پرش به محتوا

فضه: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
خوارزمی به [[نقل]] از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام سجاد]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که [[حضرت زهرا]] {{س}} از [[رسول خدا]] {{صل}} کنیزی خواست تا در کار‌های [[منزل]] به ایشان کمک کند. بعد از [[جنگی]] که رسول خدا {{صل}} در ساحل دریا با [[دشمنان اسلام]] داشت، افرادی [[اسیر]] شدند؛ بعد از تقسیم [[اسرا]]، رسول خدا {{صل}} دو [[کنیز]] برای خود برداشت که یکی [[جوان]] و یکی پیر بود. کنیز (جوان) را به [[فاطمه زهرا]] {{س}} بخشید و به ایشان فرمود: "ای [[فاطمه]]، این کنیز برای تو باشد؛ مواظب او باش و با او [[مدارا]] کن. من دیدم که او [[اهل نماز]] است و همانا [[جبرئیل]] مرا از زدن نمازگزاران [[نهی]] کرده است"<ref>مقتل الحسین، خوارزمی، ج۱، ص۶۹؛ سیدة النساء فاطمة الزهراء، ج۱، ص۲۵.</ref>.  
خوارزمی به [[نقل]] از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام سجاد]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند که [[حضرت زهرا]] {{س}} از [[رسول خدا]] {{صل}} کنیزی خواست تا در کار‌های [[منزل]] به ایشان کمک کند. بعد از [[جنگی]] که رسول خدا {{صل}} در ساحل دریا با [[دشمنان اسلام]] داشت، افرادی [[اسیر]] شدند؛ بعد از تقسیم [[اسرا]]، رسول خدا {{صل}} دو [[کنیز]] برای خود برداشت که یکی [[جوان]] و یکی پیر بود. کنیز (جوان) را به [[فاطمه زهرا]] {{س}} بخشید و به ایشان فرمود: "ای [[فاطمه]]، این کنیز برای تو باشد؛ مواظب او باش و با او [[مدارا]] کن. من دیدم که او [[اهل نماز]] است و همانا [[جبرئیل]] مرا از زدن نمازگزاران [[نهی]] کرده است"<ref>مقتل الحسین، خوارزمی، ج۱، ص۶۹؛ سیدة النساء فاطمة الزهراء، ج۱، ص۲۵.</ref>.  


گفته شده است: آنچه که در [[تاریخ]] درباره اینکه [[حضرت زهرا]] {{س}} کنیزی به نام [[فضه]] داشته، معروف است، در سال‌های آخر [[زندگی]] ایشان بوده؛ یعنی زمانی که [[فرزندان]] ایشان زیاد و کارهای ایشان در [[منزل]] بیشتر شد و از طرفی [[غنائم]] زیادی از [[جنگ]] با [[یهودیان]] [[خیبر]] و [[بنی قریظه]] و [[بنی نضیر]] به دست [[مسلمانان]] افتاد و [[فقر]] و [[سختی]] از میان مسلمانان برداشته شد، لذا [[رسول خدا]] {{صل}} فضه را به ایشان بخشید تا مقداری از فشار کاری حضرت زهرا {{س}} کاسته شود<ref>رحمانی همدانی، فاطمة بهجة قلب المصطفی، ج۱، ص۷۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref>
گفته شده است: آنچه که در [[تاریخ]] درباره اینکه [[حضرت زهرا]] {{س}} کنیزی به نام فضه داشته، معروف است، در سال‌های آخر [[زندگی]] ایشان بوده؛ یعنی زمانی که [[فرزندان]] ایشان زیاد و کارهای ایشان در [[منزل]] بیشتر شد و از طرفی [[غنائم]] زیادی از [[جنگ]] با [[یهودیان]] [[خیبر]] و [[بنی قریظه]] و [[بنی نضیر]] به دست [[مسلمانان]] افتاد و [[فقر]] و [[سختی]] از میان مسلمانان برداشته شد، لذا [[رسول خدا]] {{صل}} فضه را به ایشان بخشید تا مقداری از فشار کاری حضرت زهرا {{س}} کاسته شود<ref>رحمانی همدانی، فاطمة بهجة قلب المصطفی، ج۱، ص۷۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref>


== فضه و دعای [[رسول خدا]]{{صل}} ==
== فضه و دعای [[رسول خدا]]{{صل}} ==
[[ابن حجر عسقلانی]] به [[نقل]] از ابن صخر، در کتاب فوائد و ابن بشکوال، در کتاب المستغیثین، به نقل از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌نویسد: رسول خدا {{صل}} کنیزی به نام فضه را به دخترش فاطمه {{س}} بخشید. فضه به همراه فاطمه {{س}} کارهای [[منزل]] را به طور مساوی انجام می‌دادند. رسول خدا {{صل}} دعایی را به فضه [[تعلیم]] دادند (که در وقت [[سختی]] در [[کارها]] آن را بخواند). فاطمه {{س}} به او فرمود: "تو خمیر درست می‌کنی یا نان می‌پزی؟" فضه گفت: "من خمیر درست می‌کنم و هیزم می‌آورم". او به دنبال هیزم رفت و دسته‌ای هیزم گرد آورد و آنها را محکم بست. وقتی خواست آن را بلند کند نتوانست. در این هنگام این [[دعا]] را که رسول خدا {{صل}} به او آموخته بود بر زبان جاری کرد: "ای خدایی که هیچ مثل و مانندی برایش نیست. رشته [[حیات]] هر کسی را که بخواهی [[قطع]] می‌کنی و هر فردی را بخواهی فانی می‌کنی و از بین می‌بری. تو [[مالک]] عرشت هستی و بر آن [[سلطه]] داری؛ ای خدایی که چرت زدن و [[خواب]] در او راه ندارد:". در این هنگام مردی [[عرب]] که ظاهرا از [[قبیله ازد]] [[شنوءة]]<ref>قبیله‌ای در یمن بوده است.</ref> بود، سر رسید و هیزم‌ها را تا درب خانه فاطمه آورد<ref>الاصابه، ج۸، ص۷۵.</ref>.
[[ابن حجر عسقلانی]] به [[نقل]] از ابن صخر، در کتاب فوائد و ابن بشکوال، در کتاب المستغیثین، به نقل از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌نویسد: رسول خدا {{صل}} کنیزی به نام فضه را به دخترش فاطمه {{س}} بخشید. فضه به همراه فاطمه {{س}} کارهای [[منزل]] را به طور مساوی انجام می‌دادند. رسول خدا {{صل}} دعایی را به فضه [[تعلیم]] دادند (که در وقت [[سختی]] در [[کارها]] آن را بخواند). فاطمه {{س}} به او فرمود: "تو خمیر درست می‌کنی یا نان می‌پزی؟" فضه گفت: "من خمیر درست می‌کنم و هیزم می‌آورم". او به دنبال هیزم رفت و دسته‌ای هیزم گرد آورد و آنها را محکم بست. وقتی خواست آن را بلند کند نتوانست. در این هنگام این [[دعا]] را که رسول خدا {{صل}} به او آموخته بود بر زبان جاری کرد: "ای خدایی که هیچ مثل و مانندی برایش نیست. رشته [[حیات]] هر کسی را که بخواهی [[قطع]] می‌کنی و هر فردی را بخواهی فانی می‌کنی و از بین می‌بری. تو [[مالک]] عرشت هستی و بر آن [[سلطه]] داری؛ ای خدایی که چرت زدن و [[خواب]] در او راه ندارد:". در این هنگام مردی [[عرب]] که ظاهرا از [[قبیله ازد]] [[شنوءة]]<ref>قبیله‌ای در یمن بوده است.</ref> بود، سر رسید و هیزم‌ها را تا درب خانه فاطمه آورد<ref>الاصابه، ج۸، ص۷۵.</ref>.


نقل شده که [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{ع}} [[بیمار]] شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادت‌شان آمدند. یکی از آن دو نفر به [[امام علی]] {{ع}} گفت: "ای ابا [[الحسن]]، اگر برای فرزندانت [[نذری]] کنی [[خداوند]] آنان را [[سلامتی]] می‌بخشد". [[علی]] {{ع}} فرمود: "برای [[خدا]] سه [[روز]] [[روزه]] می‌گیرم". [[فاطمه]] {{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} [[فضه]]، خدمتکار آنها نیز همین [[نذر]] را کردند. خداوند امام حسن و امام حسین {{ع}} را [[شفا]] بخشید. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} طبق نذری که کرده بودند، روزه گرفتن را آغاز کردند اما هر سه روز افطار خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیات]] را که خداوند درباره [[فضیلت اهل بیت]] {{ع}} نازل فرموده بود، برای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواند. [[سیوطی]] بعد از [[نقل]] این ماجرا می‌نویسد: و از اینجا دانسته می‌شود که [[فضه]] خود را فدایی [[فاطمه زهرا]] {{س}} می‌دانسته و به سبب این عملش افتخاری نصیبش شد که هیچ یک از [[زنان]] [[عرب]] به این [[افتخار]] نرسیدند و فضه تا وقتی که زنده بود [[کنیز]] [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} باقی ماند<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۶.</ref>.
نقل شده که [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{ع}} [[بیمار]] شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادت‌شان آمدند. یکی از آن دو نفر به [[امام علی]] {{ع}} گفت: "ای ابا [[الحسن]]، اگر برای فرزندانت [[نذری]] کنی [[خداوند]] آنان را [[سلامتی]] می‌بخشد". [[علی]] {{ع}} فرمود: "برای [[خدا]] سه [[روز]] [[روزه]] می‌گیرم". [[فاطمه]] {{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} فضه، خدمتکار آنها نیز همین [[نذر]] را کردند. خداوند امام حسن و امام حسین {{ع}} را [[شفا]] بخشید. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} طبق نذری که کرده بودند، روزه گرفتن را آغاز کردند اما هر سه روز افطار خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیات]] را که خداوند درباره [[فضیلت اهل بیت]] {{ع}} نازل فرموده بود، برای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواند. [[سیوطی]] بعد از [[نقل]] این ماجرا می‌نویسد: و از اینجا دانسته می‌شود که فضه خود را فدایی [[فاطمه زهرا]] {{س}} می‌دانسته و به سبب این عملش افتخاری نصیبش شد که هیچ یک از [[زنان]] [[عرب]] به این [[افتخار]] نرسیدند و فضه تا وقتی که زنده بود [[کنیز]] [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} باقی ماند<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۶.</ref>.


== آیا  فضه کیمیاگری می‌دانست؟ ==
== آیا  فضه کیمیاگری می‌دانست؟ ==
شیخ [[رجب برسی]] [[نقل]] می‌کند: وقتی که فضه به [[خانه حضرت زهرا]] {{س}} و به [[بیت]] [[نبوت]] وارد شد، جز [[شمشیر]] و [[زره]] و دستاسی نیافت. وی دختر [[پادشاه]] [[هند]] بود و [[علم]] کیمیا را می‌دانست، پس قطعه‌ای از مس را برداشت و آن را نرم کرد و به شکلی (به صورت قالب) درآورد و بر روی آن مواد خاصی ریخت و به آن رنگ طلا زد<ref>مشارق الانوار، حافظ رجب برسی، ص۱۲۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۳؛ الأنوار العلویة، الشیخ جعفر النقدی، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>. این [[روایت]] از جهاتی خدشه‌پذیر است. سخن درباره پیش آمدن چنین داستانی است، زیرا همان‌طوری که گفته شد [[فضه]] [[اهل]] نوبه بوده نه اهل [[هند]] و چه رسد به اینکه دختر [[پادشاه]] هند باشد. و اگر دختر پادشاه هند بود، چگونه به [[حجاز]] منتقل شد، با توجه به اینکه در [[زمان پیامبر اکرم]] {{صل}} هنوز [[جنگ‌ها]] و لشکرکشی‌ها آنقدر گسترده نشده بود و از طرفی همان‌طور که [[شیخ حر عاملی]] می‌گوید، شیخ رجب برسی در این کتاب [[افراط]] کرده تا جایی که به او نسبت [[غلو]] داده‌اند؛ لذا احتمال ساختگی بودن این روایت هست<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۷-۵۲۸.</ref>.
شیخ [[رجب برسی]] [[نقل]] می‌کند: وقتی که فضه به [[خانه حضرت زهرا]] {{س}} و به [[بیت]] [[نبوت]] وارد شد، جز [[شمشیر]] و [[زره]] و دستاسی نیافت. وی دختر [[پادشاه]] [[هند]] بود و [[علم]] کیمیا را می‌دانست، پس قطعه‌ای از مس را برداشت و آن را نرم کرد و به شکلی (به صورت قالب) درآورد و بر روی آن مواد خاصی ریخت و به آن رنگ طلا زد<ref>مشارق الانوار، حافظ رجب برسی، ص۱۲۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۳؛ الأنوار العلویة، الشیخ جعفر النقدی، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>. این [[روایت]] از جهاتی خدشه‌پذیر است. سخن درباره پیش آمدن چنین داستانی است، زیرا همان‌طوری که گفته شد فضه [[اهل]] نوبه بوده نه اهل [[هند]] و چه رسد به اینکه دختر [[پادشاه]] هند باشد. و اگر دختر پادشاه هند بود، چگونه به [[حجاز]] منتقل شد، با توجه به اینکه در [[زمان پیامبر اکرم]] {{صل}} هنوز [[جنگ‌ها]] و لشکرکشی‌ها آنقدر گسترده نشده بود و از طرفی همان‌طور که [[شیخ حر عاملی]] می‌گوید، شیخ رجب برسی در این کتاب [[افراط]] کرده تا جایی که به او نسبت [[غلو]] داده‌اند؛ لذا احتمال ساختگی بودن این روایت هست<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۷-۵۲۸.</ref>.


== فضه و [[دفن]] [[حضرت زهرا]]{{س}} ==
== فضه و [[دفن]] [[حضرت زهرا]]{{س}} ==
[[نقل]] شده که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره دفن حضرت زهرا {{س}} فرمود: "زمانی که می‌خواستم بندهای [[کفن]] [[فاطمه]] {{س}} را ببندم، صدا زدم: ای [[ام کلثوم]]، ای [[زینب]]، ای [[سکینه]] و ای [[فضه]]، ای [[حسن]] و ای [[حسین]] بیائید با مادرتان [[وداع]] کنید که امروز [[روز]] جدایی است و این آخرین [[دیدار]] شما با او در دنیاست و بعد از این، دیدار شما با [[مادر]] در [[بهشت]] خواهد بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۸۲.</ref>. این [[نقل]] از جهاتی خدشه‌پذیر است:
[[نقل]] شده که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره دفن حضرت زهرا {{س}} فرمود: "زمانی که می‌خواستم بندهای [[کفن]] [[فاطمه]] {{س}} را ببندم، صدا زدم: ای [[ام کلثوم]]، ای [[زینب]]، ای [[سکینه]] و ای فضه، ای [[حسن]] و ای [[حسین]] بیائید با مادرتان [[وداع]] کنید که امروز [[روز]] جدایی است و این آخرین [[دیدار]] شما با او در دنیاست و بعد از این، دیدار شما با [[مادر]] در [[بهشت]] خواهد بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۸۲.</ref>. این [[نقل]] از جهاتی خدشه‌پذیر است:
# منبع معتبری قبل از قرن دهم هجری ندارد، لذا [[علامه مجلسی]] در ابتدای این [[روایت]] می‌فرماید: روایتی را درباره [[شهادت حضرت فاطمه]] {{س}} در بعضی از کتاب‌ها یافتم و علاقه‌مند شدم آن‌را در کتابم نقل کنم، اگر چه آن را از منبع مطمئنی به دست نیاورده‌ام<ref>{{عربی|وجدت في بعض الكتب خبراً في وفات‌ها {{ع}} فأحببت إيراده و إن لم آخذه من أصل يعول عليه}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴.</ref>.
# منبع معتبری قبل از قرن دهم هجری ندارد، لذا [[علامه مجلسی]] در ابتدای این [[روایت]] می‌فرماید: روایتی را درباره [[شهادت حضرت فاطمه]] {{س}} در بعضی از کتاب‌ها یافتم و علاقه‌مند شدم آن‌را در کتابم نقل کنم، اگر چه آن را از منبع مطمئنی به دست نیاورده‌ام<ref>{{عربی|وجدت في بعض الكتب خبراً في وفات‌ها {{ع}} فأحببت إيراده و إن لم آخذه من أصل يعول عليه}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴.</ref>.
# جعل‌ کننده این روایت آن‌قدر [[نادان]] بوده که فضه را از زبان [[امیر المؤمنین]] {{ع}}، از [[فرزندان حضرت زهرا]] {{س}} شمرده است، در حالی که به نقل [[تاریخ]]، فضه [[کنیز]] آن [[حضرت]] بوده نه فرزند ایشان<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۸-۵۲۹.</ref>.
# جعل‌ کننده این روایت آن‌قدر [[نادان]] بوده که فضه را از زبان [[امیر المؤمنین]] {{ع}}، از [[فرزندان حضرت زهرا]] {{س}} شمرده است، در حالی که به نقل [[تاریخ]]، فضه [[کنیز]] آن [[حضرت]] بوده نه فرزند ایشان<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۸-۵۲۹.</ref>.


== سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]]{{س}} ==
== سرانجام فضه بعد از [[حضرت زهرا]]{{س}} ==
[[ابن شهر آشوب]] می‌نویسد: [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} کنیزی به نام [[فضه]] داشت که بعد از [[شهادت]] ایشان [[کنیز]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود. حضرت او را به [[ازدواج]] [[ابی ثعلبه حبشی]] در آورد. ثمره این ازدواج [[فرزندی]] بود که فضه برای ابی ثعلبه به [[دنیا]] آورد. بعد از مدتی ابی ثعلبه از دنیا رفت و فضه با [[ابوملیک غطفانی]] ازدواج کرد. مدتی بعد فرزند فضه از ابی ثعلبه از دنیا رفت. فضه از نزدیک شدن به ابی ملیک (و هم‌خوابی با او) دوری کرد. ابی ملیک به [[عمر]] [[شکایت]] کرد، زیرا این داستان در [[زمان]] [[حکومت]] او بود.
[[ابن شهر آشوب]] می‌نویسد: [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} کنیزی به نام فضه داشت که بعد از [[شهادت]] ایشان [[کنیز]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود. حضرت او را به [[ازدواج]] [[ابی ثعلبه حبشی]] در آورد. ثمره این ازدواج [[فرزندی]] بود که فضه برای ابی ثعلبه به [[دنیا]] آورد. بعد از مدتی ابی ثعلبه از دنیا رفت و فضه با [[ابوملیک غطفانی]] ازدواج کرد. مدتی بعد فرزند فضه از ابی ثعلبه از دنیا رفت. فضه از نزدیک شدن به ابی ملیک (و هم‌خوابی با او) دوری کرد. ابی ملیک به [[عمر]] [[شکایت]] کرد، زیرا این داستان در [[زمان]] [[حکومت]] او بود.


عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکم‌کننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کناره‌گیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمی‌یابم (این کار تو جایز نیست). فضه جواب داد: ای أبا [[حفصه]]، مسائل بر تو مشتبه شده است! همانا فرزندی که از ابی ثعلبه داشتم از دنیا رفت پس من خواستم به مدت یک حیض عده نگه دارم؛ اگر حائض شدم، در می‌یابم که فرزندم از دنیا رفته و [[برادری]] هم ندارد و اگر حامله بودم، فرزندی که در شکم من است [[برادر]] آن فرزندم است که از دنیا رفته نه فرزند ابی ملیک. عمر گفت: تار مویی از [[خاندان]] [[ابی طالب]] فقیه‌تر و آگاه‌تر است به مسائل [[شرعی]] از [[طایفه]] [[عدی]] ([[قوم]] عمر)<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۹-۵۳۰.</ref>
عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکم‌کننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو ([[کناره‌گیری]] از ابی ملیک) رخصتی نمی‌یابم (این کار تو جایز نیست). فضه جواب داد: ای أبا [[حفصه]]، مسائل بر تو مشتبه شده است! همانا فرزندی که از ابی ثعلبه داشتم از دنیا رفت پس من خواستم به مدت یک حیض عده نگه دارم؛ اگر حائض شدم، در می‌یابم که فرزندم از دنیا رفته و [[برادری]] هم ندارد و اگر حامله بودم، فرزندی که در شکم من است [[برادر]] آن فرزندم است که از دنیا رفته نه فرزند ابی ملیک. عمر گفت: تار مویی از [[خاندان]] [[ابی طالب]] فقیه‌تر و آگاه‌تر است به مسائل [[شرعی]] از [[طایفه]] [[عدی]] ([[قوم]] عمر)<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲۹-۵۳۰.</ref>


== فضه و سخن‌گویی با [[آیات قرآن]] ==
== فضه و سخن‌گویی با [[آیات قرآن]] ==
[[علامه مجلسی]] (در کتابش) می‌نویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه می‌کنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ ... وقتی به قافله رسیدیم، در میان این کاروان چهار نفر به این نام‌ها از [[خویشان]] من هستند. من نیز با صدای بلند این نام‌ها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). ... از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان [[فضه]]، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن می‌گوید<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.</ref>
[[علامه مجلسی]] (در کتابش) می‌نویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن [[زن]] این [[آیه]] را در جوابم خواند: {{متن قرآن|وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.</ref>؛ به او [[سلام]] کردم و به او گفتم: اینجا چه می‌کنی؟ این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>؛ ... وقتی به قافله رسیدیم، در میان این کاروان چهار نفر به این نام‌ها از [[خویشان]] من هستند. من نیز با صدای بلند این نام‌ها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار [[جوان]] به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>؛ (اینان [[فرزندان]] من هستند). ... از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان فضه، [[کنیز حضرت زهرا]] {{س}} است که بیست سال است فقط با [[قرآن]] سخن می‌گوید<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[فضه نوبیه (مقاله)|مقاله «فضه نوبیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.</ref>


== بررسی داستان شیر و فضه ==
== بررسی داستان شیر و فضه ==
۱۱۲٬۰۵۷

ویرایش