پرش به محتوا

اولو الامر در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۴٬۰۵۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:


[[امام خمینی]] [[معتقد]] است به [[حکم عقل]] ممکن نیست که [[خداوند]] به [[اطاعت]] از [[حاکمان]] و [[سلاطین]] امر کند، با اینکه می‌داند این سلاطین چه [[ظلم‌ها]] و فسادهایی انجام می‌دهند و همراه کردن [[اطاعت اولوالامر]] با [[خدا]] و رسولش نشان می‌دهد که [[اولوالامر]] باید کسی باشد که در تمام احکامی که صادر می‌کند، حکمی برخلاف [[دین خدا]] نگوید و بر خلاف آن عمل نکند، بلکه [[وجوب]] اطاعت اولوالامر بر تمام [[امت‌ها]] نشان می‌دهد که [[حکومت اسلامی]] تنها باید یک [[حکومت]] باشد تا [[هرج و مرج]] لازم نیاید<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۹-۱۱۲.</ref> و اگر قائل شوند که سلاطینی که [[عادل]] بوده و برخلاف [[دین]] سخن نگفته‌اند، اولوالامر هستند، لازمه این سخن این است که تمام سلاطین و [[خلفا]]، اولوالامر نبوده‌اند و تنها کسی می‌تواند اولوالامر باشد که در [[کردار]] و گفتار خود معصوم باشد. بنابراین اولوالامر منطبق بر امیرالمؤمنین علی {{ع}} است که [[پیامبر]] {{صل}} او را در [[غدیرخم]] به عنوان ولی تعیین کرد<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۲۸۴ -۲۸۵.</ref> و همچنین منطبق بر [[ائمه هدی]] {{عم}} است که [[پیروی]] از آنها [[واجب]] است و این اطاعت در [[امور حکومتی]] و غیرحکومتی است و در هر امری که [[مرجع]] [[رسول اکرم]] {{صل}} باشد، [[ائمه]] {{عم}} نیز در آن مسئله مرجع بوده و [[حکم]] آنان نافذ است<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۸۷-۸۸.</ref><ref>[[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص ۲۴۲.</ref>
[[امام خمینی]] [[معتقد]] است به [[حکم عقل]] ممکن نیست که [[خداوند]] به [[اطاعت]] از [[حاکمان]] و [[سلاطین]] امر کند، با اینکه می‌داند این سلاطین چه [[ظلم‌ها]] و فسادهایی انجام می‌دهند و همراه کردن [[اطاعت اولوالامر]] با [[خدا]] و رسولش نشان می‌دهد که [[اولوالامر]] باید کسی باشد که در تمام احکامی که صادر می‌کند، حکمی برخلاف [[دین خدا]] نگوید و بر خلاف آن عمل نکند، بلکه [[وجوب]] اطاعت اولوالامر بر تمام [[امت‌ها]] نشان می‌دهد که [[حکومت اسلامی]] تنها باید یک [[حکومت]] باشد تا [[هرج و مرج]] لازم نیاید<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۹-۱۱۲.</ref> و اگر قائل شوند که سلاطینی که [[عادل]] بوده و برخلاف [[دین]] سخن نگفته‌اند، اولوالامر هستند، لازمه این سخن این است که تمام سلاطین و [[خلفا]]، اولوالامر نبوده‌اند و تنها کسی می‌تواند اولوالامر باشد که در [[کردار]] و گفتار خود معصوم باشد. بنابراین اولوالامر منطبق بر امیرالمؤمنین علی {{ع}} است که [[پیامبر]] {{صل}} او را در [[غدیرخم]] به عنوان ولی تعیین کرد<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۲۸۴ -۲۸۵.</ref> و همچنین منطبق بر [[ائمه هدی]] {{عم}} است که [[پیروی]] از آنها [[واجب]] است و این اطاعت در [[امور حکومتی]] و غیرحکومتی است و در هر امری که [[مرجع]] [[رسول اکرم]] {{صل}} باشد، [[ائمه]] {{عم}} نیز در آن مسئله مرجع بوده و [[حکم]] آنان نافذ است<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۸۷-۸۸.</ref><ref>[[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص ۲۴۲.</ref>
== [[اولوالامر]] در نگاه [[شیعه]] ==
قریب به [[اتفاق]] [[مفسران شیعه]] بر این باورند که منظور از [[اولو الامر]] در [[آیه]] یاد شده، [[امامان معصوم]] {{ع}} هستند، زیرا اوّلا [[اطاعت]] از آنان قرین [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] شده و ثانیاً هیچ‌گونه قید و شرطی برای [[اطاعت]] از آنان، ذکر نشده است و [[آیه]] به طور مطلق، [[مردم]] را به [[سر سپردن]] در برابر آنان [[فرمان]] داده است و این همه نشان آن است که [[اولو الامر]] باید از [[خطا]] و [[اشتباه]] مصون باشند تا از جانب [[خداوند]]، [[امر]] به [[اطاعت]] از [[اهل]] [[معصیت]] و [[گناه]] صورت نگیرد<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۰۰؛ زبدة‌البیان، ص‌۶۸۷؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۸۹ - ۳۹۱.</ref>. روایاتی که ذیل [[آیه]]، [[اولو الامر]] را به [[امامان]] [[دوازده گانه]] {{ع}} [[تفسیر]] و [[تأویل]] کرده بسیار فراوان است<ref>الکافی، ج۱، ص۱۸۷، ۲۷۶، ۲۸۶؛ ج۲، ص‌۴۱۵، ۵۱۳‌ـ‌۵۱۴‌؛ تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۲۴۷، ۲۵۱‌ـ‌۲۵۴، ۲۶۰؛ علل‌الشرایع، ج‌۱، ص‌۳۹۵.</ref><ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹.</ref>
[[شیعه]] مصداق آن را [[امامان معصوم]] و آنان که از سوی آنان [[ولایت]] دارند می‌دانند و با استناد به این آیۀ "[[اولی الامر]]" که [[خداوند]] [[اطاعت]] [[اولی الامر]] از [[اهل بیت]] {{ع}} را [[واجب]] ساخته است، با [[مخالفان]] [[احتجاج]] می‌کردند. [[امام باقر]] {{ع}} دربارۀ [[آیه اولی الامر]] می‌فرماید: {{متن حدیث|هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ فِی الْأَئِمَّةِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ مَوَاضِعَ الْأَنْبِیَاءِ}}<ref>موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۱۷۱ به نقل از تفسیر عیاشی.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز فرموده است: {{متن حدیث|أُولُو الْأَمْرِ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ}}<ref>مناقب، ج ۳ ص ۱۵</ref>. آمران و صاحب‌فرمانانی که اطاعتشان [[واجب]] است و [[پیروی]] از آنان، افراد را در مسیر [[اطاعت خدا]] و [[رسول]] قرار می‌دهد، اینانند که بندۀ [[خالص]] [[خدا]] و از هر [[خطا]] و [[گناه]] معصوم‌اند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۸.</ref>.
اوصافی که برای [[اولو الامر]] در این مجموعه [[روایات]] ذکر شده یا [[وظایف]] و اختیاراتی که بر عهده آنان گذاشته شده به جز [[امامان]] {{ع}} نمی‌تواند مصداق دیگری داشته باشد و هیچ‌یک از مصادیقی که از [[مفسران اهل سنت]] [[نقل]] شده صلاحیت احراز این [[مقام]] را ندارد. در [[روایات]] [[عامه]] نیز آمده که مقصود از [[اولو الامر]] [[اهل‌ بیت]] {{ع}}<ref>ینابیع الموده، ج‌۱، ص‌۷۴، ۱۳۴، ۱۴۴، ۳۴۱، ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۱۸۹، ۱۹۱.</ref> است، گرچه این سخن در اقوال اهل‌ [[سنت]] دیده نمی‌شود<ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹.</ref>.
بنابراین، مراد از "[[اولوالامر]]" کسانی‌اند که [[خداوند]] برای [[زمامداری]] [[مسلمانان]] [[برگزیده]] و [[اطاعت]] از آنها را [[واجب]] ساخته است. [[احکام اسلامی]] به همه [[شئون]] مادی و [[معنوی]] و فردی و [[اجتماعی]] [[زندگی]] [[انسان]] نظر دارند و نیازمندِ ضامن [[اجرا]] و مجری‌اند؛ یعنی کسانی که از همه [[احکام]] و [[معارف]] [[شریعت]] آگاه‌اند و هیچ گاه به [[خطا]] و [[اشتباه]] و [[گناه]] نمی‌افتند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۰-۱۴۱.</ref>. [[خداوند]]، این کسان را به عنوان "[[اولوالامر]]" و [[زمامداران]] [[جامعه]] معرفی کرده و اطاعتشان را [[واجب]] ساخته است<ref>سورۀ نساء، آیۀ ۵۹. </ref>.
البته، برخی از [[مفسران شیعه]] [[امامان]] {{ع}} را مصداق بارز و روشن [[اولو الامر]] می‌دانند و در [[عصر غیبت]] [[فقیهان]] جامع شرایط را نیز از مصادیق [[اولو الامر]] می‌شمارند<ref>کتاب‌البیع، ج‌۲، ص۶۲۰‌، ۶۲۲‌، ۶۳۹‌؛ ولایت فقیه، ص‌۳۱، ۸۹‌ـ‌۹۰.</ref><ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹.</ref>
برخی دیگر از [[مفسران شیعه]] با همین نگاه وسیع به [[آیه]] گفته‌اند: اگر [[روایات]]، مصداق آن را فقط [[امامان]] شمرده است احتمال می‌رود این تعبیر، نوعی [[حصر]] اضافی باشد؛ یعنی در مقایسه با [[حکام]] [[جور]] و [[ستم]] پیشه‌ای که [[حکومت]] را به دست می‌گیرند [[امامان معصوم]] سزاوارند و به عبارت دیگر [[ائمه]] {{ع}} [[قدر]] متیقن از [[آیه]] هستند؛ ولی [[التزام]] به آن، [[حکم]] را از دیگران سلب نمی‌کند. البتّه [[اطاعت]] از این گونه افراد، محدود و [[مقید]] به عدم [[معصیت]] [[حق]] است<ref>دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۶۴‌ـ‌۶۹‌.</ref><ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹.</ref>
== نکات مربوط به دو [[آیه]] [[اولوالامر]] ==
# نکات مربوط به [[آیه]] ۵۹ [[سوره]] [[نساء]]:
## [[لزوم]] مراجعه به [[خدا]] و [[رسول]] {{صل}} در [[تعیین اولوالامر]] و اختلاف‌های مربوط به آن<ref>با توجّه به این‌ که {{متن قرآن|أُولِي الأَمْرِ}} در آیه، مرجع حلّ اختلاف قرار نگرفته، می‌توان گفت که از مصادیق مهم و مورد نظر "تَنَازَعْ" و اختلاف‌ها، خود اولوالامر و تعیین آنان است.</ref>.
## [[معصوم‌ بودن]] [[اولوالامر]] از [[گناه]] و [[خطا]] <ref>از این‌ که مؤمنان، به صورت مطلق موظّف به اطاعت از اولوالامر شده‌اند و اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر {{صل}} قرار گرفته، برداشت مزبور، قابل استفاده است؛ و گرنه میان صدر و ذیل‌آیه، تنافی پیش می‌آید؛ زیرا فرض گناه و خطای اولوالامر و لزوم اطاعت از آنان در هر حال، با اطاعت از خدا ناسازگار است؛ المیزان، ذیل‌آیه.</ref><ref>ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>
## [[لزوم اطاعت]] [[مؤمنان]] از [[اوامر]] [[اولوالامر]]<ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>.
## [[اطاعت]] از [[اولوالامر]]، در پی دارنده [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]]<ref>برداشت بدان احتمال است که {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ}} مربوط به دنیا و جمله {{متن قرآن|أَحْسَنُ تَأْوِيلاً}} مربوط به آخرت، و مشارٌالیه {{متن قرآن|ذَلِكَ}} مجموع جمله {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ...}} باشد؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.</ref>.
## [[اطاعت]] از [[اولوالامر]]، دارای [[بهترین]] فرجام است<ref>مشارٌالیه {{متن قرآن|ذَلِكَ}} مجموع مفاد امر {{متن قرآن|أَطِيعُواْ}} یا {{متن قرآن|رُدُّوهُ}} است؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.</ref><ref>ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>
# نکات مربوط به [[آیه]] ۸۳ همین [[سوره]]:
## [[لزوم]] مراجعه به [[اولوالامر]] برای ارائه [[اخبار]] امنیّتی به آنان<ref>ر.ک: [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>.
## [[ضرورت]] بهره‌مند‌ بودن [[اولوالامر]] از [[قدرت]] [[استنباط]] و تحلیل [[اخبار]] امنیّتی و نظامی<ref>ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>.
## حجّت‌ بودن [[استنباط]] [[اولوالامر]] در تبیین موضوعات برای متحیّران.
## [[لزوم]] توقّف هنگام تحیّر در‌ برابر موضوعات ناشناخته و پی‌جویی پاسخ آن از [[پیامبر اکرم]] و [[اولوالامر]].
## [[اولوالامر]]، جلوه [[فضل]] و [[رحمت خدا]].
## نقش مؤثّر [[اولوالامر]] در جلوگیری از [[انحرافات]] و [[پیروی]] از [[شیطان]].
## کنترل [[اخبار]] امنیّتی و تشخیص درست آنها، از [[وظایف]] [[اولوالامر]]<ref>در صورتی که مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}، {{متن قرآن|أُولِي الأَمْرِ}} و {{متن قرآن|مِنْهُمْ}} بیان {{متن قرآن|الَّذِينَ}} باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.</ref>.
## تحلیل و انتشار [[اخبار]] [[جنگ]]، از [[وظایف]] [[اولوالامر]]<ref>در صورتی که مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}، {{متن قرآن|أُولِي الأَمْرِ}} و {{متن قرآن|مِنْهُمْ}} بیان {{متن قرآن|الَّذِينَ}} باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.</ref>.
## جلوگیری از پخش [[اخبار]] [[گمراه‌کننده]] و شایعات، از [[وظایف]] [[اولوالامر]]<ref>در صورتی که مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ}}، {{متن قرآن|أُولِي الأَمْرِ}} و {{متن قرآن|مِنْهُمْ}} بیان {{متن قرآن|الَّذِينَ}} باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.</ref><ref>ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.</ref>
== منظور از کلمه [[امر]] ==
منظور از واژه "[[امر]]" در عنوان [[اولی‌الامر]]، [[شأن]] و کارهایی است که با [[دین]] [[مؤمنین]] مخاطب به این خطاب، و یا به دنیای آنان [[ارتباط]] دارد، و مستقیم و غیر مستقیم به آن باز می‌گردد، مؤید اینکه منظور از امر چنین شأنی است وسیع، دو [[آیه]] زیر است، که کلمه "[[امر]]" در هر دو به معنای امور [[دنیایی]] است، در یکی می‌فرماید: {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref> و در دیگری در [[مدح]] [[مردم]] با [[تقوا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}<ref>«و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref> و هرچند ممکن است به وجهی منظور از کلمه "[[امر]]" [[فرمان]] باشد، که در مقابل [[نهی]] است، این احتمال بعید است.
با توجه به مطالب مطرح شده در [[تفسیر]] این [[آیه]]، روشن می‌گردد که [[علامه طباطبائی]] [[ولای زعامت]] را بعد از [[نبی]] مکرّم [[اسلام]]، فقط از آنِ [[امامان معصوم]] {{عم}} می‌داند.
نکته مهم در [[مراتب ولایت]] این است که [[قوانین اجتماعی]] [[اسلام]] در [[حقیقت]] مقدمه است برای [[تکالیف عبادی]]، و خود آنها مقصود اصلی نیستند، و [[تکالیف عبادی]] هم مقصود بالاَصل نیست، بلکه آن نیز مقدمه [[معرفت خدا]] و [[آیات]] اوست. در نتیجه کمترین اخلال یا [[تحریف]] یا [[تغییر]] در [[احکام اجتماعی]] [[اسلام]] باعث [[فساد]] [[احکام]]، و [[عبودیت]] آن، و [[فساد]] نام‌برده نیز باعث اختلال [[معرفت]] خواهد بود<ref>المیزان، ج۳، ص۵۷.</ref>. پس بالاترین [[درجه]] [[ولایت]] رسیدن به [[ولایت]]، [[تکوینی]] است که معرفة‌الله را به دنبال دارد و [[انسان]] برای رسیدن به این مرتبه از [[ولایت]]، ناگزیر از مراحلِ قبل نیست<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref>.
== [[آیه اولی الأمر]] در [[امامت اهل بیت]] ==
یکی از آیاتی که بر [[لزوم]] [[معصوم بودن امام]] از [[خطا]] و [[گناه]] دلالت می‌کند، [[آیه ۵۹ سوره نساء]] است که به [[آیه]] «[[اولی الأمر]]» معروف گردیده است. متن آیه چنین است:{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
این [[آیه شریفه]] -چنان‌که بیان خواهد شد- بر [[عصمت]] [[اولی الامر]] دلالت می‌کند. با توجه به این که عصمت مطلقه از شرایط مهم [[امامت]] است و نیز با توجه به این که در [[امت اسلامی]] کسی جز [[اهل بیت]] خاص [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از ویژگی عصمت مطلقه برخوردار نبوده است، [[آیه اولی الامر]] بر امامت آنان دلالت می‌کند. در این فصل، ضمن چند گفتار این مسأله را تبیین خواهیم کرد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۴۵.</ref>
=== گفتار اول: توضیح مفردات آیه ===
جمله {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} خطاب به کسانی است که به [[نبوت]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} [[ایمان]] آورده‌اند. در نتیجه به [[توحید]]، [[نبوت عامه]]، [[معاد]] و [[معارف]] و احکامی که از سوی [[خداوند]] بر [[پیامبر اسلام]] نازل شده است، نیز ایمان دارند.
مقصود از [[اطاعت از خداوند]]، [[اطاعت]] از [[اوامر و نواهی الهی]] است که از طریق [[وحی قرآنی]] و غیر [[قرآنی]] به [[پیامبر]] {{صل}}، به [[بشر]] [[ابلاغ]] شده است.
[[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} دو جنبه دارد، یکی مربوط به [[شأن]] نبوت و [[رسالت]] او یعنی ابلاغ [[اوامر و نواهی]] و معارف و [[احکام الهی]] به بشر است، که اطاعت از او در این جنبه در [[حقیقت]] [[اطاعت از خداوند]] است؛ زیرا او در این باره نقشی غیر از واسطه ندارد. و دیگری مربوط به [[شأن حکومت]] و [[قضاوت]] ([[ولایت]] و [[زعامت سیاسی]]) او است.
از [[قرآن کریم]] به دست می‌آید که [[پیامبر]] {{صل}} دارای [[شئون]] و [[مقامات]] ذیل بوده است:
# دریافت و [[ابلاغ وحی]] [[قرآنی]] به [[بشر]]: {{متن قرآن|وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}}<ref>«و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>. {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>.
# تبیین [[وحی قرآنی]] برای بشر: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>.
# [[حکمرانی]] و قضاوت ([[زعامت]] و [[رهبری سیاسی]]): {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}<ref>«ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>.
{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
جمله {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}} همه مقامات یاد شده را شامل است یعنی [[مؤمنان]] علاوه بر این که باید در [[ابلاغ]] و بیان [[دستورات]] [[خداوند]] به آنان، از پیامبر [[اطاعت]] کنند، در [[احکام]] و دستواتی که او در [[مقام]] حکمرانی و قضاوت صادر می‌کند نیز باید او را اطاعت نمایند. چنان که در [[آیه]] دیگری تأکید کرده است که [[ایمان راستین]] به پیامبر {{صل}} در گرو آن است که در مسایل مورد [[اختلاف]] مربوط به [[نظام]] [[زندگی]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[داوری]] بخواهند و نسبت به [[حکم]] او [[تسلیم]] باشند: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>.
حاصل آنکه بر [[مؤمنان]] [[واجب]] است که از پیامبر {{صل}} هم در آن چه به عنوان [[وحی الهی]] ([[وحی قرآنی]] و غیر [[قرآنی]]) برای آنان بیان می‌کند [[اطاعت]] کنند، و هم در آن چه به عنوان [[رأی]] و [[حکم حکومتی]] و [[قضایی]] صادر می‌کند<ref>{{عربی|فعلى الناس أن يطيعوا الرسول فيما يبينه بالوحي، و فيما يراه من الرأي}} (المیزان، ج۴، ص۳۸۸).</ref>. و همین دوگانگی در [[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} سبب شده است که کلمه {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} تکرار شود، نه این که تکرار آن - چنان که عده‌ای از [[مفسران]] گفته‌اند - به [[انگیزه]] تأکید بر اطاعت از پیامبر {{صل}} بوده است؛ زیرا اگر چنین انگیزه‌ای در میان بود، عدم تکرار فعل {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} و عطف {{متن قرآن|الرَّسُولَ}} بر {{متن قرآن|اللَّهَ}} مناسب‌تر بود، و این‌گونه نیست که هر تکراری مفید تأکید باشد<ref>المیزان، ج۴، ص۳۸۸.</ref>.
احتمال دیگری که در این باره داده شده این است که [[فلسفه]] تکرار کلمه {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} در جمله {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}} این است که باید از [[اوامر و نواهی]] پیامبر {{صل}} که در متن [[قرآن]] نیامده است اطاعت کرد، و مفاد جمله {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}} همان است که در آیاتی چون {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳.</ref> بیان شده است<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۶۴.</ref>.
این احتمال پذیرفتنی نیست؛ زیرا [[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} در آن چه به عنوان [[ابلاغ]] [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] ([[معارف]] و [[احکام]] [[وحیانی]]) بیان می‌کند، در [[حقیقت]] [[اطاعت از خداوند]] است و او نقشی جز ابلاغ و [[پیام]] رسانی ندارد، ولی در اوامر و نواهی [[حکومتی]]، او در حقیقت مصدر [[امر و نهی]] است، اگر چه این [[مقام]] را خداوند به او اعطا کرده است، و بالذات واجد آن نیست، ولی پس از اعطای [[مقام فرمانروایی]] بر [[مردم]]، اوامر و نواهی او در این باره صادر از خود او است، و اموری نیست که به او [[وحی]] شده است<ref>اطاعت از پیامبر و ائمه واجب است، نه به خاطر این که آنان تبلیغ‌کننده احکام خداوند هستند، بلکه به این سبب که آنان حاکم و دارای سلطنت بر امت و والیان امر از طرف خداوند متعال هستند، چون عمل کردن بر طبق دستور مبلغ احکام خداوند به منزله اطاعت از او نیست، بلکه حکم کننده فقط خداوند و اطاعبت هم برای خداوند است. اما دستوراتی که از پیامبر و ائمه به این عنوان که آنان والیان امر و فرمانروایان امت هستند، صادر می‌شود، باید اطاعت شود، چرا که آنان والیان امر و دارای فرمانروایی بر امت هستند، و امر، امر آنان است و باید اطاعت شود، نه به این خاطر که کاشف امر و دستور خداوند است (تفسیر قرآن مجید، برگرفته از مجموعه آثار امام خمینی، ج۳، ص۱۲۸).</ref>.
کلمه «امر» در [[قرآن کریم]] کاربردهای متعدد و متفاوتی دارد<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴-۲۵.</ref>:
# [[تکلیف]] و [[دستور]] در مقابل [[نهی]]: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref> و {{متن قرآن|وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا}}<ref>«و خانواده‌ات را به نماز فرمان ده و بر آن شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۲.</ref>.
# [[ابداع]]: [[آفرینش]] بدون ماده پیشین و بدون الگوی قبلی و غیر تدریجی: {{متن قرآن|أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ}}<ref>«آگاه باشید که آفرینش و فرمان او را راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref>، و {{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.</ref>، و {{متن قرآن|وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ}}<ref>«و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.</ref>.
# [[شأن]]، که هم [[افعال]] را شامل می‌شود و هم اقوال را، هم شامل [[شئون تکوینی]] است و هم [[تشریعی]]، و جمع آن امور است: {{متن قرآن|إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ}}<ref>«بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند» سوره شوری، آیه ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ}}<ref>«بگو: بی‌گمان یکسره کار با خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.</ref>، {{متن قرآن|وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي}}<ref>«و کارم را برای من آسان کن» سوره طه، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ}}<ref>«و کار خود را به خداوند وا می‌گذارم» سوره غافر، آیه ۴۴.</ref>. یکی از جلوه‌های امر به معنای شأن، [[رهبری]] و [[زعامت]] [[جامعه بشری]] است: {{متن قرآن|قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي}}<ref>«(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید» سوره نمل، آیه ۳۲.</ref> [[پیامبران الهی]] دارای چنین شأن و مقامی بوده‌اند: {{متن قرآن|وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي}}<ref>«و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.</ref>، {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>. مسائل مربوط به [[رهبری جامعه]] [[ایمانی]] دو گونه است: مسائل تعبدی و مسائل عادی و عرفی. در قسم اول [[مشورت]] [[پیامبر]] {{صل}} با [[مؤمنان]] وجهی ندارد، بلکه آن چه را که از سوی [[خداوند]] به او [[وحی]] می‌شود به آنان [[ابلاغ]] می‌کند، و [[پیامبر]] {{صل}} و [[مؤمنان]]، [[مکلف]] به [[پیروی]] از آنها می‌باشند. آن‌چه [[مشورت]] و تبادل نظر در آن [[راه]] دارد، مسائل دسته دوم است، مانند مسائل مربوط به نقشه و [[شیوه جنگ]] و [[صلح]] با [[دشمنان]]، روش [[برقراری امنیت]] و خودکفایی در امور مختلف [[زندگی]]، [[شیوه]] تأمین و توسعه [[بهداشت]] و مانند آنها. «امر» در [[آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} ناظر به این گونه مسایل است. چنان که «[[أمر]]» در آیه {{متن قرآن|وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}<ref>«و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref> نیز به همین معنا نظر دارد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[رهبری]] [[مسلمانان]] در هر دو زمینه را عهده‌دار بود. از عطف «[[اولی الأمر]]» بر «الرسول» بدون تکرار کلمه «أطیعوا» به دست می‌آید که مقصود از امر در کلمه «اولی الأمر» رهبری مسلمانان در مسایل [[دینی]] و [[دنیوی]] یا تعبدی و عادی مربوط به [[زندگی اجتماعی]] آنان است<ref>{{عربی|إن المراد بالأمر في أمرهم هو الشأن الراجع إلى دين المؤمنين بهذا الخطاب أو دنياهم على ما يؤيده قوله تعالى {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} و قوله في مدح المتقين {{متن قرآن|وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}}}. المیزان، ج۴، ص۳۹۱.</ref>. مؤید این سخن مطلبی است که ابن [[هشام]] از [[بنی عامر]] [[نقل]] کرده است که هنگامی که پیامبر {{صل}} آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد، [[رئیس]] یا [[نماینده]] آنان گفت: اگر ما با تو [[بیعت]] کنیم و [[خداوند]] تو را بر مخالفانت غالب سازد، آیا امر [رهبری] پس از تو از آن ما خواهد بود؟ پیامبر {{صل}} پاسخ داد: «امر [رهبری] به خداوند اختصاص دارد و او به هر کس که بخواهد [به هر کس که [[شایسته]] بداند اعطا خواهد کرد»<ref>سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ الغدیر، ج۷، ص۱۸۳.</ref>. مقصود از امر در این [[گفتگو]] [[رهبری امت اسلامی]] است.
* مفاد کلمه {{متن قرآن|مِنْكُمْ}} این است که «اولی الأمر» از درون [[امت اسلامی]] [[برگزیده]] شده‌اند، همان‌گونه که پیامبر {{صل}} یکی از [[آحاد]] امت اسلامی است که خداوند رهبری آنان را به او سپرده است: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>. از اینجا [[نادرستی]] این نظریه که مقصود از {{متن قرآن|مِنْكُمْ}} این است که [[متولیان امر]] [[رهبری جامعه اسلامی]] افرادی عادی، همانند دیگر افراد جامعه اسلامی اند و امتیازاتی مانند [[عصمت از خطا]] و [[گناه]] ندارند، روشن گردید<ref>المیزان، ج۴، ص۳۹۲.</ref>.
[[تنازع]] از ریشه نزع به معنای جذب کردن یا کندن و برداشتن چیزی از جای خود می‌باشد، مانند برداشتن [[عداوت]] عنهما یا [[محبت]] از [[دل‌ها]] {{متن قرآن|وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ}}<ref>«و هر کینه‌ای که در سینه آنهاست می‌زداییم» سوره اعراف، آیه ۴۳.</ref> و گرفتن و کندن [[جامه]] از [[بدن]]: {{متن قرآن|يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا}}<ref>«در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref> به فرشتگانی که [[ارواح]] را از بدن‌ها می‌گیرند «نازعات» گفته شده است: {{متن قرآن|وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا}}<ref>«سوگند به بیرون کشندگان (جان کافران) به سختی» سوره نازعات، آیه ۱.</ref> و تنازع به معنای تجاذب یعنی جذب و گرفتن از یکدیگر است، و از [[مجادله]] و مخامصه، به [[منازعه]] تعبیر می‌شود<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۸، کلمه نزع.</ref>.
اطلاق کلمه «شیء»، [[نزاع]] [[مؤمنان]] در هر چیزی را اعم از این که مربوط به مسایل [[دینی]] باشد یا مسایل عادی و عرفی [[زندگی]]، شامل می‌شود، ولی از این که «[[اولی الأمر]]» را ذکر نکرده است، و [[مرجع]] [[حل منازعات]] را [[خدا]] و [[رسول خدا]] دانسته است، به دست می‌آید که مقصود نزاع و [[اختلاف]] در مسایل دینی است؛ زیرا ارجاع نزاع در مسایل عادی، مانند نقشه و [[شیوه جنگ]] یا [[صلح]] به [[خداوند]]، معقول نیست<ref>المیزان، ج۴، ص۴۰۲.</ref>. بنابراین، مقصود این است که [[مسلمانان]] برای حل نزاع و اختلاف در [[احکام دینی]] باید به کتاب و [[سنّت]] [[رجوع]] کنند. البته اگر [[ثابت]] شد که [[جانشین پیامبر]] {{صل}} علاوه بر [[مسئولیت]] [[رهبری سیاسی]] [[امت اسلامی]]، [[شأن مرجعیت دینی]] در [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] را نیز دارند و حافظان [[راستین]] [[شریعت]] و ناقلان [[معصوم]] [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌باشند، [[رأی]] آنان در [[اختلافات]] [[دینی]] رأی فصل خواهد بود<ref>{{عربی|معناه فإن اختلفتم في شيء من امور دينكم فردوا المتنازع فيه إلى كتاب الله و سنة الرسول، و هذا قول مجاهد و قتادة و السدي، و نحن نقول: الرد إلى الأئمة القائمين مقام الرسول بعد وفاته هو مثل الرد إلى الرسول في حياته، لأنهم الحافظون لشريعته و خلفاؤه في أمته فجروا مجراه فيه}} (مجمع البیان، ج۳، ص۶۵).</ref>. در این صورت، عدم ذکر «[[اولی الأمر]]» بدان جهت است که ابتدای [[آیه]]، [[اطاعت]] از آنان را در حد [[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} [[واجب]] کرده است، و ملاک اطاعت از آنان، همان ملاک اطاعت از پیامبر است.
جمله {{متن قرآن|إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}}<ref>«اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> بیانگر این مطلب است که [[اطاعت از خدا]] و [[رسول خدا]] و اولی الأمر به صورت کامل و به طور مطلق در گرو داشتن [[ایمان راستین]] به [[خدا]] و [[روز قیامت]] است، یعنی [[انسان]] از یک سو، [[خداوند]] را در همه جا و همه حالات ناظر و حاضر بداند و خود را در برابر خداوند [[مسئول]] و [[مکلف]] بشناسد، و از سوی دیگر، پیوسته روز قیامت را در نظر داشته باشد که نسبت به گفتار و [[رفتار]] خود مورد بازخواست قرار خواهد گرفت و [[پاداش]] یا [[کیفر]] خواهد دید. [[میزان]] [[اطاعت انسان]] از [[دستورات]] خداوند و [[فرامین]] [[رهبران الهی]]، بیانگر میزان [[ایمان]] او خواهد بود، هر اندازه ایمان کامل‌تر باشد، اطاعت و [[انقیاد]] نیز کامل‌تر خواهد بود، و بالعکس، هر اندازه اطاعت و انقیاد [[ضعیف]] باشد، به همان میزان، ایمان ضعیف خواهد بود. چنان که در [[آیات]] بعدی این مطلب بیان شده است.
کلمه {{متن قرآن|ذَلِكَ}} در جمله {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به مطالب پیشین اشاره دارد؛ یعنی [[اطاعت از خداوند]] و [[رسول خدا]] و [[اولی الأمر]]، و ارجاع مسائل [[دینی]] مورد [[اختلاف]] به [[کتاب و سنت]]، برای [[مؤمنان]] در بردارنده خیر است. و جمله {{متن قرآن|وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} در [[حقیقت]] [[تفسیر]] {{متن قرآن|خَيْرٌ}} است. یعنی این کار برای مؤمنان بهتر است، و بهتر بودن آن به این است که [[نیکوترین]] [[تأویل]] را در بر دارد.
درباره مراد از تأویل چند وجه گفته شده است:
# مقصود، [[عاقبت]] و فرجام است؛ زیرا تأویل از «[[آل]] یؤول» به معنای رجع (بازگشت) است، و مآل به معنای [[مرجع]] می‌باشد؛ یعنی عمل مزبور نیکوترین فرجام را در پی خواهد داشت.
# تأویل به معنای [[جزا]] است، یعنی این کار نیکوترین [[پاداش]] را دارد.
# مقصود، این است که تأویل و تفسیر مسایل دینی با ارجاع آنها به کتاب و سنت، از تأویل آنها بدون آن، نیکوتر است<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۶۵.</ref>.
# مقصود، [[مصالح]] [[واقعی]] است که منشأ و ملاک [[احکام شرعی]] است و عمل به [[احکام]] موجب برخورداری از آن مصالح خواهد شد<ref>المیزان، ج۴، ص۱۰۲.</ref>.
وجوه اول، دوم و چهارم با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا وجه دوم (نیکوترین پاداش) به وجه اول (نیکوترین فرجام) باز می‌گردد و دو وجه یاد شده در حقیقت مصداق وجه چهارم می‌باشند؛ زیرا مصالح احکام شرعی، هم [[دنیوی]] است و هم [[اخروی]]. اما وجه سوم درست نمی‌نماید؛ زیرا [[حل منازعات]] دینی، بدون [[رجوع]] به کتاب و سنت، [[نامشروع]] و [[قبیح]] است، و [[حسن]] و نیکویی ندارد تا ارجاع به کتاب و سنت نیکوتر از آن به شمار آید<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۴۶-۵۲.</ref>
=== اقوال [[مفسران]] درباره [[اولی الأمر]] ===
تلقی عموم مفسران [[اسلامی]] از «اولی الأمر» کسانی است که از [[شأن]] و [[جایگاه]] [[رهبری]] برخوردارند، اما در این که قلمرو این رهبری چیست و چه کسانی می‌توانند عهده‌دار آن شوند، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است.
==== دیدگاه [[مفسران اهل‌سنت]] ====
[[مفسران اهل سنت]] در این باره آرای مختلفی اظهار کرده‌اند که مهم‌ترین آنها چهار نظریه است:
# مقصود، [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]] است. [[زمخشری]] این قول را [[برگزیده]] و گفته است: «[[خدا]] و [[پیامبر]] از [[حاکمان جور]] بیزارند. بنابراین، در [[وجوب اطاعت]] از آنان، بر خدا و پیامبر عطف نمی‌شوند. تنها [[اطاعت]] از حاکمانی را می‌توان در ردیف [[اطاعت از خدا]] و [[رسول خدا]] قرار داد که [[عدالت پیشه]] باشند و [[حق]] را برگزینند»<ref>الکشاف، ج۲، ص۵۲۴.</ref>. برای این نظریه به [[حدیثی]] از [[امام علی]] {{ع}} نیز [[استدلال]] شده است که فرمود: {{متن حدیث| حَقٌّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْكُمَ بِالْعَدْلِ، وَيُؤَدِّيَ الْأَمَانَةَ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ أَنْ يُطِيعُوهُ}}: بر [[امام]]، [[واجب]] است که به [[عدل]] [[حکم]] کند و [[امانت‌دار]] باشد، هر گاه چنین کند بر [[مسلمانان]] واجب است که از او اطاعت کنند<ref>تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.</ref>. [[طبری]] نیز این قول را برگزیده و روایاتی را که بر اطاعت از [[والیان]] در آنچه [[معصیت]] نباشد و در بردارنده [[مصلحت]] [[مسلمین]] باشد، [[دلیل]] بر [[درستی]] این نظریه دانسته است<ref>تفسیر طبری، ج۵، ص۱۸۰.</ref>. البته برخی، [[عدالت]] را شرط وجوب اطاعت از زمام‌دار ندانسته و فقط شرط کرده‌اند که [[امر و نهی]] او در [[معصیت خداوند]] نباشد. بنابراین اگر چه [[حاکم]]، [[جائر]] و [[فاسق]] باشد اطاعت از او واجب است؛ مگر آنکه در معصیت خداوند باشد<ref>تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.</ref>.
# مراد، [[فرماندهان سپاه]] در [[سرایا]] در [[عصر پیامبر]] {{صل}} است؛ یعنی در جنگ‌هایی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور نداشت (سریه) افرادی را به عنوان فرماندهان سپاه [[تعیین]] می‌کرد. برخی «اولی الأمر» را بر این [[فرماندهان]] [[تطبیق]] و به [[کلامی]] از پیامبر {{صل}} استدلال کرده‌اند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يُطِع أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ يَعْصِ أَمِيرِي فَقَدْ عَصَانِي}}: هر کس از [[امیر]] من [[اطاعت]] کند مرا اطاعت کرده و هر کس امیر مرا [[نافرمانی]] کند، مرا نافرمانی کرده است<ref>تفسیر طبری، ج۵، ص۷۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.</ref>.
# عده‌ای از [[مفسران]]، «[[اولی الأمر]]» را بر [[علمای دین]] [[تطبیق]] کرده‌اند<ref>تفسیر طبری، ج۵، ص۲۵۰.</ref>. [[قرطبی]] این قول را ترجیح داده و به ذیل [[آیه]] [[استدلال]] کرده است: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>: [[خدا]] [[دستور]] داده است که در مسائل مورد [[نزاع]] به [[کتاب و سنت]] [[رجوع]] شود و جز علمای دین کسی به چگونگی [[استنباط]] [[حکم]] مورد نزاع از کتاب و سنت [[آگاه]] نیست. برای این نظریه به آیه: {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}<ref>«و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref> نیز استدلال شده است؛ زیرا استنباط [[احکام]] موضوعات، [[شأن]] [[عالمان دین]] است<ref>تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۳۵۵.</ref>.
# به نظر برخی از مفسران، «[[اولی الامر]]» [[اهل]] حل و عقداند که هر گاه در مورد مسائل [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] [[اجماع]] نمایند، اجماع آنان بر دیگران [[حجّت]] و اطاعت از آنان بر همگان [[واجب]] است. این نظریه، نخست توسط [[فخرالدین رازی]] مطرح شد و سپس [[نظام]] الدین [[نیشابوری]] آن را در [[تفسیر]] خود برگزید<ref>غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۴۳۶.</ref> و پس از او [[شیخ محمد عبده]] آن را [[انتخاب]] کرد. [[فخر رازی]] از اطلاق امر به [[اطاعت از اولی الامر]]، [[معصوم]] بودن آنان را نتیجه گرفته است؛ زیرا امر مطلق و بی‌قید و شرط به اطاعت از «اولی الامر غیر معصوم»، مستلزم [[اجتماع]] نقیضین خواهد چون اگر «اولی الامر» معصوم نباشند، چه بسا به [[معصیت]] [[فرمان]] دهند. در آن صورت، [[اطاعت]] از آنان، هم [[واجب]] است و هم [[حرام]]؛ از آن جهت که [[اولی الامر]] [[دستور]] داده و [[اطاعت از اولی الامر]] به صورت مطلق واجب است، پس باید به دستور آنان عمل کرد و از آنجا که [[معصیت خداوند]] است، نباید از آنها اطاعت کرد. آن گاه گفته است: مصداق «اولی الامر [[معصوم]]» یا مجموع [[امت]] است یا بعضی از امت، و از آنجا که بعضی از امت را با وصف معصوم بودن نمی‌شناسیم، پس مصداق آن مجموع امت است. بر این اساس، وی این [[آیه]] را از [[دلایل]] [[حجیت اجماع]] دانسته است. البته در [[کلام]] او گاهی [[اجماع امت]] تعبیر شده و [[اهل]] [[اجماع اهل حل و عقد]]<ref>مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۴۴.</ref>. [[رشید رضا]] از [[شیخ محمد عبده]] [[نقل]] کرده است که وی پس از [[تفکر]] بسیار در این که مقصود از «اولی الامر» چه کسانی‌اند، به این نتیجه رسید که آنان [[اهل حل و عقد]] از [[مسلمانان]] هستند. آنان [[حاکمان]]، [[عالمان]]، [[فرماندهان سپاه]] و دیگر رهبرانی می‌باشند که معمولاً [[مردم]] در نیازها و [[مصالح عمومی]] به آنان [[رجوع]] می‌کنند. هر گاه آنان بر رأیی توافق نمایند، مسلمانان باید از آنان اطاعت کنند؛ به شرط این که اولاً: آنان از مسلمانان باشند و ثانیاً: [[رأی]] آنان بر خلاف [[دستور خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} نباشد و ثالثاً: آنان در اظهار نظر و [[انتخاب]] رأی کاملاً [[آزاد]] باشند و رابعاً: آنچه آنان در آن به توافق می‌رسند از مسائل مربوط به مصالح عمومی باشد؛ اموری که در حوزه [[تصمیم‌گیری]] زمام‌داران قرار دارد. امّا مسائل مربوط به [[عبادات]] و [[اعتقادات دینی]]، خارج از حوزه دخالت اهل حل و عقد است. هر گاه اهل حل و عقد درباره امری توافق کنند، اطاعت از آنان واجب است و می‌توان گفت آنان در [[اجماع]] خود معصوم‌اند. بدین جهت در [[آیه کریمه]] به اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق دستور داده شده است.
رشید رضا می‌گوید: استاد [[شیخ محمد عبده]] می‌گفت این نظریه را از [[تفسیر]] [[نیشابوری]] [[الهام]] گرفته و پیش از وی کسی آن را اظهار نکرده است، ولی [[رشید رضا]] یادآور شده است که این نظریه را [[فخرالدین رازی]] قبل از نیشابوری مطرح کرده و تفسیر نیشابوری در [[حقیقت]]، تلخیص [[تفسیر فخر رازی]] است<ref>تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲.</ref>.
'''ارزیابی''' با توجه به آنچه در نظریه چهارم آمده است، [[نادرستی]] سه نظریه نخست روشن می‌شود؛ زیرا نه [[زمامداران]] و [[فرماندهان سپاه]] و نه [[عالمان دین]] از ویژگی [[عصمت]] برخوردار نیستند. مطلق بودن امر به [[اطاعت]] و عطف واژه «[[اولی الامر]]» بر «[[رسول]]» بدون تکرار فعل «اطیعوا» بیان‌گر آن است که «اولی الامر» هم چون [[پیامبر]] {{صل}} از ویژگی عصمت برخوردار هستند. این همان نکته‌ای است که فخرالدین رازی و نیشابوری به [[درستی]] به آن دست یافته و در [[کلام]] شیخ محمد عبده نیز به آن اشاره شده است.
وجوهی که در [[تأیید]] دیدگاه‌های یاد شده گفته شده نیز قابل مناقشه است؛ زیرا این سخن [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} که هر گاه [[زمامدار]] [[اسلامی]] به [[عدالت]] [[رفتار]] کند و [[امانت‌دار]] باشد، اطاعت از او [[واجب]] است، با [[معصوم]] بودن اولی الامر که از [[آیه]] به دست می‌آید کاملاً هم آهنگ است؛ زیرا [[عدالت پیشه]] بودن زمامدار در تمام حالات، در حقیقت تجلی عصمت او است.
چنان که تأکید پیامبر {{صل}} بر اطاعت از فرماندهان سپاه به هیچ وجه [[دلیل]] بر این نیست که آنان از مصادیق [[اولی الأمر]] هستند؛ زیرا مقصود از «اولی الامر» کسانی‌اند که [[رهبری]] [[شئون]] کلی [[جامعه اسلامی]] را بر عهده دارند. این مطلب از اطلاق کلمه «امر» به دست می‌آید. کلمه «امر» در این آیه به همان معنایی است که در دیگر [[آیات]] مانند: {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} و {{متن قرآن|وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}} مقصود است، یعنی مسائل مربوط به [[اداره جامعه اسلامی]] که مسئله [[فرماندهی سپاه]] از مصادیق آن است.
بنابراین، اولی الأمر کسانی‌اند که [[اداره امور]] کلّی جامعه اسلامی به عهده آنان است، چنان که [[پیامبر]] {{صل}} در [[زمان]] خود عهده‌دار چنین مسئولیتی بود و طبعاً [[اطاعت]] از [[فرماندهی]] که او [[تعیین]] می‌کرد در [[حقیقت]] اطاعت از او به شمار می‌رفت، چنان که اگر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای امور دیگر [[جامعه اسلامی]] نیز افرادی را تعیین می‌کرد، اطاعت از آنان نیز [[واجب]] بود.
از آن چه گفته شد، وجه [[نادرستی]] نظریه سوم نیز روشن گردید؛ زیرا [[علمای دین]] از آن نظر که [[آگاه]] به [[معارف]] و [[احکام دین]] می‌باشند، عهده‌دار امور جامعه اسلامی نیستند<ref>{{عربی|فاما من قال المراد به العلماء، فقوله بعيد، لأن قوله {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} معناه اطيعوا من له الأمر، و ليس ذلك للعلماء}} (التبیان، ج۳، ص۲۳۶).</ref>؛ مگر آنکه [[دلیل]] دیگری چنین [[شأن]] و مقامی را برای آنان [[اثبات]] کند.
این که در موارد [[نزاع]] باید به [[کتاب و سنت]] [[رجوع]] کرد و [[فهم]] [[حکم الهی]] از کتاب و سنت، شأن [[عالمان دین]] است، تنها بر این مطلب دلالت می‌کند که [[اولی الامر]] باید کسانی باشند که عالم به کتاب و سنت باشند؛ نه این که [[عالمان]] به کتاب و سنت، اولی الأمراند؛ زیرا [[آیه کریمه]] نخست [[اطاعت از اولی الامر]] را بر [[مسلمانان]] واجب کرده است، آن‌گاه یادآور شده است که اگر در [[حکم]] [[دین]] و مسائل مربوط به [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] مسلمانان اختلافی رخ دهد، باید آن را به کتاب و سنت ارجاع دهند؛ یعنی اولی الامر نمی‌توانند بدون استناد به کتاب و سنت در [[احکام دینی]] [[تصمیم‌گیری]] کنند، و طبعاً برای [[شناخت]] [[احکام الهی]] از کتاب و سنت باید عالم باشند، همان گونه که [[پیامبران الهی]] نیز بر اساس کتاب و [[شریعت الهی]] [[جامعه بشری]] را [[رهبری]] می‌کردند و در [[منازعات]] [[داوری]] می‌نمودند.
بنابراین، شریعت الهی (کتاب و سنت) معیار [[حکومت]] و داوری است. [[حاکم]] و داور، اولی الامراند و شرط آن، [[آگاهی]] کامل نسبت به شریعت الهی است.
نظریه چهارم از این جهت که [[معصوم]] بودن اولی الامر را از [[آیه]] نتیجه گرفته است، [[راه]] صواب را پیموده، ولی از این جهت که مصداق آن را [[اجماع اهل حل و عقد]] دانسته، بر [[خطا]] رفته است؛ زیرا [[اجماع]] کسانی که احتمال خطا در [[رأی]] آنان هست، از نظر منطقی به [[عصمت]] نمی‌انجامد. و نباید این مسئله را با [[تواتر]] در [[نقل]] مقایسه کرد؛ زیرا در تواتر، آنچه دیده یا شنیده می‌شود نقل می‌شود، ولی اجماع اهل حل و عقد، توافق عده‌ای [[صاحب نظر]] است در چیزی که آن را [[استنباط]] کرده‌اند. در مورد نقل، هر گاه تعداد ناقلان به اندازه‌ای باشد که عادتاً، تبانی آنان بر [[جعل]] و نیز خطای آنها در [[ادراک حسی]] منتفی باشد، به صحیح بودن مطلب [[یقین]] حاصل می‌شود، ولی در مسائل [[اجتهادی]] و نظری چنین نیست؛ زیرا اگر چه با توافق عده‌ای از [[صاحب نظران]]، احتمال خطا کاهش می‌یابد ولی هرگز به نقطه صفر نمی‌رسد. اما با رأی [[معصوم]]، احتمال خطا به کلی از بین می‌رود.
گذشته از این، چنین نیست که [[اهل حل و عقد]] همواره در مسائل مربوط به [[مصالح]] کلی یا جزئی [[زندگی]] [[مسلمانان]] به توافق برسند. در آن صورت، حل و فصل مسائل با چه مرجعی خواهد بود؟! این که گفته شود باید موارد [[اختلاف]] را به [[کتاب و سنت]] ارجاع داد، راه گشای مشکل نخواهد بود؛ زیرا در [[فهم]] کتاب و سنت نیز زمینه اختلاف نظر وجود دارد.
این تأملات از این [[حقیقت]] پرده بر می‌دارد که باید مصداق «[[اولی الامر]]» را در جای دیگری غیر از اجماع اهل حل و عقد جست‌و‌جو کرد، و آن، کسی جز [[پیشوای معصوم]] نیست.
این سخن رازی که راهی برای [[شناخت]] پیشوای معصوم نداریم بی‌پایه است؛ زیرا اگر چنین باشد، [[دستور]] [[شارع مقدس]] به [[اطاعت]] از «اولی الامر معصوم» [[لغو]] و بی‌اثر یا [[تکلیف]] مالا یطاق خواهد بود، مگر آنکه رازی به چنین امر [[نادرستی]] ([[تکلیف مالایطاق]]) تن در دهد، چنان که در پاره‌ای از بحث‌های [[کلامی]] خود به آن ملتزم شده است<ref>تلخیص المحصل، ص۳۳۹؛ القواعد الکلامیه، ص۷۰.</ref>. در آن صورت [[اختلاف]] ما با او مبنایی خواهد بود و [[داوری]] در این اختلاف بر عهده [[خردمندان]] منصف است.
==== دیدگاه [[مفسران شیعه]] ====
از دیدگاه مفسران شیعه در دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] [[اولی الامر]] تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:
'''تقریر اول''': هر گاه [[خداوند]] به [[اطاعت]] بی‌قید و شرط از کسی [[فرمان]] دهد، آن فرد [[معصوم]] خواهد بود<ref>{{عربی|لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم}}، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.</ref>؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام [[گناه]] را برای کسی روا نمی‌دارد و آن را نمی‌پسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد [[نهی]] خداوند است؛ نه مورد امر او.
از طرفی، اگر [[اولوالامر]] معصوم نباشند احتمال این که در امر یا نهی خود مرتکب [[خطا]] شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از [[اولوالأمر]]، بی‌قید و شرط، [[واجب]] است، و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد [[نهی الهی]] است<ref>{{عربی|إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها}}. (دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷).</ref>.
'''اشکال''': اگر چه [[اطاعت از اولی الامر]] به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: [[عقل]]، اطاعت از کسی را که به [[معصیت خداوند]] [[دستور]] می‌دهد جائز نمی‌داند. ثانیاً: در [[حدیث نبوی]] مشهور تصریح شده است که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ‏ فِي‏ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‏}}؛ در [[معصیت]] [[خالق]] نباید از مخلوق [[اطاعت]] کرد.
این دو قاعده [[عقلی]] و [[نقلی]]، اطلاق [[آیه]] را [[مقید]] می‌کنند و مفاد آیه این خواهد شد که [[اطاعت از اولی الامر]] در غیر [[معصیت خداوند]] [[واجب]] است. در این صورت آیه بر [[عصمت]] [[اولی الامر]] دلالتی ندارد.
'''پاسخ:''' در دو قاعده عقلی و نقلی یاد شده تردیدی نیست، ولی باید توجه داشت که هرگاه مطلبی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار باشد، مقتضای [[لطف الهی]] این است که [[مکلفان]] را بر آن متنبه سازد؛ چنان که [[اطاعت از خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} به [[حکم عقل]] واجب است، با این حال چون مسئله دارای اهمیت بسیار است، در [[آیات]] متعدد به آن توجه شده است. چنین [[اوامر]] یا [[نواهی]] را در اصطلاح، [[اوامر و نواهی]] ارشادی می‌گویند.
[[قرآن کریم]] این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسئله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد [[احسان به پدر و مادر]] که از مستقلات عقلیه است، نخست [[مؤمنان]] را به آن توصیه می‌کند، آن گاه یادآور می‌شود که اگر [[پدر]] و [[مادر]]، [[انسان]] را به [[شرک]] برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان [[پسندیده]] نخواهد بود: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.</ref>.
در اینجا با این که دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به [[فرزندان]] است نه کل [[جامعه اسلامی]]، و از طرفی، معصیتی که فرض شده است [[شرک به خداوند]] است که از بزرگ‌ترین [[گناهان]] است و در ناروایی آن تردیدی نیست، اما [[خداوند]] مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در [[اولی الامر]] نیز احتمال [[خطا]] وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به [[معصیت خداوند]] [[دستور]] دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود<ref>{{عربی|أن الله سبحانه ابان ما هو اوضح من القيد فيما هو دون هذه الطاعة المفترضة كقوله: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}}، فما بانه لم يظهر شيئا من هذه القيود في آية تشتمل على اسّ اساس الدين و اليها تنتهي عامة اعراق السعادة الإنسانية}} (المیزان، ج۴، ص۳۹۱).</ref>. از نبود چنین هشداری روشن می‌شود که [[حکم الهی]] به [[اطاعت از اولی الامر]]، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با [[عصمت]] اولی الامر قابل توجیه نیست.
'''تقریر دوم''': در این [[آیه]]، [[اولی الأمر]] بر [[رسول]] عطف شده است؛ بدون این که فعل {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} تکرار شود. این مطلب گویای این [[حقیقت]] است که [[اطاعت از اولی الأمر]] با [[اطاعت از رسول]] هیچ‌گونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان گونه که [[رسول خدا]] بر [[جامعه]] [[ولایت]] دارد و [[اطاعت]] از او به [[دلیل]] ویژگی عصمت، بی‌قید و شرط، [[واجب]] است، اطاعت از اولی الأمر نیز بی‌قید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.</ref>.
«[[خداوند تعالی]] چون [[اطاعت اولی الامر]] را با [[طاعت]] رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه [[قبایح]] و رسول {{صل}} [[معصوم]] و [[مطهر]] از همه [[معاصی]] [[کبیره]] و [[صغیره]]، اولی الأمر باید تا هم‌چنین باشد، که [[حکمت]] از [[کلام]] [[حکیم]] این واجب کند»<ref>تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. {{عربی|لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر}}. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۵۲-۶۰.</ref>
=== [[اولی الأمر]]، [[امامان]] [[اهل]] بیت‌اند ===
تا اینجا [[ثابت]] شد که اولی الأمر که [[خداوند]] [[اطاعت]] از آنان را هم چون [[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} [[واجب]] کرده است، معصوم‌اند و در این خصوص برخی از [[مفسران اهل‌سنت]] نیز با [[شیعه]] هم عقیده‌اند؛ با این تفاوت که آنان مصداق [[اولی الامر]] را [[اجماع اهل حل و عقد]] می‌دانند، ولی شیعه مصداق آن را امامان [[اهل‌بیت]] {{عم}} می‌داند. با توجه به [[نادرستی]] دیدگاه [[اهل‌سنت]] درباره [[تطبیق]] اولی الامر بر [[اجماع]] [[اهل حلّ و عقد]]، [[درستی]] دیدگاه شیعه ثابت می‌شود؛ زیرا اقوال [[مسلمانان]] درباره مصداق [[اولی‌الامر]] محصور در چند مورد زیر است:
# اولی الامر ([[حاکمان]]، زمام داران، [[عالمان دین]] و...) [[معصوم]] نیستند؛
# اولی الامر معصوم‌اند و مقصود، اجماع اهل حل و عقد است؛
# اولی الامر معصوم‌اند و مصداق آن [[امامان اهل بیت]] می‌باشند.
با [[اثبات]] نادرستی دو دیدگاه اول، [[استواری]] دیدگاه سوم اثبات می‌شود؛ زیرا لازمه نادرستی آن این است که [[حق]] در این مسئله از [[امت اسلامی]] بیرون باشد، که با [[حقانیت]] [[اسلام]] ناسازگار است.
گذشته از این، [[آیات]] و روایاتی که بر [[عصمت اهل بیت]] و [[عترت پیامبر]] {{صل}} دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند [[آیه تطهیر]]{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref> «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، [[آیه ولایت]]{{متن قرآن|الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> «امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.</ref>، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]] و غیره.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۶۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۱۷۱

ویرایش