پرش به محتوا

به توپ بستن حرم امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[به توپ بستن حرم امام رضا در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[به توپ بستن حرم امام رضا در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[حرم مطهر امام رضا]]{{ع}} در طول [[زمان]]، رخدادهای تلخ و شیرین فراوانی را [[شاهد]] بوده است که یکی از مهم‌ترین این حوادث، واقعه معروفی «به توپ بندی گنبد [[مطهر]] [[امام رضا]]{{ع}} توسط قوای قزاق روسیه» می‌باشد.
[[حرم مطهر امام رضا]] {{ع}} در طول [[زمان]]، رخدادهای تلخ و شیرین فراوانی را [[شاهد]] بوده است که یکی از مهم‌ترین این حوادث، واقعه معروفی «به توپ بندی گنبد [[مطهر]] [[امام رضا]] {{ع}} توسط قوای قزاق روسیه» می‌باشد.


از سال‌های ۱۲۹۵ [[هجری قمری]]، دو [[قدرت]] بزرگ و رقیب [[انگلستان]] و روسیه، با سرعت و [[خشونت]] فراوان، برای کسب مستعمرات بیشتر، به نواحی افغانستان و [[ایران]] رخنه کردند. در این سال، [[ناصر الدین شاه]] به روسیه [[سفر]] کرده بود و در شبی که به تفرج و [[تفریح]] سرگرم بود، عامل روس<ref>میرزا یحیی خان ایلچی، از ایرانیان دست نشانده و مزدور روسیه بود که ناصر الدین شاه را ترغیب به امضاء نامه حمله نظامی قوای روس به دشت ترکمانان کرد.</ref> او را غافلگیر نمودند و به بهانه این که چرا [[سرکوب]] نمودن [[شرارت]] ترکمانان را به روس‌ها واگذار نمی‌کند، [[نامه]] از پیش [[تعیین]] و تنظیم شده در این باب را امضاء نمود و در نتیجه [[حمله]] روسیه آغاز شد<ref>تاریخ منتظم ناصری، ج۲، ص۱۹۸۸.</ref>. هر چند در همان سال، [[ارتش]] روسیه توانست در محل گوگ تپه در [[مغرب]] [[عشق]] آباد کنونی، بر ترکمانان [[پیروز]] شوند<ref>تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۲۰۲۷؛ نیمی از ترکستان، نیمی از فرغانه، ص۲۱۱.</ref>، اما روس‌ها، به منظور تعیین مرزهای [[خراسان]] با دشت ترکمان که به تصرفشان در آمده بود، [[قرارداد]] آخال را مطرح کردند و طی این قرارداد، بسیاری از نواحی دشت خاوران و خراسان قدیم، به دست روسیه افتاد<ref>اقوام مسلمان اتحاد جماهیر شوروی، ص۳۹۶ و ۳۹۷.</ref>. در [[سال ۱۳۱۴ هجری]] قمری، هم‌زمان با [[قتل]] ناصر الدین شاه و [[جانشینی]] [[مظفرالدین شاه]]، روسیه به بهانه بروز [[طاعون]] در افغانستان و [[هندوستان]]، گروهی قزاق را روانه [[شهر]] [[مشهد]] نمود تا به قرنطینه در مرزهای افغانستان و ایران بپردازند<ref>عین الوقایع، ص۱۲۰.</ref>. و این آغاز مداخلات جدی روسیه در کار خراسان بود. در اوایل [[محرم]] [[سال ۱۳۳۰ هجری]] قمری، قشون روس سواره و پیاده با توپخانه و غیره از دروازه بالا خیابان وارد شدند و از کوچه چهار باغ به [[ارگ]] رفتند. تا چند [[روز]] به همین ترتیب قشون وارد می‌شد و در ارگ و سربازخانه‌ها و منازل اطراف ارگ سکنی می‌گرفتند. چندی بعد، قنسول روس جمعی از معاریف را [[دعوت]] کرد و اظهار داشت علت ورود قشون روس، برای [[عدم امنیت]] از نظر [[حفظ]] [[تبعه]] و رعایای روس است و مقصود دیگری نداریم. تا این که قضیه «[[یوسف خان هراتی]]»<ref>برای آشنایی بیشتر به تیتر واژه یوسف خان هراتی مراجعه کنید.</ref> و «[[سید محمد طالب الحق]]» پیش آمد.
از سال‌های ۱۲۹۵ [[هجری قمری]]، دو [[قدرت]] بزرگ و رقیب [[انگلستان]] و روسیه، با سرعت و [[خشونت]] فراوان، برای کسب مستعمرات بیشتر، به نواحی افغانستان و [[ایران]] رخنه کردند. در این سال، [[ناصر الدین شاه]] به روسیه [[سفر]] کرده بود و در شبی که به تفرج و [[تفریح]] سرگرم بود، عامل روس<ref>میرزا یحیی خان ایلچی، از ایرانیان دست نشانده و مزدور روسیه بود که ناصر الدین شاه را ترغیب به امضاء نامه حمله نظامی قوای روس به دشت ترکمانان کرد.</ref> او را غافلگیر نمودند و به بهانه این که چرا [[سرکوب]] نمودن [[شرارت]] ترکمانان را به روس‌ها واگذار نمی‌کند، [[نامه]] از پیش [[تعیین]] و تنظیم شده در این باب را امضاء نمود و در نتیجه [[حمله]] روسیه آغاز شد<ref>تاریخ منتظم ناصری، ج۲، ص۱۹۸۸.</ref>. هر چند در همان سال، [[ارتش]] روسیه توانست در محل گوگ تپه در [[مغرب]] [[عشق]] آباد کنونی، بر ترکمانان [[پیروز]] شوند<ref>تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۲۰۲۷؛ نیمی از ترکستان، نیمی از فرغانه، ص۲۱۱.</ref>، اما روس‌ها، به منظور تعیین مرزهای [[خراسان]] با دشت ترکمان که به تصرفشان در آمده بود، [[قرارداد]] آخال را مطرح کردند و طی این قرارداد، بسیاری از نواحی دشت خاوران و خراسان قدیم، به دست روسیه افتاد<ref>اقوام مسلمان اتحاد جماهیر شوروی، ص۳۹۶ و ۳۹۷.</ref>. در [[سال ۱۳۱۴ هجری]] قمری، هم‌زمان با [[قتل]] ناصر الدین شاه و [[جانشینی]] [[مظفرالدین شاه]]، روسیه به بهانه بروز [[طاعون]] در افغانستان و [[هندوستان]]، گروهی قزاق را روانه [[شهر]] [[مشهد]] نمود تا به قرنطینه در مرزهای افغانستان و ایران بپردازند<ref>عین الوقایع، ص۱۲۰.</ref>. و این آغاز مداخلات جدی روسیه در کار خراسان بود. در اوایل [[محرم]] [[سال ۱۳۳۰ هجری]] قمری، قشون روس سواره و پیاده با توپخانه و غیره از دروازه بالا خیابان وارد شدند و از کوچه چهار باغ به [[ارگ]] رفتند. تا چند [[روز]] به همین ترتیب قشون وارد می‌شد و در ارگ و سربازخانه‌ها و منازل اطراف ارگ سکنی می‌گرفتند. چندی بعد، قنسول روس جمعی از معاریف را [[دعوت]] کرد و اظهار داشت علت ورود قشون روس، برای [[عدم امنیت]] از نظر [[حفظ]] [[تبعه]] و رعایای روس است و مقصود دیگری نداریم. تا این که قضیه «[[یوسف خان هراتی]]»<ref>برای آشنایی بیشتر به تیتر واژه یوسف خان هراتی مراجعه کنید.</ref> و «[[سید محمد طالب الحق]]» پیش آمد.
خط ۱۱: خط ۱۱:
چند روز از این قضیه نگذشت که [[نایب]] [[علی اکبر نوغانی]] و [[سید محمد طالب الحق]]، با عده‌ای در محله نوغان مجلسی آراستند و طالب الحق در آن مجلس نطقی کرد مبنی بر نخواستن مشروطه و برچیده شدن ادارات و غیره. ضمنا افراد این دو مجلس با یکدیگر داخل [[مذاکره]] شدند و اندک اندک کارشان بالا گرفت و در یک روز یوسف خان با همراهان و سید محمد با بستگان خویش از مرکزی که داشتند با [[علم]] و [[بیرق]] حرکت و به [[مسجد]] گوهرشاد وارد شدند. بعد از [[اجتماع]] در مسجد، طالب الحق به [[منبر]] رفت و به [[مردم]] [[اطمینان]] داد «[[وحشت]] نکنید و نترسید، ما می‌خواهیم که [[محمد علی شاه]] به [[ایران]] مراجعت کند و بساط [[مشروطه]] را برچیند». از طرفی، [[یوسف]] خان نیز به منبر رفت و او هم از همین مقوله نطق‌هایی کرد. اندک اندک بر عده مسجدیان افزوده شد و آنها دو دسته شدند. [[سید]] با همراهان خود که همه مسلح بودند، در مسجد و قسمتی از بازار سرشور، و یوسف خان در [[صحن]] نو در سراچه روی [[حوض]] [[انبار]]، سکنی گرفت و کسانش در صحن و حجرات [[منزل]] کردند. این حجرات را دیوان‌خانه و شربت‌خانه و غیره نامیدند و همه [[روزه]] یوسف خان تفنگداران خود را پشت بام صحن با طبل و شیپور می‌فرستاد و به آنها مشق نظامی می‌داد و بعد از آن برای مردم نطق می‌کرد: «عن قریب شاه وارد [[مشهد]] می‌شود. شما نترسید. ما [[پول]] داریم، تفنگ و بمب و نارنجک داریم».
چند روز از این قضیه نگذشت که [[نایب]] [[علی اکبر نوغانی]] و [[سید محمد طالب الحق]]، با عده‌ای در محله نوغان مجلسی آراستند و طالب الحق در آن مجلس نطقی کرد مبنی بر نخواستن مشروطه و برچیده شدن ادارات و غیره. ضمنا افراد این دو مجلس با یکدیگر داخل [[مذاکره]] شدند و اندک اندک کارشان بالا گرفت و در یک روز یوسف خان با همراهان و سید محمد با بستگان خویش از مرکزی که داشتند با [[علم]] و [[بیرق]] حرکت و به [[مسجد]] گوهرشاد وارد شدند. بعد از [[اجتماع]] در مسجد، طالب الحق به [[منبر]] رفت و به [[مردم]] [[اطمینان]] داد «[[وحشت]] نکنید و نترسید، ما می‌خواهیم که [[محمد علی شاه]] به [[ایران]] مراجعت کند و بساط [[مشروطه]] را برچیند». از طرفی، [[یوسف]] خان نیز به منبر رفت و او هم از همین مقوله نطق‌هایی کرد. اندک اندک بر عده مسجدیان افزوده شد و آنها دو دسته شدند. [[سید]] با همراهان خود که همه مسلح بودند، در مسجد و قسمتی از بازار سرشور، و یوسف خان در [[صحن]] نو در سراچه روی [[حوض]] [[انبار]]، سکنی گرفت و کسانش در صحن و حجرات [[منزل]] کردند. این حجرات را دیوان‌خانه و شربت‌خانه و غیره نامیدند و همه [[روزه]] یوسف خان تفنگداران خود را پشت بام صحن با طبل و شیپور می‌فرستاد و به آنها مشق نظامی می‌داد و بعد از آن برای مردم نطق می‌کرد: «عن قریب شاه وارد [[مشهد]] می‌شود. شما نترسید. ما [[پول]] داریم، تفنگ و بمب و نارنجک داریم».


سید نیز نطق می‌کرد و از مشروطه و مشروطه‌خواهان تنقید می‌کرد و آنها را بی‌دین می‌خواند و اهالی [[خراسان]] را به این اساس [[تشویق]] و [[ترغیب]] می‌کرد. تا این که در اواخر صفر، کار یوسف خان بالا گرفت و تقریبا رتق و فتق قسمتی از [[شهر]] به دست او بود. هر که را می‌خواست مضروب و یا [[حبس]] می‌کرد و پول می‌گرفت. به کلی [[امنیت]] از شهر سلب شده بود، به حدی که اهالی دائما متوحش و پریشان بودند. در همین بین، «محمد قوش آبادی»<ref>محمد قوش آبادی، فرزند ابراهیم، در قریه قوش آباد در یک فرسخ و نیمی نیشابور به دنیا آمد. در جوانی مشغول امر زراعت و کشاورزی بود و در شب‌ها به امر خواندن و نوشتن مشغول می‌شد. در دوران مشروطه، به دلیل نارضایتی از ارباب خود به دسته راهزنان و قطاع الطریق پیوست و بنای سرکشی نهاد و افرادی را به دور خود جمع کرد و به آزار و اذیت مردم پرداخت. در سال ۱۳۳۰ هجری قمری، محمد که تحت تعقیب حکومت بود، از نیشابور فرار کرد و به مشهد آمد و به قوای یوسف خان هراتی پیوست. (سفر به خراسان، ص۶۰).</ref> که یک نفر از [[اشرار]] و [[قطاع الطریق]] وقت بود، پس از آن‌که در خارج [[شهر]] با مأموران دولتی دو - سه ساعتی جنگید و آنها را [[شکست]] داد، به [[مشهد]] وارد و با کسان خود به [[یوسف]] خان ملحق و از طرف وی به سالار ملی ملقب شد. پس از ورود او، یوسف خان [[قوی]] شد و [[اعلان]] کرد باید ادارات برچیده شود وگرنه خودمان به ادارات [[حمله]] و اساس آن را ویران می‌کنیم. پس از این اعلان، [[رئیس]] نظمیه به رؤسای کمیساریا امر کرد که از خود [[دفاع]] کنند؛ لذا طرفین مشغول به سنگر بندی شدند. مسجدیان، مناره‌های [[مسجد]] و گلدسته‌های [[صحن]] [[عتیق]] و سردرهای صحنین و بازار بزرگ را سنگر کردند و کمیسر‌ها نیز سنگرهایی ترتیب دادند. تقریبا یک ماه و نیم طول کشید که طرفین شب‌ها را از اول شب تا صبح به طرف یکدیگر شلیک می‌کردند و به کلی سلب [[آسایش]] و راحت و [[امنیت]] از اهالی شده بود و استراحت و [[خواب]] از [[خوف]] و [[ترس]] مخصوصا از اشخاصی که مختصر تمولی داشتند به کلی سلب شده بود. اشخاصی که [[قادر]] بودند، از شهر خارج شدند و آنان که در شهر بودند، تقریبا حالت [[عزلت]] و [[انزوا]] [[اختیار]] کردند. کار کم کم به جایی رسید که کسبه و تجار دکاکین را بستند و باب [[معامله]] مسدود شد و درب [[حرم مطهر امام رضا]]{{ع}} را نیز از اول شب می‌بستند و قبل از [[آفتاب]] باز می‌شد.
سید نیز نطق می‌کرد و از مشروطه و مشروطه‌خواهان تنقید می‌کرد و آنها را بی‌دین می‌خواند و اهالی [[خراسان]] را به این اساس [[تشویق]] و [[ترغیب]] می‌کرد. تا این که در اواخر صفر، کار یوسف خان بالا گرفت و تقریبا رتق و فتق قسمتی از [[شهر]] به دست او بود. هر که را می‌خواست مضروب و یا [[حبس]] می‌کرد و پول می‌گرفت. به کلی [[امنیت]] از شهر سلب شده بود، به حدی که اهالی دائما متوحش و پریشان بودند. در همین بین، «محمد قوش آبادی»<ref>محمد قوش آبادی، فرزند ابراهیم، در قریه قوش آباد در یک فرسخ و نیمی نیشابور به دنیا آمد. در جوانی مشغول امر زراعت و کشاورزی بود و در شب‌ها به امر خواندن و نوشتن مشغول می‌شد. در دوران مشروطه، به دلیل نارضایتی از ارباب خود به دسته راهزنان و قطاع الطریق پیوست و بنای سرکشی نهاد و افرادی را به دور خود جمع کرد و به آزار و اذیت مردم پرداخت. در سال ۱۳۳۰ هجری قمری، محمد که تحت تعقیب حکومت بود، از نیشابور فرار کرد و به مشهد آمد و به قوای یوسف خان هراتی پیوست. (سفر به خراسان، ص۶۰).</ref> که یک نفر از [[اشرار]] و [[قطاع الطریق]] وقت بود، پس از آن‌که در خارج [[شهر]] با مأموران دولتی دو - سه ساعتی جنگید و آنها را [[شکست]] داد، به [[مشهد]] وارد و با کسان خود به [[یوسف]] خان ملحق و از طرف وی به سالار ملی ملقب شد. پس از ورود او، یوسف خان [[قوی]] شد و [[اعلان]] کرد باید ادارات برچیده شود وگرنه خودمان به ادارات [[حمله]] و اساس آن را ویران می‌کنیم. پس از این اعلان، [[رئیس]] نظمیه به رؤسای کمیساریا امر کرد که از خود [[دفاع]] کنند؛ لذا طرفین مشغول به سنگر بندی شدند. مسجدیان، مناره‌های [[مسجد]] و گلدسته‌های [[صحن]] [[عتیق]] و سردرهای صحنین و بازار بزرگ را سنگر کردند و کمیسر‌ها نیز سنگرهایی ترتیب دادند. تقریبا یک ماه و نیم طول کشید که طرفین شب‌ها را از اول شب تا صبح به طرف یکدیگر شلیک می‌کردند و به کلی سلب [[آسایش]] و راحت و [[امنیت]] از اهالی شده بود و استراحت و [[خواب]] از [[خوف]] و [[ترس]] مخصوصا از اشخاصی که مختصر تمولی داشتند به کلی سلب شده بود. اشخاصی که [[قادر]] بودند، از شهر خارج شدند و آنان که در شهر بودند، تقریبا حالت [[عزلت]] و [[انزوا]] [[اختیار]] کردند. کار کم کم به جایی رسید که کسبه و تجار دکاکین را بستند و باب [[معامله]] مسدود شد و درب [[حرم مطهر امام رضا]] {{ع}} را نیز از اول شب می‌بستند و قبل از [[آفتاب]] باز می‌شد.


چهارشنبه [[هفدهم ربیع الاول]]، [[شورشیان]] به کمیساریای پایین خیابان حمله بردند و پس از زد و خورد مختصری، عده‌ای از اعضاء را دستگیر کردند و به [[صحن]] آورده، [[محبوس]] ساختند. [[روز جمعه]] نوزدهم همین ماه بود که [[شورشیان]]، حدود سی نفر را کشتند. در اواخر ماه، کار [[بی‌نظمی]] و اغتشاش خیلی بالا گرفت. کمتر شبی بود که منازل یا دکانی به [[سرقت]] نرود. از آن جمله، دکان یک نفر از رعایای روسیه واقع در بالا خیابان بود. این مسأله باعث شد که قنسول روس بهانه به دست آورد و علنا دخالت و [[اقدام]] کند؛ لذا روس‌ها دو توپ مسلسل آوردند روی مغازه یکی از رعایای خود که متصل به کوچه [[شیخ محمد تقی]] و مقابل گنبد [[مطهر]] است، [[نصب]] کردند و از همان [[روز]]، [[نظامیان]] روس به عنوان [[حفظ]] [[اموال]] رعایای روس، در [[شهر]] و معابر متفرق شدند و اطراف دکاکین [[تبعه]] [[خارجه]] و کاروانسرای بانک، [[پست]] نظامی گذاشتند. اهالی پس از دیدن این وقایع، برای هر محله و کوچه [[نگهبانی]] [[تعیین]] کردند و کوچه‌ها را درب نشاندند.
چهارشنبه [[هفدهم ربیع الاول]]، [[شورشیان]] به کمیساریای پایین خیابان حمله بردند و پس از زد و خورد مختصری، عده‌ای از اعضاء را دستگیر کردند و به [[صحن]] آورده، [[محبوس]] ساختند. [[روز جمعه]] نوزدهم همین ماه بود که [[شورشیان]]، حدود سی نفر را کشتند. در اواخر ماه، کار [[بی‌نظمی]] و اغتشاش خیلی بالا گرفت. کمتر شبی بود که منازل یا دکانی به [[سرقت]] نرود. از آن جمله، دکان یک نفر از رعایای روسیه واقع در بالا خیابان بود. این مسأله باعث شد که قنسول روس بهانه به دست آورد و علنا دخالت و [[اقدام]] کند؛ لذا روس‌ها دو توپ مسلسل آوردند روی مغازه یکی از رعایای خود که متصل به کوچه [[شیخ محمد تقی]] و مقابل گنبد [[مطهر]] است، [[نصب]] کردند و از همان [[روز]]، [[نظامیان]] روس به عنوان [[حفظ]] [[اموال]] رعایای روس، در [[شهر]] و معابر متفرق شدند و اطراف دکاکین [[تبعه]] [[خارجه]] و کاروانسرای بانک، [[پست]] نظامی گذاشتند. اهالی پس از دیدن این وقایع، برای هر محله و کوچه [[نگهبانی]] [[تعیین]] کردند و کوچه‌ها را درب نشاندند.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش