پرش به محتوا

ام‌عماره انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۸: خط ۸:
یکی از [[بانوان]] با [[شهامت]] و [[فداکار]] [[اسلام]] ام عُماره است. نامش نُسیبَه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۵.</ref> است که در بعضی از منابع [[انسیه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۳.</ref>، لیسبه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۵.</ref>، لبیسه<ref>.الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref>، بُثینه نیز [[نقل]] شده است<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۸. اما نام او نسیبه خزرجیّه است.</ref>. او دختر [[کعب بن عمرو]] بن عوف انصاریة<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref> نجاریه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و [[خواهر]] [[عبدالله بن کعب]] و [[ابولیلی]] عبدالرحمان بن کعب است که [[عبدالله]] در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و عبدالرحمان نیز یکی از بسیار گریه‌کنندگان بود. مادرش، [[رباب]]، نیز دختر [[عبدالله بن حبیب بن جشم بن خزرجی]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>.
یکی از [[بانوان]] با [[شهامت]] و [[فداکار]] [[اسلام]] ام عُماره است. نامش نُسیبَه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۵.</ref> است که در بعضی از منابع [[انسیه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۳.</ref>، لیسبه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۵۵.</ref>، لبیسه<ref>.الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref>، بُثینه نیز [[نقل]] شده است<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۸. اما نام او نسیبه خزرجیّه است.</ref>. او دختر [[کعب بن عمرو]] بن عوف انصاریة<ref>الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۳.</ref> نجاریه<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و [[خواهر]] [[عبدالله بن کعب]] و [[ابولیلی]] عبدالرحمان بن کعب است که [[عبدالله]] در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و عبدالرحمان نیز یکی از بسیار گریه‌کنندگان بود. مادرش، [[رباب]]، نیز دختر [[عبدالله بن حبیب بن جشم بن خزرجی]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>.


==ام عماره و [[ازدواج]]==
== ام عماره و [[ازدواج]] ==
او سه بار [[ازدواج]] کرده است. نخست با غزیّه پسر عمرو مازنی که از او پسری به نام تمیم و در بعضی منابع، پسری دیگر به نام خوله داشته است<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲.</ref>. [[همسر]] دیگرش، [[زید بن عاصم بن کعب مازنی]] است. از او دو پسر به نام [[حبیب]] و [[عبدالله]] داشت که [[حبیب]] را [[مسیلمه]] [[کذّاب]] کشت و [[عبدالله]] نیز در واقعه [[حرّه]] کشته شده است. شوهر سوم او نسیبه است که فرزندانش مردند و نسلی از او باقی نماند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵.</ref>.
او سه بار [[ازدواج]] کرده است. نخست با غزیّه پسر عمرو مازنی که از او پسری به نام تمیم و در بعضی منابع، پسری دیگر به نام خوله داشته است<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲.</ref>. [[همسر]] دیگرش، [[زید بن عاصم بن کعب مازنی]] است. از او دو پسر به نام [[حبیب]] و [[عبدالله]] داشت که [[حبیب]] را [[مسیلمه]] [[کذّاب]] کشت و [[عبدالله]] نیز در واقعه [[حرّه]] کشته شده است. شوهر سوم او نسیبه است که فرزندانش مردند و نسلی از او باقی نماند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵.</ref>.
لازم به ذکر است، در بعضی منابع، [[همسر]] اول ام عماره را [[زید بن عاصم]] و [[همسر]] دومش را غزیّه ذکر کرده‌اند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۳۰۴؛ الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۴۲.</ref>. این مطلب را سخن [[پیامبر اسلام]]{{صل}} که به [[عبدالله بن زید]] در [[جنگ احد]] فرمود: "مقام مادرت امروز از [[مقام]] فلانی و فلانی و [[مقام]] ناپدریت (غزیّه) از فلانی و فلانی بالاتر است" [[تأیید]] می‌کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴ و شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۹.</ref>. بنابراین، هنگام [[جنگ احد]] نیز [[همسر]] ام عماره، غزیّه بوده که در [[جنگ]] نیز شرکت داشت نه [[زید بن عاصم]]؛ حتی طبق بعضی [[روایات]]، ام عماره با [[زید]] در زمان [[جاهلیت]] [[ازدواج]] کرده بود و [[زید]] در آن زمان از [[دنیا]] رفته بود<ref>.الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>
لازم به ذکر است، در بعضی منابع، [[همسر]] اول ام عماره را [[زید بن عاصم]] و [[همسر]] دومش را غزیّه ذکر کرده‌اند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۳۰۴؛ الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۴۲.</ref>. این مطلب را سخن [[پیامبر اسلام]] {{صل}} که به [[عبدالله بن زید]] در [[جنگ احد]] فرمود: "مقام مادرت امروز از [[مقام]] فلانی و فلانی و [[مقام]] ناپدریت (غزیّه) از فلانی و فلانی بالاتر است" [[تأیید]] می‌کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴ و شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۹.</ref>. بنابراین، هنگام [[جنگ احد]] نیز [[همسر]] ام عماره، غزیّه بوده که در [[جنگ]] نیز شرکت داشت نه [[زید بن عاصم]]؛ حتی طبق بعضی [[روایات]]، ام عماره با [[زید]] در زمان [[جاهلیت]] [[ازدواج]] کرده بود و [[زید]] در آن زمان از [[دنیا]] رفته بود<ref>.الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۸.</ref>


==ام عماره و حضور در صحنه‌ها==
== ام عماره و حضور در صحنه‌ها ==
در شبی که [[بیعت عقبه]] صورت گرفت، ام عماره نیز حاضر بود و با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کرد. ام عماره در [[جنگ احد]]، [[صلح حدیبیه]] و جنگ‌های [[خیبر]] و [[حنین]] و نیز در [[عمره]] [[قضایی]] که [[پیامبر]]{{صل}} انجام دادند حضور داشت و پس از آن در [[جنگ]] یمامه شرکت کرد که در این [[جنگ]] یکی از دستانش قطع شد <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۹، ص۱۸۴؛ سیرت رسول اللّه، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۶۷۰.</ref> و هم‌چنین او در [[بیعت رضوان]] نیز حاضر بوده است<ref>.اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۲.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۹.</ref>.
در شبی که [[بیعت عقبه]] صورت گرفت، ام عماره نیز حاضر بود و با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کرد. ام عماره در [[جنگ احد]]، [[صلح حدیبیه]] و جنگ‌های [[خیبر]] و [[حنین]] و نیز در [[عمره]] [[قضایی]] که [[پیامبر]] {{صل}} انجام دادند حضور داشت و پس از آن در [[جنگ]] یمامه شرکت کرد که در این [[جنگ]] یکی از دستانش قطع شد <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۹، ص۱۸۴؛ سیرت رسول اللّه، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۶۷۰.</ref> و هم‌چنین او در [[بیعت رضوان]] نیز حاضر بوده است<ref>.اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۲.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۹.</ref>.


==ام عماره و [[بیعت عقبه]]==
== ام عماره و [[بیعت عقبه]] ==
ام عماره در [[شهر مدینه]] از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و یکی از دو زنی بود که در [[بیعت]] دوم [[عقبه]] [[اسلام]] آورد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۱؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۱۹ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>. تعداد مردان را در این [[بیعت]] بعضی نقل‌ها هفتاد و سه نفر<ref>امتناع الأسماع، مقریزیج ۱، ص۵۳.</ref> و بعضی دیگر شصت و دو<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۰ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref> یا هفتاد نفر<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۳۶.</ref> گفته‌اند.
ام عماره در [[شهر مدینه]] از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و یکی از دو زنی بود که در [[بیعت]] دوم [[عقبه]] [[اسلام]] آورد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۱؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۱۹ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>. تعداد مردان را در این [[بیعت]] بعضی نقل‌ها هفتاد و سه نفر<ref>امتناع الأسماع، مقریزیج ۱، ص۵۳.</ref> و بعضی دیگر شصت و دو<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۰ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref> یا هفتاد نفر<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۳۶.</ref> گفته‌اند.


خط ۲۲: خط ۲۲:
ام عماره می‌گوید: "شوهر من غزیّه و پسرانم [[حبیب]] و [[عبدالله]] در این [[بیعت]] حضور داشتند<ref>طبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۱؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۱۹ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.
ام عماره می‌گوید: "شوهر من غزیّه و پسرانم [[حبیب]] و [[عبدالله]] در این [[بیعت]] حضور داشتند<ref>طبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۱؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۱۹ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.


بعد از این که مردان با [[پیامبر]]{{صل}} [[بیعت]] کردند، غزیّه به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]! این دو [[زن]] هم می‌خواهند با شما [[بیعت]] کنند".
بعد از این که مردان با [[پیامبر]] {{صل}} [[بیعت]] کردند، غزیّه به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]! این دو [[زن]] هم می‌خواهند با شما [[بیعت]] کنند".


[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "با آنان نیز مثل مردان با همان شرایط [[بیعت]] کردم اما با [[زنان]] [[مصافحه]] نمی‌کنم"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "با آنان نیز مثل مردان با همان شرایط [[بیعت]] کردم اما با [[زنان]] [[مصافحه]] نمی‌کنم"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.


البته لازم به ذکر است که بعضی [[روایات]] [[همسر]] ام عماره را در این [[بیعت]]، [[زید بن عاصم]] نوشته‌اند<ref> اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref> ولی چنان‌که گفتیم به احتمال [[قوی]] [[همسر]] او در این [[بیعت]] غزیّه بوده است<ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۰.</ref>.
البته لازم به ذکر است که بعضی [[روایات]] [[همسر]] ام عماره را در این [[بیعت]]، [[زید بن عاصم]] نوشته‌اند<ref> اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref> ولی چنان‌که گفتیم به احتمال [[قوی]] [[همسر]] او در این [[بیعت]] غزیّه بوده است<ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۰.</ref>.


==ام عماره و [[جنگ احد]]==
== ام عماره و [[جنگ احد]] ==
ام عماره همراه شوهر خود غزیه بن عمرو<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۱۳-۳۱۴؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶ و امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۶۲.</ref> (یا [[زید بن عاصم]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref>) و دو پسرش در [[جنگ]] [[أحد]] شرکت کرد. او در آغاز مشک آبی به همراه داشت تا به زخمی‌ها آب بدهد ولی به ناچار به [[جنگ]] پرداخت و دوازده زخم و به [[نقل]] بعضی منابع، سیزده زخم [[شمشیر]] و نیزه برداشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۴۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶-۲۶۶ و امتاع الأسماع، مقریزی، ص۱۶۲.</ref>.
ام عماره همراه شوهر خود غزیه بن عمرو<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۱۳-۳۱۴؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۵۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶ و امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۶۲.</ref> (یا [[زید بن عاصم]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref>) و دو پسرش در [[جنگ]] [[أحد]] شرکت کرد. او در آغاز مشک آبی به همراه داشت تا به زخمی‌ها آب بدهد ولی به ناچار به [[جنگ]] پرداخت و دوازده زخم و به [[نقل]] بعضی منابع، سیزده زخم [[شمشیر]] و نیزه برداشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۴۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶-۲۶۶ و امتاع الأسماع، مقریزی، ص۱۶۲.</ref>.


ام سعید، دختر [[سعد بن ربیع]]، می‌گوید: "پیش ام عماره رفتم و از او خواستم داستان خود را در [[جنگ احد]] برایم بگوید. او گفت: در آغاز روز در حالی‌که مشک آبی همراه داشتم، به [[أحد]] رفتم تا ببینم [[مردم]] چه می‌کنند. هنگامی که به حضور [[پیامبر]]{{صل}} رسیدم، میان [[یاران]] خود بود. وزش باد نیز به سود [[مسلمانان]] بود. ولی همین که [[مسلمانان]] گریختند من خود را به کنار [[رسول خدا]]{{صل}} رساندم و شروع به [[جنگ]] کردم. گاه با [[شمشیر]] و گاه با نیزه از آن [[حضرت]] [[دفاع]] می‌کردم".
ام سعید، دختر [[سعد بن ربیع]]، می‌گوید: "پیش ام عماره رفتم و از او خواستم داستان خود را در [[جنگ احد]] برایم بگوید. او گفت: در آغاز روز در حالی‌که مشک آبی همراه داشتم، به [[أحد]] رفتم تا ببینم [[مردم]] چه می‌کنند. هنگامی که به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسیدم، میان [[یاران]] خود بود. وزش باد نیز به سود [[مسلمانان]] بود. ولی همین که [[مسلمانان]] گریختند من خود را به کنار [[رسول خدا]] {{صل}} رساندم و شروع به [[جنگ]] کردم. گاه با [[شمشیر]] و گاه با نیزه از آن [[حضرت]] [[دفاع]] می‌کردم".


ام سعید می‌گوید: "بر دوش ام عماره زخمی عمیق دیدم، از او پرسیدم: این زخم را چه کسی بر تو زد؟ او گفت: "در همان‌حال که [[مردم]] پشت به [[رسول خدا]]{{صل}} کرده بودند و می‌گریختند، ابن قمیئه پیش آمد و فریاد می‌زد: [[محمد]] را به من نشان بدهید که اگر او [[جان]] به [[سلامت]] برد من [[جان]] به [[سلامت]] نبرم. [[مصعب بن عمیر]] و تنی چند که من هم از ایشان بودم بر او حمله بردیم و در آن هنگام او این ضربه را به من زد؛ من هم در برابر این ضربه چند ضربه به او زدم ولی آن [[دشمن خدا]] دو [[زره]] پوشیده بود""<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶.</ref>.
ام سعید می‌گوید: "بر دوش ام عماره زخمی عمیق دیدم، از او پرسیدم: این زخم را چه کسی بر تو زد؟ او گفت: "در همان‌حال که [[مردم]] پشت به [[رسول خدا]] {{صل}} کرده بودند و می‌گریختند، ابن قمیئه پیش آمد و فریاد می‌زد: [[محمد]] را به من نشان بدهید که اگر او [[جان]] به [[سلامت]] برد من [[جان]] به [[سلامت]] نبرم. [[مصعب بن عمیر]] و تنی چند که من هم از ایشان بودم بر او حمله بردیم و در آن هنگام او این ضربه را به من زد؛ من هم در برابر این ضربه چند ضربه به او زدم ولی آن [[دشمن خدا]] دو [[زره]] پوشیده بود""<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۲ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۵۶.</ref>.


ام عماره [[نقل]] می‌کند: "وضعیت چنان بود که [[مردم]] از گرد [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شدند و آن [[حضرت]] میان چند تن که تعدادشان به ده نفر نمی‌رسید، باقی ماند و من و شوهر و دو پسرم پیش روی [[پیامبر]]{{صل}} [[جنگ]] می‌کردیم. [[مردم]] همچنان در حال فرار، از کنار [[پیامبر]]{{صل}} می‌گذشتند. [[پیامبر]]{{صل}} دید که من سپر ندارم، در همان حال مردی را دید که سپر همراه داشت و می‌گریخت. به او فرمود: "سپرت را برای کسانی که [[جنگ]] می‌کنند بینداز". او سپر را انداخت و من آن را برداشتم و به [[دفاع]] از [[رسول خدا]]{{صل}} پرداختم. در همان حال سواری پیش آمد و ضربه ای به من زد که آن را با سپر رد کردم و شمشیرش کارگر نیفتاد. من با [[شمشیر]] اسب او را زدم و آن سوار به پشت افتاد. [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به پسرم فرمودند: "ای پسر ام عماره! مادرت را دریاب". پسرم به [[یاری]] من شتافت و من [[دشمن]] را کشتم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی) ۴۱۳۰۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۸-۲۶۹ و امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.
ام عماره [[نقل]] می‌کند: "وضعیت چنان بود که [[مردم]] از گرد [[رسول خدا]] {{صل}} پراکنده شدند و آن [[حضرت]] میان چند تن که تعدادشان به ده نفر نمی‌رسید، باقی ماند و من و شوهر و دو پسرم پیش روی [[پیامبر]] {{صل}} [[جنگ]] می‌کردیم. [[مردم]] همچنان در حال فرار، از کنار [[پیامبر]] {{صل}} می‌گذشتند. [[پیامبر]] {{صل}} دید که من سپر ندارم، در همان حال مردی را دید که سپر همراه داشت و می‌گریخت. به او فرمود: "سپرت را برای کسانی که [[جنگ]] می‌کنند بینداز". او سپر را انداخت و من آن را برداشتم و به [[دفاع]] از [[رسول خدا]] {{صل}} پرداختم. در همان حال سواری پیش آمد و ضربه ای به من زد که آن را با سپر رد کردم و شمشیرش کارگر نیفتاد. من با [[شمشیر]] اسب او را زدم و آن سوار به پشت افتاد. [[پیامبر]] {{صل}} خطاب به پسرم فرمودند: "ای پسر ام عماره! مادرت را دریاب". پسرم به [[یاری]] من شتافت و من [[دشمن]] را کشتم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی) ۴۱۳۰۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۸-۲۶۹ و امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.


از [[عبدالله بن زید]]، پسر ام عماره [[نقل]] شده است: در [[جنگ احد]] از [[ناحیه]] بازوی چپ زخمی شدم، مردی به تناوری درخت خرما مرا زخمی کرد و بدون توجه به من رفت. [[خونریزی]] من بند نمی‌آمد، [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: "زخمت را ببند". مادرم پیش آمد او پارچه‌های آماده در همیان خود داشت. مادرم در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} [[ایستاده]] بودند و مرا می‌نگریستند زخم مرا بست و گفت: "پسرکم! برخیز و [[جنگ]] کن". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای ام عماره! چه کسی تاب و توان تو را دارد".
از [[عبدالله بن زید]]، پسر ام عماره [[نقل]] شده است: در [[جنگ احد]] از [[ناحیه]] بازوی چپ زخمی شدم، مردی به تناوری درخت خرما مرا زخمی کرد و بدون توجه به من رفت. [[خونریزی]] من بند نمی‌آمد، [[پیامبر]] {{صل}} به من فرمود: "زخمت را ببند". مادرم پیش آمد او پارچه‌های آماده در همیان خود داشت. مادرم در حالی که [[پیامبر]] {{صل}} [[ایستاده]] بودند و مرا می‌نگریستند زخم مرا بست و گفت: "پسرکم! برخیز و [[جنگ]] کن". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای ام عماره! چه کسی تاب و توان تو را دارد".


ام عماره می‌گوید: "در این هنگام مردی که پسرم را زخمی کرده بود، جلو آمد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "او ضارب پسر تو است". من آهنگ او کردم و چنان بر ساق پایش [[شمشیر]] زدم که به زانو درآمد". گوید [[پیامبر]]{{صل}} چنان لبخند زد که دندان‌هایش آشکار شد و فرمود: "ای ام عماره! [[انتقام]] خود را گرفتی". سپس با چند نفر بر آن مرد حمله بردیم و او را کشتیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[سپاس]] [[خداوند]] را که تو را [[پیروزی]] داد و چشمت را به [[مرگ]] دشمنت روشن فرمود و چنان تقدیر کرد که [[انتقام]] خونت را به چشم خود ببینی"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
ام عماره می‌گوید: "در این هنگام مردی که پسرم را زخمی کرده بود، جلو آمد، [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "او ضارب پسر تو است". من آهنگ او کردم و چنان بر ساق پایش [[شمشیر]] زدم که به زانو درآمد". گوید [[پیامبر]] {{صل}} چنان لبخند زد که دندان‌هایش آشکار شد و فرمود: "ای ام عماره! [[انتقام]] خود را گرفتی". سپس با چند نفر بر آن مرد حمله بردیم و او را کشتیم. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[سپاس]] [[خداوند]] را که تو را [[پیروزی]] داد و چشمت را به [[مرگ]] دشمنت روشن فرمود و چنان تقدیر کرد که [[انتقام]] خونت را به چشم خود ببینی"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.


از [[عبدالله بن زید]] [[نقل]] شده است که می‌گفت: همراه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ احد]] شرکت کردم، در آن هنگام که [[مردم]] از اطراف [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شدند خود را همراه مادرم نزدیک آن [[حضرت]] رساندیم و به [[دفاع]] از آن [[حضرت]] پرداختیم. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "پسر ام عماره هستی؟" گفتم: بله. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "سنگ بینداز". من در برابر ایشان سنگی به سوی یکی از [[مشرکان]] انداختم که سوار بر اسب بود، سنگ به چشم اسب خورد، اسب رم کرد و سرانجام اسب و سوارش بر [[زمین]] افتادند. من چندان سنگ بر او زدم که تلی از سنگ بر [[جسد]] او جمع شد. [[پیامبر]]{{صل}} می‌نگریست و لبخند می‌زد. ناگهان متوجه زخمی سخت بر شانه مادرم شد و فرمود: "مادرت! مادرت را دریاب! زخمش را ببند، [[خداوند]] به [[خانواده]] شما خیر و [[برکت]] دهد [[پایداری]] مادرت بهتر از فلانی و فلانی است و مرتبه و [[مقام]] ناپدری تو بهتر از فلانی و فلانی است [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند".
از [[عبدالله بن زید]] [[نقل]] شده است که می‌گفت: همراه [[رسول خدا]] {{صل}} در [[جنگ احد]] شرکت کردم، در آن هنگام که [[مردم]] از اطراف [[رسول خدا]] {{صل}} پراکنده شدند خود را همراه مادرم نزدیک آن [[حضرت]] رساندیم و به [[دفاع]] از آن [[حضرت]] پرداختیم. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "پسر ام عماره هستی؟" گفتم: بله. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "سنگ بینداز". من در برابر ایشان سنگی به سوی یکی از [[مشرکان]] انداختم که سوار بر اسب بود، سنگ به چشم اسب خورد، اسب رم کرد و سرانجام اسب و سوارش بر [[زمین]] افتادند. من چندان سنگ بر او زدم که تلی از سنگ بر [[جسد]] او جمع شد. [[پیامبر]] {{صل}} می‌نگریست و لبخند می‌زد. ناگهان متوجه زخمی سخت بر شانه مادرم شد و فرمود: "مادرت! مادرت را دریاب! زخمش را ببند، [[خداوند]] به [[خانواده]] شما خیر و [[برکت]] دهد [[پایداری]] مادرت بهتر از فلانی و فلانی است و مرتبه و [[مقام]] ناپدری تو بهتر از فلانی و فلانی است [[خداوند]] شما را [[رحمت]] کند".


[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: کاش [[راوی]] نام این دو نفر را صریحاً ذکر می‌کرد تا شناخته می‌شدند. مادرم گفت: "ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کنید که ما در [[بهشت]] از [[دوستان]] شما باشیم". [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمُ اجْعَلْهُمْ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ پروردگارا ایشان را در [[بهشت]] از [[دوستان]] من قرار بده<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: کاش [[راوی]] نام این دو نفر را صریحاً ذکر می‌کرد تا شناخته می‌شدند. مادرم گفت: "ای [[رسول خدا]] {{صل}} [[دعا]] کنید که ما در [[بهشت]] از [[دوستان]] شما باشیم". [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمُ اجْعَلْهُمْ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ پروردگارا ایشان را در [[بهشت]] از [[دوستان]] من قرار بده<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۴.</ref>.


[[عمر بن خطاب]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند: "در [[جنگ احد]] به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که از من [[دفاع]] می‌کند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۱.</ref>
[[عمر بن خطاب]] از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[نقل]] می‌کند: "در [[جنگ احد]] به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که از من [[دفاع]] می‌کند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۱.</ref>


==ام عماره و [[جنگ]] حمراء الاسد==
== ام عماره و [[جنگ]] حمراء الاسد ==
چون منادی [[پیامبر]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] حمراء الاسد فرا خواند، ام عماره هم قصد شرکت داشت. جامه‌هایش را بر خود پیچید ولی به واسطه شدت [[خونریزی]] نتوانست شرکت کند. وقتی [[پیامبر]]{{صل}} از حمراء الاسد بازگشت پیش از آن‌که به [[خانه]] بروند [[عبدالله بن کعب مازنی]] را به احوال‌پرسی ام عماره فرستادند. سپس [[عبدالله بن کعب]] خبر [[سلامتی]] ام عماره را به [[پیامبر]]{{صل}} رساند و [[پیامبر]]{{صل}} خوشحال شدند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۳.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۳.</ref>.
چون منادی [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] حمراء الاسد فرا خواند، ام عماره هم قصد شرکت داشت. جامه‌هایش را بر خود پیچید ولی به واسطه شدت [[خونریزی]] نتوانست شرکت کند. وقتی [[پیامبر]] {{صل}} از حمراء الاسد بازگشت پیش از آن‌که به [[خانه]] بروند [[عبدالله بن کعب مازنی]] را به احوال‌پرسی ام عماره فرستادند. سپس [[عبدالله بن کعب]] خبر [[سلامتی]] ام عماره را به [[پیامبر]] {{صل}} رساند و [[پیامبر]] {{صل}} خوشحال شدند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۳.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۳.</ref>.


==ام عماره و [[غزوه حنین]]==
== ام عماره و [[غزوه حنین]] ==
[[سلیمان بن بلال]] از [[عمارة بن غزیه]] [[نقل]] می‌کند که ام عماره می‌گفته است: "در [[جنگ حنین]] هنگامی که [[مردم]] از هر سوی می‌گریختند من همراه چهار [[زن]] دیگر با هم بودیم. من [[شمشیر]] برنده‌ای در دست داشتم و [[ام سلیم]] خنجری داشت که آن را به کمر خود بسته بود ۔ و در آن موقع به [[عبدالله بن ابی طلحه]] حامله بود- و ام سلیط و ام [[حارث]] هم بودند".گویند: ام عماره [[شمشیر]] خود را کشیده بود و بر سر [[انصار]] فریاد می‌زد که این چه کار [[زشتی]] است؟ شما و فرار!
[[سلیمان بن بلال]] از [[عمارة بن غزیه]] [[نقل]] می‌کند که ام عماره می‌گفته است: "در [[جنگ حنین]] هنگامی که [[مردم]] از هر سوی می‌گریختند من همراه چهار [[زن]] دیگر با هم بودیم. من [[شمشیر]] برنده‌ای در دست داشتم و [[ام سلیم]] خنجری داشت که آن را به کمر خود بسته بود ۔ و در آن موقع به [[عبدالله بن ابی طلحه]] حامله بود- و ام سلیط و ام [[حارث]] هم بودند".گویند: ام عماره [[شمشیر]] خود را کشیده بود و بر سر [[انصار]] فریاد می‌زد که این چه کار [[زشتی]] است؟ شما و فرار!


ام عماره می‌گوید: "مردی از هوازان را دیدم که سوار بر شتر نر خاکستری رنگی است و پرچمی در دست دارد و با شتر خود [[مسلمانان]] را تعقیب می‌کند. من [[راه]] را بر او بستم و ضربتی بر شترش -که قیمتی بود- زدم. شتر از پای درآمد و من به آن مرد حمله کردم و آن [[قدر]] به او [[شمشیر]] زدم که او را کشتم و شمشیرش را برداشتم و شتر را در حالی که روی [[خاک]] می‌غلطید به حال خود رها کردم. در همان موقع [[رسول خدا]]{{صل}} را دیدم که [[شمشیر]] برهنه در دست دارد و غلاف آن را انداخته و فریاد می‌زند: "ای [[اصحاب]] [[سوره بقره]]!""
ام عماره می‌گوید: "مردی از هوازان را دیدم که سوار بر شتر نر خاکستری رنگی است و پرچمی در دست دارد و با شتر خود [[مسلمانان]] را تعقیب می‌کند. من [[راه]] را بر او بستم و ضربتی بر شترش -که قیمتی بود- زدم. شتر از پای درآمد و من به آن مرد حمله کردم و آن [[قدر]] به او [[شمشیر]] زدم که او را کشتم و شمشیرش را برداشتم و شتر را در حالی که روی [[خاک]] می‌غلطید به حال خود رها کردم. در همان موقع [[رسول خدا]] {{صل}} را دیدم که [[شمشیر]] برهنه در دست دارد و غلاف آن را انداخته و فریاد می‌زند: "ای [[اصحاب]] [[سوره بقره]]!""


گوید: پس [[مسلمانان]] بازگشتند و حمله کردند و شروع به [[شعار]] دادن کردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۶۸۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۴.</ref>.
گوید: پس [[مسلمانان]] بازگشتند و حمله کردند و شروع به [[شعار]] دادن کردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۶۸۹.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۴.</ref>.


==ام عماره و [[جنگ]] یمامه==
== ام عماره و [[جنگ]] یمامه ==
[[رسول خدا]]{{صل}} [[حبیب]]، پسر ام عماره را به عنوان قاصد نزد مسیلمه که به [[دروغ]] [[ادعای پیامبری]] می‌کرد، فرستاد. [[مسیلمه]] به او گفت: "به [[نبوت]] [[محمد بن عبدالله]] [[اقرار]] داری؟" [[حبیب]] گفت: "آری" [[مسیلمه]] پرسید: "به [[پیامبری]] من [[اقرار]] و اعتراف می‌کنی؟" جواب داد: "گوشم کر است و نمی‌شنوم". سه بار این سؤال و جواب تکرار شد سپس [[مسیلمه]] [[دستور]] داد او را کشتند و قطعه قطعه‌اش نمودند.
[[رسول خدا]] {{صل}} [[حبیب]]، پسر ام عماره را به عنوان قاصد نزد مسیلمه که به [[دروغ]] [[ادعای پیامبری]] می‌کرد، فرستاد. [[مسیلمه]] به او گفت: "به [[نبوت]] [[محمد بن عبدالله]] [[اقرار]] داری؟" [[حبیب]] گفت: "آری" [[مسیلمه]] پرسید: "به [[پیامبری]] من [[اقرار]] و اعتراف می‌کنی؟" جواب داد: "گوشم کر است و نمی‌شنوم". سه بار این سؤال و جواب تکرار شد سپس [[مسیلمه]] [[دستور]] داد او را کشتند و قطعه قطعه‌اش نمودند.


چون این خبر به مادرش، ام عماره رسید قسم یاد کرد که در [[جنگ]] با [[مسیلمه]] من باید کشته شوم مگر آن‌که او به [[هلاکت]] برسد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref>. به همین [[دلیل]] در [[جنگ]] با [[مسیلمه]] حاضر بود و همراه مردان می‌جنگید تا این که دوازده زخم برداشت.
چون این خبر به مادرش، ام عماره رسید قسم یاد کرد که در [[جنگ]] با [[مسیلمه]] من باید کشته شوم مگر آن‌که او به [[هلاکت]] برسد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۳۴.</ref>. به همین [[دلیل]] در [[جنگ]] با [[مسیلمه]] حاضر بود و همراه مردان می‌جنگید تا این که دوازده زخم برداشت.
خط ۶۴: خط ۶۴:
ام عماره می‌گوید: "ما با [[لشکر اسلام]] به حدیقه [[الموت]](بوستانی در [[سرزمین]] یمامه) رسیدیم. در آنجا ساعتی [[جنگ]] کردیم تا این که [[ابودجانه]] در کنار باغ کشته شد و من وارد باغ شدم و مقصودم این بود که خود را به [[مسیلمه]] برسانم و او را بکشم. در آنجا مردی [[راه]] را بر من بست و ضربتی به من زد که دستم را قطع کرد. به [[خدا]] قسم نه اعتنایی کردم و نه از کار باز ماندم تا وقتی که کنار لاشه [[مسیلمه]] ایستادم و دیدم که پسرم [[عبدالله بن زید]] مازنی شمشیرش را با [[جامه]] او [[پاک]] می‌کند. به او گفتم: او را کشتی، گفت: " آری " پس من [[سجده شکر]] به جا آوردم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۶.</ref>. زمانی که ام عماره به [[مدینه]] بازگشت، [[ابوبکر]] [[خلیفه]] بود. در آن زمان می‌دیدند که او برای احوال‌پرسی به [[خانه]] او رفت و آمد می‌کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۶.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۴.</ref>.
ام عماره می‌گوید: "ما با [[لشکر اسلام]] به حدیقه [[الموت]](بوستانی در [[سرزمین]] یمامه) رسیدیم. در آنجا ساعتی [[جنگ]] کردیم تا این که [[ابودجانه]] در کنار باغ کشته شد و من وارد باغ شدم و مقصودم این بود که خود را به [[مسیلمه]] برسانم و او را بکشم. در آنجا مردی [[راه]] را بر من بست و ضربتی به من زد که دستم را قطع کرد. به [[خدا]] قسم نه اعتنایی کردم و نه از کار باز ماندم تا وقتی که کنار لاشه [[مسیلمه]] ایستادم و دیدم که پسرم [[عبدالله بن زید]] مازنی شمشیرش را با [[جامه]] او [[پاک]] می‌کند. به او گفتم: او را کشتی، گفت: " آری " پس من [[سجده شکر]] به جا آوردم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۶.</ref>. زمانی که ام عماره به [[مدینه]] بازگشت، [[ابوبکر]] [[خلیفه]] بود. در آن زمان می‌دیدند که او برای احوال‌پرسی به [[خانه]] او رفت و آمد می‌کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۶.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۴.</ref>.


==ام عماره و عمربن خطاب==
== ام عماره و عمربن خطاب ==
واقدی [[نقل]] می‌کند: برای [[عمر بن خطاب]] چند گلیم پشمی آوردند که در میان آنها یکی پهن‌تر بود. یکی از حاضران گفت: "این گلیم- پارچه پشمی خط دار- گران است و فلان [[قدر]] می‌ارزد، مناسب است آن را برای [[صفیه]]، دختر ابوعبید که به تازگی با [[عبدالله بن عمر]] [[ازدواج]] کرده بفرستی".
واقدی [[نقل]] می‌کند: برای [[عمر بن خطاب]] چند گلیم پشمی آوردند که در میان آنها یکی پهن‌تر بود. یکی از حاضران گفت: "این گلیم- پارچه پشمی خط دار- گران است و فلان [[قدر]] می‌ارزد، مناسب است آن را برای [[صفیه]]، دختر ابوعبید که به تازگی با [[عبدالله بن عمر]] [[ازدواج]] کرده بفرستی".


[[عمر]] گفت: "آن را برای کسی می‌فرستم که سزاوارتر از [[صفیه]] است. این را برای ام عماره نسیبه می‌فرستم که خود شنیدم [[پیامبر]]{{صل}} در روز [[جنگ احد]] می‌فرمود: " به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که بر گرد من [[جنگ]] و از من [[دفاع]] می‌کند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۵.</ref>.
[[عمر]] گفت: "آن را برای کسی می‌فرستم که سزاوارتر از [[صفیه]] است. این را برای ام عماره نسیبه می‌فرستم که خود شنیدم [[پیامبر]] {{صل}} در روز [[جنگ احد]] می‌فرمود: " به هر سو می‌نگریستم ام عماره را می‌دیدم که بر گرد من [[جنگ]] و از من [[دفاع]] می‌کند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۵.</ref>.


==ام عماره و [[نقل حدیث]]==
== ام عماره و [[نقل حدیث]] ==
ام عماره چند حدیت از [[رسول اکرم]]{{صل}} [[نقل]] کرده است:
ام عماره چند حدیت از [[رسول اکرم]] {{صل}} [[نقل]] کرده است:
# [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[دیدار]] با من آمد. برای آن [[حضرت]] [[غذا]] بردم (در بعضی [[روایات]] نان و شوربا)، از آن خورد و فرمود: "خودت هم بخور". گفتم: روزه‌دارم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هرگاه در حضور [[روزه‌دار]] [[خوراک]] خورده شود [[فرشتگان]] بر او [[درود]] می‌فرستند تا هنگامی که دیگران از [[خوراک]] خوردن آسوده شوند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵.</ref>. لازم به توضیح است این [[روایت]] با سندهای مختلف [[نقل]] شده و در بعضی از سندها با کمی [[تغییر]] آمده است. مثلا در بعضی [[روایات]] قسمت آخر [[روایت]] نیامده<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و آن (تا هنگامی که از [[خوراک]] آسوده شوند) این [[حدیث]] را {{متن حدیث|إنّ الصائم اذا کل عنده صلت علیه الملائکه}} در بعضی قید {{متن حدیث|حتی یفرغوا یا حتی یقضوا الیهم}} و [[حدیثی]] به همین مضمون را [[ترمذی]] و [[نسائی]] و [[ابن ماجه]] از طریق شعبه از [[حبیب بن زید]]، از لیلی، از جده‌اش ام عماره [[نقل]] کرده‌اند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۵۶ و مسند ابویعلی، ابویعلی موصلی، ج۱۳، ص۶۹.</ref>.
# [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[دیدار]] با من آمد. برای آن [[حضرت]] [[غذا]] بردم (در بعضی [[روایات]] نان و شوربا)، از آن خورد و فرمود: "خودت هم بخور". گفتم: روزه‌دارم. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "هرگاه در حضور [[روزه‌دار]] [[خوراک]] خورده شود [[فرشتگان]] بر او [[درود]] می‌فرستند تا هنگامی که دیگران از [[خوراک]] خوردن آسوده شوند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۴۱۵.</ref>. لازم به توضیح است این [[روایت]] با سندهای مختلف [[نقل]] شده و در بعضی از سندها با کمی [[تغییر]] آمده است. مثلا در بعضی [[روایات]] قسمت آخر [[روایت]] نیامده<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref> و آن (تا هنگامی که از [[خوراک]] آسوده شوند) این [[حدیث]] را {{متن حدیث|إنّ الصائم اذا کل عنده صلت علیه الملائکه}} در بعضی قید {{متن حدیث|حتی یفرغوا یا حتی یقضوا الیهم}} و [[حدیثی]] به همین مضمون را [[ترمذی]] و [[نسائی]] و [[ابن ماجه]] از طریق شعبه از [[حبیب بن زید]]، از لیلی، از جده‌اش ام عماره [[نقل]] کرده‌اند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۵۶ و مسند ابویعلی، ابویعلی موصلی، ج۱۳، ص۶۹.</ref>.
# [[پیامبر]]{{صل}} با ظرفی که به اندازه یک سوم مد بود [[وضو]] گرفت<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۳۷۲.</ref>.
# [[پیامبر]] {{صل}} با ظرفی که به اندازه یک سوم مد بود [[وضو]] گرفت<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۳۷۲.</ref>.
# [[رسول خدا]]{{صل}} در حالی که شترش را در حالت [[ایستاده]] نحر می‌کرد، می‌فرمود: {{متن حدیث|رحم الله الحلقین}}<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۶.</ref>.
# [[رسول خدا]] {{صل}} در حالی که شترش را در حالت [[ایستاده]] نحر می‌کرد، می‌فرمود: {{متن حدیث|رحم الله الحلقین}}<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۶.</ref>.


==ام عماره و [[تبرک]] موی [[پیامبر اسلام]]{{صل}}==
== ام عماره و [[تبرک]] موی [[پیامبر اسلام]] {{صل}} ==
[[ابراهیم بن یزید]] از ابی [[زبیر]] و او از [[جابر]] [[نقل]] کرده است: هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} در [[صلح حدیبیه]] سرش را می‌تراشید، نگاه کردم و دیدم که موهای خود را بالای درخت سبزی که نزدیک آنجا بود، ریختند.
[[ابراهیم بن یزید]] از ابی [[زبیر]] و او از [[جابر]] [[نقل]] کرده است: هنگامی که [[پیامبر]] {{صل}} در [[صلح حدیبیه]] سرش را می‌تراشید، نگاه کردم و دیدم که موهای خود را بالای درخت سبزی که نزدیک آنجا بود، ریختند.
ام عماره می‌گوید: "من هم خود را به زحمت به آنجا رساندم و چند تار مو برداشتم". این تارهای مو تا هنگام [[مرگ]] ام عماره پیش او بود و برای [[شفا]] یافتن [[بیماران]]، آب روی آن می‌ریختند و می‌خوردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۴۶۸.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۷.</ref>.
ام عماره می‌گوید: "من هم خود را به زحمت به آنجا رساندم و چند تار مو برداشتم". این تارهای مو تا هنگام [[مرگ]] ام عماره پیش او بود و برای [[شفا]] یافتن [[بیماران]]، آب روی آن می‌ریختند و می‌خوردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۴۶۸.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۷.</ref>.


==ام عماره و [[نزول وحی]]==
== ام عماره و [[نزول وحی]] ==
ام عماره نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و گفت: "می‌بینم همه چیز (در [[اسلام]]) به سود مردان است و چیزی درباره [[زنان]] بیان نشده است. در این هنگام این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ الله كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ الله لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref><ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۷.</ref>.
ام عماره نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و گفت: "می‌بینم همه چیز (در [[اسلام]]) به سود مردان است و چیزی درباره [[زنان]] بیان نشده است. در این هنگام این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ الله كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ الله لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref><ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۷۱.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۷.</ref>.


==ام عماره و گردنبند==
== ام عماره و گردنبند ==
[[یعقوب بن محمد]] از [[حارث بن عبد الله بن کعب]] [[نقل]] کرده، بر گردن ام عماره مقداری مهره‌های قرمز دیدم، از او پرسیدم: اینها از کجا آمده‌اند؟ او گفت: "مسلمانان در حصار صعب بن معاذ مقداری از این مهره‌ها را که زیر [[خاک]] پنهان شده بود، پیدا کردند و آنها را نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. آن [[حضرت]] [[دستور]] فرمود میان زنانی که همراه بودند تقسیم شود. عده ما بیست نفر بود که این مهره‌ها میان ما تقسیم شد و به هر یک از ما یک قطیفه و یک برد [[یمانی]] و دو [[دینار]] نیز دادند"<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۵۲۴-۵۲۵.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۸.</ref>
[[یعقوب بن محمد]] از [[حارث بن عبد الله بن کعب]] [[نقل]] کرده، بر گردن ام عماره مقداری مهره‌های قرمز دیدم، از او پرسیدم: اینها از کجا آمده‌اند؟ او گفت: "مسلمانان در حصار صعب بن معاذ مقداری از این مهره‌ها را که زیر [[خاک]] پنهان شده بود، پیدا کردند و آنها را نزد [[پیامبر]] {{صل}} آوردند. آن [[حضرت]] [[دستور]] فرمود میان زنانی که همراه بودند تقسیم شود. عده ما بیست نفر بود که این مهره‌ها میان ما تقسیم شد و به هر یک از ما یک قطیفه و یک برد [[یمانی]] و دو [[دینار]] نیز دادند"<ref>المغازی، واقدی (ترجمه متن: مهدوی دامغانی)، ص۵۲۴-۵۲۵.</ref><ref>[[رمضان امجد|امجد، رمضان]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۴۸.</ref>


==سرانجام ام عماره==
== سرانجام ام عماره ==
در منابع به [[تاریخ]] درگذشت او اشاره نشده است اما از متن یک [[روایت]] چنین دانسته می‌شود که او تا دوران [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] زنده بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۳.</ref>.
در منابع به [[تاریخ]] درگذشت او اشاره نشده است اما از متن یک [[روایت]] چنین دانسته می‌شود که او تا دوران [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] زنده بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۳.</ref>.


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش