جز
جایگزینی متن - '؛ [[دانشنامه نهج البلاغه' به '؛ دینپرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه'
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دینپرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه') |
جز (جایگزینی متن - '؛ [[دانشنامه نهج البلاغه' به '؛ دینپرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه') |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
== اشعث و [[خلیفه سوم]] == | == اشعث و [[خلیفه سوم]] == | ||
[[اشعث بن قیس]] در دوران [[خلافت عثمان]] به خاطر پیوند سببی که با وی داشت، استاندار [[آذربایجان]] و مقیم آن دیار بود. استانداری او از مسائلی بود که [[مردم]] درباره آن، [[عثمان]] را [[سرزنش]] میکردند، زیرا [[عثمان]] بعد از آنکه دختر اشعث را برای [[فرزند]] خویش [[عقد]] کرد، او را به این کار گماشت. [[نقل]] است اشعث، کسی است که سرزمینهای [[آذربایجان]] را [[فتح]] کرده است<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۴۹.</ref>. ولی باید دقت کرد در واقع در سال بیستم [[هجری]] [[مغیرة بن شعبه]] [[آذربایجان]] را [[فتح]] کرد ولی چون آذربایجانیها [[مرتد]] شده بودند، [[اشعث بن قیس]] نزد آنها رفت و "جابر وان" را [[فتح]] و طبق [[قرارداد]] [[مغیرة بن شعبه]] با آذربایجانیها [[صلح]] کرد<ref>معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. [[عثمان]] هر سال [[صد]] هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر [[سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶.</ref>. | [[اشعث بن قیس]] در دوران [[خلافت عثمان]] به خاطر پیوند سببی که با وی داشت، استاندار [[آذربایجان]] و مقیم آن دیار بود. استانداری او از مسائلی بود که [[مردم]] درباره آن، [[عثمان]] را [[سرزنش]] میکردند، زیرا [[عثمان]] بعد از آنکه دختر اشعث را برای [[فرزند]] خویش [[عقد]] کرد، او را به این کار گماشت. [[نقل]] است اشعث، کسی است که سرزمینهای [[آذربایجان]] را [[فتح]] کرده است<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۴۹.</ref>. ولی باید دقت کرد در واقع در سال بیستم [[هجری]] [[مغیرة بن شعبه]] [[آذربایجان]] را [[فتح]] کرد ولی چون آذربایجانیها [[مرتد]] شده بودند، [[اشعث بن قیس]] نزد آنها رفت و "جابر وان" را [[فتح]] و طبق [[قرارداد]] [[مغیرة بن شعبه]] با آذربایجانیها [[صلح]] کرد<ref>معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. [[عثمان]] هر سال [[صد]] هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر [[سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶.</ref>. | ||
== اشعث و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | == اشعث و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
[[امام]] {{ع}} [[نامه]] را به [[زیاد بن مرحب همدانی]] و به قولی به [[زیاد بن کعب]]<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۲۱.</ref> داد و به او فرمود به [[آذربایجان]] رفته و [[نامه]] را به [[اشعث بن قیس]] برساند. پسرعموی [[اشعث بن قیس]] که در [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود نیز نامهای بدین مضمون به [[اشعث بن قیس]] نوشت: "اما بعد؛ پسر عموی من [[اشعث بن قیس]]، بدان بعد از [[قتل عثمان]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بلکه بزرگان و برگزیدگان [[صحابه]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[بیعت]] کردند، من هم با ایشان موافقت کردم و [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] را در آن دانستم. چون در کار [[عثمان]] [[تأمل]] کردم، برای من چیزی معلوم نشد که مانع [[پیروی]] از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شود. حال او نامهای به تو نوشته است و تو را به [[بیعت]] خویش خوانده، چون بر مضمون [[نامه]] [[حضرت]] [[آگاه]] شوی مبادا که [[تأمل]] کنی و به عذری [[پناه]] ببری. [[بیعت]] کن که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، امروز [[امام]] به [[حق]] و [[خلیفه]] مطلق و از گذشته و [[آینده]] فاضلتر است. باید آنچه را نوشتهام راست بدانی و مرا [[صدیق]] خود بشماری. والسلام"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. زمانی که زیاد نزد [[اشعث بن قیس]] رسید و [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و نوشته پسر عموی او را رسانید، [[اشعث بن قیس]] آنها را خواند و [[دستور]] داد تا [[مردم]] به [[مسجد]] بیایند. چون [[مردم]] جمع شدند، اشعث بالای [[منبر]] رفت و خطبهای خواند و گفت: "امیرالمؤمنین [[عثمان]] [[ولایت]] [[آذربایجان]] را به من داده بود چنانچه تا حال در دست من است و برای او واقعهای رخ داد و شما از اتفاقاتی که میان امیرالمؤمنین علی {{ع}} و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رخ داد و جنگهایی که کردند، [[آگاه]] هستید، و این را بدانید که [[مهاجر]] و [[انصار]] بر [[خلافت]] و [[امامت]] او متفق شدهاند. امیرالمؤمنین علی {{ع}} مردی بزرگ و عالی تبار است، [[نامه]] نوشته و مرا نیز [[دعوت]] کرده، در این باره [[رأی]] شما چیست؟" [[مردم]] همگی گفتند: به [[امامت]] و [[خلافت]] او [[راضی]] هستیم و غیر از او کسی را [[خلیفه]] نمیدانیم<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. | [[امام]] {{ع}} [[نامه]] را به [[زیاد بن مرحب همدانی]] و به قولی به [[زیاد بن کعب]]<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۲۱.</ref> داد و به او فرمود به [[آذربایجان]] رفته و [[نامه]] را به [[اشعث بن قیس]] برساند. پسرعموی [[اشعث بن قیس]] که در [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود نیز نامهای بدین مضمون به [[اشعث بن قیس]] نوشت: "اما بعد؛ پسر عموی من [[اشعث بن قیس]]، بدان بعد از [[قتل عثمان]] [[مهاجر]] و [[انصار]] بلکه بزرگان و برگزیدگان [[صحابه]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[بیعت]] کردند، من هم با ایشان موافقت کردم و [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] را در آن دانستم. چون در کار [[عثمان]] [[تأمل]] کردم، برای من چیزی معلوم نشد که مانع [[پیروی]] از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شود. حال او نامهای به تو نوشته است و تو را به [[بیعت]] خویش خوانده، چون بر مضمون [[نامه]] [[حضرت]] [[آگاه]] شوی مبادا که [[تأمل]] کنی و به عذری [[پناه]] ببری. [[بیعت]] کن که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، امروز [[امام]] به [[حق]] و [[خلیفه]] مطلق و از گذشته و [[آینده]] فاضلتر است. باید آنچه را نوشتهام راست بدانی و مرا [[صدیق]] خود بشماری. والسلام"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. زمانی که زیاد نزد [[اشعث بن قیس]] رسید و [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و نوشته پسر عموی او را رسانید، [[اشعث بن قیس]] آنها را خواند و [[دستور]] داد تا [[مردم]] به [[مسجد]] بیایند. چون [[مردم]] جمع شدند، اشعث بالای [[منبر]] رفت و خطبهای خواند و گفت: "امیرالمؤمنین [[عثمان]] [[ولایت]] [[آذربایجان]] را به من داده بود چنانچه تا حال در دست من است و برای او واقعهای رخ داد و شما از اتفاقاتی که میان امیرالمؤمنین علی {{ع}} و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رخ داد و جنگهایی که کردند، [[آگاه]] هستید، و این را بدانید که [[مهاجر]] و [[انصار]] بر [[خلافت]] و [[امامت]] او متفق شدهاند. امیرالمؤمنین علی {{ع}} مردی بزرگ و عالی تبار است، [[نامه]] نوشته و مرا نیز [[دعوت]] کرده، در این باره [[رأی]] شما چیست؟" [[مردم]] همگی گفتند: به [[امامت]] و [[خلافت]] او [[راضی]] هستیم و غیر از او کسی را [[خلیفه]] نمیدانیم<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۴۵۷.</ref>. | ||
پس از [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، اشعث به [[منزل]] خود رفت و جمعی از [[اصحاب]] خویش را فرا خواند و گفت: "نامه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} مرا به [[وحشت]] انداخته، اگر نزد او بروم، میترسم [[اموال]] [[آذربایجان]] را از من بخواهد ولی اگر به [[معاویه]] ملحق شوم چیزی از من نخواهد خواست؛ پیوستن به [[معاویه]] نزد من [[اصلح]] است، حال بگویید [[رأی]] شما چیست؟" [[مشاوران]] و [[اقوام]] و [[قبیله]] اشعث او را [[سرزنش]] کرده و گفتند: برای تو [[مرگ]] بهتر از پیوستن به [[معاویه]] است. آیا [[اقوام]] خود را رها کرده و دنباله رو [[اهل شام]] خواهی شد؟ اشعث از گفته خویش شرمسار گردیده و همراه [[مردم]] به سوی [[کوفه]] حرکت کرده، [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} رسید<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۵۰۴.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶-۱۰۷.</ref>. | پس از [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، اشعث به [[منزل]] خود رفت و جمعی از [[اصحاب]] خویش را فرا خواند و گفت: "نامه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} مرا به [[وحشت]] انداخته، اگر نزد او بروم، میترسم [[اموال]] [[آذربایجان]] را از من بخواهد ولی اگر به [[معاویه]] ملحق شوم چیزی از من نخواهد خواست؛ پیوستن به [[معاویه]] نزد من [[اصلح]] است، حال بگویید [[رأی]] شما چیست؟" [[مشاوران]] و [[اقوام]] و [[قبیله]] اشعث او را [[سرزنش]] کرده و گفتند: برای تو [[مرگ]] بهتر از پیوستن به [[معاویه]] است. آیا [[اقوام]] خود را رها کرده و دنباله رو [[اهل شام]] خواهی شد؟ اشعث از گفته خویش شرمسار گردیده و همراه [[مردم]] به سوی [[کوفه]] حرکت کرده، [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} رسید<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۵۰۴.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶-۱۰۷.</ref>. | ||
== اشعث و [[تصرف]] [[شریعه]] [[فرات]] == | == اشعث و [[تصرف]] [[شریعه]] [[فرات]] == | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
اشعث به همین گفتار در برابر عتبه بسنده کرد ولی در عمل، [[دیدار]] عتبه با توجه به [[روابط]] سببی اشعث و [[عثمان]] از یک طرف و [[قیام]] [[معاویه]] به [[خونخواهی عثمان]] از طرف دیگر و آن اشعار او را از ادامه [[جنگ]] باز داشت و حتی او [[راه]] [[مهره]] ستون پنجمی برای [[معاویه]] در [[لشکر امام علی]] {{ع}} ساخت. [[عمروعاص]]، [[مشاور]] [[معاویه]] در [[جنگ صفین]] بر این مطلب مهر [[تأیید]] زده است. | اشعث به همین گفتار در برابر عتبه بسنده کرد ولی در عمل، [[دیدار]] عتبه با توجه به [[روابط]] سببی اشعث و [[عثمان]] از یک طرف و [[قیام]] [[معاویه]] به [[خونخواهی عثمان]] از طرف دیگر و آن اشعار او را از ادامه [[جنگ]] باز داشت و حتی او [[راه]] [[مهره]] ستون پنجمی برای [[معاویه]] در [[لشکر امام علی]] {{ع}} ساخت. [[عمروعاص]]، [[مشاور]] [[معاویه]] در [[جنگ صفین]] بر این مطلب مهر [[تأیید]] زده است. | ||
وقتی امیرالمؤمنین علی {{ع}} در یکی از شبهای [[جنگ صفین]] که به "لیلة الهریر" معروف است، [[مردم]] را برای [[جهاد]] تحریک نموده، [[وعده]] داد از [[لشکر]] [[معاویه]] جز نفسی باقی نمانده و خبر این [[سخنرانی]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، [[عمروعاص]] را فرا خواند و گفت: "امشب شبی است که [[علی]] به ما حمله خواهد کرد، یا [[اباعبدالله]]! حیلههایت کجاست؟ امروز وقت آن است که تدبیری اندیشی و اختلالی در کار [[علی]] آوری وگرنه هلاک میشویم". [[عمروعاص]] به [[معاویه]] گفت: "دستور بده هر مقدار [[قرآن]] که در خیمهها وجود دارد بر سر نیزهها کنند و نیزهها را بلند کرده در برابر [[لشکر]] [[علی]] نگه دارند. ما خود [[اشعث بن قیس]] و بعضی دیگر از [[شجاعان]] [[لشکر]] [[علی]] را [[فریب]] دادهایم و آنها [[منتظر]] چنین حیلهای هستند"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۵۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۵۲؛ اخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲.</ref>. پس از آنکه در یکی از روزهای [[جنگ]]، افراد زیادی از طرفین کشته شد، [[شب]] هنگام، اشعث برای افراد [[قبیله]] خود [[سخنرانی]] کرد و گفت: "امروز از جمعیت [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیدهام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به [[جنگ]] ادامه دهیم، [[عرب]] نابود خواهد شد". گفتار اشعث به [[معاویه]] رسید، گفت: "راست میگوید، اگر فردا [[جنگ]] کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و [[فرزند]] شامیها حمله خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به [[زن]] و [[فرزند]] عراقیها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در مییابند"، و [[دستور]] داد قرآنها را بالای نیزه نمایند<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۹؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۸.</ref>. | وقتی امیرالمؤمنین علی {{ع}} در یکی از شبهای [[جنگ صفین]] که به "لیلة الهریر" معروف است، [[مردم]] را برای [[جهاد]] تحریک نموده، [[وعده]] داد از [[لشکر]] [[معاویه]] جز نفسی باقی نمانده و خبر این [[سخنرانی]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، [[عمروعاص]] را فرا خواند و گفت: "امشب شبی است که [[علی]] به ما حمله خواهد کرد، یا [[اباعبدالله]]! حیلههایت کجاست؟ امروز وقت آن است که تدبیری اندیشی و اختلالی در کار [[علی]] آوری وگرنه هلاک میشویم". [[عمروعاص]] به [[معاویه]] گفت: "دستور بده هر مقدار [[قرآن]] که در خیمهها وجود دارد بر سر نیزهها کنند و نیزهها را بلند کرده در برابر [[لشکر]] [[علی]] نگه دارند. ما خود [[اشعث بن قیس]] و بعضی دیگر از [[شجاعان]] [[لشکر]] [[علی]] را [[فریب]] دادهایم و آنها [[منتظر]] چنین حیلهای هستند"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۵۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۵۲؛ اخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲.</ref>. پس از آنکه در یکی از روزهای [[جنگ]]، افراد زیادی از طرفین کشته شد، [[شب]] هنگام، اشعث برای افراد [[قبیله]] خود [[سخنرانی]] کرد و گفت: "امروز از جمعیت [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیدهام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به [[جنگ]] ادامه دهیم، [[عرب]] نابود خواهد شد". گفتار اشعث به [[معاویه]] رسید، گفت: "راست میگوید، اگر فردا [[جنگ]] کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و [[فرزند]] شامیها حمله خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به [[زن]] و [[فرزند]] عراقیها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در مییابند"، و [[دستور]] داد قرآنها را بالای نیزه نمایند<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۹؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۸.</ref>. | ||
== [[قرآن]] بر فراز نیزهها و [[تغییر]] موضع اشعث == | == [[قرآن]] بر فراز نیزهها و [[تغییر]] موضع اشعث == |