پرش به محتوا

عمرو بن امیه ضمری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۷۴: خط ۷۴:


=== پاسخ [[نجاشی]] ===
=== پاسخ [[نجاشی]] ===
مؤرخان نوشته‌اند: [[نجاشی]] پس از اینکه [[نامه]] را خواند، این گونه پاسخ داد: "به نام خدایی که مرا به [[اسلام]] [[هدایت]] کرد. [[نامه]] تو به دستم رسید. نامه‌ای که در آن به امر [[عیسی]] {{صل}}اشاره کرده بودی. به خدای [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[سوگند]] که [[عیسی]] {{صل}} بیش از آنچه گفتی ([[بنده]] [[خدا]]) نبوده است.... ما به پسرعمویت اکرام کردیم.... [[شهادت]] می‌دهم که تو [[رسول]] صادق و مصدّق خدایی. من، به دست پسرعمویت به خدای عالمیان [[ایمان]] آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت می‌فرستم.... اگر بخواهی خودم هم نزدت می‌آیم. [[سلام]] بر تو، ای [[رسول خدا]]!<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>.
مؤرخان نوشته‌اند: [[نجاشی]] پس از اینکه [[نامه]] را خواند، این گونه پاسخ داد: "به نام خدایی که مرا به [[اسلام]] [[هدایت]] کرد. [[نامه]] تو به دستم رسید. نامه‌ای که در آن به امر [[عیسی]] {{صل}}اشاره کرده بودی. به خدای [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[سوگند]] که [[عیسی]] {{صل}} بیش از آنچه گفتی ([[بنده خدا]]) نبوده است.... ما به پسرعمویت اکرام کردیم.... [[شهادت]] می‌دهم که تو [[رسول]] صادق و مصدّق خدایی. من، به دست پسرعمویت به خدای عالمیان [[ایمان]] آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت می‌فرستم.... اگر بخواهی خودم هم نزدت می‌آیم. [[سلام]] بر تو، ای [[رسول خدا]]!<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>.


پسر نجاشی همراه شصت نفر از اهالی [[حبشه]] سوار کشتی شدند که در [[مدینه]] به [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} برسند؛ اما وقتی وسط دریا رسیدند، کشتی آنها [[شکست]] و [[غرق]] شدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. [[عمرو عاص]] می‌گوید: "من و عده‌ای از [[قریش]]، پس از [[جنگ خندق]] و احتمال قدرت‌گیری [[محمد]] در [[عربستان]]، چون نمی‌خواستیم در [[عربستان]] زیر [[سلطه]] او باشیم (پیش از اینکه [[عمرو بن امیه]] نزد [[نجاشی]] برود) نزد [[نجاشی]] رفتیم. ما در سرزمین [[نجاشی]] بودیم که [[عمرو بن امیه]] آمد. من از نجاشی خواستم تا او را به ما بسپارد تا به [[انتقام]] کشته‌هایمان، او را بکشیم. نجاشی، [[خشمگین]] شد و گفت: می‌خواهید فرستاده مردی را که [[ناموس]] اکبر بر او نازل می‌شود به شما بدهم تا وی را بکشید؟ گفتم: ای [[پادشاه]]، آیا چنین است؟ گفت: ای عمرو! از من بشنو و پیرو او شو که بر [[حق]] است"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۰-۳۱.</ref>. [[عمرو عاص]] این امر را زمینه [[اسلام آوردن]] خویش می‌داند.
پسر نجاشی همراه شصت نفر از اهالی [[حبشه]] سوار کشتی شدند که در [[مدینه]] به [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} برسند؛ اما وقتی وسط دریا رسیدند، کشتی آنها [[شکست]] و [[غرق]] شدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. [[عمرو عاص]] می‌گوید: "من و عده‌ای از [[قریش]]، پس از [[جنگ خندق]] و احتمال قدرت‌گیری [[محمد]] در [[عربستان]]، چون نمی‌خواستیم در [[عربستان]] زیر [[سلطه]] او باشیم (پیش از اینکه [[عمرو بن امیه]] نزد [[نجاشی]] برود) نزد [[نجاشی]] رفتیم. ما در سرزمین [[نجاشی]] بودیم که [[عمرو بن امیه]] آمد. من از نجاشی خواستم تا او را به ما بسپارد تا به [[انتقام]] کشته‌هایمان، او را بکشیم. نجاشی، [[خشمگین]] شد و گفت: می‌خواهید فرستاده مردی را که [[ناموس]] اکبر بر او نازل می‌شود به شما بدهم تا وی را بکشید؟ گفتم: ای [[پادشاه]]، آیا چنین است؟ گفت: ای عمرو! از من بشنو و پیرو او شو که بر [[حق]] است"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۰-۳۱.</ref>. [[عمرو عاص]] این امر را زمینه [[اسلام آوردن]] خویش می‌داند.
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:


== سریه [[عمرو بن امیه ضمری]] با قبیلۀ هذیل ==
== سریه [[عمرو بن امیه ضمری]] با قبیلۀ هذیل ==
[[نقل]] شده، [[پیامبر]] {{صل}} عمرو بن امیه ضمری را به سوی [[عشیره]] "هذیل" فرستادند. وی افراد این [[قبیله]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و لیکن آنان به شدت از [[پذیرش اسلام]] خودداری کردند. [[مسلمانان]] گفتند: یا [[رسول الله]]! با آنان بجنگید، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "اینک [[رئیس]] آنها خواهد آمد و اسلام را می‌پذیرد، و پس از آن افراد [[عشیره]] هم [[مسلمان]] خواهند شد"<ref>إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمرو بن امیه ضمری (مقاله)|مقاله «عمرو بن امیه ضمری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۹۰.</ref>
[[نقل]] شده، [[پیامبر]] {{صل}} عمرو بن امیه ضمری را به سوی [[عشیره]] "هذیل" فرستادند. وی افراد این [[قبیله]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و لکن آنان به شدت از [[پذیرش اسلام]] خودداری کردند. [[مسلمانان]] گفتند: یا [[رسول الله]]! با آنان بجنگید، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "اینک [[رئیس]] آنها خواهد آمد و اسلام را می‌پذیرد، و پس از آن افراد [[عشیره]] هم [[مسلمان]] خواهند شد"<ref>إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمرو بن امیه ضمری (مقاله)|مقاله «عمرو بن امیه ضمری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۹۰.</ref>


== ماجرای [[بکر]] [[برادر]] [[عمرو بن امیه ضمری]] ==
== ماجرای [[بکر]] [[برادر]] [[عمرو بن امیه ضمری]] ==
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:


[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:عمرو بن امیه ضمری]]
۲۴٬۴۴۶

ویرایش