وائل بن حجر حضرمی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[وائل بن حجر حضرمی در تاریخ اسلامی]] - [[وائل بن حجر حضرمی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[وائل بن حجر]]<ref>جمهرة انساب العرب، ابن حزم اندلسی، ص۴۶۰.</ref>، کنیهاش ابو هنیده بود<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، ذهبی، ج۲، ص۷۴۸.</ref> و از اقبال (جمیع قیل، [[لقب]] [[پادشاهان]] [[میر]] و به معنای [[امیر]] و امیرزادگان) حضرموت به شمار میرفت و پدرش نیز از [[حاکمان]] آنجا بوده است. [[شیخ طوسی]] او را از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} شمرده است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۱.</ref>. | [[وائل بن حجر]]<ref>جمهرة انساب العرب، ابن حزم اندلسی، ص۴۶۰.</ref>، کنیهاش ابو هنیده بود<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، ذهبی، ج۲، ص۷۴۸.</ref> و از اقبال (جمیع قیل، [[لقب]] [[پادشاهان]] [[میر]] و به معنای [[امیر]] و امیرزادگان) حضرموت به شمار میرفت و پدرش نیز از [[حاکمان]] آنجا بوده است. [[شیخ طوسی]] او را از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} شمرده است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۱.</ref>. | ||
فرزندانش، [[علقمه]] و [[عبدالجبار]]، و همسرش، امیحیی و [[کلیب بن شهاب]] و [[حجر بن عنبس]]، از او [[روایت]] نقل کردهاند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۶۶؛ الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب السته، ذهبی، ج۲، ص۷۴۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۲۹.</ref> | فرزندانش، [[علقمه]] و [[عبدالجبار]]، و همسرش، امیحیی و [[کلیب بن شهاب]] و [[حجر بن عنبس]]، از او [[روایت]] نقل کردهاند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۶۶؛ الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب السته، ذهبی، ج۲، ص۷۴۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۲۹.</ref> | ||
==وائل بن حجر و [[پیامبر اکرم]]{{صل}}== | == وائل بن حجر و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} == | ||
وائل بن حجر میگوید: وقتی خبر [[ظهور]] [[محمد]] به ما رسید؛ من در [[ملک]] بزرگی [[زندگی]] میکردم. پس تمام آنها را ترک کرده و در جستجوی [[خدا]] و پیامبرش به [[مدینه]] آمدم. وقتی که به مدینه رسیدم، اصحاب پیامبر به من گفتند: "سه [[روز]] پیش، [[پیامبر]] از آمدن تو خبر داده و گفته است که وائل بن حجر از مکانی دور میآید". وقتی به نزد ایشان وارد شدم مرا نزدیک خود خواند و ردایش را بر [[زمین]] انداخت و من روی آن نشستم. سپس بالای [[منبر]] رفت و فرمود: "این، وائل بن حجر، بازمانده [[سلاطین]] است و به خاطر [[اسلام]] به این جا آمده است. خدایا! به [[وائل]] و [[فرزندان]] و ذریهاش، [[برکت]] بده"<ref>التاریخ الکبیر، بخاری، ج۸، ص۱۷۵؛ قصص الانبیاء، راوندی، ص۲۹۵؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۵، ص۳۴۹.</ref>. | وائل بن حجر میگوید: وقتی خبر [[ظهور]] [[محمد]] به ما رسید؛ من در [[ملک]] بزرگی [[زندگی]] میکردم. پس تمام آنها را ترک کرده و در جستجوی [[خدا]] و پیامبرش به [[مدینه]] آمدم. وقتی که به مدینه رسیدم، اصحاب پیامبر به من گفتند: "سه [[روز]] پیش، [[پیامبر]] از آمدن تو خبر داده و گفته است که وائل بن حجر از مکانی دور میآید". وقتی به نزد ایشان وارد شدم مرا نزدیک خود خواند و ردایش را بر [[زمین]] انداخت و من روی آن نشستم. سپس بالای [[منبر]] رفت و فرمود: "این، وائل بن حجر، بازمانده [[سلاطین]] است و به خاطر [[اسلام]] به این جا آمده است. خدایا! به [[وائل]] و [[فرزندان]] و ذریهاش، [[برکت]] بده"<ref>التاریخ الکبیر، بخاری، ج۸، ص۱۷۵؛ قصص الانبیاء، راوندی، ص۲۹۵؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۵، ص۳۴۹.</ref>. | ||
نقل شده، او هنگام برگشت از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست که درباره [[حکومت]] او برای او نامهای بنویسد و به او بدهد. رسول خدا{{صل}} فرمود تا برای او چنین نوشته شود: "این، فرمانی است از محمد [[فرستاده خدا]] برای وائل بن حجر، سالار حضرموت؛ اگر [[مسلمان]] شوی، تا هنگامی که مسلمان باشی [[سرزمینها]] و حصارهایی که در [[اختیار]] توست؛ همچنان در اختیار تو خواهد بود و باید یک دهم از محصول خود را به تقویم ارزیابی دو نفر [[عادل]] بپردازی و [[پیمان]] میبندیم که تا این [[دین]] برپاست، بر تو ستمی نشود و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] تو را [[یاری]] دهند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۶۲.</ref>. | نقل شده، او هنگام برگشت از [[رسول خدا]] {{صل}} خواست که درباره [[حکومت]] او برای او نامهای بنویسد و به او بدهد. رسول خدا {{صل}} فرمود تا برای او چنین نوشته شود: "این، فرمانی است از محمد [[فرستاده خدا]] برای وائل بن حجر، سالار حضرموت؛ اگر [[مسلمان]] شوی، تا هنگامی که مسلمان باشی [[سرزمینها]] و حصارهایی که در [[اختیار]] توست؛ همچنان در اختیار تو خواهد بود و باید یک دهم از محصول خود را به تقویم ارزیابی دو نفر [[عادل]] بپردازی و [[پیمان]] میبندیم که تا این [[دین]] برپاست، بر تو ستمی نشود و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] تو را [[یاری]] دهند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۶۲.</ref>. | ||
در برخی منابع، این مطلب، با کمی تفاوت، چنین نقل شده است: همچنین [[وائل بن حجر حضرمی]] به حضور پیامبر{{صل}} آمد و گفت: "با کمال میل و رغبت، برای [[مسلمان]] شدن و [[هجرت]] آمدهام". و پیامبر{{صل}} برای او [[دعا]] فرمود و دست بر سرش کشید و به [[شادی]] آمدن او [[مردم]] را به حضور در [[مسجد]] فرا خواند، و به [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]] [[دستور]] فرمود او را در [[منزل]] خود جای دهد. [[معاویه]] پیاده به سوی [[خانه]] خود حرکت کرد و [[وائل]]، سوار بود. معاویه به وائل گفت: "[[کفش]] هایت را بده من بپوشم". | در برخی منابع، این مطلب، با کمی تفاوت، چنین نقل شده است: همچنین [[وائل بن حجر حضرمی]] به حضور پیامبر {{صل}} آمد و گفت: "با کمال میل و رغبت، برای [[مسلمان]] شدن و [[هجرت]] آمدهام". و پیامبر {{صل}} برای او [[دعا]] فرمود و دست بر سرش کشید و به [[شادی]] آمدن او [[مردم]] را به حضور در [[مسجد]] فرا خواند، و به [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]] [[دستور]] فرمود او را در [[منزل]] خود جای دهد. [[معاویه]] پیاده به سوی [[خانه]] خود حرکت کرد و [[وائل]]، سوار بود. معاویه به وائل گفت: "[[کفش]] هایت را بده من بپوشم". | ||
وائل گفت: "پس از [[پوشیدن]] تو من دیگر نمیتوانم آنها را بپوشم". | وائل گفت: "پس از [[پوشیدن]] تو من دیگر نمیتوانم آنها را بپوشم". | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
و چون خواست به [[سرزمین]] خود برگردد؛ پیامبر [[نیلی]] برای او این مطلب را نوشت: این، نوشتهای است از [[محمد]] [[فرستاده خدا]] برای [[وائل بن حجر]]، مهتر حضرموت؛ اکنون که تو مسلمان شدی، [[سرزمینها]] و حصارهایی که در [[اختیار]] تو بوده است همچنان در اختیارت خواهد بود و یک دهم درآمد تو، گرفته خواهد شد و دو نفر عادل آن را تقویم و بر پرداخت آن [[نظارت]] خواهند کرد. و تا هنگامی که دین، [[پایدار]] است مقرر میشود که بر تو ستمی نشود و پیامبر و مؤمنان تو را یاری خواهند داد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۶۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۷۹.</ref>. | و چون خواست به [[سرزمین]] خود برگردد؛ پیامبر [[نیلی]] برای او این مطلب را نوشت: این، نوشتهای است از [[محمد]] [[فرستاده خدا]] برای [[وائل بن حجر]]، مهتر حضرموت؛ اکنون که تو مسلمان شدی، [[سرزمینها]] و حصارهایی که در [[اختیار]] تو بوده است همچنان در اختیارت خواهد بود و یک دهم درآمد تو، گرفته خواهد شد و دو نفر عادل آن را تقویم و بر پرداخت آن [[نظارت]] خواهند کرد. و تا هنگامی که دین، [[پایدار]] است مقرر میشود که بر تو ستمی نشود و پیامبر و مؤمنان تو را یاری خواهند داد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۶۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۷۹.</ref>. | ||
[[شیخ صدوق]] نقل میکند: [[رسول خدا]]{{صل}} به وائل بن حجر حضرمی و قبیلهاش چنین نوشت: "نوشتهای است از [[محمد]]، [[فرستاده خدا]] به سوی [[ملوک]] و زمامدارانی که همواره بر سریر [[حکومت]] بر قرارند، از اهالی حضرموت؛ که موظفند به [[خواندن نماز]]، و دادن [[زکات]]. اولین نصاب گوسفند ([[چهل]] گوسفند)، یک گوسفند، و گوسفندان زائد بر چهل رأس، از آن مالکش میباشد، و از [[معادن]] (که استخراج شود) یک پنجم [[ثابت]] است، و جایز نیست "خلاط"<ref>آمیزش نر با ماده.</ref> و "وراط"<ref>فریب دادن صدقه گیرنده با بیرون کردن گوسفند از میان گوسفندان، یا پراکنده کردن گله یا پنهان کردن گوسفندان خود، در میان گوسفندان دیگر یا مخفی کردن در کوه و صحرا، تا صدقه گیرنده مطلع نشود.</ref> و "شناق"<ref>گرفتن زکات چیزی از میان دو نصاب.</ref> و [[ازدواج]] به مبادله صحیح نیست؛ یعنی دو شخص، دختر یا [[خواهر]] یک دیگر را بدون مهریه به همسری درآورند. و هرکس کشت را قبل از رسیدن بفروشد، [[ربا]] خورده است، و هر نوع مست کنندهای [[حرام]] است<ref>معانی الأخبار، شیخ صدوق (ترجمه: محمدی)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۲۹-۴۳۱.</ref> | [[شیخ صدوق]] نقل میکند: [[رسول خدا]] {{صل}} به وائل بن حجر حضرمی و قبیلهاش چنین نوشت: "نوشتهای است از [[محمد]]، [[فرستاده خدا]] به سوی [[ملوک]] و زمامدارانی که همواره بر سریر [[حکومت]] بر قرارند، از اهالی حضرموت؛ که موظفند به [[خواندن نماز]]، و دادن [[زکات]]. اولین نصاب گوسفند ([[چهل]] گوسفند)، یک گوسفند، و گوسفندان زائد بر چهل رأس، از آن مالکش میباشد، و از [[معادن]] (که استخراج شود) یک پنجم [[ثابت]] است، و جایز نیست "خلاط"<ref>آمیزش نر با ماده.</ref> و "وراط"<ref>فریب دادن صدقه گیرنده با بیرون کردن گوسفند از میان گوسفندان، یا پراکنده کردن گله یا پنهان کردن گوسفندان خود، در میان گوسفندان دیگر یا مخفی کردن در کوه و صحرا، تا صدقه گیرنده مطلع نشود.</ref> و "شناق"<ref>گرفتن زکات چیزی از میان دو نصاب.</ref> و [[ازدواج]] به مبادله صحیح نیست؛ یعنی دو شخص، دختر یا [[خواهر]] یک دیگر را بدون مهریه به همسری درآورند. و هرکس کشت را قبل از رسیدن بفروشد، [[ربا]] خورده است، و هر نوع مست کنندهای [[حرام]] است<ref>معانی الأخبار، شیخ صدوق (ترجمه: محمدی)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۲۹-۴۳۱.</ref> | ||
==وائل و [[امام علی]]{{ع}}== | == وائل و [[امام علی]] {{ع}} == | ||
وائل، همراه امام علی{{ع}} در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و در آن [[جنگ]]، [[پرچمدار]] حضرموت بود<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۱۲۸.</ref>. ولی دیری نپایید ([[سال ۴۰ هجری]]) که از [[حضرت]] جدا شد. از میان [[اصحاب امام علی]]{{ع}}، [[یزید بن حجیه]]، [[وائل بن حجر حضرمی]]، [[مصقلة بن هبیره]]، [[قعقاع بن شور]]، [[طارق بن عبدالله]] و [[نجاشی شاعر]] و چند تن دیگر از ایشان جدا شده و به [[معاویه]] پیوستند<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۳۵۷ و ۳۸۲.</ref>. | وائل، همراه امام علی {{ع}} در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و در آن [[جنگ]]، [[پرچمدار]] حضرموت بود<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴، ص۱۲۸.</ref>. ولی دیری نپایید ([[سال ۴۰ هجری]]) که از [[حضرت]] جدا شد. از میان [[اصحاب امام علی]] {{ع}}، [[یزید بن حجیه]]، [[وائل بن حجر حضرمی]]، [[مصقلة بن هبیره]]، [[قعقاع بن شور]]، [[طارق بن عبدالله]] و [[نجاشی شاعر]] و چند تن دیگر از ایشان جدا شده و به [[معاویه]] پیوستند<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۳۵۷ و ۳۸۲.</ref>. | ||
اعمش گوید: [[علی]]{{ع}} آنها را به کارگزاری میگمارد ولی آنها [[اموال]] را ربوده، به نزد معاویه میگریختند. | اعمش گوید: [[علی]] {{ع}} آنها را به کارگزاری میگمارد ولی آنها [[اموال]] را ربوده، به نزد معاویه میگریختند. | ||
[[فضیل بن خدیج]] گوید: [[وائل بن حجر]] در [[کوفه]] نزد علی{{ع}} بود و او از [[پیروان]] [[عثمان]] بود. داستان جدا شدن وائل از حضرت چنین است: روزی او به امام علی{{ع}} گفت: "اگر اجازه دهی به دیار خویش [[روم]] و کارهای خویش را انجام دهم و پس از اندکی بازگردم"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۵۸.</ref>. حضرت{{ع}} نیز به او اجازه داد. [[وائل]] به میان [[قوم]] خود رفت و او در میان قوم خود مانند [[پادشاهی]] بود. [[مردم]] در آنجا دو دسته بودند؛ دستهای طرفداران [[عثمان]] بودند و دستهای از [[یاران علی]]{{ع}}. وائل در آنجا ماند تا اینکه بسر، به صنعاء داخل شد. پس وائل در نامهای به او چنین نوشت: "اما بعد، در بلاد ما نیمی از مردم طرفداران عثمان هستند؛ بدین سو بتازید. در حضرموت مانعی بر سر [[راه]] خود نخواهی یافت و کسی تو را به [[رنج]] نخواهد افکند". پس بسر با [[یاران]] خویش به سوی حضرموت راند و به آنجا داخل شد. گویند که [[وائل بن حجر]] به استقبال [[بسر بن ابی ارطاة]] رفت و دو هزار [[دینار]] به او داد و درباره حضرموت با او سخن گفت و پرسید که او در حضرموت چه خواهد کرد؟ بسر گفت: "یک چهارم مردمش را خواهم کشت". | [[فضیل بن خدیج]] گوید: [[وائل بن حجر]] در [[کوفه]] نزد علی {{ع}} بود و او از [[پیروان]] [[عثمان]] بود. داستان جدا شدن وائل از حضرت چنین است: روزی او به امام علی {{ع}} گفت: "اگر اجازه دهی به دیار خویش [[روم]] و کارهای خویش را انجام دهم و پس از اندکی بازگردم"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۵۸.</ref>. حضرت {{ع}} نیز به او اجازه داد. [[وائل]] به میان [[قوم]] خود رفت و او در میان قوم خود مانند [[پادشاهی]] بود. [[مردم]] در آنجا دو دسته بودند؛ دستهای طرفداران [[عثمان]] بودند و دستهای از [[یاران علی]] {{ع}}. وائل در آنجا ماند تا اینکه بسر، به صنعاء داخل شد. پس وائل در نامهای به او چنین نوشت: "اما بعد، در بلاد ما نیمی از مردم طرفداران عثمان هستند؛ بدین سو بتازید. در حضرموت مانعی بر سر [[راه]] خود نخواهی یافت و کسی تو را به [[رنج]] نخواهد افکند". پس بسر با [[یاران]] خویش به سوی حضرموت راند و به آنجا داخل شد. گویند که [[وائل بن حجر]] به استقبال [[بسر بن ابی ارطاة]] رفت و دو هزار [[دینار]] به او داد و درباره حضرموت با او سخن گفت و پرسید که او در حضرموت چه خواهد کرد؟ بسر گفت: "یک چهارم مردمش را خواهم کشت". | ||
وائل بن حجر گفت: اگر میخواهی یک چهارم مردم را بکشی، [[عبدالله بن ثوابه]] را بکش که مردی بزرگ و از بزرگان [[یمن]] است". کسی که وائل با او سخت [[مخالف]] بود. بسر، عبدالله بن ثوابه را فراخواند و او نیز که خود را از کشتن در [[امان]] میدانست به نزد او آمد. چون به نزد او آمد، بسر گفت: "گردنش را بزنند". | وائل بن حجر گفت: اگر میخواهی یک چهارم مردم را بکشی، [[عبدالله بن ثوابه]] را بکش که مردی بزرگ و از بزرگان [[یمن]] است". کسی که وائل با او سخت [[مخالف]] بود. بسر، عبدالله بن ثوابه را فراخواند و او نیز که خود را از کشتن در [[امان]] میدانست به نزد او آمد. چون به نزد او آمد، بسر گفت: "گردنش را بزنند". | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
بسر گفت: "هر چه میخواهی بکن". عبدالله غسلی کرد و وضویی ساخت و جامهای سفید پوشید و دو رکعت نماز به جای آورد؛ سپس گفت: "خدایا، تو به کار من [[آگاهی]]". و بسر پیش آمد و گردنش را زد<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۳۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۲-۴۳۳.</ref> | بسر گفت: "هر چه میخواهی بکن". عبدالله غسلی کرد و وضویی ساخت و جامهای سفید پوشید و دو رکعت نماز به جای آورد؛ سپس گفت: "خدایا، تو به کار من [[آگاهی]]". و بسر پیش آمد و گردنش را زد<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۳۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۲-۴۳۳.</ref> | ||
==سرانجام وائل== | == سرانجام وائل == | ||
او در دوران [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۲۸۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۳.</ref> | او در دوران [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۲۸۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[وائل بن حجر (مقاله)|مقاله «وائل بن حجر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۳.</ref> | ||