جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
به نظر میآید وی پیش از آنکه به [[شهرت]] برسد، به [[شغل]] [[پدری]] [[اشتغال]] داشته و در همین حال نیز به [[سرودن شعر]] مشغول بوده است. مشهور است که برخی [[جوانان]] که به [[شعر]] و [[شاعری]] علاقهمند بودند، به نزد وی میرفتند و با او درباره شعر و [[ادب]]، گفتوگو میکردند و گاه بر سفالهایش اشعار او را مینوشتند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۱- ۲۹۲.</ref>. هر چند وی در [[کوفه]] به شاعری شهره شد، در این [[شهر]] نتوانست از طریق شاعری به [[ثروت]] و مکنتی دست یابد. از این رو، مانند دیگر شعرای همعصر خود چون ابونواس، راهی [[دارالخلافه]] [[بغداد]] شد و در آنجا کوشید که از طریق نزدیکی به [[دستگاه خلافت]] به [[رفاه]] برسد و ثروتی بیندوزد. آنچه آشکار است، این است که وی به این خواسته خود میرسد و به دربار [[خلیفه]] وقت، [[مهدی عباسی]]، [[راه]] مییابد و تا مدتی در [[سفر]] و حضر ملازم وی میگردد و با اشعار و [[مدایح]] خود، خاطر خلیفه را حتی در لحظات [[خشم]] و [[غضب]] خوش میکند<ref>التذکرة الحمدونیة، ج۹، ص۱۵۱؛ إعتاب الکتاب، ص۷۳.</ref>. اما چنان که رسم [[اهل]] [[قدرت]] است، خلیفه وی را به [[جهت]] پارهای نافرمانیها و سخنان ناخوشایند به شدت [[آزار]] میدهد. گفتهاند به [[دستور]] خلیفه به سبب شعری صد ضربه تازیانه خورد<ref>زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۳.</ref>. البته وی چون دیگر [[شاعران]] این عصر، در [[مقام]] هجوگویی کمتر کسی را معذور میداشت و حتی به [[زنان]] نیز با اشعار خود تعرض میکرد. اشعار وی در هجو سُعدی، زنی از [[موالی]] بنی مُعن از زمره این اشعار است که برای وی [[عقوبت]] بسیار [[سختی]] به دنبال داشت<ref>الأغانی، ج۱۵، ص۱۸۴.</ref>. | به نظر میآید وی پیش از آنکه به [[شهرت]] برسد، به [[شغل]] [[پدری]] [[اشتغال]] داشته و در همین حال نیز به [[سرودن شعر]] مشغول بوده است. مشهور است که برخی [[جوانان]] که به [[شعر]] و [[شاعری]] علاقهمند بودند، به نزد وی میرفتند و با او درباره شعر و [[ادب]]، گفتوگو میکردند و گاه بر سفالهایش اشعار او را مینوشتند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۱- ۲۹۲.</ref>. هر چند وی در [[کوفه]] به شاعری شهره شد، در این [[شهر]] نتوانست از طریق شاعری به [[ثروت]] و مکنتی دست یابد. از این رو، مانند دیگر شعرای همعصر خود چون ابونواس، راهی [[دارالخلافه]] [[بغداد]] شد و در آنجا کوشید که از طریق نزدیکی به [[دستگاه خلافت]] به [[رفاه]] برسد و ثروتی بیندوزد. آنچه آشکار است، این است که وی به این خواسته خود میرسد و به دربار [[خلیفه]] وقت، [[مهدی عباسی]]، [[راه]] مییابد و تا مدتی در [[سفر]] و حضر ملازم وی میگردد و با اشعار و [[مدایح]] خود، خاطر خلیفه را حتی در لحظات [[خشم]] و [[غضب]] خوش میکند<ref>التذکرة الحمدونیة، ج۹، ص۱۵۱؛ إعتاب الکتاب، ص۷۳.</ref>. اما چنان که رسم [[اهل]] [[قدرت]] است، خلیفه وی را به [[جهت]] پارهای نافرمانیها و سخنان ناخوشایند به شدت [[آزار]] میدهد. گفتهاند به [[دستور]] خلیفه به سبب شعری صد ضربه تازیانه خورد<ref>زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۳.</ref>. البته وی چون دیگر [[شاعران]] این عصر، در [[مقام]] هجوگویی کمتر کسی را معذور میداشت و حتی به [[زنان]] نیز با اشعار خود تعرض میکرد. اشعار وی در هجو سُعدی، زنی از [[موالی]] بنی مُعن از زمره این اشعار است که برای وی [[عقوبت]] بسیار [[سختی]] به دنبال داشت<ref>الأغانی، ج۱۵، ص۱۸۴.</ref>. | ||
ابوالعتاهیه در دوران مهدی عباسی به [[زندان]] نیز افتاد و به وساطت [[یزید بن منصور]] که نزد [[خلیفه]] جایگاه رفیعی داشت از [[محبس]] [[رهایی]] یافت<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۲؛ الأغانی، ج۴، ص۲۸۶.</ref>. چنان که از برخی منابع به دست میآید، ابوالعتاهیه مدتی از [[سرودن شعر]] [[امتناع]] کرده و از این بابت موجبات [[ناراحتی]] خلیفه را فراهم آورده بود. خلیفه او را به [[زندان]] میافکند تا خواسته وی را برآورد<ref>زینة المجالس، ص۴۳۹.</ref>. احتمالاً این امر به داستان عاشقی وی بیارتباط نبوده است. اوج [[مشکلات]] وی در عصر [[خلافت]] [[مهدی عباسی]]، مرتبط با علاقه یافتن وی به [[کنیز]] ریطه، [[همسر]] خلیفه است. این کنیز که عُتبه نام داشت از وجاهت بسیاری برخوردار بود و ابوالعتاهیه خواستار [[نکاح]] وی بود، اما او کمتر توجهی به شاعر نداشت و در مقابل سوز و گدازهای وی طریق [[بیاعتنایی]] پیشه میکرد<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۶۳.</ref>. علاقه وی به این کنیز، چنان که از ابوالعتاهیه [[روایت]] شده، مدتها پیش از ورود به [[دارالخلافه]] شروع شده و کنیزک نیز در ابتدا با وی طریق مهر و [[جفا]] را توأمان پیش گرفته بوده و او را [[آزار]] میداده است<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۲.</ref>. ابوالعتاهیه اشعار بسیاری در | ابوالعتاهیه در دوران مهدی عباسی به [[زندان]] نیز افتاد و به وساطت [[یزید بن منصور]] که نزد [[خلیفه]] جایگاه رفیعی داشت از [[محبس]] [[رهایی]] یافت<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۲؛ الأغانی، ج۴، ص۲۸۶.</ref>. چنان که از برخی منابع به دست میآید، ابوالعتاهیه مدتی از [[سرودن شعر]] [[امتناع]] کرده و از این بابت موجبات [[ناراحتی]] خلیفه را فراهم آورده بود. خلیفه او را به [[زندان]] میافکند تا خواسته وی را برآورد<ref>زینة المجالس، ص۴۳۹.</ref>. احتمالاً این امر به داستان عاشقی وی بیارتباط نبوده است. اوج [[مشکلات]] وی در عصر [[خلافت]] [[مهدی عباسی]]، مرتبط با علاقه یافتن وی به [[کنیز]] ریطه، [[همسر]] خلیفه است. این کنیز که عُتبه نام داشت از وجاهت بسیاری برخوردار بود و ابوالعتاهیه خواستار [[نکاح]] وی بود، اما او کمتر توجهی به شاعر نداشت و در مقابل سوز و گدازهای وی طریق [[بیاعتنایی]] پیشه میکرد<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۶۳.</ref>. علاقه وی به این کنیز، چنان که از ابوالعتاهیه [[روایت]] شده، مدتها پیش از ورود به [[دارالخلافه]] شروع شده و کنیزک نیز در ابتدا با وی طریق مهر و [[جفا]] را توأمان پیش گرفته بوده و او را [[آزار]] میداده است<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۲.</ref>. ابوالعتاهیه اشعار بسیاری در وصف این کنیز و [[عشق]] او سرود که منابع متعددی به ذکر آنها پرداختهاند<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰-۲۶۱؛ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۲؛ صبح الأعشی، ج۲، ص۲۳۲.</ref>. غیر از عاشقی، انگیزههای دیگری از جمله [[مالدوستی]] و رسیدن به جایگاهی [[برتر]] نزد خلیفه برای این اظهار علاقه بیان شده است که به [[جهت]] علاقه وافر ابوالعتاهیه به [[ثروت]]، امری بعید نیست. | ||
بالاخره [[اصرار]] شاعر در وصف [[محبوب]] برای وی مشکلزا شد و موجبات به [[حبس]] افتادن وی را مهیا ساخت. [[مهدی]] وی را از زندان [[آزاد]] کرد، اما [[هارون الرشید]] دوباره وی را به زندان انداخت و البته او نیز پس از مدتی شاعر دلسوخته را آزاد کرد<ref>الشعر و الشعراء، ج۲، ص۷۹۲.</ref>. محتمل است آنچه در باب وساطت [[یزید بن منصور]] در [[آزادی]] وی در عبارات پیشین گفته شد، مرتبط به همین [[حبس]] باشد. محیط [[زندان]] و آزارهای بسیاری که وی در آن دید، در روند [[زندگی]] وی و [[گرایش]] او به نوع خاصی از [[سلوک]] با [[خلفا]] و زیستن در [[دنیا]] و حتی [[سرودن شعر]] تأثیر بسزایی داشت. او در برابر خلفا مطیعتر شد و تنها به [[مدح]] ایشان مشغول بود و آنچه موجبات [[خشم]] ایشان را فراهم میکرد، نمیگفت و انجام نمیداد. او از [[همنشینی]] با هرزگان و مخنثان که حتی در سالهای حضور نزد [[مهدی]] نیز از آن ابا نداشت، کناره جست و به مطالعه [[متون دینی]] و کتب [[کلامی]] پرداخت و اندیشههای [[مذاهب]] مختلف را بررسی کرد<ref>تاریخ الأدب العربی، فاخوری، ص۴۱۸.</ref>. گرایش وی به [[شیعیان زیدی]] محتملاً مرتبط با این دوران است. او در عصر [[خلیفه]] بعد، [[موسی]] الهادی، نیز در دربار بود و اشعار بسیاری در مدح وی و اطرافیانش سرود و در موقعیتهای مختلف در کنار خلیفه بود<ref>بهجة المجالس، ج۲، ص۱۸۰؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۷؛ العمدة فی صناعة الشعر و نقده، ج۲، ص۸۱۱.</ref>. گویا در این دوران میان [[هارون الرشید]] و [[هادی عباسی]] که هر دو [[فرزندان مهدی]] بودند، رقابتی در تصاحب و ملازمت ابوالعتاهیه بوده است و به [[دستور]] [[هادی]]، شاعر سرانجام به دربار وی پیوسته است<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۶.</ref>. [[ابوالفرج اصفهانی]] میگوید که وی در این دوران گاه به صلههای بسیاری رسید و از نظر [[مالی]] کاملاً [[بینیاز]] شد<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۷.</ref>. | بالاخره [[اصرار]] شاعر در وصف [[محبوب]] برای وی مشکلزا شد و موجبات به [[حبس]] افتادن وی را مهیا ساخت. [[مهدی]] وی را از زندان [[آزاد]] کرد، اما [[هارون الرشید]] دوباره وی را به زندان انداخت و البته او نیز پس از مدتی شاعر دلسوخته را آزاد کرد<ref>الشعر و الشعراء، ج۲، ص۷۹۲.</ref>. محتمل است آنچه در باب وساطت [[یزید بن منصور]] در [[آزادی]] وی در عبارات پیشین گفته شد، مرتبط به همین [[حبس]] باشد. محیط [[زندان]] و آزارهای بسیاری که وی در آن دید، در روند [[زندگی]] وی و [[گرایش]] او به نوع خاصی از [[سلوک]] با [[خلفا]] و زیستن در [[دنیا]] و حتی [[سرودن شعر]] تأثیر بسزایی داشت. او در برابر خلفا مطیعتر شد و تنها به [[مدح]] ایشان مشغول بود و آنچه موجبات [[خشم]] ایشان را فراهم میکرد، نمیگفت و انجام نمیداد. او از [[همنشینی]] با هرزگان و مخنثان که حتی در سالهای حضور نزد [[مهدی]] نیز از آن ابا نداشت، کناره جست و به مطالعه [[متون دینی]] و کتب [[کلامی]] پرداخت و اندیشههای [[مذاهب]] مختلف را بررسی کرد<ref>تاریخ الأدب العربی، فاخوری، ص۴۱۸.</ref>. گرایش وی به [[شیعیان زیدی]] محتملاً مرتبط با این دوران است. او در عصر [[خلیفه]] بعد، [[موسی]] الهادی، نیز در دربار بود و اشعار بسیاری در مدح وی و اطرافیانش سرود و در موقعیتهای مختلف در کنار خلیفه بود<ref>بهجة المجالس، ج۲، ص۱۸۰؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۷؛ العمدة فی صناعة الشعر و نقده، ج۲، ص۸۱۱.</ref>. گویا در این دوران میان [[هارون الرشید]] و [[هادی عباسی]] که هر دو [[فرزندان مهدی]] بودند، رقابتی در تصاحب و ملازمت ابوالعتاهیه بوده است و به [[دستور]] [[هادی]]، شاعر سرانجام به دربار وی پیوسته است<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۶.</ref>. [[ابوالفرج اصفهانی]] میگوید که وی در این دوران گاه به صلههای بسیاری رسید و از نظر [[مالی]] کاملاً [[بینیاز]] شد<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۹۷.</ref>. |