قبیله همدان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[همدان]] از [[قبایل]] بزرگ عربتباری است که از دیرباز [[گرایش]] بسیار به [[تشیع]] داشته است. [[رجال]] این [[قبیله]] معروف به [[شیعه]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} بوده، جمع کثیری از [[اصحاب]]، علما، [[محدثین]]، شعرا و امرا از این قبیله برخاستهاند. این قبیله نقش بسیار بزرگ و پُررنگی در [[تاریخ]] تشیع و وقایع و حوادث مرتبط با شیعه بخصوص [[حکومت امام علی]]{{ع}} داشتند و بدین جهت مورد [[ستایش]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند. | [[همدان]] از [[قبایل]] بزرگ عربتباری است که از دیرباز [[گرایش]] بسیار به [[تشیع]] داشته است. [[رجال]] این [[قبیله]] معروف به [[شیعه]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} بوده، جمع کثیری از [[اصحاب]]، علما، [[محدثین]]، شعرا و امرا از این قبیله برخاستهاند. این قبیله نقش بسیار بزرگ و پُررنگی در [[تاریخ]] تشیع و وقایع و حوادث مرتبط با شیعه بخصوص [[حکومت امام علی]] {{ع}} داشتند و بدین جهت مورد [[ستایش]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند. | ||
== [[نسب]] قبیله == | == [[نسب]] قبیله == | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
بخشی از مردم تیره شاکر هم در راه [[مکه]] و در مناطقی مانند «بَرط»، «عَستان»، «جِدره»، «طَلاح»، «اکتاف»، «نُشور»، «قصران»، «غلیل» و «ضدح» ساکنند. همه این مناطق یاد شده در سمت شرقی سکونتگاه [[همدانیان]] واقع است که به شاخه بزرگ بکیل متعلق است. اما ابتدای [[سرزمین]] [[حاشد]]، جراف است و مناطق ذَهبان، عَشر، عَلمان و رُحابه تا مرزهای حاز قرار دارند. ساکنان سرزمین «خَشَب» ترکیبی از شاخههای «وادعه»، «حاشد» و «بکیل» است. در قسمت غربی سکونتگاه همدانیان، «جَهران» و «بَوُن» با روستاهایشان قرار دارد. ساکنان «مَدَر» را شاخههای «یام» و «بکیل» و [[بنیخطیب بن اسعد]] تشکیل میدهند. «خَمِر» و «حَجور» از شهرهای دیگر [[همدان]] میباشد و در قسمت غربی که قلمرو [[حاشد]] است، قرار دارند و روستاهای حجور به سرزمینهای «عُذر» و «هنوم» و «ظُلیمه» متصل میگردد. <ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷-۲۲۲.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۳۰.</ref> | بخشی از مردم تیره شاکر هم در راه [[مکه]] و در مناطقی مانند «بَرط»، «عَستان»، «جِدره»، «طَلاح»، «اکتاف»، «نُشور»، «قصران»، «غلیل» و «ضدح» ساکنند. همه این مناطق یاد شده در سمت شرقی سکونتگاه [[همدانیان]] واقع است که به شاخه بزرگ بکیل متعلق است. اما ابتدای [[سرزمین]] [[حاشد]]، جراف است و مناطق ذَهبان، عَشر، عَلمان و رُحابه تا مرزهای حاز قرار دارند. ساکنان سرزمین «خَشَب» ترکیبی از شاخههای «وادعه»، «حاشد» و «بکیل» است. در قسمت غربی سکونتگاه همدانیان، «جَهران» و «بَوُن» با روستاهایشان قرار دارد. ساکنان «مَدَر» را شاخههای «یام» و «بکیل» و [[بنیخطیب بن اسعد]] تشکیل میدهند. «خَمِر» و «حَجور» از شهرهای دیگر [[همدان]] میباشد و در قسمت غربی که قلمرو [[حاشد]] است، قرار دارند و روستاهای حجور به سرزمینهای «عُذر» و «هنوم» و «ظُلیمه» متصل میگردد. <ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷-۲۲۲.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۳۰.</ref> | ||
از قصرهای معروف همدان، به «ناعط» و «عمران» اشاره شده است<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۶.</ref> و از شهرهای مهمشان به «بون»، «عُمران»، «جوف»، «خَمِر»، «حَجُور»، «رَیدَه»؛<ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷ - ۲۲۴.</ref> ضمن این که از روستای بزرگِ «حاز» -که در آن آثار باستانی از قبل از [[اسلام]] یافت شده است،- نیز از دیگر جایگاههای [[مردم]] این [[قوم]] یاد شده است.<ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۳.</ref>-<ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۸.</ref> | از قصرهای معروف همدان، به «ناعط» و «عمران» اشاره شده است<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۶.</ref> و از شهرهای مهمشان به «بون»، «عُمران»، «جوف»، «خَمِر»، «حَجُور»، «رَیدَه»؛<ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷ - ۲۲۴.</ref> ضمن این که از روستای بزرگِ «حاز» -که در آن آثار باستانی از قبل از [[اسلام]] یافت شده است، - نیز از دیگر جایگاههای [[مردم]] این [[قوم]] یاد شده است.<ref> حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۳.</ref>-<ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۸.</ref> | ||
== بنیهمدان پیش از اسلام == | == بنیهمدان پیش از اسلام == | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
== [[عقاید]] [[همدانیان]] پیش از [[اسلام]] == | == [[عقاید]] [[همدانیان]] پیش از [[اسلام]] == | ||
همدانیان نیز بمانند بسیاری دیگر از [[اعراب جاهلی]] [[بت]] میپرستیدند. آنان به [[عبادت]] بتی به نام «سواء» [[اشتغال]] داشتند؛<ref> عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.</ref> و نیز بتی مشهور به نام «یعوق» داشتند که آن را در «أَرحَب»<ref> سرزمینی است در یمن که به واسطه حضور یکی از تیرههای بزرگ همدان به نام أرحب به این نام نامگذاری شده است. یاقوت حموی، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[نصب]] کرده بودند و در [[پرستش]] آن با [[قوم]] [[خولان بن الحاف بن قضاعه]] مشارکت داشتند. آنان در ایام [[حج]]، [[مناسک]] خود را با تلبیه در کنار این بت آغاز میکردند و سپس راهی حج میشدند.<ref> زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.</ref> ابنکلبی بر این [[اعتقاد]] بود که «یعوق» از بتهای برجای مانده از [[قوم نوح]]{{ع}} بود که [[عمرو بن لحی]] آنها را در سواحل [[جده]] یافت و به کسانی که [[دعوت]] او را به پرستش [[اصنام]] [[اجابت]] میکردند، اهدا مینمود. همدانیان دعوت [[عمرو بن حی]] را به [[بتپرستی]] پذیرفتند و عمرو «یعوق» را به [[مالک بن مرثد بن جشم همدانی]] سپرد. همدانیان آن را در روستایی به نام «خَیوان»<ref>از سرزمینهای یمن که فاصلهاش تا مکه دو شب راه بود. یاقوت حموی، ج۲، ص۴۱۵.</ref> نصب کردند و همراه با [[همسایگان]] یمنی خود به پرستش آنها پرداختند.<ref> ابنکلبی، الاصنام، ص۵۸. نیز ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸.</ref> «[[یغوث]]» را نیز از دیگر بتهای این [[قبیله]] گفتهاند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> ضمن این که از بتی به نام «تألب» که در معبدی در [[شهر]] «رئام» نگهداری میشد نیز به عنوان [[بت]] خاص این [[قوم]] نام برده شده است.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> پس از [[غلبه]] [[همدانیان]] بر سبأییان و بهدست آوردن تخت [[پادشاهی]]، [[پرستش]] این بت در میان همدانیان منتشر شد و [[قبایل]] دیگر نیز رفته رفته به پرستش این بت روی آوردند و نذورات خود را تقدیمش میکردند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۱۴.</ref> پرستش این بت به مرور [[زمان]] به [[فراموشی]] سپرده شد و همدانیان رفته رفته به [[عبادت]] بتهای «[[یغوث]]» و «[[یعوق]]» روی آوردند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> [[الهه]] «قیان» هم از دیگر الهههای محلی بود که در میان [[مردم]] [[شبام]] جایگاهی برای خود داشت.<ref> العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۵۷.</ref> ضمن این که برخی منابع از احتمال ورود آیینهای [[مسیحیت]] و [[یهودیت]] و حتی زرتشتی به [[سرزمین]] [[همدان]] خبر داده و [[گرایش]] برخی از مردم قبیله به این [[ادیان]] را دور از [[ذهن]] ندانستهاند.<ref> ر. ک. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۴۸.</ref> | همدانیان نیز بمانند بسیاری دیگر از [[اعراب جاهلی]] [[بت]] میپرستیدند. آنان به [[عبادت]] بتی به نام «سواء» [[اشتغال]] داشتند؛<ref> عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.</ref> و نیز بتی مشهور به نام «یعوق» داشتند که آن را در «أَرحَب»<ref> سرزمینی است در یمن که به واسطه حضور یکی از تیرههای بزرگ همدان به نام أرحب به این نام نامگذاری شده است. یاقوت حموی، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[نصب]] کرده بودند و در [[پرستش]] آن با [[قوم]] [[خولان بن الحاف بن قضاعه]] مشارکت داشتند. آنان در ایام [[حج]]، [[مناسک]] خود را با تلبیه در کنار این بت آغاز میکردند و سپس راهی حج میشدند.<ref> زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.</ref> ابنکلبی بر این [[اعتقاد]] بود که «یعوق» از بتهای برجای مانده از [[قوم نوح]] {{ع}} بود که [[عمرو بن لحی]] آنها را در سواحل [[جده]] یافت و به کسانی که [[دعوت]] او را به پرستش [[اصنام]] [[اجابت]] میکردند، اهدا مینمود. همدانیان دعوت [[عمرو بن حی]] را به [[بتپرستی]] پذیرفتند و عمرو «یعوق» را به [[مالک بن مرثد بن جشم همدانی]] سپرد. همدانیان آن را در روستایی به نام «خَیوان»<ref>از سرزمینهای یمن که فاصلهاش تا مکه دو شب راه بود. یاقوت حموی، ج۲، ص۴۱۵.</ref> نصب کردند و همراه با [[همسایگان]] یمنی خود به پرستش آنها پرداختند.<ref> ابنکلبی، الاصنام، ص۵۸. نیز ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸.</ref> «[[یغوث]]» را نیز از دیگر بتهای این [[قبیله]] گفتهاند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> ضمن این که از بتی به نام «تألب» که در معبدی در [[شهر]] «رئام» نگهداری میشد نیز به عنوان [[بت]] خاص این [[قوم]] نام برده شده است.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> پس از [[غلبه]] [[همدانیان]] بر سبأییان و بهدست آوردن تخت [[پادشاهی]]، [[پرستش]] این بت در میان همدانیان منتشر شد و [[قبایل]] دیگر نیز رفته رفته به پرستش این بت روی آوردند و نذورات خود را تقدیمش میکردند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۱۴.</ref> پرستش این بت به مرور [[زمان]] به [[فراموشی]] سپرده شد و همدانیان رفته رفته به [[عبادت]] بتهای «[[یغوث]]» و «[[یعوق]]» روی آوردند.<ref> جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> [[الهه]] «قیان» هم از دیگر الهههای محلی بود که در میان [[مردم]] [[شبام]] جایگاهی برای خود داشت.<ref> العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۵۷.</ref> ضمن این که برخی منابع از احتمال ورود آیینهای [[مسیحیت]] و [[یهودیت]] و حتی زرتشتی به [[سرزمین]] [[همدان]] خبر داده و [[گرایش]] برخی از مردم قبیله به این [[ادیان]] را دور از [[ذهن]] ندانستهاند.<ref> ر. ک. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۴۸.</ref> | ||
== [[اسلام]] قبیله هَمدان == | == [[اسلام]] قبیله هَمدان == | ||
نخستین [[دیدار]] و آشنایی همدانیان با [[رسول خدا]]{{صل}} در موسم [[حج]] در ایام [[تبلیغ]] و [[دعوت]] [[رسول مکرم اسلام]]{{صل}} در [[مکه]] اتفاق افتاد. مردم این قبیله پس از [[آگاهی]] از [[ظهور]] رسول خدا{{صل}}، فردی به نام [[قیس بن نَمَط بن قیس]]<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۲۰.</ref> و به [[نقلی]] دیگر [[قیس بن مالک بن سعد همدانی ارحبی]] را به مکه فرستادند.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۶؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴۶</ref> قیس اسلام پذیرفت و قول مساعدت و [[یاری]] به [[پیامبر]]{{صل}} داد. [[حضرت]] او را به سوی قومش فرستاد و بدو فرمود چنانچه [[قبیله]] او [[اسلام]] آورند به سرزمینشان [[سفر]] خواهند کرد. بدینسان برخی از [[همدانیان]]، اسلام آوردند و پس از [[غسل]] در «جَوف المِحوَرَه» روی به سوی [[قبله]] ([[قدس]]) نمودند. قیس در بازگشت نزد [[رسول خدا]]{{صل}}، ایشان را از اسلام قومش با خبر کرد.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص۲۵۶.</ref> ابنسعد در روایتی دیگر از شخص دیگری که او نیز از شاخه ارحب [[همدان]] است خبر داده و آورده است او با رسول خدا{{صل}} [[دیدار]] داشته است. این مرد که [[عبدالله بن قیس بن امغزال]] نام داشت پس از این دیدار به [[حضرت]] [[وعده]] داد که با ایشان در سال بعد هم دیدار نماید. [[پیامبر]]{{صل}} او را به سوی قومش فرستاد اما وی توسط فردی از [[بنیزبید]] مشهور به [[ذباب]] کشته شد.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۵۲-۵۳.</ref> از این [[روایات]]، میتوان به اسلام تعدادی از افراد [[قبیله همدان]] در سالهای نخست [[ظهور اسلام]] پی برد. | نخستین [[دیدار]] و آشنایی همدانیان با [[رسول خدا]] {{صل}} در موسم [[حج]] در ایام [[تبلیغ]] و [[دعوت]] [[رسول مکرم اسلام]] {{صل}} در [[مکه]] اتفاق افتاد. مردم این قبیله پس از [[آگاهی]] از [[ظهور]] رسول خدا {{صل}}، فردی به نام [[قیس بن نَمَط بن قیس]]<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۲۰.</ref> و به [[نقلی]] دیگر [[قیس بن مالک بن سعد همدانی ارحبی]] را به مکه فرستادند.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۶؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴۶</ref> قیس اسلام پذیرفت و قول مساعدت و [[یاری]] به [[پیامبر]] {{صل}} داد. [[حضرت]] او را به سوی قومش فرستاد و بدو فرمود چنانچه [[قبیله]] او [[اسلام]] آورند به سرزمینشان [[سفر]] خواهند کرد. بدینسان برخی از [[همدانیان]]، اسلام آوردند و پس از [[غسل]] در «جَوف المِحوَرَه» روی به سوی [[قبله]] ([[قدس]]) نمودند. قیس در بازگشت نزد [[رسول خدا]] {{صل}}، ایشان را از اسلام قومش با خبر کرد.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص۲۵۶.</ref> ابنسعد در روایتی دیگر از شخص دیگری که او نیز از شاخه ارحب [[همدان]] است خبر داده و آورده است او با رسول خدا {{صل}} [[دیدار]] داشته است. این مرد که [[عبدالله بن قیس بن امغزال]] نام داشت پس از این دیدار به [[حضرت]] [[وعده]] داد که با ایشان در سال بعد هم دیدار نماید. [[پیامبر]] {{صل}} او را به سوی قومش فرستاد اما وی توسط فردی از [[بنیزبید]] مشهور به [[ذباب]] کشته شد.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۵۲-۵۳.</ref> از این [[روایات]]، میتوان به اسلام تعدادی از افراد [[قبیله همدان]] در سالهای نخست [[ظهور اسلام]] پی برد. | ||
همچنین بر پایه پارهای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا{{صل}} از [[غزوه تبوک]]، [[عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل]] -از [[ملوک]] و [[فرمانروایان]] قبیله همدان- با سایر ملوک [[حِمیَر]] [[مسلمان]] شده بودند و موضوع را به [[زرعة بن سیف بن ذی یزن]] خبر داده، [[مالک بن مراره رهاوی]] را با نامهای نزد پیامبر{{صل}} فرستادند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در بازگشت از [[تبوک]]، نامهای به خط [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} خطاب به عمیر و سایر [[مسلمانان]] قبیله همدان نوشت و ضمن ابراز [[خرسندی]] از اسلام آنان، ایشان را در [[امان خدا]] و [[رسول]]{{صل}} نامید.<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابناثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۷۹۴.</ref> سپس در [[عامالوفود]] ([[سال نهم هجرت]]) جمعی از سران قبیله همدان از جمله [[مالک بن نمط]]، [[ابوثَور]]، [[مالک بن أیفَع]]، [[ضِمام بن مالک سلمانی]] و [[عمیرة بن مالک خارفی]] در حالی که عمامههای عدنی بر سر بسته و لباسهای فاخر پوشیده بر مرکب و اسبهای بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان [[رجز]] میخواند و رؤسای [[قبیله همدان]] را [[مدح]]، و اوضاع [[اقتصادی]] و جغرافیایی و قهرمانان آن را میستود بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شدند<ref> ابنهشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۲۶۸.</ref> و از [[اسلام]] خود و [[قبیله]] خبر دادند.<ref> ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} نیز ضمن [[ستایش]] از این قبیله همدان در این [[دیدار]]،<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱.</ref> فرمانی برای [[همدانیان]] نوشت و سرزمینشان را به آنان واگذار نمود.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۴۹۵.</ref> اما در برخی دیگر از گزارشات، [[مسلمان]] شدن همه [[مردم]] [[یمن]] - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی{{ع}} به یمن در [[سال دهم هجری]] بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا{{صل}} در [[سال نهم هجری]] نخست [[خالد بن ولید]] را به یمن نزد بنیهمدان گُسیل داشت تا مردم را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند. خالد با جمعی سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در پی خالد به این [[سرزمین]] فرستاد و [[فرمان]] داد که خالد بن ولید به [[مدینه]] برگردد و از [[اصحاب]] و [[یاران]] خالد خواست چنانچه مایل باشند میتوانند در ملازمت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بمانند و اگر [[تمایل]] نداشتند، میتواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین نامهای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین{{ع}} همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی{{ع}} به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، [[طایفه]] [[همدان]] در برابر [[حضرت]] صف کشیده، مصمم به [[جنگ]] با ایشان شدند. علی{{ع}} نیز [[سپاه]] خود را [[منظم]] کرد و [[شمشیر]] به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با [[شجاعت]] تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر{{صل}} را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} [[آگاه]] نمود.<ref> ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص۱۰۵.</ref> گفتار و کلمات کوتاه [[حضرت]] در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که [[مردم]] [[همدان]] چون از منظور و دعوت پیامبر{{صل}} مطلع شدند، همگی در یک [[روز]] به دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[مسلمان]] شدند و حضرت، [[پیامبر]]{{صل}} را به توسط [[نامه]] از این واقعه باخبر کرد.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲</ref> پیامبر{{صل}} پس از اطلاع از موضوع، [[سجده شکر]] بهجای آورد و بر [[قبیله همدان]] [[درود]] فرستاد<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۳۹۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۲۶ -۳۰.</ref> پس از [[اسلام]] [[همدانیان]]، دیگر [[قبایل یمن]] نیز به [[تبعیت]] از این [[قبیله]]، اسلام آوردند.<ref> حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳.</ref> | همچنین بر پایه پارهای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا {{صل}} از [[غزوه تبوک]]، [[عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل]] -از [[ملوک]] و [[فرمانروایان]] قبیله همدان- با سایر ملوک [[حِمیَر]] [[مسلمان]] شده بودند و موضوع را به [[زرعة بن سیف بن ذی یزن]] خبر داده، [[مالک بن مراره رهاوی]] را با نامهای نزد پیامبر {{صل}} فرستادند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در بازگشت از [[تبوک]]، نامهای به خط [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} خطاب به عمیر و سایر [[مسلمانان]] قبیله همدان نوشت و ضمن ابراز [[خرسندی]] از اسلام آنان، ایشان را در [[امان خدا]] و [[رسول]] {{صل}} نامید.<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابناثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۷۹۴.</ref> سپس در [[عامالوفود]] ([[سال نهم هجرت]]) جمعی از سران قبیله همدان از جمله [[مالک بن نمط]]، [[ابوثَور]]، [[مالک بن أیفَع]]، [[ضِمام بن مالک سلمانی]] و [[عمیرة بن مالک خارفی]] در حالی که عمامههای عدنی بر سر بسته و لباسهای فاخر پوشیده بر مرکب و اسبهای بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان [[رجز]] میخواند و رؤسای [[قبیله همدان]] را [[مدح]]، و اوضاع [[اقتصادی]] و جغرافیایی و قهرمانان آن را میستود بر [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شدند<ref> ابنهشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۲۶۸.</ref> و از [[اسلام]] خود و [[قبیله]] خبر دادند.<ref> ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} نیز ضمن [[ستایش]] از این قبیله همدان در این [[دیدار]]،<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱.</ref> فرمانی برای [[همدانیان]] نوشت و سرزمینشان را به آنان واگذار نمود.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۴۹۵.</ref> اما در برخی دیگر از گزارشات، [[مسلمان]] شدن همه [[مردم]] [[یمن]] - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی {{ع}} به یمن در [[سال دهم هجری]] بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا {{صل}} در [[سال نهم هجری]] نخست [[خالد بن ولید]] را به یمن نزد بنیهمدان گُسیل داشت تا مردم را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند. خالد با جمعی سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را در پی خالد به این [[سرزمین]] فرستاد و [[فرمان]] داد که خالد بن ولید به [[مدینه]] برگردد و از [[اصحاب]] و [[یاران]] خالد خواست چنانچه مایل باشند میتوانند در ملازمت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بمانند و اگر [[تمایل]] نداشتند، میتواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین نامهای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین {{ع}} همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی {{ع}} به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، [[طایفه]] [[همدان]] در برابر [[حضرت]] صف کشیده، مصمم به [[جنگ]] با ایشان شدند. علی {{ع}} نیز [[سپاه]] خود را [[منظم]] کرد و [[شمشیر]] به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با [[شجاعت]] تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر {{صل}} را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}} [[آگاه]] نمود.<ref> ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص۱۰۵.</ref> گفتار و کلمات کوتاه [[حضرت]] در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که [[مردم]] [[همدان]] چون از منظور و دعوت پیامبر {{صل}} مطلع شدند، همگی در یک [[روز]] به دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[مسلمان]] شدند و حضرت، [[پیامبر]] {{صل}} را به توسط [[نامه]] از این واقعه باخبر کرد.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲</ref> پیامبر {{صل}} پس از اطلاع از موضوع، [[سجده شکر]] بهجای آورد و بر [[قبیله همدان]] [[درود]] فرستاد<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۳۹۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۲۶ -۳۰.</ref> پس از [[اسلام]] [[همدانیان]]، دیگر [[قبایل یمن]] نیز به [[تبعیت]] از این [[قبیله]]، اسلام آوردند.<ref> حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳.</ref> | ||
حضور [[حضرت علی]]{{ع}} در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در [[سال دهم هجری]]، سنگ بنای [[گرایش]] این قبیله به سوی [[اهل بیت]]{{ع}} و [[تشیع]] بود. چندان که شاخههای بنیهمدان جز شاخه بنیناعط که به جهت [[دشمنی]] با بنیسبیع - شاخه دیگر همدان که [[شیعه]] بودند - برای مدتی [[عثمانی]] گردیدند، همه شیعه بودند.<ref> دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.</ref> | حضور [[حضرت علی]] {{ع}} در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در [[سال دهم هجری]]، سنگ بنای [[گرایش]] این قبیله به سوی [[اهل بیت]] {{ع}} و [[تشیع]] بود. چندان که شاخههای بنیهمدان جز شاخه بنیناعط که به جهت [[دشمنی]] با بنیسبیع - شاخه دیگر همدان که [[شیعه]] بودند - برای مدتی [[عثمانی]] گردیدند، همه شیعه بودند.<ref> دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.</ref> | ||
[[تکریم]] و [[تعظیم]] [[رسول خدا]]{{صل}} از همدانیان و [[نامهها]] و فرمانهای متعددی که حضرت برای این [[قوم]] انشاء فرمودند<ref> محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد{{صل}}، ص۲۷۸.</ref> حکایت از توجه خاص [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} به این قبیله دارد<ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۸۰.</ref> نقل است که پیامبر{{صل}} در روایتی قبیله همدان را ستود و آنان را تیرهای [[نیکو]] برشمرد که در [[یاری]] اسلام شتابان و در [[سختیها]] شکیبایند. حضرت در ادامه این [[روایت]]، این قبیله را محل خیزش [[ابدال]] معرفی کرده، [[اوتاد]] را از این قوم برشمردهاند.<ref> متقی | [[تکریم]] و [[تعظیم]] [[رسول خدا]] {{صل}} از همدانیان و [[نامهها]] و فرمانهای متعددی که حضرت برای این [[قوم]] انشاء فرمودند<ref> محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد {{صل}}، ص۲۷۸.</ref> حکایت از توجه خاص [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} به این قبیله دارد<ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۸۰.</ref> نقل است که پیامبر {{صل}} در روایتی قبیله همدان را ستود و آنان را تیرهای [[نیکو]] برشمرد که در [[یاری]] اسلام شتابان و در [[سختیها]] شکیبایند. حضرت در ادامه این [[روایت]]، این قبیله را محل خیزش [[ابدال]] معرفی کرده، [[اوتاد]] را از این قوم برشمردهاند.<ref> متقی هندی، کنز العمال، حدیث ۳۴۰۳۰. </ref> | ||
== همدانیان در [[دوره اسلامی]] == | == همدانیان در [[دوره اسلامی]] == | ||
=== [[سرکوب]] [[اسود عنسی]] === | === [[سرکوب]] [[اسود عنسی]] === | ||
با خروج [[اسود عنسی]] در یمن و [[سیطره]] او بر صنعاء، [[عامر بن شهر همدانی]] - عامل [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[همدان]]- نخستین کس بود که بر او [[اعتراض]] کرد<ref> ابناثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۸۳.</ref> و [[مردم]] را برای مقابله و [[مخالفت]] با او [[دعوت]] نمود.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.</ref> با رسیدن [[نامه]] رسول خدا{{صل}} بهدست [[کارگزاران]] [[یمن]] و رؤسای [[قبایل]] مبنی بر دفع [[شورش]] [[اسود عنسی]]، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی همراه با رؤسای [[حمیر]] «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» به مخالفت با این [[پیامبر دروغین]] برخاسته، با [[نامهنگاری]] به قبایل دیگر، از آنان در دفع این [[فتنه]] درخواست کمک نمودند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۴۰.</ref> با روی گردان شدن [[قیس بن عبدیغوث مذحجی]] از اسود و قرار گرفتن او در شمار [[مخالفان]] اسود، مقدمات [[سرکوب]] شورش اسود در اتحادیهای که ابناء، [[همدان]] و [[مذحج]] در آن قرار داشتند، فراهم گردید. آنان پس از اخذ قول مساعد از «[[آزاد]]» -[[همسر]] [[باذان]]- جهت [[همکاری]] با ایشان، هنگامی که قیس بن عبدیغوث از سوی اسود برای کاری نزد وی فرا خوانده شد، نزد او رفتند اما موفق به انجام [[نیت]] خود نشدند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.</ref> تا اینکه [[ایرانیان]] با همکاری [[همدانیان]] و [[حمیریان]] و به پیشنهاد «آزاد» -همسر باذان- برای کشتن اسود شبانه به [[خانه]] اسود نقب زدند<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۴.</ref> و بدین ترتیب توانستند با [[قتل]] او به قائله این پیامبر دروغین خاتمه دهند.<ref> شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۴، ص۵۱.</ref> پس از کشته شدن اسود، [[یاران]] قیس -که جمعی از همدان و حمیر و مراد و ابناء بودند- به سرکوب نیروهای اسود عنسی پرداختند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۵.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۶۳-۶۴.</ref> | با خروج [[اسود عنسی]] در یمن و [[سیطره]] او بر صنعاء، [[عامر بن شهر همدانی]] - عامل [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[همدان]]- نخستین کس بود که بر او [[اعتراض]] کرد<ref> ابناثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۸۳.</ref> و [[مردم]] را برای مقابله و [[مخالفت]] با او [[دعوت]] نمود.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.</ref> با رسیدن [[نامه]] رسول خدا {{صل}} بهدست [[کارگزاران]] [[یمن]] و رؤسای [[قبایل]] مبنی بر دفع [[شورش]] [[اسود عنسی]]، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی همراه با رؤسای [[حمیر]] «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» به مخالفت با این [[پیامبر دروغین]] برخاسته، با [[نامهنگاری]] به قبایل دیگر، از آنان در دفع این [[فتنه]] درخواست کمک نمودند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۴۰.</ref> با روی گردان شدن [[قیس بن عبدیغوث مذحجی]] از اسود و قرار گرفتن او در شمار [[مخالفان]] اسود، مقدمات [[سرکوب]] شورش اسود در اتحادیهای که ابناء، [[همدان]] و [[مذحج]] در آن قرار داشتند، فراهم گردید. آنان پس از اخذ قول مساعد از «[[آزاد]]» -[[همسر]] [[باذان]]- جهت [[همکاری]] با ایشان، هنگامی که قیس بن عبدیغوث از سوی اسود برای کاری نزد وی فرا خوانده شد، نزد او رفتند اما موفق به انجام [[نیت]] خود نشدند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.</ref> تا اینکه [[ایرانیان]] با همکاری [[همدانیان]] و [[حمیریان]] و به پیشنهاد «آزاد» -همسر باذان- برای کشتن اسود شبانه به [[خانه]] اسود نقب زدند<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۴.</ref> و بدین ترتیب توانستند با [[قتل]] او به قائله این پیامبر دروغین خاتمه دهند.<ref> شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۴، ص۵۱.</ref> پس از کشته شدن اسود، [[یاران]] قیس -که جمعی از همدان و حمیر و مراد و ابناء بودند- به سرکوب نیروهای اسود عنسی پرداختند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۵.</ref>.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۶۳-۶۴.</ref> | ||
علاوه بر مطالب فوق، روایاتی هم بر بهرهگیری [[رسول خدا]]{{صل}} از دو [[قبیله مذحج]] و [[همدان]] در دفع [[فتنه]] [[اسود عنسی]] دلالت دارد.<ref> محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۴۶۴.</ref> با وجود این همکاریها، اخباری نیز در دست است که از [[همراهی]] مردمانی از قبیله مذحج و همدان و دیگر [[قبایل]] ساکن [[صنعا]] با اسود عنسی،<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.</ref> زمانی که [[اسود]] در ذیالحجه [[سال دهم هجری]]، دعوی خود را اظهار و مناطق بین [[نجران]] تا صنعاء را [[تصرف]] کرد، حکایت دارد.<ref> ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.</ref> | علاوه بر مطالب فوق، روایاتی هم بر بهرهگیری [[رسول خدا]] {{صل}} از دو [[قبیله مذحج]] و [[همدان]] در دفع [[فتنه]] [[اسود عنسی]] دلالت دارد.<ref> محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۴۶۴.</ref> با وجود این همکاریها، اخباری نیز در دست است که از [[همراهی]] مردمانی از قبیله مذحج و همدان و دیگر [[قبایل]] ساکن [[صنعا]] با اسود عنسی،<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.</ref> زمانی که [[اسود]] در ذیالحجه [[سال دهم هجری]]، دعوی خود را اظهار و مناطق بین [[نجران]] تا صنعاء را [[تصرف]] کرد، حکایت دارد.<ref> ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.</ref> | ||
=== واقعه رده === | === واقعه رده === | ||
بر پایه برخی [[اخبار]]، [[همدانیان]] در جریان فتنه [[پیامبران دروغین]] و نیز وقایع [[ارتداد]] برخی [[اقوام]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، مصمم به بازگشت از [[اسلام]] بودند ولی با راهنماییهای بزرگان خود همچون «[[مران بن ذی عمیر]]» و «[[عبدالله بن مالک ارحبی]]» بر اسلام [[استوار]] ماندند.<ref> ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> بزرگان همدان خطاب به [[قبیله]] خود چنین گفتند: «ای گروه همدان؛ شما محمد{{صل}} را نمیپرستیدید بلکه شما خدای محمد{{صل}} را میپرستیدید و او زنده است و نمیمیرد. شما [[خدا]] و رسولش را [[اطاعت]] نمودید و بدانید که او شما را از [[آتش]] [[نجات]] داد و [[خداوند]] دوستانش را [[گمراه]] نمیکند».<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۳-۳۴؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۶۵.</ref> سپس هیأتی را روانه [[مدینه]] نمودند و [[ابوبکر]] را از [[ثبات]] خود و استمرار اسلام خود با خبر کردند. عدم شرکت همدانیان در واقعه رده، از [[اندوه]] آنان از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} نشأت گرفته بود و این امر در شعری که «مرّان» در رثای [[پیامبر اعظم]]{{صل}} سروده بود<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۲-۳۴</ref> و نیز سخنان بزرگان این [[قوم]] در اطاعت از [[دستورات]] خدا و [[رسول]] او روشن است. | بر پایه برخی [[اخبار]]، [[همدانیان]] در جریان فتنه [[پیامبران دروغین]] و نیز وقایع [[ارتداد]] برخی [[اقوام]] پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، مصمم به بازگشت از [[اسلام]] بودند ولی با راهنماییهای بزرگان خود همچون «[[مران بن ذی عمیر]]» و «[[عبدالله بن مالک ارحبی]]» بر اسلام [[استوار]] ماندند.<ref> ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> بزرگان همدان خطاب به [[قبیله]] خود چنین گفتند: «ای گروه همدان؛ شما محمد {{صل}} را نمیپرستیدید بلکه شما خدای محمد {{صل}} را میپرستیدید و او زنده است و نمیمیرد. شما [[خدا]] و رسولش را [[اطاعت]] نمودید و بدانید که او شما را از [[آتش]] [[نجات]] داد و [[خداوند]] دوستانش را [[گمراه]] نمیکند».<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۳-۳۴؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۶۵.</ref> سپس هیأتی را روانه [[مدینه]] نمودند و [[ابوبکر]] را از [[ثبات]] خود و استمرار اسلام خود با خبر کردند. عدم شرکت همدانیان در واقعه رده، از [[اندوه]] آنان از [[رحلت نبی اکرم]] {{صل}} نشأت گرفته بود و این امر در شعری که «مرّان» در رثای [[پیامبر اعظم]] {{صل}} سروده بود<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۲-۳۴</ref> و نیز سخنان بزرگان این [[قوم]] در اطاعت از [[دستورات]] خدا و [[رسول]] او روشن است. | ||
=== [[فتوحات]] === | === [[فتوحات]] === | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
[[مردم]] همدان در [[فتوحات]] [[مصر]] نیز حضوری گسترده داشتند. پس از آنکه [[عمرو بن عاص]] از [[عمر]] برای [[فتح مصر]] یاریطلبید، وی [[دوازده]] هزار نفر از [[قبایل]] همدان، بلی و صدف را به فرماندهی [[زبیر]] به سوی او فرستاد. در این درگیری که [[سپاه اسلام]] از منجنیق علیه [[رومیان]] استفاده نمود، [[قبیله همدان]] در ضربه زدن به حصار و فتح این [[دژ]] نقش مؤثر ایفا نمود.<ref> ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۳۹.</ref> | [[مردم]] همدان در [[فتوحات]] [[مصر]] نیز حضوری گسترده داشتند. پس از آنکه [[عمرو بن عاص]] از [[عمر]] برای [[فتح مصر]] یاریطلبید، وی [[دوازده]] هزار نفر از [[قبایل]] همدان، بلی و صدف را به فرماندهی [[زبیر]] به سوی او فرستاد. در این درگیری که [[سپاه اسلام]] از منجنیق علیه [[رومیان]] استفاده نمود، [[قبیله همدان]] در ضربه زدن به حصار و فتح این [[دژ]] نقش مؤثر ایفا نمود.<ref> ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۳۹.</ref> | ||
به جهت وجود [[نظام قبیلهای]] در فتوح، بیشتر از نام [[فرماندهان]] و بزرگان قبایل میتوان به [[میزان]] حضور هر قبیله در [[جنگها]] پی برد. از اینرو به دلیل عدم [[انتصاب]] فردی از همدانیان به فرماندهی حداقل یکی از قسمتهای سپاه، از مشارکت آنان در فتوحات [[ایران]] -علی رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند،- خبر چندانی در دست نیست. با این حال، [[اخبار]] جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و [[روایات]] [[تاریخی]]، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان رهنمون میشود. از جمله آنکه بنو همدان در پی درخواست [[عمر بن خطاب]] از [[قبایل یمنی]] در [[پیکار]] جسر ([[سال ۱۳ هجری]]) و فتوحات [[عراق]] شرکت کردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵.</ref> همچنین در اخبار موجود از [[جنگ قادسیه]] (۱۴ [[هجری]]) و در اثنای [[نبرد قادسیه]] زمانی که نیروهای [[یمنی]] پس از پایان [[جنگ یرموک]] از [[شام]] به [[عراق]] آمدند، نام [[سعید بن نَمران ناعطی همدانی]] به همراه هفتاد نفر نیز به چشم میخورد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۵۲-۵۵۳.</ref> مؤلف کتاب «[[اهل الیمن فی صدر الاسلام (کتاب)|اهل الیمن فی صدر الاسلام]]»، از حضور [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]] و قبیلهاش در آخرین مرحله جنگ قادسیه خبر داده است.<ref> الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.</ref> ضمن این که از «[[قیس بن ارقط بن حارث]]» از شاخه بنیشاکر [[همدان]] نیز به عنوان یکی دیگر از شرکت کنندگان همدانی در این [[جنگ]] یاد کردهاند.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۴۳.</ref> در [[فتح]] [[مدائن]] نیز به جهت دلیل مذکور کمتر به نام همدانی بر میخوریم. ولی تنها به [[لطف]] عبور [[مالک بن کعب همدانی]] و شصت نفر از داوطلبان [[سپاه اسلام]] از دجله پس از فتح «بهر [[سیر]]» است که نقش همدان در فتح مدائن و همچنین فتح «بهر سیر» بر ما روشن میگردد. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴،ص۹.</ref> | به جهت وجود [[نظام قبیلهای]] در فتوح، بیشتر از نام [[فرماندهان]] و بزرگان قبایل میتوان به [[میزان]] حضور هر قبیله در [[جنگها]] پی برد. از اینرو به دلیل عدم [[انتصاب]] فردی از همدانیان به فرماندهی حداقل یکی از قسمتهای سپاه، از مشارکت آنان در فتوحات [[ایران]] -علی رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند، - خبر چندانی در دست نیست. با این حال، [[اخبار]] جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و [[روایات]] [[تاریخی]]، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان رهنمون میشود. از جمله آنکه بنو همدان در پی درخواست [[عمر بن خطاب]] از [[قبایل یمنی]] در [[پیکار]] جسر ([[سال ۱۳ هجری]]) و فتوحات [[عراق]] شرکت کردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵.</ref> همچنین در اخبار موجود از [[جنگ قادسیه]] (۱۴ [[هجری]]) و در اثنای [[نبرد قادسیه]] زمانی که نیروهای [[یمنی]] پس از پایان [[جنگ یرموک]] از [[شام]] به [[عراق]] آمدند، نام [[سعید بن نَمران ناعطی همدانی]] به همراه هفتاد نفر نیز به چشم میخورد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۵۲-۵۵۳.</ref> مؤلف کتاب «[[اهل الیمن فی صدر الاسلام (کتاب)|اهل الیمن فی صدر الاسلام]]»، از حضور [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]] و قبیلهاش در آخرین مرحله جنگ قادسیه خبر داده است.<ref> الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.</ref> ضمن این که از «[[قیس بن ارقط بن حارث]]» از شاخه بنیشاکر [[همدان]] نیز به عنوان یکی دیگر از شرکت کنندگان همدانی در این [[جنگ]] یاد کردهاند.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۴۳.</ref> در [[فتح]] [[مدائن]] نیز به جهت دلیل مذکور کمتر به نام همدانی بر میخوریم. ولی تنها به [[لطف]] عبور [[مالک بن کعب همدانی]] و شصت نفر از داوطلبان [[سپاه اسلام]] از دجله پس از فتح «بهر [[سیر]]» است که نقش همدان در فتح مدائن و همچنین فتح «بهر سیر» بر ما روشن میگردد. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴،ص۹.</ref> | ||
در [[نبرد]] [[نهاوند]] که نیروهای [[مسلمان]] را [[نعمان بن مقرن مزنی]] [[فرماندهی]] میکرد نیز، [[همدانیان]] حضور داشتند.؛ چراکه [[سعید بن قیس همدانی]] علاوه بر چادری که برای خود داشت به همراه [[حذیفة بن یمان]]، [[عقبة بن عمرو]]، [[اشعث بن قیس]] و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج۱، ص۵۴۲.</ref> پس از [[تسخیر]] نهاوند، [[نعیم بن مقرن]] پس از دریافت خبر گرد آمدن سپاهی از [[ایرانیان]] به فرماندهی اسفندیار [[برادر]] رستم در «واج رود»، [[یزید بن قیس ارحبی]] همدانی را [[جانشین]] خود در هَمَدان کرد و خود به [[ری]] رفت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴۸-۱۵۰.</ref> | در [[نبرد]] [[نهاوند]] که نیروهای [[مسلمان]] را [[نعمان بن مقرن مزنی]] [[فرماندهی]] میکرد نیز، [[همدانیان]] حضور داشتند. ؛ چراکه [[سعید بن قیس همدانی]] علاوه بر چادری که برای خود داشت به همراه [[حذیفة بن یمان]]، [[عقبة بن عمرو]]، [[اشعث بن قیس]] و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج۱، ص۵۴۲.</ref> پس از [[تسخیر]] نهاوند، [[نعیم بن مقرن]] پس از دریافت خبر گرد آمدن سپاهی از [[ایرانیان]] به فرماندهی اسفندیار [[برادر]] رستم در «واج رود»، [[یزید بن قیس ارحبی]] همدانی را [[جانشین]] خود در هَمَدان کرد و خود به [[ری]] رفت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴۸-۱۵۰.</ref> | ||
علاوه بر شرکت همدانیان در فتوح اولیه، آنان در [[فتوحات]] بعدی در [[سرزمین]] [[ایران]] نیز نقش داشتند که به همراه سپاهیانی از [[کوفه]] که برای [[فتح]] شهرهای ایران یا [[سرکوب]] [[شورش]] شهرهای فتح شده اعزام میشدند شرکت داشتند.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۲-۷۳.</ref> | علاوه بر شرکت همدانیان در فتوح اولیه، آنان در [[فتوحات]] بعدی در [[سرزمین]] [[ایران]] نیز نقش داشتند که به همراه سپاهیانی از [[کوفه]] که برای [[فتح]] شهرهای ایران یا [[سرکوب]] [[شورش]] شهرهای فتح شده اعزام میشدند شرکت داشتند.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۲-۷۳.</ref> | ||
== [[همدانیان]] و اسکان در شهرهای [[اسلامی]] == | == [[همدانیان]] و اسکان در شهرهای [[اسلامی]] == | ||
پیش از بنیان نهادن [[شهر کوفه]] و در جریان [[فتوحات اسلامی]] [[قبایل]] مختلفی مشارکت داشتند. این قبایل، در [[جنگ]]، تحت [[نظام]] اعشار اداره میشدند به این معنا که [[سعد بن ابیوقاص]] –امیر [[لشکر اسلام]]-، [[سپاه]] خود را به ده قسمت تقسیم میکرد و برای هر قسمت [[فرماندهی]] [[انتخاب]] مینمود. در هر یک از این قسمتها که به نام [[عشر]] خوانده میشد، دو یا چند [[قبیله]] یا تیرههایی از قبایل مختلف، فعالیت میکردند. پس از تأسیس کوفه در [[سال ۱۷ هجری]] و [[شهرنشین]] شدن [[لشکریان]]، سعد بن وقاص به دستور [[عمر بن خطاب]]، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از [[نسبشناسان]] [[عرب]]-از جمله [[سعید بن نمران همدانی]]- [[دعوت]] کرد قبایل و تیرههایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل [[جمعیت]] عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام سبع خوانده میشد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.<ref> این نظام در زمان امارت زیاد بن ابیه به نظام ارباع تغییر یافت به گونهای که کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم شدند و فرماندهانی برای ارباع گردید. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردمشناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.</ref> در این تقسیمبندی، [[همدانیها]] به همراه [[قبایل یمنی]] [[مذحج]]، [[همدان]] و کنده به سبب [[سیادت]] و ریاستی که داشتند<ref> باقر شریف قرشی، حیات الامام حسین{{ع}}، ج۲، ص۴۳۲-۴۳۷. </ref> در بخش شرقی [[مسجد کوفه]] مستقر شدند.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱. نیز ر.ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.</ref> این تقسیمبندی تا [[سال ۳۶ هجری]] که علی{{ع}} به [[کوفه]] آمد برقرار بود و در این [[زمان]] [[امام]]{{ع}} تغییراتی در ترکیب گروهها به وجود آوردند. بر اساس این گروهبندی جدید، [[همدان]] تنها با [[قبیله]] [[یمنی]] [[حمیر]] هم گروه شد<ref> محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.</ref> و [[مذحج]] به گروه دیگر انتقال یافت. در [[سال ۵۰ هجری]] زمانی که [[زیاد بن ابیه]] – فرماندار [[معاویه]] در [[عراق]] - [[نظام]] ارباع را جایگزین نظام پیشین نمود، گروهبندی جدیدی شکل گرفت که بر اساس آن [[همدانیان]] با قبیله نزاری [[تمیم]] هم گروه شدند.<ref> محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۲.</ref> | پیش از بنیان نهادن [[شهر کوفه]] و در جریان [[فتوحات اسلامی]] [[قبایل]] مختلفی مشارکت داشتند. این قبایل، در [[جنگ]]، تحت [[نظام]] اعشار اداره میشدند به این معنا که [[سعد بن ابیوقاص]] –امیر [[لشکر اسلام]]-، [[سپاه]] خود را به ده قسمت تقسیم میکرد و برای هر قسمت [[فرماندهی]] [[انتخاب]] مینمود. در هر یک از این قسمتها که به نام [[عشر]] خوانده میشد، دو یا چند [[قبیله]] یا تیرههایی از قبایل مختلف، فعالیت میکردند. پس از تأسیس کوفه در [[سال ۱۷ هجری]] و [[شهرنشین]] شدن [[لشکریان]]، سعد بن وقاص به دستور [[عمر بن خطاب]]، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از [[نسبشناسان]] [[عرب]]-از جمله [[سعید بن نمران همدانی]]- [[دعوت]] کرد قبایل و تیرههایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل [[جمعیت]] عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام سبع خوانده میشد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.<ref> این نظام در زمان امارت زیاد بن ابیه به نظام ارباع تغییر یافت به گونهای که کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم شدند و فرماندهانی برای ارباع گردید. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردمشناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.</ref> در این تقسیمبندی، [[همدانیها]] به همراه [[قبایل یمنی]] [[مذحج]]، [[همدان]] و کنده به سبب [[سیادت]] و ریاستی که داشتند<ref> باقر شریف قرشی، حیات الامام حسین {{ع}}، ج۲، ص۴۳۲-۴۳۷. </ref> در بخش شرقی [[مسجد کوفه]] مستقر شدند.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱. نیز ر. ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.</ref> این تقسیمبندی تا [[سال ۳۶ هجری]] که علی {{ع}} به [[کوفه]] آمد برقرار بود و در این [[زمان]] [[امام]] {{ع}} تغییراتی در ترکیب گروهها به وجود آوردند. بر اساس این گروهبندی جدید، [[همدان]] تنها با [[قبیله]] [[یمنی]] [[حمیر]] هم گروه شد<ref> محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.</ref> و [[مذحج]] به گروه دیگر انتقال یافت. در [[سال ۵۰ هجری]] زمانی که [[زیاد بن ابیه]] – فرماندار [[معاویه]] در [[عراق]] - [[نظام]] ارباع را جایگزین نظام پیشین نمود، گروهبندی جدیدی شکل گرفت که بر اساس آن [[همدانیان]] با قبیله نزاری [[تمیم]] هم گروه شدند.<ref> محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۲.</ref> | ||
موقعیت [[قبیله همدان]] در زمان [[عثمان بن عفان]]، [[خلیفه سوم]]، مستحکم شد<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱.</ref> و آنان پس از مدتی به لحاظ [[جمعیت]]، بزرگترین قبیله [[شهر کوفه]] را تشکیل دادند <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۱۱.</ref> بواسطه این امر، آنها به «قبیله [[اهل عراق]]» و «قبیله کوفه» شناخته شدند.<ref> الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.</ref> به گزارش [[طبری]] شاخههایی از این قبیله در شمال کوفه [[زندگی]] میکردند و این مطلب با گزارشی که در آن آمده، علی{{ع}} در بازگشت از [[صفین]] از محل استقرار برخی شاخههای [[همدان]] که در شمال کوفه بود، عبور کردند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۲.</ref> سازگار است. اما [[یعقوبی]] در کتاب خود به پراکنده بودن قبیله همدان در کوفه اشاره دارد. <ref> یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۷۳.</ref> شاخههای بسیاری از همدان که مؤلف «[[تاریخ کوفه (کتاب)|تاریخ کوفه]]» تعداد آنان را بیست و چهار شاخه برشمرده است،<ref> البراقی النجفی، تاریخ الکوفه، ص۲۰۳.</ref> -همچون خیوان، [[مالک بن عذر]]، [[یام]]، [[وادعه]]، [[شبام]]، [[صائد]]، حجور، نهم و...- در کوفه ساکن بودند.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۶۱-۱۹۵.</ref> | موقعیت [[قبیله همدان]] در زمان [[عثمان بن عفان]]، [[خلیفه سوم]]، مستحکم شد<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱.</ref> و آنان پس از مدتی به لحاظ [[جمعیت]]، بزرگترین قبیله [[شهر کوفه]] را تشکیل دادند <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۱۱.</ref> بواسطه این امر، آنها به «قبیله [[اهل عراق]]» و «قبیله کوفه» شناخته شدند.<ref> الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.</ref> به گزارش [[طبری]] شاخههایی از این قبیله در شمال کوفه [[زندگی]] میکردند و این مطلب با گزارشی که در آن آمده، علی {{ع}} در بازگشت از [[صفین]] از محل استقرار برخی شاخههای [[همدان]] که در شمال کوفه بود، عبور کردند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۲.</ref> سازگار است. اما [[یعقوبی]] در کتاب خود به پراکنده بودن قبیله همدان در کوفه اشاره دارد. <ref> یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۷۳.</ref> شاخههای بسیاری از همدان که مؤلف «[[تاریخ کوفه (کتاب)|تاریخ کوفه]]» تعداد آنان را بیست و چهار شاخه برشمرده است،<ref> البراقی النجفی، تاریخ الکوفه، ص۲۰۳.</ref> -همچون خیوان، [[مالک بن عذر]]، [[یام]]، [[وادعه]]، [[شبام]]، [[صائد]]، حجور، نهم و... - در کوفه ساکن بودند.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۶۱-۱۹۵.</ref> | ||
علاوه بر کوفه، [[شهرها]] و مناطق دیگری هم بودند که [[منزل]] و مأوای همدانیان در دوران [[اسلامی]] شده بودند. چندان که بر اساس برخی [[اخبار]]، بسیاری از آنان همزمان با [[فتوحات اسلامی]] به [[بصره]]، [[مصر]]، [[ایران]]<ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنیهمدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۹۹.</ref> و نیز به [[حجاز]] و [[شام]] [[هجرت]] نمودند.<ref> موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، اسامه اختیار.</ref> [[یعقوبی]] نیز در ذکر پراکندگی [[اعراب]] و [[قبایل]] در بخشهای [[حمص]]، [[دمشق]]، [[فلسطین]] و [[اردن]]، به حضور [[همدانیان]] در [[جُند]] حمص و لاذقیه اشاره کرده است.<ref> یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۸۷.</ref> | علاوه بر کوفه، [[شهرها]] و مناطق دیگری هم بودند که [[منزل]] و مأوای همدانیان در دوران [[اسلامی]] شده بودند. چندان که بر اساس برخی [[اخبار]]، بسیاری از آنان همزمان با [[فتوحات اسلامی]] به [[بصره]]، [[مصر]]، [[ایران]]<ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنیهمدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۹۹.</ref> و نیز به [[حجاز]] و [[شام]] [[هجرت]] نمودند.<ref> موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، اسامه اختیار.</ref> [[یعقوبی]] نیز در ذکر پراکندگی [[اعراب]] و [[قبایل]] در بخشهای [[حمص]]، [[دمشق]]، [[فلسطین]] و [[اردن]]، به حضور [[همدانیان]] در [[جُند]] حمص و لاذقیه اشاره کرده است.<ref> یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۸۷.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
مطالب فوق نقش بارز همدانیان در مخالفت و [[اعتراض]] با [[رفتارها]] و برخوردهای دوگانه عثمان و [[ظلم و ستم]] و [[فسق]] و فجورهای گسترده [[حکام]] [[عثمانی]] را آشکار میکند. این مخالفتها برخاسته از [[تربیت]] صحیح [[اسلامی]] و [[اعتقاد]] [[ناب]] و زلال اسلامی و [[ارتباط]] با بزرگان [[شیعه]] بود. [[نفرت]] از [[اعمال]] [[خلیفه]] در برخی از بزرگان [[کوفی]] بمانند [[یزید بن قیس ارحبی]] به حدی بود که پس از بازگشت [[سعید بن عاص]] نزد خلیفه، با تحریک [[مردم کوفه]]، خواستار [[خلع]] [[عثمان]] از [[خلافت]] شده بودند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۱؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج۱، ص۵۷۸.</ref> | مطالب فوق نقش بارز همدانیان در مخالفت و [[اعتراض]] با [[رفتارها]] و برخوردهای دوگانه عثمان و [[ظلم و ستم]] و [[فسق]] و فجورهای گسترده [[حکام]] [[عثمانی]] را آشکار میکند. این مخالفتها برخاسته از [[تربیت]] صحیح [[اسلامی]] و [[اعتقاد]] [[ناب]] و زلال اسلامی و [[ارتباط]] با بزرگان [[شیعه]] بود. [[نفرت]] از [[اعمال]] [[خلیفه]] در برخی از بزرگان [[کوفی]] بمانند [[یزید بن قیس ارحبی]] به حدی بود که پس از بازگشت [[سعید بن عاص]] نزد خلیفه، با تحریک [[مردم کوفه]]، خواستار [[خلع]] [[عثمان]] از [[خلافت]] شده بودند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۱؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج۱، ص۵۷۸.</ref> | ||
== [[همدانیان]] و [[خلافت امام علی]]{{ع}} == | == [[همدانیان]] و [[خلافت امام علی]] {{ع}} == | ||
با [[کشته شدن عثمان]]، [[مهاجرین]] و [[انصار]] و نمایندگانی که از شهرهای دیگر در [[مدینه]] بودند، با [[شوق]] و [[شور]] بسیار به علی{{ع}} روی آوردند تا با ایشان [[بیعت]] کنند.<ref> علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱.</ref> در میان [[بیعت کنندگان]] [[تمایل]] یمنیها به [[خلافت امام]]{{ع}} و [[اشتیاق]] آنان به سبب آنکه [[شاهد]] [[بیعدالتی]] و [[تبعید]] و تضییع [[حقوق]] خود در [[روزگار]] عثمان بودند، بیش از دیگران بود<ref> منتظرالقائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۱۸۷.</ref> و [[قبیله همدان]] در میان آنها به نفسه [[دوستدار]] تمام و [[کمال امام علی]]{{ع}} بودند.<ref> عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۴۷.</ref>از اسامی بزرگان این [[قبیله]] که در [[بیعت با علی]]{{ع}} در مدینه شرکت داشتند، میتوان به نام [[حارث بن عبدالله همدانی]] اشاره کرد.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۹.</ref> یمنیها همچنین هیأتهایی را به مدینه فرستادند تا خلافت را به [[امام]]{{ع}} تبریک بگویند. اولین این هیأتها، هیأت [[همدان]] بود که به [[سرپرستی]] «[[رفاعة بن وایل همدانی]]» خود را به مدینه رسانده بودند و در ابیاتی [[شادمانی]] خود را از [[بیعت با امام]]{{ع}} روشن ساختند.<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۳۹.</ref> | با [[کشته شدن عثمان]]، [[مهاجرین]] و [[انصار]] و نمایندگانی که از شهرهای دیگر در [[مدینه]] بودند، با [[شوق]] و [[شور]] بسیار به علی {{ع}} روی آوردند تا با ایشان [[بیعت]] کنند.<ref> علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱.</ref> در میان [[بیعت کنندگان]] [[تمایل]] یمنیها به [[خلافت امام]] {{ع}} و [[اشتیاق]] آنان به سبب آنکه [[شاهد]] [[بیعدالتی]] و [[تبعید]] و تضییع [[حقوق]] خود در [[روزگار]] عثمان بودند، بیش از دیگران بود<ref> منتظرالقائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت {{ع}}، ص۱۸۷.</ref> و [[قبیله همدان]] در میان آنها به نفسه [[دوستدار]] تمام و [[کمال امام علی]] {{ع}} بودند.<ref> عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۴۷.</ref>از اسامی بزرگان این [[قبیله]] که در [[بیعت با علی]] {{ع}} در مدینه شرکت داشتند، میتوان به نام [[حارث بن عبدالله همدانی]] اشاره کرد.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۹.</ref> یمنیها همچنین هیأتهایی را به مدینه فرستادند تا خلافت را به [[امام]] {{ع}} تبریک بگویند. اولین این هیأتها، هیأت [[همدان]] بود که به [[سرپرستی]] «[[رفاعة بن وایل همدانی]]» خود را به مدینه رسانده بودند و در ابیاتی [[شادمانی]] خود را از [[بیعت با امام]] {{ع}} روشن ساختند.<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۳۹.</ref> | ||
با آغاز خلافت امام علی{{ع}}، نقش همدان در تحولات [[تاریخ اسلام]] و [[تشیع]] بسیار پررنگتر نیز شد؛ به گونهای که اگر [[مخالفت]] [[مسروق بن اجدع وادعی]] با [[عمار یاسر]] -که از سوی [[امام علی]]{{ع}} به همراه [[امام حسن]]{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] برای جمعآوری نیرو به [[کوفه]] رفته بودند- و متهم کردنشان به [[قتل عثمان]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.</ref> را استثنا کنیم، افراد این [[قبیله]] بالاتفاق در همراهی با [[امام علی]]{{ع}} و [[حمایت]] از ایشان در [[جنگ جمل]] حضوری مؤثر داشتند. علاوه بر موضع بسیار قابل توجه [[عبد خیر خیوانی همدانی]] در برابر [[ابوموسی اشعری]] -که [[کوفیان]] را از [[یاری امام]]{{ع}} باز میداشت و حضور در [[جنگ]] را [[فتنه]] میخواند-،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶.</ref> حضور [[همدانیان]] در [[جبهه]] نظامی و میدانی در این جنگ بسیار چشمگیر است. با به راه افتادن فتنه [[جمل]]، بسیاری از آنان به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس]]،<ref> نصر بن مزاحم او را از افرادی ذکر میکند که از این جنگ کناره گرفتند و به همین سبب مورد سرزنش امام{{ع}} واقع شدند. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷.</ref> در ذوقار به علی{{ع}} پیوستند و تا پایان این جنگ [[حضرت]] را [[همراهی]] کردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.</ref> [[امام]]{{ع}} با آراستن [[لشکر]] خود در برابر [[ناکثین]]، برای هر [[قوم]] پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. ایشان [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]] را بر [[قبایل]] [[همدان]] و [[حمیر]] [[امیر]] کرد و برای آنان پرچمی قرار داد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.</ref> این در حالی است که در جبهه مخالف و در جمع جملیان نامی از افراد این قبیله دیده نشده است و این، خود دلیلی بر حمایت یکپارچه این قبیله از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. در این جنگ، یمنیها به [[سختی]] جنگیدند به گونهای که گفته شده از کوفیان ده تن پای [[پرچم]] امیرالمؤمنین{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند که [[پنج تن]] از آنان از [[قبیله همدان]] بودند. تا اینکه سرانجام [[یزید بن قیس ارحبی]] پرچم را بهدست گرفت و تا آخر پرچم در دست او باقی ماند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.</ref> از اشعار و رجزهای او و نیز فردی به نام [[غون بن ابیغون همدانی]] در [[واقعه جمل]] -که برخاسته از اعقادات [[ناب]] و اصیل [[شیعی]] است،- ابیاتی در دست است.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.</ref> هنگامی که [[نبرد]] در اطراف شتر [[عایشه]] شدت گرفت و دو [[قبیله ازد]] و ضبّه در پای [[جمل]] [[پایداری]] نمودند، علی{{ع}} [[اجتماع]] بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به [[عمار]] و [[مالک اشتر]] و [[سعید بن قیس همدانی]] و دیگر بزرگان [[اصحاب]] خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری میکنند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۱.</ref> بدین ترتیب گروهی از [[همدانیان]] به همراه جمعی از [[نخعیان]] جهت پراکنده ساختن [[مردم]] از اطراف شتر عایشه به [[دستور امام]] [[حمله]] بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> پس از [[جنگ]]، علی{{ع}} عایشه را به [[مدینه]] فرستاد و با او برادرش -[[محمد بن ابوبکر]]- و سی مرد و بیست [[زن]] [[دیندار]] از [[عبدالقیس]] و [[همدان]] و دیگران را همراه کرد.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۷۲۷.</ref> | با آغاز خلافت امام علی {{ع}}، نقش همدان در تحولات [[تاریخ اسلام]] و [[تشیع]] بسیار پررنگتر نیز شد؛ به گونهای که اگر [[مخالفت]] [[مسروق بن اجدع وادعی]] با [[عمار یاسر]] -که از سوی [[امام علی]] {{ع}} به همراه [[امام حسن]] {{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] برای جمعآوری نیرو به [[کوفه]] رفته بودند- و متهم کردنشان به [[قتل عثمان]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.</ref> را استثنا کنیم، افراد این [[قبیله]] بالاتفاق در همراهی با [[امام علی]] {{ع}} و [[حمایت]] از ایشان در [[جنگ جمل]] حضوری مؤثر داشتند. علاوه بر موضع بسیار قابل توجه [[عبد خیر خیوانی همدانی]] در برابر [[ابوموسی اشعری]] -که [[کوفیان]] را از [[یاری امام]] {{ع}} باز میداشت و حضور در [[جنگ]] را [[فتنه]] میخواند-،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶.</ref> حضور [[همدانیان]] در [[جبهه]] نظامی و میدانی در این جنگ بسیار چشمگیر است. با به راه افتادن فتنه [[جمل]]، بسیاری از آنان به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس]]،<ref> نصر بن مزاحم او را از افرادی ذکر میکند که از این جنگ کناره گرفتند و به همین سبب مورد سرزنش امام {{ع}} واقع شدند. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷.</ref> در ذوقار به علی {{ع}} پیوستند و تا پایان این جنگ [[حضرت]] را [[همراهی]] کردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.</ref> [[امام]] {{ع}} با آراستن [[لشکر]] خود در برابر [[ناکثین]]، برای هر [[قوم]] پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. ایشان [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]] را بر [[قبایل]] [[همدان]] و [[حمیر]] [[امیر]] کرد و برای آنان پرچمی قرار داد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.</ref> این در حالی است که در جبهه مخالف و در جمع جملیان نامی از افراد این قبیله دیده نشده است و این، خود دلیلی بر حمایت یکپارچه این قبیله از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} است. در این جنگ، یمنیها به [[سختی]] جنگیدند به گونهای که گفته شده از کوفیان ده تن پای [[پرچم]] امیرالمؤمنین {{ع}} به [[شهادت]] رسیدند که [[پنج تن]] از آنان از [[قبیله همدان]] بودند. تا اینکه سرانجام [[یزید بن قیس ارحبی]] پرچم را بهدست گرفت و تا آخر پرچم در دست او باقی ماند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.</ref> از اشعار و رجزهای او و نیز فردی به نام [[غون بن ابیغون همدانی]] در [[واقعه جمل]] -که برخاسته از اعقادات [[ناب]] و اصیل [[شیعی]] است، - ابیاتی در دست است.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.</ref> هنگامی که [[نبرد]] در اطراف شتر [[عایشه]] شدت گرفت و دو [[قبیله ازد]] و ضبّه در پای [[جمل]] [[پایداری]] نمودند، علی {{ع}} [[اجتماع]] بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به [[عمار]] و [[مالک اشتر]] و [[سعید بن قیس همدانی]] و دیگر بزرگان [[اصحاب]] خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری میکنند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۱.</ref> بدین ترتیب گروهی از [[همدانیان]] به همراه جمعی از [[نخعیان]] جهت پراکنده ساختن [[مردم]] از اطراف شتر عایشه به [[دستور امام]] [[حمله]] بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> پس از [[جنگ]]، علی {{ع}} عایشه را به [[مدینه]] فرستاد و با او برادرش -[[محمد بن ابوبکر]]- و سی مرد و بیست [[زن]] [[دیندار]] از [[عبدالقیس]] و [[همدان]] و دیگران را همراه کرد.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۷۲۷.</ref> | ||
اوج حمایتهای همدانیان از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] رقم خورد.<ref> ر. ک. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۹.</ref> با [[تصمیم]] [[امام]]{{ع}} جهت مقابله نظامی با [[معاویه]]، [[حارث الأعور همدانی]] به [[فرمان امام]] علی{{ع}} مردم را به حضور در اردوگاه نظامی [[نخیله]] فرا خواند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.</ref> با فراخوان [[حضرت]]، مردان بسیاری از [[قبایل عرب]] از جمله همدان در اردوگاه نخیله فراهم آمدند. حضور گسترده [[فرزندان]] [[همدان]] در این جنگ به اندازهای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفهای که بالاترین تعداد [[رزمندگان]] [[لشکر علی]]{{ع}} را در این [[نبرد]] داشتند، گفتهاند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.</ref> آنان با رشادتها و دلاوریهای خود، یمنیهای [[شام]] را در هم کوبیدند و [[معاویه]] را به [[جزع]] و فزع انداختند چندان که میگفت از دست [[همدان]] چهها کشیدم. سپس به [[سختی]] [[بیتابی]] کرد و با یارانش به [[همدانیان]] [[حمله]] برد، اما [[شکست]] خورد فرار کرد.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.</ref> در دیگر معارک این [[جنگ]]، در [[روز]] [[پنج شنبه]] نهم صفر [[سال ۳۷ هجری]] [[مالک اشتر]] همراه با هشتصد تن از [[جوانان]] [[همدانی]] در برابر هجمه [[سپاه شام]] که متشکل از [[قبایل]] [[لخم]]، [[عک]]، [[جذام]] و اشعر بودند، سخت [[پایداری]] نمودند. شامیها هم به سختی [[مقاومت]] کردند به گونهای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به [[شهادت]] رسیدند که از جمله آنان [[کریب بن شریح همدانی]] و پنج برادرش بودند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.</ref> [[ایستادگی]] و مقاومت [[همدانیها]] و مذحجیها چنان بود که منادی عکیها از در [[الحاح]] و التماس در آمد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۲ و ۴۳۴.</ref> بدینسان همدانیها به همراه مذحجیها با مقاومت خود یکی از هولناکترین معارک [[نبرد صفین]] را با [[پیروزی]] رقم زدند و [[افتخار]] بزرگی که مرهون [[فداکاری]] [[سعید بن قیس]]، [[کریب بن شریح]]، [[یزید بن قیس همدانی]] بود، برای خود آفریدند. مالک اشتر درباره از [[جان]] گذشتگی آنان گفت: {{عربی|"هذا والله الصبر الجمیل و الفعل الکریم"}}<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۴.</ref> [[پیروزی]] [[سپاه امام]]{{ع}} در روز نهم به گونهای بود که [[مذحج]] و همدان و [[ربیعه]] تا سراپرده معاویه پیش رفتند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.</ref> علی{{ع}} فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «[[زره]] و نیزه» خود نامید<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.</ref> و فرمود: «شما جز برای [[خدا]] یاریام نکردید و جز خدا را [[اجابت]] نکردید». سعید بن قیس [[فرمانده]] همدانیان در این [[جنگ]] نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای [[خدا]] و به [[دعوت]] تو پاسخ گفتیم و [[رسول خدا]]{{صل}} را در مرقدش [[یاری]] دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا میخواهی ببر». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶.</ref> [[امام]]{{ع}} فرمود: «خدا [[بهشت]] را به [[همدان]] [[پاداش]] دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در [[ستایش]] [[همدانیها]] سرود.<ref> مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دینشان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت میبودم، به همدانیان میگفتم: به سلامت، به آن وارد شوید. ر. ک. ابنعبدربه، عقد الفرید، ج ۴، ص۳۳۹؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۸۵؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.</ref>. | اوج حمایتهای همدانیان از [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[جنگ صفین]] رقم خورد.<ref> ر. ک. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۹.</ref> با [[تصمیم]] [[امام]] {{ع}} جهت مقابله نظامی با [[معاویه]]، [[حارث الأعور همدانی]] به [[فرمان امام]] علی {{ع}} مردم را به حضور در اردوگاه نظامی [[نخیله]] فرا خواند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.</ref> با فراخوان [[حضرت]]، مردان بسیاری از [[قبایل عرب]] از جمله همدان در اردوگاه نخیله فراهم آمدند. حضور گسترده [[فرزندان]] [[همدان]] در این جنگ به اندازهای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفهای که بالاترین تعداد [[رزمندگان]] [[لشکر علی]] {{ع}} را در این [[نبرد]] داشتند، گفتهاند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.</ref> آنان با رشادتها و دلاوریهای خود، یمنیهای [[شام]] را در هم کوبیدند و [[معاویه]] را به [[جزع]] و فزع انداختند چندان که میگفت از دست [[همدان]] چهها کشیدم. سپس به [[سختی]] [[بیتابی]] کرد و با یارانش به [[همدانیان]] [[حمله]] برد، اما [[شکست]] خورد فرار کرد.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.</ref> در دیگر معارک این [[جنگ]]، در [[روز]] [[پنج شنبه]] نهم صفر [[سال ۳۷ هجری]] [[مالک اشتر]] همراه با هشتصد تن از [[جوانان]] [[همدانی]] در برابر هجمه [[سپاه شام]] که متشکل از [[قبایل]] [[لخم]]، [[عک]]، [[جذام]] و اشعر بودند، سخت [[پایداری]] نمودند. شامیها هم به سختی [[مقاومت]] کردند به گونهای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به [[شهادت]] رسیدند که از جمله آنان [[کریب بن شریح همدانی]] و پنج برادرش بودند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.</ref> [[ایستادگی]] و مقاومت [[همدانیها]] و مذحجیها چنان بود که منادی عکیها از در [[الحاح]] و التماس در آمد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۲ و ۴۳۴.</ref> بدینسان همدانیها به همراه مذحجیها با مقاومت خود یکی از هولناکترین معارک [[نبرد صفین]] را با [[پیروزی]] رقم زدند و [[افتخار]] بزرگی که مرهون [[فداکاری]] [[سعید بن قیس]]، [[کریب بن شریح]]، [[یزید بن قیس همدانی]] بود، برای خود آفریدند. مالک اشتر درباره از [[جان]] گذشتگی آنان گفت: {{عربی|"هذا والله الصبر الجمیل و الفعل الکریم"}}<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۴.</ref> [[پیروزی]] [[سپاه امام]] {{ع}} در روز نهم به گونهای بود که [[مذحج]] و همدان و [[ربیعه]] تا سراپرده معاویه پیش رفتند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.</ref> علی {{ع}} فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «[[زره]] و نیزه» خود نامید<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.</ref> و فرمود: «شما جز برای [[خدا]] یاریام نکردید و جز خدا را [[اجابت]] نکردید». سعید بن قیس [[فرمانده]] همدانیان در این [[جنگ]] نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای [[خدا]] و به [[دعوت]] تو پاسخ گفتیم و [[رسول خدا]] {{صل}} را در مرقدش [[یاری]] دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا میخواهی ببر». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶.</ref> [[امام]] {{ع}} فرمود: «خدا [[بهشت]] را به [[همدان]] [[پاداش]] دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در [[ستایش]] [[همدانیها]] سرود.<ref> مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دینشان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت میبودم، به همدانیان میگفتم: به سلامت، به آن وارد شوید. ر. ک. ابنعبدربه، عقد الفرید، ج ۴، ص۳۳۹؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۸۵؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.</ref>. | ||
پس از پذیرش [[حکمیت]] از سوی علی{{ع}}، [[سعید بن قیس]] با گردآوردن [[لشکر]] [[همدانیان]] نزد [[حضرت]]، به ایشان عرضه داشت: «که اینان [[قوم]] من هستند و از [[فرمان]] تو [[سرپیچی]] نمیکنیم هر جا که میخواهی ما را ببر». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.</ref> [[فداکاری]] همدانیان و [[پیروی]] مخلصانه آنان از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نتیجه [[شناخت]] عمیق آنان از [[اسلام]] و جایگاه و [[مقام معنوی]] والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر [[همدانی]] [[منذر بن ابیحمیصه وادعی]] در [[صفین]] به امام{{ع}} گفت: «عکیها و اشعریها از [[معاویه]] [[پاداش]] و مقرری خواستند و دینشان را به [[دنیا]] فروختند اما ما [[آخرت]] را بر دنیا برگزیدیم و پاداش [[نیکو]] با [[پایداری]] در [[جهاد]] در راه [[خداوند]] را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای [[صاحب ولایت]] و [[وصایت]]؛ از ما نیست کسی که در [[راه خدا]] [[دوستدار]] و پیرو تو نباشد». <ref> لیس منا من لم یکن لک فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶.</ref> این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این [[قبیله]] بر زبان راندند جملگی حکایت از [[تشیع]] عمیق و خالصانه [[همدانیان]] دارد. این اظهار ارادتها علاوه بر مردان در [[زنان]] این [[قوم]] نیز به عینه مشخص است. زنانی بمانند [[سوده دختر عماره همدانی]]، [[امسنان]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۷.</ref> و [[زرقاء دختر عدی بن قیس همدانی]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۸۴.</ref> در این [[جنگ]] با [[شجاعت]] و [[دلاوری]] [[رجز]] میخواندند و مردان را به [[پیکار]] [[تشویق]] میکردند.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.</ref> [[فداکاری]] این قوم در [[صفین]] بدان حد بود که بر اساس پارهای از گزارشات، زمانی که علی{{ع}} پس از پایان [[جنگ صفین]] به [[کوفه]] وارد شد و از محله [[همدان]] و شاخههای آن «ثور»، [[بکیل]]، [[شبام]]، [[حاشد]] و «فائش» گذر کرد، بانگ [[شیون]] و [[زاری]] از هر سو بلند شد. [[حرب بن شرحبیل شبامی]] خطاب به [[حضرت]] گفت: تنها از یک کوچه ۱۸۰ تن کشته شدند. علی{{ع}} نیز [[گواهی]] دادند که کشتههای آنان شهیدند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۶۲.</ref> همدانیان در این جنگ، همانگونه که از فحوای [[کلام]] بعضی از همدانیان در جنگ صفین<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> و حتی پس از آن<ref> ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۵۹-۶۰، ۸۷-۸۸.</ref> نیز بهدست میآید، همراه با دو قبیله [[یمنی]] دیگر یعنی [[نخع]] و [[خزاعه]] همواره [[مطیع]] [[اوامر]] و برنامههای علی{{ع}} بودند<ref> ابراهیم بیضون، رفتارشناسی امام علی{{ع}} در آیینه تاریخ، ص۸۶.</ref> برای همین در جریان قائله [[حکمیت]]، طرفدار ادامه جنگ بودند.<ref>ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة | پس از پذیرش [[حکمیت]] از سوی علی {{ع}}، [[سعید بن قیس]] با گردآوردن [[لشکر]] [[همدانیان]] نزد [[حضرت]]، به ایشان عرضه داشت: «که اینان [[قوم]] من هستند و از [[فرمان]] تو [[سرپیچی]] نمیکنیم هر جا که میخواهی ما را ببر». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.</ref> [[فداکاری]] همدانیان و [[پیروی]] مخلصانه آنان از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نتیجه [[شناخت]] عمیق آنان از [[اسلام]] و جایگاه و [[مقام معنوی]] والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر [[همدانی]] [[منذر بن ابیحمیصه وادعی]] در [[صفین]] به امام {{ع}} گفت: «عکیها و اشعریها از [[معاویه]] [[پاداش]] و مقرری خواستند و دینشان را به [[دنیا]] فروختند اما ما [[آخرت]] را بر دنیا برگزیدیم و پاداش [[نیکو]] با [[پایداری]] در [[جهاد]] در راه [[خداوند]] را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای [[صاحب ولایت]] و [[وصایت]]؛ از ما نیست کسی که در [[راه خدا]] [[دوستدار]] و پیرو تو نباشد». <ref> لیس منا من لم یکن لک فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶.</ref> این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این [[قبیله]] بر زبان راندند جملگی حکایت از [[تشیع]] عمیق و خالصانه [[همدانیان]] دارد. این اظهار ارادتها علاوه بر مردان در [[زنان]] این [[قوم]] نیز به عینه مشخص است. زنانی بمانند [[سوده دختر عماره همدانی]]، [[امسنان]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۷.</ref> و [[زرقاء دختر عدی بن قیس همدانی]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۸۴.</ref> در این [[جنگ]] با [[شجاعت]] و [[دلاوری]] [[رجز]] میخواندند و مردان را به [[پیکار]] [[تشویق]] میکردند.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.</ref> [[فداکاری]] این قوم در [[صفین]] بدان حد بود که بر اساس پارهای از گزارشات، زمانی که علی {{ع}} پس از پایان [[جنگ صفین]] به [[کوفه]] وارد شد و از محله [[همدان]] و شاخههای آن «ثور»، [[بکیل]]، [[شبام]]، [[حاشد]] و «فائش» گذر کرد، بانگ [[شیون]] و [[زاری]] از هر سو بلند شد. [[حرب بن شرحبیل شبامی]] خطاب به [[حضرت]] گفت: تنها از یک کوچه ۱۸۰ تن کشته شدند. علی {{ع}} نیز [[گواهی]] دادند که کشتههای آنان شهیدند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۶۲.</ref> همدانیان در این جنگ، همانگونه که از فحوای [[کلام]] بعضی از همدانیان در جنگ صفین<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> و حتی پس از آن<ref> ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۵۹-۶۰، ۸۷-۸۸.</ref> نیز بهدست میآید، همراه با دو قبیله [[یمنی]] دیگر یعنی [[نخع]] و [[خزاعه]] همواره [[مطیع]] [[اوامر]] و برنامههای علی {{ع}} بودند<ref> ابراهیم بیضون، رفتارشناسی امام علی {{ع}} در آیینه تاریخ، ص۸۶.</ref> برای همین در جریان قائله [[حکمیت]]، طرفدار ادامه جنگ بودند.<ref>ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۷.</ref> مع الوصف عوامل [[توطئهگر]] داخلی و خارجی توانستند با اجرای برنامههای خود جنگ را به حکمیت کشانده، [[جنگ]] مغلوبه را به [[سود]] [[معاویه]] و اذنابش فاتحانه به پایان ببرند. | ||
همدانیان علیرغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی{{ع}} را در [[جنگ نهروان]] نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایتهای بیدریغ خود بیبهره نساختند.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.</ref> پس از [[نبرد صفین]] و [[اعلان]] نظر حکمین، علی{{ع}} بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به [[نبرد]] با [[شامیان]] بپردازد. اما هنگامی که از [[آشوب]] و [[غارت]] [[خوارج]] و [[شهادت]] جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با [[اصرار]] برخی از [[یاران]]، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاشها و [[سخنان امام]]{{ع}} بسیاری از خوارج متفرق شدند<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref> و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر [[سال ۳۸ هجری]] به [[سپاه امام علی]]{{ع}} تاختند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.</ref> با [[پایداری]] [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}}، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.</ref> از سپاه امام علی{{ع}} نیز کمتر از ده نفر<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.</ref> و به [[نقلی]] هفت نفر<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۸-۸۹.</ref> به شهادت رسیدند که سه نفر آنها [[همدانی]] بودند. [[همدانیان]] که به [[فرمان]] علی{{ع}} به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس همدانی]] جهت [[جنگ]] با شامیان [[بسیج]] شده بودند، در [[سرکوب]] خوارج نقشی برجسته داشتند. [[هانی بن خطاب ارحبی]] همدانی یکی از [[رجال]] آنان در این جنگ بود که کشتن [[عبدالله بن وهب راسبی]] -[[رهبر]] خوارج- را به او نسبت دادهاند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷.</ref> [[شریح بن اوفی عبسی]] -[[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]] خوارج- نیز پس از به شهادت رساندن سه تن از همدانیان<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷-۸۸.</ref> بهدست [[معاویة بن قیس مرهبی همدانی]] کشته شد.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref> بدین ترتیب، نقش بارز [[همدان]] در سرکوب خوارج از کشتن دو تن از سران خوارج و شهادت سه تن از آنان بهوسیله [[خوارج]] که از مجموع هفت کشته [[سپاه علی]]{{ع}} است، معلوم میگردد.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۲.</ref> | همدانیان علیرغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی {{ع}} را در [[جنگ نهروان]] نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایتهای بیدریغ خود بیبهره نساختند.<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.</ref> پس از [[نبرد صفین]] و [[اعلان]] نظر حکمین، علی {{ع}} بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به [[نبرد]] با [[شامیان]] بپردازد. اما هنگامی که از [[آشوب]] و [[غارت]] [[خوارج]] و [[شهادت]] جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با [[اصرار]] برخی از [[یاران]]، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاشها و [[سخنان امام]] {{ع}} بسیاری از خوارج متفرق شدند<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref> و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر [[سال ۳۸ هجری]] به [[سپاه امام علی]] {{ع}} تاختند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.</ref> با [[پایداری]] [[سپاه امیرالمؤمنین]] {{ع}}، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.</ref> از سپاه امام علی {{ع}} نیز کمتر از ده نفر<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.</ref> و به [[نقلی]] هفت نفر<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۸-۸۹.</ref> به شهادت رسیدند که سه نفر آنها [[همدانی]] بودند. [[همدانیان]] که به [[فرمان]] علی {{ع}} به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس همدانی]] جهت [[جنگ]] با شامیان [[بسیج]] شده بودند، در [[سرکوب]] خوارج نقشی برجسته داشتند. [[هانی بن خطاب ارحبی]] همدانی یکی از [[رجال]] آنان در این جنگ بود که کشتن [[عبدالله بن وهب راسبی]] -[[رهبر]] خوارج- را به او نسبت دادهاند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷.</ref> [[شریح بن اوفی عبسی]] -[[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]] خوارج- نیز پس از به شهادت رساندن سه تن از همدانیان<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷-۸۸.</ref> بهدست [[معاویة بن قیس مرهبی همدانی]] کشته شد.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref> بدین ترتیب، نقش بارز [[همدان]] در سرکوب خوارج از کشتن دو تن از سران خوارج و شهادت سه تن از آنان بهوسیله [[خوارج]] که از مجموع هفت کشته [[سپاه علی]] {{ع}} است، معلوم میگردد.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۲.</ref> | ||
همین [[فداکاری]] و [[عشقورزی]] [[همدانیها]] نسبت به علی{{ع}} بود که [[کینه]] [[معاویه]] را نسبت به آنان برانگیخت تا اینکه سرانجام با فرستادن [[بسر بن ارطاة]] در سال چهل [[هجری]] به دیار [[همدان]]، [[کشتار]] فجیعی از مردان این [[قبیله]] به راه انداخت.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱-۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۱؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۲۴.</ref> بسر در [[حمله]] خود به [[یمن]]، سی هزار تن از [[شیعیان علی]]{{ع}} را که بسیاری از آنان از [[قبیله همدان]] بودند به [[شهادت]] رساند.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۲۸.</ref> او در ادامه [[غارت]] خود به [[سرزمین]] «ارحب» وارد شد و [[ابو کرب همدانی]] را که یکی از [[شیعیان]] [[امام]]{{ع}} و [[رهبر]] بزرگ [[قبایل]] [[بادیه نشین]] [[همدان]] بود به شهادت رساند. او همدانیانی که در «ارحب» و «جوف» بودند و از حامیان و شیعیان علی{{ع}} بودند [[قتل]] و عام کرد و زنانشان را به [[اسارت]] گرفت.<ref> ثقفی، ج۲، ص۶۰۰-۶۱۸، ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۱۱.</ref> در جریان غارات معاویه، [[همدانیان]] نقش چشمگیری در تعقیب [[سپاهیان معاویه]] و بیرون راندن آنها از قلمرو علی{{ع}} ایفا نمودند. [[مالک بن کعب ارحبی]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.</ref> [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]]<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> و [[هانی بن خطاب ارحبی همدانی]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> از [[فرماندهان امام علی]]{{ع}} بودند که در این حوادث [[مأموریت]] [[سرکوب]] غارات را بر عهده داشتند. همدانیان با [[سعید بن قیس همدانی]] در تعقیب [[سفیان بن عوف غامدی]] که به [[هیت]] و [[انبار]] حمله نمود، شرکت داشتند<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> و در دفع حملات [[مسلم بن عقبه]] به [[دومة الجندل]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.</ref> [[حمله]] [[نعمان بن بشیر]] به [[عین التمر]]<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۳.</ref> و [[غارت]] [[عبدالله بن مسعده]] به تیماء<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۹۷.</ref> و نیز [[یاری]] [[محمد بن ابوبکر]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۰۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۱.</ref> [[دعوت امام]]{{ع}} را [[اجابت]] نمودند. اما [[سعید بن نمران ناعطی همدانی]] -[[والی]] [[شهر]] [[جند]]- که اندکی در مقابل [[شورشیان]] [[مقاومت]] کرد و چون موفق به سرکوبی آنان نشد به همراه [[عبیدالله بن عباس]] به [[کوفه]] گریخت، به علت [[سستی]] و کندی در کنترل شورشیان، مورد [[سرزنش]] [[حضرت]] قرار گرفت.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.</ref>-<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.</ref> | همین [[فداکاری]] و [[عشقورزی]] [[همدانیها]] نسبت به علی {{ع}} بود که [[کینه]] [[معاویه]] را نسبت به آنان برانگیخت تا اینکه سرانجام با فرستادن [[بسر بن ارطاة]] در سال چهل [[هجری]] به دیار [[همدان]]، [[کشتار]] فجیعی از مردان این [[قبیله]] به راه انداخت.<ref> مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱-۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۱؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۲۴.</ref> بسر در [[حمله]] خود به [[یمن]]، سی هزار تن از [[شیعیان علی]] {{ع}} را که بسیاری از آنان از [[قبیله همدان]] بودند به [[شهادت]] رساند.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۲۸.</ref> او در ادامه [[غارت]] خود به [[سرزمین]] «ارحب» وارد شد و [[ابو کرب همدانی]] را که یکی از [[شیعیان]] [[امام]] {{ع}} و [[رهبر]] بزرگ [[قبایل]] [[بادیه نشین]] [[همدان]] بود به شهادت رساند. او همدانیانی که در «ارحب» و «جوف» بودند و از حامیان و شیعیان علی {{ع}} بودند [[قتل]] و عام کرد و زنانشان را به [[اسارت]] گرفت.<ref> ثقفی، ج۲، ص۶۰۰-۶۱۸، ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۱۱.</ref> در جریان غارات معاویه، [[همدانیان]] نقش چشمگیری در تعقیب [[سپاهیان معاویه]] و بیرون راندن آنها از قلمرو علی {{ع}} ایفا نمودند. [[مالک بن کعب ارحبی]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.</ref> [[سعید بن قیس سبیعی همدانی]]<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> و [[هانی بن خطاب ارحبی همدانی]]<ref> ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> از [[فرماندهان امام علی]] {{ع}} بودند که در این حوادث [[مأموریت]] [[سرکوب]] غارات را بر عهده داشتند. همدانیان با [[سعید بن قیس همدانی]] در تعقیب [[سفیان بن عوف غامدی]] که به [[هیت]] و [[انبار]] حمله نمود، شرکت داشتند<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.</ref> و در دفع حملات [[مسلم بن عقبه]] به [[دومة الجندل]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.</ref> [[حمله]] [[نعمان بن بشیر]] به [[عین التمر]]<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۳.</ref> و [[غارت]] [[عبدالله بن مسعده]] به تیماء<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۹۷.</ref> و نیز [[یاری]] [[محمد بن ابوبکر]]،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۰۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۱.</ref> [[دعوت امام]] {{ع}} را [[اجابت]] نمودند. اما [[سعید بن نمران ناعطی همدانی]] -[[والی]] [[شهر]] [[جند]]- که اندکی در مقابل [[شورشیان]] [[مقاومت]] کرد و چون موفق به سرکوبی آنان نشد به همراه [[عبیدالله بن عباس]] به [[کوفه]] گریخت، به علت [[سستی]] و کندی در کنترل شورشیان، مورد [[سرزنش]] [[حضرت]] قرار گرفت.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.</ref>-<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.</ref> | ||
== [[کارگزاران]] همدانی [[دستگاه خلافت]] علی{{ع}} == | == [[کارگزاران]] همدانی [[دستگاه خلافت]] علی {{ع}} == | ||
علی{{ع}} که در یک موقعیت خاص [[سیاسی]] به [[خلافت]] رسید، ناگزیر به [[تغییر]] بنیادین در ساختار [[خلافت اسلامی]] بود تا بساط [[رجعت]] طلبانه، تبعیضات و [[اعمال]] [[ظالمانه]] [[رژیم]] [[عثمانی]] را برچیند. <ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۱۹۰.</ref> ایشان جهت رسیدن به این [[هدف]] [[مقدس]] و نهادینه کردن آن در سرتاسر [[بلاد اسلامی]] نیازمند کارگزارانی [[امین]]، [[متعهد]]، انقلابی و پرکار بودند. کارگزارانی که از سوی [[امام]]{{ع}} [[انتخاب]] میشدند به نوبه خود در گسترش [[تشیع]] در مناطق تحت [[حاکمیت]] خود، نقش بسزایی داشتند. چندان که [[علامه]] «[[محسن امین]]» در این باره میگوید: «[[والیان علی]]{{ع}} هر جا میرفتند ساکنان آنجا [[شیعه]] میشدند». <ref> الامین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.</ref> در این میان، افرادی از [[قبیله همدان]] وجود داشتند که علاوه بر [[یاری دادن]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در نبردهای نظامی، در امر [[امارت]] و کارپردازیهای آن [[حضرت]] در [[امور سیاسی]] و [[اجتماعی]] نیز، [[یار]] و مددکاری [[صدیق]] برای [[امام علی]]{{ع}} در امر [[حکومت]] بودند. امری که در دوران خلفای قبلی نادیده گرفته شده بود. از جمله کسانی که توانستند با [[جلب اعتماد]] علی{{ع}}، در پستهای [[حکومتی]] به [[خدمت]] بپردازند، میتوان به اسامی ذیل اشاره کرد: | علی {{ع}} که در یک موقعیت خاص [[سیاسی]] به [[خلافت]] رسید، ناگزیر به [[تغییر]] بنیادین در ساختار [[خلافت اسلامی]] بود تا بساط [[رجعت]] طلبانه، تبعیضات و [[اعمال]] [[ظالمانه]] [[رژیم]] [[عثمانی]] را برچیند. <ref> منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۱۹۰.</ref> ایشان جهت رسیدن به این [[هدف]] [[مقدس]] و نهادینه کردن آن در سرتاسر [[بلاد اسلامی]] نیازمند کارگزارانی [[امین]]، [[متعهد]]، انقلابی و پرکار بودند. کارگزارانی که از سوی [[امام]] {{ع}} [[انتخاب]] میشدند به نوبه خود در گسترش [[تشیع]] در مناطق تحت [[حاکمیت]] خود، نقش بسزایی داشتند. چندان که [[علامه]] «[[محسن امین]]» در این باره میگوید: «[[والیان علی]] {{ع}} هر جا میرفتند ساکنان آنجا [[شیعه]] میشدند». <ref> الامین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.</ref> در این میان، افرادی از [[قبیله همدان]] وجود داشتند که علاوه بر [[یاری دادن]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در نبردهای نظامی، در امر [[امارت]] و کارپردازیهای آن [[حضرت]] در [[امور سیاسی]] و [[اجتماعی]] نیز، [[یار]] و مددکاری [[صدیق]] برای [[امام علی]] {{ع}} در امر [[حکومت]] بودند. امری که در دوران خلفای قبلی نادیده گرفته شده بود. از جمله کسانی که توانستند با [[جلب اعتماد]] علی {{ع}}، در پستهای [[حکومتی]] به [[خدمت]] بپردازند، میتوان به اسامی ذیل اشاره کرد: | ||
=== [[یزید بن قیس ارحبی]] === | === [[یزید بن قیس ارحبی]] === | ||
او پس از [[جنگ جمل]] از سوی حضرت عامل [[مدائن]] و جوخی گردید<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۳؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۱.</ref> و پس از واقعه [[صفین]] و زمانی که وی در [[حروراء]] با [[خوارج]] همراه گردید علی{{ع}} به چادر او که کانون توجه خوارج بود رفت و او را به استانداری [[اصفهان]] و [[ری]] [[منصوب]] کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۵؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۸، مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۹، ص۴۴۷.</ref> | او پس از [[جنگ جمل]] از سوی حضرت عامل [[مدائن]] و جوخی گردید<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۳؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۱.</ref> و پس از واقعه [[صفین]] و زمانی که وی در [[حروراء]] با [[خوارج]] همراه گردید علی {{ع}} به چادر او که کانون توجه خوارج بود رفت و او را به استانداری [[اصفهان]] و [[ری]] [[منصوب]] کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۵؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۸، مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۹، ص۴۴۷.</ref> | ||
=== [[مالک بن کعب همدانی ارحبی]] === | === [[مالک بن کعب همدانی ارحبی]] === | ||
وی [[کارگزار]] حضرت بر [[عین التمر]]<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰.</ref> و بهقباذات<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.</ref> بود. نامهای از امام علی{{ع}} در [[انتصاب]] وی به این امارت و [[دستورات]] حضرت به او در این زمینه در دست است.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.</ref> مالک فردی آشنا به وظایفش بود و در [[دستگیری]] [[دشمنان]] علی{{ع}} و افراد مشکوک در این منطقه حساس به خوبی عمل میکرد و حضرت را در جریان همه این اتفاقات قرار میداد. چندان که فرستاده [[مصقلة بن هبیره]] به سوی برادرش [[نعیم بن هبیره]] را که فردی [[مسیحی]] بود و [[تصمیم]] به تحریک نعیم برای [[پیوستن]] به [[معاویه]] را داشت دستگیر و نزد [[امام]]{{ع}} فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.</ref> از اقدامات ارزنده دیگر او در این مدت میتوان به دستگیری [[نعمان بن بشیر انصاری]] که از نزد [[امام علی]]{{ع}} گریخته بود اشاره کرد. <ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۹.</ref> | وی [[کارگزار]] حضرت بر [[عین التمر]]<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰.</ref> و بهقباذات<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.</ref> بود. نامهای از امام علی {{ع}} در [[انتصاب]] وی به این امارت و [[دستورات]] حضرت به او در این زمینه در دست است.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.</ref> مالک فردی آشنا به وظایفش بود و در [[دستگیری]] [[دشمنان]] علی {{ع}} و افراد مشکوک در این منطقه حساس به خوبی عمل میکرد و حضرت را در جریان همه این اتفاقات قرار میداد. چندان که فرستاده [[مصقلة بن هبیره]] به سوی برادرش [[نعیم بن هبیره]] را که فردی [[مسیحی]] بود و [[تصمیم]] به تحریک نعیم برای [[پیوستن]] به [[معاویه]] را داشت دستگیر و نزد [[امام]] {{ع}} فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.</ref> از اقدامات ارزنده دیگر او در این مدت میتوان به دستگیری [[نعمان بن بشیر انصاری]] که از نزد [[امام علی]] {{ع}} گریخته بود اشاره کرد. <ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۹.</ref> | ||
=== [[سعید بن نمران همدانی ناعطی]] === | === [[سعید بن نمران همدانی ناعطی]] === | ||
وی [[کارگزار]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[شهر]] جَنَد [[یمن]] بود. <ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۴؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.</ref> او در [[حمله]] [[بسر بن ارطاة]] به یمن اندکی [[مقاومت]] کرد اما چون دید کاری از پیش نمیبرد همراه با [[عبیدالله بن عباس]] به [[کوفه]] گریخت.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.</ref> | وی [[کارگزار]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[شهر]] جَنَد [[یمن]] بود. <ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۴؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.</ref> او در [[حمله]] [[بسر بن ارطاة]] به یمن اندکی [[مقاومت]] کرد اما چون دید کاری از پیش نمیبرد همراه با [[عبیدالله بن عباس]] به [[کوفه]] گریخت.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.</ref> | ||
=== [[عمر بن مسلمه ارحبی]] === | === [[عمر بن مسلمه ارحبی]] === | ||
او گماشته [[حضرت]] در [[فرمانداری بحرین]] بود. [[یعقوبی]] [[نامه امام]] علی{{ع}} به او به عنوان کارگزار [[امام]]{{ع}} را در کتاب خود آورده است.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۱۷.</ref> | او گماشته [[حضرت]] در [[فرمانداری بحرین]] بود. [[یعقوبی]] [[نامه امام]] علی {{ع}} به او به عنوان کارگزار [[امام]] {{ع}} را در کتاب خود آورده است.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۱۷.</ref> | ||
== [[همدانیان]] و [[امام حسن]]{{ع}} == | == [[همدانیان]] و [[امام حسن]] {{ع}} == | ||
در ایام [[خلافت امام حسن]]{{ع}} نیز [[همدانیها]] به همراه قبیله «[[ربیعه]]» یارانی ویژه و پیروانی [[وفادار]] برای امام{{ع}} بودند. [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}} و با شکلگیری خلافت امام حسن{{ع}}، [[سعید بن قیس همدانی]] با جمعی دیگر از [[یاران]] حضرت با ایشان [[بیعت]] کرد و [[مردم]] [[قبیله]] خود را [[تشویق]] به بیعت نمود.<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱.</ref> وی به همراه قبیله خود در جمع [[لشکریان]] امام{{ع}} حاضر شد و همراه با پیش قراولان آن حضرت در [[معیّت]] [[قیس بن سعد بن عباده]] به [[مسکن]] رفت. او در این [[مأموریت]] از سوی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از قیس به [[نیابت]] [[عبیدالله بن عباس]] معرفی گردید. با [[خیانت]] عبیدالله و [[پیوستن]] وی به [[معاویه]]، سعید همچون [[قیس بن سعد]] [[ثبات قدم]] ورزید و از پیوستن به معاویه خودداری کرد. آنان در رودررویی دو [[سپاه]] در مسکن، موفق شدند [[لشکریان معاویه]] را به عقب برانند.<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.</ref> در [[ساباط]] نیز پس از [[آشفتگی]] [[سپاه]] [[امام حسن]]{{ع}} و زمانی که حضرت در این منطقه مورد تعرض و سوءقصد [[خوارج]] قرار گفت، گروهی از همدانیان به همراه [[قبیله ربیعه]]، امام{{ع}} را در [[پناه]] خود گرفتند و به [[مدائن]] بردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.</ref> تا این که [[اشرافیت]] قبیلهای و مخالف علی{{ع}} که در [[صفین]]، [[حکمیت]] را بر ایشان [[تحمیل]] نمود، این بار به [[خدمت]] [[اهداف]] [[معاویه]] در آمد و کوشید تا [[امام حسن]]{{ع}} را مجبور به [[صلح]] کند. [[امام]]{{ع}} با [[مشاهده]] اغتشاش و [[اختلاف]] ایجاد شده در [[سپاه]] خود، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت و [[عمرو بن سلمه ارحبی]] و [[محمد بن اشعث بن قیس]] را جهت [[مذاکره]] با [[نمایندگان]] معاویه فرستاد.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> پذیرش صلح توسط امام{{ع}} [[مخالفت]] و [[اعتراض]] برخی از [[یاران]] ایشان را در پی داشت. از جمله این افراد [[علی بن محمد بن بشر همدانی]] بود که در اعتراض به امام{{ع}} ایشان را با عبارت {{عربی|" السلام عليك يا مذل المؤمنين"}} مورد خطاب قرار داد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref> | در ایام [[خلافت امام حسن]] {{ع}} نیز [[همدانیها]] به همراه قبیله «[[ربیعه]]» یارانی ویژه و پیروانی [[وفادار]] برای امام {{ع}} بودند. [[پس از شهادت امام علی]] {{ع}} و با شکلگیری خلافت امام حسن {{ع}}، [[سعید بن قیس همدانی]] با جمعی دیگر از [[یاران]] حضرت با ایشان [[بیعت]] کرد و [[مردم]] [[قبیله]] خود را [[تشویق]] به بیعت نمود.<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱.</ref> وی به همراه قبیله خود در جمع [[لشکریان]] امام {{ع}} حاضر شد و همراه با پیش قراولان آن حضرت در [[معیّت]] [[قیس بن سعد بن عباده]] به [[مسکن]] رفت. او در این [[مأموریت]] از سوی [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} پس از قیس به [[نیابت]] [[عبیدالله بن عباس]] معرفی گردید. با [[خیانت]] عبیدالله و [[پیوستن]] وی به [[معاویه]]، سعید همچون [[قیس بن سعد]] [[ثبات قدم]] ورزید و از پیوستن به معاویه خودداری کرد. آنان در رودررویی دو [[سپاه]] در مسکن، موفق شدند [[لشکریان معاویه]] را به عقب برانند.<ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.</ref> در [[ساباط]] نیز پس از [[آشفتگی]] [[سپاه]] [[امام حسن]] {{ع}} و زمانی که حضرت در این منطقه مورد تعرض و سوءقصد [[خوارج]] قرار گفت، گروهی از همدانیان به همراه [[قبیله ربیعه]]، امام {{ع}} را در [[پناه]] خود گرفتند و به [[مدائن]] بردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.</ref> تا این که [[اشرافیت]] قبیلهای و مخالف علی {{ع}} که در [[صفین]]، [[حکمیت]] را بر ایشان [[تحمیل]] نمود، این بار به [[خدمت]] [[اهداف]] [[معاویه]] در آمد و کوشید تا [[امام حسن]] {{ع}} را مجبور به [[صلح]] کند. [[امام]] {{ع}} با [[مشاهده]] اغتشاش و [[اختلاف]] ایجاد شده در [[سپاه]] خود، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت و [[عمرو بن سلمه ارحبی]] و [[محمد بن اشعث بن قیس]] را جهت [[مذاکره]] با [[نمایندگان]] معاویه فرستاد.<ref> حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> پذیرش صلح توسط امام {{ع}} [[مخالفت]] و [[اعتراض]] برخی از [[یاران]] ایشان را در پی داشت. از جمله این افراد [[علی بن محمد بن بشر همدانی]] بود که در اعتراض به امام {{ع}} ایشان را با عبارت {{عربی|" السلام عليك يا مذل المؤمنين"}} مورد خطاب قرار داد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref> | ||
[[روابط]] صمیمانه [[همدانیان]] پس از صلح آن [[حضرت]] با معاویه و سکنی گزیدن ایشان در [[مدینه]] نیز ادامه یافت و افرادی از این [[قبیله]] همچون [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] جهت ابراز علاقه و [[دوستی]] و [[آگاهی]] از مواضع آن حضرت به مدینه میرفتند. <ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۵۰.</ref>.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۶.</ref> | [[روابط]] صمیمانه [[همدانیان]] پس از صلح آن [[حضرت]] با معاویه و سکنی گزیدن ایشان در [[مدینه]] نیز ادامه یافت و افرادی از این [[قبیله]] همچون [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] جهت ابراز علاقه و [[دوستی]] و [[آگاهی]] از مواضع آن حضرت به مدینه میرفتند. <ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۵۰.</ref>.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۶.</ref> | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در [[کوفه]]، [[زیاد بن ابیه]] -[[فرماندار]] معاویه در کوفه- جهت وادار نمودن [[قبایل یمنی]] به [[اطاعت]]، با بهرهگیری از [[تهدید]] و [[ارعاب]] و تحریک رؤسای [[قبایل]] به [[سرکوب]] قیام [[حجر]] پرداخت. زیاد، افراد قبیله همدان و [[مذحج]] را به میدان کنده و دیگر قبایل یمنی را به محله صائدیان فرستاد. <ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.</ref> افراد قبیله بنیجبله که از بستگان حجر بودند به [[دفاع]] از حجر پرداختند. همدانیان و مذحجیان هر که را از قبیله بنوجبله یافتند دستگیر کرده، نزد زیاد فرستادند. این عمل آنها مورد تقدیر و [[سپاسگزاری]] زیاد قرار گرفت. [[تقابل]] [[یاران]] [[حجر]] با افراد [[قبیله همدان]] و [[مذحج]] در مواردی به درگیری نظامی کشیده شد، چندان که منجر به زخمی شدن عدهای و فراری شدن بقیه کندیان و [[اسارت]] [[قیس بن یزید کندی]] شد. حجر نیز در این شرائط از محلهای به محله دیگر [[پناهنده]] بود.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.</ref>.<ref> تذکر این نکته ضروری است که زیاد با تقسیمبندی قبایل کوفه به چهار گروه و کنترل قبایلی که با امویان مخالف بودنه و به تشیع تمایل داشتند، توانست در ریاست آنان تغییراتی به وجود آورد، چنانکه در گروه همدان فردی از بنیتمیم به این عنوان دست یافت و با این تغییرات نهایت استفاده را در جهت اهداف خود نمود.</ref> طولی نکشید که حجر، با واسطهگری بزرگان [[یمنی]] از زیاد [[امان]] گرفت و با این شرط که او را نزد [[معاویه]] بفرستد خود را [[تسلیم]] وی کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> اما زیاد بر خلاف امان خود، او را [[زندانی]] کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان که [[سعید بن نمران ناعطی همدانی]] نیز در شمارشان بود، را دستگیر کرد.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.</ref> پس از آن، [[زیاد]] [[شهادت]] نامهای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه [[کوفه]] و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان [[گواهی]] دهند. در این میان، نام چهار تن از [[همدانیان]] به اسامی: [[حارث]] و شدّاد پسران [[اَزمَع وادعی همدانی]]، [[عمرو بن قیس ذیاللحیه وادعی]] و [[هانی بن ابیحیه وادعی]]<ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> در شمار شهادت دهندگان و [[امضا]] کنندگان این شهادتنامه به چشم میخورد. زیاد، حجر و یارانش را به سوی معاویه فرستاد. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در [[مرج]] [[عذراء]]،<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۶۳.</ref> [[یاران]] [[معاویه]] بر اساس گرایشات و [[احساسات]] قبیلهای خواستار [[عفو]] افراد هم قبیلهای خود که در میان یاران [[حجر]] بودند، شدند. بدین ترتیب به درخواست [[حمزة بن مالک همدانی]]، معاویه، [[سعید بن نمران ناعطی]] را به او بخشید.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴.</ref> | با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در [[کوفه]]، [[زیاد بن ابیه]] -[[فرماندار]] معاویه در کوفه- جهت وادار نمودن [[قبایل یمنی]] به [[اطاعت]]، با بهرهگیری از [[تهدید]] و [[ارعاب]] و تحریک رؤسای [[قبایل]] به [[سرکوب]] قیام [[حجر]] پرداخت. زیاد، افراد قبیله همدان و [[مذحج]] را به میدان کنده و دیگر قبایل یمنی را به محله صائدیان فرستاد. <ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.</ref> افراد قبیله بنیجبله که از بستگان حجر بودند به [[دفاع]] از حجر پرداختند. همدانیان و مذحجیان هر که را از قبیله بنوجبله یافتند دستگیر کرده، نزد زیاد فرستادند. این عمل آنها مورد تقدیر و [[سپاسگزاری]] زیاد قرار گرفت. [[تقابل]] [[یاران]] [[حجر]] با افراد [[قبیله همدان]] و [[مذحج]] در مواردی به درگیری نظامی کشیده شد، چندان که منجر به زخمی شدن عدهای و فراری شدن بقیه کندیان و [[اسارت]] [[قیس بن یزید کندی]] شد. حجر نیز در این شرائط از محلهای به محله دیگر [[پناهنده]] بود.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.</ref>.<ref> تذکر این نکته ضروری است که زیاد با تقسیمبندی قبایل کوفه به چهار گروه و کنترل قبایلی که با امویان مخالف بودنه و به تشیع تمایل داشتند، توانست در ریاست آنان تغییراتی به وجود آورد، چنانکه در گروه همدان فردی از بنیتمیم به این عنوان دست یافت و با این تغییرات نهایت استفاده را در جهت اهداف خود نمود.</ref> طولی نکشید که حجر، با واسطهگری بزرگان [[یمنی]] از زیاد [[امان]] گرفت و با این شرط که او را نزد [[معاویه]] بفرستد خود را [[تسلیم]] وی کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> اما زیاد بر خلاف امان خود، او را [[زندانی]] کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان که [[سعید بن نمران ناعطی همدانی]] نیز در شمارشان بود، را دستگیر کرد.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.</ref> پس از آن، [[زیاد]] [[شهادت]] نامهای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه [[کوفه]] و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان [[گواهی]] دهند. در این میان، نام چهار تن از [[همدانیان]] به اسامی: [[حارث]] و شدّاد پسران [[اَزمَع وادعی همدانی]]، [[عمرو بن قیس ذیاللحیه وادعی]] و [[هانی بن ابیحیه وادعی]]<ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> در شمار شهادت دهندگان و [[امضا]] کنندگان این شهادتنامه به چشم میخورد. زیاد، حجر و یارانش را به سوی معاویه فرستاد. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در [[مرج]] [[عذراء]]،<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۶۳.</ref> [[یاران]] [[معاویه]] بر اساس گرایشات و [[احساسات]] قبیلهای خواستار [[عفو]] افراد هم قبیلهای خود که در میان یاران [[حجر]] بودند، شدند. بدین ترتیب به درخواست [[حمزة بن مالک همدانی]]، معاویه، [[سعید بن نمران ناعطی]] را به او بخشید.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴.</ref> | ||
== [[همدانیان]] و [[امام حسین]]{{ع}} == | == [[همدانیان]] و [[امام حسین]] {{ع}} == | ||
در برقراری [[ارتباط]] [[شیعیان عراق]] با [[امام حسن]]{{ع}} و سپس امام حسین{{ع}} در [[مدینه]] بنیهمدان نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و [[پویایی]] به [[سازمان]] [[شیعه]] در [[عراق]] با رساندن پیامهای این دو [[امام]]{{ع}} به همراه دیگر [[خواص شیعه]] مؤثر بودند. با [[مرگ معاویه]] و [[جانشینی]] [[یزید]] این نقش آنها نسبت به [[قبایل]] دیگر برجستهتر شد. [[شیعیان کوفه]] با [[آگاهی]] از عدم [[بیعت]] امام حسین{{ع}}و آمدنش به [[مکه]] با [[اجتماع]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] نامهای به ایشان نوشته، [[حضرت]] را به [[کوفه]] [[دعوت]] کردند تا [[رهبری]] [[شیعیان]] را بهدست گیرد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.</ref> این [[نامه]] توسط [[عبدالله بن سیع همدانی]] و [[عبدالله بن وال تیمی]] در دهم [[رمضان]] در مکه بهدست امام{{ع}} رسید.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷. دینوری نام او را عبیدالله بن سبیع و طبری و ابناعثم از او با نام عبدالله بن سبع یاد کردهاند. ر. ک. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲ و ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۸.</ref> دو [[روز]] بعد نیز [[عبدالرحمن بن عبدالله بن کَدَن ارحبی]] به همراه [[قیس بن مسهر صیداوی]] و [[عمارة بن عبید سلولی]] پنجاه و دو نامه از [[کوفیان]] که در آن از امام{{ع}} خواسته شده بود به کوفه بیاید، تقدیم [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} کردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۹.</ref> آخرین فرستادگان کوفیان و حاملان نامههای آنها به سوی حضرت، [[هانی بن هانی سبیعی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] بودند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.</ref> پس از آن بود که [[امام حسین]]{{ع}}، مسلم را به همراه [[قیس بن مسهر]] و [[عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی]] و [[عمارة بن عبید سلولی]] به [[کوفه]] فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.</ref> | در برقراری [[ارتباط]] [[شیعیان عراق]] با [[امام حسن]] {{ع}} و سپس امام حسین {{ع}} در [[مدینه]] بنیهمدان نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و [[پویایی]] به [[سازمان]] [[شیعه]] در [[عراق]] با رساندن پیامهای این دو [[امام]] {{ع}} به همراه دیگر [[خواص شیعه]] مؤثر بودند. با [[مرگ معاویه]] و [[جانشینی]] [[یزید]] این نقش آنها نسبت به [[قبایل]] دیگر برجستهتر شد. [[شیعیان کوفه]] با [[آگاهی]] از عدم [[بیعت]] امام حسین {{ع}}و آمدنش به [[مکه]] با [[اجتماع]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] نامهای به ایشان نوشته، [[حضرت]] را به [[کوفه]] [[دعوت]] کردند تا [[رهبری]] [[شیعیان]] را بهدست گیرد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.</ref> این [[نامه]] توسط [[عبدالله بن سیع همدانی]] و [[عبدالله بن وال تیمی]] در دهم [[رمضان]] در مکه بهدست امام {{ع}} رسید.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷. دینوری نام او را عبیدالله بن سبیع و طبری و ابناعثم از او با نام عبدالله بن سبع یاد کردهاند. ر. ک. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲ و ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۸.</ref> دو [[روز]] بعد نیز [[عبدالرحمن بن عبدالله بن کَدَن ارحبی]] به همراه [[قیس بن مسهر صیداوی]] و [[عمارة بن عبید سلولی]] پنجاه و دو نامه از [[کوفیان]] که در آن از امام {{ع}} خواسته شده بود به کوفه بیاید، تقدیم [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} کردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۹.</ref> آخرین فرستادگان کوفیان و حاملان نامههای آنها به سوی حضرت، [[هانی بن هانی سبیعی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] بودند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.</ref> پس از آن بود که [[امام حسین]] {{ع}}، مسلم را به همراه [[قیس بن مسهر]] و [[عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی]] و [[عمارة بن عبید سلولی]] به [[کوفه]] فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.</ref> | ||
مسلم در [[خانه]] [[مختار بن أبی عبید بن مسعود ثقفی]] اقامت گزید و [[شیعیان]] در خانه مختار به [[دیدار]] او شتافتند. هنگامی که مسلم [[نامه امام حسین]]{{ع}} را برای آنها خواند [[عابس بن ابیشبیب شاکری]] همدانی برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمیدهم و نمیدانم چه در [[دل]] دارند و از جانب آنان [[وعده]] [[فریبنده]] نمیدهم. به [[خدا]] [[سوگند]] از چیزی که درباره آن [[تصمیم]] گرفتهام سخن میگویم، وقتی [[دعوت]] کنید میپذیرم، همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیرم از شما [[دفاع]] میکنم تا به پیشگاه خدا [[روم]] و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمیخواهم». <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.</ref> | مسلم در [[خانه]] [[مختار بن أبی عبید بن مسعود ثقفی]] اقامت گزید و [[شیعیان]] در خانه مختار به [[دیدار]] او شتافتند. هنگامی که مسلم [[نامه امام حسین]] {{ع}} را برای آنها خواند [[عابس بن ابیشبیب شاکری]] همدانی برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمیدهم و نمیدانم چه در [[دل]] دارند و از جانب آنان [[وعده]] [[فریبنده]] نمیدهم. به [[خدا]] [[سوگند]] از چیزی که درباره آن [[تصمیم]] گرفتهام سخن میگویم، وقتی [[دعوت]] کنید میپذیرم، همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیرم از شما [[دفاع]] میکنم تا به پیشگاه خدا [[روم]] و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمیخواهم». <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.</ref> | ||
پس از اینکه تعداد [[بیعت کنندگان]] کوفه به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامهای به [[امام]]{{ع}} نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به کوفه بیاید<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابیشبیب شاکری همدانی]] به سوی امام حسین{{ع}} فرستاد. <ref> ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> از سوی دیگر به [[ابوثمامه]] [[زیاد بن عمرو بن عُریب بن حنظله صائدی همدانی]] که از بزرگان و رزمآوران [[عرب]] بود [[مأموریت]] داد تا با جمعآوری کمکهای [[مالی]] شیعیان، به خریداری [[سلاح]] [[اقدام]] نماید.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸.</ref> [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]] توسط [[ابن زیاد]] و شرایط خاص پیش آمده، موجب [[قیام مسلم]] و فراخوان [[مردم]] به خروج گردید. [[همدانیان]] در کنار [[قبایل]] کنده، [[ربیعه]]، [[مذحج]]، [[بنیاسد]] و [[تمیم]] نزد مسلم آمدند<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.</ref> و پس از فراهم شدن آنان، فرماندهانی برای هر یک از گروهها و قبایل تعیین شد. از جمله این [[فرماندهان]]، [[ابوثمامه صائدی|ابوثمامه صائدی همدانی]] بود که به [[ریاست]] تمیم و [[همدان]] گماشته شد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳.</ref> [[عبیدالله بن زیاد]] جهت پراکنده کردن مردم پیرامون مسلم به [[محمد بن اشعث]] [[مأموریت]] داد تا به مقابله با [[سپاه]] مسلم بپردازد. مسلم نیز [[عبدالرحمن بن شریح شبامی]] را به مقابله او فرستاد و او فرزند [[اشعث]] را ناچار به عقبنشینی نمود. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۷۰.</ref> | پس از اینکه تعداد [[بیعت کنندگان]] کوفه به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامهای به [[امام]] {{ع}} نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به کوفه بیاید<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابیشبیب شاکری همدانی]] به سوی امام حسین {{ع}} فرستاد. <ref> ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> از سوی دیگر به [[ابوثمامه]] [[زیاد بن عمرو بن عُریب بن حنظله صائدی همدانی]] که از بزرگان و رزمآوران [[عرب]] بود [[مأموریت]] داد تا با جمعآوری کمکهای [[مالی]] شیعیان، به خریداری [[سلاح]] [[اقدام]] نماید.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸.</ref> [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]] توسط [[ابن زیاد]] و شرایط خاص پیش آمده، موجب [[قیام مسلم]] و فراخوان [[مردم]] به خروج گردید. [[همدانیان]] در کنار [[قبایل]] کنده، [[ربیعه]]، [[مذحج]]، [[بنیاسد]] و [[تمیم]] نزد مسلم آمدند<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.</ref> و پس از فراهم شدن آنان، فرماندهانی برای هر یک از گروهها و قبایل تعیین شد. از جمله این [[فرماندهان]]، [[ابوثمامه صائدی|ابوثمامه صائدی همدانی]] بود که به [[ریاست]] تمیم و [[همدان]] گماشته شد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳.</ref> [[عبیدالله بن زیاد]] جهت پراکنده کردن مردم پیرامون مسلم به [[محمد بن اشعث]] [[مأموریت]] داد تا به مقابله با [[سپاه]] مسلم بپردازد. مسلم نیز [[عبدالرحمن بن شریح شبامی]] را به مقابله او فرستاد و او فرزند [[اشعث]] را ناچار به عقبنشینی نمود. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۷۰.</ref> | ||
تنها موردی که از [[همراهی]] همدانیان با عبیدالله در این [[زمان]] گزارش شده، مربوط است به خبر رساندن سرهای مسلم و [[هانی]] نزد [[یزید]] که [[هانی بن ابی حیه همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] مأموریت انجام آن را بر عهده داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref> | تنها موردی که از [[همراهی]] همدانیان با عبیدالله در این [[زمان]] گزارش شده، مربوط است به خبر رساندن سرهای مسلم و [[هانی]] نزد [[یزید]] که [[هانی بن ابی حیه همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] مأموریت انجام آن را بر عهده داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref> | ||
بر مبنای گزارشات واصله، همدانیان در [[قیام امام حسین]]{{ع}} نیز حضور پُر رنگی داشتند؛ چندان که ده نفر از [[شهدای کربلا]] به نامهای [[بریر بن حضیر همدانی|بُریر بن حُضَیر]]، [[سیف بن حارث بن سریع جابری]]، [[مالک بن عبدالله بن سریع جابری]]، [[حنظلة بن اسعد شبامی]]، [[ابوثُمامه]]، [[عابس بن أبی شبیب شاکری]]، [[سوار بن ابیحمیر جابری]]، [[سوار بن منعم بن حابس نهمی]]، [[عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی]] و [[شوذب]] [[غلام]] [[عابس بن أبی شبیب شاکری]]، را از [[قبیله همدان]] گفتهاند.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۹-۲۰.</ref> البته بودند افرادی از این [[قبیله]] همچون [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]]<ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> و [[مالک بن نضر ارحبی]]<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> که [[امام]]{{ع}} را به بهانه بدهکاری و [[زن]] و فرزند تنها گذاشتند یا حضوری نصفه و نیمه در این واقعه داشتند. در [[جبهه]] مقابل هم، معدود افرادی از این [[قبیله]] حضور داشتند که از جمله آنان میتوان به نام [[بشر بن سوط همدانی قابضی]] -که به همراه [[عُثْمان بن خالد بن اُسَیْر دُهْمانی جُهَنی]] [[عبدالرحمن بن عقیل بن ابیطالب]] را به [[شهادت]] رساند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.</ref> [[کثیر بن عبدالله شعبی]] از [[قاتلان]] [[زهیر بن قین بجلی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱.</ref> [[ربیع بن تمیم همدانی]]،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۳.</ref> [[ابوایوب بن مِشرَح خیوانی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref> [[قیس بن عبدالله صائدی]] | بر مبنای گزارشات واصله، همدانیان در [[قیام امام حسین]] {{ع}} نیز حضور پُر رنگی داشتند؛ چندان که ده نفر از [[شهدای کربلا]] به نامهای [[بریر بن حضیر همدانی|بُریر بن حُضَیر]]، [[سیف بن حارث بن سریع جابری]]، [[مالک بن عبدالله بن سریع جابری]]، [[حنظلة بن اسعد شبامی]]، [[ابوثُمامه]]، [[عابس بن أبی شبیب شاکری]]، [[سوار بن ابیحمیر جابری]]، [[سوار بن منعم بن حابس نهمی]]، [[عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی]] و [[شوذب]] [[غلام]] [[عابس بن أبی شبیب شاکری]]، را از [[قبیله همدان]] گفتهاند.<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۹-۲۰.</ref> البته بودند افرادی از این [[قبیله]] همچون [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]]<ref> بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> و [[مالک بن نضر ارحبی]]<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> که [[امام]] {{ع}} را به بهانه بدهکاری و [[زن]] و فرزند تنها گذاشتند یا حضوری نصفه و نیمه در این واقعه داشتند. در [[جبهه]] مقابل هم، معدود افرادی از این [[قبیله]] حضور داشتند که از جمله آنان میتوان به نام [[بشر بن سوط همدانی قابضی]] -که به همراه [[عُثْمان بن خالد بن اُسَیْر دُهْمانی جُهَنی]] [[عبدالرحمن بن عقیل بن ابیطالب]] را به [[شهادت]] رساند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.</ref> [[کثیر بن عبدالله شعبی]] از [[قاتلان]] [[زهیر بن قین بجلی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱.</ref> [[ربیع بن تمیم همدانی]]،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۳.</ref> [[ابوایوب بن مِشرَح خیوانی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref> [[قیس بن عبدالله صائدی]] قاتل پسر عمویش [[ابوثمامه صائدی]]<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱ و ۴۴۵.</ref> اشاره کرد. | ||
== نقش [[قبیله همدان]] در قیامهای [[شیعی]] == | == نقش [[قبیله همدان]] در قیامهای [[شیعی]] == | ||
از [[همدانیان]] و [[رهبران]] آنان در [[قیام توابین]] خبری در دست نیست اما شعری که اعشی [[همدان]] در سوک شهدای [[توابین]] سروده است، از حضور همدانیان در این [[نبرد]] خبر میدهد.<ref> و ضارب من همدان کل مشیع اذا شدّ لم ینکل کریم المکاسب. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۰۸-۶۰۹.</ref> از دیگر اقدامات همدانیان پس از [[مرگ یزید]] [[اعتراض]] گسترده [[زنان]] و مردان این قبیله به [[انتخاب]] [[عمر بن سعد]] به سمت [[امارت کوفه]] است. بر این اساس زمانی که [[کوفیان]]، [[حاکم]] [[اموی]] [[شهر]] [[عمرو بن حریث]] را از شهر بیرون راندند و در برابر [[بیعت]] با [[عبیدالله بن زیاد]] [[مقاومت]] نمودند، سران [[قبایل]] بر آن شدند تا [[امارت]] [[شهر]] را به عمر بن سعد بسپارند. در این هنگام زنان قبایل همدان و [[نخع]] و [[ربیعه]] [[شیون]] کنان وارد [[مسجد]] شدند و با یادآوری [[مصیبت]] [[امام حسین]]{{ع}} گفتند: «آیا برای [[عمر بن سعد]] [[کشتن امام حسین]]{{ع}} کافی نبود که حالا میخواهد [[حکومت]] [[کوفه]] را بهدست گیرد».<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۹.</ref> [[طبری]] در گزارش خود تنها [[زنان]] [[همدان]] را در این [[اعتراض]] ذکر کرده در ادامه افزوده است که مردانشان نیز با شمشیرهای آهیخته دور [[منبر]] را گرفتند تا این که [[مردم کوفه]] از این امر منصرف شده، [[امارت]] را به [[عامر بن مسعود]] سپردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۴.</ref> | از [[همدانیان]] و [[رهبران]] آنان در [[قیام توابین]] خبری در دست نیست اما شعری که اعشی [[همدان]] در سوک شهدای [[توابین]] سروده است، از حضور همدانیان در این [[نبرد]] خبر میدهد.<ref> و ضارب من همدان کل مشیع اذا شدّ لم ینکل کریم المکاسب. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۰۸-۶۰۹.</ref> از دیگر اقدامات همدانیان پس از [[مرگ یزید]] [[اعتراض]] گسترده [[زنان]] و مردان این قبیله به [[انتخاب]] [[عمر بن سعد]] به سمت [[امارت کوفه]] است. بر این اساس زمانی که [[کوفیان]]، [[حاکم]] [[اموی]] [[شهر]] [[عمرو بن حریث]] را از شهر بیرون راندند و در برابر [[بیعت]] با [[عبیدالله بن زیاد]] [[مقاومت]] نمودند، سران [[قبایل]] بر آن شدند تا [[امارت]] [[شهر]] را به عمر بن سعد بسپارند. در این هنگام زنان قبایل همدان و [[نخع]] و [[ربیعه]] [[شیون]] کنان وارد [[مسجد]] شدند و با یادآوری [[مصیبت]] [[امام حسین]] {{ع}} گفتند: «آیا برای [[عمر بن سعد]] [[کشتن امام حسین]] {{ع}} کافی نبود که حالا میخواهد [[حکومت]] [[کوفه]] را بهدست گیرد».<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۹.</ref> [[طبری]] در گزارش خود تنها [[زنان]] [[همدان]] را در این [[اعتراض]] ذکر کرده در ادامه افزوده است که مردانشان نیز با شمشیرهای آهیخته دور [[منبر]] را گرفتند تا این که [[مردم کوفه]] از این امر منصرف شده، [[امارت]] را به [[عامر بن مسعود]] سپردند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۴.</ref> | ||
با ورود مختار به کوفه، وی در جمع [[همدانیان]] حاضر شد و به آنان [[بشارت]] داد به آنچه آنان را [[خشنود]] میکند آمده است.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۸۰.</ref> فعالیتهای مختار در کوفه موجب شد تا [[حاکم]] [[زبیری]] کوفه با فشار اشراف طرفدار [[نظام]] [[اموی]] و [[قاتلان امام حسین]]{{ع}}، او را به [[زندان]] اندازد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۸.</ref> او در زندان نامهای به بزرگان [[شیعه]] همانند [[رفاعة بن شداد بجلی]]، [[عبدالله بن شاکر همدانی]] و... نوشت و خود را کشنده [[جباران]] و [[انتقام]] گیرنده از [[دشمنان]] معرفی کرد و آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت نبوی]]{{صل}} و [[خونخواهی]] [[اهل بیت]] و [[نبرد]] با [[ضعفا]] [[دعوت]] نمود. آنان نیز [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]] را نزد وی فرستادند و [[اطاعت]] خود را از او ابراز داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸-۹.</ref> سرانجام مختار با وساطت [[عبدالله بن عمر]] و ضمانت بزرگانی نظیر [[زائدة بن قدامه ثقفی]]، [[سائب بن مالک اشعری]]، [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]]، [[سعید بن منقذ ثوریهمدانی]]، [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی]] و...[[آزاد]] شد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۹.</ref> با آغاز [[قیام مختار]] و به دنبال [[عزم]] وی در [[تصرف]] کوفه در [[محرم]] ۶۶ [[هجری]] گروهی از [[شیعیان]] از جمله [[عبدالرحمن بن شریح شبامی همدانی]] درباره ادعای او در فرستاده شدنش از سوی [[محمد بن حنفیه]] [[تردید]] کردند. از اینرو [[عبدالرحمن بن شریح]] به همراه جمعی که [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] هم در شمارشان بودند به [[مدینه]] رفتند تا [[صحت]] و سقم ادعای او را مشخص نمایند.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۴.</ref> در مدینه، سخنان محمد بن حنفیه آنها را به صحت [[کلام]] مختار متقاعد نمود<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴-۱۵؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۶، ص۲۰.</ref> از اینرو [[شیعیان]] بسیاری پیرامون مختار جمع شدند که بیشتر آنان را [[همدانیان]] و [[ایرانیان]] ساکن در [[کوفه]] تشکیل میدادند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۸.</ref> ابنمطیع به پیشنهاد [[ایاس بن مضارب]] –رئیس شرطههای کوفه- جهت جلوگیری از [[قیام مختار]] و جهت [[حفاظت]] و [[امنیت]] [[شهر]] بر هر جبانهای فردی را گماشت و [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی]] را [[مأمور]] حفاظت از جبانه سبیع که از آن [[همدان]] بود، کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۴.</ref> با آغاز [[قیام]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] مأمور افروختن [[آتش]] شد و [[سفیان بن لیل همدانی]] به همراه [[قدامة بن مالک]] [[مأموریت]] یافتند تا با بانگ «[[یا لثارات الحسین]]{{ع}}» [[مردم]] را به قیام فرا خوانند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۵.</ref> با [[دعوت]] مردم به قیام، شاخه [[شاکر]] همدان هنگامی که ابوعثمان نهدی بانگ «یا لثارات الحسین{{ع}}» سر داد قصد [[پیوستن]] به مختار را داشتند که [[کعب بن ابیکعب خثعمی]] راه را بر آنها بست. دو طرف با هم درگیر شدند و شاکریان با کنار زدن [[یاران]] کعب به مختار پیوستند. شاخه [[شبام]] همدان نیز در آخر شب در میدان مراد فراهم آمدند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس به آنان پیغام داد که در صورتی که آهنگ [[پیوستن]] به مختار را دارند از جبانه [[سبیع]] عبور نکنند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۲.</ref> آنان نیز چنین کرده سرانجام خود را به مختار رساندند. صبح چهارشنبه مختار [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] را به مقابله [[شمر بن ذیالجوشن]] فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۹.</ref> پس از [[پیروزی]]، مختار [[خزانه]] [[کوفه]] را میان یارانش تقسیم کرد و جهت کسب [[حمایت]] [[همدان]]، چند تن از بزرگان این [[قوم]] را به امور مهم [[شهر]] گماشت. بر این اساس او [[عبدالله بن کامل شاکری]] را به [[ریاست]] نیروهای انتظامی،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۸.</ref> [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی]] را به [[حکومت]] [[موصل]]<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۲؛ ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۵.</ref> و [[حبیب بن منقذ ثوری]] را بر حکومت بهقباد سفلی گماشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۳-۳۴.</ref> | با ورود مختار به کوفه، وی در جمع [[همدانیان]] حاضر شد و به آنان [[بشارت]] داد به آنچه آنان را [[خشنود]] میکند آمده است.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۸۰.</ref> فعالیتهای مختار در کوفه موجب شد تا [[حاکم]] [[زبیری]] کوفه با فشار اشراف طرفدار [[نظام]] [[اموی]] و [[قاتلان امام حسین]] {{ع}}، او را به [[زندان]] اندازد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۸.</ref> او در زندان نامهای به بزرگان [[شیعه]] همانند [[رفاعة بن شداد بجلی]]، [[عبدالله بن شاکر همدانی]] و... نوشت و خود را کشنده [[جباران]] و [[انتقام]] گیرنده از [[دشمنان]] معرفی کرد و آنان را به [[کتاب خدا]] و [[سنت نبوی]] {{صل}} و [[خونخواهی]] [[اهل بیت]] و [[نبرد]] با [[ضعفا]] [[دعوت]] نمود. آنان نیز [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]] را نزد وی فرستادند و [[اطاعت]] خود را از او ابراز داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸-۹.</ref> سرانجام مختار با وساطت [[عبدالله بن عمر]] و ضمانت بزرگانی نظیر [[زائدة بن قدامه ثقفی]]، [[سائب بن مالک اشعری]]، [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]]، [[سعید بن منقذ ثوریهمدانی]]، [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی]] و...[[آزاد]] شد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۹.</ref> با آغاز [[قیام مختار]] و به دنبال [[عزم]] وی در [[تصرف]] کوفه در [[محرم]] ۶۶ [[هجری]] گروهی از [[شیعیان]] از جمله [[عبدالرحمن بن شریح شبامی همدانی]] درباره ادعای او در فرستاده شدنش از سوی [[محمد بن حنفیه]] [[تردید]] کردند. از اینرو [[عبدالرحمن بن شریح]] به همراه جمعی که [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] هم در شمارشان بودند به [[مدینه]] رفتند تا [[صحت]] و سقم ادعای او را مشخص نمایند.<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۱؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۴.</ref> در مدینه، سخنان محمد بن حنفیه آنها را به صحت [[کلام]] مختار متقاعد نمود<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴-۱۵؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۶، ص۲۰.</ref> از اینرو [[شیعیان]] بسیاری پیرامون مختار جمع شدند که بیشتر آنان را [[همدانیان]] و [[ایرانیان]] ساکن در [[کوفه]] تشکیل میدادند.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۸.</ref> ابنمطیع به پیشنهاد [[ایاس بن مضارب]] –رئیس شرطههای کوفه- جهت جلوگیری از [[قیام مختار]] و جهت [[حفاظت]] و [[امنیت]] [[شهر]] بر هر جبانهای فردی را گماشت و [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی]] را [[مأمور]] حفاظت از جبانه سبیع که از آن [[همدان]] بود، کرد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۴.</ref> با آغاز [[قیام]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] مأمور افروختن [[آتش]] شد و [[سفیان بن لیل همدانی]] به همراه [[قدامة بن مالک]] [[مأموریت]] یافتند تا با بانگ «[[یا لثارات الحسین]] {{ع}}» [[مردم]] را به قیام فرا خوانند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۵.</ref> با [[دعوت]] مردم به قیام، شاخه [[شاکر]] همدان هنگامی که ابوعثمان نهدی بانگ «یا لثارات الحسین {{ع}}» سر داد قصد [[پیوستن]] به مختار را داشتند که [[کعب بن ابیکعب خثعمی]] راه را بر آنها بست. دو طرف با هم درگیر شدند و شاکریان با کنار زدن [[یاران]] کعب به مختار پیوستند. شاخه [[شبام]] همدان نیز در آخر شب در میدان مراد فراهم آمدند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس به آنان پیغام داد که در صورتی که آهنگ [[پیوستن]] به مختار را دارند از جبانه [[سبیع]] عبور نکنند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۲.</ref> آنان نیز چنین کرده سرانجام خود را به مختار رساندند. صبح چهارشنبه مختار [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] را به مقابله [[شمر بن ذیالجوشن]] فرستاد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۹.</ref> پس از [[پیروزی]]، مختار [[خزانه]] [[کوفه]] را میان یارانش تقسیم کرد و جهت کسب [[حمایت]] [[همدان]]، چند تن از بزرگان این [[قوم]] را به امور مهم [[شهر]] گماشت. بر این اساس او [[عبدالله بن کامل شاکری]] را به [[ریاست]] نیروهای انتظامی،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۸.</ref> [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی]] را به [[حکومت]] [[موصل]]<ref> یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۲؛ ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۵.</ref> و [[حبیب بن منقذ ثوری]] را بر حکومت بهقباد سفلی گماشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۳-۳۴.</ref> | ||
در ادامه [[قیام]] و با [[شورش]] اشراف علیه مختار، [[همدانیان]] دو گروه شده رودرروی هم قرار گرفتند. افرادی مانند [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس]] -که پس از فرار از موصل به کوفه بازگشته بود-، [[یزید بن عمیر ناعطی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۰-۵۱؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۹.</ref> [[شرحبیل بن ذی بقلان ناعطی]]<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۶</ref> و... و نیز بسیاری دیگر از همدانیان -که [[اسارت]] پانصد تن از وادعیان به وسیله [[سپاه]] مختار<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.</ref> بخشی از آنان بودند-، از جمله همدانیانی بودند که به [[ستیز]] با مختار برخاستند و و در مقابل بسیاری از همدانیان به [[رهبری]] [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]] و دیگر بزرگان این قوم در این سوی میدان ندای «[[یا لثارات الحسین]]» سر دادند. پس از پایان [[نبرد]] جبانه [[سبیع]] و [[سرکوب]] اشراف، مختار در صدد [[انتقام]] از [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} بر آمد. در این میان [[عبدالله بن کامل شاکری]] و برخی دیگر از بزرگان [[همدانی]] نقش ویژهای در قلع و قمع آنان ایفا نمود.<ref> ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۸-۲۴۷؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۴۷-۲۶۷؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۰-۲۴۲.</ref> [[همدانیان]] در نبرد «نهر خازر» نیز که در [[محرم]] [[سال ۶۷ هجری]] روی داد و به [[شکست]] [[سپاه]] [[عبیدالله بن زیاد]] و کشته شدن او انجامید،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۹.</ref> حضوری چشمگیر داشتند. [[حبیب بن منقذ ثوری]] از جمله افراد این [[قبیله]] است که بر [[تمیم]] و [[همدان]] [[فرماندهی]] داشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۸.</ref> پس از شکست سپاه مختار در مذار و کشته شدن عبدالله بن کامل شاکری و بسیاری دیگر،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۵-۹۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>مختار در «[[حروراء]]» اردو زد و سپاهش را [[آرایش]] داد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۶.</ref> مختار برای مقابله با هر یک از پنج قبیله [[بصری]]، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد که بیشتر این [[فرماندهان]] از [[قبیله همدان]] بودند. او برای مقابله با [[بکر بن وائل]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] را فرستاد. [[عبدالرحمن بن شریح همدانی]] [[مأمور]] مقابله با [[عبدالقیس]] و [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی]] همدانی جهت مقابله با ازدیان فرستاده شدند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> ضمن این که مختار [[عمرو بن عبدالله نهدی همدانی]] را بر سواران و [[مالک بر عمرو بن نمران]] همدانی را بر پیادگان گماشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۶۰.</ref> [[ابن کامل شاکری همدانی]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]]، [[عبدالرحمن بن شریح همدانی]] و [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی]] [[فرماندهان]] مختار در نبردهای «مذار» و «[[حروراء]]» بودند که با [[شکست]] از [[سپاه]] [[ابن زبیر]] کشته شدند.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۷۴-۱۸۸.</ref> | در ادامه [[قیام]] و با [[شورش]] اشراف علیه مختار، [[همدانیان]] دو گروه شده رودرروی هم قرار گرفتند. افرادی مانند [[عبدالرحمن بن سعید بن قیس]] -که پس از فرار از موصل به کوفه بازگشته بود-، [[یزید بن عمیر ناعطی]]،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۰-۵۱؛ شهابالدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۹.</ref> [[شرحبیل بن ذی بقلان ناعطی]]<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۶</ref> و... و نیز بسیاری دیگر از همدانیان -که [[اسارت]] پانصد تن از وادعیان به وسیله [[سپاه]] مختار<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.</ref> بخشی از آنان بودند-، از جمله همدانیانی بودند که به [[ستیز]] با مختار برخاستند و و در مقابل بسیاری از همدانیان به [[رهبری]] [[عبدالله بن کامل شاکری همدانی]] و دیگر بزرگان این قوم در این سوی میدان ندای «[[یا لثارات الحسین]]» سر دادند. پس از پایان [[نبرد]] جبانه [[سبیع]] و [[سرکوب]] اشراف، مختار در صدد [[انتقام]] از [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} بر آمد. در این میان [[عبدالله بن کامل شاکری]] و برخی دیگر از بزرگان [[همدانی]] نقش ویژهای در قلع و قمع آنان ایفا نمود.<ref> ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۸-۲۴۷؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۴۷-۲۶۷؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۰-۲۴۲.</ref> [[همدانیان]] در نبرد «نهر خازر» نیز که در [[محرم]] [[سال ۶۷ هجری]] روی داد و به [[شکست]] [[سپاه]] [[عبیدالله بن زیاد]] و کشته شدن او انجامید،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۹.</ref> حضوری چشمگیر داشتند. [[حبیب بن منقذ ثوری]] از جمله افراد این [[قبیله]] است که بر [[تمیم]] و [[همدان]] [[فرماندهی]] داشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۸.</ref> پس از شکست سپاه مختار در مذار و کشته شدن عبدالله بن کامل شاکری و بسیاری دیگر،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۵-۹۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>مختار در «[[حروراء]]» اردو زد و سپاهش را [[آرایش]] داد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۶.</ref> مختار برای مقابله با هر یک از پنج قبیله [[بصری]]، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد که بیشتر این [[فرماندهان]] از [[قبیله همدان]] بودند. او برای مقابله با [[بکر بن وائل]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]] را فرستاد. [[عبدالرحمن بن شریح همدانی]] [[مأمور]] مقابله با [[عبدالقیس]] و [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی]] همدانی جهت مقابله با ازدیان فرستاده شدند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> ضمن این که مختار [[عمرو بن عبدالله نهدی همدانی]] را بر سواران و [[مالک بر عمرو بن نمران]] همدانی را بر پیادگان گماشت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۶۰.</ref> [[ابن کامل شاکری همدانی]]، [[سعید بن منقذ ثوری همدانی]]، [[عبدالرحمن بن شریح همدانی]] و [[مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی]] [[فرماندهان]] مختار در نبردهای «مذار» و «[[حروراء]]» بودند که با [[شکست]] از [[سپاه]] [[ابن زبیر]] کشته شدند.<ref> معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۷۴-۱۸۸.</ref> | ||
== اعلام و [[رجال]] بنیهمدان == | == اعلام و [[رجال]] بنیهمدان == | ||
در این [[قبیله]] بزرگانی از شعرا، فرماندهان، امرا، [[دانشمندان]] و [[محدثان]] پرورش یافتند که هر یک در [[زمان]] خود نقشی بسزا در وقایع و حوادث ایام خود داشتند. علاوه بر نام بزرگانی که در متن به نامشان پرداخته شد بزرگان بسیار دیگری نیز در [[آسمان]] این قبیله درخشیدند که هر یک در وقایع و حوادث مهم ایام خود تأثیر گذار بودند. از جمله این افراد در [[دوره جاهلی]] میتوان به نام [[عبدالرَّحمن بن الحارث بن نظام بن جُشَم معروف به أعشی هَمْدان]] از شعرای مشهور [[جاهلی]]، [[فَنْدَشُ بن حیَّان بن وهب]]، [[أبوالجَرَندقِ مَعْقِل بن عبد خیر بن یحمد بن خَوْلی]] از شعراء هَمْدان و حکمای آنها در [[جاهلیت]]، [[عَمرو بن بَرّاقة بن منبِّه]] از [[شجاعان]] و تک سواران همدان و از شعرای آنان در عصر خود و [[مالک بن ملالة]] یکی از شعراء و شجاعان آنان در جاهلیت اشاره کرد. ضمن این که از چهرههای ممتاز این قوم میتوان از [[سعید بن قیس بن أبی عَشَن]] [[پرچمدار]] [[همدان]] در زمان [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}،<ref> موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، أسـامة اختیار.</ref> [[ابوعماره]] [[عبد خیر بن یزید خیوانی]]<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۸۶.</ref> نام برد. علاوه بر آن از [[نخبگان]] [[فرهنگی]] این [[قبیله]] هم میتوان به نام [[ابراهیم بن محمد همدانی]] –از اکابر [[محدثین]] شیعه و از [[اصحاب امام رضا]]{{ع}}-، [[احمد بن زیاد بن جعفر همدانی]] –از اکابر محدثین [[امامیه]] و از [[مشایخ]] [[شیخ صدوق]](ره)-، [[حارث بن عبدالله همدان]] –از حواریین علی{{ع}}-، [[صالح بن محمد همدانی]] –از [[اصحاب امام جواد]]{{ع}} و [[امام هادی]]{{ع}}- [[ابراهیم بن محمد همدانی]] –از وکلای [[حضرت حجت]]{{ع}}- <ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنیهمدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۵۰۰.</ref> [[حارث بن عبدالله بن کعب]]، [[عمرو بن عبدالله بن علی سبیعی همدانی]] و [[علی بن صالح بن صالح ثوری همدانی]] و [[ابراهیم بن سلیمان بن عبدالله نِهمی همدانی]] که از بزرگان [[علمی]]، [[حدیثی]]، [[فقهی]] و [[تفسیری]] بوده و در گسترش [[معارف اسلامی]] نقش در تدوین و گسترش [[علوم]] و [[معارف]] [[اسلام]] و [[تشیع]] نقش گستردهای داشتند<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۲۱-۲۶.</ref> اشاره کرد. | در این [[قبیله]] بزرگانی از شعرا، فرماندهان، امرا، [[دانشمندان]] و [[محدثان]] پرورش یافتند که هر یک در [[زمان]] خود نقشی بسزا در وقایع و حوادث ایام خود داشتند. علاوه بر نام بزرگانی که در متن به نامشان پرداخته شد بزرگان بسیار دیگری نیز در [[آسمان]] این قبیله درخشیدند که هر یک در وقایع و حوادث مهم ایام خود تأثیر گذار بودند. از جمله این افراد در [[دوره جاهلی]] میتوان به نام [[عبدالرَّحمن بن الحارث بن نظام بن جُشَم معروف به أعشی هَمْدان]] از شعرای مشهور [[جاهلی]]، [[فَنْدَشُ بن حیَّان بن وهب]]، [[أبوالجَرَندقِ مَعْقِل بن عبد خیر بن یحمد بن خَوْلی]] از شعراء هَمْدان و حکمای آنها در [[جاهلیت]]، [[عَمرو بن بَرّاقة بن منبِّه]] از [[شجاعان]] و تک سواران همدان و از شعرای آنان در عصر خود و [[مالک بن ملالة]] یکی از شعراء و شجاعان آنان در جاهلیت اشاره کرد. ضمن این که از چهرههای ممتاز این قوم میتوان از [[سعید بن قیس بن أبی عَشَن]] [[پرچمدار]] [[همدان]] در زمان [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}}،<ref> موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، أسـامة اختیار.</ref> [[ابوعماره]] [[عبد خیر بن یزید خیوانی]]<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۸۶.</ref> نام برد. علاوه بر آن از [[نخبگان]] [[فرهنگی]] این [[قبیله]] هم میتوان به نام [[ابراهیم بن محمد همدانی]] –از اکابر [[محدثین]] شیعه و از [[اصحاب امام رضا]] {{ع}}-، [[احمد بن زیاد بن جعفر همدانی]] –از اکابر محدثین [[امامیه]] و از [[مشایخ]] [[شیخ صدوق]](ره)-، [[حارث بن عبدالله همدان]] –از حواریین علی {{ع}}-، [[صالح بن محمد همدانی]] –از [[اصحاب امام جواد]] {{ع}} و [[امام هادی]] {{ع}}- [[ابراهیم بن محمد همدانی]] –از وکلای [[حضرت حجت]] {{ع}}- <ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنیهمدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۵۰۰.</ref> [[حارث بن عبدالله بن کعب]]، [[عمرو بن عبدالله بن علی سبیعی همدانی]] و [[علی بن صالح بن صالح ثوری همدانی]] و [[ابراهیم بن سلیمان بن عبدالله نِهمی همدانی]] که از بزرگان [[علمی]]، [[حدیثی]]، [[فقهی]] و [[تفسیری]] بوده و در گسترش [[معارف اسلامی]] نقش در تدوین و گسترش [[علوم]] و [[معارف]] [[اسلام]] و [[تشیع]] نقش گستردهای داشتند<ref> منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۲۱-۲۶.</ref> اشاره کرد. | ||
== منابع == | == منابع == |