سرگذشت زندگی امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:
# از بره دختر [[امیه خزاعی]] نقل شده که گفته است: هنگامی که فاطمه‌ زهرا {{س}} به وجود [[مقدس]] [[امام حسن]] باردار بود، [[رسول خدا]] {{صل}} برای انجام کاری از [[خانه]] بیرون رفت و به [[فاطمه]] فرمود: فاطمه [[جان]]! به زودی صاحب فرزند پسری خواهی شد که [[جبرئیل]] مرا به وجود او مژده داده است، تا من نزدت نیامده‌ام به او شیر ندهی. دخت [[امیّه]] می‌گوید: سه [[روز]] پس از [[تولد]] [[حسن]] که مادرش به او شیر نداده بود، حضور آن بانو شرفیاب شدم و عرض کردم: نوزاد را به من بدهید تا او را شیر دهم. فرمود: هرگز. ولی سپس مهر مادری‌اش بروز کرد و خودش او را شیر داد. وقتی رسول خدا {{صل}} وارد شد، به فاطمه فرمود: چه کردی؟ عرضه داشت: مهر مادری‌ام بروز کرد و او را شیر دادم. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: جز کاری که [[خدا]] خود بخواهد، انجام‌شدنی نیست. اما زمانی که آن مخدره به [[حسین]] {{ع}} باردار شد، رسول خدا {{صل}} به او فرمود: [[فاطمه]] [[جان]]! تو به زودی صاحب فرزند پسری خواهی شد که [[جبرئیل]] مرا به وجود او تهنیت گفته است، تا نزدت نیامده‌ام هرچند یک ماه به طول انجامد، از شیر دادن به او خودداری نما. فاطمه {{س}} عرضه داشت: فرموده شما را عمل خواهم کرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} برای انجام کاری در [[سفر]] بود، حسین از [[مادر]] متولد شد تا رسول خدا {{صل}} نیامد فاطمه نوزادش را شیر نداد، [[حضرت]] به دخترش فرمود: چه کرده‌ای؟ عرضه داشت: تاکنون او را شیر نداده‌ام. رسول خدا {{صل}} نوزاد را گرفت و زبان خود را در دهان او نهاد و حسین شروع به مکیدن نمود، تا اینکه حضرت فرمود: «إیها حسین! إیها حسین!؛ حسین جان بس است. سپس فرمود: جز کاری را که [[خداوند]] خود بخواهد انجام پذیرفتنی نیست و [[امامت]] در تو و میان فرزندانت وجود خواهد داشت<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۷۹.</ref>.
# از بره دختر [[امیه خزاعی]] نقل شده که گفته است: هنگامی که فاطمه‌ زهرا {{س}} به وجود [[مقدس]] [[امام حسن]] باردار بود، [[رسول خدا]] {{صل}} برای انجام کاری از [[خانه]] بیرون رفت و به [[فاطمه]] فرمود: فاطمه [[جان]]! به زودی صاحب فرزند پسری خواهی شد که [[جبرئیل]] مرا به وجود او مژده داده است، تا من نزدت نیامده‌ام به او شیر ندهی. دخت [[امیّه]] می‌گوید: سه [[روز]] پس از [[تولد]] [[حسن]] که مادرش به او شیر نداده بود، حضور آن بانو شرفیاب شدم و عرض کردم: نوزاد را به من بدهید تا او را شیر دهم. فرمود: هرگز. ولی سپس مهر مادری‌اش بروز کرد و خودش او را شیر داد. وقتی رسول خدا {{صل}} وارد شد، به فاطمه فرمود: چه کردی؟ عرضه داشت: مهر مادری‌ام بروز کرد و او را شیر دادم. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: جز کاری که [[خدا]] خود بخواهد، انجام‌شدنی نیست. اما زمانی که آن مخدره به [[حسین]] {{ع}} باردار شد، رسول خدا {{صل}} به او فرمود: [[فاطمه]] [[جان]]! تو به زودی صاحب فرزند پسری خواهی شد که [[جبرئیل]] مرا به وجود او تهنیت گفته است، تا نزدت نیامده‌ام هرچند یک ماه به طول انجامد، از شیر دادن به او خودداری نما. فاطمه {{س}} عرضه داشت: فرموده شما را عمل خواهم کرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} برای انجام کاری در [[سفر]] بود، حسین از [[مادر]] متولد شد تا رسول خدا {{صل}} نیامد فاطمه نوزادش را شیر نداد، [[حضرت]] به دخترش فرمود: چه کرده‌ای؟ عرضه داشت: تاکنون او را شیر نداده‌ام. رسول خدا {{صل}} نوزاد را گرفت و زبان خود را در دهان او نهاد و حسین شروع به مکیدن نمود، تا اینکه حضرت فرمود: «إیها حسین! إیها حسین!؛ حسین جان بس است. سپس فرمود: جز کاری را که [[خداوند]] خود بخواهد انجام پذیرفتنی نیست و [[امامت]] در تو و میان فرزندانت وجود خواهد داشت<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۷۹.</ref>.
# روزی [[نبی اکرم]] {{صل}} جلوس فرموده بود، [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} وارد شدند، وقتی رسول خدا {{صل}} آن‌دو را دید، به پا خواست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها رفت، از آنان استقبال و آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: {{متن حدیث|نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا}}<ref>«بهترین مرکب، مرکب شما و بهترین سواران شما دو تن هستید و پدرتان از شما برتر است» بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۸۵- ۲۸۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۶۸.</ref>
# روزی [[نبی اکرم]] {{صل}} جلوس فرموده بود، [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} وارد شدند، وقتی رسول خدا {{صل}} آن‌دو را دید، به پا خواست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها رفت، از آنان استقبال و آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: {{متن حدیث|نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا}}<ref>«بهترین مرکب، مرکب شما و بهترین سواران شما دو تن هستید و پدرتان از شما برتر است» بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۸۵- ۲۸۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۶۸.</ref>
#لیث بن اُبی سلیم می‌گوید: "روزی [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند، در حالی که هر یک می‌فرمود: " من نزد [[رسول خدا]] {{صل}} محبوب‌ترم". [[پیامبر]] {{صل}} [[فاطمه]] را پیش روی خود، [[علی]] {{ع}} را پشت‌سر خود و [[امام حسن|حسن]] {{ع}} را در سمت راست خود، و [[حسین]] {{ع}} را در سمت چپ خود، نگهداشته، فرمود: "شما از من هستید و من از شمایم"<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۴.</ref>.
# [[لیث بن ابی سلیم]] می‌گوید: "روزی [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند، در حالی که هر یک می‌فرمود: " من نزد [[رسول خدا]] {{صل}} محبوب‌ترم". [[پیامبر]] {{صل}} [[فاطمه]] را پیش روی خود، [[علی]] {{ع}} را پشت‌سر خود و [[امام حسن|حسن]] {{ع}} را در سمت راست خود، و [[حسین]] {{ع}} را در سمت چپ خود، نگهداشته، فرمود: "شما از من هستید و من از شمایم"<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۴.</ref>.
3[[انس بن مالک]] می‌گوید: "روزی [[رسول خدا]] (در [[مسجد]]) در [[سجده]] بود که [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] آمدند و بر پشت ایشان سوار شدند. [[پیامبر]] {{صل}} سجده‌اش را طولانی کرد، (وقتی از [[سجده]] برخاستند) به ایشان گفته شد: ای [[نبی]] [[خدا]] چرا سجده‌تان را طولانی کردید؟ آن حضرت فرمود: پسرم بر پشت من سوار شده بود از این رو [[دوست]] نداشتم (با زود برخاستن از [[سجده]]) باعث [[عجله]] او شوم (و مانع [[بازی]] او شوم)"<ref>مسند أبی یعلی، ابویعلی الموصلی، ج۶، ص۱۵۰.</ref>.
3[[انس بن مالک]] می‌گوید: "روزی [[رسول خدا]] (در [[مسجد]]) در [[سجده]] بود که [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] آمدند و بر پشت ایشان سوار شدند. [[پیامبر]] {{صل}} سجده‌اش را طولانی کرد، (وقتی از [[سجده]] برخاستند) به ایشان گفته شد: ای [[نبی]] [[خدا]] چرا سجده‌تان را طولانی کردید؟ آن حضرت فرمود: پسرم بر پشت من سوار شده بود از این رو [[دوست]] نداشتم (با زود برخاستن از [[سجده]]) باعث [[عجله]] او شوم (و مانع [[بازی]] او شوم)"<ref>مسند أبی یعلی، ابویعلی الموصلی، ج۶، ص۱۵۰.</ref>.
#[[جابر بن عبدالله انصاری]] می‌گوید: "[[پیامبر]] {{صل}} را دیدم که چهار [[دست]] و پا راه می‌رفت و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بر پشت ایشان نشسته بودند و ایشان می‌فرمود: " [[بهترین]] سواری دادن، بردن شماست و شما [[بهترین]] سواران هستید"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۱.</ref>. [[ابوهریره]] می‌گوید: "[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[زبان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را می‌مکید همان گونه که مردی میوه را می‌مکد"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۱.</ref>. [[ابن عباس]] می‌گوید: "روزی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حسین]] را بر پشت خود سوار کرده بود، مردی گفت: " ای [[فرزند]] بر مرکب عزیزی سوار شده‌ای"؛ [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: " او نیز خوب سواری است ""<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۲.</ref>.
#[[جابر بن عبدالله انصاری]] می‌گوید: "[[پیامبر]] {{صل}} را دیدم که چهار [[دست]] و پا راه می‌رفت و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بر پشت ایشان نشسته بودند و ایشان می‌فرمود: " [[بهترین]] سواری دادن، بردن شماست و شما [[بهترین]] سواران هستید"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۱.</ref>. [[ابوهریره]] می‌گوید: "[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[زبان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را می‌مکید همان گونه که مردی میوه را می‌مکد"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۱.</ref>. [[ابن عباس]] می‌گوید: "روزی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حسین]] را بر پشت خود سوار کرده بود، مردی گفت: " ای [[فرزند]] بر مرکب عزیزی سوار شده‌ای"؛ [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: " او نیز خوب سواری است ""<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۲.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش