پرش به محتوا

صفات الهی در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
خط ۷: خط ۷:


== اسما و صفات الهی ==
== اسما و صفات الهی ==
دو اصطلاح [[کلامی]] برای اشاره به مراتبی از [[کمالات]]. روایت‌های متعددی از [[امام رضا]] {{ع}} درباره [[حقیقت]] و توقیفی بودن [[اسما]] و [[صفات الهی]]، [[برتری]] برخی از نام‌ها بر برخی دیگر و [[تشویق]] [[خلق]] به خواندن [[خداوند]] به اسما و صفات الهی و... در [[منابع روایی]] موجود است که در این مقال به بررسی آنها می‌پردازیم. بنابر بیان اهل لغت، همزه «اسم» همزه وصل است و اصل آن از «سُمو» به معنای عُلُو است. برخی آن را از ماده «وسم» به معنای علامت دانسته‌اند و گفته‌اند که فاء الفعل آن (واو) حذف شده و به جای آن همزه قرار گرفته است<ref>صحاح اللغة، ج۶، ص۲۳۸۲؛ المصباح المنیر، ص۲۹۰؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۳۹۷.</ref>. صفت نیز در لغت به معنای بیان حال است و اسمی است که بر برخی احوال ذات شیء دلالت می‌کند و نشانه و آمارتی است لازمه ذات موصوفی که بدان شناخته می‌شود. اصل آن «[[وصف]]» است و «تاء» آن به جای «واو» قرار گرفته است<ref>صحاح اللغة، ج۴، ص۱۴۳۸، ۱۴۳۹؛ المفردات، ص۸۷۳؛ المصباح المثیر، ص۶۶۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۵.</ref>. امام رضا {{ع}} اسم را صفتی برای موصوف می‌داند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۱۳؛ التوحید، ص۱۹۲.</ref> که این نشان می‌دهد آن [[حضرت]] اسم و صفت را به یک معنا مد نظر دارد<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. نکته‌ای که در این [[سخن امام]] محل توجه برخی از شارحان [[کلام]] ایشان قرار گرفته است این است که هر [[اسم خداوند]] برای بیان اوست به وجهی که غیر اوست<ref>صافی در شرح کافی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>.این مطلب این [[پرسش]] را ایجاد می‌کند که نسبت [[اسمای الهی]] به ذات او چیست. اساساً اسمای الهی چیستند؟ در پاسخ این پرسش می‌توان گفت آنگاه که ذات ناشناختنی [[حق]] از حیث تعینات کمالی یا از حیث نحوه [[ارتباط]] با [[افعال]] و [[عالم خلق]] لحاظ گردد، موصوف به اسما می‌شود و بر اساس این تعین، [[ظهور]] یافته و شناختنی می‌شود. هر چند حق [[متعال]] به واسطه این [[اسما]] بروز می‌یابد، اما باید دانست که ذات [[حق]] همواره پوشیده و بدون تجلی و ناشناختنی باقی می‌ماند. همان گونه که [[خداوند]] از عالم و مظاهر خویش [[بی‌نیاز]] است از اسمای خویش نیز بی‌نیاز است؛ زیرا عالم چیزی جز تحقق [[اسمای الهی]] نیست، چنان که از [[معصوم]] منقول است که ارکان عالم مملو از اسمای الهی است<ref>البلد الأمین و الدرع الحصین، ص۱۸۸.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} [[ذات خداوند]] را از هر توصیفی بی‌نیاز می‌داند و بیان می‌کند که ذات او صرف هستی است و هیچ نیازی حتی به داشتن اسما ندارد. خداوند نام‌هایی را برای خود برگزید تا او را بدان نام‌ها بخوانند؛ زیرا تا او را نخوانند شناخته نگردد<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. اینکه [[حضرت]] می‌فرماید خداوند نام‌هایی را برای خود قرار داد که با آنها وی را می‌خوانند، نباید صرفاً به معنای لفظی کلمه توجه کرد و باید عمق وجودشناسانه آن را در [[ارتباط]] با [[خلقت]] موجودات [[درک]] کرد.
دو اصطلاح [[کلامی]] برای اشاره به مراتبی از [[کمالات]]. روایت‌های متعددی از [[امام رضا]] {{ع}} درباره [[حقیقت]] و توقیفی بودن [[اسما]] و [[صفات الهی]]، [[برتری]] برخی از نام‌ها بر برخی دیگر و [[تشویق]] [[خلق]] به خواندن [[خداوند]] به اسما و صفات الهی و... در [[منابع روایی]] موجود است که در این مقال به بررسی آنها می‌پردازیم. بنابر بیان اهل لغت، همزه «اسم» همزه وصل است و اصل آن از «سُمو» به معنای عُلُو است. برخی آن را از ماده «وسم» به معنای علامت دانسته‌اند و گفته‌اند که فاء الفعل آن (واو) حذف شده و به جای آن همزه قرار گرفته است<ref>صحاح اللغة، ج۶، ص۲۳۸۲؛ المصباح المنیر، ص۲۹۰؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۳۹۷.</ref>. صفت نیز در لغت به معنای بیان حال است و اسمی است که بر برخی احوال ذات شیء دلالت می‌کند و نشانه و آمارتی است لازمه ذات موصوفی که بدان شناخته می‌شود. اصل آن «وصف» است و «تاء» آن به جای «واو» قرار گرفته است<ref>صحاح اللغة، ج۴، ص۱۴۳۸، ۱۴۳۹؛ المفردات، ص۸۷۳؛ المصباح المثیر، ص۶۶۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۵.</ref>. امام رضا {{ع}} اسم را صفتی برای موصوف می‌داند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۱۳؛ التوحید، ص۱۹۲.</ref> که این نشان می‌دهد آن [[حضرت]] اسم و صفت را به یک معنا مد نظر دارد<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. نکته‌ای که در این [[سخن امام]] محل توجه برخی از شارحان [[کلام]] ایشان قرار گرفته است این است که هر [[اسم خداوند]] برای بیان اوست به وجهی که غیر اوست<ref>صافی در شرح کافی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>.این مطلب این [[پرسش]] را ایجاد می‌کند که نسبت [[اسمای الهی]] به ذات او چیست. اساساً اسمای الهی چیستند؟ در پاسخ این پرسش می‌توان گفت آنگاه که ذات ناشناختنی [[حق]] از حیث تعینات کمالی یا از حیث نحوه [[ارتباط]] با [[افعال]] و [[عالم خلق]] لحاظ گردد، موصوف به اسما می‌شود و بر اساس این تعین، [[ظهور]] یافته و شناختنی می‌شود. هر چند حق [[متعال]] به واسطه این [[اسما]] بروز می‌یابد، اما باید دانست که ذات [[حق]] همواره پوشیده و بدون تجلی و ناشناختنی باقی می‌ماند. همان گونه که [[خداوند]] از عالم و مظاهر خویش [[بی‌نیاز]] است از اسمای خویش نیز بی‌نیاز است؛ زیرا عالم چیزی جز تحقق [[اسمای الهی]] نیست، چنان که از [[معصوم]] منقول است که ارکان عالم مملو از اسمای الهی است<ref>البلد الأمین و الدرع الحصین، ص۱۸۸.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} [[ذات خداوند]] را از هر توصیفی بی‌نیاز می‌داند و بیان می‌کند که ذات او صرف هستی است و هیچ نیازی حتی به داشتن اسما ندارد. خداوند نام‌هایی را برای خود برگزید تا او را بدان نام‌ها بخوانند؛ زیرا تا او را نخوانند شناخته نگردد<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. اینکه [[حضرت]] می‌فرماید خداوند نام‌هایی را برای خود قرار داد که با آنها وی را می‌خوانند، نباید صرفاً به معنای لفظی کلمه توجه کرد و باید عمق وجودشناسانه آن را در [[ارتباط]] با [[خلقت]] موجودات [[درک]] کرد.


مطلب دیگری که باید در اینجا محل توجه قرار گیرد این است که اگر خداوند از نام بی‌نیاز است، پس آیا نسبتی میان ذات خداوند و اسمای وی وجود ندارد. [[امام]] جدا بودن صفات را از ذات، خطایی بزرگ می‌داند. به بیان ایشان، خداوند همیشه به ذات خود عالم، [[قادر]]، [[حی]]، [[سمیع]] و [[بصیر]] بوده است و این امور کمالی از حضرت وی دمی انفصال نداشته است<ref>التوحید، ص۱۳۷.</ref>. این بیان امام برای رفع این توهم است که اسمای حق غیر از ذات او و جدا از آن باشد. این بحث از جمله مباحثی است که در [[تاریخ]] [[عقاید]] [[مسلمانان]] بسیار محل [[نزاع]] بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹.</ref>. بیان نسبت [[ذات الهی]] و اسمای وی یکی از دغدغه‌های [[فکری]] و [[عقیدتی]] مسلمانان بوده است. آنان از این می‌پرسیدند که نسبت اسمای حق به ذات وی چیست؟ عین اوست یا غیر او و یا... ؟ آنچه از [[سخن امام]] استفاده می‌شود این است که صفات از روی اعتبار و [[تعقل]] غیر ذات‌اند و از حیث وجود و تحقق، عین ذات. به عبارت دیگر، صفات به حسب مفهوم هم با یکدیگر و هم با ذات متغایرند، اما به حسب هستی و تحقق عین ذات‌اند، به این معنا که آنجا وجودات متعدد نیست، بلکه وجودی است واحد، و [[اسما]] و صفات، [[نسب]] و اعتبارات متکثر آن وجود واحدند. به بیان ایشان، [[کمالات]] [[ذات الهی]] وابسته به هیچ مرتبۀ وجودی نیست و در جمیع مراتب با [[خداوند]] موجود می‌باشد.
مطلب دیگری که باید در اینجا محل توجه قرار گیرد این است که اگر خداوند از نام بی‌نیاز است، پس آیا نسبتی میان ذات خداوند و اسمای وی وجود ندارد. [[امام]] جدا بودن صفات را از ذات، خطایی بزرگ می‌داند. به بیان ایشان، خداوند همیشه به ذات خود عالم، [[قادر]]، [[حی]]، [[سمیع]] و [[بصیر]] بوده است و این امور کمالی از حضرت وی دمی انفصال نداشته است<ref>التوحید، ص۱۳۷.</ref>. این بیان امام برای رفع این توهم است که اسمای حق غیر از ذات او و جدا از آن باشد. این بحث از جمله مباحثی است که در [[تاریخ]] [[عقاید]] [[مسلمانان]] بسیار محل [[نزاع]] بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹.</ref>. بیان نسبت [[ذات الهی]] و اسمای وی یکی از دغدغه‌های [[فکری]] و [[عقیدتی]] مسلمانان بوده است. آنان از این می‌پرسیدند که نسبت اسمای حق به ذات وی چیست؟ عین اوست یا غیر او و یا... ؟ آنچه از [[سخن امام]] استفاده می‌شود این است که صفات از روی اعتبار و [[تعقل]] غیر ذات‌اند و از حیث وجود و تحقق، عین ذات. به عبارت دیگر، صفات به حسب مفهوم هم با یکدیگر و هم با ذات متغایرند، اما به حسب هستی و تحقق عین ذات‌اند، به این معنا که آنجا وجودات متعدد نیست، بلکه وجودی است واحد، و [[اسما]] و صفات، [[نسب]] و اعتبارات متکثر آن وجود واحدند. به بیان ایشان، [[کمالات]] [[ذات الهی]] وابسته به هیچ مرتبۀ وجودی نیست و در جمیع مراتب با [[خداوند]] موجود می‌باشد.


مطلب دیگری که [[امام رضا]] {{ع}} در سخنان خود در باب اسما و [[صفات الهی]] به آن توجه کرده، مسأله اشتراک [[اسمای الهی]] با بسیاری از [[صفات انسانی]] است. اینکه خداوند مانند [[انسان]] به صفاتی چون عالم، [[قادر]]، [[سمیع]] و [[بصیر]] و... [[وصف]] می‌شود ممکن است این [[پرسش]] را به وجود آورد که حال که صفات این دو مشترک است، پس وجه تعالی و [[تنزیه]] [[باری تعالی]] چیست. این پرسش را [[امام]] از قول برخی از [[غالیان]] مطرح کرده‌اند. ایشان می‌فرماید: خداوند خویش را به نام‌هایی وصف کرد و [[بندگان]] را از نام‌ها مطلع ساخت تا وقت [[عبادت]] و [[دعا]] او را بدان‌ها بخوانند و [[بندگی]] خویش را بدان ظاهر کنند. چون غالیان این نام‌ها را دانستند و آنها را با صفات [[خلق]] مشترک دیدند، در مقابل این سخن ما که می‌گفتیم خداوند در هیچ حال به [[بنده]] شبیه نباشد، موضع گرفتند و گفتند اگر خداوند شبیه ندارد چگونه است که نام‌های مشترک بسیاری با [[انسان‌ها]] دارد. پس ما کلاً یا جزئاً شبیه اوییم. امام این سخن غالیان را نادرست می‌داند و چنین پاسخ می‌دهد که خداوند برخی از نام‌های خود را برای بندگان قرار داد، البته با معانی متفاوت. اگر چه نام یکی است، معنا یکسان نیست. موارد بسیاری هست که یک نام بر چند معنای مختلف اطلاق شود. دلیل این سخن و مدعا، کاربرد گفتاری [[مردم]] است. [[خداوند]] نیز با همین زبان با ایشان سخن گفته است. به شخصی گفته می‌شود، سگ، خر، گاو، [[شکر]]، تلخ، شیر. این اسامی به همان معنایی به کار نمی‌روند که برایش وضع شده‌اند؛ زیرا [[انسان]] شیر یا سگ نیست. پس از بیان این مقدمه، [[امام]] به تشریح معنای [[راستین]] برخی از [[نام‌های الهی]] و وجوه تمایز آنها با نظایر [[صفات انسانی]] می‌پردازد. برای نمونه ایشان می‌فرماید: ما خداوند را عالِم می‌دانیم. عالم بودن وی به این نیست که چیزی را که نمی‌دانسته به دست آورد و چیزی را بداند و به خاطر بسپارد و در [[خلقت]] مخلوقاتش [[اندیشه]] کند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۲۱؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۴۶.</ref>. [[حضرت]] توجه می‌دهد که وجه تشبیهی [[اسما]] و صفات انسان‌وار خداوند برای برخی مانع از [[فهم]] تعالی و [[تنزیه]] وی از [[مخلوقات]] است. از این رو، در توصیف خداوند به اسما به این نکته توجه می‌دهد که خداوند با غیر خود تنها از حیث اسم شبیه است و از جهت مسما تفاوت شگرفی میان [[خالق]] و مخلوق وجود دارد. این بیان ایشان همان جامع میان تنزیه و [[تشبیه]] [[باری تعالی]] است. البته این چنین جمعی میان تنزیه و تشبیه دشواری‌هایی برای [[عقول]] و اذهان داشته است. نقل است که ایشان خداوند را به صفاتی [[وصف]] می‌کرد و پس از آن [[تذکر]] می‌داد که خداوند شبیه هیچ چیز نیست. سائلی از ایشان پرسید شما خداوند را به [[احد]] بودن و [[بی‌نیازی]] و اینکه به چیزی شبیه نیست توصیف کردید، در حالی که دست‌کم می‌توان گفت خداوند واحد است و انسان واحد است، پس آیا در [[وحدانیت]] با هم یکی نیستند؟ امام به ایشان پاسخ داد: شباهت مذکور تنها در ناحیه اسم است و نه مسما. اینکه می‌گوییم انسان واحد است، بدین معناست که یک [[جسم]] است و نه دو جسم، اما انسان به خودی خود واحد نیست و آن وحدانیتی را که خداوند دارد، دارا نیست؛ زیرا اعضا و رنگ‌های مختلف دارد. واحد نیست و جزئهایش غیر یکدیگرند. گوشتش غیر [[خون]] است و خونش غیرگوشت و عروق و مو غیرپوست و سفیدش غیرسیاه و همچنین است دیگر خصائص و اجزائش. پس [[انسان]] یکی است از حیث اسم و نه معنا و [[خداوند]] یکی است از جمیع جهات. در او [[اختلاف]] و تفاوت و زیاده و نقصان نیست، اما انسان مخلوقی است مصنوع مرکب از اجزای مختلف<ref>الکافی، ج۱، ص۱۱۹؛ التوحید، ص۶۲؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۲۸.</ref>. در واقع هر چند از حیث مفهومی و لفظی شباهتی میان برخی [[کمالات الهی]] و [[صفات انسانی]] وجود دارد، اما تفاوت بی‌کران مرتبه وجودی خداوند با [[مخلوقات]]، تفاوت عظیمی میان مصادیق و معانی این امور [[متشابه]] ایجاد می‌کند، به گونه‌ای که [[فهم]] معنای [[صفات الهی]] برای [[عقول]] ناممکن می‌شود<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۸۱- ۲۸۲؛ صافی در شرح کافی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>.
مطلب دیگری که [[امام رضا]] {{ع}} در سخنان خود در باب اسما و [[صفات الهی]] به آن توجه کرده، مسأله اشتراک [[اسمای الهی]] با بسیاری از [[صفات انسانی]] است. اینکه خداوند مانند [[انسان]] به صفاتی چون عالم، [[قادر]]، [[سمیع]] و [[بصیر]] و... وصف می‌شود ممکن است این [[پرسش]] را به وجود آورد که حال که صفات این دو مشترک است، پس وجه تعالی و [[تنزیه]] [[باری تعالی]] چیست. این پرسش را [[امام]] از قول برخی از [[غالیان]] مطرح کرده‌اند. ایشان می‌فرماید: خداوند خویش را به نام‌هایی وصف کرد و [[بندگان]] را از نام‌ها مطلع ساخت تا وقت [[عبادت]] و [[دعا]] او را بدان‌ها بخوانند و [[بندگی]] خویش را بدان ظاهر کنند. چون غالیان این نام‌ها را دانستند و آنها را با صفات [[خلق]] مشترک دیدند، در مقابل این سخن ما که می‌گفتیم خداوند در هیچ حال به [[بنده]] شبیه نباشد، موضع گرفتند و گفتند اگر خداوند شبیه ندارد چگونه است که نام‌های مشترک بسیاری با [[انسان‌ها]] دارد. پس ما کلاً یا جزئاً شبیه اوییم. امام این سخن غالیان را نادرست می‌داند و چنین پاسخ می‌دهد که خداوند برخی از نام‌های خود را برای بندگان قرار داد، البته با معانی متفاوت. اگر چه نام یکی است، معنا یکسان نیست. موارد بسیاری هست که یک نام بر چند معنای مختلف اطلاق شود. دلیل این سخن و مدعا، کاربرد گفتاری [[مردم]] است. [[خداوند]] نیز با همین زبان با ایشان سخن گفته است. به شخصی گفته می‌شود، سگ، خر، گاو، [[شکر]]، تلخ، شیر. این اسامی به همان معنایی به کار نمی‌روند که برایش وضع شده‌اند؛ زیرا [[انسان]] شیر یا سگ نیست. پس از بیان این مقدمه، [[امام]] به تشریح معنای [[راستین]] برخی از [[نام‌های الهی]] و وجوه تمایز آنها با نظایر [[صفات انسانی]] می‌پردازد. برای نمونه ایشان می‌فرماید: ما خداوند را عالِم می‌دانیم. عالم بودن وی به این نیست که چیزی را که نمی‌دانسته به دست آورد و چیزی را بداند و به خاطر بسپارد و در [[خلقت]] مخلوقاتش [[اندیشه]] کند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۲۱؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۴۶.</ref>. [[حضرت]] توجه می‌دهد که وجه تشبیهی [[اسما]] و صفات انسان‌وار خداوند برای برخی مانع از [[فهم]] تعالی و [[تنزیه]] وی از [[مخلوقات]] است. از این رو، در توصیف خداوند به اسما به این نکته توجه می‌دهد که خداوند با غیر خود تنها از حیث اسم شبیه است و از جهت مسما تفاوت شگرفی میان [[خالق]] و مخلوق وجود دارد. این بیان ایشان همان جامع میان تنزیه و [[تشبیه]] [[باری تعالی]] است. البته این چنین جمعی میان تنزیه و تشبیه دشواری‌هایی برای [[عقول]] و اذهان داشته است. نقل است که ایشان خداوند را به صفاتی وصف می‌کرد و پس از آن [[تذکر]] می‌داد که خداوند شبیه هیچ چیز نیست. سائلی از ایشان پرسید شما خداوند را به [[احد]] بودن و [[بی‌نیازی]] و اینکه به چیزی شبیه نیست توصیف کردید، در حالی که دست‌کم می‌توان گفت خداوند واحد است و انسان واحد است، پس آیا در [[وحدانیت]] با هم یکی نیستند؟ امام به ایشان پاسخ داد: شباهت مذکور تنها در ناحیه اسم است و نه مسما. اینکه می‌گوییم انسان واحد است، بدین معناست که یک [[جسم]] است و نه دو جسم، اما انسان به خودی خود واحد نیست و آن وحدانیتی را که خداوند دارد، دارا نیست؛ زیرا اعضا و رنگ‌های مختلف دارد. واحد نیست و جزئهایش غیر یکدیگرند. گوشتش غیر [[خون]] است و خونش غیرگوشت و عروق و مو غیرپوست و سفیدش غیرسیاه و همچنین است دیگر خصائص و اجزائش. پس [[انسان]] یکی است از حیث اسم و نه معنا و [[خداوند]] یکی است از جمیع جهات. در او [[اختلاف]] و تفاوت و زیاده و نقصان نیست، اما انسان مخلوقی است مصنوع مرکب از اجزای مختلف<ref>الکافی، ج۱، ص۱۱۹؛ التوحید، ص۶۲؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۲۸.</ref>. در واقع هر چند از حیث مفهومی و لفظی شباهتی میان برخی [[کمالات الهی]] و [[صفات انسانی]] وجود دارد، اما تفاوت بی‌کران مرتبه وجودی خداوند با [[مخلوقات]]، تفاوت عظیمی میان مصادیق و معانی این امور [[متشابه]] ایجاد می‌کند، به گونه‌ای که [[فهم]] معنای [[صفات الهی]] برای [[عقول]] ناممکن می‌شود<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۸۱- ۲۸۲؛ صافی در شرح کافی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>.


بحث مهم دیگری که درباره [[اسما]] و صفات قابل طرح است این است که آیا [[اسمای الهی]] توقیفی است و منحصر در مواردی است که [[شرع]] بیان کرده و یا می‌توان بر آنچه شرع گفته مواردی دیگر افزود. سه نظریه عمده در این باب وجود دارد: توقیفیت اسما؛ عدم توقیفیت اسما؛ تفصیل به جواز اسناد برخی از اسما و عدم جواز برخی دیگر. هر یک از این سه نظریه قائلانی از مکاتب [[کلامی]] [[اسلامی]] داشته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸ ص۲۱۰-۲۱۷.</ref>. آنچه از این سه نظریه به بیان [[امام رضا]] {{ع}} نزدیک است، نظریه سوم است. ایشان هر چند بر این مطلب تأکید فرموده که خداوند را به چیزی [[تشبیه]] نکنید و از نسبت دادن آنچه از آن [[نهی]] شده‌اید، بپرهیزید<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۱۴.</ref>، با این همه به [[صراحت]] به توقیفیت اسما [[حکم]] نکرده است. البته ایشان در [[حدیثی]] فرموده است که برای خداوند ۹۹ اسم است که هر کس وی را با آنها بخواند، دعایش [[مستجاب]] می‌شود و هر کس آنها را برشمرد وارد [[بهشت]] می‌گردد<ref>التوحید، ص۱۹۵.</ref>. اما این [[حدیث]]، چنان که شارحان [[کلام]] [[حضرت]] گفته‌اند، به هیچ وجه به معنای انحصار [[اسما]] در این عدد نیست<ref>التوحید، ص۱۹۵؛ کلمه علیا در توقیفیت اسما، ص۲۷-۳۲.</ref>. در حدیث مذکور عدد مشخصی برای [[اسمای الهی]] بیان شده است، اما در [[قرآن کریم]] بیش از ۱۲۰ اسم برای [[خداوند]] ذکر شده و در [[دعای مجیر]] ۱۷۸ [[اسم الهی]] آمده و در [[دعای جوشن کبیر]] هزار اسم بیان گردیده است. بر اساس بیان [[امام]] می‌توان دانست که تنها اطلاق اسمایی به خداوند نادرست است که بیانگر [[نقص]] و ضعفی باشد و دلیلی برای اینکه [[نام‌های خداوند]] در عدد خاصی منحصر باشد وجود ندارد. این مطلب حتی شامل افعالی نیز می‌شود که در قرآن کریم به خداوند نسبت داده می‌شود. برای نمونه در [[قرآن]] آمده که خداوند [[نیکوترین]] قصه‌ها را بیان می‌کند: {{متن قرآن|نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ}}<ref>«ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم» سوره یوسف، آیه ۳.</ref>، اما هیچ گاه کسی خداوند را قاص (قصه‌گو) ننامیده است و [[روایت]] و [[درایت]] آن را [[تأیید]] نکرده است. این از آن روست که در عرف عام، «قاص» به قصه‌گویان و داستان‌سرایان و معرکه‌گیران دوره‌گرد و نظایر آن گفته می‌شود و این چنین اطلاقی مناسب [[تنزیه]] باری [[متعال]] نیست<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۱۶- ۳۱۷.</ref>. همچنین خداوند را «[[واعظ]]» و «[[معلم]]» نمی‌گویند، هر چند در قرآن از [[وعظ]]<ref>{{متن قرآن|يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.</ref> و [[تعلیم الهی]]<ref>{{متن قرآن|عَلَّمَ الْقُرْآنَ}} «قرآن را آموخت» سوره الرحمن، آیه ۲.</ref>سخن به میان آمده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۳۴۴.</ref>. به هر حال، آنچه در اطلاق اسما بر خداوند جایز است، علاوه بر آنچه از [[شرع]] رسیده، اسمایی است که به [[حکم عقل]] و شرع و عرف، نسبت دهنده نقص و ضعفی به خداوند نباشد. برای مثال، [[امام رضا]] {{ع}} در پاسخ زندیقی که از ایشان پرسید آیا می‌توان [[خداوند]] را «شیء» نامید، پاسخ مثبت داد و فرمود: این مطلبی است که از برخی [[آیات]] [[کتاب خدا]]<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ}} «آیا در نیافته‌اند که پیش از آنان چه بسیار مردم یک دوره را نابود کردیم که به آنان در زمین توانمندی داده بودیم (و) به شما آن توانمندی را نداده‌ایم؟ و بر آنها بارانی یکریز فرو فرستادیم و رودها را در دسترس آنان روانه ساختیم، آنگاه ایشان را برای گناهانشان نابود کردیم و پس از آنان مردم دوره‌ای دیگر را پدید آوردیم» سوره انعام، آیه ۶؛ {{متن قرآن|فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}} «پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref> نیز استفاده می‌شود<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. نکته قابل توجه این است که [[زندیق]] مذکور اطلاق شیئیت را بر خدای نادیدنی و غیر قابل [[ادراک]] با [[حواس ظاهری]] نمی‌پذیرد و به ایشان می‌گوید که چنین موجودی نه شیء است و نه موجود. [[امام]] سخن وی را مردود می‌داند و از مساوی دانستن محسوس بودن و موجود بودن [[پرهیز]] می‌دهد و به وی متذکر می‌شود که معیار وجود داشتن همه [[حقایق]]، [[ادراک حسی]] آنها نیست<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. در واقع آنچه از زبان این زندیق گفته می‌شود در عصر امام قائلان بسیاری دارد و بسیارند کسانی که تنها چیزی را موجود و شیء می‌دانند که محسوس به حواس پنج‌گانه است<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۰۴.</ref>. برخی از حکمای [[مسلمان]] نیز در [[نقد]] این موضع، مطالبی را بیان کرده‌اند و [[تساوی]] مذکور را نادرست دانسته‌اند<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۰۴؛ شرح الإشارات و التنبیهات، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۳.</ref>.
بحث مهم دیگری که درباره [[اسما]] و صفات قابل طرح است این است که آیا [[اسمای الهی]] توقیفی است و منحصر در مواردی است که [[شرع]] بیان کرده و یا می‌توان بر آنچه شرع گفته مواردی دیگر افزود. سه نظریه عمده در این باب وجود دارد: توقیفیت اسما؛ عدم توقیفیت اسما؛ تفصیل به جواز اسناد برخی از اسما و عدم جواز برخی دیگر. هر یک از این سه نظریه قائلانی از مکاتب [[کلامی]] [[اسلامی]] داشته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸ ص۲۱۰-۲۱۷.</ref>. آنچه از این سه نظریه به بیان [[امام رضا]] {{ع}} نزدیک است، نظریه سوم است. ایشان هر چند بر این مطلب تأکید فرموده که خداوند را به چیزی [[تشبیه]] نکنید و از نسبت دادن آنچه از آن [[نهی]] شده‌اید، بپرهیزید<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۱۴.</ref>، با این همه به [[صراحت]] به توقیفیت اسما [[حکم]] نکرده است. البته ایشان در [[حدیثی]] فرموده است که برای خداوند ۹۹ اسم است که هر کس وی را با آنها بخواند، دعایش [[مستجاب]] می‌شود و هر کس آنها را برشمرد وارد [[بهشت]] می‌گردد<ref>التوحید، ص۱۹۵.</ref>. اما این [[حدیث]]، چنان که شارحان [[کلام]] [[حضرت]] گفته‌اند، به هیچ وجه به معنای انحصار [[اسما]] در این عدد نیست<ref>التوحید، ص۱۹۵؛ کلمه علیا در توقیفیت اسما، ص۲۷-۳۲.</ref>. در حدیث مذکور عدد مشخصی برای [[اسمای الهی]] بیان شده است، اما در [[قرآن کریم]] بیش از ۱۲۰ اسم برای [[خداوند]] ذکر شده و در [[دعای مجیر]] ۱۷۸ [[اسم الهی]] آمده و در [[دعای جوشن کبیر]] هزار اسم بیان گردیده است. بر اساس بیان [[امام]] می‌توان دانست که تنها اطلاق اسمایی به خداوند نادرست است که بیانگر [[نقص]] و ضعفی باشد و دلیلی برای اینکه [[نام‌های خداوند]] در عدد خاصی منحصر باشد وجود ندارد. این مطلب حتی شامل افعالی نیز می‌شود که در قرآن کریم به خداوند نسبت داده می‌شود. برای نمونه در [[قرآن]] آمده که خداوند [[نیکوترین]] قصه‌ها را بیان می‌کند: {{متن قرآن|نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ}}<ref>«ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم» سوره یوسف، آیه ۳.</ref>، اما هیچ گاه کسی خداوند را قاص (قصه‌گو) ننامیده است و [[روایت]] و [[درایت]] آن را [[تأیید]] نکرده است. این از آن روست که در عرف عام، «قاص» به قصه‌گویان و داستان‌سرایان و معرکه‌گیران دوره‌گرد و نظایر آن گفته می‌شود و این چنین اطلاقی مناسب [[تنزیه]] باری [[متعال]] نیست<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۱۶- ۳۱۷.</ref>. همچنین خداوند را «[[واعظ]]» و «[[معلم]]» نمی‌گویند، هر چند در قرآن از [[وعظ]]<ref>{{متن قرآن|يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.</ref> و [[تعلیم الهی]]<ref>{{متن قرآن|عَلَّمَ الْقُرْآنَ}} «قرآن را آموخت» سوره الرحمن، آیه ۲.</ref>سخن به میان آمده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۳۴۴.</ref>. به هر حال، آنچه در اطلاق اسما بر خداوند جایز است، علاوه بر آنچه از [[شرع]] رسیده، اسمایی است که به [[حکم عقل]] و شرع و عرف، نسبت دهنده نقص و ضعفی به خداوند نباشد. برای مثال، [[امام رضا]] {{ع}} در پاسخ زندیقی که از ایشان پرسید آیا می‌توان [[خداوند]] را «شیء» نامید، پاسخ مثبت داد و فرمود: این مطلبی است که از برخی [[آیات]] [[کتاب خدا]]<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ}} «آیا در نیافته‌اند که پیش از آنان چه بسیار مردم یک دوره را نابود کردیم که به آنان در زمین توانمندی داده بودیم (و) به شما آن توانمندی را نداده‌ایم؟ و بر آنها بارانی یکریز فرو فرستادیم و رودها را در دسترس آنان روانه ساختیم، آنگاه ایشان را برای گناهانشان نابود کردیم و پس از آنان مردم دوره‌ای دیگر را پدید آوردیم» سوره انعام، آیه ۶؛ {{متن قرآن|فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}} «پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref> نیز استفاده می‌شود<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. نکته قابل توجه این است که [[زندیق]] مذکور اطلاق شیئیت را بر خدای نادیدنی و غیر قابل [[ادراک]] با [[حواس ظاهری]] نمی‌پذیرد و به ایشان می‌گوید که چنین موجودی نه شیء است و نه موجود. [[امام]] سخن وی را مردود می‌داند و از مساوی دانستن محسوس بودن و موجود بودن [[پرهیز]] می‌دهد و به وی متذکر می‌شود که معیار وجود داشتن همه [[حقایق]]، [[ادراک حسی]] آنها نیست<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. در واقع آنچه از زبان این زندیق گفته می‌شود در عصر امام قائلان بسیاری دارد و بسیارند کسانی که تنها چیزی را موجود و شیء می‌دانند که محسوس به حواس پنج‌گانه است<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۰۴.</ref>. برخی از حکمای [[مسلمان]] نیز در [[نقد]] این موضع، مطالبی را بیان کرده‌اند و [[تساوی]] مذکور را نادرست دانسته‌اند<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۰۴؛ شرح الإشارات و التنبیهات، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش