قبیله همدان در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

همدان از قبایل بزگ یمن است که همانند قبایل عرب قبل از جاهلیت، بت پرست بودند هرچند برخی از آنان آیین مسیحی، یهودی و زرتشتی داشتند اما با ظهور اسلام، در طی چند مرحله مسلمان شدند و در فتوحات مختلف از جمله مصر، قادسیه،... نقش موثری داشتند. در جنگ جمل و صفین حضور موثری در لشکر امیرالومنین(ع) داشته و برخی از آنان کارگزار حکومت حضرت نیز بودند. در حمایت از امام حسن(ع) و حادثه عاشورا جانفشانی کردند. شخصیت‌های مهمی مانند سعید بن قیس، محمد بن ابراهیم همدانی از این قبیله در تاریخ به ثبت رسیده است.

مقدمه

همدان از قبایل بزرگ عرب‌تباری است که از دیرباز گرایش بسیار به تشیع داشته است. رجال این قبیله معروف به شیعه علی بن ابی‌طالب (ع) بوده، جمع کثیری از اصحاب، علما، محدثین، شعرا و امرا از این قبیله برخاسته‌اند. این قبیله نقش بسیار بزرگ و پُررنگی در تاریخ تشیع و وقایع و حوادث مرتبط با شیعه بخصوص حکومت امام علی (ع) داشتند و بدین جهت مورد ستایش آن حضرت قرار گرفتند.

نسب قبیله

هَمْدان از قبایل بزرگ یمن است که نسب از هَمدان بن مالک بن زَید بن اوسلة بن ربیعة بن خِیار بن مالک بن زید بن کهلان می‌برند.[۱] برخی هَمْدان را لقب جدِّ قبیله یعنی أَوْسَلة بن خیار بن ربیعة بن مالک بن زید بن کهلان دانسته‌اند[۲] و همدان را به دو شاخه بزرگ «حاشِد» و «بَکیل» تقسیم کرده‌اند که نسب تمامی تیره‌ها و بطون آنان به این دو شاخه اصلی منتهی می‌شوند.[۳] بر این اساس «اَرحَب»، «خصهلان»، «مُرهِبَة» و «شاکر» از شاخه‌های بَکیل می‌باشد[۴] و «یَریم»، «حَجُور»، «فائش»، «قابض»، «شبام»، «الجُندَع»، «یام»، «السبیع»، «خارف»، «وادعه»، «الصائد»، «مرثد» و «بتع» از شاخه‌های «حاشِد» به حساب می‌آید.[۵]

مساکن قبیله همدان

مسکن بنی‌همدان را شرق یمن گفته‌اند.[۶] برخی نیز منزلگاهشان را شمال غربی صنعا دانسته و بر این اعتقادند که هرکدام از شاخه‌های آن در مناطق مختلف آن سکونت داشتند.[۷] بعضی نیز منازل همدان را بخش‌های وسیعی از سرزمین یمن از شمال صنعا تا صعده گفته آورده‌اند که «حاشدیان» در بخش غربی و «بکیلیان» در سمت شرقی آن ساکن بودند.[۸] آنان در مجاورت قبیله خَولان بن الحاف بن قضاعه - ساکنان شهر صعده -[۹] و با بنوحارث بن کعب و مَذحِج مشترکاً در مخلاف نجران زندگی می‌کردند.[۱۰] هر چند از مناطق دیگری نیز همچون سرزمین ما بین مأرب و نجران،[۱۱] «غرق»، «شروم» و «خنق» نیز به عنوان سکونتگاه این قوم یاد شده است.[۱۲] همچنین طوایفی از این قبیله همچون «یام» و «شاکر» و «وادعه» در منطقه میان صعده و نجران سکونت داشتند.[۱۳] مقدسی مخلاف‌های شاکر و وادعه و یام را سمت راست صنعاء عنوان کرده است.[۱۴] در «قَحمِه» که نزدیک «زَبید» است نیز بخشی از مردم همدان با قبایل اشعر و خَولان سکونت داشتند.[۱۵] همدانی هم در ترسیم کامل محل سکونت همدانیان، «مَسوره»، «مِلح»، «برّان» و «ثَجَّة الخارد» را از شهرهای مهم «مُرهِبَه» و «نَهم» برشمرده و آورده است: شهرهای «شُوابه»، «هِرّان» و «مناحی» در جوف اعلی نیز از دیگر شهرهای همدانیان است. از دیگر سکونتگاه‌های آنان «عقل»، «وَروَر»، «رَزوَه» و «هَنیان» است که در منطقه جوف اعلی قرار دارد. سرزمین «خَرفان» و «کساد» سکونتگاه سفیان بن ارحب همدان است. ضمن اینکه «کِبر»، «عیلة»، «خُدنیه»، «عیان» و جمیع مرزهای حد فاصل خَیوان و صعده جملگی سرزمین قبیله بکیل است.

بخشی از مردم تیره شاکر هم در راه مکه و در مناطقی مانند «بَرط»، «عَستان»، «جِدره»، «طَلاح»، «اکتاف»، «نُشور»، «قصران»، «غلیل» و «ضدح» ساکنند. همه این مناطق یاد شده در سمت شرقی سکونتگاه همدانیان واقع است که به شاخه بزرگ بکیل متعلق است. اما ابتدای سرزمین حاشد، جراف است و مناطق ذَهبان، عَشر، عَلمان و رُحابه تا مرزهای حاز قرار دارند. ساکنان سرزمین «خَشَب» ترکیبی از شاخه‌های «وادعه»، «حاشد» و «بکیل» است. در قسمت غربی سکونتگاه همدانیان، «جَهران» و «بَوُن» با روستاهایشان قرار دارد. ساکنان «مَدَر» را شاخه‌های «یام» و «بکیل» و بنی‌خطیب بن اسعد تشکیل می‌دهند. «خَمِر» و «حَجور» از شهرهای دیگر همدان می‌باشد و در قسمت غربی که قلمرو حاشد است، قرار دارند و روستاهای حجور به سرزمین‌های «عُذر» و «هنوم» و «ظُلیمه» متصل می‌گردد. [۱۶].[۱۷]

از قصرهای معروف همدان، به «ناعط» و «عمران» اشاره شده است[۱۸] و از شهرهای مهم‌شان به «بون»، «عُمران»، «جوف»، «خَمِر»، «حَجُور»، «رَیدَه»؛[۱۹] ضمن این که از روستای بزرگِ «حاز» -که در آن آثار باستانی از قبل از اسلام یافت شده است - نیز از دیگر جایگاه‌های مردم این قوم یاد شده است.[۲۰]-[۲۱]

بنی‌همدان پیش از اسلام

مردم این قبیله پیش از اسلام ملقب به «اخلاس الخیل (سوارکاران)» بودند.[۲۲] آنان از حدود صد سال قبل از میلاد یعنی از روزگار پادشاهان سبأ نفوذ بسیار در یمن داشتند. عده‌ای بر این اعتقادند که آنان پیش از ظهور اسلام مدت‌ زمانی را به فرمانروایی پرداخته و تعدادی از آنها از فرمانروایان حکومت سبأیان بودند.[۲۳] همدانیان با پادشاهان سبأ در رقابت بودند تا اینکه سرانجام موفق شدند حکومت را از دست آنان خارج سازند. «یرم‌ایمن» از خاندان‌های معروف این قبیله است که چهار نفر از آنان در پیش از اسلام از جمله «شعرم اوتر» که حدود پنجاه سال قبل از میلاد فرمانروایی داشت به حکومت رسیدند.[۲۴] «بَتَع» نیز از دیگر خاندان‌های همدانی و از تیره بزرگ حاشد بود که نفوذ گسترده‌ای در یمن داشت.[۲۵] به نوشته فیلبی از سال ۱۱۵ تا ۲۴۵ میلادی، دوازده تن از آنان که به "اقیال" شهره بودند، بر سبأ و ذی‌ریدان فرمان راندند. [۲۶] اقیال در واقع پادشاه نبودند و شایستگی این عنوان را نداشتند، بلکه رؤسا و فرماندهان گوناگون مناطق کوچک و سران قبایل بودند که در حوزه فرمانروایی‌شان خود را پادشاه می‌خواندند. از معروفترین این اقیال «علهن نهفن» پسر یرم‌ایمن بود.[۲۷] هَمدانی این نام را در واقع دو نفر دانسته و آورده است که: «بر بعضی از سنگ‌های قصرهای حِمیَر و همدان در صنعا و «ناعط» و «عمران» از بون به خط مسند نوشته شده بود: «علهان» و «نهفان» از خاندان «بتع‌ بن همدان» از پادشاهان قدیم بودند».[۲۸]

برخی همدانیان را قومی شهرنشین گفته‌اند؛ هرچند نشانه‌هایی از بادیه‌نشینی و زندگی عشایری این قوم نیز وجود دارد.[۲۹] مردم همدان نیز همچون دیگر قبایل بدوی در این دوره، در منازعه با دیگر اقوام عرب بودند چندان که چالش و ستیزی طولانی را با «مراد»،[۳۰] «زُبید»[۳۱] و خَولان قضاعه[۳۲] تجربه کرده بودند. آنان در ایام مقارن با ظهور اسلام، با حکام پارسی و ابناء متحد بودند[۳۳] و همراه با آنان و دیگر متحدان خود در حمله به قبیله بزرگ مذحج در پیکاری موسوم به "الرزم" که در محلی به نام "جوف" شرکت کردند. در این نبرد مذحج شکست سختی خورد و برخی از سرانش کشته شدند.[۳۴] بنی‌همدان روابط خصمانه‌ای‌ با مذحج داشتند؛ اما شگفت آنکه در گیر و دار این رابطه تیره، پیوندهای ازدواج هم بین عمرو بن معدی‌کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان[۳۵] برقرار بود. گاه نیز همدان و مَذحِج باهم همپیمان می‌شدند و علیه دیگر قبایل غیر یمنی که آنان را به چالش می‌کشیدند - از جمله قبایل قیسی - دست به اقدام می‌زدند.[۳۶] به گونه‌ای که پیش از آغاز جنگ کُلاب دوم، بین «هَمدان» و «مَذحِج» و «کِنده» علیه بنی‌تمیم اتحادی برقرار شد که علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته، شکست سختی از سوی بنی‌تمیم بر آنها وارد شد. [۳۷]

در ایام مقارن با ظهور اسلام نیز نزاعی بین قبایل همدان و بنی‌مراد بر سر بت «یغوث» رخ داد. این دو قبیله به نوبت عهده‌دار حفظ و نگهداری از این بت بودند تا اینکه بنو مراد تصمیم به تصاحب کامل این بت گرفت. از این‌رو دو طایفه با هم به ستیز برخاستند تا اینکه همدانیان به رهبری ابومسروق اجدع بن مالک در نبرد «یوم الرزم» بر بنی‌مراد سیطره یافت و با پیروزی به این جنگ خاتمه دادند.[۳۸]

نفوذ سیاسی و نظامیِ همدان در دوران اسلامی نیز ادامه یافت و این نفوذ که از صد سال قبل از میلاد مسیح آغاز شد تا به امروز نیز ادامه دارد؛ چندان که پس از حدود ۲۱ قرن، هنوز هم سیاست یمن متأثر از احفاد این قبیله است.[۳۹] در حال حاضر دو شاخه «حاشد» و «بکیل» از قبیله همدان، از اصلی‌ترین اتحادیه‌های قبایل یمنی محسوب می‌شوند. علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق یمن، عبدالله بن حسین الاحمر، رئیس حزب التجمع الیمنی الاصلاح و حوثی‌های یمن متعلق به اتحادیه قبایلی حاشد هستند. در حال حاضر حاشدیان در شمال و بکیلیان در جنوب کشور یمن قرار دارند.[۴۰]

عقاید همدانیان پیش از اسلام

همدانیان نیز بمانند بسیاری دیگر از اعراب جاهلی بت می‌پرستیدند. آنان به عبادت بتی به نام «سواء» اشتغال داشتند؛[۴۱] و نیز بتی مشهور به نام «یعوق» داشتند که آن را در «أَرحَب»[۴۲] نصب کرده بودند و در پرستش آن با قوم خولان بن الحاف بن قضاعه مشارکت داشتند. آنان در ایام حج، مناسک خود را با تلبیه در کنار این بت آغاز می‌کردند و سپس راهی حج می‌شدند.[۴۳] ابن‌کلبی بر این اعتقاد بود که «یعوق» از بتهای برجای مانده از قوم نوح (ع) بود که عمرو بن لحی آنها را در سواحل جده یافت و به کسانی که دعوت او را به پرستش اصنام اجابت می‌کردند، اهدا می‌نمود. همدانیان دعوت عمرو بن حی را به بت‌پرستی پذیرفتند و عمرو «یعوق» را به مالک بن مرثد بن جشم همدانی سپرد. همدانیان آن را در روستایی به نام «خَیوان»[۴۴] نصب کردند و همراه با همسایگان یمنی‌ خود به پرستش آنها پرداختند.[۴۵] «یغوث» را نیز از دیگر بت‌های این قبیله گفته‌اند.[۴۶] ضمن این که از بتی به نام «تألب» که در معبدی در شهر «رئام» نگهداری می‌شد نیز به عنوان بت خاص این قوم نام برده شده است.[۴۷] پس از غلبه همدانیان بر سبأییان و به‌دست آوردن تخت پادشاهی، پرستش این بت در میان همدانیان منتشر شد و قبایل دیگر نیز رفته رفته به پرستش این بت روی آوردند و نذورات خود را تقدیمش می‌کردند.[۴۸] پرستش این بت به مرور زمان به فراموشی سپرده شد و همدانیان رفته رفته به عبادت بت‌های «یغوث» و «یعوق» روی آوردند.[۴۹] الهه «قیان» هم از دیگر الهه‌های محلی بود که در میان مردم شبام جایگاهی برای خود داشت.[۵۰] ضمن این که برخی منابع از احتمال ورود آیین‌های مسیحیت و یهودیت و حتی زرتشتی به سرزمین همدان خبر داده و گرایش برخی از مردم قبیله به این ادیان را دور از ذهن ندانسته‌اند.[۵۱]

اسلام قبیله هَمدان

نخستین دیدار و آشنایی همدانیان با رسول خدا (ص) در موسم حج در ایام تبلیغ و دعوت رسول مکرم اسلام (ص) در مکه اتفاق افتاد. مردم این قبیله پس از آگاهی از ظهور رسول خدا (ص)، فردی به نام قیس بن نَمَط بن قیس[۵۲] و به نقلی دیگر قیس بن مالک بن سعد همدانی ارحبی را به مکه فرستادند.[۵۳] قیس اسلام پذیرفت و قول مساعدت و یاری به پیامبر (ص) داد. حضرت او را به سوی قومش فرستاد و بدو فرمود چنانچه قبیله او اسلام آورند به سرزمین‌شان سفر خواهند کرد. بدین‌سان برخی از همدانیان، اسلام آوردند و پس از غسل در «جَوف المِحوَرَه» روی به سوی قبله (قدس) نمودند. قیس در بازگشت نزد رسول خدا (ص)، ایشان را از اسلام قومش با خبر کرد.[۵۴] ابن‌سعد در روایتی دیگر از شخص دیگری که او نیز از شاخه ارحب همدان است خبر داده و آورده است او با رسول خدا (ص) دیدار داشته است. این مرد که عبدالله بن قیس بن ام‌غزال نام داشت پس از این دیدار به حضرت وعده داد که با ایشان در سال بعد هم دیدار نماید. پیامبر (ص) او را به سوی قومش فرستاد اما وی توسط فردی از بنی‌زبید مشهور به ذباب کشته شد.[۵۵].[۵۶] از این روایات، می‌توان به اسلام تعدادی از افراد قبیله همدان در سال‌های نخست ظهور اسلام پی برد. همچنین بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا (ص) از غزوه تبوک، عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل -از ملوک و فرمانروایان قبیله همدان- با سایر ملوک حِمیَر مسلمان شده بودند و موضوع را به زرعة بن سیف بن ذی یزن خبر داده، مالک بن مراره رهاوی را با نامه‌ای نزد پیامبر (ص) فرستادند. پیامبر اکرم (ص) نیز در بازگشت از تبوک، نامه‌ای به خط علی بن ابی طالب (ع) خطاب به عمیر و سایر مسلمانان قبیله همدان نوشت و ضمن ابراز خرسندی از اسلام آنان، ایشان را در امان خدا و رسول (ص) نامید.[۵۷] سپس در عام‌الوفود (سال نهم هجرت) جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثَور، مالک بن أیفَع، ضِمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود بر رسول خدا (ص) وارد شدند[۵۸] و از اسلام خود و قبیله خبر دادند.[۵۹] پیامبر (ص) نیز ضمن ستایش از این قبیله همدان در این دیدار،[۶۰] فرمانی برای همدانیان نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود.[۶۱] اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی (ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا (ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گُسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم (ص)، علی بن ابی طالب (ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین (ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین (ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی (ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی (ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر (ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم (ص) آگاه نمود.[۶۲] گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان چون از منظور و دعوت پیامبر (ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین (ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر (ص) را به توسط نامه از این واقعه باخبر کرد.[۶۳] پیامبر (ص) پس از اطلاع از موضوع، سجده شکر به‌جای آورد و بر قبیله همدان درود فرستاد[۶۴] پس از اسلام همدانیان، دیگر قبایل یمن نیز به تبعیت از این قبیله، اسلام آوردند.[۶۵]

حضور حضرت علی (ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله به سوی اهل بیت (ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند.[۶۶]

تکریم و تعظیم رسول خدا (ص) از همدانیان و نامه‌ها و فرمان‌های متعددی که حضرت برای این قوم انشاء فرمودند[۶۷] حکایت از توجه خاص نبی مکرم اسلام (ص) به این قبیله دارد[۶۸] نقل است که پیامبر (ص) در روایتی قبیله همدان را ستود و آنان را تیره‌ای نیکو برشمرد که در یاری اسلام شتابان و در سختی‌ها شکیبایند. حضرت در ادامه این روایت، این قبیله را محل خیزش ابدال معرفی کرده، اوتاد را از این قوم برشمرده‌اند.[۶۹]

همدانیان در دوره اسلامی

سرکوب اسود عنسی

با خروج اسود عنسی در یمن و سیطره او بر صنعاء، عامر بن شهر همدانی - عامل رسول خدا (ص) بر همدان- نخستین کس بود که بر او اعتراض کرد[۷۰] و مردم را برای مقابله و مخالفت با او دعوت نمود.[۷۱] با رسیدن نامه رسول خدا (ص) به‌دست کارگزاران یمن و رؤسای قبایل مبنی بر دفع شورش اسود عنسی، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی همراه با رؤسای حمیر «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» به مخالفت با این پیامبر دروغین برخاسته، با نامه‌نگاری به قبایل دیگر، از آنان در دفع این فتنه درخواست کمک نمودند.[۷۲] با روی گردان شدن قیس بن عبدیغوث مذحجی از اسود و قرار گرفتن او در شمار مخالفان اسود، مقدمات سرکوب شورش اسود در اتحادیه‌ای که ابناء، همدان و مذحج در آن قرار داشتند، فراهم گردید. آنان پس از اخذ قول مساعد از «آزاد» -همسر باذان- جهت همکاری با ایشان، هنگامی که قیس بن عبدیغوث از سوی اسود برای کاری نزد وی فرا خوانده شد، نزد او رفتند اما موفق به انجام نیت خود نشدند.[۷۳] تا اینکه ایرانیان با همکاری همدانیان و حمیریان و به پیشنهاد «آزاد» -همسر باذان- برای کشتن اسود شبانه به خانه اسود نقب زدند[۷۴] و بدین ترتیب توانستند با قتل او به قائله این پیامبر دروغین خاتمه دهند.[۷۵] پس از کشته شدن اسود، یاران قیس -که جمعی از همدان و حمیر و مراد و ابناء بودند- به سرکوب نیروهای اسود عنسی پرداختند.[۷۶].[۷۷]

علاوه بر مطالب فوق، روایاتی هم بر بهره‌گیری رسول خدا (ص) از دو قبیله مذحج و همدان در دفع فتنه اسود عنسی دلالت دارد.[۷۸] با وجود این همکاری‌ها، اخباری نیز در دست است که از همراهی مردمانی از قبیله مذحج و همدان و دیگر قبایل ساکن صنعا با اسود عنسی،[۷۹] زمانی که اسود در ذی‌الحجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء را تصرف کرد، حکایت دارد.[۸۰]

واقعه رده

بر پایه برخی اخبار، همدانیان در جریان فتنه پیامبران دروغین و نیز وقایع ارتداد برخی اقوام پس از رحلت رسول خدا (ص)، مصمم به بازگشت از اسلام بودند ولی با راهنمایی‌های بزرگان خود همچون «مران بن ذی عمیر» و «عبدالله بن مالک ارحبی» بر اسلام استوار ماندند.[۸۱] بزرگان همدان خطاب به قبیله خود چنین گفتند: «ای گروه همدان؛ شما محمد (ص) را نمی‌پرستیدید بلکه شما خدای محمد (ص) را می‌پرستیدید و او زنده است و نمی‌میرد. شما خدا و رسولش را اطاعت نمودید و بدانید که او شما را از آتش نجات داد و خداوند دوستانش را گمراه نمی‌کند».[۸۲] سپس هیأتی را روانه مدینه نمودند و ابوبکر را از ثبات خود و استمرار اسلام خود با خبر کردند. عدم شرکت همدانیان در واقعه رده، از اندوه آنان از رحلت نبی اکرم (ص) نشأت گرفته بود و این امر در شعری که «مرّان» در رثای پیامبر اعظم (ص) سروده بود[۸۳] و نیز سخنان بزرگان این قوم در اطاعت از دستورات خدا و رسول او روشن است.

فتوحات

با شروع فتوحات اسلامی، همدانیان نیز بمانند بسیاری دیگر از قبایل عرب در عرصه فتوحات نقش چشمگیری ایفا نمودند. به گونه‌ای که آنان را در شمار نیروهای شرکت کننده در فتوحات شام و عراق و ایران گفته‌اند. با آغاز فتوحات شام و استمداد ابوعبیده جراح از ابوبکر برای اعزام نیروی بیشتر، وی مردم را به جنگ با کفار تشویق نمود. از این‌رو شمار زیادی از قبایل عرب از جمله همدان، اسلم، غفار، مزینه، مراد و ازد نزد او آمدند و وی آنها را به فرماندهی هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص به شام فرستاد.[۸۴] در مرحله دیگر از فتوحات عراق و شام نیز، در پی درخواست کمک ابوعبیده از ابوبکر جهت فتح سرزمین‌های شمال شبه جزیره، «حمزة بن مالک همدانی» همراه با سیصد سوار در جمع سپاهی شش هزار نفره به فرماندهی عمرو بن عاص به این منطقه اعزام شدند.[۸۵] تعداد همدانیانی که در این مرحله به شام اعزام شده‌اند را بیش از هزار تن گفته‌اند.[۸۶]

همدانیان در فتوحات ایام خلافت عمر نیز نقش پررنگی ایفا نمودند. چندان که نقل شده در جریات تصرف قلعه حلب، ابوعبیده – فرمانده کل سپاه اسلام - از عمر درخواست کمک نمود. با دعوت خلیفه از مردم مناطق مختلف شبه جزیره، گروهی از حضرموت و نواحی دورتر یمن از جمله همدان و مدان و سبأ و مأرب که تعدادشان را چهارصد سوار و صد و چهل نیروی پیاده گفته‌اند، نزد عمر رفتند و از وی خواستند تا آنان را به شام بفرستد.[۸۷] نبرد «یرموک» (۱۳ هجری) از مهمترین معارکی است که همدانیان در فتوح شام در آن نقش داشتند. در این نبرد، قبیله همدان به همراه قبایل حمیر، مذحج، خولان، خثعم، کنانه، قضاعه، لخم، جذام و حضرموت در میمنه و میسره سپاه جای داشتند.[۸۸] در این جنگ عبدالله بن قیس همدانی بر یکی از قسمت‌های سپاه (کردوس) فرماندهی می‌کرد. [۸۹] نقش همدانیان در فتح «حمص» نیز قابل توجه است. بر اساس گزارش واقدی، در این جنگ ۲۳۵ تن از مسلمانان کشته شدند که جز ۳۰ نفر که مکی بودند، سایر آنها از دو قبیله یمنی همدان و حمیر بودند.[۹۰] این گزارش از حضور گسترده همدانیان در این جنگ حکایت دارد.[۹۱]

مردم همدان در فتوحات مصر نیز حضوری گسترده داشتند. پس از آنکه عمرو بن عاص از عمر برای فتح مصر یاری‌طلبید، وی دوازده هزار نفر از قبایل همدان، بلی و صدف را به فرماندهی زبیر به سوی او فرستاد. در این درگیری که سپاه اسلام از منجنیق علیه رومیان استفاده نمود، قبیله همدان در ضربه زدن به حصار و فتح این دژ نقش مؤثر ایفا نمود.[۹۲]

به جهت وجود نظام قبیله‌ای در فتوح، بیشتر از نام فرماندهان و بزرگان قبایل می‌توان به میزان حضور هر قبیله در جنگ‌ها پی برد. از این‌رو به دلیل عدم انتصاب فردی از همدانیان به فرماندهی حداقل یکی از قسمت‌های سپاه، از مشارکت آنان در فتوحات ایران -علی رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند - خبر چندانی در دست نیست. با این حال، اخبار جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و روایات تاریخی، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان رهنمون می‌شود. از جمله آنکه بنو همدان در پی درخواست عمر بن خطاب از قبایل یمنی در پیکار جسر (سال ۱۳ هجری) و فتوحات عراق شرکت کردند.[۹۳] همچنین در اخبار موجود از جنگ قادسیه (۱۴ هجری) و در اثنای نبرد قادسیه زمانی که نیروهای یمنی پس از پایان جنگ یرموک از شام به عراق آمدند، نام سعید بن نَمران ناعطی همدانی به همراه هفتاد نفر نیز به چشم می‌خورد.[۹۴] مؤلف کتاب «اهل الیمن فی صدر الاسلام»، از حضور سعید بن قیس سبیعی همدانی و قبیله‌اش در آخرین مرحله جنگ قادسیه خبر داده است.[۹۵] ضمن این که از «قیس بن ارقط بن حارث» از شاخه بنی‌شاکر همدان نیز به عنوان یکی دیگر از شرکت کنندگان همدانی در این جنگ یاد کرده‌اند.[۹۶] در فتح مدائن نیز به جهت دلیل مذکور کمتر به نام همدانی بر می‌خوریم. ولی تنها به لطف عبور مالک بن کعب همدانی و شصت نفر از داوطلبان سپاه اسلام از دجله پس از فتح «بهر سیر» است که نقش همدان در فتح مدائن و همچنین فتح «بهر سیر» بر ما روشن می‌گردد. [۹۷] در نبرد نهاوند که نیروهای مسلمان را نعمان بن مقرن مزنی فرماندهی می‌کرد نیز، همدانیان حضور داشتند. ؛ چراکه سعید بن قیس همدانی علاوه بر چادری که برای خود داشت به همراه حذیفة بن یمان، عقبة بن عمرو، اشعث بن قیس و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت.[۹۸] پس از تسخیر نهاوند، نعیم بن مقرن پس از دریافت خبر گرد آمدن سپاهی از ایرانیان به فرماندهی اسفندیار برادر رستم در «واج رود»، یزید بن قیس ارحبی همدانی را جانشین خود در هَمَدان کرد و خود به ری رفت.[۹۹]

علاوه بر شرکت همدانیان در فتوح اولیه، آنان در فتوحات بعدی در سرزمین ایران نیز نقش داشتند که به همراه سپاهیانی از کوفه که برای فتح شهرهای ایران یا سرکوب شورش شهرهای فتح شده اعزام می‌شدند شرکت داشتند.[۱۰۰]

همدانیان و اسکان در شهرهای اسلامی

پیش از بنیان نهادن شهر کوفه و در جریان فتوحات اسلامی قبایل مختلفی مشارکت داشتند. این قبایل، در جنگ، تحت نظام اعشار اداره می‌شدند به این معنا که سعد بن ابی‌وقاص –امیر لشکر اسلام- سپاه خود را به ده قسمت تقسیم می‌کرد و برای هر قسمت فرماندهی انتخاب می‌نمود. در هر یک از این قسمت‌ها که به نام عشر خوانده می‌شد، دو یا چند قبیله یا تیره‌هایی از قبایل مختلف، فعالیت می‌کردند. پس از تأسیس کوفه در سال ۱۷ هجری و شهرنشین شدن لشکریان، سعد بن وقاص به دستور عمر بن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از نسب‌شناسان عرب-از جمله سعید بن نمران همدانی- دعوت کرد قبایل و تیره‌هایی را که به هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام سبع خوانده می‌شد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد.[۱۰۱] در این تقسیم‌بندی، همدانی‌ها به همراه قبایل یمنی مذحج، همدان و کنده به سبب سیادت و ریاستی که داشتند[۱۰۲] در بخش شرقی مسجد کوفه مستقر شدند.[۱۰۳] این تقسیم‌بندی تا سال ۳۶ هجری که علی (ع) به کوفه آمد برقرار بود و در این زمان امام (ع) تغییراتی در ترکیب گروه‌ها به وجود آوردند. بر اساس این گروه‌بندی جدید، همدان تنها با قبیله یمنی حمیر هم گروه شد[۱۰۴] و مذحج به گروه دیگر انتقال یافت. در سال ۵۰ هجری زمانی که زیاد بن ابیه – فرماندار معاویه در عراق - نظام ارباع را جایگزین نظام پیشین نمود، گروه‌بندی جدیدی شکل گرفت که بر اساس آن همدانیان با قبیله نزاری تمیم هم گروه شدند.[۱۰۵]

موقعیت قبیله همدان در زمان عثمان بن عفان، خلیفه سوم، مستحکم شد[۱۰۶] و آنان پس از مدتی به لحاظ جمعیت، بزرگترین قبیله شهر کوفه را تشکیل دادند [۱۰۷] بواسطه این امر، آنها به «قبیله اهل عراق» و «قبیله کوفه» شناخته شدند.[۱۰۸] به گزارش طبری شاخه‌هایی از این قبیله در شمال کوفه زندگی می‌کردند و این مطلب با گزارشی که در آن آمده، علی (ع) در بازگشت از صفین از محل استقرار برخی شاخه‌های همدان که در شمال کوفه بود، عبور کردند،[۱۰۹] سازگار است. اما یعقوبی در کتاب خود به پراکنده بودن قبیله همدان در کوفه اشاره دارد. [۱۱۰] شاخه‌های بسیاری از همدان که مؤلف «تاریخ کوفه» تعداد آنان را بیست و چهار شاخه برشمرده است،[۱۱۱] -همچون خیوان، مالک بن عذر، یام، وادعه، شبام، صائد، حجور، نهم و... - در کوفه ساکن بودند.[۱۱۲]

علاوه بر کوفه، شهرها و مناطق دیگری هم بودند که منزل و مأوای همدانیان در دوران اسلامی شده بودند. چندان که بر اساس برخی اخبار، بسیاری از آنان همزمان با فتوحات اسلامی به بصره، مصر، ایران[۱۱۳] و نیز به حجاز و شام هجرت نمودند.[۱۱۴] یعقوبی نیز در ذکر پراکندگی اعراب و قبایل در بخش‌های حمص، دمشق، فلسطین و اردن، به حضور همدانیان در جُند حمص و لاذقیه اشاره کرده است.[۱۱۵]

همچنین پس از فتوحات مصر و بنای شهر فسطاط توسط عمرو بن عاص، و در پی سکونت اعراب سپاه اسلام در این شهر، همدانیان در «جیزه» -و در منطقه‌ای جدا از دیگر مسلمانان- سکنی گزیدند. [۱۱۶] عمر بن خطاب پس از اطلاع از این امر، به عمرو بن عاص دستور داد تا قلعه‌ای برای امنیت آنان بنا کند. با ساخت این قلعه در سال ۲۲ هجری همدانیان، همراه با قبایل یافع و ذو اصبح و طایفه‌ای از ازد بن حجر در جیزه ساکن شدند.[۱۱۷]

حضور همدانیان در فتوحات و سکونت در اردوگاههای ایجاد شده در اطراف شهرها، به تدریج به سکونت دائم آنان در ایران منجر شد. از جمله عده‌ای از آنان در روستای «رآدمیله» و دو روستای «سرد قاسان» و «جَرمَقاسان» -که در حد فاصل بین اصفهان و قم قرار داشتند- ساکن شدند.[۱۱۸] سهمی نیز در کتاب «تاریخ جرجان» زمانی که به نام مساجد قبایل عرب در این سرزمین می‌پردازد، به نام مسجد همدان در دروازه کوفه این شهر اشاره می‌کند.[۱۱۹]

بنی‌همدان و خلافت عثمان

فسق و فجورهای بی‌شمار ولید بن عقبه –فرماندار نامدار عثمان در کوفه- و در پی آن شکوائیه‌ها و اعتراضات بسیار کوفیان از ولید نزد عثمان، وی مجبور به عزل ولید و جانشینی سعید بن عاص به جای وی گردید.[۱۲۰] با ورود سعید به کوفه، جنگاوران و قاریان که مالک بن کعب ارحبی،[۱۲۱] یزید بن قیس ارحبی و حارث بن عبدالله اعور همدانی از جمله آنان بودند، [۱۲۲] به عنوان طبقه‌ برگزیده با وی دیدار نمودند.[۱۲۳] در پی این دیدارها، این گروه، مخالفت خود را با سعید و عثمان علنی کردند. از این‌رو حاکم کوفه آنان را که مالک بن کعب ارحبی[۱۲۴] و حارث بن عبدالله اعور همدانی[۱۲۵] نیز در میانشان حضور داشتند، به شام تبعید کرد.[۱۲۶] تبعید این افراد و بدرفتاری سعید، باعث شد تا عده‌ای از بزرگان و سرشناسان کوفه از جمله یزید بن قیس ارحبی نامه‌ای اعتراض‌آمیز به عثمان نوشته، شکایت خود را نسبت به آن ابراز کنند.[۱۲۷] حضور این معترضان در شام و افشاگری‌های آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ از این‌رو نگرانی خود را از این واقعه به توسط نامه به عثمان اطلاع داد.[۱۲۸] بدین جهت، عثمان آنان را به حمص تبعید نمود.[۱۲۹] با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمین‌های مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه -در سال یازدهم خلافت وی-[۱۳۰] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمردند و طی نامه‌ای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از آنان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. در میان نویسندگان این نامه اسامی دو تن از همدانیان یعنی یزید بن قیس ارحبی و عمرو بن شرحبیل شبامی معروف به ابومیسره همدانی نیز به چشم می‌خورد.[۱۳۱] یزید بن قیس ارحبی مردم را به مخالفت با سعید فرا خواند[۱۳۲] و خود جهت یکسره کردن کار سعید بن عاص در مکانی به نام «جرعه» -در نزدیکی قادسیه- اردو زد. [۱۳۳] با آمدن مالک اشتر به کوفه، وی هانی بن ابی‌حیة بن علقمه وادعی همدانی را با هزار سوار برای حفاظت از راه کوهستانی به حلوان در ناحیه دینور فرستاد.[۱۳۴] وی همچنین مالک بن کعب ارحبی را با پانصد سوار، جهت جلوگیری از ورود سعید بن عاص روانه «عذیب» کرد. این گروه در میانه راه کوفه، با سعید و همراهانش برخوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس معترضین، طی نامه‌ای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند و این نامه را افرادی که یزید بن قیس ارحبی و مسروق بن اجدع همدانی از جمله آنان بودند، نزد عثمان فرستادند. عثمان نیز خواسته‌های معترضین را بالاجبار پذیرفت[۱۳۵].[۱۳۶] مطالب فوق نقش بارز همدانیان در مخالفت و اعتراض با رفتارها و برخوردهای دوگانه عثمان و ظلم و ستم و فسق و فجورهای گسترده حکام عثمانی را آشکار می‌کند. این مخالفت‌ها برخاسته از تربیت صحیح اسلامی و اعتقاد ناب و زلال اسلامی و ارتباط با بزرگان شیعه بود. نفرت از اعمال خلیفه در برخی از بزرگان کوفی بمانند یزید بن قیس ارحبی به حدی بود که پس از بازگشت سعید بن عاص نزد خلیفه، با تحریک مردم کوفه، خواستار خلع عثمان از خلافت شده بودند.[۱۳۷]

همدانیان و خلافت امام علی (ع)

با کشته شدن عثمان، مهاجرین و انصار و نمایندگانی که از شهرهای دیگر در مدینه بودند، با شوق و شور بسیار به علی (ع) روی آوردند تا با ایشان بیعت کنند.[۱۳۸] در میان بیعت کنندگان تمایل یمنی‌ها به خلافت امام (ع) و اشتیاق آنان به سبب آنکه شاهد بی‌عدالتی و تبعید و تضییع حقوق خود در روزگار عثمان بودند، بیش از دیگران بود[۱۳۹] و قبیله همدان در میان آنها به نفسه دوستدار تمام و کمال امام علی (ع) بودند.[۱۴۰]از اسامی بزرگان این قبیله که در بیعت با علی (ع) در مدینه شرکت داشتند، می‌توان به نام حارث بن عبدالله همدانی اشاره کرد.[۱۴۱] یمنی‌ها همچنین هیأت‌هایی را به مدینه فرستادند تا خلافت را به امام (ع) تبریک بگویند. اولین این هیأت‌ها، هیأت همدان بود که به سرپرستی «رفاعة بن وایل همدانی» خود را به مدینه رسانده بودند و در ابیاتی شادمانی خود را از بیعت با امام (ع) روشن ساختند.[۱۴۲]

با آغاز خلافت امام علی (ع)، نقش همدان در تحولات تاریخ اسلام و تشیع بسیار پررنگ‌تر نیز شد؛ به گونه‌ای که اگر مخالفت مسروق بن اجدع وادعی با عمار یاسر -که از سوی امام علی (ع) به همراه امام حسن (ع) و عبدالله بن عباس برای جمع‌آوری نیرو به کوفه رفته بودند- و متهم کردنشان به قتل عثمان،[۱۴۳] را استثنا کنیم، افراد این قبیله بالاتفاق در همراهی با امام علی (ع) و حمایت از ایشان در جنگ جمل حضوری مؤثر داشتند. علاوه بر موضع بسیار قابل توجه عبد خیر خیوانی همدانی در برابر ابوموسی اشعری -که کوفیان را از یاری امام (ع) باز می‌داشت و حضور در جنگ را فتنه می‌خواند-[۱۴۴] حضور همدانیان در جبهه نظامی و میدانی در این جنگ بسیار چشمگیر است. با به راه افتادن فتنه جمل، بسیاری از آنان به فرماندهی سعید بن قیس،[۱۴۵] در ذوقار به علی (ع) پیوستند و تا پایان این جنگ حضرت را همراهی کردند.[۱۴۶] امام (ع) با آراستن لشکر خود در برابر ناکثین، برای هر قوم پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. ایشان سعید بن قیس سبیعی همدانی را بر قبایل همدان و حمیر امیر کرد و برای آنان پرچمی قرار داد.[۱۴۷] این در حالی است که در جبهه مخالف و در جمع جملیان نامی از افراد این قبیله دیده نشده است و این، خود دلیلی بر حمایت یکپارچه این قبیله از امیرالمؤمنین (ع) است. در این جنگ، یمنی‌ها به سختی جنگیدند به گونه‌ای که گفته شده از کوفیان ده تن پای پرچم امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسیدند که پنج تن از آنان از قبیله همدان بودند. تا اینکه سرانجام یزید بن قیس ارحبی پرچم را به‌دست گرفت و تا آخر پرچم در دست او باقی ماند.[۱۴۸] از اشعار و رجزهای او و نیز فردی به نام غون بن ابی‌غون همدانی در واقعه جمل -که برخاسته از اعقادات ناب و اصیل شیعی است - ابیاتی در دست است.[۱۴۹] هنگامی که نبرد در اطراف شتر عایشه شدت گرفت و دو قبیله ازد و ضبّه در پای جمل پایداری نمودند، علی (ع) اجتماع بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به عمار و مالک اشتر و سعید بن قیس همدانی و دیگر بزرگان اصحاب خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری می‌کنند.[۱۵۰] بدین ترتیب گروهی از همدانیان به همراه جمعی از نخعیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه به دستور امام حمله بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند.[۱۵۱] پس از جنگ، علی (ع) عایشه را به مدینه فرستاد و با او برادرش -محمد بن ابوبکر- و سی مرد و بیست زن دیندار از عبدالقیس و همدان و دیگران را همراه کرد.[۱۵۲]

اوج حمایت‌های همدانیان از خلافت امیرالمؤمنین (ع) در جنگ صفین رقم خورد.[۱۵۳] با تصمیم امام (ع) جهت مقابله نظامی با معاویه، حارث الأعور همدانی به فرمان امام علی (ع) مردم را به حضور در اردوگاه نظامی نخیله فرا خواند.[۱۵۴] با فراخوان حضرت، مردان بسیاری از قبایل عرب از جمله همدان در اردوگاه نخیله فراهم آمدند. حضور گسترده فرزندان همدان در این جنگ به اندازه‌ای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفه‌ای که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر علی (ع) را در این نبرد داشتند، گفته‌اند.[۱۵۵] آنان با رشادت‌ها و دلاوری‌های خود، یمنی‌های شام را در هم کوبیدند و معاویه را به جزع و فزع انداختند چندان که می‌گفت از دست همدان چه‌ها کشیدم. سپس به سختی بی‌تابی کرد و با یارانش به همدانیان حمله برد، اما شکست خورد فرار کرد.[۱۵۶] در دیگر معارک این جنگ، در روز پنج شنبه نهم صفر سال ۳۷ هجری مالک اشتر همراه با هشتصد تن از جوانان همدانی در برابر هجمه سپاه شام که متشکل از قبایل لخم، عک، جذام و اشعر بودند، سخت پایداری نمودند. شامی‌ها هم به سختی مقاومت کردند به گونه‌ای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به شهادت رسیدند که از جمله آنان کریب بن شریح همدانی و پنج برادرش بودند.[۱۵۷] ایستادگی و مقاومت همدانی‌ها و مذحجی‌ها چنان بود که منادی عکی‌ها از در الحاح و التماس در آمد.[۱۵۸] بدین‌سان همدانی‌ها به همراه مذحجی‌ها با مقاومت خود یکی از هولناکترین معارک نبرد صفین را با پیروزی رقم زدند و افتخار بزرگی که مرهون فداکاری سعید بن قیس، کریب بن شریح، یزید بن قیس همدانی بود، برای خود آفریدند. مالک اشتر درباره از جان گذشتگی آنان گفت: "هذا والله الصبر الجمیل و الفعل الکریم"[۱۵۹] پیروزی سپاه امام (ع) در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند.[۱۶۰] علی (ع) فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «زره و نیزه» خود نامید[۱۶۱] و فرمود: «شما جز برای خدا یاری‌ام نکردید و جز خدا را اجابت نکردید». سعید بن قیس فرمانده همدانیان در این جنگ نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای خدا و به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا (ص) را در مرقدش یاری دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا می‌خواهی ببر». [۱۶۲] امام (ع) فرمود: «خدا بهشت را به همدان پاداش دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در ستایش همدانی‌ها سرود.[۱۶۳].

پس از پذیرش حکمیت از سوی علی (ع)، سعید بن قیس با گردآوردن لشکر همدانیان نزد حضرت، به ایشان عرضه داشت: «که اینان قوم من هستند و از فرمان تو سرپیچی نمی‌کنیم هر جا که می‌خواهی ما را ببر». [۱۶۴] فداکاری همدانیان و پیروی مخلصانه آنان از امیرالمؤمنین (ع) نتیجه شناخت عمیق آنان از اسلام و جایگاه و مقام معنوی والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر همدانی منذر بن ابی‌حمیصه وادعی در صفین به امام (ع) گفت: «عکی‌ها و اشعری‌ها از معاویه پاداش و مقرری خواستند و دینشان را به دنیا فروختند اما ما آخرت را بر دنیا برگزیدیم و پاداش نیکو با پایداری در جهاد در راه خداوند را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای صاحب ولایت و وصایت؛ از ما نیست کسی که در راه خدا دوستدار و پیرو تو نباشد». [۱۶۵] این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این قبیله بر زبان راندند جملگی حکایت از تشیع عمیق و خالصانه همدانیان دارد. این اظهار ارادت‌ها علاوه بر مردان در زنان این قوم نیز به عینه مشخص است. زنانی بمانند سوده دختر عماره همدانی، ام‌سنان[۱۶۶] و زرقاء دختر عدی بن قیس همدانی[۱۶۷] در این جنگ با شجاعت و دلاوری رجز می‌خواندند و مردان را به پیکار تشویق می‌کردند.[۱۶۸] فداکاری این قوم در صفین بدان حد بود که بر اساس پاره‌ای از گزارشات، زمانی که علی (ع) پس از پایان جنگ صفین به کوفه وارد شد و از محله همدان و شاخه‌های آن «ثور»، بکیل، شبام، حاشد و «فائش» گذر کرد، بانگ شیون و زاری از هر سو بلند شد. حرب بن شرحبیل شبامی خطاب به حضرت گفت: تنها از یک کوچه ۱۸۰ تن کشته شدند. علی (ع) نیز گواهی دادند که کشته‌های آنان شهیدند.[۱۶۹] همدانیان در این جنگ، همان‌گونه که از فحوای کلام بعضی از همدانیان در جنگ صفین[۱۷۰] و حتی پس از آن[۱۷۱] نیز به‌دست می‌آید، همراه با دو قبیله یمنی دیگر یعنی نخع و خزاعه همواره مطیع اوامر و برنامه‌های علی (ع) بودند[۱۷۲] برای همین در جریان قائله حکمیت، طرفدار ادامه جنگ بودند.[۱۷۳] مع الوصف عوامل توطئه‌گر داخلی و خارجی توانستند با اجرای برنامه‌های خود جنگ را به حکمیت کشانده، جنگ مغلوبه را به سود معاویه و اذنابش فاتحانه به پایان ببرند.

همدانیان علی‌رغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی (ع) را در جنگ نهروان نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایت‌های بی‌دریغ خود بی‌بهره نساختند.[۱۷۴] پس از نبرد صفین و اعلان نظر حکمین، علی (ع) بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به نبرد با شامیان بپردازد. اما هنگامی که از آشوب و غارت خوارج و شهادت جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با اصرار برخی از یاران، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاش‌ها و سخنان امام (ع) بسیاری از خوارج متفرق شدند[۱۷۵] و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر سال ۳۸ هجری به سپاه امام علی (ع) تاختند.[۱۷۶] با پایداری سپاه امیرالمؤمنین (ع)، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند.[۱۷۷] از سپاه امام علی (ع) نیز کمتر از ده نفر[۱۷۸] و به نقلی هفت نفر[۱۷۹] به شهادت رسیدند که سه نفر آنها همدانی بودند. همدانیان که به فرمان علی (ع) به فرماندهی سعید بن قیس همدانی جهت جنگ با شامیان بسیج شده بودند، در سرکوب خوارج نقشی برجسته داشتند. هانی بن خطاب ارحبی همدانی یکی از رجال آنان در این جنگ بود که کشتن عبدالله بن وهب راسبی -رهبر خوارج- را به او نسبت داده‌اند.[۱۸۰] شریح بن اوفی عبسی -فرمانده جناح چپ لشکر خوارج- نیز پس از به شهادت رساندن سه تن از همدانیان[۱۸۱] به‌دست معاویة بن قیس مرهبی همدانی کشته شد.[۱۸۲] بدین ترتیب، نقش بارز همدان در سرکوب خوارج از کشتن دو تن از سران خوارج و شهادت سه تن از آنان به‌وسیله خوارج که از مجموع هفت کشته سپاه علی (ع) است، معلوم می‌گردد.[۱۸۳]

همین فداکاری و عشق‌ورزی همدانی‌ها نسبت به علی (ع) بود که کینه معاویه را نسبت به آنان برانگیخت تا اینکه سرانجام با فرستادن بسر بن ارطاة در سال چهل هجری به دیار همدان، کشتار فجیعی از مردان این قبیله به راه انداخت.[۱۸۴] بسر در حمله خود به یمن، سی هزار تن از شیعیان علی (ع) را که بسیاری از آنان از قبیله همدان بودند به شهادت رساند.[۱۸۵] او در ادامه غارت خود به سرزمین «ارحب» وارد شد و ابو کرب همدانی را که یکی از شیعیان امام (ع) و رهبر بزرگ قبایل بادیه نشین همدان بود به شهادت رساند. او همدانیانی که در «ارحب» و «جوف» بودند و از حامیان و شیعیان علی (ع) بودند قتل و عام کرد و زنانشان را به اسارت گرفت.[۱۸۶] در جریان غارات معاویه، همدانیان نقش چشمگیری در تعقیب سپاهیان معاویه و بیرون راندن آنها از قلمرو علی (ع) ایفا نمودند. مالک بن کعب ارحبی،[۱۸۷] سعید بن قیس سبیعی همدانی[۱۸۸] و هانی بن خطاب ارحبی همدانی[۱۸۹] از فرماندهان امام علی (ع) بودند که در این حوادث مأموریت سرکوب غارات را بر عهده داشتند. همدانیان با سعید بن قیس همدانی در تعقیب سفیان بن عوف غامدی که به هیت و انبار حمله نمود، شرکت داشتند[۱۹۰] و در دفع حملات مسلم بن عقبه به دومة الجندل،[۱۹۱] حمله نعمان بن بشیر به عین التمر[۱۹۲] و غارت عبدالله بن مسعده به تیماء[۱۹۳] و نیز یاری محمد بن ابوبکر،[۱۹۴] دعوت امام (ع) را اجابت نمودند. اما سعید بن نمران ناعطی همدانی -والی شهر جند- که اندکی در مقابل شورشیان مقاومت کرد و چون موفق به سرکوبی آنان نشد به همراه عبیدالله بن عباس به کوفه گریخت، به علت سستی و کندی در کنترل شورشیان، مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.[۱۹۵]-[۱۹۶]

کارگزاران همدانی دستگاه خلافت علی (ع)

علی (ع) که در یک موقعیت خاص سیاسی به خلافت رسید، ناگزیر به تغییر بنیادین در ساختار خلافت اسلامی بود تا بساط رجعت طلبانه، تبعیضات و اعمال ظالمانه رژیم عثمانی را برچیند. [۱۹۷] ایشان جهت رسیدن به این هدف مقدس و نهادینه کردن آن در سرتاسر بلاد اسلامی نیازمند کارگزارانی امین، متعهد، انقلابی و پرکار بودند. کارگزارانی که از سوی امام (ع) انتخاب می‌شدند به نوبه خود در گسترش تشیع در مناطق تحت حاکمیت خود، نقش بسزایی داشتند. چندان که علامه «محسن امین» در این باره می‌گوید: «والیان علی (ع) هر جا می‌رفتند ساکنان آنجا شیعه می‌شدند». [۱۹۸] در این میان، افرادی از قبیله همدان وجود داشتند که علاوه بر یاری دادن امیرالمؤمنین (ع) در نبردهای نظامی، در امر امارت و کارپردازی‌های آن حضرت در امور سیاسی و اجتماعی نیز، یار و مددکاری صدیق برای امام علی (ع) در امر حکومت بودند. امری که در دوران خلفای قبلی نادیده گرفته شده بود. از جمله کسانی که توانستند با جلب اعتماد علی (ع)، در پست‌های حکومتی به خدمت بپردازند، می‌‌توان به اسامی ذیل اشاره کرد:

یزید بن قیس ارحبی

او پس از جنگ جمل از سوی حضرت عامل مدائن و جوخی گردید[۱۹۹] و پس از واقعه صفین و زمانی که وی در حروراء با خوارج همراه گردید علی (ع) به چادر او که کانون توجه خوارج بود رفت و او را به استانداری اصفهان و ری منصوب کرد.[۲۰۰]

مالک بن کعب همدانی ارحبی

وی کارگزار حضرت بر عین التمر[۲۰۱] و بهقباذات[۲۰۲] بود. نامه‌ای از امام علی (ع) در انتصاب وی به این امارت و دستورات حضرت به او در این زمینه در دست است.[۲۰۳] مالک فردی آشنا به وظایفش بود و در دستگیری دشمنان علی (ع) و افراد مشکوک در این منطقه حساس به خوبی عمل می‌کرد و حضرت را در جریان همه این اتفاقات قرار می‌داد. چندان که فرستاده مصقلة بن هبیره به سوی برادرش نعیم بن هبیره را که فردی مسیحی بود و تصمیم به تحریک نعیم برای پیوستن به معاویه را داشت دستگیر و نزد امام (ع) فرستاد.[۲۰۴] از اقدامات ارزنده دیگر او در این مدت می‌توان به دستگیری نعمان بن بشیر انصاری که از نزد امام علی (ع) گریخته بود اشاره کرد. [۲۰۵]

سعید بن نمران همدانی ناعطی

وی کارگزار امیرالمؤمنین (ع) در شهر جَنَد یمن بود. [۲۰۶] او در حمله بسر بن ارطاة به یمن اندکی مقاومت کرد اما چون دید کاری از پیش نمی‌برد همراه با عبیدالله بن عباس به کوفه گریخت.[۲۰۷]

عمر بن مسلمه ارحبی

او گماشته حضرت در فرمانداری بحرین بود. یعقوبی نامه امام علی (ع) به او به عنوان کارگزار امام (ع) را در کتاب خود آورده است.[۲۰۸]

همدانیان و امام حسن (ع)

در ایام خلافت امام حسن (ع) نیز همدانی‌ها به همراه قبیله «ربیعه» یارانی ویژه و پیروانی وفادار برای امام (ع) بودند. پس از شهادت امام علی (ع) و با شکل‌گیری خلافت امام حسن (ع)، سعید بن قیس همدانی با جمعی دیگر از یاران حضرت با ایشان بیعت کرد و مردم قبیله خود را تشویق به بیعت نمود.[۲۰۹] وی به همراه قبیله خود در جمع لشکریان امام (ع) حاضر شد و همراه با پیش قراولان آن حضرت در معیّت قیس بن سعد بن عباده به مسکن رفت. او در این مأموریت از سوی امام حسن مجتبی (ع) پس از قیس به نیابت عبیدالله بن عباس معرفی گردید. با خیانت عبیدالله و پیوستن وی به معاویه، سعید همچون قیس بن سعد ثبات قدم ورزید و از پیوستن به معاویه خودداری کرد. آنان در رودررویی دو سپاه در مسکن، موفق شدند لشکریان معاویه را به عقب برانند.[۲۱۰] در ساباط نیز پس از آشفتگی سپاه امام حسن (ع) و زمانی که حضرت در این منطقه مورد تعرض و سوءقصد خوارج قرار گفت، گروهی از همدانیان به همراه قبیله ربیعه، امام (ع) را در پناه خود گرفتند و به مدائن بردند.[۲۱۱] تا این که اشرافیت قبیله‌ای و مخالف علی (ع) که در صفین، حکمیت را بر ایشان تحمیل نمود، این بار به خدمت اهداف معاویه در آمد و کوشید تا امام حسن (ع) را مجبور به صلح کند. امام (ع) با مشاهده اغتشاش و اختلاف ایجاد شده در سپاه خود، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت و عمرو بن سلمه ارحبی و محمد بن اشعث بن قیس را جهت مذاکره با نمایندگان معاویه فرستاد.[۲۱۲] پذیرش صلح توسط امام (ع) مخالفت و اعتراض برخی از یاران ایشان را در پی داشت. از جمله این افراد علی بن محمد بن بشر همدانی بود که در اعتراض به امام (ع) ایشان را با عبارت " السلام عليك يا مذل المؤمنين" مورد خطاب قرار داد.[۲۱۳]

روابط صمیمانه همدانیان پس از صلح آن حضرت با معاویه و سکنی گزیدن ایشان در مدینه نیز ادامه یافت و افرادی از این قبیله همچون سفیان بن ابی‌لیلی همدانی جهت ابراز علاقه و دوستی و آگاهی از مواضع آن حضرت به مدینه می‌رفتند. [۲۱۴].[۲۱۵]

قبیله همدان و قیام حجر بن عدی

با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در کوفه، زیاد بن ابیه -فرماندار معاویه در کوفه- جهت وادار نمودن قبایل یمنی به اطاعت، با بهره‌گیری از تهدید و ارعاب و تحریک رؤسای قبایل به سرکوب قیام حجر پرداخت. زیاد، افراد قبیله همدان و مذحج را به میدان کنده و دیگر قبایل یمنی را به محله صائدیان فرستاد. [۲۱۶] افراد قبیله بنی‌جبله که از بستگان حجر بودند به دفاع از حجر پرداختند. همدانیان و مذحجیان هر که را از قبیله بنوجبله یافتند دستگیر کرده، نزد زیاد فرستادند. این عمل آنها مورد تقدیر و سپاسگزاری زیاد قرار گرفت. تقابل یاران حجر با افراد قبیله همدان و مذحج در مواردی به درگیری نظامی کشیده شد، چندان که منجر به زخمی شدن عده‌ای و فراری شدن بقیه کندیان و اسارت قیس بن یزید کندی شد. حجر نیز در این شرائط از محله‌ای به محله دیگر پناهنده بود.[۲۱۷].[۲۱۸] طولی نکشید که حجر، با واسطه‌گری بزرگان یمنی از زیاد امان گرفت و با این شرط که او را نزد معاویه بفرستد خود را تسلیم وی کرد.[۲۱۹] اما زیاد بر خلاف امان خود، او را زندانی کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان که سعید بن نمران ناعطی همدانی نیز در شمارشان بود، را دستگیر کرد.[۲۲۰] پس از آن، زیاد شهادت نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان گواهی دهند. در این میان، نام چهار تن از همدانیان به اسامی: حارث و شدّاد پسران اَزمَع وادعی همدانی، عمرو بن قیس ذی‌اللحیه وادعی و هانی بن ابی‌حیه وادعی[۲۲۱] در شمار شهادت دهندگان و امضا کنندگان این شهادتنامه به چشم می‌خورد. زیاد، حجر و یارانش را به سوی معاویه فرستاد. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در مرج عذراء،[۲۲۲] یاران معاویه بر اساس گرایشات و احساسات قبیله‌ای خواستار عفو افراد هم قبیله‌ای خود که در میان یاران حجر بودند، شدند. بدین ترتیب به درخواست حمزة بن مالک همدانی، معاویه، سعید بن نمران ناعطی را به او بخشید.[۲۲۳]

همدانیان و امام حسین (ع)

در برقراری ارتباط شیعیان عراق با امام حسن (ع) و سپس امام حسین (ع) در مدینه بنی‌همدان نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و پویایی به سازمان شیعه در عراق با رساندن پیام‌های این دو امام (ع) به همراه دیگر خواص شیعه مؤثر بودند. با مرگ معاویه و جانشینی یزید این نقش آنها نسبت به قبایل دیگر برجسته‌تر شد. شیعیان کوفه با آگاهی از عدم بیعت امام حسین (ع)و آمدنش به مکه با اجتماع در خانه سلیمان بن صرد خزاعی نامه‌ای به ایشان نوشته، حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری شیعیان را به‌دست گیرد.[۲۲۴] این نامه توسط عبدالله بن سیع همدانی و عبدالله بن وال تیمی در دهم رمضان در مکه به‌دست امام (ع) رسید.[۲۲۵] دو روز بعد نیز عبدالرحمن بن عبدالله بن کَدَن ارحبی به همراه قیس بن مسهر صیداوی و عمارة بن عبید سلولی پنجاه و دو نامه از کوفیان که در آن از امام (ع) خواسته شده بود به کوفه بیاید، تقدیم اباعبدالله الحسین (ع) کردند.[۲۲۶] آخرین فرستادگان کوفیان و حاملان نامه‌های آنها به سوی حضرت، هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی بودند.[۲۲۷] پس از آن بود که امام حسین (ع)، مسلم را به همراه قیس بن مسهر و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی و عمارة بن عبید سلولی به کوفه فرستاد.[۲۲۸]

مسلم در خانه مختار بن أبی عبید بن مسعود ثقفی اقامت گزید و شیعیان در خانه مختار به دیدار او شتافتند. هنگامی که مسلم نامه امام حسین (ع) را برای آنها خواند عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم چه در دل دارند و از جانب آنان وعده فریبنده نمی‌دهم. به خدا سوگند از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم، وقتی دعوت کنید می‌پذیرم، همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می‌کنم تا به پیشگاه خدا روم و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمی‌خواهم». [۲۲۹]

پس از اینکه تعداد بیعت کنندگان کوفه به دوازده یا هجده هزار تن رسید مسلم نامه‌ای به امام (ع) نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید[۲۳۰] و این نامه را به وسیله یکی از شیعیان و رهبران قابل اعتماد کوفه به نام عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی به سوی امام حسین (ع) فرستاد. [۲۳۱] از سوی دیگر به ابوثمامه زیاد بن عمرو بن عُریب بن حنظله صائدی همدانی که از بزرگان و رزم‌آوران عرب بود مأموریت داد تا با جمع‌آوری کمک‌های مالی شیعیان، به خریداری سلاح اقدام نماید.[۲۳۲] دستگیری هانی بن عروه توسط ابن زیاد و شرایط خاص پیش آمده، موجب قیام مسلم و فراخوان مردم به خروج گردید. همدانیان در کنار قبایل کنده، ربیعه، مذحج، بنی‌اسد و تمیم نزد مسلم آمدند[۲۳۳] و پس از فراهم شدن آنان، فرماندهانی برای هر یک از گروه‌ها و قبایل تعیین شد. از جمله این فرماندهان، ابوثمامه صائدی همدانی بود که به ریاست تمیم و همدان گماشته شد.[۲۳۴] عبیدالله بن زیاد جهت پراکنده کردن مردم پیرامون مسلم به محمد بن اشعث مأموریت داد تا به مقابله با سپاه مسلم بپردازد. مسلم نیز عبدالرحمن بن شریح شبامی را به مقابله او فرستاد و او فرزند اشعث را ناچار به عقب‌نشینی نمود. [۲۳۵]

تنها موردی که از همراهی همدانیان با عبیدالله در این زمان گزارش شده، مربوط است به خبر رساندن سرهای مسلم و هانی نزد یزید که هانی بن ابی حیه همدانی به همراه زبیر بن ارواح تمیمی مأموریت انجام آن را بر عهده داشتند.[۲۳۶]

بر مبنای گزارشات واصله، همدانیان در قیام امام حسین (ع) نیز حضور پُر رنگی داشتند؛ چندان که ده نفر از شهدای کربلا به نام‌های بُریر بن حُضَیر، سیف بن حارث بن سریع جابری، مالک بن عبدالله بن سریع جابری، حنظلة بن اسعد شبامی، ابوثُمامه، عابس بن أبی شبیب شاکری، سوار بن ابی‌حمیر جابری، سوار بن منعم بن حابس نهمی، عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی و شوذب غلام عابس بن أبی شبیب شاکری، را از قبیله همدان گفته‌اند.[۲۳۷] البته بودند افرادی از این قبیله همچون ضحاک بن عبدالله مشرقی[۲۳۸] و مالک بن نضر ارحبی[۲۳۹] که امام (ع) را به بهانه بدهکاری و زن و فرزند تنها گذاشتند یا حضوری نصفه و نیمه در این واقعه داشتند. در جبهه مقابل هم، معدود افرادی از این قبیله حضور داشتند که از جمله آنان می‌توان به نام بشر بن سوط همدانی قابضی -که به همراه عُثْمان بن خالد بن اُسَیْر دُهْمانی جُهَنی عبدالرحمن بن عقیل بن ابی‌طالب را به شهادت رساند،[۲۴۰] کثیر بن عبدالله شعبی از قاتلان زهیر بن قین بجلی،[۲۴۱] ربیع بن تمیم همدانی،[۲۴۲] ابوایوب بن مِشرَح خیوانی،[۲۴۳] قیس بن عبدالله صائدی قاتل پسر عمویش ابوثمامه صائدی[۲۴۴] اشاره کرد.

نقش قبیله همدان در قیام‌های شیعی

از همدانیان و رهبران آنان در قیام توابین خبری در دست نیست اما شعری که اعشی همدان در سوک شهدای توابین سروده است، از حضور همدانیان در این نبرد خبر می‌دهد.[۲۴۵] از دیگر اقدامات همدانیان پس از مرگ یزید اعتراض گسترده زنان و مردان این قبیله به انتخاب عمر بن سعد به سمت امارت کوفه است. بر این اساس زمانی که کوفیان، حاکم اموی شهر عمرو بن حریث را از شهر بیرون راندند و در برابر بیعت با عبیدالله بن زیاد مقاومت نمودند، سران قبایل بر آن شدند تا امارت شهر را به عمر بن سعد بسپارند. در این هنگام زنان قبایل همدان و نخع و ربیعه شیون کنان وارد مسجد شدند و با یادآوری مصیبت امام حسین (ع) گفتند: «آیا برای عمر بن سعد کشتن امام حسین (ع) کافی نبود که حالا می‌خواهد حکومت کوفه را به‌دست گیرد».[۲۴۶] طبری در گزارش خود تنها زنان همدان را در این اعتراض ذکر کرده در ادامه افزوده است که مردانشان نیز با شمشیرهای آهیخته دور منبر را گرفتند تا این که مردم کوفه از این امر منصرف شده، امارت را به عامر بن مسعود سپردند.[۲۴۷]

با ورود مختار به کوفه، وی در جمع همدانیان حاضر شد و به آنان بشارت داد به آنچه آنان را خشنود می‌کند آمده است.[۲۴۸] فعالیت‌های مختار در کوفه موجب شد تا حاکم زبیری کوفه با فشار اشراف طرفدار نظام اموی و قاتلان امام حسین (ع)، او را به زندان اندازد.[۲۴۹] او در زندان نامه‌ای به بزرگان شیعه همانند رفاعة بن شداد بجلی، عبدالله بن شاکر همدانی و... نوشت و خود را کشنده جباران و انتقام گیرنده از دشمنان معرفی کرد و آنان را به کتاب خدا و سنت نبوی (ص) و خونخواهی اهل بیت و نبرد با ضعفا دعوت نمود. آنان نیز عبدالله بن کامل شاکری همدانی را نزد وی فرستادند و اطاعت خود را از او ابراز داشتند.[۲۵۰] سرانجام مختار با وساطت عبدالله بن عمر و ضمانت بزرگانی نظیر زائدة بن قدامه ثقفی، سائب بن مالک اشعری، عبدالله بن کامل شاکری همدانی، سعید بن منقذ ثوریهمدانی، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی و...آزاد شد.[۲۵۱] با آغاز قیام مختار و به دنبال عزم وی در تصرف کوفه در محرم ۶۶ هجری گروهی از شیعیان از جمله عبدالرحمن بن شریح شبامی همدانی درباره ادعای او در فرستاده شدنش از سوی محمد بن حنفیه تردید کردند. از این‌رو عبدالرحمن بن شریح به همراه جمعی که سعید بن منقذ ثوری همدانی هم در شمارشان بودند به مدینه رفتند تا صحت و سقم ادعای او را مشخص نمایند.[۲۵۲] در مدینه، سخنان محمد بن حنفیه آنها را به صحت کلام مختار متقاعد نمود[۲۵۳] از این‌رو شیعیان بسیاری پیرامون مختار جمع شدند که بیشتر آنان را همدانیان و ایرانیان ساکن در کوفه تشکیل می‌دادند.[۲۵۴] ابن‌مطیع به پیشنهاد ایاس بن مضارب –رئیس شرطه‌های کوفه- جهت جلوگیری از قیام مختار و جهت حفاظت و امنیت شهر بر هر جبانه‌ای فردی را گماشت و عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی را مأمور حفاظت از جبانه سبیع که از آن همدان بود، کرد.[۲۵۵] با آغاز قیام، سعید بن منقذ ثوری همدانی مأمور افروختن آتش شد و سفیان بن لیل همدانی به همراه قدامة بن مالک مأموریت یافتند تا با بانگ «یا لثارات الحسین (ع)» مردم را به قیام فرا خوانند.[۲۵۶] با دعوت مردم به قیام، شاخه شاکر همدان هنگامی که ابوعثمان نهدی بانگ «یا لثارات الحسین (ع)» سر داد قصد پیوستن به مختار را داشتند که کعب بن ابی‌کعب خثعمی راه را بر آنها بست. دو طرف با هم درگیر شدند و شاکریان با کنار زدن یاران کعب به مختار پیوستند. شاخه شبام همدان نیز در آخر شب در میدان مراد فراهم آمدند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس به آنان پیغام داد که در صورتی که آهنگ پیوستن به مختار را دارند از جبانه سبیع عبور نکنند.[۲۵۷] آنان نیز چنین کرده سرانجام خود را به مختار رساندند. صبح چهارشنبه مختار سعید بن منقذ ثوری همدانی را به مقابله شمر بن ذی‌الجوشن فرستاد.[۲۵۸] پس از پیروزی، مختار خزانه کوفه را میان یارانش تقسیم کرد و جهت کسب حمایت همدان، چند تن از بزرگان این قوم را به امور مهم شهر گماشت. بر این اساس او عبدالله بن کامل شاکری را به ریاست نیروهای انتظامی،[۲۵۹] عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی را به حکومت موصل[۲۶۰] و حبیب بن منقذ ثوری را بر حکومت بهقباد سفلی گماشت.[۲۶۱]

در ادامه قیام و با شورش اشراف علیه مختار، همدانیان دو گروه شده رودرروی هم قرار گرفتند. افرادی مانند عبدالرحمن بن سعید بن قیس -که پس از فرار از موصل به کوفه بازگشته بود- یزید بن عمیر ناعطی،[۲۶۲] شرحبیل بن ذی بقلان ناعطی[۲۶۳] و... و نیز بسیاری دیگر از همدانیان -که اسارت پانصد تن از وادعیان به وسیله سپاه مختار[۲۶۴] بخشی از آنان بودند- از جمله همدانیانی بودند که به ستیز با مختار برخاستند و و در مقابل بسیاری از همدانیان به رهبری عبدالله بن کامل شاکری همدانی و دیگر بزرگان این قوم در این سوی میدان ندای «یا لثارات الحسین» سر دادند. پس از پایان نبرد جبانه سبیع و سرکوب اشراف، مختار در صدد انتقام از قاتلان امام حسین (ع) بر آمد. در این میان عبدالله بن کامل شاکری و برخی دیگر از بزرگان همدانی نقش ویژه‌ای در قلع و قمع آنان ایفا نمود.[۲۶۵] همدانیان در نبرد «نهر خازر» نیز که در محرم سال ۶۷ هجری روی داد و به شکست سپاه عبیدالله بن زیاد و کشته شدن او انجامید،[۲۶۶] حضوری چشمگیر داشتند. حبیب بن منقذ ثوری از جمله افراد این قبیله است که بر تمیم و همدان فرماندهی داشت.[۲۶۷] پس از شکست سپاه مختار در مذار و کشته شدن عبدالله بن کامل شاکری و بسیاری دیگر،[۲۶۸]مختار در «حروراء» اردو زد و سپاهش را آرایش داد.[۲۶۹] مختار برای مقابله با هر یک از پنج قبیله بصری، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد که بیشتر این فرماندهان از قبیله همدان بودند. او برای مقابله با بکر بن وائل، سعید بن منقذ ثوری همدانی را فرستاد. عبدالرحمن بن شریح همدانی مأمور مقابله با عبدالقیس و مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی جهت مقابله با ازدیان فرستاده شدند.[۲۷۰] ضمن این که مختار عمرو بن عبدالله نهدی همدانی را بر سواران و مالک بر عمرو بن نمران همدانی را بر پیادگان گماشت.[۲۷۱] ابن کامل شاکری همدانی، سعید بن منقذ ثوری همدانی، عبدالرحمن بن شریح همدانی و مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی فرماندهان مختار در نبردهای «مذار» و «حروراء» بودند که با شکست از سپاه ابن زبیر کشته شدند.[۲۷۲]

اعلام و رجال بنی‌همدان

در این قبیله بزرگانی از شعرا، فرماندهان، امرا، دانشمندان و محدثان پرورش یافتند که هر یک در زمان خود نقشی بسزا در وقایع و حوادث ایام خود داشتند. علاوه بر نام بزرگانی که در متن به نامشان پرداخته شد بزرگان بسیار دیگری نیز در آسمان این قبیله درخشیدند که هر یک در وقایع و حوادث مهم ایام خود تأثیر گذار بودند. از جمله این افراد در دوره جاهلی می‌توان به نام عبدالرَّحمن بن الحارث بن نظام بن جُشَم معروف به أعشی هَمْدان از شعرای مشهور جاهلی، فَنْدَشُ بن حیَّان بن وهب، أبوالجَرَندقِ مَعْقِل بن عبد خیر بن یحمد بن خَوْلی از شعراء هَمْدان و حکمای آنها در جاهلیت، عَمرو بن بَرّاقة بن منبِّه از شجاعان و تک سواران همدان و از شعرای آنان در عصر خود و مالک بن ملالة یکی از شعراء و شجاعان آنان در جاهلیت اشاره کرد. ضمن این که از چهره‌های ممتاز این قوم می‌توان از سعید بن قیس بن أبی عَشَن پرچمدار همدان در زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع)،[۲۷۳] ابوعماره عبد خیر بن یزید خیوانی[۲۷۴] نام برد. علاوه بر آن از نخبگان فرهنگی این قبیله هم می‌توان به نام ابراهیم بن محمد همدانی –از اکابر محدثین شیعه و از اصحاب امام رضا (ع)- احمد بن زیاد بن جعفر همدانی –از اکابر محدثین امامیه و از مشایخ شیخ صدوق(ره)- حارث بن عبدالله همدان –از حواریین علی (ع)- صالح بن محمد همدانی –از اصحاب امام جواد (ع) و امام هادی (ع)- ابراهیم بن محمد همدانی –از وکلای حضرت حجت (ع)- [۲۷۵] حارث بن عبدالله بن کعب، عمرو بن عبدالله بن علی سبیعی همدانی و علی بن صالح بن صالح ثوری همدانی و ابراهیم بن سلیمان بن عبدالله نِهمی همدانی که از بزرگان علمی، حدیثی، فقهی و تفسیری بوده و در گسترش معارف اسلامی نقش در تدوین و گسترش علوم و معارف اسلام و تشیع نقش گسترده‌ای داشتند[۲۷۶] اشاره کرد.

منابع

پانویس

  1. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۳؛ ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۳۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۷؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۳۸.
  2. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۲.
  3. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ج۲، ص۳۹۲.
  4. ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۳۷؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ج۲، ص۴۷۶؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۵۲.
  5. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۸؛ حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۴۶.
  6. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.
  7. رازی، تاریخ مدینة صنعاء، ص۶۸۳.
  8. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۶۹.
  9. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷.
  10. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  11. جعیط، نشأة المدینة العربیة الإسلامیة، ص۳۷۵.
  12. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  13. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  14. مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ج۱، ص۱۲۷.
  15. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۷، ص۲۲.
  16. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷-۲۲۲.
  17. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۳۰.
  18. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۶.
  19. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۷ - ۲۲۴.
  20. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۳.
  21. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۸.
  22. ابن‌قتیبه، المعارف، ص۱۰۷.
  23. جواد علی، المفصل، ج۲، ص۳۶۸-۳۶۹؛
  24. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۳۶۹.
  25. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۴۰۷.
  26. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۴۸۸.
  27. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۳۶۵.
  28. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۶.
  29. جعیط، نشأة المدینة العربیة الإسلامیة، ص۳۷۵.
  30. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ محمد بن جریر طبری، الامم و الملوک، ج۱، ص۳۹۱.
  31. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۵۰.
  32. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۰۸ و ۱۲۴.
  33. رازی، تاریخ مدینة صنعاء، ص۹۴.
  34. Madaj abdal – muhsin,۱۹۸۸,p.۸.
  35. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۷.
  36. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۸۳.
  37. ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۷۱.
  38. علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
  39. رستمی، امویان و قبایل عرب، ص۱۰۰.
  40. Shiroodi, performance analysis, ۱۴۰۰ S, p. ۱۷۲-۱۷۳.
  41. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  42. سرزمینی است در یمن که به واسطه حضور یکی از تیره‌های بزرگ همدان به نام أرحب به این نام نامگذاری شده است. یاقوت حموی، ج۱، ص۱۴۳.
  43. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.
  44. از سرزمین‌های یمن که فاصله‌اش تا مکه دو شب راه بود. یاقوت حموی، ج۲، ص۴۱۵.
  45. ابن‌کلبی، الاصنام، ص۵۸. نیز ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸.
  46. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  47. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  48. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۱۴.
  49. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  50. العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۵۷.
  51. ر. ک. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۴۸.
  52. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۲۰.
  53. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴۶
  54. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص۲۵۶.
  55. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.
  56. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۵۲-۵۳.
  57. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۷۹۴.
  58. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۲۶۸.
  59. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.
  60. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱.
  61. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۴۹۵.
  62. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص۱۰۵.
  63. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲
  64. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۳۹۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۲۶ -۳۰.
  65. حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳.
  66. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  67. محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد (ص)، ص۲۷۸.
  68. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۸۰.
  69. متقی هندی، کنز العمال، حدیث ۳۴۰۳۰.
  70. ابن‌اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۸۳.
  71. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.
  72. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۴۰.
  73. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.
  74. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۴.
  75. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۴، ص۵۱.
  76. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۵.
  77. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۶۳-۶۴.
  78. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۴۶۴.
  79. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.
  80. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.
  81. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۲۲-۲۲۳.
  82. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۳-۳۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۶۵.
  83. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۳۲-۳۴
  84. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۸۶.
  85. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ج۱، ص۶۳.
  86. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۳۹.
  87. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۲۵۳.
  88. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۹۸.
  89. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۹۳.
  90. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۴۸.
  91. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۶۸-۶۹.
  92. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۳۹.
  93. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵.
  94. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۵۲-۵۵۳.
  95. الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.
  96. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۴۳.
  97. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴،ص۹.
  98. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۴۲.
  99. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴۸-۱۵۰.
  100. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۲-۷۳.
  101. این نظام در زمان امارت زیاد بن ابیه به نظام ارباع تغییر یافت به گونه‌ای که کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم شدند و فرماندهانی برای ارباع گردید. ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، ص۲۹-۳۰.
  102. باقر شریف قرشی، حیات الامام حسین (ع)، ج۲، ص۴۳۲-۴۳۷.
  103. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱. نیز ر. ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.
  104. محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.
  105. محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۲.
  106. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۱.
  107. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۱۱.
  108. الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.
  109. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۲.
  110. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۷۳.
  111. البراقی النجفی، تاریخ الکوفه، ص۲۰۳.
  112. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۶۱-۱۹۵.
  113. دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی‌همدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۹۹.
  114. موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، اسامه اختیار.
  115. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۸۷.
  116. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۸۳؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۴، ص۲۷۳.
  117. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۳۳۲-۳۳۳.
  118. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ص۴۱.
  119. سهمی، تاریخ جرجان، ص۵۶.
  120. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۹.
  121. علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۷۵.
  122. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۰-۴۱.
  123. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۵۱.
  124. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳.
  125. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶.
  126. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۱.
  127. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۱۰؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، س۳۹۰.
  128. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۵.
  129. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۵۷.
  130. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  131. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۵.
  132. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۱.
  133. ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴.
  134. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۵.
  135. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۶.
  136. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۹-۸۱.
  137. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۱؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۷۸.
  138. علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱.
  139. منتظرالقائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع)، ص۱۸۷.
  140. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۴۷.
  141. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۹.
  142. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۳۹.
  143. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.
  144. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶.
  145. نصر بن مزاحم او را از افرادی ذکر می‌کند که از این جنگ کناره گرفتند و به همین سبب مورد سرزنش امام (ع) واقع شدند. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷.
  146. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.
  147. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.
  148. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.
  149. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۱۵.
  150. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۱.
  151. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  152. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۷۲۷.
  153. ر. ک. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۹.
  154. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  155. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.
  156. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.
  157. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  158. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۲ و ۴۳۴.
  159. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۴.
  160. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.
  161. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.
  162. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶.
  163. مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دین‌شان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت می‌بودم، به همدانیان می‌گفتم: به سلامت، به آن وارد شوید. ر. ک. ابن‌عبدربه، عقد الفرید، ج ۴، ص۳۳۹؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۸۵؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.
  164. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.
  165. لیس منا من لم یکن لک فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶.
  166. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۷.
  167. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۸۴.
  168. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.
  169. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۶۲.
  170. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶-۴۳۷.
  171. ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۵۹-۶۰، ۸۷-۸۸.
  172. ابراهیم بیضون، رفتارشناسی امام علی (ع) در آیینه تاریخ، ص۸۶.
  173. ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۷.
  174. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  175. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.
  176. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.
  177. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.
  178. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.
  179. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۸-۸۹.
  180. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷.
  181. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷-۸۸.
  182. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.
  183. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۲.
  184. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱-۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۱؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۲۴.
  185. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۲۸.
  186. ثقفی، ج۲، ص۶۰۰-۶۱۸، ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۱۱.
  187. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.
  188. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  189. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  190. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  191. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.
  192. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۳.
  193. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۹۷.
  194. ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۰۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۱.
  195. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.
  196. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.
  197. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۱۹۰.
  198. الامین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.
  199. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۳؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۱.
  200. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۵؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۸، مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۹، ص۴۴۷.
  201. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰.
  202. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.
  203. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.
  204. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.
  205. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۹.
  206. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۴؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.
  207. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۳.
  208. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۱۷.
  209. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱.
  210. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.
  211. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.
  212. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۷۴-۱۷۵.
  213. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۰-۲۲۱.
  214. بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۵۰.
  215. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۶.
  216. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.
  217. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.
  218. تذکر این نکته ضروری است که زیاد با تقسیم‌بندی قبایل کوفه به چهار گروه و کنترل قبایلی که با امویان مخالف بودنه و به تشیع تمایل داشتند، توانست در ریاست آنان تغییراتی به وجود آورد، چنانکه در گروه همدان فردی از بنی‌تمیم به این عنوان دست یافت و با این تغییرات نهایت استفاده را در جهت اهداف خود نمود.
  219. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
  220. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.
  221. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.
  222. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۶۳.
  223. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴.
  224. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.
  225. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷. دینوری نام او را عبیدالله بن سبیع و طبری و ابن‌اعثم از او با نام عبدالله بن سبع یاد کرده‌اند. ر. ک. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲ و ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۸.
  226. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۹.
  227. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.
  228. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.
  229. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.
  230. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.
  231. ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.
  232. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸.
  233. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.
  234. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳.
  235. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۷۰.
  236. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۲۴۲.
  237. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۱۹-۲۰.
  238. بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.
  239. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.
  240. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.
  241. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱.
  242. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۳.
  243. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.
  244. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱ و ۴۴۵.
  245. و ضارب من همدان کل مشیع اذا شدّ لم ینکل کریم المکاسب. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۶۰۸-۶۰۹.
  246. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۹.
  247. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۴.
  248. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۸۰.
  249. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۸.
  250. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸-۹.
  251. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۹.
  252. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۱؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۴.
  253. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴-۱۵؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۶، ص۲۰.
  254. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۸.
  255. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۴.
  256. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۵.
  257. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۲.
  258. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۹.
  259. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۸.
  260. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۰۲؛ ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۵.
  261. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۳-۳۴.
  262. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۰-۵۱؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۹.
  263. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۶
  264. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.
  265. ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۸-۲۴۷؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۴۷-۲۶۷؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۰-۲۴۲.
  266. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۹.
  267. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۸.
  268. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۵-۹۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.
  269. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۶.
  270. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.
  271. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۶۰.
  272. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۱۷۴-۱۸۸.
  273. موسوعه عربیه، مقاله قبیله همدان، أسـامة اختیار.
  274. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۸۶.
  275. دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی‌همدان، تألیف عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۵۰۰.
  276. منتظرالقائم، نقش قبیله همدان در تاریخ اسلام و تشیع، ص۲۱-۲۶.