پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
خط ۱۳: خط ۱۳:


== [[صفات]] ابوبکر ==
== [[صفات]] ابوبکر ==
ابوبکر نرم خو، کثیر الشعر (پرمو یا بلندمو)<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷ و ۳۱۰.</ref>، بلندبالا<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref>، سفیدرو، اندکی گوژپشت، با گونه‌های استخوانی، چشمانی فرو رفته، انگشتانی بدون مو و پیشانی‌ای برجسته بود. اندام لاغر او سبب می‌شد تا شلوارش بر تهیگاهش [[ثابت]] نماند و پیوسته آویخته باشد. ریش خود را با [[حنا]] و رنگ [[خضاب]] می‌کرد و سرخی ریش او را به شعله‌های چوب عَرفَج (نوعی درخت بیابانی) [[تشبیه]] کرده‌اند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۳-۱۴۰.</ref>. بیشتر منابع، وی را سفیدرو<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۵۷.</ref> و برخی منابع گندمگون<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref> [[وصف]] کرده‌اند. به نظر می‌رسد این [[اختلاف]] همانند اختلاف رنگ صورت [[عُمر]]، به اختلاف [[تاریخ نگاری]] [[راویان]] حجازی و [[کوفی]] بازگردد<ref>ر. ک: ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۱.</ref> نقش انگشتری وی {{عربی|"نِعم القادرُ الله}}؛ بود<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>.
ابوبکر نرم خو، کثیر الشعر (پرمو یا بلندمو)<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷ و ۳۱۰.</ref>، بلندبالا<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref>، سفیدرو، اندکی گوژپشت، با گونه‌های استخوانی، چشمانی فرو رفته، انگشتانی بدون مو و پیشانی‌ای برجسته بود. اندام لاغر او سبب می‌شد تا شلوارش بر تهیگاهش [[ثابت]] نماند و پیوسته آویخته باشد. ریش خود را با [[حنا]] و رنگ [[خضاب]] می‌کرد و سرخی ریش او را به شعله‌های چوب عَرفَج (نوعی درخت بیابانی) [[تشبیه]] کرده‌اند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۳-۱۴۰.</ref>. بیشتر منابع، وی را سفیدرو<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۵۷.</ref> و برخی منابع گندمگون<ref>مسعودی، ص۲۴۹.</ref> وصف کرده‌اند. به نظر می‌رسد این [[اختلاف]] همانند اختلاف رنگ صورت [[عُمر]]، به اختلاف [[تاریخ نگاری]] [[راویان]] حجازی و [[کوفی]] بازگردد<ref>ر. ک: ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۱.</ref> نقش انگشتری وی {{عربی|"نِعم القادرُ الله}}؛ بود<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>.


به [[روایت]] [[ابن شهاب]] زُهری، ابوبکر بردبار، خویشتن‌دار، باوقار و صاحب رأیی [[استوار]] بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در [[مشورت]]، وی را بر دیگران ترجیح می‌داد. از این رو، [[قریش]] (پس از [[رحلت پیامبر]]) وی را بزرگ شمرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۰.</ref>. گرچه تلاش شده ابوبکر را مردی نرم‌خو و ملایم نشان دهند، روایاتی بیانگر [[تندخویی]] اوست. [[ابن عباس]] در وصف وی گوید: در وی [[تندی]] و شدت [[غضب]] بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۰.</ref>، [[ابوبرزه]] گوید: ابوبکر چندان تندخو بود که در اثر غضب بر مردی، رنگ صورتش [[تغییر]] یافت<ref>طبرانی، المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۹.</ref>. ابوبکر، غلامی را که شتر بارکش‌اش را در بازگشت از [[حجة الوداع]] بدون هیچ تقصیری گم کرده بود، با تازیانه زد. رسول خدا {{صل}} فرمود: بنگرید که این مُحرِمِ ([[خشمگین]]) چه می‌کند. آنگاه فرمود: ای ابوبکر! [[کارها]] به دست من و تو نیست<ref>حلبی، ج۳، ص۳۱۳ و ۳۱۴.</ref>. عایشه گوید: من با توشه‌ای اندک بر شتری تیزرو سوار بودم و صَفیّه با توشه‌ای زیاد بر شتری کُندرو. [[رسول خدا]] {{صل}} برای تند حرکت کردن شتر صَفیّه، [[فرمان]] داد توشه وی به شتر [[عایشه]] و توشه عایشه به شتر صَفیّه منتقل شود. عایشه این را دلباختگی رسول خدا {{صل}} به صَفیّه [[تفسیر]] کرد و گفت: آیا تو به [[پیامبری]] خود [[گمان]] نداری؟ فرمود: مگر تو در آن [[شک]] داری؟ گفت: پس چرا به [[عدالت]] [[رفتار]] نمی‌کنی؟ [[ابوبکر]] تندخو، با شنیدن این سخنان به صورت عایشه سیلی زد. آنگاه رسول خدا {{صل}} فرمود: ای ابوبکر! رهایش کن. [[حسادت]] بر شوهرش [[عقل]] او را پرانده<ref>ر. ک: مناوی، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و چشم او را [[کور]] کرده است، به گونه‌ای که پایین دره را از بالای آن تشخیص نمی‌دهد<ref>ابویعلی، ج۸، ص۱۳۰؛ ر. ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷.</ref>. در خبر دیگری است که چنان به صورت عایشه سیلی زد که [[خون]] از بینی او جاری شد<ref>خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۲۳۹.</ref>. افزون بر [[تندخویی]] ابوبکر، [[عمر]] از وی با عنوان حسودترین فرد [[قریش]] یاد کرده است<ref>فضل بن شاذان، ص۱۴۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۳۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۲.</ref>.
به [[روایت]] [[ابن شهاب]] زُهری، ابوبکر بردبار، خویشتن‌دار، باوقار و صاحب رأیی [[استوار]] بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در [[مشورت]]، وی را بر دیگران ترجیح می‌داد. از این رو، [[قریش]] (پس از [[رحلت پیامبر]]) وی را بزرگ شمرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۸۰.</ref>. گرچه تلاش شده ابوبکر را مردی نرم‌خو و ملایم نشان دهند، روایاتی بیانگر [[تندخویی]] اوست. [[ابن عباس]] در وصف وی گوید: در وی [[تندی]] و شدت [[غضب]] بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۰.</ref>، [[ابوبرزه]] گوید: ابوبکر چندان تندخو بود که در اثر غضب بر مردی، رنگ صورتش [[تغییر]] یافت<ref>طبرانی، المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۹.</ref>. ابوبکر، غلامی را که شتر بارکش‌اش را در بازگشت از [[حجة الوداع]] بدون هیچ تقصیری گم کرده بود، با تازیانه زد. رسول خدا {{صل}} فرمود: بنگرید که این مُحرِمِ ([[خشمگین]]) چه می‌کند. آنگاه فرمود: ای ابوبکر! [[کارها]] به دست من و تو نیست<ref>حلبی، ج۳، ص۳۱۳ و ۳۱۴.</ref>. عایشه گوید: من با توشه‌ای اندک بر شتری تیزرو سوار بودم و صَفیّه با توشه‌ای زیاد بر شتری کُندرو. [[رسول خدا]] {{صل}} برای تند حرکت کردن شتر صَفیّه، [[فرمان]] داد توشه وی به شتر [[عایشه]] و توشه عایشه به شتر صَفیّه منتقل شود. عایشه این را دلباختگی رسول خدا {{صل}} به صَفیّه [[تفسیر]] کرد و گفت: آیا تو به [[پیامبری]] خود [[گمان]] نداری؟ فرمود: مگر تو در آن [[شک]] داری؟ گفت: پس چرا به [[عدالت]] [[رفتار]] نمی‌کنی؟ [[ابوبکر]] تندخو، با شنیدن این سخنان به صورت عایشه سیلی زد. آنگاه رسول خدا {{صل}} فرمود: ای ابوبکر! رهایش کن. [[حسادت]] بر شوهرش [[عقل]] او را پرانده<ref>ر. ک: مناوی، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و چشم او را [[کور]] کرده است، به گونه‌ای که پایین دره را از بالای آن تشخیص نمی‌دهد<ref>ابویعلی، ج۸، ص۱۳۰؛ ر. ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷.</ref>. در خبر دیگری است که چنان به صورت عایشه سیلی زد که [[خون]] از بینی او جاری شد<ref>خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۲۳۹.</ref>. افزون بر [[تندخویی]] ابوبکر، [[عمر]] از وی با عنوان حسودترین فرد [[قریش]] یاد کرده است<ref>فضل بن شاذان، ص۱۴۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۱۳۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۲.</ref>.
خط ۲۲: خط ۲۲:


== ابوبکر در [[عصر جاهلی]] ==
== ابوبکر در [[عصر جاهلی]] ==
در ماجرای [[اختلاف]] [[قریش]] در [[مناصب]] [[مکه]]، [[ابوبکر]] از شرکت کنندگان در [[پیمان]] مطّیبین و عُمر در شمار شرکت کنندگان در پیمان اَخلاف بود. از این‌رو، در [[عصر خلفا]] گفته می‌شد: {{عربی|"ولاية المطييبي خير من ولاية الأحلافي"}}<ref>زمخشری، الفائت، ج۱، ص۲۷۰؛ مبارک بن اثیر، ج۱، ص۴۲۵.</ref>؛ ابوبکر در [[جاهلیت]]، تاجری نرم‌خو و خوش برخورد بود و آگاه‌ترین نسب‌شناس [[عرب]] به شمار می‌رفت. [[جبیر بن مطعم]]، نسب شناس [[قریش]] و عرب، [[علم]] نسب را از وی آموخت و او را در تبارشناسی، عالم‌تر از دیگران [[وصف]] کرد. سه عامل بالا سبب شد تا مورد [[احترام]]، علاقه و [[مشورت]] قومش باشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
در ماجرای [[اختلاف]] [[قریش]] در [[مناصب]] [[مکه]]، [[ابوبکر]] از شرکت کنندگان در [[پیمان]] مطّیبین و عُمر در شمار شرکت کنندگان در پیمان اَخلاف بود. از این‌رو، در [[عصر خلفا]] گفته می‌شد: {{عربی|"ولاية المطييبي خير من ولاية الأحلافي"}}<ref>زمخشری، الفائت، ج۱، ص۲۷۰؛ مبارک بن اثیر، ج۱، ص۴۲۵.</ref>؛ ابوبکر در [[جاهلیت]]، تاجری نرم‌خو و خوش برخورد بود و آگاه‌ترین نسب‌شناس [[عرب]] به شمار می‌رفت. [[جبیر بن مطعم]]، نسب شناس [[قریش]] و عرب، [[علم]] نسب را از وی آموخت و او را در تبارشناسی، عالم‌تر از دیگران وصف کرد. سه عامل بالا سبب شد تا مورد [[احترام]]، علاقه و [[مشورت]] قومش باشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.


[[مردم]] مکه، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در [[مشکلات]] کمک می‌خواستند. همچنین او در مکه ضیافت‌هایی بی‌نظیر برگزار می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. به گفته [[معروف بن خربوذ]]، وی از اشراف و بزرگان قریش در جاهلیت و عهده‌دار دیات و مورد [[تصدیق]] آنان بود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۳۵.</ref>. از این‌رو، در همان روزی که [[مسلمان]] شد تنی چند مانند [[عثمان بن عفان]]، [[زبیر بن عوام]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحة بن عبیدالله]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز به [[دعوت]] وی مسلمان شدند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴؛ شیخ مفید در الافصاح، ۴۰ سعد را مسلمان شده پیش از ابوبکر دانسته! که صحیح نیست، ولی اختلاف سن ژبیر، سعد و طلحه با ابوبکر، موجب تردید در این روایت است؛ به ویژه که همه از اعضای شورای شش نفره عمر هستند.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
[[مردم]] مکه، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در [[مشکلات]] کمک می‌خواستند. همچنین او در مکه ضیافت‌هایی بی‌نظیر برگزار می‌کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. به گفته [[معروف بن خربوذ]]، وی از اشراف و بزرگان قریش در جاهلیت و عهده‌دار دیات و مورد [[تصدیق]] آنان بود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۳۵.</ref>. از این‌رو، در همان روزی که [[مسلمان]] شد تنی چند مانند [[عثمان بن عفان]]، [[زبیر بن عوام]]، [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحة بن عبیدالله]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز به [[دعوت]] وی مسلمان شدند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۵۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴؛ شیخ مفید در الافصاح، ۴۰ سعد را مسلمان شده پیش از ابوبکر دانسته! که صحیح نیست، ولی اختلاف سن ژبیر، سعد و طلحه با ابوبکر، موجب تردید در این روایت است؛ به ویژه که همه از اعضای شورای شش نفره عمر هستند.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
خط ۴۰: خط ۴۰:
خبر مشابه دیگری، ایمان ابوبکر را به [[وحی]] [[تشبیه]] کرده است. بر پایه آن، ابوبکر در [[سفر تجاری]] به [[شام]]، خوابی دیده، آن را برای [[بحیرای راهب]] تعریف کرد. [[بحیرا]] در تعبیر آن از پیامبری خبر داد که در میان قریش مبعوث می‌شود و ابوبکر، نخست [[وزارت]] و سپس [[جانشینی]] وی را عهده‌دار می‌گردد. رسول خدا {{صل}} پس از بعثت، [[خواب]] ابوبکر را دلیل بر [[صحت]] [[نبوت]] خود شمرد و ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۰ و ۳۱.</ref>. همسو با خبر بالا، از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] ضعیفی<ref>ابن عدی، الکامل، ج۲، ص۸۷ و ج۳، ص۴۵۴.</ref> نقل کرده‌اند که [[ابوبکر]] و [[عمر]]، دو [[وزیر]] من از ساکنان [[زمین]] هستند<ref>ترمذی، ج۵، ص۲۷۸. نقد و ضعف روایات را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۲۸۰-۲۷۱؛ و شوشتری، صوارم مهر قه، ص۳۳۸.</ref>.
خبر مشابه دیگری، ایمان ابوبکر را به [[وحی]] [[تشبیه]] کرده است. بر پایه آن، ابوبکر در [[سفر تجاری]] به [[شام]]، خوابی دیده، آن را برای [[بحیرای راهب]] تعریف کرد. [[بحیرا]] در تعبیر آن از پیامبری خبر داد که در میان قریش مبعوث می‌شود و ابوبکر، نخست [[وزارت]] و سپس [[جانشینی]] وی را عهده‌دار می‌گردد. رسول خدا {{صل}} پس از بعثت، [[خواب]] ابوبکر را دلیل بر [[صحت]] [[نبوت]] خود شمرد و ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۰ و ۳۱.</ref>. همسو با خبر بالا، از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] ضعیفی<ref>ابن عدی، الکامل، ج۲، ص۸۷ و ج۳، ص۴۵۴.</ref> نقل کرده‌اند که [[ابوبکر]] و [[عمر]]، دو [[وزیر]] من از ساکنان [[زمین]] هستند<ref>ترمذی، ج۵، ص۲۷۸. نقد و ضعف روایات را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۲۸۰-۲۷۱؛ و شوشتری، صوارم مهر قه، ص۳۳۸.</ref>.


بر اساس روایتی از [[محمد بن سائب کلبی]]، [[دوستی]] ابوبکر با [[رسول خدا]] {{صل}} سبب [[مسلمان]] شدن وی بود؛ زیرا [[پیش از بعثت]]، رفت و آمد زیادی به [[منزل]] آن [[حضرت]] داشت، با ایشان بسیار [[گفتگو]] می‌کرد و از زوایای [[زندگی پیامبر]] و گفتار [[ورقة بن نوفل]] درباره آن حضرت باخبر و [[منتظر]] [[بعثت]] ایشان بود! او [[شریک]] تجاری [[حکیم بن حزام]] شد و پیش از رفتن به [[سفر]] نزد او بود که به [[حکیم]] خبر دادند [[خدیجه]] [[دست]] از [[بت]] کشیده و شوهرش را [[پیامبری]] مانند [[موسی]] {{ع}} می‌داند. ابوبکر نزد رسول خدا {{صل}} رفت و جویای اخباری در این باب شد و هنگامی که رسول خدا {{صل}} داستان را برای وی بازگو کرد، ایشان را [[تصدیق]] نمود و [[ایمان]] آورد. او با فسخ [[قرارداد]] تجاری خود با حکیم، آن حضرت را سودآورتر از [[تجارت]] [[وصف]] کرد و ملازم رسول خدا {{صل}} شد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۲.</ref>. بر اساس روایتی مشابه، خدیجه به [[بت‌ها]] [[ناسزا]] می‌گفت و ابوبکر درباره [[مقاومت]] [[قریش]] با رسول خدا {{صل}} [[سخن]] گفت و سپس [[اسلام]] آورد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۵. شبیه این روایت را بنگرید در: ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.
بر اساس روایتی از [[محمد بن سائب کلبی]]، [[دوستی]] ابوبکر با [[رسول خدا]] {{صل}} سبب [[مسلمان]] شدن وی بود؛ زیرا [[پیش از بعثت]]، رفت و آمد زیادی به [[منزل]] آن [[حضرت]] داشت، با ایشان بسیار [[گفتگو]] می‌کرد و از زوایای [[زندگی پیامبر]] و گفتار [[ورقة بن نوفل]] درباره آن حضرت باخبر و [[منتظر]] [[بعثت]] ایشان بود! او [[شریک]] تجاری [[حکیم بن حزام]] شد و پیش از رفتن به [[سفر]] نزد او بود که به [[حکیم]] خبر دادند [[خدیجه]] [[دست]] از [[بت]] کشیده و شوهرش را [[پیامبری]] مانند [[موسی]] {{ع}} می‌داند. ابوبکر نزد رسول خدا {{صل}} رفت و جویای اخباری در این باب شد و هنگامی که رسول خدا {{صل}} داستان را برای وی بازگو کرد، ایشان را [[تصدیق]] نمود و [[ایمان]] آورد. او با فسخ [[قرارداد]] تجاری خود با حکیم، آن حضرت را سودآورتر از [[تجارت]] وصف کرد و ملازم رسول خدا {{صل}} شد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۲.</ref>. بر اساس روایتی مشابه، خدیجه به [[بت‌ها]] [[ناسزا]] می‌گفت و ابوبکر درباره [[مقاومت]] [[قریش]] با رسول خدا {{صل}} [[سخن]] گفت و سپس [[اسلام]] آورد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۵. شبیه این روایت را بنگرید در: ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.


در [[روایت]] دیگری، ورقة بن نوفل پولی به وی [[قرض]] داد و او را به تجارت [[شام]] [[تشویق]] کرد. اما رسول خدا {{صل}} در آن [[روز]] سه مرتبه به [[خانه]] [[أبوبکر]] آمد تا پیامبری خود را به اطلاع وی برساند و چون در منزل نبود، [[همسر]] ابوبکر را از پیامبری خود [[آگاه]] کرد. این خبر، سبب اسلام ابوبکر و انصراف وی از [[سفر به شام]] شد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۴.</ref>. این دست [[روایات]] را شاهدی بر [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] و [[صدیق]] بودن وی دانسته‌اند. گفتنی است دیگر منابع آن را نقل نکرده‌اند و بر اساس [[روایت]] نخست، باید [[خدیجه]] [[نخستین مسلمان]] باشد.
در [[روایت]] دیگری، ورقة بن نوفل پولی به وی [[قرض]] داد و او را به تجارت [[شام]] [[تشویق]] کرد. اما رسول خدا {{صل}} در آن [[روز]] سه مرتبه به [[خانه]] [[أبوبکر]] آمد تا پیامبری خود را به اطلاع وی برساند و چون در منزل نبود، [[همسر]] ابوبکر را از پیامبری خود [[آگاه]] کرد. این خبر، سبب اسلام ابوبکر و انصراف وی از [[سفر به شام]] شد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۴.</ref>. این دست [[روایات]] را شاهدی بر [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] و [[صدیق]] بودن وی دانسته‌اند. گفتنی است دیگر منابع آن را نقل نکرده‌اند و بر اساس [[روایت]] نخست، باید [[خدیجه]] [[نخستین مسلمان]] باشد.
خط ۶۳: خط ۶۳:
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]] {{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]] {{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا {{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا {{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم‌مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا {{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا {{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله بن اَرقَط]] (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش [[عبدالله بن ابوبکر بن ابی قحافه|عبدالله]] را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فُهَیرَه]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا {{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا {{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث|مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكرٍ بِاثنَينِ الله ثَالِثُهُمَا}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]] {{ع}}، رسول خدا {{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر. ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]] {{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]] {{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا {{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا {{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم‌مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا {{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا {{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله بن اَرقَط]] (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش [[عبدالله بن ابوبکر بن ابی قحافه|عبدالله]] را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فُهَیرَه]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا {{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا {{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث|مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكرٍ بِاثنَينِ الله ثَالِثُهُمَا}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]] {{ع}}، رسول خدا {{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر. ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.


گویند: عبدالله پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. اما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} غذای رسول خدا {{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در [[وصف]] [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا {{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا {{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه {{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}}<ref>«خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ را در‌ شأن او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که "[[سکینه]]" پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}<ref>«وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا }}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟ اما من بر آنم که او خداوند پروردگار من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گردانم» سوره کهف، آیه ۳۷-۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۳.</ref> تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.
گویند: عبدالله پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. اما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} غذای رسول خدا {{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در وصف [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا {{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا {{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه {{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}}<ref>«خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ را در‌ شأن او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که "[[سکینه]]" پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}<ref>«وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا }}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟ اما من بر آنم که او خداوند پروردگار من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گردانم» سوره کهف، آیه ۳۷-۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۳.</ref> تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.


در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا {{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ}}<ref> سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر. ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا {{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ}}<ref> سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر. ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
خط ۸۲: خط ۸۲:
[[تاریخ]] نگاران، بدون، هیچ اختلافی، از شرکت ابوبکر در غزوه‌های [[بدر]]، [[احد]]، [[خندق]]، [[حدیبیه]] و دیگر نبردهای رسول خدا {{صل}} خبر داده‌اند<ref>ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۸.</ref>، اما هیچ کدام وی و عمر را در ردیف جنگاوران و [[شجاعان]] [[عرب]] نام نبرده‌اند. [[اسکافی]]<ref>اسکافی، ص۹۴-۸۹.</ref> ضمن نام بردن از شجاعان عرب، گوید: [[جهاد]] [[فضیلت]] و مراتبی دارد که [[ابوبکر]] هیچ‌ یک از آن مراتب را نداشت و [[امام علی]] {{ع}} در [[درجه]] بالای همه آن مراتب بود. نقش ابوبکر و [[عمر]] در این [[نبردها]]، جز در مواردی که از [[نبرد]] گریخته‌اند، نظاره‌گری بود، به گونه‌ای که نه با کسی درآویختند، نه کسی را از دور یا نزدیک آسیب زدند و نه کوچک‌ترین آسیبی دیدند. آنان در [[تدبیر]] نبردهای عصر [[رسول خدا]] {{صل}} نیز، نه نقشی ایفا کردند و نه کمترین [[رأی]] و اندیشه‌ای ارائه دادند. از این روست که [[عمرو بن عاص]] در نبرد ([[ذات السلاسل]]) به دلیل تدبیر نظامی و با کمترین سابقه [[مسلمانی]] بر ابوبکر و عمر، [[امیر]] و [[فرمانده]] می‌شود و ابوبکر مشاوره و رأی [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} را در [[جنگ‌های رده]] می‌پذیرد.
[[تاریخ]] نگاران، بدون، هیچ اختلافی، از شرکت ابوبکر در غزوه‌های [[بدر]]، [[احد]]، [[خندق]]، [[حدیبیه]] و دیگر نبردهای رسول خدا {{صل}} خبر داده‌اند<ref>ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۸.</ref>، اما هیچ کدام وی و عمر را در ردیف جنگاوران و [[شجاعان]] [[عرب]] نام نبرده‌اند. [[اسکافی]]<ref>اسکافی، ص۹۴-۸۹.</ref> ضمن نام بردن از شجاعان عرب، گوید: [[جهاد]] [[فضیلت]] و مراتبی دارد که [[ابوبکر]] هیچ‌ یک از آن مراتب را نداشت و [[امام علی]] {{ع}} در [[درجه]] بالای همه آن مراتب بود. نقش ابوبکر و [[عمر]] در این [[نبردها]]، جز در مواردی که از [[نبرد]] گریخته‌اند، نظاره‌گری بود، به گونه‌ای که نه با کسی درآویختند، نه کسی را از دور یا نزدیک آسیب زدند و نه کوچک‌ترین آسیبی دیدند. آنان در [[تدبیر]] نبردهای عصر [[رسول خدا]] {{صل}} نیز، نه نقشی ایفا کردند و نه کمترین [[رأی]] و اندیشه‌ای ارائه دادند. از این روست که [[عمرو بن عاص]] در نبرد ([[ذات السلاسل]]) به دلیل تدبیر نظامی و با کمترین سابقه [[مسلمانی]] بر ابوبکر و عمر، [[امیر]] و [[فرمانده]] می‌شود و ابوبکر مشاوره و رأی [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} را در [[جنگ‌های رده]] می‌پذیرد.


نخستین حرکت نظامی که از ابوبکر در آن یاد می‌شود، [[سریه]] [[عبیدة بن حارث]] است که [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۲.</ref> از او سروده‌ای درباره این سریه و پاسخ [[ابن زِبَعری]] را نقل کرده است. [[ابن هشام]] بدون أنتساب این اشعار به فرد خاصی گوید: بسیاری از [[اهل]] [[علم]] انتساب آنها را به ابوبکر و ابن زِبَعری رد می‌کنند. همچنین بنا بر [[روایت]] ابن اسحاق، ابوبکر در پاسخ به [[سرزنش]] [[قریش]] درباره [[هتک حرمت]] [[عبدالله بن جحش]] به [[ماه‌های حرام]] نیز شعری سرود که در آن کارهای قریش به مراتب زشت‌تر از هتک حرمت ماه‌های حرام [[وصف]] شده است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۲.</ref>
نخستین حرکت نظامی که از ابوبکر در آن یاد می‌شود، [[سریه]] [[عبیدة بن حارث]] است که [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۲.</ref> از او سروده‌ای درباره این سریه و پاسخ [[ابن زِبَعری]] را نقل کرده است. [[ابن هشام]] بدون أنتساب این اشعار به فرد خاصی گوید: بسیاری از [[اهل]] [[علم]] انتساب آنها را به ابوبکر و ابن زِبَعری رد می‌کنند. همچنین بنا بر [[روایت]] ابن اسحاق، ابوبکر در پاسخ به [[سرزنش]] [[قریش]] درباره [[هتک حرمت]] [[عبدالله بن جحش]] به [[ماه‌های حرام]] نیز شعری سرود که در آن کارهای قریش به مراتب زشت‌تر از هتک حرمت ماه‌های حرام وصف شده است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۲.</ref>
=== [[بدر]] ===
=== [[بدر]] ===
ابوبکر در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و با عمر و [[عبدالرحمان بن عوف]] به نوبت بر یک شتر سوار می‌شدند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۶۴؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴.</ref>. [[سپاه اسلام]] در بَطحاء اَزهَر زیر درختی فرود آمد و ابوبکر برای رسول خدا {{صل}} جایگاه نمازی درست کرد و آن [[حضرت]] در آن [[نماز]] خواند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۶.</ref>. هنگامی که رسول خدا {{صل}} از ورود [[سپاه قریش]] برای [[حمایت]] از کاروان تجاری [[مکه]] باخبر شد، با اصحابش [[مشورت]] کرد و [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۶۶.</ref> و واقدی<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸.</ref>، بدون اشاره به سخنان [[ابوبکر]] و [[عمر]]، گویند: آنان سخنان خوبی گفتند. [[رسول خدا]] {{صل}} با اعلام [[آمادگی]] دیگر [[صحابه]]، به قصد [[نبرد]] به [[بدر]] آمد و همراه ابوبکر، به کسب اطلاعاتی از [[قریش]] پرداخت و پس از آراستن [[لشکر]]، همراه وی در عریش (سایبان) قرار گرفت و دست [[تضرع]] به [[درگاه الهی]] بلند کرد. ابوبکر ایشان را به [[یاری]] [[خداوند]] [[دلداری]] می‌داد که [[حضرت]] به [[خواب]] رفته و سپس برخاست و به ابوبکر [[بشارت]] [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را داد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۷۹-۲۷۸.</ref>.
ابوبکر در [[جنگ بدر]] شرکت کرد و با عمر و [[عبدالرحمان بن عوف]] به نوبت بر یک شتر سوار می‌شدند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۶۴؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴.</ref>. [[سپاه اسلام]] در بَطحاء اَزهَر زیر درختی فرود آمد و ابوبکر برای رسول خدا {{صل}} جایگاه نمازی درست کرد و آن [[حضرت]] در آن [[نماز]] خواند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۶.</ref>. هنگامی که رسول خدا {{صل}} از ورود [[سپاه قریش]] برای [[حمایت]] از کاروان تجاری [[مکه]] باخبر شد، با اصحابش [[مشورت]] کرد و [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۶۶.</ref> و واقدی<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸.</ref>، بدون اشاره به سخنان [[ابوبکر]] و [[عمر]]، گویند: آنان سخنان خوبی گفتند. [[رسول خدا]] {{صل}} با اعلام [[آمادگی]] دیگر [[صحابه]]، به قصد [[نبرد]] به [[بدر]] آمد و همراه ابوبکر، به کسب اطلاعاتی از [[قریش]] پرداخت و پس از آراستن [[لشکر]]، همراه وی در عریش (سایبان) قرار گرفت و دست [[تضرع]] به [[درگاه الهی]] بلند کرد. ابوبکر ایشان را به [[یاری]] [[خداوند]] [[دلداری]] می‌داد که [[حضرت]] به [[خواب]] رفته و سپس برخاست و به ابوبکر [[بشارت]] [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را داد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۷۹-۲۷۸.</ref>.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
با در نظر گرفتن [[روایت]] واقدی در غزوه [[احد]] و حضور [[خلیفه اول]] در مجلس باده‌گساری، گزارشی از ابوبکر بن شعوب در [[سیره نبوی]] در دست نیست. [[صحابی]] نگارانی مانند [[ابن سعد]]، [[ابن عبدالبر]]، [[ابونعیم]]، [[ابن اثیر]] و [[ذهبی]] نیز از وی یاد نکرده‌اند. تنها [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۰.</ref> وی را [[مسلمان]] و سپس [[مرتد]] معرفی کرده که با گفتار جَرمی [[تعارض]] دارد و [[ابن حجر]] نیز دلیلی برای [[اسلام]] ابن شعوب نیافته و با عبارت {{عربی|"والله اعلم"}}<ref>الاصابه، ج۷، ص۳۹.</ref>؛ و "[[زعم]]"<ref>مقدمه فتح، ص۳۰۰؛ و ر. ک: فتح، ج۷، ص۲۰۱.</ref> گفتار ابن هشام را [[تضعیف]] کرده است.
با در نظر گرفتن [[روایت]] واقدی در غزوه [[احد]] و حضور [[خلیفه اول]] در مجلس باده‌گساری، گزارشی از ابوبکر بن شعوب در [[سیره نبوی]] در دست نیست. [[صحابی]] نگارانی مانند [[ابن سعد]]، [[ابن عبدالبر]]، [[ابونعیم]]، [[ابن اثیر]] و [[ذهبی]] نیز از وی یاد نکرده‌اند. تنها [[ابن هشام]]<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۰.</ref> وی را [[مسلمان]] و سپس [[مرتد]] معرفی کرده که با گفتار جَرمی [[تعارض]] دارد و [[ابن حجر]] نیز دلیلی برای [[اسلام]] ابن شعوب نیافته و با عبارت {{عربی|"والله اعلم"}}<ref>الاصابه، ج۷، ص۳۹.</ref>؛ و "[[زعم]]"<ref>مقدمه فتح، ص۳۰۰؛ و ر. ک: فتح، ج۷، ص۲۰۱.</ref> گفتار ابن هشام را [[تضعیف]] کرده است.


[[رسول خدا]] {{صل}} خطبه‌ای در [[وصف]] [[قیامت]] و [[پرهیز]] از [[دنیا]] ایراد کرد که با شنیدن آن، ده تن از [[صحابه]] (ابوبکر، [[عبدالله بن عمر]]، سالم مولای خذیفه، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}}، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[معقل بن مقرن]]) در [[خانه]] [[عثمان بن مظعون]] (درگذشته پس از [[نبرد بدر]]) گرد آمدند و [[تصمیم]] گرفتند [[دنیاگریزی]] پیشه کنند، به گونه‌ای که پیوسته [[روزه‌دار]] و شب زنده‌دار باشند و از برخی [[لذایذ]] [[دنیا]] دوری کنند. برخی دیگر به منظور ترک [[شهوت]]، در پی از بین بردن [[مردانگی]] خود برآمدند که [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید» سوره مائده، آیه ۸۷.</ref>. نازل شد و آنان را از این کار بازداشت<ref>واحدی، ص۱۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. همسو نبودن [[تفکر]] [[ابوبکر]] با دیگر شرکت کنندگان در [[خانه]] ابن مظعون، [[اختلاف روایات]] در نام [[تصمیم]] گیرندگان، افزودن نام سالم مولای [[حذیفه]] در برخی [[روایات]]، حذف نام [[عمار]] از برخی دیگر<ref>ر. ک: عینی، ج۱۸، ص۲۰۷؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۳۱.</ref>، عدم تصریح برخی روایات به نام یا تعداد شرکت کنندگان و نبود نام ابوبکر در [[روایت]] [[عکرمه]]<ref>ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۱۱.</ref> حضور وی را در جمع بالا مورد تردید جدی که قرار می‌دهد و نقل دوم از روایت [[ابن عباس]] را [[تأیید]] می‌کند گوید: {{عربی|"انها نزلت في علي واصحاب له"}}<ref>فرات، ص۱۳۲؛ حسکانی، ج۱، ص۲۵۹؛ اربلی، ج۱، ص۳۲۶؛ مجلسی، ج۳۶، ص۱۱۸.</ref>؛ بنابر روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[امام علی]] {{ع}}، [[بلال]] و [[عثمان بن مظعون]] است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. در روایتی، از [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] به جای بلال نام برده شده که [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۹، ص۹۰-۸۹.</ref> آن را به دلیل درگذشت [[عثمان]] پیش از [[هجرت]] [[عبدالله]]، صحیح نمی‌داند. [[شعبی]]، [[ابو مخنف]] و [[یزید بن ابی حبیب]] نیز [[احتجاج]] [[امام حسن]] {{ع}} با [[معاویه]] و [[استدلال]] به نزول این آیه را درباره امام علی {{ع}} نقل کرده‌اند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۳-۱۶۵.</ref>
[[رسول خدا]] {{صل}} خطبه‌ای در وصف [[قیامت]] و [[پرهیز]] از [[دنیا]] ایراد کرد که با شنیدن آن، ده تن از [[صحابه]] (ابوبکر، [[عبدالله بن عمر]]، سالم مولای خذیفه، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}}، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[معقل بن مقرن]]) در [[خانه]] [[عثمان بن مظعون]] (درگذشته پس از [[نبرد بدر]]) گرد آمدند و [[تصمیم]] گرفتند [[دنیاگریزی]] پیشه کنند، به گونه‌ای که پیوسته [[روزه‌دار]] و شب زنده‌دار باشند و از برخی [[لذایذ]] [[دنیا]] دوری کنند. برخی دیگر به منظور ترک [[شهوت]]، در پی از بین بردن [[مردانگی]] خود برآمدند که [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید» سوره مائده، آیه ۸۷.</ref>. نازل شد و آنان را از این کار بازداشت<ref>واحدی، ص۱۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. همسو نبودن [[تفکر]] [[ابوبکر]] با دیگر شرکت کنندگان در [[خانه]] ابن مظعون، [[اختلاف روایات]] در نام [[تصمیم]] گیرندگان، افزودن نام سالم مولای [[حذیفه]] در برخی [[روایات]]، حذف نام [[عمار]] از برخی دیگر<ref>ر. ک: عینی، ج۱۸، ص۲۰۷؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۳۱.</ref>، عدم تصریح برخی روایات به نام یا تعداد شرکت کنندگان و نبود نام ابوبکر در [[روایت]] [[عکرمه]]<ref>ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۱۱.</ref> حضور وی را در جمع بالا مورد تردید جدی که قرار می‌دهد و نقل دوم از روایت [[ابن عباس]] را [[تأیید]] می‌کند گوید: {{عربی|"انها نزلت في علي واصحاب له"}}<ref>فرات، ص۱۳۲؛ حسکانی، ج۱، ص۲۵۹؛ اربلی، ج۱، ص۳۲۶؛ مجلسی، ج۳۶، ص۱۱۸.</ref>؛ بنابر روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[امام علی]] {{ع}}، [[بلال]] و [[عثمان بن مظعون]] است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. در روایتی، از [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] به جای بلال نام برده شده که [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۹، ص۹۰-۸۹.</ref> آن را به دلیل درگذشت [[عثمان]] پیش از [[هجرت]] [[عبدالله]]، صحیح نمی‌داند. [[شعبی]]، [[ابو مخنف]] و [[یزید بن ابی حبیب]] نیز [[احتجاج]] [[امام حسن]] {{ع}} با [[معاویه]] و [[استدلال]] به نزول این آیه را درباره امام علی {{ع}} نقل کرده‌اند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۳-۱۶۵.</ref>


=== [[أحد]] ===
=== [[أحد]] ===
[[رسول خدا]] {{صل}} پس از تصمیم [[رویارویی]] با [[قریش]] در بیرون از [[مدینه]]، به [[منزل]] رفت و ابوبکر و [[عمر]] آن [[حضرت]] را در [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[لباس]] [[یاری]] دادند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.</ref> و همان دو از میدان [[نبرد]] گریختند<ref>کوفی، الاستغاثه، ج۲، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۴ برای بررسی ادله بیشتر ر. ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۶، ص۱۸۳.</ref>. بر اساس برخی روایات، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. درباره [[مشورت]] [[رسول خدا]] {{صل}} با [[ابوبکر]] و عمر در این [[غزوه]] است که با فرض [[صحت]]، فرار آن در [[تأیید]] می‌شود؛ زیرا ضمایر {{متن قرآن|هُمْ}} در {{متن قرآن|فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ}}<ref>«آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>؛ به نبردگریختگان اشاره دارد<ref>فخر رازی، ج۹، ص۶۷.</ref>. اما بر پایه روایتی منسوب به [[مقداد]]، ابوبکر در شمار هفت مهاجری است که در [[پیکار]] [[أحد]] [[پایداری]] کرد و [[ثابت قدم]] ماند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> و به [[دستور]] رسول خدا {{صل}} به گریختگان علامت داد به صحنه [[کارزار]] باز آیند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. هنگامی که حلقه‌های مِغفَر (زره‌ای به اندازه سر، مشتمل بر حلفه‌های حفاظتی تا گردن که زیر قلنسوه می‌پوشند) در گونه رسول خدا {{صل}} فرو رفت، ابوبکر خواست آنها را بیرون آورد، ولی [[ابوعبیده جراح]] پیشی گرفت و با درآوردن آنها دندانش افتاد و به اثرم (بی‌دندان) معروف شد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. هنگامی که [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] مبارز‌ طلبید، ابوبکر [[شمشیر]] کشید و اجازه خواست با وی [[نبرد]] کند. رسول خدا {{صل}} فرمود: شمشیر غلاف کن، به جای خود برگرد و ما را بهره‌مند کن {{متن حدیث|مَتِّعْنَا بِنَفْسِكَ }}<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>؛ [[ابوسفیان]] هنگام بازگشت به [[مکه]]، خطاببه رسول خدا {{صل}}، ابوبکر و [[عمر]]، أحد را در برابر [[بدر]] و [[پیروزی]] را نوبتی دانست<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.</ref>.  
[[رسول خدا]] {{صل}} پس از تصمیم [[رویارویی]] با [[قریش]] در بیرون از [[مدینه]]، به [[منزل]] رفت و ابوبکر و [[عمر]] آن [[حضرت]] را در [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[لباس]] [[یاری]] دادند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.</ref> و همان دو از میدان [[نبرد]] گریختند<ref>کوفی، الاستغاثه، ج۲، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۴ برای بررسی ادله بیشتر ر. ک: جعفر مرتضی، الصحیح، ج۶، ص۱۸۳.</ref>. بر اساس برخی روایات، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. درباره [[مشورت]] [[رسول خدا]] {{صل}} با [[ابوبکر]] و عمر در این [[غزوه]] است که با فرض [[صحت]]، فرار آن در [[تأیید]] می‌شود؛ زیرا ضمایر {{متن قرآن|هُمْ}} در {{متن قرآن|فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ}}<ref>«آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>؛ به نبردگریختگان اشاره دارد<ref>فخر رازی، ج۹، ص۶۷.</ref>. اما بر پایه روایتی منسوب به [[مقداد]]، ابوبکر در شمار هفت مهاجری است که در [[پیکار]] [[أحد]] [[پایداری]] کرد و [[ثابت قدم]] ماند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> و به [[دستور]] رسول خدا {{صل}} به گریختگان علامت داد به صحنه [[کارزار]] باز آیند<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. هنگامی که حلقه‌های مِغفَر (زره‌ای به اندازه سر، مشتمل بر حلفه‌های حفاظتی تا گردن که زیر قلنسوه می‌پوشند) در گونه رسول خدا {{صل}} فرو رفت، ابوبکر خواست آنها را بیرون آورد، ولی [[ابوعبیده جراح]] پیشی گرفت و با درآوردن آنها دندانش افتاد و به اثرم (بی‌دندان) معروف شد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. هنگامی که [[عبدالرحمان بن ابی بکر]] مبارز‌ طلبید، ابوبکر [[شمشیر]] کشید و اجازه خواست با وی [[نبرد]] کند. رسول خدا {{صل}} فرمود: شمشیر غلاف کن، به جای خود برگرد و ما را بهره‌مند کن {{متن حدیث|مَتِّعْنَا بِنَفْسِكَ }}<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>؛ [[ابوسفیان]] هنگام بازگشت به [[مکه]]، خطاببه رسول خدا {{صل}}، ابوبکر و [[عمر]]، أحد را در برابر [[بدر]] و [[پیروزی]] را نوبتی دانست<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.</ref>.  


رسول خدا {{صل}} پس از [[خواندن نماز]] بر شهدای [[احد]] فرمود: "من بر اینان گواهم". ابوبکر (در نوعی [[اعتراض]] خود را [[برادر]] آنان و مجاهدی در ردیف ایشان [[وصف]] کرد. [[حضرت]] خطاب به ابوبکر فرمود: "نمی‌دانم پس از من چه خواهید کرد". ابوبکر در مقابل این پاسخ به [[گریستن]] و این گفته بسنده کرد که آیا پس از تو زنده خواهیم بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۰. بررسی این روایت را برای تغییر عملکرد افراد و همچنین پاداش و عقاب آنان بنگریده در: جعفر مرتضی، ج۶، ص۲۷۹ و قیاس کنید با: ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۴/۵، ۱۔۱۱۱.</ref>.  
رسول خدا {{صل}} پس از [[خواندن نماز]] بر شهدای [[احد]] فرمود: "من بر اینان گواهم". ابوبکر (در نوعی [[اعتراض]] خود را [[برادر]] آنان و مجاهدی در ردیف ایشان وصف کرد. [[حضرت]] خطاب به ابوبکر فرمود: "نمی‌دانم پس از من چه خواهید کرد". ابوبکر در مقابل این پاسخ به [[گریستن]] و این گفته بسنده کرد که آیا پس از تو زنده خواهیم بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۰. بررسی این روایت را برای تغییر عملکرد افراد و همچنین پاداش و عقاب آنان بنگریده در: جعفر مرتضی، ج۶، ص۲۷۹ و قیاس کنید با: ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۴/۵، ۱۔۱۱۱.</ref>.  


[[ابوبکر]] در [[دفن]] [[حمزه]] [[همکاری]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱.</ref> و هر سال بنابر [[سنت رسول خدا]] {{صل}} به [[زیارت]] شهدای [[احد]] می‌رفت و بر آنان [[سلام]] می‌داد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. [[عبدالله بن عمرو بن عوف مُزنی]]، [[رسول خدا]] {{صل}} را از [[تصمیم]] [[قریش]] برای حمله‌ای دوباره [[آگاه]] کرد. آن [[حضرت]] پس از [[مشورت]] با ابوبکر و [[عمر]] و دریافت نظر آنان بر تعقیب [[دشمن]]، با [[مسلمانان]] مجروح و زخمی به تعقیب قریش پرداخت<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. ابوبکر پس از [[نبرد احد]]، دخترکی را بغل کرده، می‌بوسید و می‌گفت: وی دختر [[سعد بن ربیع انصاری]] است که از من بهتر بود و در احد به [[شهادت]] رسید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰۱.</ref>.
[[ابوبکر]] در [[دفن]] [[حمزه]] [[همکاری]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱.</ref> و هر سال بنابر [[سنت رسول خدا]] {{صل}} به [[زیارت]] شهدای [[احد]] می‌رفت و بر آنان [[سلام]] می‌داد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. [[عبدالله بن عمرو بن عوف مُزنی]]، [[رسول خدا]] {{صل}} را از [[تصمیم]] [[قریش]] برای حمله‌ای دوباره [[آگاه]] کرد. آن [[حضرت]] پس از [[مشورت]] با ابوبکر و [[عمر]] و دریافت نظر آنان بر تعقیب [[دشمن]]، با [[مسلمانان]] مجروح و زخمی به تعقیب قریش پرداخت<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. ابوبکر پس از [[نبرد احد]]، دخترکی را بغل کرده، می‌بوسید و می‌گفت: وی دختر [[سعد بن ربیع انصاری]] است که از من بهتر بود و در احد به [[شهادت]] رسید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰۱.</ref>.
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:


=== [[خیبر]] ===
=== [[خیبر]] ===
رسول خدا {{صل}} [[پرچم]] سفیدش را برای فتح (قلعه [[ناعم]] از قلعه‌های [[خیبر]]) به ترتیب به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد و آنان به رغم تلاشی که کردند، بدون [[پیروزی]] بازگشتند و یکدیگر را به [[ترس]] متهم می‌کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[غضب]] کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۲۱؛ همو، الأمالی، ص۵۶.</ref> و اعلام فرمود: "فردا [[پرچم]] را به دست کسی ([[امیر مؤمنان]]) می‌دهم که [[دوستدار]] [[خدا]] و رسولش است و هیچگاه از [[نبرد]] با [[دشمن]] نگریخته است"<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۹.</ref>. مفید [[وصف]] اخیر را [[شاهد]] [[گریز]] ابوبکر و عمر از صحنه نبرد دانسته<ref>الافصاح، ص۶۸، ۱۳۳و۱۵۷.</ref> و افزوده است در واقع رسول خدا {{صل}} آن دو را فراریان [[جنگی]] اعلام کرد<ref>الافصاح، ص۱۹۶.</ref>. ابوبکر با بریدن درختان خرما در خیبر [[مخالفت]] بود و به [[وعده خداوند]] بر پیروزی [[مسلمانان]] استناد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۴.</ref>.
رسول خدا {{صل}} [[پرچم]] سفیدش را برای فتح (قلعه [[ناعم]] از قلعه‌های [[خیبر]]) به ترتیب به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد و آنان به رغم تلاشی که کردند، بدون [[پیروزی]] بازگشتند و یکدیگر را به [[ترس]] متهم می‌کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[غضب]] کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۲۱؛ همو، الأمالی، ص۵۶.</ref> و اعلام فرمود: "فردا [[پرچم]] را به دست کسی ([[امیر مؤمنان]]) می‌دهم که [[دوستدار]] [[خدا]] و رسولش است و هیچگاه از [[نبرد]] با [[دشمن]] نگریخته است"<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۹.</ref>. مفید وصف اخیر را [[شاهد]] [[گریز]] ابوبکر و عمر از صحنه نبرد دانسته<ref>الافصاح، ص۶۸، ۱۳۳و۱۵۷.</ref> و افزوده است در واقع رسول خدا {{صل}} آن دو را فراریان [[جنگی]] اعلام کرد<ref>الافصاح، ص۱۹۶.</ref>. ابوبکر با بریدن درختان خرما در خیبر [[مخالفت]] بود و به [[وعده خداوند]] بر پیروزی [[مسلمانان]] استناد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۴.</ref>.


رسول خدا {{صل}} یکصد خروار از غله خیبر را به ابوبکر بخشید<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۶۵؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۴.</ref> و زمین‌های خیبر را به [[یهودیان]] داد تا در مقابل کار آنان، در نیمی از محصول [[شریک]] باشند و ابوبکر در دروان خلافتش به همان ترتیب با آنان عمل کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۱.</ref>. بنابر روایتی از [[امام باقر]] {{ع}}، ابوبکر زمین‌های خود را به یک سوم مزارعه می‌داده است<ref>قاضی ابویوسف، ص۹۰؛ و مقایسه کنید با عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۱۰۱.</ref>. [[مردم]] در دوره رسول خدا {{صل}}، ابوبکر و عمر، از [[اموال]] خود در خیبر [[سرکشی]] می‌کردند و ابوبکر نیز گاهی خودش برای سرکشی می‌رفت یا کسی را می‌فرستاد <ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۵و۷۱۶.</ref>.
رسول خدا {{صل}} یکصد خروار از غله خیبر را به ابوبکر بخشید<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۶۵؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۴.</ref> و زمین‌های خیبر را به [[یهودیان]] داد تا در مقابل کار آنان، در نیمی از محصول [[شریک]] باشند و ابوبکر در دروان خلافتش به همان ترتیب با آنان عمل کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۱.</ref>. بنابر روایتی از [[امام باقر]] {{ع}}، ابوبکر زمین‌های خود را به یک سوم مزارعه می‌داده است<ref>قاضی ابویوسف، ص۹۰؛ و مقایسه کنید با عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۱۰۱.</ref>. [[مردم]] در دوره رسول خدا {{صل}}، ابوبکر و عمر، از [[اموال]] خود در خیبر [[سرکشی]] می‌کردند و ابوبکر نیز گاهی خودش برای سرکشی می‌رفت یا کسی را می‌فرستاد <ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۵و۷۱۶.</ref>.
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
در [[شعبان]] [[سال]] هفتم، [[ابوبکر]] سریه‌ای را در ناحیه ضریه، واقع در [[منطقه نجد]] بر [[ضد]] [[بنو کلاب]] تیره‌ای از [[قبیله]] [[هوازن]] [[فرماندهی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۲؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۰.</ref>. در همین سال، [[غَطَفان]] در منطقه جناب برای [[حمله]] به [[مدینه]] آماده می‌شد، [[رسول خدا]] {{صل}} با پیشنهاد ابوبکر و [[عمر]]، [[بشیر بن سعد]] را همراه سیصد تن به [[نبرد]] آنان فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۸.</ref>. پس از عمرة‌القضا در صفر سال هشتم، [[خالد بن ولید]] خواست [[مسلمان]] شود و خوابی هم دید که پس از آمدن به مدینه برای ابوبکر تعریف کرد. او [[سرزمین]] خشک و تنگ را در آن [[خواب]]، به [[شرک]] و وسعت و سرسبزی را به [[اراده]] مسلمان شدن [[خالد]] تعبیر نمود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۷.</ref>.
در [[شعبان]] [[سال]] هفتم، [[ابوبکر]] سریه‌ای را در ناحیه ضریه، واقع در [[منطقه نجد]] بر [[ضد]] [[بنو کلاب]] تیره‌ای از [[قبیله]] [[هوازن]] [[فرماندهی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۲؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۰.</ref>. در همین سال، [[غَطَفان]] در منطقه جناب برای [[حمله]] به [[مدینه]] آماده می‌شد، [[رسول خدا]] {{صل}} با پیشنهاد ابوبکر و [[عمر]]، [[بشیر بن سعد]] را همراه سیصد تن به [[نبرد]] آنان فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۸.</ref>. پس از عمرة‌القضا در صفر سال هشتم، [[خالد بن ولید]] خواست [[مسلمان]] شود و خوابی هم دید که پس از آمدن به مدینه برای ابوبکر تعریف کرد. او [[سرزمین]] خشک و تنگ را در آن [[خواب]]، به [[شرک]] و وسعت و سرسبزی را به [[اراده]] مسلمان شدن [[خالد]] تعبیر نمود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۷.</ref>.


در سال هشتم، ابوبکر و عمر در نبرد [[ذات السلاسل]] شرکت کردند. آنان در [[لشکر]] [[ابوعبیده جراح]] به کمک [[عمرو بن عاص]] فرستاده شدند و او به دلیل [[امیر]] سریه بودن، با [[لشکریان]] از جمله ابوبکر و عمر [[نماز]] خواند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۷۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref>. [[رافع بن ابی رافع طایی]] هم‌سفر ابوبکر در این سریه گوید: او عبایی فَدَکی (منسوب به منطقه [[فدک]]) داشت که در مسیر حرکت، سایبان و به گاه فرود، فرش وی بود. ابوبکر ضمن سفارشاتی، وی را از امیر شدن حتی بر دو تن از [[مسلمانان]] برحذر داشت، اما [[رافع]] آن را تنها [[راه]] رسیدن به [[شرف]]، [[ثروت]] و [[منزلت]] نزد رسول خدا {{صل}} و [[مردم]] دانست. ابوبکر گفتار خود را تنها نصیحتی خالصانه [[وصف]] کرد و [[ستم]] بر مردم را ستم بر [[خدا]] دانست و [[خداوند]] را [[پناه]] بندگانش شمرد. رافع پس از آنکه ابوبکر به [[خلافت]] رسید، بر اساس این سفارش با وی [[احتجاج]] کرد و ابوبکر در پاسخ گفت: ترسیدم مردم در اثر [[اختلاف]] تباه شوند. آنان از من خواستند و من چاره‌ای جز پذیرش نداشتم<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۲.</ref>. عبا‌پوشی در [[صدر اسلام]]، بیانگر نوعی [[ساده‌زیستی]]، [[تواضع]] منشی یا [[فقر مالی]] بود<ref>ر. ک: ابن سعد، ج۳، ص۳۶۰ و ج۴، ص۶۵ و ص۱۷۸.</ref>. [[ابوبکر]] طوری به [[پوشیدن]] عبای فدکی معروف بود که [[مردم]] نجد در حادثه [[ارتداد]] می‌گفتند: ما با صاحب عباء (ابوبکر) [[بیعت]] نمی‌کنیم<ref>. ابن هشام، ج۴، ص۲۷۳</ref> و [[هوازن]] وی را به سبب پوشیدن عبا، [[سرزنش]] و [[تحقیر]] می‌کردند<ref>جوهری، ص۶۸؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۴۵.</ref>. [[عوف بن مالک اشجعی]] که نحوه کشتن شتر را بلد بود، با گرفتن یک دهم گوشت، آنها را کشته، گوشت‌شان را میان برخی [[لشکریان]] تقسیم کرد و سهم خود را پخت و با ابوبکر، [[عمر]] و برخی دیگر خوردند. پس از صرف [[غذا]] و توضیح [[عوف]] درباره چگونه به دست آوردن گوشت، ابوبکر و دیگران غذای خورده را برگرداندند و وی را در گرفتن اجرت [[عجول]] خواندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۳.</ref>.
در سال هشتم، ابوبکر و عمر در نبرد [[ذات السلاسل]] شرکت کردند. آنان در [[لشکر]] [[ابوعبیده جراح]] به کمک [[عمرو بن عاص]] فرستاده شدند و او به دلیل [[امیر]] سریه بودن، با [[لشکریان]] از جمله ابوبکر و عمر [[نماز]] خواند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۷۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref>. [[رافع بن ابی رافع طایی]] هم‌سفر ابوبکر در این سریه گوید: او عبایی فَدَکی (منسوب به منطقه [[فدک]]) داشت که در مسیر حرکت، سایبان و به گاه فرود، فرش وی بود. ابوبکر ضمن سفارشاتی، وی را از امیر شدن حتی بر دو تن از [[مسلمانان]] برحذر داشت، اما [[رافع]] آن را تنها [[راه]] رسیدن به [[شرف]]، [[ثروت]] و [[منزلت]] نزد رسول خدا {{صل}} و [[مردم]] دانست. ابوبکر گفتار خود را تنها نصیحتی خالصانه وصف کرد و [[ستم]] بر مردم را ستم بر [[خدا]] دانست و [[خداوند]] را [[پناه]] بندگانش شمرد. رافع پس از آنکه ابوبکر به [[خلافت]] رسید، بر اساس این سفارش با وی [[احتجاج]] کرد و ابوبکر در پاسخ گفت: ترسیدم مردم در اثر [[اختلاف]] تباه شوند. آنان از من خواستند و من چاره‌ای جز پذیرش نداشتم<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۲.</ref>. عبا‌پوشی در [[صدر اسلام]]، بیانگر نوعی [[ساده‌زیستی]]، [[تواضع]] منشی یا [[فقر مالی]] بود<ref>ر. ک: ابن سعد، ج۳، ص۳۶۰ و ج۴، ص۶۵ و ص۱۷۸.</ref>. [[ابوبکر]] طوری به [[پوشیدن]] عبای فدکی معروف بود که [[مردم]] نجد در حادثه [[ارتداد]] می‌گفتند: ما با صاحب عباء (ابوبکر) [[بیعت]] نمی‌کنیم<ref>. ابن هشام، ج۴، ص۲۷۳</ref> و [[هوازن]] وی را به سبب پوشیدن عبا، [[سرزنش]] و [[تحقیر]] می‌کردند<ref>جوهری، ص۶۸؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۴۵.</ref>. [[عوف بن مالک اشجعی]] که نحوه کشتن شتر را بلد بود، با گرفتن یک دهم گوشت، آنها را کشته، گوشت‌شان را میان برخی [[لشکریان]] تقسیم کرد و سهم خود را پخت و با ابوبکر، [[عمر]] و برخی دیگر خوردند. پس از صرف [[غذا]] و توضیح [[عوف]] درباره چگونه به دست آوردن گوشت، ابوبکر و دیگران غذای خورده را برگرداندند و وی را در گرفتن اجرت [[عجول]] خواندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۳.</ref>.


مفید از سریه‌ای پس از غزوة [[تبوک]] به نام سلسه نام برده که ابوبکر لشکریان [[مسلمان]] را بر [[ضد]] [[بنو سلیم]] [[فرماندهی]] کرد، ولی [[شکست]] خورد و بسیاری از [[مسلمانان]] کشته شدند. پس از وی، فرماندهی به ترتیب به عمر و [[عمرو بن عاص]] واگذار شد که آنان نیز شکست خوردند، تا آنکه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[سپاه اسلام]] را مشتمل بر ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص فرماندهی کرد و با وجود [[کارشکنی]] آن سه تن، پیروزمندانه به [[مدینه]] بازگشت و [[سوره عادیات]] در این باره نازل شد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶۳_۱۶۵.</ref>. بنو سلیم پیش از [[فتح مکه]] مسلمان شدند و در فتح مکه شرکت داشتند و [[سیره]] نویسان نیز از چنین سریه‌ای نام نبرده‌اند. از این رو، منظور مفید باید همان [[سریه]] [[ذات السلاسل]] در سال هشتم باشد<ref>ر. ک: امین، ج۱، ص۱۲۸.</ref> که [[روایات شیعه]] و [[سنی]] در نقل آن متفاوت است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۸.</ref>
مفید از سریه‌ای پس از غزوة [[تبوک]] به نام سلسه نام برده که ابوبکر لشکریان [[مسلمان]] را بر [[ضد]] [[بنو سلیم]] [[فرماندهی]] کرد، ولی [[شکست]] خورد و بسیاری از [[مسلمانان]] کشته شدند. پس از وی، فرماندهی به ترتیب به عمر و [[عمرو بن عاص]] واگذار شد که آنان نیز شکست خوردند، تا آنکه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[سپاه اسلام]] را مشتمل بر ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص فرماندهی کرد و با وجود [[کارشکنی]] آن سه تن، پیروزمندانه به [[مدینه]] بازگشت و [[سوره عادیات]] در این باره نازل شد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶۳_۱۶۵.</ref>. بنو سلیم پیش از [[فتح مکه]] مسلمان شدند و در فتح مکه شرکت داشتند و [[سیره]] نویسان نیز از چنین سریه‌ای نام نبرده‌اند. از این رو، منظور مفید باید همان [[سریه]] [[ذات السلاسل]] در سال هشتم باشد<ref>ر. ک: امین، ج۱، ص۱۲۸.</ref> که [[روایات شیعه]] و [[سنی]] در نقل آن متفاوت است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۸.</ref>
خط ۱۸۰: خط ۱۸۰:
پس از [[فتح مکه]]، رسول خدا {{صل}} خوابی دید که ابوبکر در تعبیر آن گفت: سریه‌ای پیش می‌آید که در آن از برخی افراد [[اخبار]] [[پسندیده]] و از برخی دیگر اخبار کج [[رفتاری]] می‌رسد. آنگاه تو، علی {{ع}} را برای [[اصلاح امور]] پیش آمده، می‌فرستی. [[خالد بن ولید]] در سریه‌ای به [[بنو جذیمه]] اعزام شد و کسانی را بی‌دلیل کُشت. رسول خدا {{صل}}، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را فرستاد و امور آنان را اصلاح کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>.
پس از [[فتح مکه]]، رسول خدا {{صل}} خوابی دید که ابوبکر در تعبیر آن گفت: سریه‌ای پیش می‌آید که در آن از برخی افراد [[اخبار]] [[پسندیده]] و از برخی دیگر اخبار کج [[رفتاری]] می‌رسد. آنگاه تو، علی {{ع}} را برای [[اصلاح امور]] پیش آمده، می‌فرستی. [[خالد بن ولید]] در سریه‌ای به [[بنو جذیمه]] اعزام شد و کسانی را بی‌دلیل کُشت. رسول خدا {{صل}}، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را فرستاد و امور آنان را اصلاح کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>.


در فتح مکه، [[بلال]]، [[سلمان]] و [[صهیب]] با دیدن [[ابوسفیان]] (از زنده بودن وی اظهار [[تأسف]] کرده) گفتند: شمشیرهای [[الهی]] گردن وی را نگرفت، اما ابوبکر وی را شیخ و [[سید]] [[قریش]] نامید و از گفته آنان [[خشمگین]] شده، نزد [[پیامبر خدا]] {{صل}} از آنان [[شکایت]] کرد. آن [[حضرت]] [[خشم]] آن سه تن را، خشم الهی [[وصف]] نمود <ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸.</ref>
در فتح مکه، [[بلال]]، [[سلمان]] و [[صهیب]] با دیدن [[ابوسفیان]] (از زنده بودن وی اظهار [[تأسف]] کرده) گفتند: شمشیرهای [[الهی]] گردن وی را نگرفت، اما ابوبکر وی را شیخ و [[سید]] [[قریش]] نامید و از گفته آنان [[خشمگین]] شده، نزد [[پیامبر خدا]] {{صل}} از آنان [[شکایت]] کرد. آن [[حضرت]] [[خشم]] آن سه تن را، خشم الهی وصف نمود <ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸.</ref>


=== [[حنین]] ===
=== [[حنین]] ===
خط ۲۰۹: خط ۲۰۹:
ابوبکر و [[عمر]] به فرمان رسول خدا {{صل}} باید برای [[نبرد]] با [[روم]] در [[لشکر اسامه]] حاضر می‌شدند، ولی به دلایلی، از جمله به سبب [[نگرانی]] از بیماری رسول خدا {{صل}} [[تخلف]] کردند و مورد [[لعن]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند<ref>اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.</ref>. هنگام شدت یافتن بیماری حضرت، [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک در تلاش برای [[امام جماعت]] شدن [[پدر]] خود بودند که در نهایت به [[امامت ابوبکر]] انجامید. [[رسول خدا]] {{صل}} برای خنثی کردن [[هدف]] آنان، به [[زحمت]] به [[مسجد]] آمد، [[أبوبکر]] را کنار زد، [[نماز]] را دوباره خواند، [[همسران]] مربوطه را با تعبیر [[زنان]] همراه [[یوسف]] [[سرزنش]] نمود و [[ابوبکر]]، [[عمر]] و برخی دیگر از حاضران در مسجد را فراخواند و درباره [[تخلف]] از حضور در [[لشکر اسامه]] توضیح خواست. آن گاه برای [[نوشتن]] [[هدایت]] نامه‌ای قلم و کاغذ خواست که [[عمر]] [[حضرت]] را به [[هذیان]] گویی متهم کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۳ و ۱۸۴؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۲۴-۱۲۸.</ref> [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۶.</ref> گوید: پس از این [[اتهام]]، چنان همهمه و گفتگوی در میان حاضران بالا گرفت که رسول خدا {{صل}} رنجیده خاطر و [[اندوهگین]] شده، آنان را از نزد خود بیرون راند و برای آنان چیزی ننوشت. فردای آن [[روز]] که [[بیماری]] حضرت شدت یافت، فرمود: [[برادر]] و یارم را صدا کنید. [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک [[پدر]] خود را فراخواندند، که با بی‌اعتنایی رسول خدا {{صل}} روبه رو شدند، اما [[ام سلمه]] گفت: رسول خدا {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را می‌خواهد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. با این حال عایشه گوید: رسول خدا {{صل}} به من فرمود: پدر و برادرت را نزد من بیاور تا برای آنان نامه‌ای بنویسم، می‌ترسم کسی چیزی بگوید یا آرزویی داشته باشد. البته [[خدا]] و [[مؤمنان]] خواستار ابوبکر هستند. بنابر [[روایت]] مشابهی، ایشان از [[عبدالرحمان]] پسر ابوبکر خواست استخوان کتفی بیاورد تا برای جلوگیری از [[اختلاف]] درباره ابوبکر فرمانی بنویسد. آنگاه فرمود: خدا و مؤمنان از اختلاف درباره ابوبکر جلوگیری می‌کنند. از عایشه پرسیدند در صورت [[تمایل]]، رسول خدا {{صل}} چه کسی را برای [[جانشینی]] تعیین می‌کرد؟ گفت: ابوبکر و سپس عمر و پس از وی [[ابوعبیده جراح]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۴.</ref>.
ابوبکر و [[عمر]] به فرمان رسول خدا {{صل}} باید برای [[نبرد]] با [[روم]] در [[لشکر اسامه]] حاضر می‌شدند، ولی به دلایلی، از جمله به سبب [[نگرانی]] از بیماری رسول خدا {{صل}} [[تخلف]] کردند و مورد [[لعن]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند<ref>اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.</ref>. هنگام شدت یافتن بیماری حضرت، [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک در تلاش برای [[امام جماعت]] شدن [[پدر]] خود بودند که در نهایت به [[امامت ابوبکر]] انجامید. [[رسول خدا]] {{صل}} برای خنثی کردن [[هدف]] آنان، به [[زحمت]] به [[مسجد]] آمد، [[أبوبکر]] را کنار زد، [[نماز]] را دوباره خواند، [[همسران]] مربوطه را با تعبیر [[زنان]] همراه [[یوسف]] [[سرزنش]] نمود و [[ابوبکر]]، [[عمر]] و برخی دیگر از حاضران در مسجد را فراخواند و درباره [[تخلف]] از حضور در [[لشکر اسامه]] توضیح خواست. آن گاه برای [[نوشتن]] [[هدایت]] نامه‌ای قلم و کاغذ خواست که [[عمر]] [[حضرت]] را به [[هذیان]] گویی متهم کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۳ و ۱۸۴؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۲۴-۱۲۸.</ref> [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۶.</ref> گوید: پس از این [[اتهام]]، چنان همهمه و گفتگوی در میان حاضران بالا گرفت که رسول خدا {{صل}} رنجیده خاطر و [[اندوهگین]] شده، آنان را از نزد خود بیرون راند و برای آنان چیزی ننوشت. فردای آن [[روز]] که [[بیماری]] حضرت شدت یافت، فرمود: [[برادر]] و یارم را صدا کنید. [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک [[پدر]] خود را فراخواندند، که با بی‌اعتنایی رسول خدا {{صل}} روبه رو شدند، اما [[ام سلمه]] گفت: رسول خدا {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را می‌خواهد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. با این حال عایشه گوید: رسول خدا {{صل}} به من فرمود: پدر و برادرت را نزد من بیاور تا برای آنان نامه‌ای بنویسم، می‌ترسم کسی چیزی بگوید یا آرزویی داشته باشد. البته [[خدا]] و [[مؤمنان]] خواستار ابوبکر هستند. بنابر [[روایت]] مشابهی، ایشان از [[عبدالرحمان]] پسر ابوبکر خواست استخوان کتفی بیاورد تا برای جلوگیری از [[اختلاف]] درباره ابوبکر فرمانی بنویسد. آنگاه فرمود: خدا و مؤمنان از اختلاف درباره ابوبکر جلوگیری می‌کنند. از عایشه پرسیدند در صورت [[تمایل]]، رسول خدا {{صل}} چه کسی را برای [[جانشینی]] تعیین می‌کرد؟ گفت: ابوبکر و سپس عمر و پس از وی [[ابوعبیده جراح]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۴.</ref>.


ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا {{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده می‌مانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]] {{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]] {{صل}} با شدت یافتن بیماری‌اش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازک‌دل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده [[وصف]] کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا {{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]] {{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: می‌دانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]] {{صل}} را [[دوست]] نمی‌دارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهده‌دار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کرده‌اند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>.
ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا {{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده می‌مانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]] {{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]] {{صل}} با شدت یافتن بیماری‌اش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازک‌دل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده وصف کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا {{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]] {{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: می‌دانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]] {{صل}} را [[دوست]] نمی‌دارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهده‌دار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کرده‌اند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>.


[[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به شدت مورد انکار عُمر و [[عثمان]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۲.</ref> قرار گرفت، ولی ابوبکر پس از بازگشت از سُنح، به [[مسجد]] آمد و بدون هیچ التفاتی، به [[منزل]] عایشه رفته، پارچه از رخسار [[مبارک]] حضرت برکشید، بوسه‌ای بر آن زد و در مقابل مردم ظاهر شده، با استدلال به [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref><ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>. {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو نیز برای هیچ بشری جاودانگی ننهادیم، آیا اگر تو بمیری آنان جاودان می‌مانند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۴.</ref>. {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«هر کسی مرگ را می‌چشد سپس به سوی ما باز گردانده خواهید شد» سوره عنکبوت، آیه ۵۷.</ref>. [[رحلت]] آن [[حضرت]] را اعلام داشت. گویا [[عمر]] هیچ [[آگاهی]] از [[نزول]] این آیات نداشت و با شنیدن آنها از زبان [[ابوبکر]] بود که رحلت آن حضرت را [[باور]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۸ و ۲۴۱.</ref>. [[روز]] سه‌شنبه پس از تمام شدن [[بیعت با ابوبکر]]، درباره مکان [[دفن]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[اختلاف]] شد و با نقل این [[روایت]] از ابوبکر که {{عربی|"ما قبض نبي الا دفن حيث يبقض"}}؛ رسول خدا {{صل}} را در زیر همان بستر بیماری‌اش دفن کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۵۱.</ref>. اما خبری از [[عایشه]] بیان می‌دارد که برخی [[صحابه]] چنان سرگرم [[انتخاب]] [[جانشین]] و [[غافل]] از دفن رسول خدا {{صل}} بودند که شنیدن صدای بیل‌ها آنان را از دفن پیکر آن حضرت باخبر کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۲-۳۰۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. واقدی، قصایدی از ابوبکر در سوگ رسول خدا {{صل}} و [[گریه]] وی بر آن حضرت نقل کرده است: {{عربی| يا عين فابكي ولا تسأمي وحق البكاء على السيد}}<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۴۴.</ref>ز
[[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به شدت مورد انکار عُمر و [[عثمان]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۲.</ref> قرار گرفت، ولی ابوبکر پس از بازگشت از سُنح، به [[مسجد]] آمد و بدون هیچ التفاتی، به [[منزل]] عایشه رفته، پارچه از رخسار [[مبارک]] حضرت برکشید، بوسه‌ای بر آن زد و در مقابل مردم ظاهر شده، با استدلال به [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref><ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>. {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو نیز برای هیچ بشری جاودانگی ننهادیم، آیا اگر تو بمیری آنان جاودان می‌مانند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۴.</ref>. {{متن قرآن|كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«هر کسی مرگ را می‌چشد سپس به سوی ما باز گردانده خواهید شد» سوره عنکبوت، آیه ۵۷.</ref>. [[رحلت]] آن [[حضرت]] را اعلام داشت. گویا [[عمر]] هیچ [[آگاهی]] از [[نزول]] این آیات نداشت و با شنیدن آنها از زبان [[ابوبکر]] بود که رحلت آن حضرت را [[باور]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۸ و ۲۴۱.</ref>. [[روز]] سه‌شنبه پس از تمام شدن [[بیعت با ابوبکر]]، درباره مکان [[دفن]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[اختلاف]] شد و با نقل این [[روایت]] از ابوبکر که {{عربی|"ما قبض نبي الا دفن حيث يبقض"}}؛ رسول خدا {{صل}} را در زیر همان بستر بیماری‌اش دفن کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۵۱.</ref>. اما خبری از [[عایشه]] بیان می‌دارد که برخی [[صحابه]] چنان سرگرم [[انتخاب]] [[جانشین]] و [[غافل]] از دفن رسول خدا {{صل}} بودند که شنیدن صدای بیل‌ها آنان را از دفن پیکر آن حضرت باخبر کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۲-۳۰۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. واقدی، قصایدی از ابوبکر در سوگ رسول خدا {{صل}} و [[گریه]] وی بر آن حضرت نقل کرده است: {{عربی| يا عين فابكي ولا تسأمي وحق البكاء على السيد}}<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۴۴.</ref>ز
خط ۲۴۱: خط ۲۴۱:
مستند دیگر آنکه، [[ابوبکر]] در واپسین روزهای [[زندگی]] [[رسول خدا]] {{صل}}، در [[غم]] [[فراق]] آن [[حضرت]] گریست و گفت: [[جان]] خود و فرزندانمان فدای تو باد! رسول خدا {{صل}} وی را آرام کرد و فرمود: "درهایی که از [[خانه]] [[صحابه]] به [[مسجد]] باز است، جز در خانه ابوبکر بسته شود (سدّ الابواب)، که بافضیلت‌ترین [[صحابی]] من است"<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>.
مستند دیگر آنکه، [[ابوبکر]] در واپسین روزهای [[زندگی]] [[رسول خدا]] {{صل}}، در [[غم]] [[فراق]] آن [[حضرت]] گریست و گفت: [[جان]] خود و فرزندانمان فدای تو باد! رسول خدا {{صل}} وی را آرام کرد و فرمود: "درهایی که از [[خانه]] [[صحابه]] به [[مسجد]] باز است، جز در خانه ابوبکر بسته شود (سدّ الابواب)، که بافضیلت‌ترین [[صحابی]] من است"<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>.


[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۶۹.</ref> [[روایت]] صحیحی<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۲۵.</ref> نقل کرده که سد أبواب درباره [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} است. این روایت، از واکنش تند و [[اعتراض]] کسانی خبر می‌دهد که رسول خدا {{صل}} در پاسخ آنان فرمود: "باز و بسته کردن درها به [[فرمان الهی]] بوده" و بنا بر روایتی دیگر، خود را [[بنده]] مأموری [[وصف]] کرد که به [[فرمان]] [[وحی]] عمل کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۱۴.</ref>. ابوبکر، [[عمر]] و [[عباس]] به فرمان رسول خدا {{صل}} در خانه خود را بستند <ref>هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴، از بزار.</ref>. عمر و [[ابوسعید خدری]] بعدها بر این [[فضیلت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[غبطه]] می‌خوردند<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۱۷ و ۱۲۵.</ref>. بزار، [[روایات]] مربوط به ابوبکر را روایت شده [[مردم مدینه]] و روایات مربوط به امیرمؤمنان علی {{ع}} را روایت شده [[مردم کوفه]] دانسته، به نوعی میان آنها را جمع کرده است<ref>امینی، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۷، ص۱۴-۱۲.</ref> با جمع روایات مربوط، [[سد ابواب]] را دو مرتبه دانسته است<ref>نقد و بررسی این بحث را بنگرید در: امینی، ج۳، ص۲۱۰ و جعفر مرتضی، ج۵، ص۳۵۰.</ref>. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۹.</ref> از گروهی به نام [[بکریه]] (طرفداران ابوبکر) نام می‌برد که [[احادیث]] مربوط به [[امیر مؤمنان]] {{ع}}، از جمله [[حدیث سد ابواب]] را به ابوبکر نسبت داده‌اند. [[بریده اسلمی]] گوید: پس از سد ابواب، ابوبکر و عمر از رسول خدا {{صل}} خواستند از خانه‌شان روزنه‌ای (کَوَّه یا خُوخَه) به مسجد باشد، ولی رسول خدا {{صل}} نپذیرفت <ref>طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۱۴۵؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۸.</ref>.
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۶۹.</ref> [[روایت]] صحیحی<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۲۵.</ref> نقل کرده که سد أبواب درباره [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} است. این روایت، از واکنش تند و [[اعتراض]] کسانی خبر می‌دهد که رسول خدا {{صل}} در پاسخ آنان فرمود: "باز و بسته کردن درها به [[فرمان الهی]] بوده" و بنا بر روایتی دیگر، خود را [[بنده]] مأموری وصف کرد که به [[فرمان]] [[وحی]] عمل کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۱۴.</ref>. ابوبکر، [[عمر]] و [[عباس]] به فرمان رسول خدا {{صل}} در خانه خود را بستند <ref>هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴، از بزار.</ref>. عمر و [[ابوسعید خدری]] بعدها بر این [[فضیلت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[غبطه]] می‌خوردند<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۱۷ و ۱۲۵.</ref>. بزار، [[روایات]] مربوط به ابوبکر را روایت شده [[مردم مدینه]] و روایات مربوط به امیرمؤمنان علی {{ع}} را روایت شده [[مردم کوفه]] دانسته، به نوعی میان آنها را جمع کرده است<ref>امینی، ج۳، ص۲۱۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>فتح الباری، ج۷، ص۱۴-۱۲.</ref> با جمع روایات مربوط، [[سد ابواب]] را دو مرتبه دانسته است<ref>نقد و بررسی این بحث را بنگرید در: امینی، ج۳، ص۲۱۰ و جعفر مرتضی، ج۵، ص۳۵۰.</ref>. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۹.</ref> از گروهی به نام [[بکریه]] (طرفداران ابوبکر) نام می‌برد که [[احادیث]] مربوط به [[امیر مؤمنان]] {{ع}}، از جمله [[حدیث سد ابواب]] را به ابوبکر نسبت داده‌اند. [[بریده اسلمی]] گوید: پس از سد ابواب، ابوبکر و عمر از رسول خدا {{صل}} خواستند از خانه‌شان روزنه‌ای (کَوَّه یا خُوخَه) به مسجد باشد، ولی رسول خدا {{صل}} نپذیرفت <ref>طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۱۴۵؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۸.</ref>.


بنابر روایاتی، او محبوب‌ترین مردان نزد [[رسول خدا]] {{صل}} و [[مهربان‌ترین]] و غیرتمندترین اشخاص [[امت]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۱.</ref> و آگاه‌ترین آنان به [[تعبیر خواب]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۴.</ref> معرفی شده و [[حضرت]] فرموده است: "اگر قرار بود [[دوستی]] برگزینم، [[ابوبکر]] را [[انتخاب]] می‌کردم، اما میان من و او صحبت و [[برادری]] بر اساس [[ایمان]] است"<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. [[فضایل]] فراوان دیگری نیز درباره ابوبکر [[روایت]] کرده‌اند؛ از جمله ترجیح ایمان وی بر ایمان ساکنان [[زمین]]، [[عصمت]] وی از هر گونه [[اشتباه]] و اینکه ابوبکر {{عربی|"منا اهل البيت"}}<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۱۲۶-۳۳۰.</ref>؛ در همین باب از [[امام علی]] {{ع}} روایتی ساختند که ابوبکر و [[عمر]] را "سیدی [[قریش]] و اَبوَیِ المؤمنین" معرفی کرده است <ref>خیمة بن سلیمان، ص۱۲۳.</ref> و در قدمی فراتر، برای وی [[مقام]] انبیا را ادعا کردند<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۹۵.</ref>. برخی در دوستی ابوبکر تا آنجا پیش رفته‌اند که [[نزول آیه]] {{متن قرآن|لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ}}<ref> سوره نور، آیه ۵۵.</ref>. را درباره او دانسته یا بر وی [[تطبیق]] داده‌اند<ref>ر. ک: قرطبی، ج۱۲، ص۱۹۶؛ ابن کثیر، تفسیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.
بنابر روایاتی، او محبوب‌ترین مردان نزد [[رسول خدا]] {{صل}} و [[مهربان‌ترین]] و غیرتمندترین اشخاص [[امت]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۱.</ref> و آگاه‌ترین آنان به [[تعبیر خواب]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۴.</ref> معرفی شده و [[حضرت]] فرموده است: "اگر قرار بود [[دوستی]] برگزینم، [[ابوبکر]] را [[انتخاب]] می‌کردم، اما میان من و او صحبت و [[برادری]] بر اساس [[ایمان]] است"<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. [[فضایل]] فراوان دیگری نیز درباره ابوبکر [[روایت]] کرده‌اند؛ از جمله ترجیح ایمان وی بر ایمان ساکنان [[زمین]]، [[عصمت]] وی از هر گونه [[اشتباه]] و اینکه ابوبکر {{عربی|"منا اهل البيت"}}<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۱۲۶-۳۳۰.</ref>؛ در همین باب از [[امام علی]] {{ع}} روایتی ساختند که ابوبکر و [[عمر]] را "سیدی [[قریش]] و اَبوَیِ المؤمنین" معرفی کرده است <ref>خیمة بن سلیمان، ص۱۲۳.</ref> و در قدمی فراتر، برای وی [[مقام]] انبیا را ادعا کردند<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۹۵.</ref>. برخی در دوستی ابوبکر تا آنجا پیش رفته‌اند که [[نزول آیه]] {{متن قرآن|لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ}}<ref> سوره نور، آیه ۵۵.</ref>. را درباره او دانسته یا بر وی [[تطبیق]] داده‌اند<ref>ر. ک: قرطبی، ج۱۲، ص۱۹۶؛ ابن کثیر، تفسیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>.


افزون بر [[ضعف]] مجموع [[روایات]] بالا، [[عبدالله بن مسعود]] گوید: پیشنهاد [[جانشینی]] [[أبوبکر]] و سپس عمر را به رسول خدا {{صل}} مطرح کردم، ولی آن حضرت [[سکوت]] نمود. آنگاه از [[جانشینی علی]] {{ع}} نام بردم. قسم یاد کرد اگر [[مردم]] از وی [[پیروی]] کنند، داخل [[بهشت]] می‌شوند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۱۷؛ و از او احمد بن حنبل، ج۱، ص۴۴۹؛ مفید، الأمالی، ص۳۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۶۸.</ref>. [[سعید بن مسیب]] گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابوبکر]] را دارای جسمی [[ضعیف]] و در امور [[الهی]] [[قوی]]، و [[عمر]] را به هر دو لحاظ قوی [[وصف]] کرد و افزود: "اما [[علی]] {{ع}}، [[هدایتگر]] [[هدایت]] شده‌ای است که شما را به [[راه راست]] هدایت می‌کند، ولی هرگز او را [[انتخاب]] نخواهید کرد"<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.
افزون بر [[ضعف]] مجموع [[روایات]] بالا، [[عبدالله بن مسعود]] گوید: پیشنهاد [[جانشینی]] [[أبوبکر]] و سپس عمر را به رسول خدا {{صل}} مطرح کردم، ولی آن حضرت [[سکوت]] نمود. آنگاه از [[جانشینی علی]] {{ع}} نام بردم. قسم یاد کرد اگر [[مردم]] از وی [[پیروی]] کنند، داخل [[بهشت]] می‌شوند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۱۷؛ و از او احمد بن حنبل، ج۱، ص۴۴۹؛ مفید، الأمالی، ص۳۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۶۸.</ref>. [[سعید بن مسیب]] گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابوبکر]] را دارای جسمی [[ضعیف]] و در امور [[الهی]] [[قوی]]، و [[عمر]] را به هر دو لحاظ قوی وصف کرد و افزود: "اما [[علی]] {{ع}}، [[هدایتگر]] [[هدایت]] شده‌ای است که شما را به [[راه راست]] هدایت می‌کند، ولی هرگز او را [[انتخاب]] نخواهید کرد"<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.


بر اساس [[روایت]] [[ذریح محاربی]]<ref>گروهی از راویان؛ الأصول الستة عشر، ص۹۰؛ مفید، الأمالی، ص۱۹.</ref> و [[زید بن جهم]]<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۲.</ref> رسول خدا {{صل}} پس از [[نزول]] [[آیه ولایت]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[فرمان]] داد ابوبکر، عُمر، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، حُذَیفَه، [[عمار]]، [[ابن مسعود]] و [[بریده أسلمی]] به [[امام علی]] {{ع}} با عنوان [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[سلام]] دهند. ابوبکر و عمر از الهی بودن این فرمان پرسیدند و با دریافت پاسخ مثبت، سلام دادند، اما هنگام بیرون رفتن، از نقض [[بیعت]] سخن گفتند و [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا}}<ref>«سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه گرفته‌اید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.</ref>. در این باره نازل شد. [[بریده اسلمی]] پس از به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، یادآور [[سلام]] وی به [[امیر مؤمنان]] {{ع}} شد و ابوبکر از رخداد حادثه جدیدی سخن گفت.
بر اساس [[روایت]] [[ذریح محاربی]]<ref>گروهی از راویان؛ الأصول الستة عشر، ص۹۰؛ مفید، الأمالی، ص۱۹.</ref> و [[زید بن جهم]]<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۲.</ref> رسول خدا {{صل}} پس از [[نزول]] [[آیه ولایت]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> [[فرمان]] داد ابوبکر، عُمر، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، حُذَیفَه، [[عمار]]، [[ابن مسعود]] و [[بریده أسلمی]] به [[امام علی]] {{ع}} با عنوان [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[سلام]] دهند. ابوبکر و عمر از الهی بودن این فرمان پرسیدند و با دریافت پاسخ مثبت، سلام دادند، اما هنگام بیرون رفتن، از نقض [[بیعت]] سخن گفتند و [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا}}<ref>«سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه گرفته‌اید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.</ref>. در این باره نازل شد. [[بریده اسلمی]] پس از به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، یادآور [[سلام]] وی به [[امیر مؤمنان]] {{ع}} شد و ابوبکر از رخداد حادثه جدیدی سخن گفت.


با توجه به اشکال‌های بالا، گفته می‌شود برخی از مستندات [[مشروعیت خلافت]] ابوبکر، ساخته عصر [[امویان]] و برخی مورد [[تصرف]]، [[دسیسه]]، تصحیف و [[تحریف]] قرار گرفته است و ابوبکر و عمر نیز هیچگاه برای مشروعیت خلافت خودشان به این [[اخبار]] استناد نکردند، بلکه [[ابوبکر]] پیشنهاد [[بیعت]] با [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] را داد و عمر نیز [[خلافت ابوبکر]] را ناگهانی ([[فلته]]) [[وصف]] کرد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۰۸-۱۰۲؛ و ر. ک: امینی، ج۷، ص۹۴-۸۴.</ref>. البته روایاتی (بر فرض صحیح بودنشان) نشان می‌دهد که عمر با بیعت [[أبوبکر]] به گونه دیگری نیز برخورد، و در مواردی با [[نفی]] ناگهانی بودن آن، ابوبکر را منتخب [[رسول خدا]] {{صل}} و [[قائم مقام]] ایشان معرفی کرده است<ref>ر. ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۲؛ ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. [[محمد بن قاسم]] نواده ابوبکر گوید: [[مردم]] تا [[زمان]] [[مرگ عمر]] [[شک]] نداشتند که رسول خدا {{صل}} ابوبکر را [[خلیفه]] خود قرار داده است، ولی هنگامی که عمر [[انتخاب]] نکردن خلیفه را به [[عمل]] رسول خدا {{صل}} مستند کرد، مردم متوجه شدند ابوبکر [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} نبوده است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۲-۱۷۴.</ref>
با توجه به اشکال‌های بالا، گفته می‌شود برخی از مستندات [[مشروعیت خلافت]] ابوبکر، ساخته عصر [[امویان]] و برخی مورد [[تصرف]]، [[دسیسه]]، تصحیف و [[تحریف]] قرار گرفته است و ابوبکر و عمر نیز هیچگاه برای مشروعیت خلافت خودشان به این [[اخبار]] استناد نکردند، بلکه [[ابوبکر]] پیشنهاد [[بیعت]] با [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] را داد و عمر نیز [[خلافت ابوبکر]] را ناگهانی ([[فلته]]) وصف کرد<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۰۸-۱۰۲؛ و ر. ک: امینی، ج۷، ص۹۴-۸۴.</ref>. البته روایاتی (بر فرض صحیح بودنشان) نشان می‌دهد که عمر با بیعت [[أبوبکر]] به گونه دیگری نیز برخورد، و در مواردی با [[نفی]] ناگهانی بودن آن، ابوبکر را منتخب [[رسول خدا]] {{صل}} و [[قائم مقام]] ایشان معرفی کرده است<ref>ر. ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۲؛ ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. [[محمد بن قاسم]] نواده ابوبکر گوید: [[مردم]] تا [[زمان]] [[مرگ عمر]] [[شک]] نداشتند که رسول خدا {{صل}} ابوبکر را [[خلیفه]] خود قرار داده است، ولی هنگامی که عمر [[انتخاب]] نکردن خلیفه را به [[عمل]] رسول خدا {{صل}} مستند کرد، مردم متوجه شدند ابوبکر [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} نبوده است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۲-۱۷۴.</ref>


== [[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]] {{ع}} ==
== [[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]] {{ع}} ==
خط ۲۶۶: خط ۲۶۶:
همزمان با به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، عرب به مخالفت برخاست و این مخالفت‌ها، بخش وسیعی از [[قلمرو]] [[حکومت اسلامی]] و با یک نگاه [[مبالغه]] آمیزی<ref>ر. ک: عسکری، معالم، ج۱، ص۴۴۷؛ رزق الله، ص۲۰؛ غلامی، ص۳۳-۳۷.</ref> سراسر آن قلمرو را به جز مکه ([[قریش]]) و [[طائف]] (ثقیف) دربر گرفت<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۷۵؛ مقریزی، متاع الأسماع، ج۱۴، ص۲۲۱.</ref>. در ارتداد [[قبایل عرب]] و مناطق ارتداد [[اختلاف]] است. [[بنواسد]]، [[غطفان]]، طَیء، [[هوازن]]، [[بنوشلیم]]، [[بنوعامر]]، [[بنو تمیم]]، [[کِندَه]]، [[بنوفَزاره]]، [[بنوبکر]] و [[بنوحنیفه]]، از [[قبایل]] [[مرتد]] و نَجد، بُطاح، یَمامَه، دَبا، مَهَره، حَضرمَوت، تَهامه، َعمان و [[بحرین]] از مناطق ارتداد شمرده است<ref>ر. ک و مقایسه واقدی، الرده، ص۴۹ با طبری، تاریخ، ج۲،ص۵۵۱-۴۷۵.</ref>.
همزمان با به [[خلافت]] رسیدن ابوبکر، عرب به مخالفت برخاست و این مخالفت‌ها، بخش وسیعی از [[قلمرو]] [[حکومت اسلامی]] و با یک نگاه [[مبالغه]] آمیزی<ref>ر. ک: عسکری، معالم، ج۱، ص۴۴۷؛ رزق الله، ص۲۰؛ غلامی، ص۳۳-۳۷.</ref> سراسر آن قلمرو را به جز مکه ([[قریش]]) و [[طائف]] (ثقیف) دربر گرفت<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۷۵؛ مقریزی، متاع الأسماع، ج۱۴، ص۲۲۱.</ref>. در ارتداد [[قبایل عرب]] و مناطق ارتداد [[اختلاف]] است. [[بنواسد]]، [[غطفان]]، طَیء، [[هوازن]]، [[بنوشلیم]]، [[بنوعامر]]، [[بنو تمیم]]، [[کِندَه]]، [[بنوفَزاره]]، [[بنوبکر]] و [[بنوحنیفه]]، از [[قبایل]] [[مرتد]] و نَجد، بُطاح، یَمامَه، دَبا، مَهَره، حَضرمَوت، تَهامه، َعمان و [[بحرین]] از مناطق ارتداد شمرده است<ref>ر. ک و مقایسه واقدی، الرده، ص۴۹ با طبری، تاریخ، ج۲،ص۵۵۱-۴۷۵.</ref>.


در ماجرای [[ارتداد]]، برخی مانند [[طُلَیحه]]، [[أسود عنسی]]، [[مُسَیلمه]] و سجاح [[ادعای پیامبری]] کردند. در ارتداد و [[مبارزه]] با اینان کسی تردید نداشت. برخی دیگر، آن را با باج‌خواهی [[تفسیر]] می‌کرده یا با کج فهمی [[دینی]]، آن را منحصر به [[زمان]] [[رسالت]] می‌دانستند و یا شخص [[ابوبکر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] و درخور [[گرفتن زکات]] نمی‌دیدند، اما [[حکومت]] برای [[سرکوب]] [[مخالفان]]، همه را یکسان [[مرتد]] نامید. شواهدی نشان می‌دهد بخشی از [[مرتدان]]، برگشته از [[دین]] نبودند، بلکه به حکومت ابوبکر [[اعتراض]] داشتند و [[نبرد]] ابوبکر نیز به نوعی تلاش برای بازگرداندن [[قبایل عرب]] به [[اطاعت]] از حکومت مرکزی بود. نخستین [[شاهد]] آنکه ابوبکر سبب نبرد خود را با مرتدان، خودداری از پرداخت [[زکات]]، گرچه به مقدار زانوبند شتر اعلام داشت<ref>قاضی یوسف، ص۸۰.</ref> و پذیرش تقاضای آنان را نوعی رشوه‌دهی به [[عرب]] [[وصف]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵-۴.</ref>. نمونه دیگر آنکه، [[مردم]] یمامه زکات را از آن روی به ابوبکر نپرداختند که حکومت وی را مستند به [[قرآن]] و [[سنت]] نمی‌دانستند<ref>مفید، الافصاح، ص۱۲۱؛ الجمل، ص۱۱۸.</ref>، [[حارث بن سراقه]] از قبیله کنده در حضرموت [[یمن]]، [[حارث بن معاویه]] از بزرگان [[بنو تمیم]] و [[عرفجة بن عبدالله هُذلی]] نیز [[خلافت ابوبکر]] را [[نامشروع]] دانسته، [[اهل بیت]] را شایسته خلافت اعلام کردند<ref>واقدی، الرده، ص۱۷۷-۱۷۱.</ref>. قبائل [[بنوفزاره]] و بنو أسد برای [[تحقیر]] وی، او را ابوالفصیل (به معنای شتر بچه از [[مادر]] جدا شده) نامیدند <ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۸۳.</ref>. [[اسکافی]]، ارتداد همگانی عرب را شاهدی بر خطای [[اندیشه]] و غلط بودن [[سیاست]] ابوبکر دانسته، گوید: عموم [[صحابه]] به استناد سخن [[رسول خدا]] {{صل}} با نظر ابوبکر [[مخالف]] بودند<ref>اسکافی، ص۳۴ و ۳۵.</ref>. [[عمر]] نیز در ابتدا نظر ابوبکر را در نبرد با مرتدان نمی‌پذیرفت و به این سخن رسول خدا {{صل}} [[استدلال]] می‌کرد که [[اقرار]] به [[یگانگی خداوند]]، موجب [[امنیت]] [[جان]] و [[مال]] مردم است و حساب آنان با خداست. اما ابوبکر [[اصرار]] داشت با کسانی که میان [[نماز]] و [[زکات]] فرق می‌گذارند و از پرداخت زکات. - گرچه اندک - خودداری می‌کنند، [[مبارزه]] کند. [[عمر]] گوید: بعدها دریافتم شیوه [[ابوبکر]] صحیح بوده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۲ و ۳۰۲؛ ابن اعثم، ج۱، ص۶۱-۵۸.</ref>.
در ماجرای [[ارتداد]]، برخی مانند [[طُلَیحه]]، [[أسود عنسی]]، [[مُسَیلمه]] و سجاح [[ادعای پیامبری]] کردند. در ارتداد و [[مبارزه]] با اینان کسی تردید نداشت. برخی دیگر، آن را با باج‌خواهی [[تفسیر]] می‌کرده یا با کج فهمی [[دینی]]، آن را منحصر به [[زمان]] [[رسالت]] می‌دانستند و یا شخص [[ابوبکر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] و درخور [[گرفتن زکات]] نمی‌دیدند، اما [[حکومت]] برای [[سرکوب]] [[مخالفان]]، همه را یکسان [[مرتد]] نامید. شواهدی نشان می‌دهد بخشی از [[مرتدان]]، برگشته از [[دین]] نبودند، بلکه به حکومت ابوبکر [[اعتراض]] داشتند و [[نبرد]] ابوبکر نیز به نوعی تلاش برای بازگرداندن [[قبایل عرب]] به [[اطاعت]] از حکومت مرکزی بود. نخستین [[شاهد]] آنکه ابوبکر سبب نبرد خود را با مرتدان، خودداری از پرداخت [[زکات]]، گرچه به مقدار زانوبند شتر اعلام داشت<ref>قاضی یوسف، ص۸۰.</ref> و پذیرش تقاضای آنان را نوعی رشوه‌دهی به [[عرب]] وصف کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵-۴.</ref>. نمونه دیگر آنکه، [[مردم]] یمامه زکات را از آن روی به ابوبکر نپرداختند که حکومت وی را مستند به [[قرآن]] و [[سنت]] نمی‌دانستند<ref>مفید، الافصاح، ص۱۲۱؛ الجمل، ص۱۱۸.</ref>، [[حارث بن سراقه]] از قبیله کنده در حضرموت [[یمن]]، [[حارث بن معاویه]] از بزرگان [[بنو تمیم]] و [[عرفجة بن عبدالله هُذلی]] نیز [[خلافت ابوبکر]] را [[نامشروع]] دانسته، [[اهل بیت]] را شایسته خلافت اعلام کردند<ref>واقدی، الرده، ص۱۷۷-۱۷۱.</ref>. قبائل [[بنوفزاره]] و بنو أسد برای [[تحقیر]] وی، او را ابوالفصیل (به معنای شتر بچه از [[مادر]] جدا شده) نامیدند <ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۸۳.</ref>. [[اسکافی]]، ارتداد همگانی عرب را شاهدی بر خطای [[اندیشه]] و غلط بودن [[سیاست]] ابوبکر دانسته، گوید: عموم [[صحابه]] به استناد سخن [[رسول خدا]] {{صل}} با نظر ابوبکر [[مخالف]] بودند<ref>اسکافی، ص۳۴ و ۳۵.</ref>. [[عمر]] نیز در ابتدا نظر ابوبکر را در نبرد با مرتدان نمی‌پذیرفت و به این سخن رسول خدا {{صل}} [[استدلال]] می‌کرد که [[اقرار]] به [[یگانگی خداوند]]، موجب [[امنیت]] [[جان]] و [[مال]] مردم است و حساب آنان با خداست. اما ابوبکر [[اصرار]] داشت با کسانی که میان [[نماز]] و [[زکات]] فرق می‌گذارند و از پرداخت زکات. - گرچه اندک - خودداری می‌کنند، [[مبارزه]] کند. [[عمر]] گوید: بعدها دریافتم شیوه [[ابوبکر]] صحیح بوده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۷۲ و ۳۰۲؛ ابن اعثم، ج۱، ص۶۱-۵۸.</ref>.


پیش از بازگشت [[سپاه اسامه]] به [[مدینه]]، گفتگوی [[نمایندگان]] [[مرتدان]] در معاف بودن از پرداخت زکات به نتیجه نرسید و افرادی از [[قبایل]] [[ذَبیان]] و [[عَبَس]] به مدینه [[حمله]] کردند که با [[آمادگی]] [[مسلمانان]] و [[نگهبانی]] افرادی مانند [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و [[ابن مسعود]] از گذرگاه‌ها روبه رو شده، گریختند و در بازگشت [[مسلمانی]] را کشتند. ابوبکر برای [[نبرد]] با [[شورشیان]] تا ذوالقَصّه (در یک منزلی مدینه در مسیر [[ربذه]]) بیرون رفته، آنان را [[شکست]] داد. آنگاه یازده [[فرمانده]]، از جمله<ref>واقدی، الرده، ص۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۸۳.</ref> [[خالد بن ولید]]، [[عمرو بن عاص]] و [[عکرمة بن ابی جهل]] را با فرمانی مشابه به مناطق [[ارتداد]] فرستاد و با اعلام {{عربی|"الاذان شعار الايمان"}}؛ [[دستور]] داد از نبرد با کسانی که [[اذان]] می‌گویند و نماز می‌خوانند، خودداری شود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۸۳ و ج۱۰، ص۱۷۳.</ref> اما دیگران را بکشند و بسوزانند. در این [[نبردها]] که در مدتی کوتاه به [[پیروزی]] ابوبکر انجامید، [[مسیلمه]] [[کذاب]] در یمامه و أسود عنسی در [[یمن]] کشته شدند و [[اشعث بن قیس]] را با [[غل و زنجیر]] نزد ابوبکر آوردند. ابوبکر وی را بخشید و خواهرش را به [[ازدواج]] وی درآورد <ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۹ و ۳۳۴.</ref>. همچنین در این نبردها، [[خالد بن ولید]]، [[مالک بن نویره]] [[مسلمان]] را به قصد [[تجاوز]] به همسرش کُشت و در همان [[روز]] با همسرش همبستر شد و ابوبکر [[حکم خدا]] را درباره وی [[اجرا]] نکرد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۱ و ۱۳۲؛ ابن اعثم، ج۱، ص۲۰.</ref>. همو اسیرانی را کشت، در حالی که آنان با سرودن شعری اعلام داشتند ما نماز می‌خوانیم، ریختن [[خون]] ما بر [[خالد]] [[حرام]] است و [[خدا]] می‌داند [[کافر]] نیستیم<ref>واقدی، الرده، ص۱۰۷.</ref>. اما به دلیل [[تلاش فوق العاده]] [[خالد]]، بنا بر روایتی [[ابوبکر]] وی را "[[سیف الله]]" نامید<ref>ابن درید، ص۱۴۹.</ref>.
پیش از بازگشت [[سپاه اسامه]] به [[مدینه]]، گفتگوی [[نمایندگان]] [[مرتدان]] در معاف بودن از پرداخت زکات به نتیجه نرسید و افرادی از [[قبایل]] [[ذَبیان]] و [[عَبَس]] به مدینه [[حمله]] کردند که با [[آمادگی]] [[مسلمانان]] و [[نگهبانی]] افرادی مانند [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}}، [[زبیر]]، [[طلحه]] و [[ابن مسعود]] از گذرگاه‌ها روبه رو شده، گریختند و در بازگشت [[مسلمانی]] را کشتند. ابوبکر برای [[نبرد]] با [[شورشیان]] تا ذوالقَصّه (در یک منزلی مدینه در مسیر [[ربذه]]) بیرون رفته، آنان را [[شکست]] داد. آنگاه یازده [[فرمانده]]، از جمله<ref>واقدی، الرده، ص۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۸۳.</ref> [[خالد بن ولید]]، [[عمرو بن عاص]] و [[عکرمة بن ابی جهل]] را با فرمانی مشابه به مناطق [[ارتداد]] فرستاد و با اعلام {{عربی|"الاذان شعار الايمان"}}؛ [[دستور]] داد از نبرد با کسانی که [[اذان]] می‌گویند و نماز می‌خوانند، خودداری شود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۸۳ و ج۱۰، ص۱۷۳.</ref> اما دیگران را بکشند و بسوزانند. در این [[نبردها]] که در مدتی کوتاه به [[پیروزی]] ابوبکر انجامید، [[مسیلمه]] [[کذاب]] در یمامه و أسود عنسی در [[یمن]] کشته شدند و [[اشعث بن قیس]] را با [[غل و زنجیر]] نزد ابوبکر آوردند. ابوبکر وی را بخشید و خواهرش را به [[ازدواج]] وی درآورد <ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۹ و ۳۳۴.</ref>. همچنین در این نبردها، [[خالد بن ولید]]، [[مالک بن نویره]] [[مسلمان]] را به قصد [[تجاوز]] به همسرش کُشت و در همان [[روز]] با همسرش همبستر شد و ابوبکر [[حکم خدا]] را درباره وی [[اجرا]] نکرد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۱ و ۱۳۲؛ ابن اعثم، ج۱، ص۲۰.</ref>. همو اسیرانی را کشت، در حالی که آنان با سرودن شعری اعلام داشتند ما نماز می‌خوانیم، ریختن [[خون]] ما بر [[خالد]] [[حرام]] است و [[خدا]] می‌داند [[کافر]] نیستیم<ref>واقدی، الرده، ص۱۰۷.</ref>. اما به دلیل [[تلاش فوق العاده]] [[خالد]]، بنا بر روایتی [[ابوبکر]] وی را "[[سیف الله]]" نامید<ref>ابن درید، ص۱۴۹.</ref>.
خط ۲۷۷: خط ۲۷۷:
نوید [[فتح]] [[روم]] و [[ایران]] در کلمات [[رسول خدا]] {{صل}}، [[نامه]] آن [[حضرت]] به [[ملوک]]، تجربه [[ناتوانی]] [[دولت]] ساسانی در واقعه ذوقار، انعطاف [[افکار]] عمومی به [[دشمن خارجی]] مشترک و انصراف افکار از [[مخالفت]] با [[خلیفه]]، از جمله علل و عوامل فتوحات است. ابوبکر [[فتوحات اسلامی]] را در اواخر سال دوازدهم، پس از [[پیروزی]] در [[جنگ‌های رده]]، به ترتیب از [[عراق]] و [[شام]] آغاز کرد. او با پیشنهاد [[مثنی بن حارثه شیبانی]] از قبیله بزرگ [[بکر بن وائل]] و از ساکنان [[حیره]]، به فتح عراق پرداخت و [[خالد بن ولید]] را که برای سرکوبی جنگ‌های رده در یمامه بود، به [[فرماندهی]] کل و مثنی را به معاونت وی [[منصوب]] کرد. [[خالد]] از یمامه با [[پشتیبانی]] لشکری به [[فرماندهی]] [[جریر بن عبدالله بجلی]]، پیشروی پیروزمندانه خود را در [[عراق]] تا شهرهای [[حیره]] و [[انبار]] ادامه داد و آن دو را با [[قرارداد]] صلحی و [[عین التمر]] را با [[جنگ]] گشود. آنگاه به [[دستور]] [[ابوبکر]] عازم [[فتح]] [[شام]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۰۷-۲۹۵.</ref>.
نوید [[فتح]] [[روم]] و [[ایران]] در کلمات [[رسول خدا]] {{صل}}، [[نامه]] آن [[حضرت]] به [[ملوک]]، تجربه [[ناتوانی]] [[دولت]] ساسانی در واقعه ذوقار، انعطاف [[افکار]] عمومی به [[دشمن خارجی]] مشترک و انصراف افکار از [[مخالفت]] با [[خلیفه]]، از جمله علل و عوامل فتوحات است. ابوبکر [[فتوحات اسلامی]] را در اواخر سال دوازدهم، پس از [[پیروزی]] در [[جنگ‌های رده]]، به ترتیب از [[عراق]] و [[شام]] آغاز کرد. او با پیشنهاد [[مثنی بن حارثه شیبانی]] از قبیله بزرگ [[بکر بن وائل]] و از ساکنان [[حیره]]، به فتح عراق پرداخت و [[خالد بن ولید]] را که برای سرکوبی جنگ‌های رده در یمامه بود، به [[فرماندهی]] کل و مثنی را به معاونت وی [[منصوب]] کرد. [[خالد]] از یمامه با [[پشتیبانی]] لشکری به [[فرماندهی]] [[جریر بن عبدالله بجلی]]، پیشروی پیروزمندانه خود را در [[عراق]] تا شهرهای [[حیره]] و [[انبار]] ادامه داد و آن دو را با [[قرارداد]] صلحی و [[عین التمر]] را با [[جنگ]] گشود. آنگاه به [[دستور]] [[ابوبکر]] عازم [[فتح]] [[شام]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۰۷-۲۹۵.</ref>.


[[أبوبکر]] در خصوص فتح [[روم]] با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} آن را حرکتی [[پیروز]] [[وصف]] نمود، که در پی آن ابوبکر [[بسیج عمومی]] داده، [[مردم]] را به [[جهاد]] با [[رومیان]] و دستیابی به [[غنایم]] روم [[ترغیب]] کرد<ref> یعقوبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. مردم [[جزیرة العرب]] برخی به [[انگیزه]] [[الهی]] و برخی به انگیزه مادی به [[مدینه]] آمدند. ابوبکر با [[خرسندی]] از استقبال مردم، در روزهای آغازین ماه صفر سال سیزده، سه [[لشکر]] (و لشکر چهارمی برای [[احتیاط]]) آراست؛ آنگاه [[خالد بن سعید بن عاص]] را به [[اصرار]] [[عمر]] از فرماندهی [[عزل]] کرد، فرماندهی کل را به [[ابوعبیده جراح]] داد و تعداد [[سپاهیان]] هر لشکر را به تدریج از سه هزار به ۷۵۰۰ تن افزایش یافت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۲۸ و ۱۲۹.</ref>. [[شرحبیل بن حسنه]]، [[معاذ بن جبل]]، [[عمرو بن عاص]] و [[یزید بن ابی سفیان]] از [[فرماندهان]] شام بودند. ابوبکر به استناد [[حدیثی]] از [[رسول خدا]] {{صل}}، [[یزید بن ابی سفیان]] را دست کم تا دو میل<ref>قاضی، ابویوسف، ص۶.</ref> بدرقه کرد و فرماندهان شام را به اموری مانند [[تقوا]]، دوری از [[تکبر]] [[جاهلی]]، ایراد سخنرانی‌های کوتاه، چگونگی [[برخورد با دشمن]] و [[نمایندگان]] آنان، چگونگی خبردار شدن از اوضاع لشکر، برخورد با [[لشکریان]]، مجالست‌های فرماندهان، انعطاف پذیری آنان و معیار [[انتخاب]] فرماندهان جزء سفارش<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۸ و ۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۱۲-۱۱۴.</ref> و روایاتی در [[لعن]] حاکمان [[ناشایست]] نقل کرد <ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. به گفته [[قتاده]]، ابوبکر لشکریانی را که به شام می‌فرستاد، [[دعا]] می‌کرد تا با [[شمشیر]] یا [[طاعون]] به [[شهادت]] برسند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۱۴۸.</ref> و به روایتی از آنان بر [[شمشیر]] و [[طاعون]] [[بیعت]] می‌گرفت <ref>متقی هندی، ج۴، ص۵۹۸.</ref>. هِرَقل پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] بر بخشی از [[روم]] یا به قول واقدی<ref>فتوح الشام، ص۸.</ref> پس از حرکت مسلمانان از [[مدینه]]، برای مقابله با نیروهای [[مسلمان]] [[سپاه]] گرانی به [[اجنادین]] (منطقه‌ای در [[شام]] از نواحی [[فلسطین]]) فرستاد. [[ابوبکر]] دریافت که [[ابوعبیده جراح]] توان مقابله با چنین لشکری ندارد؛ از این رو، [[تصمیم]] گرفت [[خالد]] را عهده‌دار این مهم کند و با [[مشورت]] برخی از [[صحابه]]، وی را با عنوان [[فرماندهی]] کل از [[عراق]] به شام فرستاد<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۲۲.</ref>. او با [[فتح]] مناطقی در مسیر [[راه]]، در دوازدهم [[جمادی الاول]] [[سال]] سیزده، [[شکست]] [[سختی]] در [[أجنادین]] به هرقل [[تحمیل]] کرد، به گونه‌ای که از [[حمص]] به [[انطاکیه]] گریخت، اما ابوبکر پیش از دریافت خبر این پیروزی درگذشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. شام در دوره ابوبکر تا روی کار آمدن [[عمر]]، چهار [[امیر]] نظامی داشت<ref>ابن شهاب، ص۱۵۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۶.</ref>
[[أبوبکر]] در خصوص فتح [[روم]] با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} آن را حرکتی [[پیروز]] وصف نمود، که در پی آن ابوبکر [[بسیج عمومی]] داده، [[مردم]] را به [[جهاد]] با [[رومیان]] و دستیابی به [[غنایم]] روم [[ترغیب]] کرد<ref> یعقوبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. مردم [[جزیرة العرب]] برخی به [[انگیزه]] [[الهی]] و برخی به انگیزه مادی به [[مدینه]] آمدند. ابوبکر با [[خرسندی]] از استقبال مردم، در روزهای آغازین ماه صفر سال سیزده، سه [[لشکر]] (و لشکر چهارمی برای [[احتیاط]]) آراست؛ آنگاه [[خالد بن سعید بن عاص]] را به [[اصرار]] [[عمر]] از فرماندهی [[عزل]] کرد، فرماندهی کل را به [[ابوعبیده جراح]] داد و تعداد [[سپاهیان]] هر لشکر را به تدریج از سه هزار به ۷۵۰۰ تن افزایش یافت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۲۸ و ۱۲۹.</ref>. [[شرحبیل بن حسنه]]، [[معاذ بن جبل]]، [[عمرو بن عاص]] و [[یزید بن ابی سفیان]] از [[فرماندهان]] شام بودند. ابوبکر به استناد [[حدیثی]] از [[رسول خدا]] {{صل}}، [[یزید بن ابی سفیان]] را دست کم تا دو میل<ref>قاضی، ابویوسف، ص۶.</ref> بدرقه کرد و فرماندهان شام را به اموری مانند [[تقوا]]، دوری از [[تکبر]] [[جاهلی]]، ایراد سخنرانی‌های کوتاه، چگونگی [[برخورد با دشمن]] و [[نمایندگان]] آنان، چگونگی خبردار شدن از اوضاع لشکر، برخورد با [[لشکریان]]، مجالست‌های فرماندهان، انعطاف پذیری آنان و معیار [[انتخاب]] فرماندهان جزء سفارش<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۸ و ۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۱۲-۱۱۴.</ref> و روایاتی در [[لعن]] حاکمان [[ناشایست]] نقل کرد <ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۶.</ref>. به گفته [[قتاده]]، ابوبکر لشکریانی را که به شام می‌فرستاد، [[دعا]] می‌کرد تا با [[شمشیر]] یا [[طاعون]] به [[شهادت]] برسند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۱۴۸.</ref> و به روایتی از آنان بر [[شمشیر]] و [[طاعون]] [[بیعت]] می‌گرفت <ref>متقی هندی، ج۴، ص۵۹۸.</ref>. هِرَقل پس از [[پیروزی]] [[مسلمانان]] بر بخشی از [[روم]] یا به قول واقدی<ref>فتوح الشام، ص۸.</ref> پس از حرکت مسلمانان از [[مدینه]]، برای مقابله با نیروهای [[مسلمان]] [[سپاه]] گرانی به [[اجنادین]] (منطقه‌ای در [[شام]] از نواحی [[فلسطین]]) فرستاد. [[ابوبکر]] دریافت که [[ابوعبیده جراح]] توان مقابله با چنین لشکری ندارد؛ از این رو، [[تصمیم]] گرفت [[خالد]] را عهده‌دار این مهم کند و با [[مشورت]] برخی از [[صحابه]]، وی را با عنوان [[فرماندهی]] کل از [[عراق]] به شام فرستاد<ref>واقدی، فتوح الشام، ص۲۲.</ref>. او با [[فتح]] مناطقی در مسیر [[راه]]، در دوازدهم [[جمادی الاول]] [[سال]] سیزده، [[شکست]] [[سختی]] در [[أجنادین]] به هرقل [[تحمیل]] کرد، به گونه‌ای که از [[حمص]] به [[انطاکیه]] گریخت، اما ابوبکر پیش از دریافت خبر این پیروزی درگذشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۵ و ۱۳۶.</ref>. شام در دوره ابوبکر تا روی کار آمدن [[عمر]]، چهار [[امیر]] نظامی داشت<ref>ابن شهاب، ص۱۵۱.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۶.</ref>


== اقدامات [[مالی]] ==
== اقدامات [[مالی]] ==
خط ۳۰۵: خط ۳۰۵:


== مسائل [[قضایی]] ==
== مسائل [[قضایی]] ==
میان ابوبکر و عمر در معنای کلاله [[اختلاف]] نظر بود. [[ابوبکر]] آن را به مرد بدون [[پدر]] و فرزند، و [[عمر]] به مرد بدون فرزند معنا می‌کرد. عمر در لحظات پایانی عمرش به دلیل موافقت با ابوبکر از نظر خود برگشت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۳۰۴.</ref>. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref>، نظر [[اجتهادی]] ابوبکر را در معنای کلاله رد کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[یَعلی بن مُنیه]]، [[کارگزار]] ابوبکر در [[یمن]]، [[دست]] دزدی را [[برید]]. او در زمانی بعد، مهمان ابوبکر شد و پیوسته شب‌ها به [[عبادت]] پرداخت، روزها [[روزه]] گرفت و بریدن دستش را [[ظلم و ستم]] [[یَعلی بن مُنیه]] [[وصف]] می‌کرد. ابوبکر از دزدی و این گونه عبادت وی حیران بود که سارق، گردن‌بند [[اسماء بنت عمیس]]، [[همسر]] [[خلیفه]] را نیز دزدید و گریخت. خلیفه، دست دیگر یا به روایتی پای او را نیز برید. این [[فتوا]] و [[عمل]] ابوبکر، در [[فقه اسلامی]] مبنای فتوای گروهی<ref>ر. ک: مالک، ج۲، ص۸۳۶؛ شافعی، ج۶، ص۱۶۲.</ref> قرار گرفته است و گروهی نیز آن را [[خطا]] دانسته، قطع دست را در مرتبه دوم [[مخالف]] نظر همه [[فقهای اسلامی]] پنداشته‌اند <ref>ر. ک: فضل بن شاذان، ص۱۷۸.</ref>.
میان ابوبکر و عمر در معنای کلاله [[اختلاف]] نظر بود. [[ابوبکر]] آن را به مرد بدون [[پدر]] و فرزند، و [[عمر]] به مرد بدون فرزند معنا می‌کرد. عمر در لحظات پایانی عمرش به دلیل موافقت با ابوبکر از نظر خود برگشت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۳۰۴.</ref>. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref>، نظر [[اجتهادی]] ابوبکر را در معنای کلاله رد کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[یَعلی بن مُنیه]]، [[کارگزار]] ابوبکر در [[یمن]]، [[دست]] دزدی را [[برید]]. او در زمانی بعد، مهمان ابوبکر شد و پیوسته شب‌ها به [[عبادت]] پرداخت، روزها [[روزه]] گرفت و بریدن دستش را [[ظلم و ستم]] [[یَعلی بن مُنیه]] وصف می‌کرد. ابوبکر از دزدی و این گونه عبادت وی حیران بود که سارق، گردن‌بند [[اسماء بنت عمیس]]، [[همسر]] [[خلیفه]] را نیز دزدید و گریخت. خلیفه، دست دیگر یا به روایتی پای او را نیز برید. این [[فتوا]] و [[عمل]] ابوبکر، در [[فقه اسلامی]] مبنای فتوای گروهی<ref>ر. ک: مالک، ج۲، ص۸۳۶؛ شافعی، ج۶، ص۱۶۲.</ref> قرار گرفته است و گروهی نیز آن را [[خطا]] دانسته، قطع دست را در مرتبه دوم [[مخالف]] نظر همه [[فقهای اسلامی]] پنداشته‌اند <ref>ر. ک: فضل بن شاذان، ص۱۷۸.</ref>.


[[رسول خدا]] {{صل}} ماتع را که از مخنثین [[مدینه]] بود، به سبب شیفتگی‌اش به [[زنان]] به چراگاه‌ها [[تبعید]] کرد. او پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] به مدینه آمد، ولی ابوبکر و پس از وی عمر، به [[احترام]] حُکم رسول خدا {{صل}} او را به تبعیدگاه خود بازگرداندند. اما پس از عمر به مدینه آمد و با [[مردم]] [[زندگی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۱۹.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} ماتع را که از مخنثین [[مدینه]] بود، به سبب شیفتگی‌اش به [[زنان]] به چراگاه‌ها [[تبعید]] کرد. او پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] به مدینه آمد، ولی ابوبکر و پس از وی عمر، به [[احترام]] حُکم رسول خدا {{صل}} او را به تبعیدگاه خود بازگرداندند. اما پس از عمر به مدینه آمد و با [[مردم]] [[زندگی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۱۹.</ref>.
خط ۳۲۲: خط ۳۲۲:
عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.
عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.


[[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد می‌کردی، تو را [[انتخاب]] می‌کردم. اما برخی از این رایزنی‌ها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با [[وصف]] عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بی‌اعتنایی گفت: می‌گویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] می‌کرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفه پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مُهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} فرمود: "مطلب پنهانی نیست؛ می‌دانیم کیست". پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسه‌ای خصوصی به عمر سفارش‌هایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>.
[[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد می‌کردی، تو را [[انتخاب]] می‌کردم. اما برخی از این رایزنی‌ها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با وصف عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بی‌اعتنایی گفت: می‌گویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] می‌کرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفه پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مُهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} فرمود: "مطلب پنهانی نیست؛ می‌دانیم کیست". پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسه‌ای خصوصی به عمر سفارش‌هایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>.


بر اساس روایت دیگری، [[عبدالرحمان بن عوف]] [[مخالف]] انتخاب عمر بود و ابوبکر با این تعبیر که هر یک از شما باد در دماغ انداخته، خواهان دستیابی به خلافت هستید، [[مخالفان]] را [[سرزنش]] کرد و آنان را [[دنیاطلب]] خواند و افزود: در [[آینده]] چنان [[دنیا]] و [[رفاه]] به شما روی آورد که خوابیدن بر پشمینه آذری را [[خفتن]] برخار بدانید. آنگاه از گذشته خود بدین شرح اظهار [[تأسف]] کرد: ای کاش این سه کار را ترک می‌کردم: [[پذیرش خلافت]]، [[یورش]] به [[خانه]] [[فاطمه]] {{ع}}، زنده [[سوزاندن]] فجاءه. ای کاش این سه کار را انجام می‌دادم: در منطقه ذوالقصه ماندن هنگام فرستادن [[خالد]] برای [[نبرد]] با [[مرتدان]]، فرستادن [[عمر]] به [[عراق]]، کشتن [[اشعث بن قیس]]. ای کاش این سه موضوع را از [[رسول خدا]] {{صل}} می‌پرسیدم: [[جانشین]] آن [[حضرت]] برای [[رفع اختلاف]] [[انصار]] در [[خلافت]] و [[میراث]] خاله و عمه<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه و طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹ به جای خاله، دختر برادر آورده‌اند.</ref> تعبیر {{عربی|"فقال الناس... قال: اتخوفوني}}؛ در [[روایت]] [[قاضی]] [[ابویوسف]]<ref>قاضی، ابویوسف، ص۱۰.</ref>، بیانگر نوعی [[اعتراض]] عمومی و شدید [[مردم]] به [[جانشینی]] عمر است. اما [[ابوبکر]] برخلاف میل مردم، عمر را برگزید و در قدمی بالاتر، ضمن وصایایی، او را از وجود [[مخالفان]]، نام آنان و نوع برخوردش با ایشان [[آگاه]] کرد.
بر اساس روایت دیگری، [[عبدالرحمان بن عوف]] [[مخالف]] انتخاب عمر بود و ابوبکر با این تعبیر که هر یک از شما باد در دماغ انداخته، خواهان دستیابی به خلافت هستید، [[مخالفان]] را [[سرزنش]] کرد و آنان را [[دنیاطلب]] خواند و افزود: در [[آینده]] چنان [[دنیا]] و [[رفاه]] به شما روی آورد که خوابیدن بر پشمینه آذری را [[خفتن]] برخار بدانید. آنگاه از گذشته خود بدین شرح اظهار [[تأسف]] کرد: ای کاش این سه کار را ترک می‌کردم: [[پذیرش خلافت]]، [[یورش]] به [[خانه]] [[فاطمه]] {{ع}}، زنده [[سوزاندن]] فجاءه. ای کاش این سه کار را انجام می‌دادم: در منطقه ذوالقصه ماندن هنگام فرستادن [[خالد]] برای [[نبرد]] با [[مرتدان]]، فرستادن [[عمر]] به [[عراق]]، کشتن [[اشعث بن قیس]]. ای کاش این سه موضوع را از [[رسول خدا]] {{صل}} می‌پرسیدم: [[جانشین]] آن [[حضرت]] برای [[رفع اختلاف]] [[انصار]] در [[خلافت]] و [[میراث]] خاله و عمه<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه و طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹ به جای خاله، دختر برادر آورده‌اند.</ref> تعبیر {{عربی|"فقال الناس... قال: اتخوفوني}}؛ در [[روایت]] [[قاضی]] [[ابویوسف]]<ref>قاضی، ابویوسف، ص۱۰.</ref>، بیانگر نوعی [[اعتراض]] عمومی و شدید [[مردم]] به [[جانشینی]] عمر است. اما [[ابوبکر]] برخلاف میل مردم، عمر را برگزید و در قدمی بالاتر، ضمن وصایایی، او را از وجود [[مخالفان]]، نام آنان و نوع برخوردش با ایشان [[آگاه]] کرد.
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش