پرش به محتوا

بنی‌زبید در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
'''قبیله بنی‌زبید''' از شاخه‌های [[قبیله مذحج]] است که در سرتاسر شهرهای [[عراق]] متفرق بودند. [[رییس]] این قبیله عمرو بن معدیکرب زبیدی در بسیاری از حوادث قبل و بعد از [[اسلام]] از جمله [[جنگ صفین]]، [[نبرد قادسیه]] و فتوحات اسلامی مانند فتح مصر نقش آفرینی کرد و با درگذشت او، ذکر زبید نیز در [[اخبار]] و حوادث [[روزگار]] کم رنگ و جایگاه این قبیله به حاشیه رفت. گروهی از افراد این قبیله در [[واقعه عاشورا]] حضور داشتند که برخی در [[لشکر]] [[شام]] و برخی نیز از [[امام حسین]]{{ع}} حمایت کردند.
'''قبیله بنی‌زبید''' از شاخه‌های [[قبیله مذحج]] است که در سرتاسر شهرهای [[عراق]] متفرق بودند. [[رییس]] این قبیله عمرو بن معدیکرب زبیدی در بسیاری از حوادث قبل و بعد از [[اسلام]] از جمله [[جنگ صفین]]، [[نبرد قادسیه]] و فتوحات اسلامی مانند فتح مصر نقش آفرینی کرد و با درگذشت او، ذکر زبید نیز در [[اخبار]] و حوادث [[روزگار]] کم رنگ و جایگاه این قبیله به حاشیه رفت. گروهی از افراد این قبیله در [[واقعه عاشورا]] حضور داشتند که برخی در [[لشکر]] [[شام]] و برخی نیز از [[امام حسین]] {{ع}} حمایت کردند.


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خط ۱۱: خط ۱۱:


== [[نسب]] زبید ==
== [[نسب]] زبید ==
زبید از بزرگترین [[قبایل یمنی]] و از فروعات قبیله بزرگ مذحج است که ریشه در مجمع القبائل [[کَهلان بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان]] دارد.<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر،ج۱، ص۳۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> مردم این قبیله، [[اولاد]] [[منبه بن صعب بن سعد العشیرة بن مالک بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ]] معروف به «زبید الاکبر» ند<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴ و ماقبل آن؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> که بین جد اعلای آنان - یعنی زبید الاکبر - و بین کهلان - [[پدر]] قبایل کهلانی- تنها هشت پدر فاصله است. این فاصله اندک نسبی موجب گردید تا برخی از علمای [[علم]] [[نسب]] و [[دانشمندان]] علم [[تاریخ]]، این [[قبیله]] را در شمار [[قبایل]] کهن ذکر کنند.<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۳.</ref> از دیگر [[طوایف]] این بطن، خاندانی است بنام [[زبید]] که آن را «زبید الاصغر» نامیدند و ایشان [[اولاد]] [[منبه بن ربیعة بن سلمة بن مازن بن ربیعة بن منبه]] اکبرند.<ref>قلقشندی، صبح الاعشی ج ۱ ص۳۲۷. نیز ر. ک. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۴۷۲.</ref> بسیاری از نسب شناسان، "زبید" را لقبی برای نیای بزرگ این [[قوم]] - [[منبه بن صعب بن سعدالعشیره بن مالک]] - عنوان کرده‌اند و در وجه تقلیب او بدین نام گفته‌اند که چون منبه با عبارت {{عربی|"من یزبدنی رفده؟"}} از عموها و پسرعموهایش – علیه رقبایش بنی‌اود- یاری‌ طلبید و آنان نیز چنین کردند و به یاری‌اش برخاستند؛ از این‌رو همگی زبید نامیده شدند.<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴. ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۶۰ و ابن سعد در الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰ عبارت استمداد‌طلبی منبه را به ترتیب «من یزبد لمن رفده» و «من یزیدنی نصره» عنوان کرده‌اند. </ref> از دیگر بطون مشهور و کهن این قبیله می‌‌توان از «الأغلوق» – ساکن در وادی بلاع-<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «حبیش»،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> قُطیعه -که از [[فرزندان]] [[قطیعة بن عبس بن فزارة بن ذبیان]] هستند-،<ref>سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.</ref> بنو عصم أو [[عاصم]] -از بطون زبید الأصغر و قبیله [[عمرو بن معد یکرب الزبیدی]] -،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰؛ البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۷.</ref> مازن -که از [[نسل]] بنو مازن بن ربیعة بن زبیدند-،<ref>زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> [[مالک بن سلمه]] -که از فرزندان [[مالک بن سلمة بن مازن بن ربیعة بن منبه]] به شمار رفته‌اند-<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۳۱.</ref> و نشوان -که از [[نسل]] [[نشوان بن حیی بن الحارث بن منبه]] اند-<ref>ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۲.</ref> نام برد.  
زبید از بزرگترین [[قبایل یمنی]] و از فروعات قبیله بزرگ مذحج است که ریشه در مجمع القبائل [[کَهلان بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان]] دارد.<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> مردم این قبیله، [[اولاد]] [[منبه بن صعب بن سعد العشیرة بن مالک بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ]] معروف به «زبید الاکبر» ند<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴ و ماقبل آن؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> که بین جد اعلای آنان - یعنی زبید الاکبر - و بین کهلان - [[پدر]] قبایل کهلانی- تنها هشت پدر فاصله است. این فاصله اندک نسبی موجب گردید تا برخی از علمای [[علم]] [[نسب]] و [[دانشمندان]] علم [[تاریخ]]، این [[قبیله]] را در شمار [[قبایل]] کهن ذکر کنند.<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۳.</ref> از دیگر [[طوایف]] این بطن، خاندانی است بنام [[زبید]] که آن را «زبید الاصغر» نامیدند و ایشان [[اولاد]] [[منبه بن ربیعة بن سلمة بن مازن بن ربیعة بن منبه]] اکبرند.<ref>قلقشندی، صبح الاعشی ج ۱ ص۳۲۷. نیز ر. ک. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۴۷۲.</ref> بسیاری از نسب شناسان، "زبید" را لقبی برای نیای بزرگ این [[قوم]] - [[منبه بن صعب بن سعدالعشیره بن مالک]] - عنوان کرده‌اند و در وجه تقلیب او بدین نام گفته‌اند که چون منبه با عبارت {{عربی|"من یزبدنی رفده؟"}} از عموها و پسرعموهایش – علیه رقبایش بنی‌اود- یاری‌ طلبید و آنان نیز چنین کردند و به یاری‌اش برخاستند؛ از این‌رو همگی زبید نامیده شدند.<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴. ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۶۰ و ابن سعد در الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰ عبارت استمداد‌طلبی منبه را به ترتیب «من یزبد لمن رفده» و «من یزیدنی نصره» عنوان کرده‌اند. </ref> از دیگر بطون مشهور و کهن این قبیله می‌‌توان از «الأغلوق» – ساکن در وادی بلاع-<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «حبیش»،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> قُطیعه -که از [[فرزندان]] [[قطیعة بن عبس بن فزارة بن ذبیان]] هستند-،<ref>سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.</ref> بنو عصم أو [[عاصم]] -از بطون زبید الأصغر و قبیله [[عمرو بن معد یکرب الزبیدی]] -،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰؛ البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۷.</ref> مازن -که از [[نسل]] بنو مازن بن ربیعة بن زبیدند-،<ref>زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.</ref> [[مالک بن سلمه]] -که از فرزندان [[مالک بن سلمة بن مازن بن ربیعة بن منبه]] به شمار رفته‌اند-<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۳۱.</ref> و نشوان -که از [[نسل]] [[نشوان بن حیی بن الحارث بن منبه]] اند-<ref>ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۱۲.</ref> نام برد.  


امروزه عشایر [[زبید]] به دو شاخه «زبید الاکبر» و «زبید الاصغر» تقسیم شده‌اند و افخاذ و [[فروع]] بسیار از آنان متفرع گردیده است. در حال حاضر عشایر بزرگی در [[عراق]] خود را منتسب به این [[قبیله]] از هر دو شاخه زبید الاکبر و زبید الاصغر می‌‌دانند که از مهمترین آنها از قبیله زبید الاکبر می‌‌توان به اسامی: «آلبو سلطان» ساکن در شمال حله،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۴۹-۵۲.</ref> «السعید» که مردمانش در عفک و الدغارة و المحمودیه ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۲-۶۵.</ref> "بنی عجیل" که در الرحمانیه، الحریه و مناطق دیگر شمال حله ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۵-۶۷.</ref> «المعامره» که در المحاویل و المسیب در شمال حله ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref> «العمار» ساکنان النیل در شمال حله،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۸.</ref> «آلبو محمد» که بهتر است [[عماره]] خطابش کنند و مردمانش ساکن در استان‌های میسان و [[بصره]] اند<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۷۷-۷۸.</ref> و «السواعد» که از ساکنان قلعه [[صالح]]، الکحلاء، المشرح و الزبیرند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۸۷-۹۰.</ref> اشاره کرد. ضمن این که از دیگر [[قبایل]] بزرگ این شاخه «الجحیش» است که غالب مردمانشان در حله ساکنند و برخی هم ساکن [[موصل]]. <ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۵۴-۶۲.</ref> طوایفی از آنان هم در [[خوزستان]] [[ایران]] و در شهرهای خرمشهر، [[آبادان]]، رام هرمز، [[اهواز]] و هندیجان ساکنند.<ref>رؤوف السبهانی، أنساب القبائل العربیة فی خوزستان، ص۱۶۲.</ref>
امروزه عشایر [[زبید]] به دو شاخه «زبید الاکبر» و «زبید الاصغر» تقسیم شده‌اند و افخاذ و [[فروع]] بسیار از آنان متفرع گردیده است. در حال حاضر عشایر بزرگی در [[عراق]] خود را منتسب به این [[قبیله]] از هر دو شاخه زبید الاکبر و زبید الاصغر می‌‌دانند که از مهمترین آنها از قبیله زبید الاکبر می‌‌توان به اسامی: «آلبو سلطان» ساکن در شمال حله،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۴۹-۵۲.</ref> «السعید» که مردمانش در عفک و الدغارة و المحمودیه ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۲-۶۵.</ref> "بنی عجیل" که در الرحمانیه، الحریه و مناطق دیگر شمال حله ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۵-۶۷.</ref> «المعامره» که در المحاویل و المسیب در شمال حله ساکنند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref> «العمار» ساکنان النیل در شمال حله،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۸.</ref> «آلبو محمد» که بهتر است [[عماره]] خطابش کنند و مردمانش ساکن در استان‌های میسان و [[بصره]] اند<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۷۷-۷۸.</ref> و «السواعد» که از ساکنان قلعه [[صالح]]، الکحلاء، المشرح و الزبیرند،<ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۸۷-۹۰.</ref> اشاره کرد. ضمن این که از دیگر [[قبایل]] بزرگ این شاخه «الجحیش» است که غالب مردمانشان در حله ساکنند و برخی هم ساکن [[موصل]]. <ref>عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۵۴-۶۲.</ref> طوایفی از آنان هم در [[خوزستان]] [[ایران]] و در شهرهای خرمشهر، [[آبادان]]، رام هرمز، [[اهواز]] و هندیجان ساکنند.<ref>رؤوف السبهانی، أنساب القبائل العربیة فی خوزستان، ص۱۶۲.</ref>
خط ۱۸: خط ۱۸:


== مواطن زبید ==
== مواطن زبید ==
معروف است که محل سکونت زبید با قبیله مادری‌شان [[مذحج]] یکی بوده است و [[سرزمین]] [[مذحج]] منطقه بزرگی از [[یمن]] به نام «سرومَذحج» که امروزه «بیضاء» نامیده می‌شود، بود که از [[تثلیث]] و [[نجران]] در شمال تا مأرب و فِدَثینه را در برمی‌گرفت.<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ و ۱۷۵ و ۲۳۷.</ref> [[حموی]] در «[[معجم البلدان (کتاب)|معجم البلدان]]»<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و [[بکری]] در «[[معجم ما استعجم (کتاب)|معجم ما استعجم]]»<ref>بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۹.</ref> در تحدید بلاد مذحج، [[حاکمیت]] سرزمینی این قبیله را تثلیث و مادون آن تا ناحیه فید [[حجاز]] عنوان کرده‌اند. برخی منابع نیز جایگاه آنان را در تهامه یمن<ref>یعقوبی، البلدان، ص۹۸.</ref> و در [[همسایگی]] [[حاشد]] -از شاخه‌های [[قبیله همدان]]- عنوان کرده<ref>عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۳.</ref> و از شهرهای معروف آنها به جازان،<ref>بندری در کنار دریای سرخ روبه‌روی جزایر فرسان که جیزان نیز نامیده می‌شود. محمد بن علی الاکوع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۱۸۲.</ref> فَعن، فرغان، تَثلیث، سازه و مَربَع<ref>موضعی بین نجران و تثلیث در بین راه حضرموت. حموی، معجم البلدان، ج ۵، ص۱۱۸.</ref> اشاره کرده‌اند.<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۶۵ (ذیل کلمه زبید)؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۷۲.</ref> از دیگر سرزمین‌های اختصاصی این [[قبیله]] هم می‌‌توان از «[[بنو حرب]]» در [[حجاز]] -بین [[مکه]] و [[مدینه]]-،<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۸۶.</ref> «صَعْدة» از منازل بعضی از [[مردمان]] بنی زُبید، <ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> «[[أراکه]]»،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «بلاع» که [[قبایل]] الأغلوق، «بنو‌مازن» و «بنو عصم» در آن ساکن بودند،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «الحُصَیب» از روستاهای [[زبید]] و اشعری‌ها که با گروهی از بنو وافد از [[قبیله ثقیف]] مشترکاً [[زندگی]] می‌‌کردند.<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۶؛ یعقوبی، البلدان، ص۱۰۶.</ref> «الخصاصه» از سرزمین‌های مشترک [[بنی زبید]] و [[بنی حارث بن کعب]] واقع در بین حجاز و تهامه،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۵.</ref> «دیمات»،<ref>البکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۴۱۱.</ref> «ذو کزَّان» و «هلیل» و «صید» –از سرزمین‌های بنی حبیش زبید-، <ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۶۶.</ref> یاد کرد. ضمن این که «أنسب» –از قلعه‌های بنی زبید در [[یمن]]-،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۶۵.</ref> «حماک» – از قلعه‌های بنی زبید در یمن-،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۹۸.</ref> «هیوه»،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۲۲.</ref> «العصم»<ref>حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۸.</ref> و «مشوه»–از قلاع بنی زبید در یمن-<ref>حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۵.</ref> را هم در شمار قلاع معروف زبید در یمن ذکر کرده‌اند.<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۳-۱۶.</ref>
معروف است که محل سکونت زبید با قبیله مادری‌شان [[مذحج]] یکی بوده است و [[سرزمین]] [[مذحج]] منطقه بزرگی از [[یمن]] به نام «سرومَذحج» که امروزه «بیضاء» نامیده می‌شود، بود که از [[تثلیث]] و [[نجران]] در شمال تا مأرب و فِدَثینه را در برمی‌گرفت.<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ و ۱۷۵ و ۲۳۷.</ref> [[حموی]] در «[[معجم البلدان (کتاب)|معجم البلدان]]»<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و [[بکری]] در «[[معجم ما استعجم (کتاب)|معجم ما استعجم]]»<ref>بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۹.</ref> در تحدید بلاد مذحج، [[حاکمیت]] سرزمینی این قبیله را تثلیث و مادون آن تا ناحیه فید [[حجاز]] عنوان کرده‌اند. برخی منابع نیز جایگاه آنان را در تهامه یمن<ref>یعقوبی، البلدان، ص۹۸.</ref> و در [[همسایگی]] [[حاشد]] -از شاخه‌های [[قبیله همدان]]- عنوان کرده<ref>عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۳.</ref> و از شهرهای معروف آنها به جازان،<ref>بندری در کنار دریای سرخ روبه‌روی جزایر فرسان که جیزان نیز نامیده می‌شود. محمد بن علی الاکوع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۱۸۲.</ref> فَعن، فرغان، تَثلیث، سازه و مَربَع<ref>موضعی بین نجران و تثلیث در بین راه حضرموت. حموی، معجم البلدان، ج ۵، ص۱۱۸.</ref> اشاره کرده‌اند.<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۶۵ (ذیل کلمه زبید)؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۷۲.</ref> از دیگر سرزمین‌های اختصاصی این [[قبیله]] هم می‌‌توان از «[[بنو حرب]]» در [[حجاز]] -بین [[مکه]] و [[مدینه]]-،<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۸۶.</ref> «صَعْدة» از منازل بعضی از [[مردمان]] بنی زُبید، <ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> «[[أراکه]]»،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «بلاع» که [[قبایل]] الأغلوق، «بنو‌مازن» و «بنو عصم» در آن ساکن بودند،<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.</ref> «الحُصَیب» از روستاهای [[زبید]] و اشعری‌ها که با گروهی از بنو وافد از [[قبیله ثقیف]] مشترکاً [[زندگی]] می‌‌کردند.<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۶؛ یعقوبی، البلدان، ص۱۰۶.</ref> «الخصاصه» از سرزمین‌های مشترک [[بنی زبید]] و [[بنی حارث بن کعب]] واقع در بین حجاز و تهامه،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۵.</ref> «دیمات»،<ref>البکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۴۱۱.</ref> «ذو کزَّان» و «هلیل» و «صید» –از سرزمین‌های بنی حبیش زبید-، <ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۶۶.</ref> یاد کرد. ضمن این که «أنسب» –از قلعه‌های بنی زبید در [[یمن]]-،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۶۵.</ref> «حماک» – از قلعه‌های بنی زبید در یمن-،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۹۸.</ref> «هیوه»،<ref>حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۲۲.</ref> «العصم»<ref>حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۸.</ref> و «مشوه» –از قلاع بنی زبید در یمن-<ref>حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۵.</ref> را هم در شمار قلاع معروف زبید در یمن ذکر کرده‌اند.<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۳-۱۶.</ref>


== [[مهاجرت]] به سرزمین‌های دیگر ==
== [[مهاجرت]] به سرزمین‌های دیگر ==
خط ۳۰: خط ۳۰:
از دیگر وقایع معروف [[عهد]] جاهلی که نام زبید را در خود جای داده، واقعه موسوم به «[[حلف الفضول]]» است در [[مکه]] که عامل پیدایش آن را [[مورخان]] و [[سیره]] نگاران، [[ظلم]] [[عاص بن وائل]] سهمی بر یکی از افراد این [[قبیله]] عنوان کرده‌اند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.</ref>  
از دیگر وقایع معروف [[عهد]] جاهلی که نام زبید را در خود جای داده، واقعه موسوم به «[[حلف الفضول]]» است در [[مکه]] که عامل پیدایش آن را [[مورخان]] و [[سیره]] نگاران، [[ظلم]] [[عاص بن وائل]] سهمی بر یکی از افراد این [[قبیله]] عنوان کرده‌اند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.</ref>  


== [[وفد]] زبید نزد [[پیامبر]]{{صل}} ==
== [[وفد]] زبید نزد [[پیامبر]] {{صل}} ==
با رسیدن [[اخبار]] مربوط به [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به طایفه‌های [[بنی زبید]] و [[بنی مراد]] در [[سرزمین]] [[یمن]]، روزی [[عمرو بن معدیکرب]] -که از بزرگان و [[شجاعان]] و [[شاعران]] زُبیدی بود- به نزد [[قیس بن مکشوح مرادی]] رفت و به او گفت: «ای قیس، مردی از [[قریش]] در [[حجاز]] [[ظهور]] کرده که می‌گوید پیامبر است؛ تو بزرگ قومت هستی، ما را پیش او ببر تا بفهمیم چه می‌گوید. اگر چنانکه می‌گوید، پیامبر باشد، این امر بر تو مخفی نمی‌ماند و هنگامی که با او [[ملاقات]] کنیم، پیرو او می‌شویم و اگر غیر از این باشد، مقصودش را می‌فهمیم». اما قیس، نظر عمرو بن معدیکرب را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدیکرب همراه عده‌ای از قومش به سوی [[مدینه]] حرکت کردند و هنگامی که [[لشکر اسلام]] تازه از [[تبوک]] ([[سال نهم هجری]]) بازگشته بود، به نزد پیامبر{{صل}} رسیدند و با شنیدن [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} درباره [[قیامت]]، [[اسلام]] آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدیکرب، [[قاتل]] پدرش [[أبی بن عثعث خثعمی]] را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا{{صل}} آورد و به ایشان گفت: «[[شکایت]] مرا درباره این قاتل فراری قبول کن که پدرم را کشته است». آن [[حضرت]]{{صل}} به او فرمود: «ای عمرو بن معدیکرب، اسلام خون‌هایی را که در [[زمان جاهلیت]] ریخته شده، هدر دانسته است». عمرو بن معدیکرب برگشت، اما [[مرتد]] شد و در مسیر به [[قوم]] ابی بن عثعث [[شبیخون]] زد و آن را [[غارت]] کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>  
با رسیدن [[اخبار]] مربوط به [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به طایفه‌های [[بنی زبید]] و [[بنی مراد]] در [[سرزمین]] [[یمن]]، روزی [[عمرو بن معدیکرب]] -که از بزرگان و [[شجاعان]] و [[شاعران]] زُبیدی بود- به نزد [[قیس بن مکشوح مرادی]] رفت و به او گفت: «ای قیس، مردی از [[قریش]] در [[حجاز]] [[ظهور]] کرده که می‌گوید پیامبر است؛ تو بزرگ قومت هستی، ما را پیش او ببر تا بفهمیم چه می‌گوید. اگر چنانکه می‌گوید، پیامبر باشد، این امر بر تو مخفی نمی‌ماند و هنگامی که با او [[ملاقات]] کنیم، پیرو او می‌شویم و اگر غیر از این باشد، مقصودش را می‌فهمیم». اما قیس، نظر عمرو بن معدیکرب را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدیکرب همراه عده‌ای از قومش به سوی [[مدینه]] حرکت کردند و هنگامی که [[لشکر اسلام]] تازه از [[تبوک]] ([[سال نهم هجری]]) بازگشته بود، به نزد پیامبر {{صل}} رسیدند و با شنیدن [[سخنان رسول خدا]] {{صل}} درباره [[قیامت]]، [[اسلام]] آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدیکرب، [[قاتل]] پدرش [[أبی بن عثعث خثعمی]] را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا {{صل}} آورد و به ایشان گفت: «[[شکایت]] مرا درباره این قاتل فراری قبول کن که پدرم را کشته است». آن [[حضرت]] {{صل}} به او فرمود: «ای عمرو بن معدیکرب، اسلام خون‌هایی را که در [[زمان جاهلیت]] ریخته شده، هدر دانسته است». عمرو بن معدیکرب برگشت، اما [[مرتد]] شد و در مسیر به [[قوم]] ابی بن عثعث [[شبیخون]] زد و آن را [[غارت]] کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>  


== [[غزوه]] بنی زبید ==
== [[غزوه]] بنی زبید ==
وقتی خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو بن معدیکرب را به رسول خدا{{صل}} خبر دادند، به [[امام علی]]{{ع}} دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجران]]، که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[قبیله]] [[بنی زبید]] حرکت کند. این قبیله با قبیله [[بنی جعفی]] هم‌پیمان بودند، به همین دلیل، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها فرستاد. در این سریه، [[بریده اسلمی]]، [[عمرو بن شاس اسلمی]] و [[ابو موسی اشعری]] همراه خالد بودند. [[رسول خدا]]{{صل}} به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی{{ع}} برخوردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن ابی طالب]] بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن [[لشکر اسلام]] باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در [[یمن]] رفتند. علی{{ع}} احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی{{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در وادی کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو [[سپاه]] با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدیکرب از سپاهش خارج شد و مبارز‌ طلبید. همراه او [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شده بودند و خود او [[شمشیر]] معروف صمصام را در دست داشت. علی{{ع}} به [[مبارزه]] او رفت و فریادی کشید و در یک لحظه برادر و برادرزاده عمرو بن معدیکرب را کشت. به دنبال آن، عمرو بن معدیکرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو بن معدیکرب، رکانه دختر [[سلامه]] و فرزندش، [[اسیر]] شدند. علی{{ع}} [[خالد بن سعید]] را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و [[زکات]] را گرد آورد. عمرو بن معدیکرب بازگشت و از خالد بن سعید اجازه [[ملاقات]] خواست. خالد بن سعید اجازه داد. او نزد [[خالد بن سعید]] رفت و دوباره [[اسلام]] آورد و از او خواست که [[همسر]] و فرزندش را به او ببخشد. [[خالد بن سعید]] آنها را به او بخشید و در مقابل، عمرو بن معدیکرب [[شمشیر]] صمصام را به خالد بن سعید بخشید.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱؛ حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم{{صل}}، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.</ref>
وقتی خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو بن معدیکرب را به رسول خدا {{صل}} خبر دادند، به [[امام علی]] {{ع}} دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجران]]، که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[قبیله]] [[بنی زبید]] حرکت کند. این قبیله با قبیله [[بنی جعفی]] هم‌پیمان بودند، به همین دلیل، [[رسول اکرم]] {{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها فرستاد. در این سریه، [[بریده اسلمی]]، [[عمرو بن شاس اسلمی]] و [[ابو موسی اشعری]] همراه خالد بودند. [[رسول خدا]] {{صل}} به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی {{ع}} برخوردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن ابی طالب]] بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن [[لشکر اسلام]] باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در [[یمن]] رفتند. علی {{ع}} احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی {{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در وادی کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو [[سپاه]] با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدیکرب از سپاهش خارج شد و مبارز‌ طلبید. همراه او [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شده بودند و خود او [[شمشیر]] معروف صمصام را در دست داشت. علی {{ع}} به [[مبارزه]] او رفت و فریادی کشید و در یک لحظه برادر و برادرزاده عمرو بن معدیکرب را کشت. به دنبال آن، عمرو بن معدیکرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو بن معدیکرب، رکانه دختر [[سلامه]] و فرزندش، [[اسیر]] شدند. علی {{ع}} [[خالد بن سعید]] را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و [[زکات]] را گرد آورد. عمرو بن معدیکرب بازگشت و از خالد بن سعید اجازه [[ملاقات]] خواست. خالد بن سعید اجازه داد. او نزد [[خالد بن سعید]] رفت و دوباره [[اسلام]] آورد و از او خواست که [[همسر]] و فرزندش را به او ببخشد. [[خالد بن سعید]] آنها را به او بخشید و در مقابل، عمرو بن معدیکرب [[شمشیر]] صمصام را به خالد بن سعید بخشید.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱؛ حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.</ref>


== اسلام زُبَید ==
== اسلام زُبَید ==
اسلام عمومی [[قبیله]] [[زبید]] به [[سال دهم هجری]] اتفاق افتاد. در [[ماه رمضان]] این سال، [[رسول خدا]]{{صل}} برای علی{{ع}} [[پرچم]] بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به [[یمن]] گسیل داشت. [[پیامبر]]{{صل}} به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به [[نبرد]] برنخیزد. پس علی{{ع}} با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد [[مذحج]] وارد می‌‌شد. علی{{ع}} پس از ورود به [[سرزمین]] یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به اسلام [[دعوت]] کرد، ولی مذحجیان نپذیرفتند و به [[جنگ]] با ایشان پرداختند. [[حضرت]] نیز [[سپاه]] خود را آراست و به آنان [[حمله]] برد. بیست نفر از [[مردم]] [[قبیله مذحج]] کشته شدند و بقیه گریختند. علی{{ع}} از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بی‌درنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای مَذحِج نیز با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۲.</ref> رسول خدا{{صل}} بعد از [[پذیرش اسلام]] توسط زبید و مراد و مذحج، [[فروة بن مُسیک مرادی]] را عامل خود بر ایشان قرار داد و [[خالد بن سعید بن عاص]] را با او همراه نمود. او در بلاد ایشان بود تا این که رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت. <ref>احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.</ref>  
اسلام عمومی [[قبیله]] [[زبید]] به [[سال دهم هجری]] اتفاق افتاد. در [[ماه رمضان]] این سال، [[رسول خدا]] {{صل}} برای علی {{ع}} [[پرچم]] بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به [[یمن]] گسیل داشت. [[پیامبر]] {{صل}} به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به [[نبرد]] برنخیزد. پس علی {{ع}} با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد [[مذحج]] وارد می‌‌شد. علی {{ع}} پس از ورود به [[سرزمین]] یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به اسلام [[دعوت]] کرد، ولی مذحجیان نپذیرفتند و به [[جنگ]] با ایشان پرداختند. [[حضرت]] نیز [[سپاه]] خود را آراست و به آنان [[حمله]] برد. بیست نفر از [[مردم]] [[قبیله مذحج]] کشته شدند و بقیه گریختند. علی {{ع}} از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بی‌درنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای مَذحِج نیز با علی {{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۲.</ref> رسول خدا {{صل}} بعد از [[پذیرش اسلام]] توسط زبید و مراد و مذحج، [[فروة بن مُسیک مرادی]] را عامل خود بر ایشان قرار داد و [[خالد بن سعید بن عاص]] را با او همراه نمود. او در بلاد ایشان بود تا این که رسول خدا {{صل}} از [[دنیا]] رفت. <ref>احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.</ref>  


== زبید و جریان [[ارتداد]] ==
== زبید و جریان [[ارتداد]] ==
در ایام مقارن با حضور [[نبی خاتم]]{{صل}} در [[مدینه]]، عمرو بن معدیکرب همراه با [[بنی زبید]] و حلیفانش، به [[دلایل]] نامعلومی از [[قوم]] خود [[سعدالعشیره]] [[بریده]] بود و به [[قبیله]] مراد پیوسته بود و با آنها بود تا این که [[مسلمان]] شد. با ارتداد [[اسود عنسی]] در اواخر ایام [[حیات رسول خدا]]{{صل}} و [[پیوستن]] مذحجیان به او، عمرو با کسان خود [[مرتد]] شد و به اسود عنسی پیوست. [[اسود]] او را به مقابله با [[فروة]] بن مسیک مرادی و یارانش که بر [[اسلام]] [[ثابت قدم]] مانده بودند فرستاد. آنها یکدیگر را تحت نظر داشتند و گاه همدیگر را با اشعاری هجو می‌‌کردند. گفته شده که عمرو در هجو و توهین فروة بن مسیک چنین سروده بود:  
در ایام مقارن با حضور [[نبی خاتم]] {{صل}} در [[مدینه]]، عمرو بن معدیکرب همراه با [[بنی زبید]] و حلیفانش، به [[دلایل]] نامعلومی از [[قوم]] خود [[سعدالعشیره]] [[بریده]] بود و به [[قبیله]] مراد پیوسته بود و با آنها بود تا این که [[مسلمان]] شد. با ارتداد [[اسود عنسی]] در اواخر ایام [[حیات رسول خدا]] {{صل}} و [[پیوستن]] مذحجیان به او، عمرو با کسان خود [[مرتد]] شد و به اسود عنسی پیوست. [[اسود]] او را به مقابله با [[فروة]] بن مسیک مرادی و یارانش که بر [[اسلام]] [[ثابت قدم]] مانده بودند فرستاد. آنها یکدیگر را تحت نظر داشتند و گاه همدیگر را با اشعاری هجو می‌‌کردند. گفته شده که عمرو در هجو و توهین فروة بن مسیک چنین سروده بود:  
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''وَجَدنا مُلكَ فَروَةَ شرَّ مُلكٍ''|2=''حمارٌ سافَ مَنخَرُهُ بقَذرِ''}}
{{ب|''وَجَدنا مُلكَ فَروَةَ شرَّ مُلكٍ''|2=''حمارٌ سافَ مَنخَرُهُ بقَذرِ''}}
خط ۵۶: خط ۵۶:
زبیدی‌ها در [[فتح مصر]] هم همراه با پسرعموهای خود از [[مذحج]] مشارکت داشتند. از جمله افراد زبیدی که حضور آنان در فتوح [[مصر]] گزارش شده فردی است به نام «حومل» مکنی به «ابومذحج» که با بطریق [[رومی]] [[مبارزه]] کرد و او را کشت،<ref>القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱.</ref> [[زیاد بن جزء]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۱۰۵.</ref> و [[عبد الله بن حارث بن جزء]]<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۶۳.</ref> هم از دیگر افراد [[قبیله]] زبیدند که نام آنان به عنوان فاتحین مصر به ثبت و ضبط رسیده است.<ref>القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱؛ عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.</ref> [[رزمندگان]] قبیله [[زبید]] پس از فتح این [[سرزمین]]، چونان بسیاری دیگر از جنگجویان [[اسلامی]] به تدریج در آن سکونت [[اختیار]] کردند. گفته‌اند که خطه اختصاصی آنها میان خطط [[خولان]] و تجیب قرار داشت. زبیدی‌ها به [[تشیع]] مایل بودند و نقشی مؤثر در ادوار [[تاریخ]] [[سیاسی]] مصر ایفا نمودند.<ref>عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.</ref>-<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۶.</ref>  
زبیدی‌ها در [[فتح مصر]] هم همراه با پسرعموهای خود از [[مذحج]] مشارکت داشتند. از جمله افراد زبیدی که حضور آنان در فتوح [[مصر]] گزارش شده فردی است به نام «حومل» مکنی به «ابومذحج» که با بطریق [[رومی]] [[مبارزه]] کرد و او را کشت،<ref>القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱.</ref> [[زیاد بن جزء]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۱۰۵.</ref> و [[عبد الله بن حارث بن جزء]]<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۶۳.</ref> هم از دیگر افراد [[قبیله]] زبیدند که نام آنان به عنوان فاتحین مصر به ثبت و ضبط رسیده است.<ref>القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱؛ عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.</ref> [[رزمندگان]] قبیله [[زبید]] پس از فتح این [[سرزمین]]، چونان بسیاری دیگر از جنگجویان [[اسلامی]] به تدریج در آن سکونت [[اختیار]] کردند. گفته‌اند که خطه اختصاصی آنها میان خطط [[خولان]] و تجیب قرار داشت. زبیدی‌ها به [[تشیع]] مایل بودند و نقشی مؤثر در ادوار [[تاریخ]] [[سیاسی]] مصر ایفا نمودند.<ref>عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.</ref>-<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۶.</ref>  


== زبید و [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ==
== زبید و [[حکومت امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
همان‌گونه که اشاره شد زبید از شاخه‌های بزرگ [[قبیله مذحج]] است. آنان همراه با دیگر [[طوایف]] مذحج، تحت لوای این قبیله بزرگ در [[سپاه]] [[مسلمین]] حضور یافتند و در [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[قادسیه]]، همراه با [[فرمانده]] بزرگشان [[عمرو بن معد یکرب زبیدی]] که از بزرگترین [[شجاعان]] [[عرب]] بود مشارکت کردند. جایگاه عمرو در [[جاهلیت]] و [[اسلام]]، باعث [[عزت]] و ارتقاء جایگاه زبید بود و چون وی در [[سال ۲۱ هجری]] در گذشت، ذکر زبید نیز در [[اخبار]] و حوادث [[روزگار]] کم رنگ و بی‌رمق گردید.<ref>صالح أحمد العلی، الکوفة وأهلها فی صدر الإسلام، ص۲۷۵.</ref> سبب این امر هم، انتقال [[زعامت]] مذحج به دیگر طوایف این قبیله از جمله مراد، [[بنی حارث]] و [[نخع]] بود و بر اساس [[قانون]] قبیله‌گری، بر دیگر [[طوایف]] قبیله، لازم می‌‌آمد که جز در مواقعی نادر از بزرگ خود [[تبعیت]] کنند بخصوص آنکه در آن عصر، [[عصبیت]] قبیله همچنان بر شدت خود باقی بود. از این رو حضور [[مذحج]] در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های [[فروتر]] آن از جمله مراد و [[زبید]] و... است. با این [[وصف]]، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور مذحج در هر سه [[نبرد]] [[أمیر المؤمنین]]{{ع}} به منزله مشارکت [[قبیله مذحج]] با تمام طوایف خود از جمله زبید در این [[جنگ‌ها]] است هر چند نامی از قبیله زبید یا دیگر [[قبایل]] همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای [[تاریخی]] در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر نامی از آنان در صفحه [[تاریخ]] ذکر نشده است. گفته شده که در [[جمل]] [[دوازده]] هزار تن از [[کوفیان]] به [[یاری امام علی]]{{ع}} برخاستند که [[قوم]] مذحج از جمله آنان بود.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۳۵.</ref> در [[صفین]] هم، زبیدی‌ها در [[معیت]] مذحجی‌ها به [[ریاست]] [[زیاد بن نضر حارثی]] حضور یافتند.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶.؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱.</ref> به هنگام چینش [[سپاه]] در این [[جنگ]]، [[مذحج]] به [[فرماندهی]] [[مالک أشتر]] <ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۶.</ref> در جناح راست [[لشکر]] [[کوفه]] برابر قبیله [[عک]] در لشکر [[معاویه]] قرار گرفت.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷.</ref> منابع در بیان وقایع و رخدادهای این جنگ، بارها از این قبیله یاد کرده‌اند و نقش مؤثر آن را مورد توجه قرار داده‌اند.<ref>ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۷۱-۱۷۵، ۲۵۰، ۳۰۱-۳۰۲، ۳۶۳، ۴۳۰ و...</ref>
همان‌گونه که اشاره شد زبید از شاخه‌های بزرگ [[قبیله مذحج]] است. آنان همراه با دیگر [[طوایف]] مذحج، تحت لوای این قبیله بزرگ در [[سپاه]] [[مسلمین]] حضور یافتند و در [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[قادسیه]]، همراه با [[فرمانده]] بزرگشان [[عمرو بن معد یکرب زبیدی]] که از بزرگترین [[شجاعان]] [[عرب]] بود مشارکت کردند. جایگاه عمرو در [[جاهلیت]] و [[اسلام]]، باعث [[عزت]] و ارتقاء جایگاه زبید بود و چون وی در [[سال ۲۱ هجری]] در گذشت، ذکر زبید نیز در [[اخبار]] و حوادث [[روزگار]] کم رنگ و بی‌رمق گردید.<ref>صالح أحمد العلی، الکوفة وأهلها فی صدر الإسلام، ص۲۷۵.</ref> سبب این امر هم، انتقال [[زعامت]] مذحج به دیگر طوایف این قبیله از جمله مراد، [[بنی حارث]] و [[نخع]] بود و بر اساس [[قانون]] قبیله‌گری، بر دیگر [[طوایف]] قبیله، لازم می‌‌آمد که جز در مواقعی نادر از بزرگ خود [[تبعیت]] کنند بخصوص آنکه در آن عصر، [[عصبیت]] قبیله همچنان بر شدت خود باقی بود. از این رو حضور [[مذحج]] در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های [[فروتر]] آن از جمله مراد و [[زبید]] و... است. با این [[وصف]]، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور مذحج در هر سه [[نبرد]] [[أمیر المؤمنین]] {{ع}} به منزله مشارکت [[قبیله مذحج]] با تمام طوایف خود از جمله زبید در این [[جنگ‌ها]] است هر چند نامی از قبیله زبید یا دیگر [[قبایل]] همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای [[تاریخی]] در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر نامی از آنان در صفحه [[تاریخ]] ذکر نشده است. گفته شده که در [[جمل]] [[دوازده]] هزار تن از [[کوفیان]] به [[یاری امام علی]] {{ع}} برخاستند که [[قوم]] مذحج از جمله آنان بود.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۳۵.</ref> در [[صفین]] هم، زبیدی‌ها در [[معیت]] مذحجی‌ها به [[ریاست]] [[زیاد بن نضر حارثی]] حضور یافتند.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶. ؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱.</ref> به هنگام چینش [[سپاه]] در این [[جنگ]]، [[مذحج]] به [[فرماندهی]] [[مالک أشتر]] <ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۶.</ref> در جناح راست [[لشکر]] [[کوفه]] برابر قبیله [[عک]] در لشکر [[معاویه]] قرار گرفت.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷.</ref> منابع در بیان وقایع و رخدادهای این جنگ، بارها از این قبیله یاد کرده‌اند و نقش مؤثر آن را مورد توجه قرار داده‌اند.<ref>ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۷۱-۱۷۵، ۲۵۰، ۳۰۱-۳۰۲، ۳۶۳، ۴۳۰ و...</ref>


رشادت‌های [[فرزندان]] [[مذحج]] مورد تقدیر و [[مدح]] علی{{ع}} در [[صفین]] قرار گرفت.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۷۳؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۷-۵۸.</ref> از معدود چهره‌های زبیدی که نام او در صفین مطرح شده، [[مرتفع بن وضاح]] زبیدی است. نقل است زمانی که [[کریب بن صباح]] از دلاوران [[سپاه شام]] در [[جنگ صفین]] به میدان آمد و مبارز‌‌ طلبید، وی نخستین کسی بود که به میدان او رفت و در [[کارزار]] با وی به شهات رسید.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۵.</ref> در جناح مقابل و در [[سپاه معاویه]] هم، چهره‌هایی از [[قبیله]] [[زبید]] به چشم می‌‌خوردند که [[مخارق بن حارث زبیدی]] چهره ممتاز آنهاست. مخارق در این [[جنگ]] [[فرمانده]] مذحجیان [[اردن]] در سپاه معاویه بود<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.</ref> و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از [[شهود]] سپاه شام در امر [[حکمیت]] [[انتخاب]] گردید.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.</ref>
رشادت‌های [[فرزندان]] [[مذحج]] مورد تقدیر و [[مدح]] علی {{ع}} در [[صفین]] قرار گرفت.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۷۳؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۷-۵۸.</ref> از معدود چهره‌های زبیدی که نام او در صفین مطرح شده، [[مرتفع بن وضاح]] زبیدی است. نقل است زمانی که [[کریب بن صباح]] از دلاوران [[سپاه شام]] در [[جنگ صفین]] به میدان آمد و مبارز‌‌ طلبید، وی نخستین کسی بود که به میدان او رفت و در [[کارزار]] با وی به شهات رسید.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۵.</ref> در جناح مقابل و در [[سپاه معاویه]] هم، چهره‌هایی از [[قبیله]] [[زبید]] به چشم می‌‌خوردند که [[مخارق بن حارث زبیدی]] چهره ممتاز آنهاست. مخارق در این [[جنگ]] [[فرمانده]] مذحجیان [[اردن]] در سپاه معاویه بود<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.</ref> و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از [[شهود]] سپاه شام در امر [[حکمیت]] [[انتخاب]] گردید.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.</ref>


== زبید و وقایع پس از [[حکومت امام علی]]{{ع}} ==
== زبید و وقایع پس از [[حکومت امام علی]] {{ع}} ==
[[پس از شهادت علی]]{{ع}} و [[سلطه]] یافتن [[معاویه]] بر [[کوفه]] [[قبایل]] [[طرفدار علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] ایشان مورد هجمه و فشار شدید [[حکومت بنی امیه]] قرار گرفتند. [[امویان]] پس از [[شهادت]] [[هانی بن عروه]] در جریان [[جنبش]] [[مسلم بن عقیل]]، امویان [[ریاست]] [[قبیله مذحج]] را به [[عمرو بن حجاج زبیدی]] سپردند و او را [[مأمور]] کردند تا با عشیره‌اش به جنگ [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} برود. اما جز عده‌ای معدود کسی از قبیله مذحج او را [[همراهی]] نکرد و دلیل این حضور اندک مذحجیان -و در کل، قبایل [[یمن]]- در [[کربلا]] سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلاست که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع [[سرهای شهدا]] گفته‌اند.<ref>أبومخنف، مقتل الحسین{{ع}}، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۱؛ لازم به ذکر است که در این واقعه نیز چونان دیگر وقایع و حوادث پس از مرگ عمرو بن معدیکرب زبیدی به طور مستقل جر در مواردی معدود نامی از زبید و بسیاری دیگر از طوایف مذحج دیده نمی‌شود اما دور از واقع نخواهد بود که زبیدی‌ها هم چونان حوادث دیگر در سایه سار نام بزرگ این قبیله بدون آنکه نامی از آنان در جایی ثبت شود، نقش آفرین حوادث بوده باشند.</ref> گرچه ده در صد [[اصحاب]] [[سیدالشهداء]]{{ع}} <ref>بر فرض این که تعداد شهدای کربلا ۷۲ تن باشد. </ref> را در [[کربلا]] مذحجی‌ها تشکیل داده بودند،<ref>شهدای مذحج در جریان کربلا عبارتند از:هانی بن عروه مرادی، حجاج بن مسروق جعفی، زید بن معقل جعفی(یزید بن مغفل جعفی)، عمرو بن مطاع جعفی، عمیر بن عبد الله مذحجی، مجمع بن عبد الله عائذی مذحجی و پسرش عائذ، نافع بن هلال جملی مرادی و واضح غلام ترک حارث مذحجی. </ref> اما اثری از نسبت زبیدی در پی نام این [[شهدا]] دیده نمی‌شود که این امر می‌‌تواند حاکی از [[انفعال]] این [[قبیله]] در مواجهه با این فاجعه [[عظیم]] باشد خصوص آنکه [[رییس]] [[قبیله مذحج]] از ایشان – یعنی [[زبید]] - بود. اما بی‌گمان، چهره برجسته و ممتاز زبیدی‌ها در [[نهضت]] عظیم [[عاشورا]] [[عمرو بن حجاج زبیدی]] است. وی که در ایام [[امارت]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[کوفه]]، با امضای شهادت‌نامه [[دروغین]] [[تمرد]] [[حجر بن عدی]] از [[حکومت معاویه]]، [[دست]] خود را به [[خون]] [[حجر]] -این [[یار]] [[صدیق]] [[حضرت علی]]{{ع}}- [[آلوده]] بود،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.</ref> این بار با [[نوشتن نامه به امام حسین]]{{ع}}، از ایشان جهت آمدن به کوفه [[دعوت]] به عمل آورد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۰.</ref> اما با آمدن [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]]، [[عمرو بن حجاج]] به [[خدمت]] او در آمد و در کشاندن [[هانی بن عروه]] به قصر و در نتیجه [[اسارت]] و بعد [[شهادت]] او توسط [[عبیدالله بن زیاد]]، نقش ایفا کرد.<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۴۴.</ref> وی همچنین در پراکنده کردن [[یاران]] [[مسلم بن عقیل]] تلاش بسیار کرد.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۸. </ref>
[[پس از شهادت علی]] {{ع}} و [[سلطه]] یافتن [[معاویه]] بر [[کوفه]] [[قبایل]] [[طرفدار علی]] {{ع}} و [[شیعیان]] ایشان مورد هجمه و فشار شدید [[حکومت بنی امیه]] قرار گرفتند. [[امویان]] پس از [[شهادت]] [[هانی بن عروه]] در جریان [[جنبش]] [[مسلم بن عقیل]]، امویان [[ریاست]] [[قبیله مذحج]] را به [[عمرو بن حجاج زبیدی]] سپردند و او را [[مأمور]] کردند تا با عشیره‌اش به جنگ [[سید]] و [[سالار شهیدان]] {{ع}} برود. اما جز عده‌ای معدود کسی از قبیله مذحج او را [[همراهی]] نکرد و دلیل این حضور اندک مذحجیان -و در کل، قبایل [[یمن]]- در [[کربلا]] سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلاست که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع [[سرهای شهدا]] گفته‌اند.<ref>أبومخنف، مقتل الحسین {{ع}}، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۱؛ لازم به ذکر است که در این واقعه نیز چونان دیگر وقایع و حوادث پس از مرگ عمرو بن معدیکرب زبیدی به طور مستقل جر در مواردی معدود نامی از زبید و بسیاری دیگر از طوایف مذحج دیده نمی‌شود اما دور از واقع نخواهد بود که زبیدی‌ها هم چونان حوادث دیگر در سایه سار نام بزرگ این قبیله بدون آنکه نامی از آنان در جایی ثبت شود، نقش آفرین حوادث بوده باشند.</ref> گرچه ده در صد [[اصحاب]] [[سیدالشهداء]] {{ع}} <ref>بر فرض این که تعداد شهدای کربلا ۷۲ تن باشد. </ref> را در [[کربلا]] مذحجی‌ها تشکیل داده بودند،<ref>شهدای مذحج در جریان کربلا عبارتند از:هانی بن عروه مرادی، حجاج بن مسروق جعفی، زید بن معقل جعفی(یزید بن مغفل جعفی)، عمرو بن مطاع جعفی، عمیر بن عبد الله مذحجی، مجمع بن عبد الله عائذی مذحجی و پسرش عائذ، نافع بن هلال جملی مرادی و واضح غلام ترک حارث مذحجی. </ref> اما اثری از نسبت زبیدی در پی نام این [[شهدا]] دیده نمی‌شود که این امر می‌‌تواند حاکی از [[انفعال]] این [[قبیله]] در مواجهه با این فاجعه [[عظیم]] باشد خصوص آنکه [[رییس]] [[قبیله مذحج]] از ایشان – یعنی [[زبید]] - بود. اما بی‌گمان، چهره برجسته و ممتاز زبیدی‌ها در [[نهضت]] عظیم [[عاشورا]] [[عمرو بن حجاج زبیدی]] است. وی که در ایام [[امارت]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[کوفه]]، با امضای شهادت‌نامه [[دروغین]] [[تمرد]] [[حجر بن عدی]] از [[حکومت معاویه]]، [[دست]] خود را به [[خون]] [[حجر]] -این [[یار]] [[صدیق]] [[حضرت علی]] {{ع}}- [[آلوده]] بود،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.</ref> این بار با [[نوشتن نامه به امام حسین]] {{ع}}، از ایشان جهت آمدن به کوفه [[دعوت]] به عمل آورد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۰.</ref> اما با آمدن [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]]، [[عمرو بن حجاج]] به [[خدمت]] او در آمد و در کشاندن [[هانی بن عروه]] به قصر و در نتیجه [[اسارت]] و بعد [[شهادت]] او توسط [[عبیدالله بن زیاد]]، نقش ایفا کرد.<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۴۴.</ref> وی همچنین در پراکنده کردن [[یاران]] [[مسلم بن عقیل]] تلاش بسیار کرد.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۸. </ref>


عمرو بن حجاج در [[کربلا]] [[مسئولیت]] ممانعت رسیدن آب به خیام [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} را به عهده گرفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)،ج۵، ص۴۱۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۷۰. </ref>و در [[روز عاشورا]] به عنوان [[فرمانده]] جناح راست [[لشکر]] کوفه علیه [[سرور]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} و یارانش به [[کارزار]] پرداخت.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.</ref> به هنگام شکل-گیری [[قیام مختار]]، او به تحریک [[عبدالله بن مطیع]] -گماشته [[عبدالله بن زبیر]] بر کوفه- پرداخت و از سوی او [[فرماندهی]] دو هزار نفر را در [[جنگ]] با مختار برعهده گرفت.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۲۸-۲۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳. </ref> او همچنین در «[[یوم]] السبیع» به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت[[جنگ]] در محله مراد را به عهده گرفت؛<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸. </ref> اما با قبول [[شکست]] در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه [[شراف]] و واقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۷۵.</ref> در کنار نقش آفرینی‌های عمرو بن حجاج و دیگر مذحجیان همراه او، نباید از نقش مؤثر و بزرگ دیگر مذحجیان –از جمله زبیدیان- در [[حمایت]] از قیام مختار [[غفلت]] کرد و نقشی بزرگ و بسزای این گروه از مذحجیان در ایجاد و استمرار [[قیام]] را نادیده انگاشت.<ref>ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۳۹-۴۰و ۸۲.</ref>  
عمرو بن حجاج در [[کربلا]] [[مسئولیت]] ممانعت رسیدن آب به خیام [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} را به عهده گرفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۷۰. </ref>و در [[روز عاشورا]] به عنوان [[فرمانده]] جناح راست [[لشکر]] کوفه علیه [[سرور]] و [[سالار شهیدان]] {{ع}} و یارانش به [[کارزار]] پرداخت.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.</ref> به هنگام شکل-گیری [[قیام مختار]]، او به تحریک [[عبدالله بن مطیع]] -گماشته [[عبدالله بن زبیر]] بر کوفه- پرداخت و از سوی او [[فرماندهی]] دو هزار نفر را در [[جنگ]] با مختار برعهده گرفت.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۲۸-۲۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳. </ref> او همچنین در «[[یوم]] السبیع» به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت[[جنگ]] در محله مراد را به عهده گرفت؛<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸. </ref> اما با قبول [[شکست]] در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه [[شراف]] و واقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۷۵.</ref> در کنار نقش آفرینی‌های عمرو بن حجاج و دیگر مذحجیان همراه او، نباید از نقش مؤثر و بزرگ دیگر مذحجیان –از جمله زبیدیان- در [[حمایت]] از قیام مختار [[غفلت]] کرد و نقشی بزرگ و بسزای این گروه از مذحجیان در ایجاد و استمرار [[قیام]] را نادیده انگاشت.<ref>ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۳۹-۴۰و ۸۲.</ref>  


== اعلام و [[رجال]] [[زبید]] ==
== اعلام و [[رجال]] [[زبید]] ==
از اعلام رجال زبید می‌‌توان به نام عمرو بن معدیکرب زبیدی از بزرگترین [[شجاعان]] [[عرب]] و در عین حال از شعرای بزرگ آنان یاد کرد.<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۵، ص۱۳۷.</ref> علاوه بر او، شماری از [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]]{{صل}} را از این [[قوم]] دانسته‌اند که از جمله آنها می‌‌توان از [[محمیة بن جزء]] – از [[مهاجران به حبشه]] - <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.</ref> و [[برادر]] [[مادری]] [[أم الفضل لبابة بنت الحارث]] (الهلالیة) [[مادر]] [[بنی العباس بن عبدالمطلب]]،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.</ref> [[عباس بن معد یکرب زبیدی]]،<ref>ابن‌حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۸۹.</ref> [[فدیک زبیدی]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۲۶۸.</ref> و [[عبدالله بن حارث بن جزء]]،<ref>سمعانی، الانساب،ج۶، ص۲۶۴</ref> یادکرد. از [[رجاء بن ربیعه]] از [[تابعین]] و روات [[ثقه]] [[اهل سنت]]،<ref>العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۰؛ ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۳۰.</ref> [[أبو کثیر زبیدی]] از تابعین و روات ثقه اهل سنت،<ref>العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۴۲۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۲۷؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۱۹.</ref> [[ابو زبید عبثر بن قاسم زبیدی]] از روات ثقه اهل سنت،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۷؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۸۰.</ref> [[حارث بن عمرو زبیدی]] از تابعین [[اهل کوفه]]،<ref>ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۳۰.</ref> رجاء بن ربیعه زبیدی و پسرش اسماعیل از تابعین،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref> [[زرعة بن ابراهیم دمشقی زبیدی]] از روات، [[ابوالهذیل محمد بن ولید بن عامر زبیدی حمصی]] از روات،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref>[[محمد بن ولید زبیدی]] صاحب [[زهری]]،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref>[[محمد بن حسن زبیدی]] از بزرگان لغت و پسرش محمد از اهالی [[ادب]] و [[ریاست]] و برادرش [[احمد بن محمد بن حسن زبیدی]] [[اهل]] [[ادب]] و فضل،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۵.</ref> [[معتق بن حوراء]] زبیدی از شعرای این [[قوم]]،<ref>مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۱۰.</ref> [[ابوالفیض محمد مرتضی الحسینی الزبیدی]] از کبار مصنفین و عالم به [[علم]] لغت و [[حدیث]] و [[رجال]] و انساب و مؤلف کتاب «تاج العروس فی جواهر القاموس»<ref>زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۷۰.</ref> و [[ابو السفاح زبیدی]] شاعر که شعری در [[مدح]] [[ابراهیم بن اشتر]] و هجو [[عبیدالله بن زیاد]] از اشعار اوست،<ref>ابن نما الحلی، ذوب النضار، ص۱۳۹.</ref> هم از دیگر چهره‌ها و شخصیت‌های ممتاز این [[قبیله]] نام برده شده است.
از اعلام رجال زبید می‌‌توان به نام عمرو بن معدیکرب زبیدی از بزرگترین [[شجاعان]] [[عرب]] و در عین حال از شعرای بزرگ آنان یاد کرد.<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۵، ص۱۳۷.</ref> علاوه بر او، شماری از [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]] {{صل}} را از این [[قوم]] دانسته‌اند که از جمله آنها می‌‌توان از [[محمیة بن جزء]] – از [[مهاجران به حبشه]] - <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.</ref> و [[برادر]] [[مادری]] [[أم الفضل لبابة بنت الحارث]] (الهلالیة) [[مادر]] [[بنی العباس بن عبدالمطلب]]،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.</ref> [[عباس بن معد یکرب زبیدی]]،<ref>ابن‌حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۸۹.</ref> [[فدیک زبیدی]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۲۶۸.</ref> و [[عبدالله بن حارث بن جزء]]،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴</ref> یادکرد. از [[رجاء بن ربیعه]] از [[تابعین]] و روات [[ثقه]] [[اهل سنت]]،<ref>العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۰؛ ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۳۰.</ref> [[أبو کثیر زبیدی]] از تابعین و روات ثقه اهل سنت،<ref>العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۴۲۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۲۷؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۱۹.</ref> [[ابو زبید عبثر بن قاسم زبیدی]] از روات ثقه اهل سنت،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۷؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۸۰.</ref> [[حارث بن عمرو زبیدی]] از تابعین [[اهل کوفه]]،<ref>ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۳۰.</ref> رجاء بن ربیعه زبیدی و پسرش اسماعیل از تابعین،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref> [[زرعة بن ابراهیم دمشقی زبیدی]] از روات، [[ابوالهذیل محمد بن ولید بن عامر زبیدی حمصی]] از روات،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref>[[محمد بن ولید زبیدی]] صاحب [[زهری]]،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.</ref>[[محمد بن حسن زبیدی]] از بزرگان لغت و پسرش محمد از اهالی [[ادب]] و [[ریاست]] و برادرش [[احمد بن محمد بن حسن زبیدی]] [[اهل]] [[ادب]] و فضل،<ref>سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۵.</ref> [[معتق بن حوراء]] زبیدی از شعرای این [[قوم]]،<ref>مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۱۰.</ref> [[ابوالفیض محمد مرتضی الحسینی الزبیدی]] از کبار مصنفین و عالم به [[علم]] لغت و [[حدیث]] و [[رجال]] و انساب و مؤلف کتاب «تاج العروس فی جواهر القاموس»<ref>زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۷۰.</ref> و [[ابو السفاح زبیدی]] شاعر که شعری در [[مدح]] [[ابراهیم بن اشتر]] و هجو [[عبیدالله بن زیاد]] از اشعار اوست،<ref>ابن نما الحلی، ذوب النضار، ص۱۳۹.</ref> هم از دیگر چهره‌ها و شخصیت‌های ممتاز این [[قبیله]] نام برده شده است.


از [[اصحاب]] [[ائمه معصومین]]{{ع}} و [[روات حدیث]] ایشان نیز، جمعی به این قبیله منتسب‌اند که از جمله آنان می‌‌توان به اسامی [[اسماعیل بن رجاء زبیدی]] از اصحاب [[امیر المؤمنین]]{{ع}} <ref>نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۳۶.</ref>و از روات ایشان، <ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۲؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۹.</ref> [[عامر بن أصقع]] از روات امیر المؤمنین{{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۷۶.</ref> [[عاصم بن شریب]] از اهالی [[کوفه]] و از روات علی{{ع}}،<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۲۹؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۲۸۷.</ref> [[اسباط بن محمد بن اسماعیل]] از روات حدیث أمیر المؤمنین{{ع}}،<ref>طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۷.</ref> [[علی بن أبی المغیرة]] ([[علی بن حسان]]) از روات [[ثقه]] و از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}}<ref>نجاشی، رجال، ص۴۹؛ شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۲.</ref> و پسرش [[حسن بن علی بن أبی المغیره]] از روات [[کوفی]] ثقه که از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] نقل کرده است،<ref>نجاشی، رجال، ص۴۹.</ref> [[خالد بن راشد زبیدی]] از اصحاب امام صادق{{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۹.</ref> [[سعید بن عبد الجبار زبیدی حمصی]] از اصحاب امام صادق{{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۴.</ref> [[شهاب بن محمد زبیدی کوفی]] از اصحاب امام صادق{{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۲۴.</ref> [[ابوالحسن علی بن هاشم بن برید زبیدی]] از [[موالیان]] [[زبید]] و از اصحاب امام صادق{{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۴۴.</ref> [[هشام بن صدقه کوفی]] از اصحاب [[امام صادق]]{{ع}}<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۳۱۹.</ref> و [[ابو عمرو زبیدی]] از [[راویان امام صادق]]{{ع}} <ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref> اشاره کرد.
از [[اصحاب]] [[ائمه معصومین]] {{ع}} و [[روات حدیث]] ایشان نیز، جمعی به این قبیله منتسب‌اند که از جمله آنان می‌‌توان به اسامی [[اسماعیل بن رجاء زبیدی]] از اصحاب [[امیر المؤمنین]] {{ع}} <ref>نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۳۶.</ref>و از روات ایشان، <ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۲؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۹.</ref> [[عامر بن أصقع]] از روات امیر المؤمنین {{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۷۶.</ref> [[عاصم بن شریب]] از اهالی [[کوفه]] و از روات علی {{ع}}،<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۲۹؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۲۸۷.</ref> [[اسباط بن محمد بن اسماعیل]] از روات حدیث أمیر المؤمنین {{ع}}،<ref>طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۷.</ref> [[علی بن أبی المغیرة]] ([[علی بن حسان]]) از روات [[ثقه]] و از [[اصحاب امام صادق]] {{ع}}<ref>نجاشی، رجال، ص۴۹؛ شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۲.</ref> و پسرش [[حسن بن علی بن أبی المغیره]] از روات [[کوفی]] ثقه که از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] نقل کرده است،<ref>نجاشی، رجال، ص۴۹.</ref> [[خالد بن راشد زبیدی]] از اصحاب امام صادق {{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۹.</ref> [[سعید بن عبد الجبار زبیدی حمصی]] از اصحاب امام صادق {{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۴.</ref> [[شهاب بن محمد زبیدی کوفی]] از اصحاب امام صادق {{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۲۴.</ref> [[ابوالحسن علی بن هاشم بن برید زبیدی]] از [[موالیان]] [[زبید]] و از اصحاب امام صادق {{ع}}،<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۲۴۴.</ref> [[هشام بن صدقه کوفی]] از اصحاب [[امام صادق]] {{ع}}<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۳۱۹.</ref> و [[ابو عمرو زبیدی]] از [[راویان امام صادق]] {{ع}} <ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref> اشاره کرد.


از [[علماء]] [[شیعی]] معاصر زبید هم می‌‌توان از شیخ [[حسن بن جمعة بن علی زبیدی]] از [[شاگردان]] [[سید محمد بن علی بن حسین عاملی]] صاحب مدارک،<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۶، ص۲۴.</ref> شیخ [[عبدالمهدی الحجار بن شیخ داود بن سلمان]] معروف به شیخ [[مهدی حجار نجفی]]،<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۹ ق۳، ص۷۰۱.</ref> شیخ [[عبدالکاظم بن محمود بن سعید غبان زبیدی]] صاحب کتب «[[الرسالة الکاظمیة فی الفقه علی مذهب الإمامیه (کتاب)|الرسالة الکاظمیة فی الفقه علی مذهب الإمامیه]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۱۱، ص۲۲۳.</ref> و «[[منهج الرشاد فی الأصول و الفروع (کتاب)|منهج الرشاد فی الأصول و الفروع]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۲۳، ص۱۶۰.</ref> و شیخ [[حسن جلو بن سلمان بن داود نجفی زبیدی]] ادیب، شاعر و [[خطیب]] ماهر و صاحب منظومه «[[العقود المجوهره فی مناقب العتره (کتاب)|العقود المجوهره فی مناقب العتره]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۱۵، ص۳۰۴.</ref> و کتاب «[[الأبواب الممهدة للمنابر المشیده (کتاب)|الأبواب الممهدة للمنابر المشیده]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۲۶، ص۲۴.</ref> نام برد.<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۸۸-۹۵.</ref>
از [[علماء]] [[شیعی]] معاصر زبید هم می‌‌توان از شیخ [[حسن بن جمعة بن علی زبیدی]] از [[شاگردان]] [[سید محمد بن علی بن حسین عاملی]] صاحب مدارک،<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۶، ص۲۴.</ref> شیخ [[عبدالمهدی الحجار بن شیخ داود بن سلمان]] معروف به شیخ [[مهدی حجار نجفی]]،<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۹ ق۳، ص۷۰۱.</ref> شیخ [[عبدالکاظم بن محمود بن سعید غبان زبیدی]] صاحب کتب «[[الرسالة الکاظمیة فی الفقه علی مذهب الإمامیه (کتاب)|الرسالة الکاظمیة فی الفقه علی مذهب الإمامیه]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۱۱، ص۲۲۳.</ref> و «[[منهج الرشاد فی الأصول و الفروع (کتاب)|منهج الرشاد فی الأصول و الفروع]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۲۳، ص۱۶۰.</ref> و شیخ [[حسن جلو بن سلمان بن داود نجفی زبیدی]] ادیب، شاعر و [[خطیب]] ماهر و صاحب منظومه «[[العقود المجوهره فی مناقب العتره (کتاب)|العقود المجوهره فی مناقب العتره]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج ۱۵، ص۳۰۴.</ref> و کتاب «[[الأبواب الممهدة للمنابر المشیده (کتاب)|الأبواب الممهدة للمنابر المشیده]]»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۲۶، ص۲۴.</ref> نام برد.<ref>علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۸۸-۹۵.</ref>


==[[اسلام آوردن]] زبیدی و [[ارتداد]] و [[توبه]] او==
== [[اسلام آوردن]] زبیدی و [[ارتداد]] و [[توبه]] او ==
در [[اخبار]] مربوط به ماه صفر [[سال نهم هجری]]... هیئتی از [[قبیله خثعم]] که در ناحیه تباله در اطراف [[طائف]] [[زندگی]] می‌کردند، به [[مدینه]] آمدند و [[اسلام]] آوردند. در میان این هیأت مردی بود که أبیّ بن عثعث خثعمی نامیده می‌شد. او [[پدر]] [[عمرو بن معدیکرب زبیدی]] را کشته بود.
در [[اخبار]] مربوط به ماه صفر [[سال نهم هجری]]... هیئتی از [[قبیله خثعم]] که در ناحیه تباله در اطراف [[طائف]] [[زندگی]] می‌کردند، به [[مدینه]] آمدند و [[اسلام]] آوردند. در میان این هیأت مردی بود که أبیّ بن عثعث خثعمی نامیده می‌شد. او [[پدر]] [[عمرو بن معدیکرب زبیدی]] را کشته بود.
خبر مربوط به [[رسول اللّه]]{{صل}} به [[بنی زبید]] و بنی مراد در [[سرزمین]] [[یمن]] رسیده بود، برای همین عمرو بن معدیکرب بر [[قیس بن مکشوح مرادی]] وارد شد و گفت: ای قیس، مردی از [[قریش]] در [[حجاز]] [[ظهور]] کرده که می‌گوید [[پیامبر]] است. تو بزرگ قومت هستی. ما را پیش او ببر تا بفهمیم چه می‌گوید: اگر چنان که می‌گوید، پیامبر باشد، این امر بر تو مخفی نمی‌ماند و هنگامی با او [[ملاقات]] کنیم، تابع او می‌شویم و اگر غیر از این باشد، مقصودش را می‌فهمیم.
خبر مربوط به [[رسول اللّه]] {{صل}} به [[بنی زبید]] و بنی مراد در [[سرزمین]] [[یمن]] رسیده بود، برای همین عمرو بن معدیکرب بر [[قیس بن مکشوح مرادی]] وارد شد و گفت: ای قیس، مردی از [[قریش]] در [[حجاز]] [[ظهور]] کرده که می‌گوید [[پیامبر]] است. تو بزرگ قومت هستی. ما را پیش او ببر تا بفهمیم چه می‌گوید: اگر چنان که می‌گوید، پیامبر باشد، این امر بر تو مخفی نمی‌ماند و هنگامی با او [[ملاقات]] کنیم، تابع او می‌شویم و اگر غیر از این باشد، مقصودش را می‌فهمیم.
اما قیس، نظر عمرو را احمقانه خواند و از پذیرش آن خودداری کرد؛ برای همین عمرو همراه عده‌ای از قومش حرکت کردند و در زمانی که تازه آن [[حضرت]]{{صل}} از [[تبوک]] بازگشته بود، بر او وارد شدند.
اما قیس، نظر عمرو را احمقانه خواند و از پذیرش آن خودداری کرد؛ برای همین عمرو همراه عده‌ای از قومش حرکت کردند و در زمانی که تازه آن [[حضرت]] {{صل}} از [[تبوک]] بازگشته بود، بر او وارد شدند.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: ای عمرو، اسلام بیاور تا [[خداوند]] تو را از [[ترس]] و [[وحشت]] بزرگ [[روز قیامت]] در [[امان]] نگاه دارد! او پرسید: ترس و وحشت بزرگ چیست، ای محمد؟! من از چیزی نمی‌ترسم! فرمود: ای عمرو، این از آن ترس و وحشت‌هایی که [[گمان]] می‌کنی، نیست. در آن [[روز]] یک بار [[صیحه]] زده می‌شود و هیچ مرده‌ای نیست، مگر آنکه [[محشور]] می‌شود و هیچ زنده‌ای نیست مگر آنکه می‌میرد، مگر آنچه را [[خدا]] بخواهد. سپس صیحه دیگری زده می‌شود و پس از آن [[مردگان]] از قبرها بیرون می‌آیند و همگی صف می‌بندند. آنگاه [[آسمان]] شکافته می‌شود و [[زمین]] به لرزه در می‌آید و کوه‌ها از هم پاشیده می‌شوند و [[آتش]] همانند گدازه‌های آتشفشان همه جا را فرامی‌گیرد. در آن هنگام هیچ جانداری نمی‌ماند، مگر اینکه قالب تهی می‌کند و به یاد گناهانش می‌افتد و مشغول به خود می‌شود، مگر آنچه را [[خدا]] بخواهد. تو درباره این واقعه [[عظیم]] چه می‌دانی ای [[عمرو]]؟
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: ای عمرو، اسلام بیاور تا [[خداوند]] تو را از [[ترس]] و [[وحشت]] بزرگ [[روز قیامت]] در [[امان]] نگاه دارد! او پرسید: ترس و وحشت بزرگ چیست، ای محمد؟! من از چیزی نمی‌ترسم! فرمود: ای عمرو، این از آن ترس و وحشت‌هایی که [[گمان]] می‌کنی، نیست. در آن [[روز]] یک بار [[صیحه]] زده می‌شود و هیچ مرده‌ای نیست، مگر آنکه [[محشور]] می‌شود و هیچ زنده‌ای نیست مگر آنکه می‌میرد، مگر آنچه را [[خدا]] بخواهد. سپس صیحه دیگری زده می‌شود و پس از آن [[مردگان]] از قبرها بیرون می‌آیند و همگی صف می‌بندند. آنگاه [[آسمان]] شکافته می‌شود و [[زمین]] به لرزه در می‌آید و کوه‌ها از هم پاشیده می‌شوند و [[آتش]] همانند گدازه‌های آتشفشان همه جا را فرامی‌گیرد. در آن هنگام هیچ جانداری نمی‌ماند، مگر اینکه قالب تهی می‌کند و به یاد گناهانش می‌افتد و مشغول به خود می‌شود، مگر آنچه را [[خدا]] بخواهد. تو درباره این واقعه [[عظیم]] چه می‌دانی ای [[عمرو]]؟
او گفت: همانا از واقعه عظیمی باخبر می‌شوم! سپس [[ایمان]] آورد و کسانی که همراهش بودند نیز [[مسلمان]] شدند و به سوی [[قبیله]] خود بازگشتند.
او گفت: همانا از واقعه عظیمی باخبر می‌شوم! سپس [[ایمان]] آورد و کسانی که همراهش بودند نیز [[مسلمان]] شدند و به سوی [[قبیله]] خود بازگشتند.
در مسیر بازگشت، عمرو، [[قاتل]] پدرش أبیّ بن عثعث خثعمی را دید. او را دستگیر کرد و پیش [[رسول خدا]]{{صل}} آورد و عرض کرد: [[شکایت]] مرا از این قاتل فراری قبول کن که پدرم را به [[قتل]] رسانده است.
در مسیر بازگشت، عمرو، [[قاتل]] پدرش أبیّ بن عثعث خثعمی را دید. او را دستگیر کرد و پیش [[رسول خدا]] {{صل}} آورد و عرض کرد: [[شکایت]] مرا از این قاتل فراری قبول کن که پدرم را به [[قتل]] رسانده است.


آن [[حضرت]]{{صل}} فرمود: ای عمرو، [[اسلام]] خون‌هایی را که در [[زمان جاهلیت]] ریخته شده است، هدر دانسته است. عمرو برگشت، امّا [[مرتد]] شد و در مسیر به قویم [[شبیخون]] زد و آن را [[غارت]] کرد و به سوی [[قوم]] خود رفت.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>
آن [[حضرت]] {{صل}} فرمود: ای عمرو، [[اسلام]] خون‌هایی را که در [[زمان جاهلیت]] ریخته شده است، هدر دانسته است. عمرو برگشت، امّا [[مرتد]] شد و در مسیر به قویم [[شبیخون]] زد و آن را [[غارت]] کرد و به سوی [[قوم]] خود رفت.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>


==اولین اعزام علی{{ع}} به [[یمن]]==
== اولین اعزام علی {{ع}} به [[یمن]] ==
وقتی خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو به اطلاع [[پیامبر]]{{صل}} رسید، به علی دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجرین]] که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[بنی زبید]] حرکت کند.
وقتی خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو به اطلاع [[پیامبر]] {{صل}} رسید، به علی دستور داد که همراه عده‌ای از [[مهاجرین]] که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[بنی زبید]] حرکت کند.
بنی زبید با [[بنی جعفی]] هم‌پیمان بودند، برای همین [[رسول اکرم]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها اعزام کرد. در این [[سریه]] [[بریده اسلمی]] و [[عمرو بن شاس اسلمی]] و [[ابو موسی اشعری]] همراه خالد بودند. آن حضرت{{صل}} به خالد دستور داد که به سوی بنی جعفی حرکت کند و اگر با علی{{ع}} برخورد کردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن أبی طالب]] بر عهده بگیرد.
بنی زبید با [[بنی جعفی]] هم‌پیمان بودند، برای همین [[رسول اکرم]] {{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عده‌ای از [[اعراب]] به سوی آنها اعزام کرد. در این [[سریه]] [[بریده اسلمی]] و [[عمرو بن شاس اسلمی]] و [[ابو موسی اشعری]] همراه خالد بودند. آن حضرت {{صل}} به خالد دستور داد که به سوی بنی جعفی حرکت کند و اگر با علی {{ع}} برخورد کردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن أبی طالب]] بر عهده بگیرد.
خالد بن ولید، ابو موسی اشعری را [[فرمانده]] مقدمه سپاهش کرد و علی{{ع}} خالد بن سعید بن عاص اموی را به فرماندهی مقدمه سپاهش [[منصوب]] کرده بود. وقتی که بنی جعفی از پیش آمدن به [[لشکر اسلام]] باخبر شدند، عده‌ای از آنها به بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در یمن رفتند. علی{{ع}} احتمال داد که [[خالد بن ولید]] به دنبال آنها بیاید، برای همین در نامه‌ای به او نوشت: هرگاه فرستاده‌ام به تو رسید، توقف کن. آنگاه [[نامه]] را با پیکی برای خالد فرستاد، امّا به او خبر رسید که خالد توقف نکرده و به حرکت خود ادامه می‌دهد، از این رو به [[خالد بن سعید]] نوشد: متعرض خالد شو و او را متوقف کن. خالد بن سعید متعرض [[سپاه]] خالد شد و آن را از ادامه حرکت بازداشت.
خالد بن ولید، ابو موسی اشعری را [[فرمانده]] مقدمه سپاهش کرد و علی {{ع}} خالد بن سعید بن عاص اموی را به فرماندهی مقدمه سپاهش [[منصوب]] کرده بود. وقتی که بنی جعفی از پیش آمدن به [[لشکر اسلام]] باخبر شدند، عده‌ای از آنها به بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در یمن رفتند. علی {{ع}} احتمال داد که [[خالد بن ولید]] به دنبال آنها بیاید، برای همین در نامه‌ای به او نوشت: هرگاه فرستاده‌ام به تو رسید، توقف کن. آنگاه [[نامه]] را با پیکی برای خالد فرستاد، امّا به او خبر رسید که خالد توقف نکرده و به حرکت خود ادامه می‌دهد، از این رو به [[خالد بن سعید]] نوشد: متعرض خالد شو و او را متوقف کن. خالد بن سعید متعرض [[سپاه]] خالد شد و آن را از ادامه حرکت بازداشت.


علی{{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا در وادی کسر، از مناطق صنعای [[یمن]]، به [[بنی زبید]] رسید. هنگامی که بنی زبید او را دیدند به [[عمرو]] گفتند: ای [[ابو ثور]]، چگونه خواهی بود اگر این [[جوان]] [[قریشی]] با تو برخورد کند و از تو [[زکات]] مطالبه کند؟! عمرو گفت: به زودی خواهد فهمید اگر مرا [[ملاقات]] کند.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>
علی {{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا در وادی کسر، از مناطق صنعای [[یمن]]، به [[بنی زبید]] رسید. هنگامی که بنی زبید او را دیدند به [[عمرو]] گفتند: ای [[ابو ثور]]، چگونه خواهی بود اگر این [[جوان]] [[قریشی]] با تو برخورد کند و از تو [[زکات]] مطالبه کند؟! عمرو گفت: به زودی خواهد فهمید اگر مرا [[ملاقات]] کند.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>


==[[مبارزه]] علی{{ع}} با عمرو زبیدی==
== [[مبارزه]] علی {{ع}} با عمرو زبیدی ==
عمرو از سپاهش خارج شد و فریاد زد: هل من [[مبارز]]؟ همراه او [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز خارج شده بودند و او [[شمشیر]] معروف [[صمصام]] را در دست داشت. خالد بن سعید برخاست و عرض کرد: یا ابا [[الحسن]]، پدرم و مادرم به فدایت، اجازه بده تا به مبارزه‌اش بروم. [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: اگر می‌دانی که باید از من [[اطاعت]] کنی، سر جای خود بایست.
عمرو از سپاهش خارج شد و فریاد زد: هل من [[مبارز]]؟ همراه او [[برادر]] و برادرزاده‌اش نیز خارج شده بودند و او [[شمشیر]] معروف [[صمصام]] را در دست داشت. خالد بن سعید برخاست و عرض کرد: یا ابا [[الحسن]]، پدرم و مادرم به فدایت، اجازه بده تا به مبارزه‌اش بروم. [[امیر المؤمنین]] {{ع}} فرمود: اگر می‌دانی که باید از من [[اطاعت]] کنی، سر جای خود بایست.


سپس علی{{ع}} به مبارزه رفت و فریادی کشید و در یک لحظه برادر و برادرزاده عمرو را به [[قتل]] رساند. به دنبال آن عمرو و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو، رکانة دختر [[سلامه]] و فرزندش [[اسیر]] شدند. علی{{ع}} خالد بن سعید را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و زکوات را جمع‌آوری کند.
سپس علی {{ع}} به مبارزه رفت و فریادی کشید و در یک لحظه برادر و برادرزاده عمرو را به [[قتل]] رساند. به دنبال آن عمرو و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو، رکانة دختر [[سلامه]] و فرزندش [[اسیر]] شدند. علی {{ع}} خالد بن سعید را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] می‌شوند، [[امان]] دهد و زکوات را جمع‌آوری کند.
عمرو بن معدیکرب بازگشت و از [[خالد بن سعید]] اجازه ملاقات خواست. خالد اجازه داد. زمانی که جلوی در [[خیمه]] خالد بن سعید ایستاده بود، [[ناقه]] نحر شده‌ای را [[مشاهده]] کرد. او چهار دست و پای [[ناقه]] را جمع کرد و روی هم گذاشت و با یک ضربه [[شمشیر]] [[صمصام]] همه را قطع کرد! سپس بر [[خالد بن سعید]] وارد شد و دوباره [[اسلام]] آورد و از او درخواست کرد که [[همسر]] و فرزندش را به او ببخشد. خالد آنها را به او بخشید و در مقابل، [[عمرو]] شمشیر صمصام را به خالد بخشید<ref>ارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>
عمرو بن معدیکرب بازگشت و از [[خالد بن سعید]] اجازه ملاقات خواست. خالد اجازه داد. زمانی که جلوی در [[خیمه]] خالد بن سعید ایستاده بود، [[ناقه]] نحر شده‌ای را [[مشاهده]] کرد. او چهار دست و پای [[ناقه]] را جمع کرد و روی هم گذاشت و با یک ضربه [[شمشیر]] [[صمصام]] همه را قطع کرد! سپس بر [[خالد بن سعید]] وارد شد و دوباره [[اسلام]] آورد و از او درخواست کرد که [[همسر]] و فرزندش را به او ببخشد. خالد آنها را به او بخشید و در مقابل، [[عمرو]] شمشیر صمصام را به خالد بخشید<ref>ارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>


==خبر [[بریده أسلمی]]==
== خبر [[بریده أسلمی]] ==
نقل شد که بریده أسلمی همراه [[سریه]] [[خالد بن ولید]] بود. از او [[روایت]] شده است: من چنان [[بغض]] و کینه‌ای به علی{{ع}} داشتم که نسبت به هیچ کس نداشتم تا جایی که من مرد دیگری از [[قریش]] (خالد بن ولید) را به خاطر دشمنی‌اش با علی، [[دوست]] می‌داشتم! پس هنگامی که آن [[مرد]] [[قریشی]] (خالد) به همراه عده‌ای سواره [[نظام]] به سوی [[یمن]] فرستاده شد، همراه او حرکت کردم؛ زیرا او علی{{ع}} را دوست نداشت!
نقل شد که بریده أسلمی همراه [[سریه]] [[خالد بن ولید]] بود. از او [[روایت]] شده است: من چنان [[بغض]] و کینه‌ای به علی {{ع}} داشتم که نسبت به هیچ کس نداشتم تا جایی که من مرد دیگری از [[قریش]] (خالد بن ولید) را به خاطر دشمنی‌اش با علی، [[دوست]] می‌داشتم! پس هنگامی که آن [[مرد]] [[قریشی]] (خالد) به همراه عده‌ای سواره [[نظام]] به سوی [[یمن]] فرستاده شد، همراه او حرکت کردم؛ زیرا او علی {{ع}} را دوست نداشت!
و در اینجا از [[بریده]] نقل می‌کند: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} علی{{ع}} را فرستاد تا [[غنائم]] و [[اسیران]] را تخمیس کند.
و در اینجا از [[بریده]] نقل می‌کند: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} علی {{ع}} را فرستاد تا [[غنائم]] و [[اسیران]] را تخمیس کند.
در میان [[زنان]]، کنیزی بود که از [[بهترین زنان]] بود. او اسرای [[زن]] را تخمیس کرد و بقیه را بین [[لشکریان]] تقسیم نمود. سپس در حالی که از سرش آب می‌چکید بر ما وارد شد! پرسیدیم: این دیگر چیست ای ابا [[الحسن]]؟! گفت: آن کنیزی که در میان [[اسرا]] بود، جزء [[خمس]] قرار گرفت و از سهام [[آل]] البیت [[پیامبر]]{{صل}} شد! آن مرد (خالد) در ضمن نامه‌ای این مطلب را برای پیامبر{{صل}} نوشت. من به او گفتم: مرا برای رساندن [[نامه]] بفرست تا محتوای نامه را حضورا [[گواهی]] بدهم و او مرا فرستاد.
در میان [[زنان]]، کنیزی بود که از [[بهترین زنان]] بود. او اسرای [[زن]] را تخمیس کرد و بقیه را بین [[لشکریان]] تقسیم نمود. سپس در حالی که از سرش آب می‌چکید بر ما وارد شد! پرسیدیم: این دیگر چیست ای ابا [[الحسن]]؟! گفت: آن کنیزی که در میان [[اسرا]] بود، جزء [[خمس]] قرار گرفت و از سهام [[آل]] البیت [[پیامبر]] {{صل}} شد! آن مرد (خالد) در ضمن نامه‌ای این مطلب را برای پیامبر {{صل}} نوشت. من به او گفتم: مرا برای رساندن [[نامه]] بفرست تا محتوای نامه را حضورا [[گواهی]] بدهم و او مرا فرستاد.


هنگامی که بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شدم، شروع به خواندن نامه کردم و سپس گفتم: او عین [[واقعیت]] را نوشته است، ای رسول خدا! آن [[حضرت]]{{صل}} دست مرا گرفت و پرسید: آیا بغض علی{{ع}} را در [[دل]] داری؟! پاسخ دادم: بله. فرمود: بغض او را به دل نداشته باش و اگر او را [[دوست]] می‌داری، سعی کن که محبتت نسبت به او افزون گردد. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، سهم [[آل علی]] در [[خمس]]، بیشتر و بهتر از آن [[کنیز]] است<ref>از بدایه و نهایه ابن کثیر و در سیره مصطفی، ص۶۸۰-۶۸۱ و لکن مؤلف معروف، در صحّت محتوای این خبر تشکیک کرده است که این تشکیک وارد نیست.</ref>.
هنگامی که بر [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شدم، شروع به خواندن نامه کردم و سپس گفتم: او عین [[واقعیت]] را نوشته است، ای رسول خدا! آن [[حضرت]] {{صل}} دست مرا گرفت و پرسید: آیا بغض علی {{ع}} را در [[دل]] داری؟! پاسخ دادم: بله. فرمود: بغض او را به دل نداشته باش و اگر او را [[دوست]] می‌داری، سعی کن که محبتت نسبت به او افزون گردد. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، سهم [[آل علی]] در [[خمس]]، بیشتر و بهتر از آن [[کنیز]] است<ref>از بدایه و نهایه ابن کثیر و در سیره مصطفی، ص۶۸۰-۶۸۱ و لکن مؤلف معروف، در صحّت محتوای این خبر تشکیک کرده است که این تشکیک وارد نیست.</ref>.
[[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] این خبر را نقل کرده و افزوده است: [[بریده]] حرکت کرد تا جلوی در حجره [[رسول اللّه]]{{صل}} رسید. در آنجا [[عمر بن خطاب]] او را دید و از او درباره [[غزوه]] و علت آمدنش سؤال کرد. او جواب داد که آمده است تا از علی{{ع}} [[شکایت]] کند و برای او توضیح داد که علی{{ع}} از خمس [[غنائم]]، کنیزی را برای خودش برداشته است! [[عمر]] گفت: [[مأموریت]] خود را انجام بده و بدان که [[پیامبر]]{{صل}} به خاطر دخترش از کاری که علی{{ع}} انجام داده است، بسیار ناراحت خواهد شد.
[[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] این خبر را نقل کرده و افزوده است: [[بریده]] حرکت کرد تا جلوی در حجره [[رسول اللّه]] {{صل}} رسید. در آنجا [[عمر بن خطاب]] او را دید و از او درباره [[غزوه]] و علت آمدنش سؤال کرد. او جواب داد که آمده است تا از علی {{ع}} [[شکایت]] کند و برای او توضیح داد که علی {{ع}} از خمس [[غنائم]]، کنیزی را برای خودش برداشته است! [[عمر]] گفت: [[مأموریت]] خود را انجام بده و بدان که [[پیامبر]] {{صل}} به خاطر دخترش از کاری که علی {{ع}} انجام داده است، بسیار ناراحت خواهد شد.
بریده بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} وارد شد و [[نامه]] خالد را برای او خواند. رنگ چهره پیامبر{{صل}} عوض شد و با این وجود، [[بریدة]] گفت: ای [[رسول خدا]]، اگر به [[مردم]] اجازه دهید که این گونه در غنائم [[تصرف]] کنند، چیزی از آن باقی نمی‌ماند!
بریده بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} وارد شد و [[نامه]] خالد را برای او خواند. رنگ چهره پیامبر {{صل}} عوض شد و با این وجود، [[بریدة]] گفت: ای [[رسول خدا]]، اگر به [[مردم]] اجازه دهید که این گونه در غنائم [[تصرف]] کنند، چیزی از آن باقی نمی‌ماند!


پیامبر{{صل}} به وی فرمود: ای بریده! وای بر تو، منافقانه صحبت کردی! همانا، آنچه از غنائم برای من [[حلال]] است، برای [[علی بن أبی طالب]] نیز حلال است. او بهترین مردم برای تو و برای [[قوم]] تو است. او بهترین کسی است که بعد از خود، برای امتم به جای می‌گذارم. مواظب باش [[بغض]] و [[کینه]] علی{{ع}} را به [[دل]] نداشته باشی که [[خدا]] بر تو [[غضب]] می‌کند.
پیامبر {{صل}} به وی فرمود: ای بریده! وای بر تو، منافقانه صحبت کردی! همانا، آنچه از غنائم برای من [[حلال]] است، برای [[علی بن أبی طالب]] نیز حلال است. او بهترین مردم برای تو و برای [[قوم]] تو است. او بهترین کسی است که بعد از خود، برای امتم به جای می‌گذارم. مواظب باش [[بغض]] و [[کینه]] علی {{ع}} را به [[دل]] نداشته باشی که [[خدا]] بر تو [[غضب]] می‌کند.
بریده عرض کرد: به خدا [[پناه]] می‌برم از [[خشم خدا]] و رسولش! ای [[پیامبر خدا]]، برای من [[استغفار]] کنید که دیگر هیچ وقت با علی{{ع}} [[دشمنی]] نمی‌کنم و جز به [[نیکی]] درباره‌اش سخن نمی‌گویم. و رسول خدا{{صل}} برای او استغفار کرد<ref>ارشاد، ج۱، ص۱۶۱، به صورت مرسل و شیخ طوسی مثل همین را در امالی ج۲۴۹، حدیث ۴۴۳ به صورت مسند روایت کرده است.</ref>.
بریده عرض کرد: به خدا [[پناه]] می‌برم از [[خشم خدا]] و رسولش! ای [[پیامبر خدا]]، برای من [[استغفار]] کنید که دیگر هیچ وقت با علی {{ع}} [[دشمنی]] نمی‌کنم و جز به [[نیکی]] درباره‌اش سخن نمی‌گویم. و رسول خدا {{صل}} برای او استغفار کرد<ref>ارشاد، ج۱، ص۱۶۱، به صورت مرسل و شیخ طوسی مثل همین را در امالی ج۲۴۹، حدیث ۴۴۳ به صورت مسند روایت کرده است.</ref>.


[[طبرسی]] از [[حسکانی نیشابوری]]، از [[عمرو بن شاس أسلمی]] [[روایت]] کرده است: همراه علی{{ع}} در سریه‌اش به سوی [[یمن]] بودم. او به من جفایی کرد و من از او ناراحت شدم. پس از آنکه وارد [[مدینه]] شدیم، با هر کسی که [[ملاقات]] می‌کردم، از علی{{ع}} [[شکایت]] می‌کردم. داخل [[مسجد]] شدم و دیدم که [[رسول خدا]]{{صل}} به من نگاه می‌کند. نزدیک رفتم و نشستم. آن [[حضرت]]{{صل}} به من فرمود: ای [[عمرو بن شاس]]، هرآینه مرا [[آزار]] دادی! عرض کردم: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}! به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم که رسول خدا را آزرده باشم! آن حضرت{{صل}} فرمود: هر کسی علی را بیازارد، گویی مرا آزار داده است<ref>إعلام الوری، ج۱، ص۲۵۷ به نقل از مستدرک حاکم حسکانی، ج۳، ص۱۳۲ و قبل از آن در تاریخ طبری، ج۳، ص۱۳۲ آمده است.</ref>.
[[طبرسی]] از [[حسکانی نیشابوری]]، از [[عمرو بن شاس أسلمی]] [[روایت]] کرده است: همراه علی {{ع}} در سریه‌اش به سوی [[یمن]] بودم. او به من جفایی کرد و من از او ناراحت شدم. پس از آنکه وارد [[مدینه]] شدیم، با هر کسی که [[ملاقات]] می‌کردم، از علی {{ع}} [[شکایت]] می‌کردم. داخل [[مسجد]] شدم و دیدم که [[رسول خدا]] {{صل}} به من نگاه می‌کند. نزدیک رفتم و نشستم. آن [[حضرت]] {{صل}} به من فرمود: ای [[عمرو بن شاس]]، هرآینه مرا [[آزار]] دادی! عرض کردم: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}! به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم که رسول خدا را آزرده باشم! آن حضرت {{صل}} فرمود: هر کسی علی را بیازارد، گویی مرا آزار داده است<ref>إعلام الوری، ج۱، ص۲۵۷ به نقل از مستدرک حاکم حسکانی، ج۳، ص۱۳۲ و قبل از آن در تاریخ طبری، ج۳، ص۱۳۲ آمده است.</ref>.


در مورد [[تاریخ]] این سریه به یمن باید گفت: شاید که ارسال علی{{ع}} به [[سریه]] [[بنی زبید]] در یمن، همان سریه‌ای باشد که [[ابن سعد]]، راویه واقدی بدان اشاره کرده و گفته است: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} علی{{ع}} را دو مرتبه به یمن فرستاد: یکی در [[سال هشتم هجری]]. و دیگری در [[ماه رمضان]] [[سال دهم هجری]] که وی را همراه سیصد نفر به سوی [[مذحج]] یمن ارسال کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲۷ و صحیح این است که ارسال اولی در سال نهم و قبل از تبوک بوده است.</ref>.
در مورد [[تاریخ]] این سریه به یمن باید گفت: شاید که ارسال علی {{ع}} به [[سریه]] [[بنی زبید]] در یمن، همان سریه‌ای باشد که [[ابن سعد]]، راویه واقدی بدان اشاره کرده و گفته است: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} علی {{ع}} را دو مرتبه به یمن فرستاد: یکی در [[سال هشتم هجری]]. و دیگری در [[ماه رمضان]] [[سال دهم هجری]] که وی را همراه سیصد نفر به سوی [[مذحج]] یمن ارسال کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲۷ و صحیح این است که ارسال اولی در سال نهم و قبل از تبوک بوده است.</ref>.
ظاهرا [[خالد بن ولید]] هم از یمن بازگشت و... در اوایل [[جمادی الاولی]] [[سال]] نهم دوباره به یمن اعزام شد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>
ظاهرا [[خالد بن ولید]] هم از یمن بازگشت و... در اوایل [[جمادی الاولی]] [[سال]] نهم دوباره به یمن اعزام شد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[تاریخ تحقیقی اسلام ج۴ (کتاب)|تاریخ تحقیقی اسلام]]، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۳.</ref>


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش