سرگذشت زندگی امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:
{{همچنین|امامت امام حسین}}
{{همچنین|امامت امام حسین}}
این دوره که در بستر زمانی یازده ساله قرار دارد، بیش از ده سال با دوره زمامداری [[معاویه]] و حدود شش ماه با دوره [[حکومت یزید]] هم‏عصر است.<ref>[[حسن عاشوری لنگرودی|عاشوری لنگرودی، حسن]]، [[حیات سیاسی اجتماعی امام حسین (مقاله)|مقاله «حیات سیاسی اجتماعی امام حسین»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۱ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱]] ص ۴۲.</ref>
این دوره که در بستر زمانی یازده ساله قرار دارد، بیش از ده سال با دوره زمامداری [[معاویه]] و حدود شش ماه با دوره [[حکومت یزید]] هم‏عصر است.<ref>[[حسن عاشوری لنگرودی|عاشوری لنگرودی، حسن]]، [[حیات سیاسی اجتماعی امام حسین (مقاله)|مقاله «حیات سیاسی اجتماعی امام حسین»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۱ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱]] ص ۴۲.</ref>
بعد از [[شهادت امام مجتبی]] {{ع}} در [[سال پنجاه هجری قمری]]، بار [[عظیم]] امامت بر دوش [[حسین بن علی]] {{ع}} سنگینی نمود و امامت به آن حضرت منتقل شد.
این دوره برای شیعیان دوره‌ای بسیار سخت و [[ناگواری]] بود. [[روز]] به روز [[فتنه‌ها]] و [[بلاها]] بر [[ضد]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} و [[شیعیان علی]] گسترش می‌یافت. [[سلیم بن قیس هلالی]] در بیان وضعیت این [[زمان]] می‌نویسد: «هنگامی که امام حسن {{ع}} [[رحلت]] نمود، [[بلا]] و [[فتنه]] بر شیعیان افزوده شد. پس شیعه‌ای وجود نداشت، مگر آنکه می‌ترسید از سوی [[حکومت]] کشته شود، و یا دستگیر و [[تبعید]] و فراری گردد»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}} ازْدَادَ الْبَلَاءُ وَ الْفِتْنَةُ فَلَمْ يَبْقَ لِلَّهِ وَلِيٌّ إِلَّا خَائِفٌ عَلَى نَفْسِهِ أَوْ مَقْتُولٌ‏ أَوْ طَرِيدٌ أَوْ شَرِيدٌ‏}}؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[حسن عاشوری لنگرودی|عاشوری لنگرودی، حسن]]، [[حیات سیاسی اجتماعی امام حسین (مقاله)|مقاله «حیات سیاسی اجتماعی امام حسین»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۱ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱]] ص ۵۶.</ref>


پس از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} دوران تصدی [[امامت امام حسین]] {{ع}} آغاز شد. در این ایام [[معاویه]] به آشکارترین صورت، [[خلافت]] را به [[سلطنت]] مبدّل کرده بود و از هیچ [[فسق]] و فجوری روی‌گردان نبود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۷، ص۱۲۷.</ref>. او برخلاف [[معاهده]] با [[امام حسن]] {{ع}}، خود را «[[امیرالمؤمنین]]» خواند و [[خلافت]] را موروثی کرد و [[سنت]] [[سب و لعن امام علی]] را وسعت بخشید و [[شیعیان]] را آشکار و [[نهان]] مورد [[آزار]] قرار داد و بسیاری از ایشان را به [[قتل]] رساند<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۳.</ref>. او صراحتاً اظهار کرد که برای [[اقامه نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[زکات]] نجنگیده و تنها برای این جنگیده که بر [[مردم]] [[حکومت]] کند، چه [[رضایت]] داشته باشند و چه رضایت نداشته باشند<ref>شرح الأخبار، ج۲، ص۵۳۳.</ref>. چیزی که بیش از همه موجبات [[نگرانی]] شده بود، [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] بود. یزید از همان [[نوجوانی]] شخصی [[فاسق]] و [[بی‌رحم]] بود و حکایت [[کفر]] و [[شراب خواری]] وی مشهور خاص و عام<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۷، ص۴۲۹؛ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ تسلیة المجالس، ج۲، ص۱۵۲.</ref>. [[معاویه]] از [[سال ۵۶ق]] تمام [[کوشش]] خود را مصروف تثبیت پایه‌های [[خلافت یزید]] پس از خود کرد. جز [[مدینه]] دیگر [[شهرها]] در مقابل این [[انتخاب]] [[مقاومت]] نکردند. در مدینه نیز علاوه بر [[امام حسین]] {{ع}}، [[ابن عباس]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالرحمن بن ابوبکر]] مهم‌ترین [[مخالفان]] این قضیه بودند. او برای اینکه امام حسین {{ع}} را از میدان به در کند و او را به پذیرش ولایت‌عهدی یزید مجاب و مجبور کند، به حضرت [[تهمت]] زد که تو برخلاف عهدی که برادرت بسته علیه من و حکومتم دست به [[اقدام]] زده‌ای که این موجب [[فتنه]] در [[دین]] و [[امّت]] است. [[امام]] در نامه‌ای طولانی این ادعا را رد کرده و آن را تهمت متملقان دانست و بیان داشت قصد [[جهاد]] با تو را ندارم، اما در اینکه اقدام به جهاد نمی‌کنم از [[خداوند]] بیمناکم. حضرت در این [[نامه]] بخش مهمی از فجایع دوران حکومتش را متذکر شد و او را به جهت کشتن بی‌دلیل مسلمانانی چون [[حجر بن عدی]]، [[عمرو بن حمق]] و حضرمی‌که همه از [[مسلمانان]] صاحب [[فضیلت]] بودند [[مذمت]] کرد. امام حسین {{ع}} به [[معاویه]] گفت تو برخلاف فرموده [[رسول خدا]] {{صل}} کسی چون [[زیاد بن سمیه]] را به پدرت منسوب داشتی و او را در [[کشتار]] [[مسلمانان]] [[اختیار]] تام دادی. [[امام]] او را به جهت رفتارش نسبت به [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و شیعیانش [[سرزنش]] کرد و فرمود [[علی]] {{ع}} همان کسی است که مقدّمات نشستن تو را بر تخت [[خلافت]] فراهم آورده و اگر مجاهدات او نبود، مهم‌ترین کار تو و اطرافیانت این بود که به کوچ زمستانی و تابستانی بروید. حضرت در پاسخ معاویه که از فتنه‌افکنی [[حسین]] {{ع}} ابراز [[نگرانی]] کرده بود، فرمود که من فتنه‌ای برای این [[امّت]] فجیع‌تر از تو و حکومت‌ات نمی‌شناسم و کاری را مهم‌تر و بر‌تر از مقابله با تو برای خودم و این امّت نمی‌دانم. حسین {{ع}} به او نوشت که تو هیچ عهدی نبسته‌ای که بدان [[وفا]] کرده باشی. در پایان این [[نامه]] مهم، حضرت [[روز جزا]] را به یاد معاویه آورد و به او فرمود [[خداوند]] هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند که [[مردم]] را به محض [[گمان]]، دستگیر می‌کنی و [[اولیای خدا]] را با [[تهمت]] می‌کشی و از خانه‌هایشان [[تبعید]] می‌کنی و برای پسرت که شراب‌خوار و سگ‌باز است [[بیعت]] می‌گیری و در این راه از [[فریب]] [[عوام]] و [[ترساندن]] [[خواص]] استفاده می‌کنی<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۴۹-۵۱؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱۲.</ref>.  
پس از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} دوران تصدی [[امامت امام حسین]] {{ع}} آغاز شد. در این ایام [[معاویه]] به آشکارترین صورت، [[خلافت]] را به [[سلطنت]] مبدّل کرده بود و از هیچ [[فسق]] و فجوری روی‌گردان نبود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۷، ص۱۲۷.</ref>. او برخلاف [[معاهده]] با [[امام حسن]] {{ع}}، خود را «[[امیرالمؤمنین]]» خواند و [[خلافت]] را موروثی کرد و [[سنت]] [[سب و لعن امام علی]] را وسعت بخشید و [[شیعیان]] را آشکار و [[نهان]] مورد [[آزار]] قرار داد و بسیاری از ایشان را به [[قتل]] رساند<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۳.</ref>. او صراحتاً اظهار کرد که برای [[اقامه نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[زکات]] نجنگیده و تنها برای این جنگیده که بر [[مردم]] [[حکومت]] کند، چه [[رضایت]] داشته باشند و چه رضایت نداشته باشند<ref>شرح الأخبار، ج۲، ص۵۳۳.</ref>. چیزی که بیش از همه موجبات [[نگرانی]] شده بود، [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] بود. یزید از همان [[نوجوانی]] شخصی [[فاسق]] و [[بی‌رحم]] بود و حکایت [[کفر]] و [[شراب خواری]] وی مشهور خاص و عام<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۷، ص۴۲۹؛ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ تسلیة المجالس، ج۲، ص۱۵۲.</ref>. [[معاویه]] از [[سال ۵۶ق]] تمام [[کوشش]] خود را مصروف تثبیت پایه‌های [[خلافت یزید]] پس از خود کرد. جز [[مدینه]] دیگر [[شهرها]] در مقابل این [[انتخاب]] [[مقاومت]] نکردند. در مدینه نیز علاوه بر [[امام حسین]] {{ع}}، [[ابن عباس]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالرحمن بن ابوبکر]] مهم‌ترین [[مخالفان]] این قضیه بودند. او برای اینکه امام حسین {{ع}} را از میدان به در کند و او را به پذیرش ولایت‌عهدی یزید مجاب و مجبور کند، به حضرت [[تهمت]] زد که تو برخلاف عهدی که برادرت بسته علیه من و حکومتم دست به [[اقدام]] زده‌ای که این موجب [[فتنه]] در [[دین]] و [[امّت]] است. [[امام]] در نامه‌ای طولانی این ادعا را رد کرده و آن را تهمت متملقان دانست و بیان داشت قصد [[جهاد]] با تو را ندارم، اما در اینکه اقدام به جهاد نمی‌کنم از [[خداوند]] بیمناکم. حضرت در این [[نامه]] بخش مهمی از فجایع دوران حکومتش را متذکر شد و او را به جهت کشتن بی‌دلیل مسلمانانی چون [[حجر بن عدی]]، [[عمرو بن حمق]] و حضرمی‌که همه از [[مسلمانان]] صاحب [[فضیلت]] بودند [[مذمت]] کرد. امام حسین {{ع}} به [[معاویه]] گفت تو برخلاف فرموده [[رسول خدا]] {{صل}} کسی چون [[زیاد بن سمیه]] را به پدرت منسوب داشتی و او را در [[کشتار]] [[مسلمانان]] [[اختیار]] تام دادی. [[امام]] او را به جهت رفتارش نسبت به [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و شیعیانش [[سرزنش]] کرد و فرمود [[علی]] {{ع}} همان کسی است که مقدّمات نشستن تو را بر تخت [[خلافت]] فراهم آورده و اگر مجاهدات او نبود، مهم‌ترین کار تو و اطرافیانت این بود که به کوچ زمستانی و تابستانی بروید. حضرت در پاسخ معاویه که از فتنه‌افکنی [[حسین]] {{ع}} ابراز [[نگرانی]] کرده بود، فرمود که من فتنه‌ای برای این [[امّت]] فجیع‌تر از تو و حکومت‌ات نمی‌شناسم و کاری را مهم‌تر و بر‌تر از مقابله با تو برای خودم و این امّت نمی‌دانم. حسین {{ع}} به او نوشت که تو هیچ عهدی نبسته‌ای که بدان [[وفا]] کرده باشی. در پایان این [[نامه]] مهم، حضرت [[روز جزا]] را به یاد معاویه آورد و به او فرمود [[خداوند]] هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند که [[مردم]] را به محض [[گمان]]، دستگیر می‌کنی و [[اولیای خدا]] را با [[تهمت]] می‌کشی و از خانه‌هایشان [[تبعید]] می‌کنی و برای پسرت که شراب‌خوار و سگ‌باز است [[بیعت]] می‌گیری و در این راه از [[فریب]] [[عوام]] و [[ترساندن]] [[خواص]] استفاده می‌کنی<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۴۹-۵۱؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱۲.</ref>.  
۲۱۸٬۹۱۲

ویرایش