؟أمّا و اللّه لو بعبد ثقيف تمرّست،لاقشعرّت شعيرات استك[و تمرست أي تعرضت له بشرّ]قال:و من غلام ثقيف؟قال:غلام يليهم لا يبقي بيتا من العرب إلاّ أدخلهم الذّل.قال:كم يلي؟قال:عشرين إن بلغها،قال الراوي:فولي الحجّاج سنة خمس و سبعين و مات سنة 95،و مثله في مقاتل الطالبيين: 34،و ذكره في بحار الأنوار 199/41 حديث 28.</ref> :أنّ الأشعث بن قيس استأذن على عليّ عليه السلام فردّه قنبر فأدمى أنفه فخرج عليّ عليه السلام فقال:«ما لي و لك يا أشعث»!،و زاد على ذلك في محكي مرآة العقول:و قد روي في أخبار كثيرة<ref>راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح 225/1-226 حديث 70 و حكى عنه في تكملة الرجال 205/1. و انظر: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الجزء السادس:306 حديث 15،و صدوق، محمد بن علی، الخصال 644/2 حديث 26،و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص:283،و دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب 69/2.</ref> أنّ هذا الملعون بايع ضبّا مع جماعة-منهم عمرو بن حريث و شبث بن ربعي-خارج الكوفة و سمّوه:أمير المؤمنين..!!كذا،استهزأ هذا الملعون به.
و عن الخرائج<ref>الخرائج و الجرائح 199/1 حديث 38،و شرح النهج لابن أبي الحديد 117/6:أنّ الأشعث بن قيس استأذن على عليّ عليه السلام فردّه قنبر، فأدمى أنفه، فخرج عليّ عليه السلام فقال:ما لي و لك يا أشعث؟ أمّا و اللّه لو بعبد ثقيف تمرّست، لاقشعرّت شعيرات استك[و تمرست أي تعرضت له بشرّ]قال:و من غلام ثقيف؟ قال:غلام يليهم لا يبقي بيتا من العرب إلاّ أدخلهم الذّل. قال:كم يلي؟ قال:عشرين إن بلغها، قال الراوي:فولي الحجّاج سنة خمس و سبعين و مات سنة 95،و مثله في مقاتل الطالبيين: 34،و ذكره في بحار الأنوار 199/41 حديث 28.</ref> :أنّ الأشعث بن قيس استأذن على عليّ عليه السلام فردّه قنبر فأدمى أنفه فخرج عليّ عليه السلام فقال:«ما لي و لك يا أشعث» !،و زاد على ذلك في محكي مرآة العقول:و قد روي في أخبار كثيرة<ref>راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح 225/1-226 حديث 70 و حكى عنه في تكملة الرجال 205/1. و انظر: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الجزء السادس:306 حديث 15،و صدوق، محمد بن علی، الخصال 644/2 حديث 26،و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص:283،و دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب 69/2.</ref> أنّ هذا الملعون بايع ضبّا مع جماعة-منهم عمرو بن حريث و شبث بن ربعي-خارج الكوفة و سمّوه:أمير المؤمنين.. !!كذا، استهزأ هذا الملعون به.


و في البحار<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار 286/41-287 حديث 7 عن صدوق، محمد بن علی، الخصال 174/2-175.</ref> عن شرح النهج<ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 75/4 بسنده:..عن الأعمش:أنّ جريرا و الأشعث خرجا إلى جبّان الكوفة،فمرّ بهما ضبّ يعدو-و هما في ذمّ علي عليه السلام-فنادياه: يا أبا حسل!هلمّ يدك نبايعك بالخلافة..!فبلغ عليا عليه السلام قولهما:فقال:«أمّا إنّهما يحشران يوم القيامة و إمامهما الضبّ».</ref> :روى يحيى البرمكي<ref>يحيى بن عيسى الرملي.</ref> ،عن الأعمش:
و في البحار<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار 286/41-287 حديث 7 عن صدوق، محمد بن علی، الخصال 174/2-175.</ref> عن شرح النهج<ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 75/4 بسنده:..عن الأعمش:أنّ جريرا و الأشعث خرجا إلى جبّان الكوفة، فمرّ بهما ضبّ يعدو-و هما في ذمّ علي عليه السلام-فنادياه: يا أبا حسل! هلمّ يدك نبايعك بالخلافة.. !فبلغ عليا عليه السلام قولهما:فقال:«أمّا إنّهما يحشران يوم القيامة و إمامهما الضبّ».</ref> :روى يحيى البرمكي<ref>يحيى بن عيسى الرملي.</ref> ،عن الأعمش:


أنّ جريرا<ref>يعني جرير بن عبد اللّه البجلي.[منه(قدّس سرّه)].</ref> و الأشعث خرجا إلى جبانة بالكوفة،فمرّ بهما ضبّ يعدو-و هما في ذمّ أمير المؤمنين علي عليه السلام-فناديا:يا أبا الحسن<ref> أبا حسل.</ref> !هلمّ يدك نبايعك بالخلافة،فبلغ عليّا عليه السلام قولهما فقال:«إنّهما يحشران يوم القيامة و إمامهما الضبّ».  
أنّ جريرا<ref>يعني جرير بن عبد اللّه البجلي. [منه(قدّس سرّه)].</ref> و الأشعث خرجا إلى جبانة بالكوفة، فمرّ بهما ضبّ يعدو-و هما في ذمّ أمير المؤمنين علي عليه السلام-فناديا:يا أبا الحسن<ref> أبا حسل.</ref> !هلمّ يدك نبايعك بالخلافة، فبلغ عليّا عليه السلام قولهما فقال:«إنّهما يحشران يوم القيامة و إمامهما الضبّ».  


و قد أعان هذا الملعون على قتله عليه السلام كما ذكره الشيخ المفيد رحمه اللّه في كتاب الإرشاد<ref>الإرشاد للشيخ المفيد رحمه اللّه:9:(الطبعة المحقّقة 19/1)فصل:و من الأخبار الواردة بسبب قتله عليه السلام..قال:و قد كانوا قبل ذلك ألقوا إلى الأشعث بن قيس ما في نفوسهم من العزيمة على قتل أمير المؤمنين عليه السلام و واطأهم على ذلك، و حضر الأشعث بن قيس لعنه اللّه في تلك الليلة لمعونتهم على ما اجتمعوا عليه.. و في الكافي 167/8 حديث 187 بسنده:..عن سليمان-كاتب علي بن يقطين-، عمّن ذكره،عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال:إنّ الأشعث بن قيس شرك في دم أمير المؤمنين عليه السلام،و ابنته جعدة سمّت الحسن عليه السلام،و محمد ابنه شرك في دم الحسين عليه السلام..</ref> ،و غيره<ref>انظر:الاختصاص للشيخ المفيد رحمه اللّه:283-284،و جاء في الخرائج و الجرائح 225/1-226 حديث 70،و مدينة المعاجز:193 حديث 533،و الهداية الكبرى: 42..و غيرها،في مقاتل الطالبيّين:33 بسنده:..عن الأسود و الأجلح أنّ ابن ملجم أتى إلى الأشعث بن قيس-لعنهما اللّه-في الليلة التي أراد فيها بعليّ[عليه السلام]ما أراد،و الأشعث في بعض نواحي المسجد فسمع حجر بن عدّي الأشعث يقول لابن ملجم-لعنه اللّه-:النجا النجا لحاجتك!فقد فضحك الصبح،فقال له حجر:قتلته يا أعور!و خرج مبادرا إلى عليّ[عليه السلام]و أسرج دابّته و سبقه ابن ملجم-لعنه اللّه- فضرب عليّا عليه السلام و أقبل حجر و الناس يقولون:قتل أمير المؤمنين. قال أبو الفرج علي بن الحسين بن محمد الأصفهاني:و للأشعث بن قيس في انحرافه عن أمير المؤمنين-عليه السلام-أخبار يطول شرحها..،و في صفحة:34 بسنده:.. رأيت الأشعث بن قيس دخل على عليّ عليه السلام فأغلظ له عليّ،فعرض له الأشعث بأنّه يفتك به،فقال له علي عليه السلام:«أ بالموت تهددني..فو اللّه ما أبالي وقعت على الموت،أو وقع الموت عليّ». </ref> ،و ذلك:أنّ ابن ملجم و شبيب بن بحيرة و وردان بن مجالد كمنوا لقتله،و جلسوا مقابل السدّة الّتي كان منها يخرج أمير المؤمنين عليه السلام،و واطأهم على ذلك،و حضر الأشعث بن قيس في تلك الليلة لمعونتهم على ما اجتمعوا عليه،و كان حجر بن عديّ رحمه اللّه بائتا في المسجد،و سمع الأشعث يقول:يا بن ملجم!النجا..!النجا بحاجتك فقد فضحك الصبح،فأحسّ حجر بما أراد الأشعث،فقال:قتلته يا أعور!و خرج مبادرا ليمضي إلى أمير المؤمنين عليه السلام ليخبره الخبر،و يحذّره من القوم، و خالفه أمير المؤمنين عليه السلام في الطريق،فدخل المسجد،فسبقه ابن ملجم لعنه اللّه فضربه بالسيف،و أقبل حجر و الناس يقولون:قتل أمير المؤمنين عليه السلام.
و قد أعان هذا الملعون على قتله عليه السلام كما ذكره الشيخ المفيد رحمه اللّه في كتاب الإرشاد<ref>الإرشاد للشيخ المفيد رحمه اللّه:9:(الطبعة المحقّقة 19/1)فصل:و من الأخبار الواردة بسبب قتله عليه السلام..قال:و قد كانوا قبل ذلك ألقوا إلى الأشعث بن قيس ما في نفوسهم من العزيمة على قتل أمير المؤمنين عليه السلام و واطأهم على ذلك، و حضر الأشعث بن قيس لعنه اللّه في تلك الليلة لمعونتهم على ما اجتمعوا عليه.. و في الكافي 167/8 حديث 187 بسنده:..عن سليمان-كاتب علي بن يقطين-، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال:إنّ الأشعث بن قيس شرك في دم أمير المؤمنين عليه السلام، و ابنته جعدة سمّت الحسن عليه السلام، و محمد ابنه شرك في دم الحسين عليه السلام..</ref> ،و غيره<ref>انظر:الاختصاص للشيخ المفيد رحمه اللّه:283-284،و جاء في الخرائج و الجرائح 225/1-226 حديث 70،و مدينة المعاجز:193 حديث 533،و الهداية الكبرى: 42..و غيرها، في مقاتل الطالبيّين:33 بسنده:..عن الأسود و الأجلح أنّ ابن ملجم أتى إلى الأشعث بن قيس-لعنهما اللّه-في الليلة التي أراد فيها بعليّ[عليه السلام]ما أراد، و الأشعث في بعض نواحي المسجد فسمع حجر بن عدّي الأشعث يقول لابن ملجم-لعنه اللّه-:النجا النجا لحاجتك! فقد فضحك الصبح، فقال له حجر:قتلته يا أعور! و خرج مبادرا إلى عليّ[عليه السلام]و أسرج دابّته و سبقه ابن ملجم-لعنه اللّه- فضرب عليّا عليه السلام و أقبل حجر و الناس يقولون:قتل أمير المؤمنين. قال أبو الفرج علي بن الحسين بن محمد الأصفهاني:و للأشعث بن قيس في انحرافه عن أمير المؤمنين-عليه السلام-أخبار يطول شرحها.. ،و في صفحة:34 بسنده:.. رأيت الأشعث بن قيس دخل على عليّ عليه السلام فأغلظ له عليّ، فعرض له الأشعث بأنّه يفتك به، فقال له علي عليه السلام:«أ بالموت تهددني..فو اللّه ما أبالي وقعت على الموت، أو وقع الموت عليّ». </ref> ،و ذلك:أنّ ابن ملجم و شبيب بن بحيرة و وردان بن مجالد كمنوا لقتله، و جلسوا مقابل السدّة الّتي كان منها يخرج أمير المؤمنين عليه السلام، و واطأهم على ذلك، و حضر الأشعث بن قيس في تلك الليلة لمعونتهم على ما اجتمعوا عليه، و كان حجر بن عديّ رحمه اللّه بائتا في المسجد، و سمع الأشعث يقول:يا بن ملجم! النجا.. !النجا بحاجتك فقد فضحك الصبح، فأحسّ حجر بما أراد الأشعث، فقال:قتلته يا أعور! و خرج مبادرا ليمضي إلى أمير المؤمنين عليه السلام ليخبره الخبر، و يحذّره من القوم، و خالفه أمير المؤمنين عليه السلام في الطريق، فدخل المسجد، فسبقه ابن ملجم لعنه اللّه فضربه بالسيف، و أقبل حجر و الناس يقولون:قتل أمير المؤمنين عليه السلام.


و يكفي في خبث هذا الخبيث نهي أمير المؤمنين عليه السلام<ref>ففي الخصال للشيخ الصدوق رضوان اللّه تعالى عليه 301/1 حديث 76 باب النهي عن الصلاة في خمسة مساجد بالكوفة و مثله في الكافي 490/3 حديث 3 بسنده:..عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال:إنّ أمير المؤمنين عليه السلام نهى عن الصلاة في خمسة مساجد بالكوفة؛مسجد الأشعث بن قيس الكندي،و مسجد جرير بن عبد اللّه البجلي، و مسجد سماك بن مخرمة،و مسجد شبث بن ربعي،و مسجد تيم،قال:و كان أمير المؤمنين إذا نظر إلى مسجدهم،قال:هذه بقعة تيم،و معناه إنّهم قعدوا عنه لا يصلّون معه عداوة له و بغضا لعنهم اللّه،قال المعلّق على هذا الخبر:لا يقال إنّ هذه المساجد قد أحدثت بعد أمير المؤمنين،فكيف يستقيم نهيه عن الصلاة فيها،لأنّا نقول: هذه المساجد بنيت قبل،و درست و جدّدت بعد،كما في خبر عبيس بن هشام. أقول:و أشار بالخبر إلى ما رواه في الكافي 490/3 كتاب الصلاة،باب مساجد الكوفة حديث 2 بسنده:..عن عبيس بن هشام،عن سالم،عن أبي جعفر عليه السلام، قال:جدّدت أربعة مساجد بالكوفة فرحا لقتل الحسين عليه السلام:مسجد الأشعث، و مسجد جرير،و مسجد سماك،و مسجد شبث بن ربعي. و في صفحة:489-490 حديث 1 بسنده:..عن أبي جعفر عليه السلام قال:إنّ بالكوفة مساجد ملعونة و مساجد مباركة،فأمّا المباركة فمسجد غنى،و اللّه إنّ قبلته لقاسطة،و إنّ طينته لطيّبة،و لقد وضعه رجل مؤمن،و لا تذهب الدنيا حتى تفجّر منه عينان،و تكون عنده جنتان،و أهله ملعونون،و هو مسلوب منهم،و مسجد بني ظفر- و هو مسجد السهلة-و مسجد بالخمراء،و مسجد جعفي،و ليس هو اليوم مسجدهم- قال:درس-فأمّا المساجد الملعونة:فمسجد ثقيف،و مسجد الأشعث،و مسجد جرير،و مسجد سماك،و مسجد بالخمراء،بني على قبر فرعون من الفراعنة. أقول:الخمراء قرية قرب الكوفة،قاله في الكافي،و في التهذيب 250/3 حديث 685:مسجد الحمراء-بالحاء المهملة-فراجع. و روى الصدوق رحمه اللّه في الخصال 219/1 باب الأربعة حديث 44 بسنده:..عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري،قال:خطبنا علي بن أبي طالب عليه السلام فحمد اللّه و أثنى عليه،ثم قال:«أيها الناس:إنّ قدّام منبركم هذا أربعة رهط من أصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،منهم:أنس بن مالك،و البراء بن عازب،و الأشعث بن قيس الكندي،و خالد بن يزيد البجلي..»،ثم أقبل على أنس فقال:«يا أنس!إن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية،فلا أماتك اللّه حتى يبتليك ببرص لا تغطّيه العمامة،و أمّا أنت يا أشعث!فإن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية،فلا أماتك اللّه حتى يذهب بكريمتك، و أمّا أنت يا خالد بن يزيد!فإن كنت سمعت من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه..»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية فلا أماتك اللّه إلاّ ميتة جاهلية،و أمّا أنت يا براء بن عازب!فإن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية،فلا أماتك اللّه إلاّ حيث هاجرت منه». قال جابر بن عبد اللّه الأنصاري:و اللّه لقد رأيت أنس بن مالك و قد ابتلي ببرص يغطّيه بالعمامة فما تستره،و لقد رأيت الأشعث بن قيس و قد ذهبت كريمتاه،و هو يقول:الحمد للّه الذي جعل دعاء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليّ بالعمى في الدنيا،و لم يدع عليّ بالعذاب في الآخرة فاعذّب،و أمّا خالد بن يزيد فإنّه مات فأراد أهله أن يدفنوه،و حفر له في منزله فدفن،فسمعت بذلك كندة فجاءت بالخيل و الإبل، فعقرتها على باب منزله،فمات ميتة جاهلية،و أمّا البراء بن عازب فإنّه ولاّه معاوية اليمن،فمات بها،و منها كان هاجر. شخصية المترجم و مواقفه على رواية ابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة جاء في شرح النهج 180/1 قوله:عزل عمر خالدا عن إمارة حمص في سنة سبع عشرة،و أقامه للناس،و عقله بعمامته،و نزع قلنسوته عن رأسه،و قال:أعلمني من أين لك هذا المال؟و ذلك أنّه أجاز الأشعث بن قيس بعشرة آلاف درهم،فقال:من الأنفال.. و في صفحة:291:و من كلام له عليه السلام،قاله للأشعث بن قيس و هو على منبر الكوفة يخطب،فمضى في بعض كلامه شيء اعترضه الأشعث فيه،فقال: يا أمير المؤمنين!هذه عليك لا لك،فخفض عليه السلام إليه بصره،ثم قال:«و ما يدريك ما عليّ ممّا لي،عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين!حائك بن حائك،منافق بن كافر،و اللّه لقد أسّرك الكفر مرّة،و الإسلام اخرى»ثم ذكر أسره في الجاهلية. ثم في صفحة:293 قال:و أمّا الأسر الثاني في الإسلام،و ذكر ارتداده و أسره..إلى أن قال في صفحة:295-296:و حملوا الأشعث إلى أبي بكر موثّقا في الحديد،ثم قال:فعفا عنه و عنهم و زوّجه اخته أم فرّوة. و في صفحة:297 قال:و كان الأشعث من المنافقين في خلافة علي عليه السلام، و هو في أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام،كما كان عبد اللّه بن ابيّ بن سلول في أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله،كلّ واحد منهما رأس النفاق في زمانه. و في 33/2 في حديث أبي موسى الأشعري،و المغيرة بن شعبة مع عمر بن الخطاب،قال المغيرة:قال عمر:و لقد عاتبني أبو بكر مرّة على كلام بلغه عنّي،و ذلك لمّا قدم عليه بالأشعث أسيرا،فمنّ عليه و أطلقه،و زوّجه اخته امّ فروة،فقلت للأشعث -و هو قاعد بين يديه-:يا عدوّ اللّه!أكفرت بعد إسلامك،و ارتددت ناكصا على عقبيك!..فنظر إليّ نظرا علمت أنّه يريد أن يكلّمني بكلام في نفسه،ثم لقيني بعد ذلك في سكك المدينة،فقال لي:أنت صاحب الكلام يا بن الخطاب؟فقلت:نعم يا عدوّ اللّه! و لك عندي شرّ من ذلك،فقال:بئس الجزاء هذا لي منك!قلت:و علام تريد منّي حسن الجزاء؟قال:لأنفتى لك من اتّباع هذا الرجل،و اللّه ما جرّأني على الخلاف عليه إلاّ تقدّمه عليك،و تخلّفك عنها،و لو كنت صاحبها لما رأيت منّي خلافا عليك،قلت:لقد كان ذلك،فما تأمر الآن؟قال:إنّه ليس بوقت أمر،بل وقت صبر،و مضى و مضيت، و لقى الأشعث الزبرقان بن بدر فذكر له ما جرى بيني و بينه،فنقل ذلك إلى أبي بكر، فأرسل إليّ بعتاب مؤلم،فأرسلت إليه:أما و اللّه لتكفّنّ أو لأقولنّ كلمة بالغة بي و بك في الناس،تحملها الركبان حيث ساروا.. و في صفحة:47 في حديث لأبي بكر عند وفاته:و أمّا الثلاث التي تركتها و وددت أنّي فعلتها:فوددت أنّي يوم أتيت بالأشعث كنت ضربت عنقه،فإنّه يخيل إليّ أنّه لا يرى شرّا إلاّ أعان عليه.. و في 189/2 في خطبة لأمير المؤمنين عليه السلام في استنفار الناس إلى أهل الشام و فيها:«أنت فكن ذاك إن شئت»،فقال ابن أبي الحديد في شرحها:191:فأمّا قوله: «أنت فكن ذاك»..إلى أن قال:و لكن الرواية وردت بأنّه خاطب بذلك الأشعث ابن قيس،فإنّه روى أنّه قال له عليه السلام و هو يخطب و يلوم الناس على تثبيطهم و تقاعدهم:«هلا فعلت فعل ابن عفّان!»،فقال له:إن فعل ابن عفّان لمخزاة على من لا دين له،و لا وثيقة معه،إنّ امرأ أمكن عدوّه من نفسه يهشم عظمه،و يفري جلده، لضعيف رأيه،مأفون عقله،أنت فكن ذاك إن أحببت،فأمّا أنا فدون أن أعطي ذاك ضرب بالمشرفية.. و في صفحة:228 في فاجعة التحكيم:قال علي عليه السلام:«فإنّي أجعل الأشتر!»،فقال الأشعث:و هل سعّر الأرض علينا إلاّ الأشتر!و هل نحن إلاّ في حكم الأشتر؟!. و في 13/3 قال:و حدث من بعض أمراء أمير المؤمنين عليه السلام الخيانة، كالقعقاع بن شور،لأنّه ولاّه على ميسان،فأخذ مالها و لحق بمعاوية،و كذلك فعل الأشعث بن قيس بمال آذربيجان. و في صفحة:145:عن ذهل بن الحارث،قال:دعاني مصقلة إلى رحله،فقدّم عشاء فطعمنا منه،ثم قال:و اللّه إنّ أمير المؤمنين عليه السلام يسألني هذا المال،و و اللّه ما أقدر عليه..إلى أن قال:أ لم تر إلى عثمان كيف أعطى الأشعث مائة ألف درهم من خراج آذربيجان في كلّ سنة.. و في 74/4:قالوا:و كان الأشعث بن قيس الكندي،و جرير بن عبد اللّه البجلي يبغضانه،و هدم علي عليه السلام دار جرير بن عبد اللّه.. و في صفحة:75:و روى أهل السيرة أنّ الأشعث خطب إلى عليّ عليه السلام ابنته، فزبره،و قال:«يا بن الحائك!أغرّك ابن أبي قحافة..»إلى أن قال:قام الأشعث إلى عليّ عليه السلام فقال:إنّ الناس يزعمون أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عهد إليك عهدا لم يعهده إلى غيرك،فقال:«إنّه عهد إليّ ما في قراب سيفي،لم يعهد إليّ غير ذلك»،فقال الأشعث:هذه إن قلتها فهي عليك لا لك،دعها ترحل عنك،فقال له:«و ما علمك بما عليّ ممّا لي!منافق بن كافر،حائك بن حائك،إني لأجد منك تقية الغرل». و في 247/11 قوله:«بملفوفة في وعائها»:كان أهدى له الأشعث بن قيس نوعا من الحلواء تأنّق فيه،و كان عليه السلام يبغض الأشعث لأنّ الأشعث كان يبغضه،و ظنّ الأشعث أنّه يستميله بالمهاداة لغرض دنيوي كان في نفس الأشعث،و كان أمير المؤمنين عليه السلام يفطن لذلك و يعلمه،و لذلك ردّ هديّة الأشعث.. و في 144/12-145:لمّا ادّعى الأشعث بن قيس رقاب أهل نجران،لأنّه كان سباهم في الجاهليّة و استعبدهم تغلّبا فصاروا كمماليكه،فلمّا أسلموا أبوا عليه، فخاصموه عند عمر في رقابهم،فقالوا:يا أمير المؤمنين!إنّما كنّا له عبيد مملكة، و لم نكن عبيد قنّ،فتغيّظ عمر عليه،و قال:أردت تتغفّلني..إلى أن قال:فقضى عمر فيهم أن صيّرهم أحرارا بلا عوض. و في صفحة:239:كان المغيرة بن شعبة،و الأشعث بن قيس،و جرير بن عبد اللّه البجلي يوما متوقفين بالكناسة في نفر،و طلع عليهم أعرابي،فقال لهم المغيرة:دعوني احرّكه،قالوا:لا تفعل..إلى أن قال:فقال:أ تعرف الأشعث بن قيس؟قال:نعم،ذاك رجل لا يعرى قومه،قال:و كيف ذاك؟قال:لأنّهم حاكة. و في 124/19:و منها:أنّ الأشعث قال له و هو على المنبر:غلبتنا عليك هذه الحمراء،فقال عليه السلام:«من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يتخلّف أحدهم يتقلّب على فراشه و حشاياه كالعبر،و يهجر هؤلاء للذكر!أ أطردهم؟إنّي إن طردتهم لمن الظالمين،و اللّه لقد سمعته يقول:و اللّه ليضربنّكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا»قال أبو عبيدة:الحمراء العجم و الموالي. و في 63/20:و أنكر على الأشعث قوله:هذه عليك لا لك،فقال:«ما يدريك -عليك لعنة اللّه-ما عليّ ممّا لي؟حائك بن حائك،منافق بن كافر..». </ref> عن الصلاة في المسجد الذي بناه،بل عدّه الباقر عليه السلام من المساجد الملعونة.
و يكفي في خبث هذا الخبيث نهي أمير المؤمنين عليه السلام<ref>ففي الخصال للشيخ الصدوق رضوان اللّه تعالى عليه 301/1 حديث 76 باب النهي عن الصلاة في خمسة مساجد بالكوفة و مثله في الكافي 490/3 حديث 3 بسنده:..عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال:إنّ أمير المؤمنين عليه السلام نهى عن الصلاة في خمسة مساجد بالكوفة؛ مسجد الأشعث بن قيس الكندي، و مسجد جرير بن عبد اللّه البجلي، و مسجد سماك بن مخرمة، و مسجد شبث بن ربعي، و مسجد تيم، قال:و كان أمير المؤمنين إذا نظر إلى مسجدهم، قال:هذه بقعة تيم، و معناه إنّهم قعدوا عنه لا يصلّون معه عداوة له و بغضا لعنهم اللّه، قال المعلّق على هذا الخبر:لا يقال إنّ هذه المساجد قد أحدثت بعد أمير المؤمنين، فكيف يستقيم نهيه عن الصلاة فيها، لأنّا نقول: هذه المساجد بنيت قبل، و درست و جدّدت بعد، كما في خبر عبيس بن هشام. أقول:و أشار بالخبر إلى ما رواه في الكافي 490/3 كتاب الصلاة، باب مساجد الكوفة حديث 2 بسنده:..عن عبيس بن هشام، عن سالم، عن أبي جعفر عليه السلام، قال:جدّدت أربعة مساجد بالكوفة فرحا لقتل الحسين عليه السلام:مسجد الأشعث، و مسجد جرير، و مسجد سماك، و مسجد شبث بن ربعي. و في صفحة:489-490 حديث 1 بسنده:..عن أبي جعفر عليه السلام قال:إنّ بالكوفة مساجد ملعونة و مساجد مباركة، فأمّا المباركة فمسجد غنى، و اللّه إنّ قبلته لقاسطة، و إنّ طينته لطيّبة، و لقد وضعه رجل مؤمن، و لا تذهب الدنيا حتى تفجّر منه عينان، و تكون عنده جنتان، و أهله ملعونون، و هو مسلوب منهم، و مسجد بني ظفر- و هو مسجد السهلة-و مسجد بالخمراء، و مسجد جعفي، و ليس هو اليوم مسجدهم- قال:درس-فأمّا المساجد الملعونة:فمسجد ثقيف، و مسجد الأشعث، و مسجد جرير، و مسجد سماك، و مسجد بالخمراء، بني على قبر فرعون من الفراعنة. أقول:الخمراء قرية قرب الكوفة، قاله في الكافي، و في التهذيب 250/3 حديث 685:مسجد الحمراء-بالحاء المهملة-فراجع. و روى الصدوق رحمه اللّه في الخصال 219/1 باب الأربعة حديث 44 بسنده:..عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري، قال:خطبنا علي بن أبي طالب عليه السلام فحمد اللّه و أثنى عليه، ثم قال:«أيها الناس:إنّ قدّام منبركم هذا أربعة رهط من أصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، منهم:أنس بن مالك، و البراء بن عازب، و الأشعث بن قيس الكندي، و خالد بن يزيد البجلي..» ،ثم أقبل على أنس فقال:«يا أنس! إن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية، فلا أماتك اللّه حتى يبتليك ببرص لا تغطّيه العمامة، و أمّا أنت يا أشعث! فإن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية، فلا أماتك اللّه حتى يذهب بكريمتك، و أمّا أنت يا خالد بن يزيد! فإن كنت سمعت من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه..»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية فلا أماتك اللّه إلاّ ميتة جاهلية، و أمّا أنت يا براء بن عازب! فإن كنت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»ثم لم تشهد لي اليوم بالولاية، فلا أماتك اللّه إلاّ حيث هاجرت منه». قال جابر بن عبد اللّه الأنصاري:و اللّه لقد رأيت أنس بن مالك و قد ابتلي ببرص يغطّيه بالعمامة فما تستره، و لقد رأيت الأشعث بن قيس و قد ذهبت كريمتاه، و هو يقول:الحمد للّه الذي جعل دعاء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليّ بالعمى في الدنيا، و لم يدع عليّ بالعذاب في الآخرة فاعذّب، و أمّا خالد بن يزيد فإنّه مات فأراد أهله أن يدفنوه، و حفر له في منزله فدفن، فسمعت بذلك كندة فجاءت بالخيل و الإبل، فعقرتها على باب منزله، فمات ميتة جاهلية، و أمّا البراء بن عازب فإنّه ولاّه معاوية اليمن، فمات بها، و منها كان هاجر. شخصية المترجم و مواقفه على رواية ابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة جاء في شرح النهج 180/1 قوله:عزل عمر خالدا عن إمارة حمص في سنة سبع عشرة، و أقامه للناس، و عقله بعمامته، و نزع قلنسوته عن رأسه، و قال:أعلمني من أين لك هذا المال؟ و ذلك أنّه أجاز الأشعث بن قيس بعشرة آلاف درهم، فقال:من الأنفال.. و في صفحة:291:و من كلام له عليه السلام، قاله للأشعث بن قيس و هو على منبر الكوفة يخطب، فمضى في بعض كلامه شيء اعترضه الأشعث فيه، فقال: يا أمير المؤمنين! هذه عليك لا لك، فخفض عليه السلام إليه بصره، ثم قال:«و ما يدريك ما عليّ ممّا لي، عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين! حائك بن حائك، منافق بن كافر، و اللّه لقد أسّرك الكفر مرّة، و الإسلام اخرى»ثم ذكر أسره في الجاهلية. ثم في صفحة:293 قال:و أمّا الأسر الثاني في الإسلام، و ذكر ارتداده و أسره..إلى أن قال في صفحة:295-296:و حملوا الأشعث إلى أبي بكر موثّقا في الحديد، ثم قال:فعفا عنه و عنهم و زوّجه اخته أم فرّوة. و في صفحة:297 قال:و كان الأشعث من المنافقين في خلافة علي عليه السلام، و هو في أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام، كما كان عبد اللّه بن ابيّ بن سلول في أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، كلّ واحد منهما رأس النفاق في زمانه. و في 33/2 في حديث أبي موسى الأشعري، و المغيرة بن شعبة مع عمر بن الخطاب، قال المغيرة:قال عمر:و لقد عاتبني أبو بكر مرّة على كلام بلغه عنّي، و ذلك لمّا قدم عليه بالأشعث أسيرا، فمنّ عليه و أطلقه، و زوّجه اخته امّ فروة، فقلت للأشعث -و هو قاعد بين يديه-:يا عدوّ اللّه! أكفرت بعد إسلامك، و ارتددت ناكصا على عقبيك!..فنظر إليّ نظرا علمت أنّه يريد أن يكلّمني بكلام في نفسه، ثم لقيني بعد ذلك في سكك المدينة، فقال لي:أنت صاحب الكلام يا بن الخطاب؟ فقلت:نعم يا عدوّ اللّه! و لك عندي شرّ من ذلك، فقال:بئس الجزاء هذا لي منك! قلت:و علام تريد منّي حسن الجزاء؟ قال:لأنفتى لك من اتّباع هذا الرجل، و اللّه ما جرّأني على الخلاف عليه إلاّ تقدّمه عليك، و تخلّفك عنها، و لو كنت صاحبها لما رأيت منّي خلافا عليك، قلت:لقد كان ذلك، فما تأمر الآن؟ قال:إنّه ليس بوقت أمر، بل وقت صبر، و مضى و مضيت، و لقى الأشعث الزبرقان بن بدر فذكر له ما جرى بيني و بينه، فنقل ذلك إلى أبي بكر، فأرسل إليّ بعتاب مؤلم، فأرسلت إليه:أما و اللّه لتكفّنّ أو لأقولنّ كلمة بالغة بي و بك في الناس، تحملها الركبان حيث ساروا.. و في صفحة:47 في حديث لأبي بكر عند وفاته:و أمّا الثلاث التي تركتها و وددت أنّي فعلتها:فوددت أنّي يوم أتيت بالأشعث كنت ضربت عنقه، فإنّه يخيل إليّ أنّه لا يرى شرّا إلاّ أعان عليه.. و في 189/2 في خطبة لأمير المؤمنين عليه السلام في استنفار الناس إلى أهل الشام و فيها:«أنت فكن ذاك إن شئت» ،فقال ابن أبي الحديد في شرحها:191:فأمّا قوله: «أنت فكن ذاك»..إلى أن قال:و لكن الرواية وردت بأنّه خاطب بذلك الأشعث ابن قيس، فإنّه روى أنّه قال له عليه السلام و هو يخطب و يلوم الناس على تثبيطهم و تقاعدهم:«هلا فعلت فعل ابن عفّان!» ،فقال له:إن فعل ابن عفّان لمخزاة على من لا دين له، و لا وثيقة معه، إنّ امرأ أمكن عدوّه من نفسه يهشم عظمه، و يفري جلده، لضعيف رأيه، مأفون عقله، أنت فكن ذاك إن أحببت، فأمّا أنا فدون أن أعطي ذاك ضرب بالمشرفية.. و في صفحة:228 في فاجعة التحكيم:قال علي عليه السلام:«فإنّي أجعل الأشتر!» ،فقال الأشعث:و هل سعّر الأرض علينا إلاّ الأشتر! و هل نحن إلاّ في حكم الأشتر؟!. و في 13/3 قال:و حدث من بعض أمراء أمير المؤمنين عليه السلام الخيانة، كالقعقاع بن شور، لأنّه ولاّه على ميسان، فأخذ مالها و لحق بمعاوية، و كذلك فعل الأشعث بن قيس بمال آذربيجان. و في صفحة:145:عن ذهل بن الحارث، قال:دعاني مصقلة إلى رحله، فقدّم عشاء فطعمنا منه، ثم قال:و اللّه إنّ أمير المؤمنين عليه السلام يسألني هذا المال، و و اللّه ما أقدر عليه..إلى أن قال:أ لم تر إلى عثمان كيف أعطى الأشعث مائة ألف درهم من خراج آذربيجان في كلّ سنة.. و في 74/4:قالوا:و كان الأشعث بن قيس الكندي، و جرير بن عبد اللّه البجلي يبغضانه، و هدم علي عليه السلام دار جرير بن عبد اللّه.. و في صفحة:75:و روى أهل السيرة أنّ الأشعث خطب إلى عليّ عليه السلام ابنته، فزبره، و قال:«يا بن الحائك! أغرّك ابن أبي قحافة..»إلى أن قال:قام الأشعث إلى عليّ عليه السلام فقال:إنّ الناس يزعمون أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عهد إليك عهدا لم يعهده إلى غيرك، فقال:«إنّه عهد إليّ ما في قراب سيفي، لم يعهد إليّ غير ذلك» ،فقال الأشعث:هذه إن قلتها فهي عليك لا لك، دعها ترحل عنك، فقال له:«و ما علمك بما عليّ ممّا لي! منافق بن كافر، حائك بن حائك، إني لأجد منك تقية الغرل». و في 247/11 قوله:«بملفوفة في وعائها» :كان أهدى له الأشعث بن قيس نوعا من الحلواء تأنّق فيه، و كان عليه السلام يبغض الأشعث لأنّ الأشعث كان يبغضه، و ظنّ الأشعث أنّه يستميله بالمهاداة لغرض دنيوي كان في نفس الأشعث، و كان أمير المؤمنين عليه السلام يفطن لذلك و يعلمه، و لذلك ردّ هديّة الأشعث.. و في 144/12-145:لمّا ادّعى الأشعث بن قيس رقاب أهل نجران، لأنّه كان سباهم في الجاهليّة و استعبدهم تغلّبا فصاروا كمماليكه، فلمّا أسلموا أبوا عليه، فخاصموه عند عمر في رقابهم، فقالوا:يا أمير المؤمنين! إنّما كنّا له عبيد مملكة، و لم نكن عبيد قنّ، فتغيّظ عمر عليه، و قال:أردت تتغفّلني..إلى أن قال:فقضى عمر فيهم أن صيّرهم أحرارا بلا عوض. و في صفحة:239:كان المغيرة بن شعبة، و الأشعث بن قيس، و جرير بن عبد اللّه البجلي يوما متوقفين بالكناسة في نفر، و طلع عليهم أعرابي، فقال لهم المغيرة:دعوني احرّكه، قالوا:لا تفعل..إلى أن قال:فقال:أ تعرف الأشعث بن قيس؟ قال:نعم، ذاك رجل لا يعرى قومه، قال:و كيف ذاك؟ قال:لأنّهم حاكة. و في 124/19:و منها:أنّ الأشعث قال له و هو على المنبر:غلبتنا عليك هذه الحمراء، فقال عليه السلام:«من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يتخلّف أحدهم يتقلّب على فراشه و حشاياه كالعبر، و يهجر هؤلاء للذكر! أ أطردهم؟ إنّي إن طردتهم لمن الظالمين، و اللّه لقد سمعته يقول:و اللّه ليضربنّكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا»قال أبو عبيدة:الحمراء العجم و الموالي. و في 63/20:و أنكر على الأشعث قوله:هذه عليك لا لك، فقال:«ما يدريك -عليك لعنة اللّه-ما عليّ ممّا لي؟ حائك بن حائك، منافق بن كافر..». </ref> عن الصلاة في المسجد الذي بناه، بل عدّه الباقر عليه السلام من المساجد الملعونة.


و يأتي الخبر في:شبث بن ربعي و غيره.
و يأتي الخبر في:شبث بن ربعي و غيره.


و عن رجال المقدسي<ref>في الجمع بين رجال الصحيحين للمقدسي:44 برقم 164،و الكاشف 135/1 برقم 451،و الوافي بالوفيات 274/9 برقم 4193،و تهذيب الكمال 286/3 برقم 532.</ref> :أنّ أشعث بن قيس مات بعد مقتل علي عليه السلام بأربعين ليلة،و دفن بداره بالكوفة،و قيل:مات قبله بيسير،و قيل:سنة اثنتين و أربعين،روى عنه البخاري،و مسلم،و أبو داود،و الترمذي،و النسائي، و ابن ماجه.انتهى.
و عن رجال المقدسي<ref>في الجمع بين رجال الصحيحين للمقدسي:44 برقم 164،و الكاشف 135/1 برقم 451،و الوافي بالوفيات 274/9 برقم 4193،و تهذيب الكمال 286/3 برقم 532.</ref> :أنّ أشعث بن قيس مات بعد مقتل علي عليه السلام بأربعين ليلة، و دفن بداره بالكوفة، و قيل:مات قبله بيسير، و قيل:سنة اثنتين و أربعين، روى عنه البخاري، و مسلم، و أبو داود، و الترمذي، و النسائي، و ابن ماجه. انتهى.


و في اسد الغابة<ref>الجزری، ابن اثیر، اسد الغابة 97/1 و بعد أن عنونه و ذكر شطرا ممّا يخصّه قال:و شهد جنازة و فيها جرير ابن عبد اللّه البجلي فقدّم الأشعث جريرا،و قال:إنّ هذا لم يرتدّ عن الإسلام،و إنّي ارتددت،و نزل فيه قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَيْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً الآية،لأنّه خاصم رجلا في بئر فنزلت،و توفّي سنة اثنتين و أربعين و صلّى عليه الحسن ابن علي[عليه السلام]قاله ابن مندة،و هذا وهم؛لأنّ الحسن[عليه السلام]لم يكن بالكوفة سنة اثنتين و أربعين..إلى أن قال:و قال أبو نعيم:توفي بعد عليّ[عليه السلام] بأربعين ليلة.. و في شذرات الذهب 49/1 في حوادث سنة أربعين و من مات فيها:و الأشعث بن قيس الكندي بالكوفة،و في تقريب التهذيب 80/1 برقم 208. </ref> أنّه:كان الحسن بن علي عليهما السلام تزوّج ابنته،فقيل:
و في اسد الغابة<ref>الجزری، ابن اثیر، اسد الغابة 97/1 و بعد أن عنونه و ذكر شطرا ممّا يخصّه قال:و شهد جنازة و فيها جرير ابن عبد اللّه البجلي فقدّم الأشعث جريرا، و قال:إنّ هذا لم يرتدّ عن الإسلام، و إنّي ارتددت، و نزل فيه قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَيْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً الآية، لأنّه خاصم رجلا في بئر فنزلت، و توفّي سنة اثنتين و أربعين و صلّى عليه الحسن ابن علي[عليه السلام]قاله ابن مندة، و هذا وهم؛ لأنّ الحسن[عليه السلام]لم يكن بالكوفة سنة اثنتين و أربعين..إلى أن قال:و قال أبو نعيم:توفي بعد عليّ[عليه السلام] بأربعين ليلة.. و في شذرات الذهب 49/1 في حوادث سنة أربعين و من مات فيها:و الأشعث بن قيس الكندي بالكوفة، و في تقريب التهذيب 80/1 برقم 208. </ref> أنّه:كان الحسن بن علي عليهما السلام تزوّج ابنته، فقيل:


هي الّتي سقت الحسن عليه السلام السمّ فمات منه.انتهى.
هي الّتي سقت الحسن عليه السلام السمّ فمات منه. انتهى.


و عليها و على أبيها لعنة اللّه تعالى<ref>و العجب من العلاّمة المجلسي رحمه اللّه في رجاله:163 برقم(222)حيث رمز له أنّه مجهول الحال(م).مع أنّه أشهر المشاهير في النفاق و الارتداد.</ref> <ref>حصيلة البحث أقول:لقد استجمع المترجم خصال الكفر و الزندقة،فإنّ ارتداده في زمن أبي بكر،ثم تدليسه على عمر بن الخطاب،ثم نفاقه في زمن أمير المؤمنين عليه السلام،و مبايعته لضبّ!،و ثلبه لسيّد الوصيّين و سبّه له..تنزله إلى الدرك الأسفل،فهو زنديق لا يؤمن بيوم الحساب،و هذا أحد الصحابة الذين قدّسه و وثّقه علماء العامة باختلافهم الحديث:أصحابي كالنجوم..فلعن اللّه مثل هذه النجوم التي خانت اللّه و رسوله و أمير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه،و من أمعن النظر في تاريخ حياة المترجم يتّضح له مدى صحّة الحديث المشار إليه،و قيمته من الصحّة، و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.</ref> .<ref>[https://lib.eshia.ir/10510/11/102 مامقانی، شیخ عبد الله، تنقیح المقال، ج11، ص102-113.]</ref>
و عليها و على أبيها لعنة اللّه تعالى<ref>و العجب من العلاّمة المجلسي رحمه اللّه في رجاله:163 برقم(222)حيث رمز له أنّه مجهول الحال(م). مع أنّه أشهر المشاهير في النفاق و الارتداد.</ref> <ref>حصيلة البحث أقول:لقد استجمع المترجم خصال الكفر و الزندقة، فإنّ ارتداده في زمن أبي بكر، ثم تدليسه على عمر بن الخطاب، ثم نفاقه في زمن أمير المؤمنين عليه السلام، و مبايعته لضبّ!،و ثلبه لسيّد الوصيّين و سبّه له..تنزله إلى الدرك الأسفل، فهو زنديق لا يؤمن بيوم الحساب، و هذا أحد الصحابة الذين قدّسه و وثّقه علماء العامة باختلافهم الحديث:أصحابي كالنجوم..فلعن اللّه مثل هذه النجوم التي خانت اللّه و رسوله و أمير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه، و من أمعن النظر في تاريخ حياة المترجم يتّضح له مدى صحّة الحديث المشار إليه، و قيمته من الصحّة، و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.</ref>.<ref>[https://lib.eshia.ir/10510/11/102 مامقانی، شیخ عبد الله، تنقیح المقال، ج11، ص102-113.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =9. طرائف المقال (بروجردی)
| عنوان =9. طرائف المقال (بروجردی)
| توضیحات تصویر = طرائف المقال (کتاب)
| توضیحات تصویر = طرائف المقال (کتاب)
| تصویر = 5519.jpg
| تصویر = 5519.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي أبو محمد سكن الكوفة، ارتد بعد النبي صلى الله عليه وآله وزوجه أبو بكر أخته ام فروة وكانت عوراء فولدت له محمدا، وكان من أصحاب علي عليه السلام ثم صار خارجا ملعونا، وهو في التالية.<ref>[https://lib.eshia.ir/14030/2/74 بروجردی، سید علی اصغر، طرائف المقال، ج2، ص74.]</ref>
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي أبو محمد سكن الكوفة، ارتد بعد النبي صلى الله عليه وآله وزوجه أبو بكر أخته ام فروة وكانت عوراء فولدت له محمدا، وكان من أصحاب علي عليه السلام ثم صار خارجا ملعونا، وهو في التالية.<ref>[https://lib.eshia.ir/14030/2/74 بروجردی، سید علی اصغر، طرائف المقال، ج2، ص74.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =10. معجم رجال الحدیث (خویی)
| عنوان =10. معجم رجال الحدیث (خویی)
| توضیحات تصویر = معجم رجال الحدیث (کتاب)
| توضیحات تصویر = معجم رجال الحدیث (کتاب)
| تصویر = 010101.jpg
| تصویر = 010101.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي:
| متن کتاب =أشعث بن قيس الكندي:
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =11. أعیان الشیعة (محسن امین)
| عنوان =11. أعیان الشیعة (محسن امین)
| توضیحات تصویر = أعیان الشیعة (کتاب)
| توضیحات تصویر = أعیان الشیعة (کتاب)
| تصویر = 180px-کتاب_اعیان_الشیعة.jpg
| تصویر = 180px-کتاب_اعیان_الشیعة.jpg
| متن کتاب =الأشعث بن قيس الكندي أبو محمد.
| متن کتاب =الأشعث بن قيس الكندي أبو محمد.
خط ۲۵۰: خط ۲۵۰:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =12. مستدرکات علم رجال (نمازی)
| عنوان =12. مستدرکات علم رجال (نمازی)
| توضیحات تصویر = مستدرکات علم رجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = مستدرکات علم رجال (کتاب)
| تصویر = 300px-NUR14996J1.jpg
| تصویر = 300px-NUR14996J1.jpg
| متن کتاب =أشعث بن قيس بن معديكرب:
| متن کتاب =أشعث بن قيس بن معديكرب:
خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =13. قاموس الرجال (شوشتری)
| عنوان =13. قاموس الرجال (شوشتری)
| توضیحات تصویر = قاموس الرجال (کتاب)
| توضیحات تصویر = قاموس الرجال (کتاب)
| تصویر = 446100151.jpg
| تصویر = 446100151.jpg
| متن کتاب = أشعث بن قيس الكنديّ
| متن کتاب = أشعث بن قيس الكنديّ


قال:عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب الرسول-صلّى اللّه عليه و آله- قائلا:«أبو محمّد سكن الكوفة،اسر بعد النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-في ردّة أهل ياسر،و زوّجه أبو بكر اخته-امّ فروة-و كانت عوراء،فولدت له محمّدا».  
قال:عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب الرسول-صلّى اللّه عليه و آله- قائلا:«أبو محمّد سكن الكوفة، اسر بعد النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-في ردّة أهل ياسر، و زوّجه أبو بكر اخته-امّ فروة-و كانت عوراء، فولدت له محمّدا».  


و عدّه في أصحاب عليّ-عليه السّلام-قائلا:«ثم صار خارجيّا ملعونا».
و عدّه في أصحاب عليّ-عليه السّلام-قائلا:«ثم صار خارجيّا ملعونا».
خط ۲۸۵: خط ۲۸۵:
فأضحى يرى ما قد فعلت فريضة عليك فلا حمدا حويت و لا أجرا
فأضحى يرى ما قد فعلت فريضة عليك فلا حمدا حويت و لا أجرا


و في خلفاء ابن قتيبة:انّ أبا بكر قال في مرض موته:«و اللّه ما آسى إلاّ على ثلاث فعلتهنّ،ليتني كنت تركتهن!و ثلاث تركتهنّ ليتني فعلتهنّ!»إلى أن قال:
و في خلفاء ابن قتيبة:انّ أبا بكر قال في مرض موته:«و اللّه ما آسى إلاّ على ثلاث فعلتهنّ، ليتني كنت تركتهن! و ثلاث تركتهنّ ليتني فعلتهنّ!»إلى أن قال:


«و أمّا اللاتي تركتهنّ و ليتني كنت فعلتهنّ:ليتني حين اتيت بالأشعث أسيرا أنّي قتلته و لم أستحيه،فانّي سمعت منه و أراه لا يرى غيّا و لا شرّا إلا أعان عليه»<ref>دینوری، ابن قتیبة، الامامة و السياسة:18/1.</ref>.
«و أمّا اللاتي تركتهنّ و ليتني كنت فعلتهنّ:ليتني حين اتيت بالأشعث أسيرا أنّي قتلته و لم أستحيه، فانّي سمعت منه و أراه لا يرى غيّا و لا شرّا إلا أعان عليه»<ref>دینوری، ابن قتیبة، الامامة و السياسة:18/1.</ref>.


هذا،و أمّا قول الشيخ في الرجال في أصحاب رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-:«اسر بعد النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-في ردّة أهل ياسر»فلم أقف على معنى قوله:«أهل ياسر»و إنّما حقّ الكلام أن يقول:«في ردّة أهل البخير»أو «أهل المحاجر».
هذا، و أمّا قول الشيخ في الرجال في أصحاب رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-:«اسر بعد النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-في ردّة أهل ياسر»فلم أقف على معنى قوله:«أهل ياسر»و إنّما حقّ الكلام أن يقول:«في ردّة أهل البخير»أو «أهل المحاجر».


قال في المعجم:البخير-حصن باليمن قرب حضرموت،منيع لجأ إليه أهل الرّدة مع الأشعث بن قيس في أيّام أبي بكر،فحاصره زياد بن لبيد البياضي حتى افتتحه عنوة،و قتل من فيه و اسر الأشعث؛و ذلك في سنة 12 للهجرة.
قال في المعجم:البخير-حصن باليمن قرب حضرموت، منيع لجأ إليه أهل الرّدة مع الأشعث بن قيس في أيّام أبي بكر، فحاصره زياد بن لبيد البياضي حتى افتتحه عنوة، و قتل من فيه و اسر الأشعث؛ و ذلك في سنة 12 للهجرة.


و قال في الكامل في عنوان ردّة حضرموت و كندة:ثمّ إنّ بني عمرو بن معاوية من كندة نزلوا المحاجر،و هي أحماء حموها؛فنزل جمد محجرا،قال:
و قال في الكامل في عنوان ردّة حضرموت و كندة:ثمّ إنّ بني عمرو بن معاوية من كندة نزلوا المحاجر، و هي أحماء حموها؛ فنزل جمد محجرا، قال:


و نزلت بنو الحارث بن معاوية محاجرها،فنزل الأشعث بن قيس محجرا<ref>ابن اثیر، عز الدین، الكامل في التاريخ:380/2.</ref>.
و نزلت بنو الحارث بن معاوية محاجرها، فنزل الأشعث بن قيس محجرا<ref>ابن اثیر، عز الدین، الكامل في التاريخ:380/2.</ref>.


و يشكل أن يكون التصحيف من النسّاخ،حيث إنّ الخلاصة و ابن داود عبّرا ب‌«ياسر»أيضا.نعم:بدّلا ما في نسخنا«اسر»بقولهما:«ارتدّ»فلا يبعد أن يكون أصل رجال الشيخ هكذا،لا سيّما أنّ نسخة ابن داود كانت بخطّ الشيخ؛إلاّ أنّه لا فرق بينهما في المعنى،فلا يؤسر إلاّ الكافر و المرتدّ.
و يشكل أن يكون التصحيف من النسّاخ، حيث إنّ الخلاصة و ابن داود عبّرا ب‌«ياسر»أيضا. نعم:بدّلا ما في نسخنا«اسر»بقولهما:«ارتدّ»فلا يبعد أن يكون أصل رجال الشيخ هكذا، لا سيّما أنّ نسخة ابن داود كانت بخطّ الشيخ؛ إلاّ أنّه لا فرق بينهما في المعنى، فلا يؤسر إلاّ الكافر و المرتدّ.


و أما قوله ثمّة:«و كانت عوراء»فصدّقه ابن داود.و لكن بدّله الخلاصة بقوله:«و كانت عذراء»و أنكر ابن داود عليه ذلك.
و أما قوله ثمّة:«و كانت عوراء»فصدّقه ابن داود. و لكن بدّله الخلاصة بقوله:«و كانت عذراء»و أنكر ابن داود عليه ذلك.


و كيف كان:فقال ابن أبي الحديد:«كانت اخت أبي بكر عمياء».كما أنّ الشيخ في الرجال قال:«فولدت له محمّدا»و قال ابن أبي الحديد:
و كيف كان:فقال ابن أبي الحديد:«كانت اخت أبي بكر عمياء». كما أنّ الشيخ في الرجال قال:«فولدت له محمّدا»و قال ابن أبي الحديد:


«فولدت له محمّدا و إسماعيل و إسحاق».و قال ابن أبي الحديد:«خرج الأشعث يوم البناء عليها إلى سوق المدينة،فما مرّ بذات أربع إلاّ عقرها!و قال للنّاس:هذه وليمة البناء و ثمن كلّ عقيرة في مالي فدفع أثمانها إلى أربابها»<ref>شرح النهج:292/1-296.</ref>.
«فولدت له محمّدا و إسماعيل و إسحاق». و قال ابن أبي الحديد:«خرج الأشعث يوم البناء عليها إلى سوق المدينة، فما مرّ بذات أربع إلاّ عقرها! و قال للنّاس:هذه وليمة البناء و ثمن كلّ عقيرة في مالي فدفع أثمانها إلى أربابها»<ref>شرح النهج:292/1-296.</ref>.


و أمّا قول رجال الشيخ في أصحاب عليّ-عليه السّلام-:«ثمّ صار خارجيّا ملعونا»فليس كذلك؛فانّ الأشعث إنّما أجبره-عليه السّلام-على التحكيم أوّلا، و لم يقل بكونه كفرا أخيرا،كما كانت الخوارج هكذا.
و أمّا قول رجال الشيخ في أصحاب عليّ-عليه السّلام-:«ثمّ صار خارجيّا ملعونا»فليس كذلك؛ فانّ الأشعث إنّما أجبره-عليه السّلام-على التحكيم أوّلا، و لم يقل بكونه كفرا أخيرا، كما كانت الخوارج هكذا.


قال الطبري:لما أراد عليّ-عليه السّلام-الرجوع إلى أهل الشام،قام الناس و قالوا:يا أمير المؤمنين على م تدع هؤلاء-يعني الخوارج-وراءنا يخلفوننا في أموالنا و عيالنا!سر بنا إليهم،فاذا فرغنا منهم سرنا إلى عدوّنا من أهل الشام؛و قام إليه الأشعث،فكلّمه بمثل ذلك؛و كان الناس يرون أن الأشعث يرى رأيهم،لأنّه كان يقول يوم صفّين:أنصفنا قوم يدعون إلى كتاب اللّه فلمّا أمر عليّ-عليه السّلام-بالمسير إليهم علم الناس أنّه لم يكن يرى رأيهم<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:51/5 و 55 و 82 و 89.</ref>.
قال الطبري:لما أراد عليّ-عليه السّلام-الرجوع إلى أهل الشام، قام الناس و قالوا:يا أمير المؤمنين على م تدع هؤلاء-يعني الخوارج-وراءنا يخلفوننا في أموالنا و عيالنا! سر بنا إليهم، فاذا فرغنا منهم سرنا إلى عدوّنا من أهل الشام؛ و قام إليه الأشعث، فكلّمه بمثل ذلك؛ و كان الناس يرون أن الأشعث يرى رأيهم، لأنّه كان يقول يوم صفّين:أنصفنا قوم يدعون إلى كتاب اللّه فلمّا أمر عليّ-عليه السّلام-بالمسير إليهم علم الناس أنّه لم يكن يرى رأيهم<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:51/5 و 55 و 82 و 89.</ref>.


و إنّما كان الأشعث لنفاقه يحضّ الخوارج على خلافه-عليه السّلام-.
و إنّما كان الأشعث لنفاقه يحضّ الخوارج على خلافه-عليه السّلام-.


قال المسعودي:لمّا بلغ عليّا-عليه السّلام-ما كان من أمر أبي موسى و عمرو،قال:إنّي كنت تقدّمت إليكم في هذه الحكومة و نهيتكم عنها فأبيتم إلاّ عصياني،فكيف رأيتم عاقبة أمركم؟،و اللّه!إنّي لأعرف من يحملكم على خلافي و الترك لأمري،و لو أشاء أخذه لفعلت،و لكنّ اللّه من ورائه!يريد بذلك الأشعث <ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب:402/2.</ref>.
قال المسعودي:لمّا بلغ عليّا-عليه السّلام-ما كان من أمر أبي موسى و عمرو، قال:إنّي كنت تقدّمت إليكم في هذه الحكومة و نهيتكم عنها فأبيتم إلاّ عصياني، فكيف رأيتم عاقبة أمركم؟ ،و اللّه! إنّي لأعرف من يحملكم على خلافي و الترك لأمري، و لو أشاء أخذه لفعلت، و لكنّ اللّه من ورائه! يريد بذلك الأشعث <ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب:402/2.</ref>.


و أمّا آثاره في فتح الفرات-في صفّين-فلم تكن للّه.
و أمّا آثاره في فتح الفرات-في صفّين-فلم تكن للّه.


قال المسعودي:كان الأشعث يقدّم رمحه ثمّ يحثّ أصحابه فيقول:ارجموهم مقدار هذا الرمح،فيزيلوهم عن ذاك المكان.فبلغ ذلك من فعل الأشعث عليّا،فقال:هذا اليوم نصرنا فيه بالحميّة!<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب:376/2.</ref>.
قال المسعودي:كان الأشعث يقدّم رمحه ثمّ يحثّ أصحابه فيقول:ارجموهم مقدار هذا الرمح، فيزيلوهم عن ذاك المكان. فبلغ ذلك من فعل الأشعث عليّا، فقال:هذا اليوم نصرنا فيه بالحميّة!<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب:376/2.</ref>.


و روى المبرّد(في كامله)و أبو عبيد القسم بن سلام(في غريبه):إنّ الأشعث أتى يتخطّى رقاب الناس و عليّ-عليه السّلام-على المنبر؛فقال:
و روى المبرّد(في كامله)و أبو عبيد القسم بن سلام(في غريبه):إنّ الأشعث أتى يتخطّى رقاب الناس و عليّ-عليه السّلام-على المنبر؛ فقال:


غلبتنا عليك هذه الحمراء على قربك؛فركض عليّ-عليه السّلام-المنبر برجله؛ فقال صعصعة:ما لنا و لهذا؟(يعني الأشعث)ليقولنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام- اليوم في العرب قولا لا يزال يذكر؛فقال عليّ-عليه السّلام-:من يعذّرني من هؤلاء الضياطرة؟يتمرّغ أحدهم على فراشه تمرّغ الحمار!و يهجر قوم للذكر فيأمرني أن أطردهم،ما كنت لأطردهم فأكون من الجاهلين!و الّذي فلق الحبّة و برء النسمة!ليضربنّكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا<ref>مبرد، ابو العباس، الكامل للمبرّد:264.</ref>.
غلبتنا عليك هذه الحمراء على قربك؛ فركض عليّ-عليه السّلام-المنبر برجله؛ فقال صعصعة:ما لنا و لهذا؟ (يعني الأشعث)ليقولنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام- اليوم في العرب قولا لا يزال يذكر؛ فقال عليّ-عليه السّلام-:من يعذّرني من هؤلاء الضياطرة؟ يتمرّغ أحدهم على فراشه تمرّغ الحمار! و يهجر قوم للذكر فيأمرني أن أطردهم، ما كنت لأطردهم فأكون من الجاهلين! و الّذي فلق الحبّة و برء النسمة! ليضربنّكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا<ref>مبرد، ابو العباس، الكامل للمبرّد:264.</ref>.


قال أبو عبيد:«الحمراء»العجم و الموالي،لأنّ الغالب على ألوان العرب السمرة و على ألوان العجم البياض و الحمرة.و«الضياطرة»الضخام الّذين لا نفع عندهم و لا غناء،واحدهم«ضيطار».
قال أبو عبيد:«الحمراء»العجم و الموالي، لأنّ الغالب على ألوان العرب السمرة و على ألوان العجم البياض و الحمرة. و«الضياطرة»الضخام الّذين لا نفع عندهم و لا غناء، واحدهم«ضيطار».


و في النهج:و من كلام له-عليه السّلام-قاله للأشعث و هو على منبر الكوفة يخطب،فمضى في بعض كلامه شيء اعترضه الأشعث؛فقال:هذه عليك لا لك!فخفض-عليه السّلام-إليه بصره،ثمّ قال:ما يدريك ما عليّ ممّا لي؟ عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين!حائك بن حائك!منافق بن كافر!و اللّه!لقد أسرك الكفر مرّة و الاسلام اخرى!فما فداك من واحدة منهما مالك و لا حسبك؛و إن امرأ دلّ على قومه السيف و ساق إليهم الحتف لحريّ أن يمقته الأقرب و لا يأمنه الأبعد<ref>سید رضی، نهج البلاغة:61،الخطبة 19.</ref>.
و في النهج:و من كلام له-عليه السّلام-قاله للأشعث و هو على منبر الكوفة يخطب، فمضى في بعض كلامه شيء اعترضه الأشعث؛ فقال:هذه عليك لا لك! فخفض-عليه السّلام-إليه بصره، ثمّ قال:ما يدريك ما عليّ ممّا لي؟ عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين! حائك بن حائك! منافق بن كافر! و اللّه! لقد أسرك الكفر مرّة و الاسلام اخرى! فما فداك من واحدة منهما مالك و لا حسبك؛ و إن امرأ دلّ على قومه السيف و ساق إليهم الحتف لحريّ أن يمقته الأقرب و لا يأمنه الأبعد<ref>سید رضی، نهج البلاغة:61،الخطبة 19.</ref>.


و عن الطبري كان المسلمون يلعنون الأشعث،و يلعنه الكافرون<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:338/3.</ref>.
و عن الطبري كان المسلمون يلعنون الأشعث، و يلعنه الكافرون<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:338/3.</ref>.


و روى الكافي أنّ«الأشعث»كان قاتل أمير المؤمنين-عليه السّلام-و ابنته «جعدة»قتلت الحسن-عليه السّلام-و ابنه«محمّد»قاتل الحسين-عليه السّلام-<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، روضة الكافي:167.</ref>.
و روى الكافي أنّ«الأشعث»كان قاتل أمير المؤمنين-عليه السّلام-و ابنته «جعدة»قتلت الحسن-عليه السّلام-و ابنه«محمّد»قاتل الحسين-عليه السّلام-<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، روضة الكافي:167.</ref>.


إلاّ أنّ الطبري روى أنّ محمّد بن الأشعث لمّا كان أعطى الأمان ل‌«مسلم»و لم يف به،فقتله ابن زياد،قال الحسين-عليه السّلام-يوم الطفّ لأخيه«قيس بن الأشعث»لما قال له-عليه السّلام-«أو لا تنزل على حكم بني عمّك؟فانّهم لن يروك إلاّ ما تحبّ و لن يصل إليك منهم مكروه»:«أنت أخو أخيك!أ تريد أن يطلبك بنو هاشم بأكثر من دم مسلم بن عقيل؟»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:425/5.</ref>.
إلاّ أنّ الطبري روى أنّ محمّد بن الأشعث لمّا كان أعطى الأمان ل‌«مسلم»و لم يف به، فقتله ابن زياد، قال الحسين-عليه السّلام-يوم الطفّ لأخيه«قيس بن الأشعث»لما قال له-عليه السّلام-«أو لا تنزل على حكم بني عمّك؟ فانّهم لن يروك إلاّ ما تحبّ و لن يصل إليك منهم مكروه» :«أنت أخو أخيك! أ تريد أن يطلبك بنو هاشم بأكثر من دم مسلم بن عقيل؟»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:425/5.</ref>.


و فيه أيضا:أخذ قيس بن الأشعث بعد قتل الحسين-عليه السّلام-قطيفته، فسمّي«قيس قطيفة»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:453/5.</ref>.
و فيه أيضا:أخذ قيس بن الأشعث بعد قتل الحسين-عليه السّلام-قطيفته، فسمّي«قيس قطيفة»<ref>طبری، محمد بن جریر، تاريخ الطبري:453/5.</ref>.


و في مقاتل أبي الفرج الاصبهاني عن أبي مخنف:إنّ ابن ملجم أتى إلى الأشعث في الليلة الّتي أراد فيها بعليّ-عليه السّلام-ما أراد؛و الأشعث في بعض نواحي المسجد،فسمع حجر بن عديّ الأشعث يقول لابن ملجم:النجا النجا لحاجتك!فقد فضحك الصبح!فقال له حجر:قتلته يا أعور!و خرج مبادرا إلى عليّ-عليه السّلام-الخبر<ref>اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيّين:20.</ref>.
و في مقاتل أبي الفرج الاصبهاني عن أبي مخنف:إنّ ابن ملجم أتى إلى الأشعث في الليلة الّتي أراد فيها بعليّ-عليه السّلام-ما أراد؛ و الأشعث في بعض نواحي المسجد، فسمع حجر بن عديّ الأشعث يقول لابن ملجم:النجا النجا لحاجتك! فقد فضحك الصبح! فقال له حجر:قتلته يا أعور! و خرج مبادرا إلى عليّ-عليه السّلام-الخبر<ref>اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيّين:20.</ref>.


و روى أبو الفرج أيضا عن موسى بن أبي النعمان قال:جاء الأشعث إلى أمير المؤمنين-عليه السّلام-يستأذن عليه،فردّه قنبر،فأدمى أنفه!فخرج عليّ -عليه السّلام-و هو يقول:ما لي و لك يا أشعث!أما و اللّه!لو بعبد ثقيف تمرّست لأقشعرّت شعيراتك!قيل:يا أمير المؤمنين و من غلام ثقيف؟قال:غلام يليهم،لا يبقى أهل بيت من العرب إلاّ أدخلهم ذلاّ!قيل:كم يلي؟و كم يمكث؟قال:عشرين إن بلغها.
و روى أبو الفرج أيضا عن موسى بن أبي النعمان قال:جاء الأشعث إلى أمير المؤمنين-عليه السّلام-يستأذن عليه، فردّه قنبر، فأدمى أنفه! فخرج عليّ -عليه السّلام-و هو يقول:ما لي و لك يا أشعث! أما و اللّه! لو بعبد ثقيف تمرّست لأقشعرّت شعيراتك! قيل:يا أمير المؤمنين و من غلام ثقيف؟ قال:غلام يليهم، لا يبقى أهل بيت من العرب إلاّ أدخلهم ذلاّ! قيل:كم يلي؟ و كم يمكث؟ قال:عشرين إن بلغها.


و روى مسندا عن جعفر بن محمّد-عليه السّلام-قال:حدّثتني امرأة منّا، قالت:رأيت الأشعث دخل على أمير المؤمنين-عليه السّلام-فأغلظ له أمير المؤمنين-عليه السّلام-فعرّض له الأشعث بأن يفتك به!فقال-عليه السّلام-له:أبا لموت تهدّدني؟فو اللّه!ما ابالي وقعت على الموت أو وقع الموت عليّ<ref>اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيّين:21.</ref>.
و روى مسندا عن جعفر بن محمّد-عليه السّلام-قال:حدّثتني امرأة منّا، قالت:رأيت الأشعث دخل على أمير المؤمنين-عليه السّلام-فأغلظ له أمير المؤمنين-عليه السّلام-فعرّض له الأشعث بأن يفتك به! فقال-عليه السّلام-له:أبا لموت تهدّدني؟ فو اللّه! ما ابالي وقعت على الموت أو وقع الموت عليّ<ref>اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيّين:21.</ref>.


قال المصنّف:روى في ترتيب الكشّي أنّ رجلين من ولد الأشعث استاذنا على أبي عبد اللّه-عليه السّلام-فلم يأذن لهما،فقلت:إنّ لهما ميلا و مودّة لكم! فقال:إنّ رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-لعن أقواما فجرى اللعن فيهم و في أعقابهم إلى يوم القيامة.
قال المصنّف:روى في ترتيب الكشّي أنّ رجلين من ولد الأشعث استاذنا على أبي عبد اللّه-عليه السّلام-فلم يأذن لهما، فقلت:إنّ لهما ميلا و مودّة لكم! فقال:إنّ رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-لعن أقواما فجرى اللعن فيهم و في أعقابهم إلى يوم القيامة.


قلت:رواه في عنوان الأشاعثة<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:413.</ref>.
قلت:رواه في عنوان الأشاعثة<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:413.</ref>.


و روى الكافي عن الباقر-عليه السّلام-قال لسدير:بلغني عن نساء أهل الكوفة جمال و حسن تبعّل فابتغ لي امرأة ذات جمال في موضع؛فقال:قد أصبتها جعلت فداك!فلانة بنت فلان بن محمّد بن الأشعث بن قيس؛فقال:يا سدير! إنّ النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-لعن أقواما فجرت اللعنة في أعقابهم إلى يوم القيامة و أنا أكره أن يصيب جسدي جسد أحد من أهل النار<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:569/5.</ref>.
و روى الكافي عن الباقر-عليه السّلام-قال لسدير:بلغني عن نساء أهل الكوفة جمال و حسن تبعّل فابتغ لي امرأة ذات جمال في موضع؛ فقال:قد أصبتها جعلت فداك! فلانة بنت فلان بن محمّد بن الأشعث بن قيس؛ فقال:يا سدير! إنّ النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-لعن أقواما فجرت اللعنة في أعقابهم إلى يوم القيامة و أنا أكره أن يصيب جسدي جسد أحد من أهل النار<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:569/5.</ref>.


قال المصنّف:في البحار عن شرح النهج:روى يحيى البرمكي عن الأعمش أنّ جريرا و الأشعث خرجا إلى جبانة بالكوفة،فمرّ بهما ضبّ يعدو و هما في ذمّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-فناديا يا أبا الحسن هلمّ نبايعك!!فبلغ قولهما عليّا-عليه السّلام-فقال:إنّهما يحشر ان يوم القيامة و إمامهما الضبّ<ref> شرح النهج:75/4.</ref>.
قال المصنّف:في البحار عن شرح النهج:روى يحيى البرمكي عن الأعمش أنّ جريرا و الأشعث خرجا إلى جبانة بالكوفة، فمرّ بهما ضبّ يعدو و هما في ذمّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-فناديا يا أبا الحسن هلمّ نبايعك!!فبلغ قولهما عليّا-عليه السّلام-فقال:إنّهما يحشر ان يوم القيامة و إمامهما الضبّ<ref> شرح النهج:75/4.</ref>.


قلت:حرّف في النقل،ففي الشرح«روى يحيى بن عيسى الرملي» لا«يحيى البرمكي»و فيه«فناديا يا أبا حسل»لا«يا أبا الحسن»و«أبو حسل» كنية الضبّ.
قلت:حرّف في النقل، ففي الشرح«روى يحيى بن عيسى الرملي» لا«يحيى البرمكي»و فيه«فناديا يا أبا حسل»لا«يا أبا الحسن»و«أبو حسل» كنية الضبّ.


و روى الكافي عن أبي جعفر-عليه السّلام-قال:إنّ بالكوفة مساجد ملعونة و مساجد مباركة...فأمّا المساجد الملعونة:فمسجد ثقيف و مسجد الأشعث،الخبر<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:489/3.</ref>.
و روى الكافي عن أبي جعفر-عليه السّلام-قال:إنّ بالكوفة مساجد ملعونة و مساجد مباركة...فأمّا المساجد الملعونة:فمسجد ثقيف و مسجد الأشعث، الخبر<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:489/3.</ref>.


و روى عنه-عليه السّلام-أيضا قال:جدّدت أربعة مساجد بالكوفة فرحا لقتل الحسين-عليه السّلام-مسجد الأشعث و مسجد جرير و مسجد سماك و مسجد شبث<ref>کلینی، محمد بن یعقوب،الكافي:490/3.</ref>.
و روى عنه-عليه السّلام-أيضا قال:جدّدت أربعة مساجد بالكوفة فرحا لقتل الحسين-عليه السّلام-مسجد الأشعث و مسجد جرير و مسجد سماك و مسجد شبث<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:490/3.</ref>.


و في اسد الغابة:خاصم رجلا في بئر فنزل فيه قوله تعالى: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَيْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً» الآية<ref>آل عمران:77.</ref>.
و في اسد الغابة:خاصم رجلا في بئر فنزل فيه قوله تعالى: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَيْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً» الآية<ref>آل عمران:77.</ref>.
خط ۳۵۷: خط ۳۵۷:
و روى عن الصادق-عليه السّلام-أنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-نهى بالكوفة عن الصلاة في خمسة مساجد:مسجد الأشعث بن قيس...الخبر<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:490/3.</ref>.
و روى عن الصادق-عليه السّلام-أنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-نهى بالكوفة عن الصلاة في خمسة مساجد:مسجد الأشعث بن قيس...الخبر<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي:490/3.</ref>.


هذا،و روى الأمالي و الخصال-في باب الأربعة<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال:219/1، صدوق، محمد بن علی، ألامالي:المجلس 26.</ref> -أنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-دعا على أنس و خالد و البراء و الأشعث لمّا كتموا شهادتهم على قول النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-«من كنت مولاه فعليّ مولاه».و في خبره«أنّه دعا على خالد بالموت ميتة جاهليّة و على الأشعث بالعمى»إلاّ أنّ الخبر مغيّر، فدعا-عليه السّلام-على البراء بالعمى و على الأشعث بالموت ميتة الجاهليّة.
هذا، و روى الأمالي و الخصال-في باب الأربعة<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال:219/1، صدوق، محمد بن علی، ألامالي:المجلس 26.</ref> -أنّ أمير المؤمنين-عليه السّلام-دعا على أنس و خالد و البراء و الأشعث لمّا كتموا شهادتهم على قول النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-«من كنت مولاه فعليّ مولاه». و في خبره«أنّه دعا على خالد بالموت ميتة جاهليّة و على الأشعث بالعمى»إلاّ أنّ الخبر مغيّر، فدعا-عليه السّلام-على البراء بالعمى و على الأشعث بالموت ميتة الجاهليّة.


و في آخر خبره«و أمّا خالد بن يزيد فانّه مات فأراد أهله أن يدفنوه و حفر له في منزله فدفن فسمعت بذلك كندة فجاءت بالخيل و الابل فعقرتها على باب منزله،فمات ميتة جاهلية»فانّه محرّف«و أمّا الأشعث فانّه مات الخ»فكندة كانت طائفة الأشعث،لا خالد.و قد وصف في الخبر بالبجلي،و يأتي تحقيق أوهامه في البراء.
و في آخر خبره«و أمّا خالد بن يزيد فانّه مات فأراد أهله أن يدفنوه و حفر له في منزله فدفن فسمعت بذلك كندة فجاءت بالخيل و الابل فعقرتها على باب منزله، فمات ميتة جاهلية»فانّه محرّف«و أمّا الأشعث فانّه مات الخ»فكندة كانت طائفة الأشعث، لا خالد. و قد وصف في الخبر بالبجلي، و يأتي تحقيق أوهامه في البراء.


و في تاريخ بغداد«مات آخر سنة أربعين،بأربعين ليلة بعد عليّ عليه السلام».<ref>[https://lib.eshia.ir/10508/2/153 شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج2، ص153-160.]</ref>
و في تاريخ بغداد«مات آخر سنة أربعين، بأربعين ليلة بعد عليّ عليه السلام».<ref>[https://lib.eshia.ir/10508/2/153 شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج2، ص153-160.]</ref>
}}
}}


== منابع رجال و تراجم اهل سنت==
== منابع رجال و تراجم اهل سنت ==
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =۱. طبقات الکبری (ابن سعد)
| عنوان =۱. طبقات الکبری (ابن سعد)
| توضیحات تصویر = طبقات الکبری (كتاب)
| توضیحات تصویر = طبقات الکبری (كتاب)
| تصویر = Z-14.jpg
| تصویر = Z-14.jpg
خط ۳۷۶: خط ۳۷۶:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =2. التاريخ الكبير (بخاری)
| عنوان =2. التاريخ الكبير (بخاری)
| توضیحات تصویر = التاريخ الكبير (کتاب)
| توضیحات تصویر = التاريخ الكبير (کتاب)
| تصویر = 990001.jpg
| تصویر = 990001.jpg
خط ۳۸۴: خط ۳۸۴:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =3. معجم الصحابة (البغوی)
| عنوان =3. معجم الصحابة (البغوی)
| توضیحات تصویر = معجم الصحابة (کتاب)
| توضیحات تصویر = معجم الصحابة (کتاب)
| تصویر = 109109.jpeg
| تصویر = 109109.jpeg
خط ۴۰۳: خط ۴۰۳:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =4. الجرح و التعدیل (ابن ابی حاتم رازی)
| عنوان =4. الجرح و التعدیل (ابن ابی حاتم رازی)
| توضیحات تصویر = الجرح و التعدیل (کتاب)
| توضیحات تصویر = الجرح و التعدیل (کتاب)
| تصویر = 990000.jpg
| تصویر = 990000.jpg
خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =5. معجم الصحابة (ابن قانع)
| عنوان =5. معجم الصحابة (ابن قانع)
| توضیحات تصویر = معجم الصحابة (کتاب)
| توضیحات تصویر = معجم الصحابة (کتاب)
| تصویر = 56565.jpg
| تصویر = 56565.jpg
خط ۴۱۷: خط ۴۱۷:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =۶. الثقات (ابن حبان)
| عنوان =۶. الثقات (ابن حبان)
| توضیحات تصویر = الثقات (کتاب)
| توضیحات تصویر = الثقات (کتاب)
| تصویر = 122121.jpg
| تصویر = 122121.jpg
خط ۴۲۳: خط ۴۲۳:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =7. مشاهیر علماء الأمصار (ابن حبان)
| عنوان =7. مشاهیر علماء الأمصار (ابن حبان)
| توضیحات تصویر = مشاهیر علماء الأمصار (كتاب)
| توضیحات تصویر = مشاهیر علماء الأمصار (كتاب)
| تصویر = 686749671.jpg
| تصویر = 686749671.jpg
خط ۴۲۹: خط ۴۲۹:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =8. الهدایة (الکلاباذی)
| عنوان =8. الهدایة (الکلاباذی)
| توضیحات تصویر = الهدایة و الارشاد فی معرفة اهل الثقة و السداد (کتاب)
| توضیحات تصویر = الهدایة و الارشاد فی معرفة اهل الثقة و السداد (کتاب)
| تصویر = 152661.jpg
| تصویر = 152661.jpg
خط ۴۳۷: خط ۴۳۷:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =9. رجال صحیح مسلم (ابن منجویه)
| عنوان =9. رجال صحیح مسلم (ابن منجویه)
| توضیحات تصویر = رجال صحیح مسلم (كتاب)
| توضیحات تصویر = رجال صحیح مسلم (كتاب)
| تصویر = 55390414892.jpg
| تصویر = 55390414892.jpg
خط ۴۴۷: خط ۴۴۷:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =10. معرفة الصحابة (أبو نعیم الأصبهانی)
| عنوان =10. معرفة الصحابة (أبو نعیم الأصبهانی)
| توضیحات تصویر = معرفة الصحابة (کتاب)
| توضیحات تصویر = معرفة الصحابة (کتاب)
| تصویر = 30011941.jpg
| تصویر = 30011941.jpg
خط ۴۶۰: خط ۴۶۰:
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ خَلَّادٍ، ثنا الْحَارِثُ بْنُ أَبِي أُسَامَةَ، ثنا الْأَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، شَاذَانُ -[286]- ح وَحَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ، ثنا جَدِّي مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ مَرْزُوقٍ، ثنا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ، قَالَا: ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَقِيلِ بْنِ طَلْحَةَ السُّلَمِيِّ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ الْهَيْصَمِ، عَنِ الْأَشْعَثَ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي نَفَرٍ مِنْ كِنْدَةَ لَا يَرَوْنِي أَفْضَلَهُمْ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّكَ مِنَّا؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§نَحْنُ بَنُو النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ لَا نَقْفُوا أَمَّنَا، وَلَا نَنْتَفِي مِنْ أَبَيْنَا» قَالَ الْأَشْعَثُ: وَاللهِ لَا أَسْمَعُ أَحَدًا يَنْفِي قُرَيْشًا مِنَ النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ إِلَّا جَلَدْتُهُ " رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَيَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، وَالْمُتَقَدِّمُونَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ.
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ خَلَّادٍ، ثنا الْحَارِثُ بْنُ أَبِي أُسَامَةَ، ثنا الْأَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، شَاذَانُ -[286]- ح وَحَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ، ثنا جَدِّي مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ مَرْزُوقٍ، ثنا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ، قَالَا: ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَقِيلِ بْنِ طَلْحَةَ السُّلَمِيِّ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ الْهَيْصَمِ، عَنِ الْأَشْعَثَ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي نَفَرٍ مِنْ كِنْدَةَ لَا يَرَوْنِي أَفْضَلَهُمْ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّكَ مِنَّا؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§نَحْنُ بَنُو النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ لَا نَقْفُوا أَمَّنَا، وَلَا نَنْتَفِي مِنْ أَبَيْنَا» قَالَ الْأَشْعَثُ: وَاللهِ لَا أَسْمَعُ أَحَدًا يَنْفِي قُرَيْشًا مِنَ النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ إِلَّا جَلَدْتُهُ " رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَيَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، وَالْمُتَقَدِّمُونَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ.


حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا يُونُسُ بْنُ حَبِيبٍ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا وَرْقَاءُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ لِيَقْتَطِعَ بِهَا مَالًا، هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ، لَقِيَ اللهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ» ، قَالَ: فَخَرَجَ عَلَيْنَا الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ، فَقَالَ: مَا حَدَّثَكُمْ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدِيثَ كَذَا وَكَذَا؟ قَالَ: صَدَقَ، نَزَلَتْ فِيَّ، خَاصَمْتُ رَجُلًا فِي بِئْرٍ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§بَيِّنَتَكَ أَوْ يَمِينَهُ؟» قُلْتُ: إِذًا حَلَفَ وَهُوَ آثَمٌ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ، هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ وَآثِمٌ لِيَقْتَطِعَ بِهَا مَالًا، لَقِيَ اللهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ» وَنَزَلَتْ {إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا} [آل عمران: 77] الْآيَةَ " رَوَاهُ الثَّوْرِيُّ، وَشُعْبَةُ، وَأَبُو عَوَانَةَ، وَجَرِيرٌ، وَالنَّاسُ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، وَرَوَاهُ الْمَسْعُودِيُّ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَةَ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، وَرَوَاهُ عِيسَى بْنُ الْمُسَيِّبِ، وَمُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ أَشْعَثَ، وَرَوَاهُ قَيْسُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثَ، عَنْ جَدِّهِ الْأَشْعَثَ، وَرَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْأَشْعَثَ، عَنْ أَبِيهِ، -[287]- وَرَوَاهُ كُرْدُوسٌ الثَّغْلِبِيُّ، عَنِ الْأَشْعَثَ.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40458/1/285 الاصبهانی، ابو نعیم، معرفة الصحابة، ج1، ص285 و 286.]</ref>
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا يُونُسُ بْنُ حَبِيبٍ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا وَرْقَاءُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ لِيَقْتَطِعَ بِهَا مَالًا، هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ، لَقِيَ اللهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»، قَالَ: فَخَرَجَ عَلَيْنَا الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ، فَقَالَ: مَا حَدَّثَكُمْ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدِيثَ كَذَا وَكَذَا؟ قَالَ: صَدَقَ، نَزَلَتْ فِيَّ، خَاصَمْتُ رَجُلًا فِي بِئْرٍ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§بَيِّنَتَكَ أَوْ يَمِينَهُ؟» قُلْتُ: إِذًا حَلَفَ وَهُوَ آثَمٌ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ، هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ وَآثِمٌ لِيَقْتَطِعَ بِهَا مَالًا، لَقِيَ اللهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ» وَنَزَلَتْ {إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا} [آل عمران: 77] الْآيَةَ " رَوَاهُ الثَّوْرِيُّ، وَشُعْبَةُ، وَأَبُو عَوَانَةَ، وَجَرِيرٌ، وَالنَّاسُ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، وَرَوَاهُ الْمَسْعُودِيُّ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَةَ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، وَرَوَاهُ عِيسَى بْنُ الْمُسَيِّبِ، وَمُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ أَشْعَثَ، وَرَوَاهُ قَيْسُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثَ، عَنْ جَدِّهِ الْأَشْعَثَ، وَرَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْأَشْعَثَ، عَنْ أَبِيهِ، -[287]- وَرَوَاهُ كُرْدُوسٌ الثَّغْلِبِيُّ، عَنِ الْأَشْعَثَ.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40458/1/285 الاصبهانی، ابو نعیم، معرفة الصحابة، ج1، ص285 و 286.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =11. الاستیعاب (ابن عبد البر)
| عنوان =11. الاستیعاب (ابن عبد البر)
| توضیحات تصویر = الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (كتاب)
| توضیحات تصویر = الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (كتاب)
| تصویر = 919190.jpg
| تصویر = 919190.jpg
| متن کتاب = الأشعث بن قيس<ref> الأشعث لقب لقب به لأنه كان لا يزال شعثا، واسمه معديكرب (هوامش الاستيعاب) .</ref> بن معديكرب بن معاوية بن جبلة بن عدي بن ربيعة بن معاوية بن الحارث الأصغر<ref>هكذا في ى، س، وفي أ: بن ربيعة بن الحارث الأصغر بن الحارث الأكبر بن ثور بن مرتع.</ref> بن الحارث الأكبر بن معاوية ابن ثرر بن مرتع بن معاوية بن ثور<ref>في ى: الحارث الأكبر بن معاوية بن مرتع بن ثور. والمثبت من م.</ref> بن عفير بن عدي بن مرة بن أدد بن زيد الكندي، وكندة هم ولد ثور بن عفير، يكنى أبا مُحَمَّد. وأمه كبشة بنت يزيد من ولد الحارث بن عمرو، قدم على رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سنة عشر في وفد كندة، وكان رئيسهم.
| متن کتاب = الأشعث بن قيس<ref> الأشعث لقب لقب به لأنه كان لا يزال شعثا، واسمه معديكرب (هوامش الاستيعاب).</ref> بن معديكرب بن معاوية بن جبلة بن عدي بن ربيعة بن معاوية بن الحارث الأصغر<ref>هكذا في ى، س، وفي أ: بن ربيعة بن الحارث الأصغر بن الحارث الأكبر بن ثور بن مرتع.</ref> بن الحارث الأكبر بن معاوية ابن ثرر بن مرتع بن معاوية بن ثور<ref>في ى: الحارث الأكبر بن معاوية بن مرتع بن ثور. والمثبت من م.</ref> بن عفير بن عدي بن مرة بن أدد بن زيد الكندي، وكندة هم ولد ثور بن عفير، يكنى أبا مُحَمَّد. وأمه كبشة بنت يزيد من ولد الحارث بن عمرو، قدم على رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سنة عشر في وفد كندة، وكان رئيسهم.


وقال ابن إسحاق عن ابن شهاب: قدم الأشعث بن قيس في ستين راكبًا من كندة، وذكر خبرا طويلا فيه ذكر إسلامه وإسلامهم، وقول رسول الله صَلَّى الله عليه وَسَلَّمَ: نحن بنو النضر بن كنانة لا نقفو أمنا ولا ننتفي من أبينا<ref> أي لا نتهمها ولا نقذفها. وقيل معناه لا نترك النسب إلى الآباء وننتسب إلى الأمهات (النهاية لابن الأثير).</ref> كان في الجاهلية رئيسًا مطاعًا في كندة، وكان في الإسلام وجيهًا في قومه، إلا أنه كان ممن ارتد عن الإسلام بعد النبي صَلَّى الله عليه وَسَلَّمَ، ثم راجع الإسلام في خلافة أبي بكر الصديق، وأتى به أبو بكر الصديق رضى الله عنه أسيرا.
وقال ابن إسحاق عن ابن شهاب: قدم الأشعث بن قيس في ستين راكبًا من كندة، وذكر خبرا طويلا فيه ذكر إسلامه وإسلامهم، وقول رسول الله صَلَّى الله عليه وَسَلَّمَ: نحن بنو النضر بن كنانة لا نقفو أمنا ولا ننتفي من أبينا<ref> أي لا نتهمها ولا نقذفها. وقيل معناه لا نترك النسب إلى الآباء وننتسب إلى الأمهات (النهاية لابن الأثير).</ref> كان في الجاهلية رئيسًا مطاعًا في كندة، وكان في الإسلام وجيهًا في قومه، إلا أنه كان ممن ارتد عن الإسلام بعد النبي صَلَّى الله عليه وَسَلَّمَ، ثم راجع الإسلام في خلافة أبي بكر الصديق، وأتى به أبو بكر الصديق رضى الله عنه أسيرا.
خط ۴۸۵: خط ۴۸۵:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =12. التعدیل و التجریح (الباجی)
| عنوان =12. التعدیل و التجریح (الباجی)
| توضیحات تصویر = التعدیل و التجریح، لمن خرج له البخاري في الجامع الصحيح (كتاب)
| توضیحات تصویر = التعدیل و التجریح، لمن خرج له البخاري في الجامع الصحيح (كتاب)
| تصویر = Book-5688.jpg
| تصویر = Book-5688.jpg
| متن کتاب =أَشْعَث بن قيس بن معد يكرب الْكِنْدِيّ أَبُو مُحَمَّد سكن الْكُوفَة سمع النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم روى عَنهُ أَبُو وَائِل فِي تَفْسِير سُورَة الْبَقَرَة مَاتَ بِالْكُوفَةِ وَصلى عَلَيْهِ الْحسن بن عَليّ بن أبي طَالب حِين صَالح مُعَاوِيَة.<ref>[http://lib.efatwa.ir/47105/1/405 الباجی، سلیمان بن خلف، التعدیل و التجریح، ج1، ص405.]</ref>
| متن کتاب =أَشْعَث بن قيس بن معد يكرب الْكِنْدِيّ أَبُو مُحَمَّد سكن الْكُوفَة سمع النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم روى عَنهُ أَبُو وَائِل فِي تَفْسِير سُورَة الْبَقَرَة مَاتَ بِالْكُوفَةِ وَصلى عَلَيْهِ الْحسن بن عَليّ بن أبي طَالب حِين صَالح مُعَاوِيَة.<ref>[http://lib.efatwa.ir/47105/1/405 الباجی، سلیمان بن خلف، التعدیل و التجریح، ج1، ص405.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =13. أسد الغابة (ابن الأثیر)
| عنوان =13. أسد الغابة (ابن الأثیر)
| توضیحات تصویر = أسد الغابة (كتاب)
| توضیحات تصویر = أسد الغابة (كتاب)
| تصویر = 323222.jpg
| تصویر = 323222.jpg
خط ۵۱۹: خط ۵۱۹:
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =14. تهذیب الکمال (مزی)
| عنوان =14. تهذیب الکمال (مزی)
| توضیحات تصویر = تهذیب الکمال (مزی)
| توضیحات تصویر = تهذیب الکمال (مزی)
| تصویر = 90000۴.jpg
| تصویر = 90000۴.jpg
| متن کتاب =الأشعث بن قيس بن مَعْدِي كَرِب بن مُعَاوِيَة الكندي، أَبُو مُحَمَّد، لهُ صُحبَةٌ، نزل الكوفة.
| متن کتاب =الأشعث بن قيس بن مَعْدِي كَرِب بن مُعَاوِيَة الكندي، أَبُو مُحَمَّد، لهُ صُحبَةٌ، نزل الكوفة.


رَوَى عَن: النَّبِيّ (ع) صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ أحاديث يسيرة<ref> روى له أصحاب الستة أربعة أحاديث فقط (انظر أطراف المزي: 1 / 76 - 78) .</ref> ، وعن عُمَر بْن الخطاب (د س ق)<ref>روى عنه حديثًا واحدًا فقط (الاطراف: 8 / 11) .</ref>.
رَوَى عَن: النَّبِيّ (ع) صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ أحاديث يسيرة<ref> روى له أصحاب الستة أربعة أحاديث فقط (انظر أطراف المزي: 1 / 76 - 78).</ref>، وعن عُمَر بْن الخطاب (د س ق)<ref>روى عنه حديثًا واحدًا فقط (الاطراف: 8 / 11).</ref>.


رَوَى عَنه: إِبْرَاهِيم النَّخَعِيّ ولم يسمع منه، وجرير بْن عَبد اللَّهِ البجلي، وأبو وائل شقيق بْن سلمة الأسدي (ع) ، وعامر الشعبي، وعَبْد الرَّحْمَنِ بْن عَبد اللَّهِ بْن مسعود، وعَبْد الرَّحْمَنِ بْن عدي الكندي، وعَبْد الرَّحْمَنِ المسلي (د س ق) ، وقيس بْن أَبي حازم، وقيس بن السكن، وكردوس الكوفي (د س) ، ومسلم بن هيضم العبدي (ق) ، وأبو إِسْحَاق السبيعي، وأبو بصير العبدي (قد) .
رَوَى عَنه: إِبْرَاهِيم النَّخَعِيّ ولم يسمع منه، وجرير بْن عَبد اللَّهِ البجلي، وأبو وائل شقيق بْن سلمة الأسدي (ع)، وعامر الشعبي، وعَبْد الرَّحْمَنِ بْن عَبد اللَّهِ بْن مسعود، وعَبْد الرَّحْمَنِ بْن عدي الكندي، وعَبْد الرَّحْمَنِ المسلي (د س ق)، وقيس بْن أَبي حازم، وقيس بن السكن، وكردوس الكوفي (د س)، ومسلم بن هيضم العبدي (ق)، وأبو إِسْحَاق السبيعي، وأبو بصير العبدي (قد).


قال مُحَمَّد بْن سعد فِي الطبقة الرابعة من كندة<ref>لم أجد مثل هذا في طبقات ابن سعد، ولا فهمت قوله"فِي الطبقة الرابعة من كندة"؟ ، ولكن راجع قوله في آخر النص: إنه أخذه من رواية هشام ابن الكلبي.</ref> : الأشعث بْن قيس، وهُوَ الأشج بن مَعْدِي كَرِب بن مُعَاوِيَة بْن جبلة بْن عدي بْن ربيعة بْن مُعَاوِيَة الأكرمين بْن الحارث بْن مُعَاوِيَة بْن ثور بْن مرتع<ref>جاء في حواشي النسخ من قول المؤلف: كذا قيده ابن ماكولا، قال: وقيل فيه مرتع بفتح الراء وتشديد التاء.</ref> بْن كندة، واسمه ثور بْن عفير بْن عدي بْن الحارث بْن مرة بْن أدد بْن زيد بْن يشجب بْن عريب بْن زيد بْن كهلان بْن سبأ بْن يشجب بْن يعرب بْن قحطان، وأمه كبشة بنت يزيد بْن شرحبيل بْن يزيد بْن امرئ القيس ابن عَمْرو المقصور بْن حجر آكل المرار بْن عَمْرو بْن مُعَاوِيَة بْن الحارث الأكبر بْن مُعَاوِيَة بْن ثور بْن مرتع بْن مُعَاوِيَة بْن كندة، وإنما سمي كندة، لانه أباه النعمة: كفره، وكَانَ اسم الأشعث: مَعْدِي كَرِب.
قال مُحَمَّد بْن سعد فِي الطبقة الرابعة من كندة<ref>لم أجد مثل هذا في طبقات ابن سعد، ولا فهمت قوله"فِي الطبقة الرابعة من كندة"؟، ولكن راجع قوله في آخر النص: إنه أخذه من رواية هشام ابن الكلبي.</ref>: الأشعث بْن قيس، وهُوَ الأشج بن مَعْدِي كَرِب بن مُعَاوِيَة بْن جبلة بْن عدي بْن ربيعة بْن مُعَاوِيَة الأكرمين بْن الحارث بْن مُعَاوِيَة بْن ثور بْن مرتع<ref>جاء في حواشي النسخ من قول المؤلف: كذا قيده ابن ماكولا، قال: وقيل فيه مرتع بفتح الراء وتشديد التاء.</ref> بْن كندة، واسمه ثور بْن عفير بْن عدي بْن الحارث بْن مرة بْن أدد بْن زيد بْن يشجب بْن عريب بْن زيد بْن كهلان بْن سبأ بْن يشجب بْن يعرب بْن قحطان، وأمه كبشة بنت يزيد بْن شرحبيل بْن يزيد بْن امرئ القيس ابن عَمْرو المقصور بْن حجر آكل المرار بْن عَمْرو بْن مُعَاوِيَة بْن الحارث الأكبر بْن مُعَاوِيَة بْن ثور بْن مرتع بْن مُعَاوِيَة بْن كندة، وإنما سمي كندة، لانه أباه النعمة: كفره، وكَانَ اسم الأشعث: مَعْدِي كَرِب.


وكَانَ أبدا أشعث الرأس، فسمي الأشعث، ووفد الأشعث بْن قيس على النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، بسبعين رجلا من كندة، وكل اسم فِي كندة وفد، فوفادته إِلَى النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم مع الأشعث بْن قيس، وقد كتبنا كل من قدرنا عليه منهم، هَذَا كله فِي رواية هشام بْن مُحَمَّد بْن السائب الكلبي.
وكَانَ أبدا أشعث الرأس، فسمي الأشعث، ووفد الأشعث بْن قيس على النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، بسبعين رجلا من كندة، وكل اسم فِي كندة وفد، فوفادته إِلَى النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم مع الأشعث بْن قيس، وقد كتبنا كل من قدرنا عليه منهم، هَذَا كله فِي رواية هشام بْن مُحَمَّد بْن السائب الكلبي.


وَقَال فيمن نزل الكوفة<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، الطبقات: 6 / 13 - 14.</ref> : الأشعث بْن قيس الكندي، ويكنى أبا مُحَمَّد، ابتنى بها دارا، ومات بها، والحسن بْن علي بْن أَبي طالب يومئذ بالكوفة حين صالح معاوية، وهو صلى عليه.  
وَقَال فيمن نزل الكوفة<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، الطبقات: 6 / 13 - 14.</ref>: الأشعث بْن قيس الكندي، ويكنى أبا مُحَمَّد، ابتنى بها دارا، ومات بها، والحسن بْن علي بْن أَبي طالب يومئذ بالكوفة حين صالح معاوية، وهو صلى عليه.  


وَقَال الهيثم بْن عدي: ذهبت عينه يوم اليرموك.
وَقَال الهيثم بْن عدي: ذهبت عينه يوم اليرموك.


وَقَال خليفة بْن خياط<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، الطبقات: 71 (من الطبعة العُمَرية) .</ref> : أمه كبيشة<ref>هكذا في النسخ، وفي طبقات خليفة: كبشة"، وقد مر أن ابن سعد قال فيها كبشة أيضا.</ref> بنت يزيد من ولد الحارث بْن عَمْرو بْن مُعَاوِيَة: مات فِي آخر سنة أربعين، بعد قتل علي عليه السلام قليلا.
وَقَال خليفة بْن خياط<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، الطبقات: 71 (من الطبعة العُمَرية).</ref>: أمه كبيشة<ref>هكذا في النسخ، وفي طبقات خليفة: كبشة"، وقد مر أن ابن سعد قال فيها كبشة أيضا.</ref> بنت يزيد من ولد الحارث بْن عَمْرو بْن مُعَاوِيَة: مات فِي آخر سنة أربعين، بعد قتل علي عليه السلام قليلا.


وَقَال أَحْمَد بْن عَبد اللَّهِ بْن الْبَرْقِيِّ: تُوُفِّيَ سَنَةَ أَرْبَعِينَ، قَبْلَ قَتْلِ عَلِيٍّ بِيَسِيرٍ، لَهُ أَحَادِيثُ.
وَقَال أَحْمَد بْن عَبد اللَّهِ بْن الْبَرْقِيِّ: تُوُفِّيَ سَنَةَ أَرْبَعِينَ، قَبْلَ قَتْلِ عَلِيٍّ بِيَسِيرٍ، لَهُ أَحَادِيثُ.


وَقَال أَبُو الْقَاسِمِ الطَّبَرَانِيُّ، فِيمَا أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ ابْنُ الدَّرَجِيِّ، عَن أَبِي جَعْفَرٍ الصَّيْدَلانِيِّ، وغَيْرِ واحِدٍ إِذْنا، عن فَاطِمَةَ بِنْتِ عَبد اللَّهِ، عَن أَبِي بَكْرِ بْنِ رِيذَةَ عَنه: حَدَّثَنَا<ref>معجمه الكبير: 1 / 204.</ref> أَحْمَدُ بْنُ عَبد اللَّهِ الْبَزَّازُ التُّسْتَرِيُّ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الأَسْفَاطِيُّ، قال: حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ هُبَيْرَةَ، قال: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ المُسَيَّب الْبَجَلِيُّ الْقَاضِي عن الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قال: لَقَدِ اشْتَرَيْتُ يَمِينِي مَرَّةً بِتِسْعِينَ<ref>في معجم الطبراني"سبعين.</ref> أَلْفًا، وذَلِكَ أَنِّي سمعت رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ يَقُولُ: مَنْ اقْتَطَعَ حَقَّ مُسْلِمٍ بِيَمِينِهِ، لَقِيَ اللَّهَ، وهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ". هَذَا مُنْقَطِعٌ، عِيسَى لِمْ يُدْرِكِ الأَشْعَثَ<ref>هذا التعليق للمزي. قال شعيب: الحديث في معجم الطبراني (639) وفيه بين عيسى والاشعث الشعبي، فإن صح ما فيه، فلا انقطاع.
وَقَال أَبُو الْقَاسِمِ الطَّبَرَانِيُّ، فِيمَا أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ ابْنُ الدَّرَجِيِّ، عَن أَبِي جَعْفَرٍ الصَّيْدَلانِيِّ، وغَيْرِ واحِدٍ إِذْنا، عن فَاطِمَةَ بِنْتِ عَبد اللَّهِ، عَن أَبِي بَكْرِ بْنِ رِيذَةَ عَنه: حَدَّثَنَا<ref>معجمه الكبير: 1 / 204.</ref> أَحْمَدُ بْنُ عَبد اللَّهِ الْبَزَّازُ التُّسْتَرِيُّ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الأَسْفَاطِيُّ، قال: حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ هُبَيْرَةَ، قال: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ المُسَيَّب الْبَجَلِيُّ الْقَاضِي عن الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قال: لَقَدِ اشْتَرَيْتُ يَمِينِي مَرَّةً بِتِسْعِينَ<ref>في معجم الطبراني"سبعين.</ref> أَلْفًا، وذَلِكَ أَنِّي سمعت رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ يَقُولُ: مَنْ اقْتَطَعَ حَقَّ مُسْلِمٍ بِيَمِينِهِ، لَقِيَ اللَّهَ، وهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ". هَذَا مُنْقَطِعٌ، عِيسَى لِمْ يُدْرِكِ الأَشْعَثَ<ref>هذا التعليق للمزي. قال شعيب: الحديث في معجم الطبراني (639) وفيه بين عيسى والاشعث الشعبي، فإن صح ما فيه، فلا انقطاع.
ومتن الحديث المرفوع قد صح من طريق آخر، فقد أخرجه البخاري 8 / 212، 213 برقم (4549) (4550) ، ومسلم (138) في الايمان: باب وعيد من اقتطع حق مسلم بيمين فاجرة بالنار من طريقين عن الأَعْمَشِ، عَن أَبِي وائِلٍ عَن عَبد الله بْن مسعود، عن رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم قال: من حلف على يمين صبر يقتطع بها مال امرئ مسلم هو فيها فاجر، لقي الله وهو عليه غاضبان"فأنزل الله تصديق ذلك (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وأيمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم في الآخرة) ، قال فدخل الاشعث بن قيس، فقال: ما يحدثكم أبو عَبْد الرحمن؟ قلنا: كذا وكذا، قال: صدق أبو عبد الرحمن في أنزلت: كانت لي بئر في أرض ابن عم لي، قال النبي صلى الله عليه وسلم: بينتك أو يمينه"فقلت: إذا يحلف يا رسول الله فقال النبي صلى الله عليه وسلم: من حلف على يمين صبر يقتطع بها مال امرئ مسلم وهو فيها فاجر لقي الله وهو عليه غضبان.
ومتن الحديث المرفوع قد صح من طريق آخر، فقد أخرجه البخاري 8 / 212، 213 برقم (4549) (4550)، ومسلم (138) في الايمان: باب وعيد من اقتطع حق مسلم بيمين فاجرة بالنار من طريقين عن الأَعْمَشِ، عَن أَبِي وائِلٍ عَن عَبد الله بْن مسعود، عن رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم قال: من حلف على يمين صبر يقتطع بها مال امرئ مسلم هو فيها فاجر، لقي الله وهو عليه غاضبان"فأنزل الله تصديق ذلك (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وأيمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم في الآخرة)، قال فدخل الاشعث بن قيس، فقال: ما يحدثكم أبو عَبْد الرحمن؟ قلنا: كذا وكذا، قال: صدق أبو عبد الرحمن في أنزلت: كانت لي بئر في أرض ابن عم لي، قال النبي صلى الله عليه وسلم: بينتك أو يمينه"فقلت: إذا يحلف يا رسول الله فقال النبي صلى الله عليه وسلم: من حلف على يمين صبر يقتطع بها مال امرئ مسلم وهو فيها فاجر لقي الله وهو عليه غضبان.
وأخرجه أحمد وأبو داود والنَّسَائي وابن ماجة.</ref> .
وأخرجه أحمد وأبو داود والنَّسَائي وابن ماجة.</ref>.


وَقَال مُحَمَّد بْن إِسْمَاعِيل بْن رجاء الزبيدي: سمعت الشيباني، يذكر عن قيس بْن مُحَمَّد بْن الأشعث كَانَ عاملا على أذربيجان، استعمله عثمان، وأنه أتاه رجل من قومه فأعطاه ألفين، فشكاه، فلما قدم الأشعث، أرسل إليه، فَقَالَ: إنما استودعتك المال، قال: إنما أعطيتنيه صلة، فحمي الأشعث فحلف، فكفر عن يمينه بخمسة عشر ألفا.
وَقَال مُحَمَّد بْن إِسْمَاعِيل بْن رجاء الزبيدي: سمعت الشيباني، يذكر عن قيس بْن مُحَمَّد بْن الأشعث كَانَ عاملا على أذربيجان، استعمله عثمان، وأنه أتاه رجل من قومه فأعطاه ألفين، فشكاه، فلما قدم الأشعث، أرسل إليه، فَقَالَ: إنما استودعتك المال، قال: إنما أعطيتنيه صلة، فحمي الأشعث فحلف، فكفر عن يمينه بخمسة عشر ألفا.
خط ۵۴۸: خط ۵۴۸:
وَقَال إِسْمَاعِيل بْن أَبي خَالِد، عن عامر الشعبي: كَانَ الأشعث بْن قيس، حلف على يمين، فأخذ بها مالا، قال: فصلى الغداة، وقد وضع المال فِي ناحية المسجد. فَقَالَ: قبحك اللَّه من مال، أما والله ما حلفت إلا على حق، ولكنه رد على صاحبه، وهُوَ ثلاثون ألفا، صدقة مقامي الَّذِي قمت.
وَقَال إِسْمَاعِيل بْن أَبي خَالِد، عن عامر الشعبي: كَانَ الأشعث بْن قيس، حلف على يمين، فأخذ بها مالا، قال: فصلى الغداة، وقد وضع المال فِي ناحية المسجد. فَقَالَ: قبحك اللَّه من مال، أما والله ما حلفت إلا على حق، ولكنه رد على صاحبه، وهُوَ ثلاثون ألفا، صدقة مقامي الَّذِي قمت.


وَقَال شَرِيك بْن عَبد اللَّهِ: سمعت أبا إِسْحَاق يقول: صليت بالأشاعثة صلاة الفجر بليل، فلما سلم الإمام، إذا بين يدي كيس، وحذاء نعل، فنظرت فإذا بين يدي كل رجل كيس وحذاء نعل، فقلت: ما هَذَا؟ ، قَالُوا: قدم الأشعث بْن قيس الليلة، فَقَالَ: انظروا فكل من صلى الغداة فِي مسجدنا، فاجعلوا بين يديه كيسا وحذاء نعل.
وَقَال شَرِيك بْن عَبد اللَّهِ: سمعت أبا إِسْحَاق يقول: صليت بالأشاعثة صلاة الفجر بليل، فلما سلم الإمام، إذا بين يدي كيس، وحذاء نعل، فنظرت فإذا بين يدي كل رجل كيس وحذاء نعل، فقلت: ما هَذَا؟، قَالُوا: قدم الأشعث بْن قيس الليلة، فَقَالَ: انظروا فكل من صلى الغداة فِي مسجدنا، فاجعلوا بين يديه كيسا وحذاء نعل.


وَقَال أَبُو عَبْد الله بن مندرة: كَانَ قد ارتد، ثم راجع الإسلام، فِي خلافة أبي بكر، وزوجه أخته أم فروة، وشهد القادسية، والمدائن، وجلولاء، ونهاوند، والحكمين على عهد علي.
وَقَال أَبُو عَبْد الله بن مندرة: كَانَ قد ارتد، ثم راجع الإسلام، فِي خلافة أبي بكر، وزوجه أخته أم فروة، وشهد القادسية، والمدائن، وجلولاء، ونهاوند، والحكمين على عهد علي.
خط ۵۵۴: خط ۵۵۴:
وَقَال إِسْمَاعِيل بْنُ أَبي خَالِدٍ، عن قَيْسٍ بْن أَبي حازم: شهدت جنازة فيها الأشعث بْن قيس، وجرير بْن عَبد اللَّهِ، فقدم الأشعث جريرا، وَقَال: إن هَذَا لم يرتد عن الإسلام، وكنت قد ارتددت.
وَقَال إِسْمَاعِيل بْنُ أَبي خَالِدٍ، عن قَيْسٍ بْن أَبي حازم: شهدت جنازة فيها الأشعث بْن قيس، وجرير بْن عَبد اللَّهِ، فقدم الأشعث جريرا، وَقَال: إن هَذَا لم يرتد عن الإسلام، وكنت قد ارتددت.


وَقَال شَرِيك بْن عَبد اللَّهِ<ref>قاسم بن سلام، ابو عبید، الاموال: 49.</ref> ، عن إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُهَاجِرٍ، عن إِبْرَاهِيمَ النَّخَعِيِّ: ارْتَدَّ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، ونَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ، لَمَّا مَاتَ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، فَقَالُوا: نُصَلِّي، ولا نُؤَدِّي الزَّكَاةَ، فَأَبَى عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ، وَقَال: لا أَحِلُّ عُقْدَةً عَقَدَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ولا أَعْقِدُ عُقْدَةً حَلَّهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ولا أَنْقُصُكُمْ شَيْئًا مِمَّا أَخَذَ مِنْكُمْ نَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ولَوْ مَنَعْتُمُونِي عِقَالا، مِمَّا أَخَذَ مِنْكُمْ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، لَجَاهَدْتُكُمْ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَرَأَ: ومَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...<ref>آل عِمْران / 144.</ref> } حَتَّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ، فَتَحَصَّنَ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، هُوَ ونَاسٌ مِنْ قَوْمِهِ فِي حِصْنٍ، فَقَالَ الاشعث: اجعلوا السبعين مِنا أَمَانا، فَجَعَلَ لَهُمْ فَنَزَلَ بَعْدَ سَبْعِينَ، ولَمْ يُدْخِلْ نَفْسَهُ فِيهِمْ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّهُ لا أَمَانَ لَهُ، أنا قَاتِلُوكَ، قال: أَفَلا أَدُلُّكَ عَلَى خير من ذلك؟ تسعين بِي عَلَى عَدُوِّكَ، وتُزَوِّجُنِي أُخْتَكَ؟ فَفَعَلَ.
وَقَال شَرِيك بْن عَبد اللَّهِ<ref>قاسم بن سلام، ابو عبید، الاموال: 49.</ref>، عن إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُهَاجِرٍ، عن إِبْرَاهِيمَ النَّخَعِيِّ: ارْتَدَّ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، ونَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ، لَمَّا مَاتَ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، فَقَالُوا: نُصَلِّي، ولا نُؤَدِّي الزَّكَاةَ، فَأَبَى عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ، وَقَال: لا أَحِلُّ عُقْدَةً عَقَدَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ولا أَعْقِدُ عُقْدَةً حَلَّهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ولا أَنْقُصُكُمْ شَيْئًا مِمَّا أَخَذَ مِنْكُمْ نَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ولَوْ مَنَعْتُمُونِي عِقَالا، مِمَّا أَخَذَ مِنْكُمْ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، لَجَاهَدْتُكُمْ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَرَأَ: ومَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...<ref>آل عِمْران / 144.</ref> } حَتَّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ، فَتَحَصَّنَ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، هُوَ ونَاسٌ مِنْ قَوْمِهِ فِي حِصْنٍ، فَقَالَ الاشعث: اجعلوا السبعين مِنا أَمَانا، فَجَعَلَ لَهُمْ فَنَزَلَ بَعْدَ سَبْعِينَ، ولَمْ يُدْخِلْ نَفْسَهُ فِيهِمْ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّهُ لا أَمَانَ لَهُ، أنا قَاتِلُوكَ، قال: أَفَلا أَدُلُّكَ عَلَى خير من ذلك؟ تسعين بِي عَلَى عَدُوِّكَ، وتُزَوِّجُنِي أُخْتَكَ؟ فَفَعَلَ.


وَقَال أَبُو القاسم الطَّبَرَانِيّ بالإسناد المتقدم: حَدَّثَنَا<ref>سلیمان بن احمد، طبرانی، معجم الكبير (1 / 208) ، ورجاله رجال الصحيح غير عبد المؤمن بن علي، وهو ثقة.</ref> عَبْد الرَّحْمَنِ بن سالم، قال: حَدَّثَنَا عبد المؤمن بْن علي، قال: حَدَّثَنَا عبد السلام بْن حرب، عن إِسْمَاعِيل بْنُ أَبي خَالِدٍ، عن قَيْسٍ بْن أَبي حازم، قال: لما قدم بالأشعث أسيرا على أبي بكر الصديق، أطلق وثاقه، وزوجه اخته، فاختلط سيفه، ودخل سوق الإبل، فجعل لا يرى جملا وال ناقة إلا عرقبه، وصاح الناس: كفر الأشعث، فلما فرغ طرح سيفه وَقَال: إني والله ما كفرت، ولكن زوجني هَذَا الرجل أخته، ولو كنا فِي بلادنا، لكانت لنا وليمة غير هذه، يَا أهل المدينة انحروا وكلوا، ويا أصحاب الإبل تعالوا خذوا شرواها.
وَقَال أَبُو القاسم الطَّبَرَانِيّ بالإسناد المتقدم: حَدَّثَنَا<ref>سلیمان بن احمد، طبرانی، معجم الكبير (1 / 208)، ورجاله رجال الصحيح غير عبد المؤمن بن علي، وهو ثقة.</ref> عَبْد الرَّحْمَنِ بن سالم، قال: حَدَّثَنَا عبد المؤمن بْن علي، قال: حَدَّثَنَا عبد السلام بْن حرب، عن إِسْمَاعِيل بْنُ أَبي خَالِدٍ، عن قَيْسٍ بْن أَبي حازم، قال: لما قدم بالأشعث أسيرا على أبي بكر الصديق، أطلق وثاقه، وزوجه اخته، فاختلط سيفه، ودخل سوق الإبل، فجعل لا يرى جملا وال ناقة إلا عرقبه، وصاح الناس: كفر الأشعث، فلما فرغ طرح سيفه وَقَال: إني والله ما كفرت، ولكن زوجني هَذَا الرجل أخته، ولو كنا فِي بلادنا، لكانت لنا وليمة غير هذه، يَا أهل المدينة انحروا وكلوا، ويا أصحاب الإبل تعالوا خذوا شرواها.


وقد روي: أن الَّذِي زوجه أم فروة، أبوها أَبُو قحافة، وأنه تزوج بها مقدمه على رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسَلَّمَ المدينة، وأنه كَانَ ثالث أزواجها، وأنه أراد الهجرة والمقام بالمدينة، فلما قدم على النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ وأخبره بالذي أراد، آيسه من الهجرة إِلَى المدينة بعد الفتح، فرجع وأراد الانطلاق بأم فروة، فأبى عليه أَبُو قحافة، وَقَال: أنا لا نغترب إلا فِي مغترب إلينا، فرجع إِلَى اليمن، وفعل الَّذِي فعل، فلما أتى به أَبُو بكر، تجافى لَهُ عن دمه، ورد عليه أهله بالنكاح الأول، كما فعل بغيره.
وقد روي: أن الَّذِي زوجه أم فروة، أبوها أَبُو قحافة، وأنه تزوج بها مقدمه على رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسَلَّمَ المدينة، وأنه كَانَ ثالث أزواجها، وأنه أراد الهجرة والمقام بالمدينة، فلما قدم على النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ وأخبره بالذي أراد، آيسه من الهجرة إِلَى المدينة بعد الفتح، فرجع وأراد الانطلاق بأم فروة، فأبى عليه أَبُو قحافة، وَقَال: أنا لا نغترب إلا فِي مغترب إلينا، فرجع إِلَى اليمن، وفعل الَّذِي فعل، فلما أتى به أَبُو بكر، تجافى لَهُ عن دمه، ورد عليه أهله بالنكاح الأول، كما فعل بغيره.


وذكره<ref>في نسخة ابن المهندس: وذكر"وما أثبتناه من النسخ الاخرى.</ref> يعقوب بن سفيان في السماء من غزا مع علي بْن أَبي طالب، يوم صفين<ref>ضاع هذا القسم من كتاب المعرفة.</ref> .
وذكره<ref>في نسخة ابن المهندس: وذكر"وما أثبتناه من النسخ الاخرى.</ref> يعقوب بن سفيان في السماء من غزا مع علي بْن أَبي طالب، يوم صفين<ref>ضاع هذا القسم من كتاب المعرفة.</ref>.


وذكر خليفة<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، تاريخ خلیفة: 194.</ref> ، عَن أبي عُبَيدة: أنه كَانَ يومئذ على الميمنة من أصحاب علي.
وذكر خليفة<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، تاريخ خلیفة: 194.</ref>، عَن أبي عُبَيدة: أنه كَانَ يومئذ على الميمنة من أصحاب علي.


وَقَال: عن علي بْن مُحَمَّد، عن مسلمة بْن محارب، عن حرب بْن خَالِد بْن يزيد بْن مُعَاوِيَة<ref>كذا نقل الإسناد عن خليفة، وما أظنه الا من وهم النظر، فهذا الإسناد روى به خليفة في عدد جيش معاوية، وعدد جيش علي، أما إسناد هذا الخبر الذي ذكره خليفة فهو عن علي بْن مُحَمَّد، عن حباب بن موسى، عن جابر، عَن أبي الحمراء (تاريخ خليفة: 193) .</ref> قال: قفل مُعَاوِيَة فِي تسعين ألفا، ثم سبق مُعَاوِيَة: فنزل الفرات، فجاء علي وأصحابه، فمنعهم مُعَاوِيَة الماء فبعث على الأشعث بْن قيس فِي ألفين، وعلى الماء لمعاوية أَبُو الأعور السلمي فِي خمسة آلاف، فاقتتلوا قتالا شديدا، وغلب الاشعث على الماء.
وَقَال: عن علي بْن مُحَمَّد، عن مسلمة بْن محارب، عن حرب بْن خَالِد بْن يزيد بْن مُعَاوِيَة<ref>كذا نقل الإسناد عن خليفة، وما أظنه الا من وهم النظر، فهذا الإسناد روى به خليفة في عدد جيش معاوية، وعدد جيش علي، أما إسناد هذا الخبر الذي ذكره خليفة فهو عن علي بْن مُحَمَّد، عن حباب بن موسى، عن جابر، عَن أبي الحمراء (تاريخ خليفة: 193).</ref> قال: قفل مُعَاوِيَة فِي تسعين ألفا، ثم سبق مُعَاوِيَة: فنزل الفرات، فجاء علي وأصحابه، فمنعهم مُعَاوِيَة الماء فبعث على الأشعث بْن قيس فِي ألفين، وعلى الماء لمعاوية أَبُو الأعور السلمي فِي خمسة آلاف، فاقتتلوا قتالا شديدا، وغلب الاشعث على الماء.


وَقَال عَبد اللَّهِ بْن أَحْمَد بْن حنبل فِي "كتاب صفين"<ref>رواه الدمشقی، ابن عساكر، في تاریخ مدینة دمشق (وانظر تهذيبه: 3 / 76) .</ref> : حَدَّثني أبي. قال: خدثنا أَبُو المغيرة، قال حَدَّثَنَا صفوان، قال حدثني أَبُو الصلت سليم الحضرمي، قال: شهدنا صفين. فأنا لعلى صفوفنا، وقد حلنا بين أهل العراق وبين الماء، فأتانا فارس على برذون، مقنعا بالحديد، فَقَالَ: السلام عليكم، فقلنا: وعليك، قال: فأين مُعَاوِيَة؟ قلنا: هُوَ ذا، فأقبل حَتَّى وقف، ثم حسر عن رأسه، فإذا هُوَ أشعث بْن قيس الكندي، رجل أصلع ليس فِي رأسه إلا شعرات، فَقَالَ: اللَّه اللَّه يَا مُعَاوِيَة فِي أمة مُحَمَّد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، هبوا أنكم قتلتم أهل العراق، فمن للبعوث والذراري؟ أم هبوا أنا قتلنا أهل الشام، فمن للبعوث والذراري؟ اللَّه اللَّه، فإن اللَّه يقول: {وإن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما، فإن بغت إحداهما على الأخرى، فقاتلوا التي تبغي حتى تفئ إِلَى أمر اللَّه}<ref>الحجرات / 9.</ref> فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَة: فما الَّذِي تريد؟ قال: نريد أن تخلوا بيننا وبين الماء، فوالله لتخلن بيننا وبين الماء، أو لنضعن أسيافنا على عواتقنا، ثم نمضي حَتَّى نرد الماء أو نموت دونه، فَقَالَ مُعَاوِيَة لأبي الأَعور عَمْرو بْن سفيان: با أبا عَبد اللَّهِ خل بين إخواننا وبين الماء، فَقَالَ أَبُو الأعور لمعاوية: كلا والله يَا أما عَبد اللَّهِ، لا نخلي بينهم وبين الماء، يَا أهل الشام دونكم عقيرة اللَّه، فإن اللَّه قد أمكنكم منهم، فعزم عليه مُعَاوِيَة، حَتَّى خلى بينهم وبين الماء، فلم يلبثوا بعد ذَلِكَ إلا قليلا، حَتَّى كَانَ الصلح بينهم، ثم انصرف مُعَاوِيَة إِلَى الشام بأهل الشام، وعلي إلي العراق بأهل العراق.
وَقَال عَبد اللَّهِ بْن أَحْمَد بْن حنبل فِي "كتاب صفين"<ref>رواه الدمشقی، ابن عساكر، في تاریخ مدینة دمشق (وانظر تهذيبه: 3 / 76).</ref>: حَدَّثني أبي. قال: خدثنا أَبُو المغيرة، قال حَدَّثَنَا صفوان، قال حدثني أَبُو الصلت سليم الحضرمي، قال: شهدنا صفين. فأنا لعلى صفوفنا، وقد حلنا بين أهل العراق وبين الماء، فأتانا فارس على برذون، مقنعا بالحديد، فَقَالَ: السلام عليكم، فقلنا: وعليك، قال: فأين مُعَاوِيَة؟ قلنا: هُوَ ذا، فأقبل حَتَّى وقف، ثم حسر عن رأسه، فإذا هُوَ أشعث بْن قيس الكندي، رجل أصلع ليس فِي رأسه إلا شعرات، فَقَالَ: اللَّه اللَّه يَا مُعَاوِيَة فِي أمة مُحَمَّد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، هبوا أنكم قتلتم أهل العراق، فمن للبعوث والذراري؟ أم هبوا أنا قتلنا أهل الشام، فمن للبعوث والذراري؟ اللَّه اللَّه، فإن اللَّه يقول: {وإن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما، فإن بغت إحداهما على الأخرى، فقاتلوا التي تبغي حتى تفئ إِلَى أمر اللَّه}<ref>الحجرات / 9.</ref> فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَة: فما الَّذِي تريد؟ قال: نريد أن تخلوا بيننا وبين الماء، فوالله لتخلن بيننا وبين الماء، أو لنضعن أسيافنا على عواتقنا، ثم نمضي حَتَّى نرد الماء أو نموت دونه، فَقَالَ مُعَاوِيَة لأبي الأَعور عَمْرو بْن سفيان: با أبا عَبد اللَّهِ خل بين إخواننا وبين الماء، فَقَالَ أَبُو الأعور لمعاوية: كلا والله يَا أما عَبد اللَّهِ، لا نخلي بينهم وبين الماء، يَا أهل الشام دونكم عقيرة اللَّه، فإن اللَّه قد أمكنكم منهم، فعزم عليه مُعَاوِيَة، حَتَّى خلى بينهم وبين الماء، فلم يلبثوا بعد ذَلِكَ إلا قليلا، حَتَّى كَانَ الصلح بينهم، ثم انصرف مُعَاوِيَة إِلَى الشام بأهل الشام، وعلي إلي العراق بأهل العراق.


وقَال البُخارِيُّ فِي "التاريخ"<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، تاريخ الكبير: 2 / 1 / 59 في ترجمة حيان أبي سَعِيد التَّيْمِيّ.</ref> : حَدَّثَنَا عَبد اللَّهِ بن عُمَر، قال: حدثا حفص بْن غياث، عن الأعمش، عن حيان أبي سَعِيد التَّيْمِيّ قال: حذر الأشعث بْن قيس الفتن، فقيل لَهُ: أخرجت مع علي؟ قال: ومن لك بإمام مثل علي!.
وقَال البُخارِيُّ فِي "التاريخ"<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، تاريخ الكبير: 2 / 1 / 59 في ترجمة حيان أبي سَعِيد التَّيْمِيّ.</ref>: حَدَّثَنَا عَبد اللَّهِ بن عُمَر، قال: حدثا حفص بْن غياث، عن الأعمش، عن حيان أبي سَعِيد التَّيْمِيّ قال: حذر الأشعث بْن قيس الفتن، فقيل لَهُ: أخرجت مع علي؟ قال: ومن لك بإمام مثل علي!.


وَقَال الهيثم بْن عدي<ref>رواه ابن عساكر، ومنه أخذه المؤلف، مثل معظم أخبار الاشعث.</ref> ، عن عَبد اللَّهِ بْن عياش<ref>جاء في حواشي النسخ تعليق للمؤلف نصه: ابن عياش هذا يقال له المنتوف.</ref> : خطب أمير المؤمنين علي بْن أَبي طالب عليه السلام، على الحسن بنه أم عِمْران بنت سَعِيد بْن قيس الهمداني، فَقَالَ سَعِيد: فوقي أمير أو امره<ref>أي آخذ رأيه وأمره.</ref> يعني أمها، فَقَالَ: قم فوامره، يعني أمها، فخرج من عنده، فلقيه الاشعت بْن قيس بالباب فأخبره الخبر، فَقَالَ: ما نريد إِلَى الحسن يفخر عليها، ولا ينصفها، ويسئ إليها، فتقول: ابن رَسُول اللَّهِ، وابن أمير المؤمنين، ولكن هل لك فِي ابن عمها، فهي لَهُ وهُوَ لَهَا، قال: ومن ذاك؟ قال: مُحَمَّد بْن الأشعث، قال: قد زوجته. ودخل الأشعث على أمير المؤمنين علي، فَقَالَ: يَا أمير المؤمنين، خطبت على الحسن بنة سَعِيد؟ قال: نعم، قال: فهل لك فِي أشرف منها بنتا، وأكرم منا حسبا، وأتم جمالا، وأكثر مالا؟ قال: ومن هي؟ قال: جعدة بنت الأشعث بْن قيس، قال: قد قوالنا رجلا، قال: ليس إِلَى ذَلِكَ الَّذِي قاولته سبيل، قال: فارقني ليؤامر أمها: قال: قد زوجها من محمد ابن الأشعث، قال: متى؟ قال: الساعة بالباب، قال: فزوج الحسن جعدة، فلما لقي سَعِيد الأشعث قال: يَا أعور، خدعتني، قال: أنت يَا أعور، حيث تستشيرني فِي ابن رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ألست أحمق! ثم جاء الأشعث إِلَى الحسن، فَقَالَ: يَا أبا مُحَمَّد، ألا تزور أهلك؟ فلما أراد ذَلِكَ قال: لا تمشي والله إلا على أردية قومي، فقامت لَهُ كندة سماطين، وجعلت لَهُ أرديتها بسطا من بابه إِلَى باب الأشعث.
وَقَال الهيثم بْن عدي<ref>رواه ابن عساكر، ومنه أخذه المؤلف، مثل معظم أخبار الاشعث.</ref>، عن عَبد اللَّهِ بْن عياش<ref>جاء في حواشي النسخ تعليق للمؤلف نصه: ابن عياش هذا يقال له المنتوف.</ref>: خطب أمير المؤمنين علي بْن أَبي طالب عليه السلام، على الحسن بنه أم عِمْران بنت سَعِيد بْن قيس الهمداني، فَقَالَ سَعِيد: فوقي أمير أو امره<ref>أي آخذ رأيه وأمره.</ref> يعني أمها، فَقَالَ: قم فوامره، يعني أمها، فخرج من عنده، فلقيه الاشعت بْن قيس بالباب فأخبره الخبر، فَقَالَ: ما نريد إِلَى الحسن يفخر عليها، ولا ينصفها، ويسئ إليها، فتقول: ابن رَسُول اللَّهِ، وابن أمير المؤمنين، ولكن هل لك فِي ابن عمها، فهي لَهُ وهُوَ لَهَا، قال: ومن ذاك؟ قال: مُحَمَّد بْن الأشعث، قال: قد زوجته. ودخل الأشعث على أمير المؤمنين علي، فَقَالَ: يَا أمير المؤمنين، خطبت على الحسن بنة سَعِيد؟ قال: نعم، قال: فهل لك فِي أشرف منها بنتا، وأكرم منا حسبا، وأتم جمالا، وأكثر مالا؟ قال: ومن هي؟ قال: جعدة بنت الأشعث بْن قيس، قال: قد قوالنا رجلا، قال: ليس إِلَى ذَلِكَ الَّذِي قاولته سبيل، قال: فارقني ليؤامر أمها: قال: قد زوجها من محمد ابن الأشعث، قال: متى؟ قال: الساعة بالباب، قال: فزوج الحسن جعدة، فلما لقي سَعِيد الأشعث قال: يَا أعور، خدعتني، قال: أنت يَا أعور، حيث تستشيرني فِي ابن رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، ألست أحمق! ثم جاء الأشعث إِلَى الحسن، فَقَالَ: يَا أبا مُحَمَّد، ألا تزور أهلك؟ فلما أراد ذَلِكَ قال: لا تمشي والله إلا على أردية قومي، فقامت لَهُ كندة سماطين، وجعلت لَهُ أرديتها بسطا من بابه إِلَى باب الأشعث.


وَقَال أَبُو المليح وغيره عن ميمون بْن مهران<ref>دمشقی، ابن عساکر، تاريخ مدینة دمشق.</ref> : أول من مشت معه الرجال وهُوَ راكب الأشعث بْن قيس، وكَانَ المهاجرون إذا رأوا الدهقان راكبا، والرجال يمشون، قَالُوا: قاتله اللَّه جبارا.
وَقَال أَبُو المليح وغيره عن ميمون بْن مهران<ref>دمشقی، ابن عساکر، تاريخ مدینة دمشق.</ref>: أول من مشت معه الرجال وهُوَ راكب الأشعث بْن قيس، وكَانَ المهاجرون إذا رأوا الدهقان راكبا، والرجال يمشون، قَالُوا: قاتله اللَّه جبارا.


وَقَال أَبُو حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِيُّ، عن الأَصْمَعِيّ<ref>رواه كذلك.</ref> : أَوَّلُ مَنْ دُفِنَ فِي جَوْفِ مَنْزِلِهِ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، وصَلَّى عَلَيْهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وكَانَتِ ابْنَةُ الأَشْعَثِ تَحْتَهُ، قال: وأَوَّلُ مَنْ مُشِيَ بَيْنَ يَدَيْهِ وخَلْفَهُ بِالأَعْمِدَةِ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ.
وَقَال أَبُو حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِيُّ، عن الأَصْمَعِيّ<ref>رواه كذلك.</ref>: أَوَّلُ مَنْ دُفِنَ فِي جَوْفِ مَنْزِلِهِ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، وصَلَّى عَلَيْهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وكَانَتِ ابْنَةُ الأَشْعَثِ تَحْتَهُ، قال: وأَوَّلُ مَنْ مُشِيَ بَيْنَ يَدَيْهِ وخَلْفَهُ بِالأَعْمِدَةِ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ.


وَقَال إِسْمَاعِيل بْن أَبي خَالِد<ref>كذلك أيضا، وأورد سفيان بن يعقوب بعضه عَن أبي نعيم الفضل بْن دكين، عَنْ سفيان، عَنِ إسماعيل بْن أَبي خالد (المعرفة: 1 / 226 وانظر كذلك: 2 / 668) .</ref> ، عن حَكِيمِ بْنِ جَابِرٍ لَمَّا تُوُفِّيَ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، وكَانَتِ ابْنَتُهُ تَحْتَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، قال الْحَسَنُ: إِذَا غَسَّلْتُمُوهُ، فَلا تُهِيجُوهُ حَتَّى تُؤْذِنُونِي، فَآذَنُوهُ، فَجَاءَ فَوَضَّأَهُ بِالْحَنُوطِ وضُوءًا.
وَقَال إِسْمَاعِيل بْن أَبي خَالِد<ref>كذلك أيضا، وأورد سفيان بن يعقوب بعضه عَن أبي نعيم الفضل بْن دكين، عَنْ سفيان، عَنِ إسماعيل بْن أَبي خالد (المعرفة: 1 / 226 وانظر كذلك: 2 / 668).</ref>، عن حَكِيمِ بْنِ جَابِرٍ لَمَّا تُوُفِّيَ الأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ، وكَانَتِ ابْنَتُهُ تَحْتَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، قال الْحَسَنُ: إِذَا غَسَّلْتُمُوهُ، فَلا تُهِيجُوهُ حَتَّى تُؤْذِنُونِي، فَآذَنُوهُ، فَجَاءَ فَوَضَّأَهُ بِالْحَنُوطِ وضُوءًا.


قد ذكرنا عن غير واحد: أنه مات سنة أربعين.
قد ذكرنا عن غير واحد: أنه مات سنة أربعين.


وَقَال أَبُو حسان الزيادي<ref>رواه ابن عساكر في تاريخه.</ref> : مات بعد قتل علي بْن أَبي طالب، بأربعين ليلة فيما أخبرت عن ولده، قال: وتوفي وهُوَ ابن ثلاث وستين.
وَقَال أَبُو حسان الزيادي<ref>رواه ابن عساكر في تاريخه.</ref>: مات بعد قتل علي بْن أَبي طالب، بأربعين ليلة فيما أخبرت عن ولده، قال: وتوفي وهُوَ ابن ثلاث وستين.


وَقَال يعقوب بْن سفيان<ref>لم يصل إلينا هذا القسم من"المعرفة"وهو عند ابن عساكر أيضا.</ref> ، عن موسى بْن عَبْد الرَّحْمَنِ بْن مسروق الكندي: مات فِي زمن مُعَاوِيَة، وكَانَتِ ابْنَتُهُ تَحْتَ الْحَسَنِ بْنِ علي. قال يعقوب: زعموا أنها هي التي سمته.
وَقَال يعقوب بْن سفيان<ref>لم يصل إلينا هذا القسم من"المعرفة"وهو عند ابن عساكر أيضا.</ref>، عن موسى بْن عَبْد الرَّحْمَنِ بْن مسروق الكندي: مات فِي زمن مُعَاوِيَة، وكَانَتِ ابْنَتُهُ تَحْتَ الْحَسَنِ بْنِ علي. قال يعقوب: زعموا أنها هي التي سمته.


روى له الجماعة<ref>لم نشأ تخريج أخبار ترجمته أخبار ترجمته فمعظمها خرجها ابن عساكر، وزاد عليها كثيرا.</ref> .<ref>[http://lib.efatwa.ir/40342/3/286 المزی، ابو الحجاج، تهذیب الکمال، ج3، ص286-295.]</ref>
روى له الجماعة<ref>لم نشأ تخريج أخبار ترجمته أخبار ترجمته فمعظمها خرجها ابن عساكر، وزاد عليها كثيرا.</ref>.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40342/3/286 المزی، ابو الحجاج، تهذیب الکمال، ج3، ص286-295.]</ref>
}}
}}
{{متن رجال
{{متن رجال
| عنوان =15. سیر أعلام النبلاء (ذهبی)
| عنوان =15. سیر أعلام النبلاء (ذهبی)
| توضیحات تصویر = سیر أعلام النبلاء (كتاب)
| توضیحات تصویر = سیر أعلام النبلاء (كتاب)
| تصویر = سیر_اعلام.jpg
| تصویر = سیر_اعلام.jpg
خط ۶۱۶: خط ۶۱۶:
مَنْصُوْرٌ، وَالأَعْمَشُ: عَنْ أَبِي وَائِلٍ:
مَنْصُوْرٌ، وَالأَعْمَشُ: عَنْ أَبِي وَائِلٍ:


قَالَ لَنَا الأَشْعَثُ: فِيَّ نَزَلَتْ: {إِنَّ الَّذِيْنَ يَشْتَرُوْنَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيْلاً ... } [آلُ عِمْرَانَ: 77] .
قَالَ لَنَا الأَشْعَثُ: فِيَّ نَزَلَتْ: {إِنَّ الَّذِيْنَ يَشْتَرُوْنَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيْلاً ... } [آلُ عِمْرَانَ: 77].


خَاصَمْتُ رَجُلاً إِلَى رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فَقَالَ: (أَلَكَ بَيِّنَةٌ) ؟
خَاصَمْتُ رَجُلاً إِلَى رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فَقَالَ: (أَلَكَ بَيِّنَةٌ)؟


قُلْتُ: لاَ.
قُلْتُ: لاَ.


قَالَ: (فَيَحْلِفُ؟) .
قَالَ: (فَيَحْلِفُ؟).


قُلْتُ: إِذاً يَحْلِفُ.
قُلْتُ: إِذاً يَحْلِفُ.
خط ۶۳۲: خط ۶۳۲:
مُجَالِدٌ: عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنِ الأَشْعَثِ، قَالَ:
مُجَالِدٌ: عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنِ الأَشْعَثِ، قَالَ:


قَدِمْتُ عَلَى رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِي وَفْدِ كِنْدَةَ، فَقَالَ لِي: (هَلْ لَكَ مِنْ وَلَدٍ؟) .
قَدِمْتُ عَلَى رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِي وَفْدِ كِنْدَةَ، فَقَالَ لِي: (هَلْ لَكَ مِنْ وَلَدٍ؟).


قُلْتُ: صَغِيْرٌ، وُلِدَ مَخْرَجِي إِلَيْكَ ... ، الحَدِيْثَ<ref>وتمامه: ولوددت أن لي مكانه شبع القوم، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: " لا تقل ذاك، فإن فيهم قرة أعين وأجرا إذا قبضوا، ولئن قلت ذلك، فإنهم لمجبنة ومحزنة ومبخلة " أخرجه أحمد 5 / 211، والطبراني (646) ومجالد ضعيف، وبه أعله الهيثمي في " المجمع " 8 / 155، ومع ذلك صححه الحاكم 4 / 239، ووافقه الذهبي من طريق سفيان، عن الأعمش، عن خيثمة، عن الاشعث بن قيس ...</ref> .
قُلْتُ: صَغِيْرٌ، وُلِدَ مَخْرَجِي إِلَيْكَ ... ، الحَدِيْثَ<ref>وتمامه: ولوددت أن لي مكانه شبع القوم، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: " لا تقل ذاك، فإن فيهم قرة أعين وأجرا إذا قبضوا، ولئن قلت ذلك، فإنهم لمجبنة ومحزنة ومبخلة " أخرجه أحمد 5 / 211، والطبراني (646) ومجالد ضعيف، وبه أعله الهيثمي في " المجمع " 8 / 155، ومع ذلك صححه الحاكم 4 / 239، ووافقه الذهبي من طريق سفيان، عن الأعمش، عن خيثمة، عن الاشعث بن قيس ...</ref>.


وَعَنْ إِبْرَاهِيْمَ النَّخَعِيَّ، قَالَ:
وَعَنْ إِبْرَاهِيْمَ النَّخَعِيَّ، قَالَ:
خط ۶۴۸: خط ۶۴۸:
فَزَوَّجَهُ فَرْوَةَ بِنْتَ أَبِي قُحَافَةَ.
فَزَوَّجَهُ فَرْوَةَ بِنْتَ أَبِي قُحَافَةَ.


رَوَاهُ: أَبُو عُبَيْدٍ فِي (الأَمْوَالِ<ref>قاسم بن سلام، ابو عبید، الاموال، ص 149 من طريق شريك، عن إبراهيم بن مهاجر، عن إبراهيم النخعي.. (3) أخرجه الطبراني في " الكبير " (649) وإسناده صحيح ورجاله رجال الصحيح غير عبد المؤمن بن علي وهو ثقة مترجم في " الجرح والتعديل " 6 / 66 وقوله: خذوا شرواها، أي: مثلها.</ref>) ، فَلَعَلَّ أَبَاهَا فَوَّضَ النِّكَاحَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ.
رَوَاهُ: أَبُو عُبَيْدٍ فِي (الأَمْوَالِ<ref>قاسم بن سلام، ابو عبید، الاموال، ص 149 من طريق شريك، عن إبراهيم بن مهاجر، عن إبراهيم النخعي.. (3) أخرجه الطبراني في " الكبير " (649) وإسناده صحيح ورجاله رجال الصحيح غير عبد المؤمن بن علي وهو ثقة مترجم في " الجرح والتعديل " 6 / 66 وقوله: خذوا شرواها، أي: مثلها.</ref>)، فَلَعَلَّ أَبَاهَا فَوَّضَ النِّكَاحَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ.


ابْنُ أَبِي خَالِدٍ: عَنْ قَيْسٍ، قَالَ:
ابْنُ أَبِي خَالِدٍ: عَنْ قَيْسٍ، قَالَ:
خط ۶۶۴: خط ۶۶۴:
شَهِدْتُ جَنَازَةً، فِيْهَا الأَشْعَثُ وَجَرِيْرٌ، فَقَدَّمَ الأَشْعَثُ جَرِيْراً، وَقَالَ:
شَهِدْتُ جَنَازَةً، فِيْهَا الأَشْعَثُ وَجَرِيْرٌ، فَقَدَّمَ الأَشْعَثُ جَرِيْراً، وَقَالَ:


إِنَّ هَذَا لَمْ يَرْتَدَّ، وَإِنِّي ارْتَدَدْتُ<ref>ذكره الحافظ في " الإصابة " 1 / 80، ونسبه إلى ابن السكن وغيره.</ref> .
إِنَّ هَذَا لَمْ يَرْتَدَّ، وَإِنِّي ارْتَدَدْتُ<ref>ذكره الحافظ في " الإصابة " 1 / 80، ونسبه إلى ابن السكن وغيره.</ref>.


قَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ: كَانَ عَلَى مَيْمَنَةِ عَلِيٍّ يَوْمَ صِفِّيْنَ الأَشْعَثُ.
قَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ: كَانَ عَلَى مَيْمَنَةِ عَلِيٍّ يَوْمَ صِفِّيْنَ الأَشْعَثُ.
خط ۶۷۰: خط ۶۷۰:
مَسْلَمَةُ بنُ مُحَارِبٍ: عَنْ حَرْبِ بنِ خَالِدِ بنِ يَزِيْدَ بنِ مُعَاوِيَةَ، قَالَ:
مَسْلَمَةُ بنُ مُحَارِبٍ: عَنْ حَرْبِ بنِ خَالِدِ بنِ يَزِيْدَ بنِ مُعَاوِيَةَ، قَالَ:


حَصَلَ<ref>في تهذيب الكمال: قفل معاوية في تسعين ألفا، وفي تاريخ خليفة: فصل معاوية بن الشام إلى صفين في سبعين ألفا.</ref> مُعَاوِيَةُ فِي تِسْعِيْنَ أَلْفاً، فَسَبَقَ، فَنَزَلَ الفُرَاتَ، وَجَاءَ عَلِيٌّ، فَمَنَعَهُمْ مُعَاوِيَةُ المَاءَ، فَبَعَثَ عَلِيٌّ الأَشْعَثَ فِي أَلْفَيْنِ<ref>" في الفين " سقطت من المطبوع.</ref> ، وَعَلَى المَاءِ لِمُعَاوِيَةَ أَبُو الأَعْوَرِ فِي خَمْسَةِ آلاَفٍ، فَاقْتَتَلُوا قِتَالاً شَدِيْداً، وَغَلَبَ الأَشْعَثُ عَلَى المَاءِ<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، تاريخ خليفة، ص 193، و المزی، ابو الحجاج، تهذيب الكمال، ص 119.</ref> .
حَصَلَ<ref>في تهذيب الكمال: قفل معاوية في تسعين ألفا، وفي تاريخ خليفة: فصل معاوية بن الشام إلى صفين في سبعين ألفا.</ref> مُعَاوِيَةُ فِي تِسْعِيْنَ أَلْفاً، فَسَبَقَ، فَنَزَلَ الفُرَاتَ، وَجَاءَ عَلِيٌّ، فَمَنَعَهُمْ مُعَاوِيَةُ المَاءَ، فَبَعَثَ عَلِيٌّ الأَشْعَثَ فِي أَلْفَيْنِ<ref>" في الفين " سقطت من المطبوع.</ref>، وَعَلَى المَاءِ لِمُعَاوِيَةَ أَبُو الأَعْوَرِ فِي خَمْسَةِ آلاَفٍ، فَاقْتَتَلُوا قِتَالاً شَدِيْداً، وَغَلَبَ الأَشْعَثُ عَلَى المَاءِ<ref>خلیفة بن خیاط، ابو عمرو، تاريخ خليفة، ص 193، و المزی، ابو الحجاج، تهذيب الكمال، ص 119.</ref>.


الأَعْمَشُ: عَنْ حَيَّانَ أَبِي سَعِيْدٍ التَّيْمِيِّ<ref>حيان أبي سعيد التيمي مترجم في الجرح والتعديل 3 / 247، وقد تصحف في المطبوع " التيمي " إلى " البتي ".</ref> ، قَالَ:
الأَعْمَشُ: عَنْ حَيَّانَ أَبِي سَعِيْدٍ التَّيْمِيِّ<ref>حيان أبي سعيد التيمي مترجم في الجرح والتعديل 3 / 247، وقد تصحف في المطبوع " التيمي " إلى " البتي ".</ref>، قَالَ:


حَذَّرَ الأَشْعَثُ مِنَ الفِتَنِ، فَقِيْلَ لَهُ: خَرَجْتَ مَعَ عَلِيٍّ!
حَذَّرَ الأَشْعَثُ مِنَ الفِتَنِ، فَقِيْلَ لَهُ: خَرَجْتَ مَعَ عَلِيٍّ!


فَقَالَ: وَمَنْ لَكَ إِمَامٌ مِثْلُ عَلِيٍّ<ref>أخرجه البخاري، محمد بن اسماعیل، " التاريخ الكبير " 3 / 59 من طريق عبد الله بن عمر، عن حفص بن غياث، عن الأعمش به.</ref> !
فَقَالَ: وَمَنْ لَكَ إِمَامٌ مِثْلُ عَلِيٍّ<ref>أخرجه البخاري، محمد بن اسماعیل، " التاريخ الكبير " 3 / 59 من طريق عبد الله بن عمر، عن حفص بن غياث، عن الأعمش به.</ref>!


وَعَنْ قَيْسِ بنِ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ:
وَعَنْ قَيْسِ بنِ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ:
خط ۶۹۲: خط ۶۹۲:
حُلْنَا بَيْنَ أَهْلِ العِرَاقِ وَبَيْنَ المَاءِ؛ فَأَتَانَا فَارِسٌ، ثُمَّ حَسَرَ؛ فَإِذَا هُوَ الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ، فَقَالَ:
حُلْنَا بَيْنَ أَهْلِ العِرَاقِ وَبَيْنَ المَاءِ؛ فَأَتَانَا فَارِسٌ، ثُمَّ حَسَرَ؛ فَإِذَا هُوَ الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ، فَقَالَ:


اللهَ اللهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-! هَبُوْا أَنَّكُمْ قَتَلْتُم أَهْلَ العِرَاقِ، فَمَنْ لِلْبُعُوْثِ وَالذَّرَارِي؟ أَمْ هَبُوْا أَنَّا قَتَلْنَاكُم، فَمَنْ لِلْبُعُوْثِ وَالذَّرَارِي؟ إِنَّ اللهَ يَقُوْلُ: {وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِيْنَ اقْتَتَلُوا، فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا} [الحُجُرَاتُ: 9] .
اللهَ اللهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-! هَبُوْا أَنَّكُمْ قَتَلْتُم أَهْلَ العِرَاقِ، فَمَنْ لِلْبُعُوْثِ وَالذَّرَارِي؟ أَمْ هَبُوْا أَنَّا قَتَلْنَاكُم، فَمَنْ لِلْبُعُوْثِ وَالذَّرَارِي؟ إِنَّ اللهَ يَقُوْلُ: {وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِيْنَ اقْتَتَلُوا، فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا} [الحُجُرَاتُ: 9].


قَالَ مُعَاوِيَةُ: فَمَا تُرِيْدُ؟
قَالَ مُعَاوِيَةُ: فَمَا تُرِيْدُ؟
خط ۶۹۸: خط ۶۹۸:
قَالَ: خَلُّوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ المَاءِ.
قَالَ: خَلُّوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ المَاءِ.


فَقَالَ لأَبِي الأَعْوَرِ: خَلِّ بَيْنَ إِخْوَانِنَا وَبَيْنَ المَاءِ<ref>أورده المزي في " تهذيب الكمال " ص 119 عن عبد الله بن الامام أحمد في كتاب " صفين ": حدثني أبي قال: حدثنا أبو المغيرة ...</ref> .
فَقَالَ لأَبِي الأَعْوَرِ: خَلِّ بَيْنَ إِخْوَانِنَا وَبَيْنَ المَاءِ<ref>أورده المزي في " تهذيب الكمال " ص 119 عن عبد الله بن الامام أحمد في كتاب " صفين ": حدثني أبي قال: حدثنا أبو المغيرة ...</ref>.


رَوَى: الشَّيْبَانِيُّ<ref>هو سليمان بن أبي سليمان الشيباني أبو إسحاق الكوفي الثقة وقد تحرف في المطبوع إلى السلمي.</ref> ، عَنْ قَيْسِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ:
رَوَى: الشَّيْبَانِيُّ<ref>هو سليمان بن أبي سليمان الشيباني أبو إسحاق الكوفي الثقة وقد تحرف في المطبوع إلى السلمي.</ref>، عَنْ قَيْسِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ:


أَنَّ الأَشْعَثَ كَانَ عَامِلاً لِعُثْمَانَ عَلَى أَذْرَبِيْجَانَ، فَحَلَفَ مَرَّةً عَلَى شَيْءٍ؛ فَكَفَّرَ عَنْ يَمِيْنِهِ بِخَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفاً.
أَنَّ الأَشْعَثَ كَانَ عَامِلاً لِعُثْمَانَ عَلَى أَذْرَبِيْجَانَ، فَحَلَفَ مَرَّةً عَلَى شَيْءٍ؛ فَكَفَّرَ عَنْ يَمِيْنِهِ بِخَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفاً.
خط ۷۲۲: خط ۷۲۲:
فَكُلُّ مَنْ صَلَّى الغَدَاةَ فِي مَسْجِدِنَا، فَاجْعَلُوا بَيْنَ يَدَيْهِ كِيْساً وَحِذَاءً.
فَكُلُّ مَنْ صَلَّى الغَدَاةَ فِي مَسْجِدِنَا، فَاجْعَلُوا بَيْنَ يَدَيْهِ كِيْساً وَحِذَاءً.


رَوَاهُ: أَبُوْ إِسْرَائِيْلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: حُلَّةً وَنَعْلَيْنِ<ref>أخرجه الطبراني، سلیمان بن احمد، في " الكبير " (650) ، وذكره الهيثمي في " المجمع " 9 / 415 وقال: وفيه أبو إسرائيل الملائي وبقية رجاله رجال الصحيح.</ref> .
رَوَاهُ: أَبُوْ إِسْرَائِيْلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: حُلَّةً وَنَعْلَيْنِ<ref>أخرجه الطبراني، سلیمان بن احمد، في " الكبير " (650)، وذكره الهيثمي في " المجمع " 9 / 415 وقال: وفيه أبو إسرائيل الملائي وبقية رجاله رجال الصحيح.</ref>.


أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بنُ ثَابِتٍ، حَدَّثَنَا أَبُو المُهَاجِرِ، عَنْ مَيْمُوْنِ بنِ مِهْرَانَ، قَالَ:
أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بنُ ثَابِتٍ، حَدَّثَنَا أَبُو المُهَاجِرِ، عَنْ مَيْمُوْنِ بنِ مِهْرَانَ، قَالَ:
خط ۷۲۸: خط ۷۲۸:
أَوَّلُ مَنْ مَشَتْ مَعَهُ الرِّجَالُ وَهُوَ رَاكِبٌ: الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ.
أَوَّلُ مَنْ مَشَتْ مَعَهُ الرِّجَالُ وَهُوَ رَاكِبٌ: الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ.


رَوَى نَحْوَهُ: أَبُو المَلِيْحِ، عَنْ مَيْمُوْنٍ<ref>" المزی، ابو الحجاج، تهذيب الكمال " 120.</ref> .
رَوَى نَحْوَهُ: أَبُو المَلِيْحِ، عَنْ مَيْمُوْنٍ<ref>" المزی، ابو الحجاج، تهذيب الكمال " 120.</ref>.


قَالَ إِسْمَاعِيْلُ بنُ أَبِي خَالِدٍ: عَنْ حَكِيْمِ بنِ جَابِرٍ، قَالَ:
قَالَ إِسْمَاعِيْلُ بنُ أَبِي خَالِدٍ: عَنْ حَكِيْمِ بنِ جَابِرٍ، قَالَ:


لَمَّا تُوُفِّيَ الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ، أَتَاهُمُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُوَضِّئُوْهُ بِالكَافُوْرِ وَضُوْءاً، وَكَانَتْ بِنْتُهُ تَحْتَ الحَسَنِ<ref>أخرجه الفسوي في تاريخه 1 / 226 من طريق أبي نعيم وأبي قبيصة كلاهما عن سفيان عن إسماعيل بن أبي خالد.
لَمَّا تُوُفِّيَ الأَشْعَثُ بنُ قَيْسٍ، أَتَاهُمُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُوَضِّئُوْهُ بِالكَافُوْرِ وَضُوْءاً، وَكَانَتْ بِنْتُهُ تَحْتَ الحَسَنِ<ref>أخرجه الفسوي في تاريخه 1 / 226 من طريق أبي نعيم وأبي قبيصة كلاهما عن سفيان عن إسماعيل بن أبي خالد.
وأخرجه ابن سعد 6 / 23 من طريق وكيع بن الجراح، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن حكيم ابن جابر، وأخرجه الحاكم في " المستدرك " 3 / 522 من طريق عبدة بن حميد، حدثني إسماعيل ابن أبي خالد، عن حكيم بن جابر، وقد تحرف حكيم عنده إلى حفص.</ref> .
وأخرجه ابن سعد 6 / 23 من طريق وكيع بن الجراح، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن حكيم ابن جابر، وأخرجه الحاكم في " المستدرك " 3 / 522 من طريق عبدة بن حميد، حدثني إسماعيل ابن أبي خالد، عن حكيم بن جابر، وقد تحرف حكيم عنده إلى حفص.</ref>.


قَالُوا: تُوُفِّيَ سَنَةَ أَرْبَعِيْنَ.
قَالُوا: تُوُفِّيَ سَنَةَ أَرْبَعِيْنَ.
خط ۷۴۷: خط ۷۴۷:
قُلْتُ: وَكَانَ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بنُ الأَشْعَثِ بَعْدَهُ مِنْ كِبَارِ الأُمَرَاءِ وَأَشْرَافِهِمْ، وَهُوَ وَالِدُ الأَمِيْرِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ الَّذِي خَرَجَ مَعَهُ النَّاسُ، وَعَمِلَ مَعَ الحَجَّاجِ تِلْكَ الحُرُوْبَ المَشْهُوْرَةَ الَّتِي لَمْ يُسْمَعْ بِمِثْلِهَا.
قُلْتُ: وَكَانَ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بنُ الأَشْعَثِ بَعْدَهُ مِنْ كِبَارِ الأُمَرَاءِ وَأَشْرَافِهِمْ، وَهُوَ وَالِدُ الأَمِيْرِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ الَّذِي خَرَجَ مَعَهُ النَّاسُ، وَعَمِلَ مَعَ الحَجَّاجِ تِلْكَ الحُرُوْبَ المَشْهُوْرَةَ الَّتِي لَمْ يُسْمَعْ بِمِثْلِهَا.


بِحَيْثُ يُقَالُ: إِنَّهُ عَمِلَ مَعَهُ أَحَداً وَثَمَانِيْنَ مَصَافّاً<ref>المصاف: جمع مصف، وهو الموقف في الحرب.</ref> ، مُعْظَمُهَا عَلَى الحَجَّاجِ.
بِحَيْثُ يُقَالُ: إِنَّهُ عَمِلَ مَعَهُ أَحَداً وَثَمَانِيْنَ مَصَافّاً<ref>المصاف: جمع مصف، وهو الموقف في الحرب.</ref>، مُعْظَمُهَا عَلَى الحَجَّاجِ.


ثُمَّ فِي الآخِرِ خُذِلَ ابْنُ الأَشْعَثِ، وَانْهَزَمَ، ثُمَّ ظَفِرُوا بِهِ، وَهَلَكَ.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40384/2/37الذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص37-43.]</ref>
ثُمَّ فِي الآخِرِ خُذِلَ ابْنُ الأَشْعَثِ، وَانْهَزَمَ، ثُمَّ ظَفِرُوا بِهِ، وَهَلَكَ.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40384/2/37الذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص37-43.]</ref>
}}
}}


==مشایخ در روایت==
== مشایخ در روایت ==
* [[عبد الله بن مسعود بن حبیب بن شمخ]] مشهور به [[عبد الله بن مسعود]]
* [[عبد الله بن مسعود بن حبیب بن شمخ]] مشهور به [[عبد الله بن مسعود]]
* [[عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزیز]] مشهور به [[عمر بن الخطاب العدوی]]
* [[عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزیز]] مشهور به [[عمر بن الخطاب العدوی]]
* [[معدان بن أبی کرب]] مشهور به [[معدان بن أبی کرب الکلاعی]]<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/583/%D8%A3%D8%B4%D8%B9%D8%AB-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%8A-%D9%83%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9 موسوعة الحدیث]</ref>
* [[معدان بن أبی کرب]] مشهور به [[معدان بن أبی کرب الکلاعی]]<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/583/%D8%A3%D8%B4%D8%B9%D8%AB-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%8A-%D9%83%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9 موسوعة الحدیث]</ref>


==روایت کنندگان از او==
== روایت کنندگان از او ==
* [[أبو حبیبة]] مشهور به [[أبو حبیبة الطائی]]
* [[أبو حبیبة]] مشهور به [[أبو حبیبة الطائی]]
* [[أم حبیبة بنت العرباض بن ساریة]] مشهور به [[أم حبیبة بنت العرباض السلمیة]]
* [[أم حبیبة بنت العرباض بن ساریة]] مشهور به [[أم حبیبة بنت العرباض السلمیة]]
خط ۷۷۹: خط ۷۷۹:
* [[منصور بن سلمة]] مشهور به [[منصور بن سلمة]]<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/583/%D8%A3%D8%B4%D8%B9%D8%AB-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%8A-%D9%83%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9 موسوعة الحدیث]</ref>
* [[منصور بن سلمة]] مشهور به [[منصور بن سلمة]]<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/583/%D8%A3%D8%B4%D8%B9%D8%AB-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%8A-%D9%83%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9 موسوعة الحدیث]</ref>


==[[جرح و تعدیل]] [[اهل سنت]]==
== [[جرح و تعدیل]] [[اهل سنت]] ==
* [[أبو حاتم الرازی]]: له صحبة
* [[أبو حاتم الرازی]]: له صحبة
* [[أبو زرعة الرازی]]: له صحبة
* [[أبو زرعة الرازی]]: له صحبة
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش