پرش به محتوا

خیر در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'خدای متعالی' به 'خدای متعال'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
جز (جایگزینی متن - 'خدای متعالی' به 'خدای متعال')
 
خط ۳۱: خط ۳۱:


== یگانه [[بخشنده]] [[نیکی]]‌ها ==
== یگانه [[بخشنده]] [[نیکی]]‌ها ==
جمله {{متن قرآن|ُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ}}<ref>«ب نیکی در کف توست» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref> بر انحصار هر خیری در خدای متعالی دلالت دارد، بنابراین زمام امر هر خیر مطلوبی به دست وی و او یگانه اعطا کننده هر خیری است. جمله مذکور در جایگاه تعلیل برای جمله‌های پیشین در آیه یاد شده و از قبیل تعلیل به مطلبی خاص، برای علتی است که شامل آن و جز آن می‌گردد، پس خیری که خدا می‌دهد، اعم از [[ملک]] و [[عزت]] است: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>. نکته درخور این است که همان گونه که تعلیلِ دادن [[ملک]] و بخشیدن [[عزت]]، به خیری که به دست خداست درست است، تعلیل گرفتن ملک و [[اذلال]] نیز به آن درست است، زیرا آن دو گرچه شرند، [[شر]] جز عدمِ خیر نیست، بنابراین گرفتن ملک، چیزی جز ندادن ملک و [[ذلت]] چیزی غیر از ندادن عزت نخواهد بود و منتهی شدن هر خیری به [[خدا]]، به شکلی سبب منتهی شدن هر [[محرومیت]] از خیری به اوست؛ البته آنچه انتفای آن از او لازم است، اتصاف به چیزی است که [[شایسته]] [[ساحت]] [[قدس]] وی نیست؛ مانند کاستی‌های [[افعال]] [[بندگان]] و زشتی‌های [[معاصی]]، مگر به شکل [[خذلان]] و عدم [[توفیق]].
جمله {{متن قرآن|ُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ}}<ref>«ب نیکی در کف توست» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref> بر انحصار هر خیری در [[خدای متعال]] دلالت دارد، بنابراین زمام امر هر خیر مطلوبی به دست وی و او یگانه اعطا کننده هر خیری است. جمله مذکور در جایگاه تعلیل برای جمله‌های پیشین در آیه یاد شده و از قبیل تعلیل به مطلبی خاص، برای علتی است که شامل آن و جز آن می‌گردد، پس خیری که خدا می‌دهد، اعم از [[ملک]] و [[عزت]] است: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>. نکته درخور این است که همان گونه که تعلیلِ دادن [[ملک]] و بخشیدن [[عزت]]، به خیری که به دست خداست درست است، تعلیل گرفتن ملک و [[اذلال]] نیز به آن درست است، زیرا آن دو گرچه شرند، [[شر]] جز عدمِ خیر نیست، بنابراین گرفتن ملک، چیزی جز ندادن ملک و [[ذلت]] چیزی غیر از ندادن عزت نخواهد بود و منتهی شدن هر خیری به [[خدا]]، به شکلی سبب منتهی شدن هر [[محرومیت]] از خیری به اوست؛ البته آنچه انتفای آن از او لازم است، اتصاف به چیزی است که [[شایسته]] [[ساحت]] [[قدس]] وی نیست؛ مانند کاستی‌های [[افعال]] [[بندگان]] و زشتی‌های [[معاصی]]، مگر به شکل [[خذلان]] و عدم [[توفیق]].


خلاصه، [[خیر و شر]] گاهی تکوینی‌اند؛ مانند ملک و عزت و بازستاندن ملک که ذلت و در این صورت، [[خیر]] [[تکوینی]] [[امر]] وجودی و [[بخشش]] [[حق]] است و [[شر]] تکوینی هم عدم بخشش خیر است و انتساب آن به خدا محذور ندارد، زیرا او تنها مالکِ هر خیری است و در صورت اعطای چیزی از آن به دیگری، [[اختیار]] با او و جای [[شکر گزاری]] است و اگر اعطا نکند، حقی برای دیگری بر او نیست، تا او را به اعطا وادارد، در نتیجه [[امتناع]] وی از اعطا [[ظلم]] به شمار آید. به علاوه، اعطا و منع، هر دو مقارن [[مصالح]] عامی است که در [[صلاح]] [[نظام]] دایر میان اجزاء عالم، دخیل است.
خلاصه، [[خیر و شر]] گاهی تکوینی‌اند؛ مانند ملک و عزت و بازستاندن ملک که ذلت و در این صورت، [[خیر]] [[تکوینی]] [[امر]] وجودی و [[بخشش]] [[حق]] است و [[شر]] تکوینی هم عدم بخشش خیر است و انتساب آن به خدا محذور ندارد، زیرا او تنها مالکِ هر خیری است و در صورت اعطای چیزی از آن به دیگری، [[اختیار]] با او و جای [[شکر گزاری]] است و اگر اعطا نکند، حقی برای دیگری بر او نیست، تا او را به اعطا وادارد، در نتیجه [[امتناع]] وی از اعطا [[ظلم]] به شمار آید. به علاوه، اعطا و منع، هر دو مقارن [[مصالح]] عامی است که در [[صلاح]] [[نظام]] دایر میان اجزاء عالم، دخیل است.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش