بحث:عمرو بن امیه ضمری در تاریخ اسلامی
مقدمه
پیامبر گرامی اسلام(ص) اواخر سال ششم یا اوایل سال هفتم هجری تصمیم گرفت سران کشورها و حاکمان نواحی مختلف را به اسلام دعوت کند. بدین سبب، سفیران زیادی را به مناطق مختلف اعزام کرد. یکی از سفیران رسول اکرم(ص) " عمرو بن امیه ضمری"[۱] است. آن حضرت او را در سال هفتم هجری (زمانی که برای دیگر پادشاهان و حاکمان نیز نامه نوشت) نزد نجاشی، پادشاه حبشه فرستاد[۲].
در سال هفتم هجری و پس از "صلح حدیبیه" نبی اکرم(ص) با خیال آسوده (از جانب قریش)، نامههایی تنظیم و برای سران کشورها و حاکمان مناطق مختلف ارسال کرد. پس از تنظیم نامهها به پیامبر(ص) گفتند: "پادشاهان، نامههای بدون مهر را نمیخوانند". حضرت، خاتمی (مهری) از نقره، منقش به عبارت "محمد رسول الله" تهیه و نامهها را با آن مهر کرد[۳] و به فرستادگان داد تا برای پادشاهان و حاکمان مناطق مختلف ببرند. نام پادشاه حبشه، اصحم[۴] یا اصحمّة بن بحر[۵] یا اصحمّة بن ابجر[۶] بوده است. نجاشی، در واقع، عنوان پادشاهان حبشه بوده است. همان گونه که کسری، عنوان پادشاهان ایران بوده است[۷].[۸]
عمرو بن امیه
عمرو بن امیه اولین کسی بود که در محرم سال هفتم هجری به حبشه اعزام شد[۹]. البته عدهای میگویند در سال دوم هجری و پس از جنگ بدر، وقتی به پیامبر(ص) خبر رسید که مشرکان مکه، عمرو عاص و عبدالله بن ابیربیعه را به حبشه فرستادهاند تا مهاجران را برگردانند، آن حضرت، نامهای به عمرو بن امیه ضمری داد و او را به سوی نجاشی فرستاد[۱۰]. ابن سیدالناس، این قول را رد میکند و مینویسد: "عمرو بن امیه در بدر و احد با مشرکان همراه بوده و بعد از آن مسلمان شده است"[۱۱].
بیتردید، عمرو بن امیه در سال هفتم هجری نزد نجاشی رفته و حامل نامه پیامبر(ص) بوده است. بسیاری از مؤرخان میگویند که عمرو بن امیه حامل دو نامه از پیغمبر(ص) به نجاشی بود.
بلاذری مینویسد: "پیامبر(ص) در این سال (هفتم) دو نامه برای نجاشی فرستاد. در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرده و در نامه دوم، او را امر کرده بود که امحبیبه را برای او خواستگاری کند و دیگر اینکه جعفر بن ابیطالب و همه کسانی که نزد او هستند را همراه عمرو بن امیه به مدینه بفرستد. حامل هر دو نامه عمرو بن امیه ضمری بود"[۱۲].
در یکی از نامهها پس از نام خداوند آمده است: "این نامهای است از محمد(ص) فرستاده خدا به نجاشی اصحم، بزرگ حبشیان. درود بر هر کس که از هدایت پیروی کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که پروردگاری جز خدای یکتا وجود ندارد. خدایی که او را شریکی نیست و همسر و فرزندی ندارد و محمد، بنده و فرستاده اوست. من تو را به آنچه خدا فرمان میدهد فرا میخوانم و من خود فرستاده اویم. مسلمان شو تا سلامت یابی"[۱۳]. سپس آیه ۶۴ سوره آل عمران را مطرح کرد: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾[۱۴].[۱۵]
در پایاننامه آمده است: "و اگر از این امر سرپیچی کنی، گناه همه مسیحیان قوم بر گردن تو خواهد بود"[۱۶].
در نامه دیگری که مؤرخان آن را ثبت کردهاند آمده است: "... من خدای ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن عزیز جبار متکبر را ستایش میکنم و شهادت میدهم که عیسی(ع) روح خدا و کلمه خدا بود که به مریم، آن دوشیزه پاک و پاکیزه و عفیف القا، و او به عیسی حامله شد. پس خداوند، عیسی را از روح خودش آفرید و او را همانند آدم به دست خود خلق کرد و از روح خویش در او دمید. من، تو را به سوی خدای تعالی فرامی خوانم. من، پسر عمویم، جعفر بن ابیطالب] را و سایر مسلمانان را به سوی تو فرستادهام. شقی نباش و نصیحت من را بپذیر. سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند"[۱۷]. در این نامهها سخنی از اعزام جعفر بن ابیطالب و سایر مسلمانان به مدینه نیست. به نظر میرسد عمرو بن امیه، این پیام را به صورت شفاهی به نجاشی رسانده است.
در بخشی از نامه پیامبر(ص) آمده است: "من، عموزادهام، جعفر را همراه چند نفر فرستادهام. از ستمگری دوری کن و نصیحت من را بپذیر".
یکی از نویسندگان معاصر مینویسد: "از این قسمت از نامه چنین برمیآید که گویا این نامه در همان سال هجرت مسلمانان به حبشه نوشته شده است؛ در حالی که دعوت ملوک و امرا مربوط به پس از حدیبیه بوده است و روات نیز نامه مزبور را همان نامهای دانستهاند که عمرو بن امیه به حبشه برده است"[۱۸].
سپس مینویسد: "ممکن است قسمت اخیر نامه، در اصل، توصیه جدیدی به برخورد ملایم با مهاجران بوده است"[۱۹].[۲۰]
کدام نجاشی؟
پرسشی که اینجا مطرح است، آن است که آیا این نجاشی، همان پادشاهی است که مهاجران مسلمان (به سرپرستی جعفر بن ابی طالب) را پذیرفت یا نجاشی دیگری است؟
در این باره بین مورخان اختلاف است. عدهای میگویند این نجاشی، همان است که مهاجران را پذیرفت و پیامبر اکرم(ص) در مدینه برای او نماز (میت) خواند.
اما عدهای میگویند این نجاشی، غیر از آن نجاشی است که مهاجران را پذیرفت و پیامبر برای او نماز خواند. صالحی شامی مینویسد: "این نجاشی، آن نجاشی نیست که رسول خدا(ص) بر او نماز خواند. همچنین و او اصحمهای نیست که به دست جعفر مسلمان شد". سپس مینویسد:" در اسلامِ این نجاشی (این نجاشی که پیامبر(ص)، همزمان با ارسال نامه به سایر ملوک، برای او هم نامه نوشت) اختلاف است. ابن سعد و دیگران میگویند: او مسلمان شده است؛ اما ابنحزم با آنها مخالفت کرده است. ظاهراً قول ابن حزم (که میگوید اسلام نیاورد) درست است"[۲۱].
"گفته شده است یکی از نجاشیها، همان است که مهاجران را به گرمی پذیرفته و دعوت اسلام را قبول کرده و پس از درگذشت وی، رسول خدا(ص) از مدینه بر او نماز خوانده است؛ اما نجاشی (پادشاه) پس از وی در برابر دعوت رسول خدا(ص) پاسخ رد داده و حتی نامه پیامبر(ص) را پاره کرده است"[۲۲]. در برابر این سخنان، شواهد و دلایل فراوانی به چشم میخورد مبنی بر اینکه آن نجاشی که پیامبر اکرم(ص) در سال هفتم هجری او را به اسلام دعوت کرد، اسلام آورده است.
صالحی شامی مینویسد: "پیامبر، دو نامه به نجاشی نوشت. در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرد. نجاشی، نامه پیامبر(ص) را گرفت و بر چشمش گذاشت و از تختش پایین آمد...، روی زمین نشست، سپس اسلام آورد و گفت: اگر میتوانستم نزد او بیایم، میآمدم. سپس به پیامبر(ص) نامهای نوشت و به اینکه دعوت او را اجابت کرده و به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است، اشاره کرد"[۲۳]. ممکن است ادعا شود که این نامه، در همان زمانی که جعفر بن ابیطالب به حبشه اعزام شد، به نجاشی رسیده و او مسلمان شده است. در پاسخ باید گفت: نقلهای دیگر مؤید این است که عمرو بن امیه در سال هفتم هجری، نامه پیامبر(ص) را به دست نجاشی رسانده و نجاشی مسلمان شده است.
ابن سعد مینویسد: "اول فرستاده پیامبر(ص) به سوی ملوک، عمرو بن امیه ضمری بود. پیامبر(ص)، دو نامه به او داد. در یکی از نامهها او را به اسلام دعوت کرد. نجاشی، نامه را بر چشمش نهاد و اسلام آورد و پاسخ نامه پیامبر(ص) را داد و تصدیق کرد که به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است"[۲۴].
ابن سعد در جای دیگری مینویسد: "پیامبر(ص)، در ربیعالاولِ هفتم هجری برای نجاشی نامه فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. وقتی نامه بر او خوانده شد، اسلام آورد"[۲۵]. مقریزی نیز مینویسد: پیامبر(ص) سال هفتم هجری به نجاشی نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد. او اسلام آورد..."[۲۶].
بلاذری نیز به مسلمان شدن نجاشی اشاره کرده است[۲۷].
ابن سیدالناس نیز مینویسد: "عمرو به اصحمه گفت: همواره به شما اطمینان داشته و جز خیر انتظار نداشتهایم. پیامبر(ص)، فرستادگانش را به سوی مردم (شاهان) فرستاد و به تو به سبب خوبیهای گذشته، بسیار امید داشت که مسلمان شوی. نجاشی گفت: شهادت میدهم که او نبی مرسل است، و اهل کتاب منتظر او هستند"[۲۸]. سپس مینویسد: نجاشی سال نهم هجری در حبشه مرد. پیامبر(ص)، همان روز همراه با مردم بر او نماز خواند"[۲۹].
بنابراین به نظر میرسد، آن نجاشی که اسلام آورده، همان است که عمرو بن امیه در سال هفتم هجری نامه پیامبر(ص) را برای او برد[۳۰].
پاسخ نجاشی
مؤرخان نوشتهاند: نجاشی پس از اینکه نامه را خواند، این گونه پاسخ داد: "به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامه تو به دستم رسید. نامهای که در آن به امر عیسی(ص)اشاره کرده بودی. به خدای آسمانها و زمین سوگند که عیسی(ص) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است.... ما به پسرعمویت اکرام کردیم.... شهادت میدهم که تو رسول صادق و مصدّق خدایی. من، به دست پسرعمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت میفرستم.... اگر بخواهی خودم هم نزدت میآیم.سلام بر تو، ای رسول خدا![۳۱].
پسر نجاشی همراه شصت نفر از اهالی حبشه سوار کشتی شدند که در مدینه به خدمت پیامبر(ص) برسند؛ اما وقتی وسط دریا رسیدند، کشتی آنها شکست و غرق شدند[۳۲]. عمرو عاص میگوید: "من و عدهای از قریش، پس از جنگ خندق و احتمال قدرتگیری محمد در عربستان، چون نمیخواستیم در عربستان زیر سلطه او باشیم (پیش از اینکه عمرو بن امیه نزد نجاشی برود) نزد نجاشی رفتیم. ما در سرزمین نجاشی بودیم که عمرو بن امیه آمد. من از نجاشی خواستم تا او را به ما بسپارد تا به انتقام کشتههایمان، او را بکشیم. نجاشی، خشمگین شد و گفت: میخواهید فرستاده مردی را که ناموس اکبر بر او نازل میشود به شما بدهم تا وی را بکشید؟ گفتم: ای پادشاه، آیا چنین است؟ گفت: ای عمرو! از من بشنو و پیرو او شو که بر حق است"[۳۳]. عمرو عاص این امر را زمینه اسلام آوردن خویش میداند.
نجاشی، بنا به درخواست رسول خدا(ص) مسلمانان را همراه عمرو بن امیه با دو کشتی به مدینه فرستاد[۳۴]. پیامبر(ص) فرمود: "تا دو نامه من نزد آنان است، حبشه همواره در خیر خواهد بود"[۳۵]؛ در حالی که پیامبر(ص) از خیبر برمیگشت مسلمانانِ مهاجر، به مدینه رسیدند[۳۶].[۳۷]
پانویس
- ↑ عمرو بن امیه ضمری سال سوم هجری (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۷) و به نقلی سال هفتم هجری مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد. وفات وی در زمان معاویه بوده است. محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۸؛ عز الدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸؛ عز الدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ علی بن حسین مسعود، التنبیه الإشراف، ص۲۲۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ شمس ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به حبشه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۲۵-۵۲۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۴.
- ↑ شمس ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۲۹؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۷۳.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۱، ص۳۳۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۶۹۱.
- ↑ علی بن حسین مسعود، التنبیه الإشراف، ج۱، ص۴۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۵.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۳۰۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۲، ص۱۲۹.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۳۰۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۶.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶.
- ↑ رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص۵۵۹.
- ↑ رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص۵۵۹.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به حبشه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۲۶-۵۲۸.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۵.
- ↑ رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص۵۵۹، به نقل از احمد احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۷.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به حبشه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۲۸-۵۳۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۰-۳۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۱، ص۱۳۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به حبشه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۳۰-۵۳۱.