صفات الهی در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اسما و صفات الهی

دو اصطلاح کلامی برای اشاره به مراتبی از کمالات. روایت‌های متعددی از امام رضا (ع) درباره حقیقت و توقیفی بودن اسما و صفات الهی، برتری برخی از نام‌ها بر برخی دیگر و تشویق خلق به خواندن خداوند به اسما و صفات الهی و... در منابع روایی موجود است که در این مقال به بررسی آنها می‌پردازیم. بنابر بیان اهل لغت، همزه «اسم» همزه وصل است و اصل آن از «سُمو» به معنای عُلُو است. برخی آن را از ماده «وسم» به معنای علامت دانسته‌اند و گفته‌اند که فاء الفعل آن (واو) حذف شده و به جای آن همزه قرار گرفته است[۱]. صفت نیز در لغت به معنای بیان حال است و اسمی است که بر برخی احوال ذات شیء دلالت می‌کند و نشانه و آمارتی است لازمه ذات موصوفی که بدان شناخته می‌شود. اصل آن «وصف» است و «تاء» آن به جای «واو» قرار گرفته است[۲]. امام رضا (ع) اسم را صفتی برای موصوف می‌داند[۳] که این نشان می‌دهد آن حضرت اسم و صفت را به یک معنا مد نظر دارد[۴]. نکته‌ای که در این سخن امام محل توجه برخی از شارحان کلام ایشان قرار گرفته است این است که هر اسم خداوند برای بیان اوست به وجهی که غیر اوست[۵].این مطلب این پرسش را ایجاد می‌کند که نسبت اسمای الهی به ذات او چیست. اساساً اسمای الهی چیستند؟ در پاسخ این پرسش می‌توان گفت آنگاه که ذات ناشناختنی حق از حیث تعینات کمالی یا از حیث نحوه ارتباط با افعال و عالم خلق لحاظ گردد، موصوف به اسما می‌شود و بر اساس این تعین، ظهور یافته و شناختنی می‌شود. هر چند حق متعال به واسطه این اسما بروز می‌یابد، اما باید دانست که ذات حق همواره پوشیده و بدون تجلی و ناشناختنی باقی می‌ماند. همان گونه که خداوند از عالم و مظاهر خویش بی‌نیاز است از اسمای خویش نیز بی‌نیاز است؛ زیرا عالم چیزی جز تحقق اسمای الهی نیست، چنان که از معصوم منقول است که ارکان عالم مملو از اسمای الهی است[۶]. امام رضا (ع) ذات خداوند را از هر توصیفی بی‌نیاز می‌داند و بیان می‌کند که ذات او صرف هستی است و هیچ نیازی حتی به داشتن اسما ندارد. خداوند نام‌هایی را برای خود برگزید تا او را بدان نام‌ها بخوانند؛ زیرا تا او را نخوانند شناخته نگردد[۷]. اینکه حضرت می‌فرماید خداوند نام‌هایی را برای خود قرار داد که با آنها وی را می‌خوانند، نباید صرفاً به معنای لفظی کلمه توجه کرد و باید عمق وجودشناسانه آن را در ارتباط با خلقت موجودات درک کرد.

مطلب دیگری که باید در اینجا محل توجه قرار گیرد این است که اگر خداوند از نام بی‌نیاز است، پس آیا نسبتی میان ذات خداوند و اسمای وی وجود ندارد. امام جدا بودن صفات را از ذات، خطایی بزرگ می‌داند. به بیان ایشان، خداوند همیشه به ذات خود عالم، قادر، حی، سمیع و بصیر بوده است و این امور کمالی از حضرت وی دمی انفصال نداشته است[۸]. این بیان امام برای رفع این توهم است که اسمای حق غیر از ذات او و جدا از آن باشد. این بحث از جمله مباحثی است که در تاریخ عقاید مسلمانان بسیار محل نزاع بوده است[۹]. بیان نسبت ذات الهی و اسمای وی یکی از دغدغه‌های فکری و عقیدتی مسلمانان بوده است. آنان از این می‌پرسیدند که نسبت اسمای حق به ذات وی چیست؟ عین اوست یا غیر او و یا... ؟ آنچه از سخن امام استفاده می‌شود این است که صفات از روی اعتبار و تعقل غیر ذات‌اند و از حیث وجود و تحقق، عین ذات. به عبارت دیگر، صفات به حسب مفهوم هم با یکدیگر و هم با ذات متغایرند، اما به حسب هستی و تحقق عین ذات‌اند، به این معنا که آنجا وجودات متعدد نیست، بلکه وجودی است واحد، و اسما و صفات، نسب و اعتبارات متکثر آن وجود واحدند. به بیان ایشان، کمالات ذات الهی وابسته به هیچ مرتبۀ وجودی نیست و در جمیع مراتب با خداوند موجود می‌باشد.

مطلب دیگری که امام رضا (ع) در سخنان خود در باب اسما و صفات الهی به آن توجه کرده، مسأله اشتراک اسمای الهی با بسیاری از صفات انسانی است. اینکه خداوند مانند انسان به صفاتی چون عالم، قادر، سمیع و بصیر و... وصف می‌شود ممکن است این پرسش را به وجود آورد که حال که صفات این دو مشترک است، پس وجه تعالی و تنزیه باری تعالی چیست. این پرسش را امام از قول برخی از غالیان مطرح کرده‌اند. ایشان می‌فرماید: خداوند خویش را به نام‌هایی وصف کرد و بندگان را از نام‌ها مطلع ساخت تا وقت عبادت و دعا او را بدان‌ها بخوانند و بندگی خویش را بدان ظاهر کنند. چون غالیان این نام‌ها را دانستند و آنها را با صفات خلق مشترک دیدند، در مقابل این سخن ما که می‌گفتیم خداوند در هیچ حال به بنده شبیه نباشد، موضع گرفتند و گفتند اگر خداوند شبیه ندارد چگونه است که نام‌های مشترک بسیاری با انسان‌ها دارد. پس ما کلاً یا جزئاً شبیه اوییم. امام این سخن غالیان را نادرست می‌داند و چنین پاسخ می‌دهد که خداوند برخی از نام‌های خود را برای بندگان قرار داد، البته با معانی متفاوت. اگر چه نام یکی است، معنا یکسان نیست. موارد بسیاری هست که یک نام بر چند معنای مختلف اطلاق شود. دلیل این سخن و مدعا، کاربرد گفتاری مردم است. خداوند نیز با همین زبان با ایشان سخن گفته است. به شخصی گفته می‌شود، سگ، خر، گاو، شکر، تلخ، شیر. این اسامی به همان معنایی به کار نمی‌روند که برایش وضع شده‌اند؛ زیرا انسان شیر یا سگ نیست. پس از بیان این مقدمه، امام به تشریح معنای راستین برخی از نام‌های الهی و وجوه تمایز آنها با نظایر صفات انسانی می‌پردازد. برای نمونه ایشان می‌فرماید: ما خداوند را عالِم می‌دانیم. عالم بودن وی به این نیست که چیزی را که نمی‌دانسته به دست آورد و چیزی را بداند و به خاطر بسپارد و در خلقت مخلوقاتش اندیشه کند[۱۰]. حضرت توجه می‌دهد که وجه تشبیهی اسما و صفات انسان‌وار خداوند برای برخی مانع از فهم تعالی و تنزیه وی از مخلوقات است. از این رو، در توصیف خداوند به اسما به این نکته توجه می‌دهد که خداوند با غیر خود تنها از حیث اسم شبیه است و از جهت مسما تفاوت شگرفی میان خالق و مخلوق وجود دارد. این بیان ایشان همان جامع میان تنزیه و تشبیه باری تعالی است. البته این چنین جمعی میان تنزیه و تشبیه دشواری‌هایی برای عقول و اذهان داشته است. نقل است که ایشان خداوند را به صفاتی وصف می‌کرد و پس از آن تذکر می‌داد که خداوند شبیه هیچ چیز نیست. سائلی از ایشان پرسید شما خداوند را به احد بودن و بی‌نیازی و اینکه به چیزی شبیه نیست توصیف کردید، در حالی که دست‌کم می‌توان گفت خداوند واحد است و انسان واحد است، پس آیا در وحدانیت با هم یکی نیستند؟ امام به ایشان پاسخ داد: شباهت مذکور تنها در ناحیه اسم است و نه مسما. اینکه می‌گوییم انسان واحد است، بدین معناست که یک جسم است و نه دو جسم، اما انسان به خودی خود واحد نیست و آن وحدانیتی را که خداوند دارد، دارا نیست؛ زیرا اعضا و رنگ‌های مختلف دارد. واحد نیست و جزئهایش غیر یکدیگرند. گوشتش غیر خون است و خونش غیرگوشت و عروق و مو غیرپوست و سفیدش غیرسیاه و همچنین است دیگر خصائص و اجزائش. پس انسان یکی است از حیث اسم و نه معنا و خداوند یکی است از جمیع جهات. در او اختلاف و تفاوت و زیاده و نقصان نیست، اما انسان مخلوقی است مصنوع مرکب از اجزای مختلف[۱۱]. در واقع هر چند از حیث مفهومی و لفظی شباهتی میان برخی کمالات الهی و صفات انسانی وجود دارد، اما تفاوت بی‌کران مرتبه وجودی خداوند با مخلوقات، تفاوت عظیمی میان مصادیق و معانی این امور متشابه ایجاد می‌کند، به گونه‌ای که فهم معنای صفات الهی برای عقول ناممکن می‌شود[۱۲].

بحث مهم دیگری که درباره اسما و صفات قابل طرح است این است که آیا اسمای الهی توقیفی است و منحصر در مواردی است که شرع بیان کرده و یا می‌توان بر آنچه شرع گفته مواردی دیگر افزود. سه نظریه عمده در این باب وجود دارد: توقیفیت اسما؛ عدم توقیفیت اسما؛ تفصیل به جواز اسناد برخی از اسما و عدم جواز برخی دیگر. هر یک از این سه نظریه قائلانی از مکاتب کلامی اسلامی داشته‌اند[۱۳]. آنچه از این سه نظریه به بیان امام رضا (ع) نزدیک است، نظریه سوم است. ایشان هر چند بر این مطلب تأکید فرموده که خداوند را به چیزی تشبیه نکنید و از نسبت دادن آنچه از آن نهی شده‌اید، بپرهیزید[۱۴]، با این همه به صراحت به توقیفیت اسما حکم نکرده است. البته ایشان در حدیثی فرموده است که برای خداوند ۹۹ اسم است که هر کس وی را با آنها بخواند، دعایش مستجاب می‌شود و هر کس آنها را برشمرد وارد بهشت می‌گردد[۱۵]. اما این حدیث، چنان که شارحان کلام حضرت گفته‌اند، به هیچ وجه به معنای انحصار اسما در این عدد نیست[۱۶]. در حدیث مذکور عدد مشخصی برای اسمای الهی بیان شده است، اما در قرآن کریم بیش از ۱۲۰ اسم برای خداوند ذکر شده و در دعای مجیر ۱۷۸ اسم الهی آمده و در دعای جوشن کبیر هزار اسم بیان گردیده است. بر اساس بیان امام می‌توان دانست که تنها اطلاق اسمایی به خداوند نادرست است که بیانگر نقص و ضعفی باشد و دلیلی برای اینکه نام‌های خداوند در عدد خاصی منحصر باشد وجود ندارد. این مطلب حتی شامل افعالی نیز می‌شود که در قرآن کریم به خداوند نسبت داده می‌شود. برای نمونه در قرآن آمده که خداوند نیکوترین قصه‌ها را بیان می‌کند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ[۱۷]، اما هیچ گاه کسی خداوند را قاص (قصه‌گو) ننامیده است و روایت و درایت آن را تأیید نکرده است. این از آن روست که در عرف عام، «قاص» به قصه‌گویان و داستان‌سرایان و معرکه‌گیران دوره‌گرد و نظایر آن گفته می‌شود و این چنین اطلاقی مناسب تنزیه باری متعال نیست[۱۸]. همچنین خداوند را «واعظ» و «معلم» نمی‌گویند، هر چند در قرآن از وعظ[۱۹] و تعلیم الهی[۲۰]سخن به میان آمده است[۲۱]. به هر حال، آنچه در اطلاق اسما بر خداوند جایز است، علاوه بر آنچه از شرع رسیده، اسمایی است که به حکم عقل و شرع و عرف، نسبت دهنده نقص و ضعفی به خداوند نباشد. برای مثال، امام رضا (ع) در پاسخ زندیقی که از ایشان پرسید آیا می‌توان خداوند را «شیء» نامید، پاسخ مثبت داد و فرمود: این مطلبی است که از برخی آیات کتاب خدا[۲۲] نیز استفاده می‌شود[۲۳]. نکته قابل توجه این است که زندیق مذکور اطلاق شیئیت را بر خدای نادیدنی و غیر قابل ادراک با حواس ظاهری نمی‌پذیرد و به ایشان می‌گوید که چنین موجودی نه شیء است و نه موجود. امام سخن وی را مردود می‌داند و از مساوی دانستن محسوس بودن و موجود بودن پرهیز می‌دهد و به وی متذکر می‌شود که معیار وجود داشتن همه حقایق، ادراک حسی آنها نیست[۲۴]. در واقع آنچه از زبان این زندیق گفته می‌شود در عصر امام قائلان بسیاری دارد و بسیارند کسانی که تنها چیزی را موجود و شیء می‌دانند که محسوس به حواس پنج‌گانه است[۲۵]. برخی از حکمای مسلمان نیز در نقد این موضع، مطالبی را بیان کرده‌اند و تساوی مذکور را نادرست دانسته‌اند[۲۶]. اما همان‌گونه که گفته شد، امام نام‌های متعدد برای خداوند را جهت آن می‌داند که بندگان به وسیله آن نام‌ها خداوند را بخوانند و به او تقرب یابند. ایشان می‌فرماید: نامی که خداوند برای خویش برگزیده است ﴿الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ است و این نخستین نام اوست و این بدان جهت است که او برتر و بالاتر از همه چیز است و حقیقت و معنای خداوند «الله» است[۲۷]. شارحان کلام امام گفته‌اند «الله» اسمی است برای ذات خداوند و کسی را یارای درک آن نیست و اسم ﴿الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ اسمی است که خداوند قرار داده تا به وسیله آن بهره‌ای اندک از «الله» برای خلق دانسته شود[۲۸]. در واقع این دو اسم شریف از آن حیث که اشاره‌ای به خدای نادیدنی و ناشناختنی دارند، وجهه تشبیهی دارند و از آن جهت که بیانگر برتر بودن خداوندند، وجهه تنزیهی دارند و از این روست که برای مواجهه خلق با خداوند بیشترین مناسبت را دارند.

از بیان امام استفاده می‌شود. برخی از نام‌های خداوند بر برخی دیگر برتری دارند. اسم اعظم که مورد توجه قاطبه مسلمانان بوده، مصداق اصلی چنین نامی است و به واسطه آن می‌توان به اذن الهی تصرفات مهمی در نظام هستی کرد. همنشین حضرت سلیمان (ع)، آصف بن برخیا، به وسیله اسم اعظم توانست تخت بلقیس را از مسافتی بعید نزد وی حاضر کند. این مطلبی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. البته در قرآن سخنی از اسم اعظم نیامده و از آصف به عنوان کسی یاد شده که دانشی از کتاب نزد او بوده است[۲۹] مفسران کتاب خدا به پیروی از معصومان (ع) آن دانش را به دانستن اسم اعظم تفسیر کرده و شخص را آصف بن بر خیا دانسته‌اند[۳۰]. امام رضا (ع) نیز مستجاب الدعوه بودن بلعم بن باعور را به جهت دانستن اسم اعظم خداوند می‌داند[۳۱]. در سخنان امام روایت‌هایی چند در باب اینکه اسم اعظم چیست، دیده می‌شود. ایشان در برخی روایت‌ها فرموده است که نسبت ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۳۲] به اسم اعظم از سفیدی چشم به سیاهی آن نزدیک‌تر است[۳۳]. در برخی دیگر از روایت‌های ایشان، اسم اعظم الهی «حی و قیوم» دانسته شده است[۳۴]. آنچه از سخنان ایشان و دیگر معصومان (ع) در این باب استفاده می‌شود این است که اسم اعظم خداوند اسمی است که در بردارنده معانی تمام اسمای الهی به نحو اجمال است. این ویژگی در اسم «الله» به صورت کامل وجود دارد و در اسم‌های دیگری چون «رحمان» و «حی و قیوم» به نحو تضمنی و التزامی موجود است. البته نکته‌ای را نباید فراموش کرد که تأثیر از آنِ مسمای این اسماست و نه صرف این اسم‌ها؛ زیرا به تعبیر محققان این الفاظ اسمِ اسم هستند. اسم‌های عینی خداوند که همان تعینات کمالی ذات وی‌اند، غیرمتناهی‌اند، اما اسمِ اسم‌های او که حکایت‌گر از آن تعینات کمالی‌اند، متناهی‌اند و اسم اعظم در واقعیت، خود اسم است و وجود لفظی آن پایین‌ترین مرتبه آن می‌باشد که البته به هیچ وجه از آن جدا نیست[۳۵].

بخشی از سخنان امام رضا (ع) در باب اسما و صفات الهی تحریض و تشویق خلق به خواندن خداوند به آن اسامی و اوصاف است[۳۶]. ایشان از قول امام باقر (ع) نقل می‌کند که اگر مردم می‌دانستند آنچه از اسمای الهی در دعای سحر آمده است به چه اندازه نزد خداوند ارزش و اعتبار دارد و به اجابت الهی نزدیک است، برای این دعا با هم می‌جنگیدند. خداوند تنها اندکی را مشمول رحمت خود می‌کند و به خواندن این اسما اجازه می‌دهد[۳۷]. برخی دعاها از حضرت باقی است که تماماً به تشریح اسمای الهی اختصاص یافته است. نقل است که ایشان در دعا فرمود: منزه است خدایی که به قدرت خود خلایق را خلق کرده و آنها را به حکمت خود متقن آفرید. با علم خویش هر چیزی را در جای خود قرار داد. منزه است کسی که نگاه‌های خیانت‌بار چشمان و نیت‌های پنهان را در دل می‌داند. هیچ چیز مثل او نیست و او شنوا و بیناست[۳۸]. وقتی که گفته می‌شود ایشان خلق را به خواندن اسمای الهی دعوت می‌کند نباید تنها به این معنا فهم شود که ایشان خلق را دعوت می‌کرده که صرفاً لفظ اسمای الهی (اسمِ اسم) را با زبان بخوانند. وقتی اسما و صفات خداوند مراتب مختلف دارد، خواندن آنها نیز دارای مراتب است. یکی از مراتب اسمای الهی که در کلام معصومان (ع) بدان تصریح شده است، مرتبه حجج الله و ولایت است. حجت و ولی خدا مرتبه کمال اسمای الهی است و بدون شناخت وی خداوند شناخته نمی‌شود. نقل شده که حضرت صادق (ع) فرمود: ما همان نام‌های نیکوییم (اسمای حسنی) که خداوند عملی را مگر با شناخت ما نمی‌پذیرد[۳۹]. نکته جالبی که در سخنان امام در باب صفات الهی وجود دارد این است که ایشان هر چند در مواضع مختلف، مردم را به خواندن اسما و صفات الهی فرا می‌خواند، در برخی از مواضع از این سخن می‌گوید که اساس توحید نفی صفات از خداوند است[۴۰]. نزدیک به این سخن در عبارات امیر مؤمنان علی (ع) نیز وجود دارد. ایشان نیز کمال توحید را اخلاص و کمال اخلاص را نفی صفات از خداوند می‌داند[۴۱]. این سخنان برخی را به حیرت و اشتباه افکنده است و ایشان را به نفی کلی صفات از خداوند واداشته است[۴۲]. غور دقیق در کلمات امام رضا (ع) این نکته را معلوم می‌کند که آنچه از نظر ایشان اساس توحید است نفی نسبت هر گونه صفتی به خداوند نیست و تنها صفاتی منظور است که شائبه تشبیه و تجسیم را در خود دارد. این مطلبی است که در ادامه روایت مذکور به صراحت آمده است. به بیان ایشان، هر کس بخواهد خداوند را با اشاره و تشبیه بشناسد، خدا را نشناخته است و اهل توحید نیست[۴۳]. البته برخی از اهل تحقیق در این باب سخنان دیگری نیز دارند که بیانگر سطوح دیگری از سخن امام است. به بیان این محققان، هر گاه در روایت‌های معصومان (ع) به عباراتی برخوردیم که در آن ذکر شده حق از همه جهات واحد و فاقد صفت است، مراد این است که از آن هویت غیبی احدی (ذات الهی) که همه اسما و صفات در نزد او مقهورند، نفی صفت شود[۴۴]. همچنین گفته‌اند که موحد در مراتب عالی توحید از کثرت اسما و صفات منصرف شود و به توحید ذات نائل شود. در اینجاست که او دیگر نه اسمی می‌بیند و نه رسمی و از این رو کمال توحید خالی از هر اسم و صفتی برای وی رخ می‌نماید[۴۵].[۴۶]

منابع

پانویس

  1. صحاح اللغة، ج۶، ص۲۳۸۲؛ المصباح المنیر، ص۲۹۰؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۳۹۷.
  2. صحاح اللغة، ج۴، ص۱۴۳۸، ۱۴۳۹؛ المفردات، ص۸۷۳؛ المصباح المثیر، ص۶۶۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۵.
  3. الکافی، ج۱، ص۱۱۳؛ التوحید، ص۱۹۲.
  4. شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۵۴.
  5. صافی در شرح کافی، ج۲، ص۲۷۲.
  6. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص۱۸۸.
  7. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۲۹.
  8. التوحید، ص۱۳۷.
  9. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹.
  10. الکافی، ج۱، ص۱۲۱؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۴۶.
  11. الکافی، ج۱، ص۱۱۹؛ التوحید، ص۶۲؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۲۸.
  12. شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۸۱- ۲۸۲؛ صافی در شرح کافی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
  13. شرح المواقف، ج۸ ص۲۱۰-۲۱۷.
  14. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۱۴.
  15. التوحید، ص۱۹۵.
  16. التوحید، ص۱۹۵؛ کلمه علیا در توقیفیت اسما، ص۲۷-۳۲.
  17. «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم» سوره یوسف، آیه ۳.
  18. مجمع البیان، ج۵، ص۳۱۶- ۳۱۷.
  19. ﴿يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «خداوند به شما پند می‌دهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.
  20. ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ «قرآن را آموخت» سوره الرحمن، آیه ۲.
  21. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۳۴۴.
  22. ﴿أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ «آیا در نیافته‌اند که پیش از آنان چه بسیار مردم یک دوره را نابود کردیم که به آنان در زمین توانمندی داده بودیم (و) به شما آن توانمندی را نداده‌ایم؟ و بر آنها بارانی یکریز فرو فرستادیم و رودها را در دسترس آنان روانه ساختیم، آنگاه ایشان را برای گناهانشان نابود کردیم و پس از آنان مردم دوره‌ای دیگر را پدید آوردیم» سوره انعام، آیه ۶؛ ﴿فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  23. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۳۱.
  24. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۳۱.
  25. المبدأ و المعاد، ص۳۰۴.
  26. المبدأ و المعاد، ص۳۰۴؛ شرح الإشارات و التنبیهات، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۳.
  27. الکافی، ج۱، ص۱۱۳؛ التوحید، ص۱۹۲؛ عبون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۹۲.
  28. شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۳، ص۲۵۲، ۲۵۳.
  29. ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
  30. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۹۶، ۹۷؛ تفسیر الصافی، ج۴ ص۶۷؛ البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۲۳۶.
  31. تفسیر القمی، ج۱، ص۲۴۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۱۵.
  32. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  33. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۵۹، ۶۰؛ کتاب الوافی، ج۸، ص۸۰۶.
  34. مهج الدعوات، ص۳۱۷.
  35. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص۳۰۹؛ ۹۴۸؛ کلمه علیا در توقیفیت اسما، ص۳۴ به بعد.
  36. الکافی، ج۳، ص۴۷۸.
  37. بحار الأنوار، ج۹۵، ص۹۴؛ إقبال الأعمال، ج۱، ص۱۹۵.
  38. التوحید، ص۱۳۷؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۱۸، ۱۱۹.
  39. الکافی، ج۱، ص۱۴۴.
  40. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۰.
  41. نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۹؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۲۴۷.
  42. شرح توحید الصدوق، ج۱، ص۱۱۵.
  43. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۰.
  44. مصباح الهدایة، خمینی، ص۲۳.
  45. آداب الصلوة، ص۲۷۸؛ تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۸۳.
  46. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسما و صفات الهی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۲۰۳-۲۰۹.