پرش به محتوا

غزوه بنی‌قینقاع: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
| پرسش مرتبط  =
| پرسش مرتبط  =
}}
}}
'''غزوه بنی‌قینقاع''' از حوادث مهم [[سال دوم هجرت]] و بعد از [[جنگ بدر]] به شمار می‌رود که اولین [[جنگ]] [[مسلمانان]] با [[یهودیان]] در پی [[فتنه‌انگیزی]] آنان است. در این جنگ نبردی اتفاق نیافتاد و این [[قبیله]] بعد از محاصره چند [[روزه]] [[تسلیم]] شده و [[پیامبر]]{{صل}} [[اموال]] آنها را [[مصادره]] و خودشان را [[تبعید]] کرد.
'''غزوه بنی‌قینقاع''' از حوادث مهم [[سال دوم هجرت]] و بعد از [[جنگ بدر]] به شمار می‌رود که اولین [[جنگ]] [[مسلمانان]] با [[یهودیان]] در پی [[فتنه‌انگیزی]] آنان است. در این جنگ نبردی اتفاق نیافتاد و این [[قبیله]] بعد از محاصره چند [[روزه]] [[تسلیم]] شده و [[پیامبر]] {{صل}} [[اموال]] آنها را [[مصادره]] و خودشان را [[تبعید]] کرد.


==مقدمه==
== مقدمه ==
غزوه بنی‌قینقاع از حوادث مهم [[سال دوم هجرت]] به شمار می‌رود. این [[جنگ]] که در [[شوال]] به وقوع پیوست<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱.</ref>، اولین [[جنگ]] [[مسلمانان]] با [[یهودیان]] است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.</ref>. [[بنی‌قینقاع]] از مهم‌ترین طوایف [[یهود]] در [[مدینه]] بودند و شغل اصلی آنان زرگری بود<ref>تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. آنان از شجاع‌ترین [[قبایل]] [[یهودی]] ساکن در [[مدینه]] و از [[هم‌پیمانان]] "[[عبدالله بن ابی بن سلول]]" از [[منافقان]] مشهور این [[شهر]]، به شمار می‌رفتند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۳۴۴.</ref>.
غزوه بنی‌قینقاع از حوادث مهم [[سال دوم هجرت]] به شمار می‌رود. این [[جنگ]] که در [[شوال]] به وقوع پیوست<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱.</ref>، اولین [[جنگ]] [[مسلمانان]] با [[یهودیان]] است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.</ref>. [[بنی‌قینقاع]] از مهم‌ترین طوایف [[یهود]] در [[مدینه]] بودند و شغل اصلی آنان زرگری بود<ref>تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. آنان از شجاع‌ترین [[قبایل]] [[یهودی]] ساکن در [[مدینه]] و از [[هم‌پیمانان]] "[[عبدالله بن ابی بن سلول]]" از [[منافقان]] مشهور این [[شهر]]، به شمار می‌رفتند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۳۴۴.</ref>.


[[رسول اکرم]]{{صل}} بعد از ورود به [[مدینه]]، [[پیمان]] صلحی را بین [[اقوام]] ساکن در [[مدینه]] نوشت. این [[پیمان‌نامه]] که به یک [[قانون]] اساسی شبیه است، میان [[مهاجران]]، [[انصار]] و [[یهودیان]] به تصویب رسید. طبق این [[پیمان‌نامه]]، [[یهودیان]] [[متعهد]] شده بودند از هر گونه فعالیت علیه [[پیامبر]]{{صل}} خودداری کنند، [[پیمان‌شکنی]] نکنند و به [[راستی]] و نیک‌خواهی با [[مسلمانان]] [[رفتار]] کنند. آنان همچنین از هرگونه [[فتنه‌انگیزی]] [[نهی]] شده بودند و به آنها گفته شد که [[پیمان‌شکنی]] به زیان [[پیمان‌شکنان]] است<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۵۸- ۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۱۰- ۱۱۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>.
[[رسول اکرم]] {{صل}} بعد از ورود به [[مدینه]]، [[پیمان]] صلحی را بین [[اقوام]] ساکن در [[مدینه]] نوشت. این [[پیمان‌نامه]] که به یک [[قانون]] اساسی شبیه است، میان [[مهاجران]]، [[انصار]] و [[یهودیان]] به تصویب رسید. طبق این [[پیمان‌نامه]]، [[یهودیان]] [[متعهد]] شده بودند از هر گونه فعالیت علیه [[پیامبر]] {{صل}} خودداری کنند، [[پیمان‌شکنی]] نکنند و به [[راستی]] و نیک‌خواهی با [[مسلمانان]] [[رفتار]] کنند. آنان همچنین از هرگونه [[فتنه‌انگیزی]] [[نهی]] شده بودند و به آنها گفته شد که [[پیمان‌شکنی]] به زیان [[پیمان‌شکنان]] است<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۵۸- ۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۱۰- ۱۱۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>.


این [[تذکر]] لازم است که برخی از [[یهودیان]] این [[طایفه]] [[مسلمان]] شده بودند؛ اما جزء [[منافقان]] به شمار می‌رفتند. "[[مالک بن ابی‌قوقل]]" یکی از آنان بود که [[خبرچین]] [[یهودیان]]، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} به شمار می‌رفت<ref>احمد بن یحی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۵.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۴-۱۹۵.</ref>
این [[تذکر]] لازم است که برخی از [[یهودیان]] این [[طایفه]] [[مسلمان]] شده بودند؛ اما جزء [[منافقان]] به شمار می‌رفتند. "[[مالک بن ابی‌قوقل]]" یکی از آنان بود که [[خبرچین]] [[یهودیان]]، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} به شمار می‌رفت<ref>احمد بن یحی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۵.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۴-۱۹۵.</ref>


==بنی قینقاع==
== بنی قینقاع ==
{{اصلی|بنی‌قینقاع}}
{{اصلی|بنی‌قینقاع}}


[[بنی‌قینقاع]] یکی از [[قبایل]] [[یهودی]] اطراف [[مدینه]] بودند. درباره تبار [[بنی قینقاع]] اطلاع قابل توجهی وجود ندارد. تنها هنگامی که سخن از [[اسلام آوردن]] یکی از ایشان یعنی [[عبدالله بن سلام]] به میان می‌‌آید، [[نسب]] وی را به [[حضرت یوسف]]{{ع}} یا بنی‌‌اسرائیل ([[فرزندان]] [[یعقوب]])<ref>الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۲۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۵۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref> می‌‌رسانند. گفته شده بنی‌‌قینقاع پیش از [[مهاجرت]] [[اوس]] و خزرج در یثرب مستقر شده بودند<ref>الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۳.</ref>. در تحولاتی که به [[چیرگی]] اوس و خزرج بر یهودیان یثرب انجامید هیچ اشاره‌‌ای به ایشان نشده و مشخص نیست تغییرات یثرب چه تأثیری بر وضعیت ایشان در آن منطقه نهاده است.
[[بنی‌قینقاع]] یکی از [[قبایل]] [[یهودی]] اطراف [[مدینه]] بودند. درباره تبار [[بنی قینقاع]] اطلاع قابل توجهی وجود ندارد. تنها هنگامی که سخن از [[اسلام آوردن]] یکی از ایشان یعنی [[عبدالله بن سلام]] به میان می‌‌آید، [[نسب]] وی را به [[حضرت یوسف]] {{ع}} یا بنی‌‌اسرائیل ([[فرزندان]] [[یعقوب]])<ref>الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۲۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۵۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref> می‌‌رسانند. گفته شده بنی‌‌قینقاع پیش از [[مهاجرت]] [[اوس]] و خزرج در یثرب مستقر شده بودند<ref>الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۳.</ref>. در تحولاتی که به [[چیرگی]] اوس و خزرج بر یهودیان یثرب انجامید هیچ اشاره‌‌ای به ایشان نشده و مشخص نیست تغییرات یثرب چه تأثیری بر وضعیت ایشان در آن منطقه نهاده است.


پس از [[هجرت پیامبر]] و سکونت ایشان در میان قبیله خزرجی بنی‌‌نجار، پیمان‌نامه‌‌ای را میان [[قبایل]] متعدد یثرب منعقد کرد که در آن از قبایل متعدد و همچنین از [[یهودیان]] یثرب سخن به میان آمده است؛ اما در این پیمان اشاره‌‌ای به یهودیان بنی‌‌قینقاع نشده است<ref> السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۰۶؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref>. مغازی ‌‌نگاران به اتفاق از [[عهد شکنی]] آنان به عنوان عامل رویارویی [[پیامبر]] با ایشان [[سخن]] گفته‌‌اند<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۷۶؛ الدرر، ج ۱، ص ۱۴۱، الاکتفاء، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰.</ref>؛ اما گزارش مستقلی وجود ندارد که از این [[پیمان]]، [[نماینده]] بنی‌‌قینقاع و مفاد پیمان حکایت کند<ref>جامع‌‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۲۶۶؛ التبیان، ج ۳، ص ۷۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۲، ص ۴۶۵.</ref>. در عین حال جای هیچ تردیدی وجود ندارد که بنی‌‌قینقاع با پیامبر پیمان بسته بودند، زیرا ایشان از طرفی هم‌پیمان [[خزرج]] بودند و از طرف دیگر [[خزرجیان]] عموماً به پیامبر متمایل شده بودند، به گونه‌‌ای که بزرگان ایشان همچون [[عبدالله بن ابی]] نیز با [[اکراه]] [[اسلام]] را پذیرفته بودند و از این رو بنی‌‌قینقاع چاره‌‌ای جز هم‌پیمانی نداشت.
پس از [[هجرت پیامبر]] و سکونت ایشان در میان قبیله خزرجی بنی‌‌نجار، پیمان‌نامه‌‌ای را میان [[قبایل]] متعدد یثرب منعقد کرد که در آن از قبایل متعدد و همچنین از [[یهودیان]] یثرب سخن به میان آمده است؛ اما در این پیمان اشاره‌‌ای به یهودیان بنی‌‌قینقاع نشده است<ref> السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۰۶؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref>. مغازی ‌‌نگاران به اتفاق از [[عهد شکنی]] آنان به عنوان عامل رویارویی [[پیامبر]] با ایشان [[سخن]] گفته‌‌اند<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۷۶؛ الدرر، ج ۱، ص ۱۴۱، الاکتفاء، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰.</ref>؛ اما گزارش مستقلی وجود ندارد که از این [[پیمان]]، [[نماینده]] بنی‌‌قینقاع و مفاد پیمان حکایت کند<ref>جامع‌‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۲۶۶؛ التبیان، ج ۳، ص ۷۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۲، ص ۴۶۵.</ref>. در عین حال جای هیچ تردیدی وجود ندارد که بنی‌‌قینقاع با پیامبر پیمان بسته بودند، زیرا ایشان از طرفی هم‌پیمان [[خزرج]] بودند و از طرف دیگر [[خزرجیان]] عموماً به پیامبر متمایل شده بودند، به گونه‌‌ای که بزرگان ایشان همچون [[عبدالله بن ابی]] نیز با [[اکراه]] [[اسلام]] را پذیرفته بودند و از این رو بنی‌‌قینقاع چاره‌‌ای جز هم‌پیمانی نداشت.


==زمینه‌های شروع [[جنگ]]==
== زمینه‌های شروع [[جنگ]] ==
حضرت بعد از [[جنگ بدر]]، [[یهودیان]] را جمع کردند و [[پیامبری]] خود را به آنان [[تذکر]] دادند و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کردند. [[پیامبر]]{{صل}} در ادامه [[تهدید]] کردند که در صورت [[فتنه]] و [[اختلاف]]، شدیدتر از اتفاقی که برای [[قریش]] در [[جنگ بدر]] افتاد، برای ایشان نیز اتفاق می‌افتد. [[یهودیان بنی‌قینقاع]] نیز با گستاخی برخورد [[خاتم انبیا]]{{صل}} با [[قریشیان]] را به [[تمسخر]] گرفتند و [[جنگ]] ایشان را با [[مشرکان]] [[مکه]]، [[جنگ]] با عده‌ای [[جاهل]] و ضعیف توصیف کردند. آنان خود را جنگجویان ماهر و زبردست دانستند و خود را "بنی‌الحرب" ([[فرزندان]] [[جنگ]]) معرفی و [[تهدید]] کردند در صورت شروع [[جنگ]] از طرف [[پیامبر]]{{صل}} ایشان متوجه [[قدرت]] نظامی [[بنی‌قینقاع]] خواهد شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۳- ۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.</ref>.
حضرت بعد از [[جنگ بدر]]، [[یهودیان]] را جمع کردند و [[پیامبری]] خود را به آنان [[تذکر]] دادند و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کردند. [[پیامبر]] {{صل}} در ادامه [[تهدید]] کردند که در صورت [[فتنه]] و [[اختلاف]]، شدیدتر از اتفاقی که برای [[قریش]] در [[جنگ بدر]] افتاد، برای ایشان نیز اتفاق می‌افتد. [[یهودیان بنی‌قینقاع]] نیز با گستاخی برخورد [[خاتم انبیا]] {{صل}} با [[قریشیان]] را به [[تمسخر]] گرفتند و [[جنگ]] ایشان را با [[مشرکان]] [[مکه]]، [[جنگ]] با عده‌ای [[جاهل]] و ضعیف توصیف کردند. آنان خود را جنگجویان ماهر و زبردست دانستند و خود را "بنی‌الحرب" ([[فرزندان]] [[جنگ]]) معرفی و [[تهدید]] کردند در صورت شروع [[جنگ]] از طرف [[پیامبر]] {{صل}} ایشان متوجه [[قدرت]] نظامی [[بنی‌قینقاع]] خواهد شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۳- ۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.</ref>.


در همان شرایط به [[زن]] یکی از [[انصار]]، در بازار [[بنی‌قینقاع]] [[اهانت]] شد. او برای خرید جواهر نزد زرگری نشسته بود که یکی از [[یهودیان بنی‌قینقاع]]، پشت سرش نشست و بدون اینکه متوجه شود، دامنش را با خاری به پشت او سنجاق کرد. وقتی آن [[زن]] [[انصاری]] برخاست، پشتش نمایان شد و [[یهودیان]]، او را به [[تمسخر]] گرفتند. یکی از [[مسلمانان]] که [[شاهد]] این گستاخی بود، [[مرد]] [[یهودی]] را کشت و در مقابل، [[یهودیان بنی‌قینقاع]] نیز به آن [[مسلمانان]] حمله کردند و وی را کشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.
در همان شرایط به [[زن]] یکی از [[انصار]]، در بازار [[بنی‌قینقاع]] [[اهانت]] شد. او برای خرید جواهر نزد زرگری نشسته بود که یکی از [[یهودیان بنی‌قینقاع]]، پشت سرش نشست و بدون اینکه متوجه شود، دامنش را با خاری به پشت او سنجاق کرد. وقتی آن [[زن]] [[انصاری]] برخاست، پشتش نمایان شد و [[یهودیان]]، او را به [[تمسخر]] گرفتند. یکی از [[مسلمانان]] که [[شاهد]] این گستاخی بود، [[مرد]] [[یهودی]] را کشت و در مقابل، [[یهودیان بنی‌قینقاع]] نیز به آن [[مسلمانان]] حمله کردند و وی را کشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.


در واقع [[دعوت پیامبر]]{{صل}} یک [[انذار]] و [[تبشیر]] بود. [[انذار]] به [[جنگی]] همانند [[جنگ بدر]] به واسطه اینکه [[نقض پیمان]] کرده بودند و [[تبشیر]] به اینکه اگر [[اسلام]] را بپذیرند، خطاهای گذشته آنان، محو خواهد شد و نه تنها برای کشتن یک [[مسلمان]]، آنها را [[قصاص]] نمی‌کند؛ بلکه آنها را [[عفو]] می‌کند<ref>محمد هادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۲۰۳.</ref>. در این میان، [[عبدالله بن ابی بن ابی سلول خزرجی]]، از [[منافقان]] مشهور [[مدینه]] و از [[هم‌پیمانان]] سابق [[بنی‌قینقاع]]، تحصن را برای فرار از این مشکل به آنها پیشنهاد داد و قول [[یاری]] و [[حمایت]] را نیز برای آنان ضمانت کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.
در واقع [[دعوت پیامبر]] {{صل}} یک [[انذار]] و [[تبشیر]] بود. [[انذار]] به [[جنگی]] همانند [[جنگ بدر]] به واسطه اینکه [[نقض پیمان]] کرده بودند و [[تبشیر]] به اینکه اگر [[اسلام]] را بپذیرند، خطاهای گذشته آنان، محو خواهد شد و نه تنها برای کشتن یک [[مسلمان]]، آنها را [[قصاص]] نمی‌کند؛ بلکه آنها را [[عفو]] می‌کند<ref>محمد هادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۲۰۳.</ref>. در این میان، [[عبدالله بن ابی بن ابی سلول خزرجی]]، از [[منافقان]] مشهور [[مدینه]] و از [[هم‌پیمانان]] سابق [[بنی‌قینقاع]]، تحصن را برای فرار از این مشکل به آنها پیشنهاد داد و قول [[یاری]] و [[حمایت]] را نیز برای آنان ضمانت کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.


از سویی دیگر بعد از [[فتنه‌انگیزی]] [[یهودیان]]، آیه‌ای بر [[حضرت رسول]]{{صل}} نازل شد و [[تکلیف]] او و [[یهودیان]] را بیان کرد. [[خداوند]] در این [[آیه]] فرمود: {{متن قرآن|وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ}}<ref>«و اگر از گروهی بیم خیانتی (در پیمان) داری به گونه برابر (پیمانشان را) به سوی آنها بیفکن که خداوند خیانتکاران را دوست نمی‌دارد» سوره انفال، آیه ۵۸.</ref>.
از سویی دیگر بعد از [[فتنه‌انگیزی]] [[یهودیان]]، آیه‌ای بر [[حضرت رسول]] {{صل}} نازل شد و [[تکلیف]] او و [[یهودیان]] را بیان کرد. [[خداوند]] در این [[آیه]] فرمود: {{متن قرآن|وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ}}<ref>«و اگر از گروهی بیم خیانتی (در پیمان) داری به گونه برابر (پیمانشان را) به سوی آنها بیفکن که خداوند خیانتکاران را دوست نمی‌دارد» سوره انفال، آیه ۵۸.</ref>.


همین [[آیه]] نیز سبب شد که [[پیامبر]]{{صل}} به راه نظامی علیه [[یهودیان بنی‌قینقاع]] روی بیاورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. [[پیامبر]] بعد از فراهم کردن [[لشکریان]]، [[پرچم]] را به دست "[[حمزه]] [[سیدالشهداء]]" داد. سپس "[[ابولبابه بن عبدالمنذر عمری]]" را به عنوان [[جانشین]] خود در [[مدینه]] برگزید و به سمت [[بنی‌قینقاع]] حرکت کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. آنان پانزده روز در قلاع مستحکم خود، در محاصره شدید قرار داشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.</ref> و بر اثر [[رعب]] و وحشتی که [[خداوند]] در [[دل]] آنان افکنده بود، یک تیر نیز پرتاب نکردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۵-۱۹۶؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰.</ref>
همین [[آیه]] نیز سبب شد که [[پیامبر]] {{صل}} به راه نظامی علیه [[یهودیان بنی‌قینقاع]] روی بیاورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. [[پیامبر]] بعد از فراهم کردن [[لشکریان]]، [[پرچم]] را به دست "[[حمزه]] [[سیدالشهداء]]" داد. سپس "[[ابولبابه بن عبدالمنذر عمری]]" را به عنوان [[جانشین]] خود در [[مدینه]] برگزید و به سمت [[بنی‌قینقاع]] حرکت کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. آنان پانزده روز در قلاع مستحکم خود، در محاصره شدید قرار داشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.</ref> و بر اثر [[رعب]] و وحشتی که [[خداوند]] در [[دل]] آنان افکنده بود، یک تیر نیز پرتاب نکردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۵-۱۹۶؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰.</ref>


==پایان [[جنگ]]==
== پایان [[جنگ]] ==
سرانجام [[بنی‌قینقاع]] درخواست [[پیغمبر]]{{صل}} را پذیرفتند و آنان [[متعهد]] شدند تمام دارایی‌هایشان را در [[اختیار]] [[مسلمانان]] قرار دهند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. از آنجا که این گروه از [[یهودیان]] افراد صنعت‌گری بودند، وسایل صنعتی و سلاح‌های زیادی در [[اختیار]] داشتند که همگی آنها به [[غنیمت]] [[پیامبر]]{{صل}} در آمد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۱۲۱.</ref>. پس از [[خروج]] [[بنی‌قینقاع]] از قلعه‌ها و [[فتح]] آنها به دست [[مسلمانان]]، به [[دستور]] [[رسول اکرم]]{{صل}} یکی از [[اصحاب]] به نام "[[محمد بن مسلم]]" [[اموال]] آنان را در [[اختیار]] گرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. [[مسلمانان]]، همه آنان را با طناب به هم بستند و "[[منذر بن قدامه سلمی]]" از [[قبیله]] بنی‌سلم را [[مسئول]] نگهداری از آنان کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ص۳۴۴.</ref>.
سرانجام [[بنی‌قینقاع]] درخواست [[پیغمبر]] {{صل}} را پذیرفتند و آنان [[متعهد]] شدند تمام دارایی‌هایشان را در [[اختیار]] [[مسلمانان]] قرار دهند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. از آنجا که این گروه از [[یهودیان]] افراد صنعت‌گری بودند، وسایل صنعتی و سلاح‌های زیادی در [[اختیار]] داشتند که همگی آنها به [[غنیمت]] [[پیامبر]] {{صل}} در آمد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۱۲۱.</ref>. پس از [[خروج]] [[بنی‌قینقاع]] از قلعه‌ها و [[فتح]] آنها به دست [[مسلمانان]]، به [[دستور]] [[رسول اکرم]] {{صل}} یکی از [[اصحاب]] به نام "[[محمد بن مسلم]]" [[اموال]] آنان را در [[اختیار]] گرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. [[مسلمانان]]، همه آنان را با طناب به هم بستند و "[[منذر بن قدامه سلمی]]" از [[قبیله]] بنی‌سلم را [[مسئول]] نگهداری از آنان کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ص۳۴۴.</ref>.


[[عبدالله بن ابی بن ابی‌سلول خزرجی]] که در [[دوران جاهلیت]]، قبیله‌اش با [[یهودیان بنی‌قینقاع]] هم‌پیمان بود، به [[باور]] اینکه [[خاتم انبیا]]{{صل}} قصد کشتن آنها را دارد، بر [[عفو]] آنان [[اصرار]] ورزید و گفت: "ای [[محمد]]{{صل}} با دوستانم نیکویی کن". [[پیامبر]]{{صل}} جوابی نداد. او درخواستش را دوباره گفت. حضرت از او رو برگرداند؛ اما وی گستاخی را به جایی رساند که دست در یقه [[زره]] آن حضرت فرو برد و بر خواسته‌اش [[اصرار]] ورزید. حضرت، [[خشمگین]] شد و فرمود: "وای بر تو! رهایم کن". اما باز هم [[عبدالله بن ابی]] بر سخنش [[اصرار]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸.</ref>. او آنقدر بر خواسته خود پافشاری کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴.</ref> تا در نهایت [[پیامبر]]{{صل}} به [[عبادة بن صامت]]، از اصحابش، [[دستور]] داد که آنان را کوچ دهد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۶-۱۹۷؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰.</ref>
[[عبدالله بن ابی بن ابی‌سلول خزرجی]] که در [[دوران جاهلیت]]، قبیله‌اش با [[یهودیان بنی‌قینقاع]] هم‌پیمان بود، به [[باور]] اینکه [[خاتم انبیا]] {{صل}} قصد کشتن آنها را دارد، بر [[عفو]] آنان [[اصرار]] ورزید و گفت: "ای [[محمد]] {{صل}} با دوستانم نیکویی کن". [[پیامبر]] {{صل}} جوابی نداد. او درخواستش را دوباره گفت. حضرت از او رو برگرداند؛ اما وی گستاخی را به جایی رساند که دست در یقه [[زره]] آن حضرت فرو برد و بر خواسته‌اش [[اصرار]] ورزید. حضرت، [[خشمگین]] شد و فرمود: "وای بر تو! رهایم کن". اما باز هم [[عبدالله بن ابی]] بر سخنش [[اصرار]] کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸.</ref>. او آنقدر بر خواسته خود پافشاری کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴.</ref> تا در نهایت [[پیامبر]] {{صل}} به [[عبادة بن صامت]]، از اصحابش، [[دستور]] داد که آنان را کوچ دهد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۶-۱۹۷؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰.</ref>


==سرانجام [[یهودیان بنی‌قینقاع]]==
== سرانجام [[یهودیان بنی‌قینقاع]] ==
[[یهودیان بنی‌قینقاع]] پس از [[آزادی]]، توقف سه روزه‌ای را از حضرت برای اخذ طلبکاری‌هایشان از [[مردم]] در خواست کردند که با موافقت مشروط [[پیامبر]]{{صل}} روبه‌رو شد. شرط حضرت آن بود که مهلت مذکور، تمدید نخواهد شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>. در طول این سه روز، [[عبدالله بن ابی]]، همراه برخی از سران [[بنی‌قینقاع]] برای [[گفتگو]] و منصرف کردن [[رسول اعظم]]{{صل}} از [[تصمیم]] گرفته‌ شده، مبنی بر کوچ اجباری [[یهودیان]]، نزد حضرت رفتند.
[[یهودیان بنی‌قینقاع]] پس از [[آزادی]]، توقف سه روزه‌ای را از حضرت برای اخذ طلبکاری‌هایشان از [[مردم]] در خواست کردند که با موافقت مشروط [[پیامبر]] {{صل}} روبه‌رو شد. شرط حضرت آن بود که مهلت مذکور، تمدید نخواهد شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>. در طول این سه روز، [[عبدالله بن ابی]]، همراه برخی از سران [[بنی‌قینقاع]] برای [[گفتگو]] و منصرف کردن [[رسول اعظم]] {{صل}} از [[تصمیم]] گرفته‌ شده، مبنی بر کوچ اجباری [[یهودیان]]، نزد حضرت رفتند.


درب منزل [[پیامبر]]{{صل}} "[[عویم بن ساعده]]" [[مانع]] ورود آنان به داخل منزل شد که به درگیری بین او و [[عبدالله بن ابی]] انجامید. در این حادثه، [[عبدالله بن ابی]] بر [[زمین]] افتاد و صورتش زخمی و [[خون]] از آن جاری شد. این موضوع، [[عزم]] [[یهودیان]] را در رفتن تقویت کرد؛ چرا که آنان پی بردند که دیگر هیچ راه چاره‌ای ندارند و این نکته را به [[عبدالله بن ابی]] نیز یادآور شدند؛ از این‌رو به سمت [[شام]] حرکت کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. آنان [[زنان]] و بچه‌های خود را سوار بر شتر کردند و خود، پیاده به راه افتادند و در طول مسیر به "وادی القری" و [[یهودیان]] آن منطقه وارد شدند. ایشان بعد از یک [[ماه]] استراحت و اخذ مرکب‌ها و کمک‌های [[مالی]]، دوباره به حرکت خود ادامه دادند. [[یهودیان]] آواره در منطقه "اذرعات" [[شام]] ساکن شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۰.</ref>، آنجا نیز دیری نپایید که منقرض شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.
درب منزل [[پیامبر]] {{صل}} "[[عویم بن ساعده]]" [[مانع]] ورود آنان به داخل منزل شد که به درگیری بین او و [[عبدالله بن ابی]] انجامید. در این حادثه، [[عبدالله بن ابی]] بر [[زمین]] افتاد و صورتش زخمی و [[خون]] از آن جاری شد. این موضوع، [[عزم]] [[یهودیان]] را در رفتن تقویت کرد؛ چرا که آنان پی بردند که دیگر هیچ راه چاره‌ای ندارند و این نکته را به [[عبدالله بن ابی]] نیز یادآور شدند؛ از این‌رو به سمت [[شام]] حرکت کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. آنان [[زنان]] و بچه‌های خود را سوار بر شتر کردند و خود، پیاده به راه افتادند و در طول مسیر به "وادی القری" و [[یهودیان]] آن منطقه وارد شدند. ایشان بعد از یک [[ماه]] استراحت و اخذ مرکب‌ها و کمک‌های [[مالی]]، دوباره به حرکت خود ادامه دادند. [[یهودیان]] آواره در منطقه "اذرعات" [[شام]] ساکن شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۰.</ref>، آنجا نیز دیری نپایید که منقرض شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.


درباره این [[غزوه]] باید [[یادآوری]] شود، [[خاتم انبیا]]{{صل}} برای اولین بار در این [[جنگ]]، [[خمس]] [[غنایم]] را دریافت کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۸.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} همچنین از میان سلاح‌ها سه کمان برای خود برگزید. کمانی به نام کتوم که در [[جنگ احد]] [[شکست]]، کمانی به نام [[روحاء]] و کمانی دیگر به نام بیضاء. همچنین دو [[زره]] به نام‌های صغدیه و فضه، سه [[شمشیر]] و سه نیزه نیز برداشت و باقی [[غنایم]] را میان [[مجاهدان]] تقسیم کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸- ۱۷۹.</ref>. سرانجام این [[غزوه]] در روزهای آغاز ذی‌القعده [[سال دوم هجرت]]، پایان پذیرفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۴۵.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۷-۱۹۸.</ref>
درباره این [[غزوه]] باید [[یادآوری]] شود، [[خاتم انبیا]] {{صل}} برای اولین بار در این [[جنگ]]، [[خمس]] [[غنایم]] را دریافت کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۸.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} همچنین از میان سلاح‌ها سه کمان برای خود برگزید. کمانی به نام کتوم که در [[جنگ احد]] [[شکست]]، کمانی به نام [[روحاء]] و کمانی دیگر به نام بیضاء. همچنین دو [[زره]] به نام‌های صغدیه و فضه، سه [[شمشیر]] و سه نیزه نیز برداشت و باقی [[غنایم]] را میان [[مجاهدان]] تقسیم کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸- ۱۷۹.</ref>. سرانجام این [[غزوه]] در روزهای آغاز ذی‌القعده [[سال دوم هجرت]]، پایان پذیرفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۴۵.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه قینقاع (مقاله)|غزوه قینقاع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۹۷-۱۹۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش