خبیب بن عدی انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'ولیکن' به 'لکن'
جز (جایگزینی متن - 'شان نزول' به 'شأن نزول') |
جز (جایگزینی متن - 'ولیکن' به 'لکن') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
[[عثمان بن محمد اخنسی]] میگوید: "[[عمر بن خطاب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم جمحی]] را [[فرماندار]] [[حمص]] کرد. اتفاقاً او در حالی که میان [[اصحاب]] خود بود، ناگهان [[غش]] کرد. این مطلب را به [[عمر]] گفتند. چون [[سعید]] از حمص، پیش عمر آمد، عمر از او پرسید: موضوع چه بوده است؟ آیا تو [[جن]] زده هستی؟ او گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، نه به خدا سوگند، ولی من هنگام کشتن خبیب حاضر بودم و نفرین او را شنیدم و به خدا قسم، در هر جا که باشم اگر آن منظره به خاطرم بیاید، غش میکنم. " گویند: این مسئله موجب زیاد شدن [[احترام]] او پیش عمر شد. | [[عثمان بن محمد اخنسی]] میگوید: "[[عمر بن خطاب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم جمحی]] را [[فرماندار]] [[حمص]] کرد. اتفاقاً او در حالی که میان [[اصحاب]] خود بود، ناگهان [[غش]] کرد. این مطلب را به [[عمر]] گفتند. چون [[سعید]] از حمص، پیش عمر آمد، عمر از او پرسید: موضوع چه بوده است؟ آیا تو [[جن]] زده هستی؟ او گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، نه به خدا سوگند، ولی من هنگام کشتن خبیب حاضر بودم و نفرین او را شنیدم و به خدا قسم، در هر جا که باشم اگر آن منظره به خاطرم بیاید، غش میکنم. " گویند: این مسئله موجب زیاد شدن [[احترام]] او پیش عمر شد. | ||
از [[نوفل بن معاویه دیلی]] هم [[نقل]] شده که میگفت: من هم در آن [[روز]] که خبیب، نفرین کرد، حاضر بودم و هیچ کس را ندیدم که از نفرین او [[جان]] سالم به در برده باشد. من در ردیف اول [[ایستاده]] بودم و از ترس نفرین او به [[زمین]] نشستم. یک ماه بلکه بیشتر، در مجامع [[قریش]] فقط صحبت از نفرین خبیب بود و [[مشرکان]] چون خواستند خبیب را به دار، بیاویزند این چند [[بیت]] را خواند: همه گروهها با تمام افراد قبیلهها را به دور من گرد آوردهاند؛ همه آنها [[دشمنی]] را علیه من ابراز میکنند؛ بر علیه من که در بند و زنجیر هستم. با [[زنان]] و فرزندانشان آمدهاند و مرا به درختی بلند برای به دار کشیدن، نزدیک کردهاند. به [[خدا]] [[شکایت]] میبرم از [[غربت]] و مصیبتم و از آن چه که این گروهها هنگام مرگم برایم آماده کردهاند. پس ای [[خداوند]] [[عرش]] مرا بر آنچه درباره من میخواهند [[صبر]] و [[بردباری]] ده که گوشتم را میبرند و امیدم [[بریده]] شده است. و این در [[راه خدا]] خواهد بود و اگر بخواهد بر پارههای پراکنده تن من [[برکت]] خواهد داد. مرا مخیر کردهاند که یا [[کافر]] شوم یا بمیرم و چشمانم فرو ریختند اما از روی [[بی تابی]] نبود. من از [[مرگ]] نمیترسم زیرا من مردهام | از [[نوفل بن معاویه دیلی]] هم [[نقل]] شده که میگفت: من هم در آن [[روز]] که خبیب، نفرین کرد، حاضر بودم و هیچ کس را ندیدم که از نفرین او [[جان]] سالم به در برده باشد. من در ردیف اول [[ایستاده]] بودم و از ترس نفرین او به [[زمین]] نشستم. یک ماه بلکه بیشتر، در مجامع [[قریش]] فقط صحبت از نفرین خبیب بود و [[مشرکان]] چون خواستند خبیب را به دار، بیاویزند این چند [[بیت]] را خواند: همه گروهها با تمام افراد قبیلهها را به دور من گرد آوردهاند؛ همه آنها [[دشمنی]] را علیه من ابراز میکنند؛ بر علیه من که در بند و زنجیر هستم. با [[زنان]] و فرزندانشان آمدهاند و مرا به درختی بلند برای به دار کشیدن، نزدیک کردهاند. به [[خدا]] [[شکایت]] میبرم از [[غربت]] و مصیبتم و از آن چه که این گروهها هنگام مرگم برایم آماده کردهاند. پس ای [[خداوند]] [[عرش]] مرا بر آنچه درباره من میخواهند [[صبر]] و [[بردباری]] ده که گوشتم را میبرند و امیدم [[بریده]] شده است. و این در [[راه خدا]] خواهد بود و اگر بخواهد بر پارههای پراکنده تن من [[برکت]] خواهد داد. مرا مخیر کردهاند که یا [[کافر]] شوم یا بمیرم و چشمانم فرو ریختند اما از روی [[بی تابی]] نبود. من از [[مرگ]] نمیترسم زیرا من مردهام لکن [[ترس]] من از [[آتش]] برافروخته است. و هرگاه [[مسلمان]] بمیرم به خدا قسم نمیترسم که مرگم به کدام پهلویم (و چگونه) باشد. من کسی نیستم که برای [[دشمن]] [[خشوع]] یا فریاد و ناله کنم که بازگشتم به سوی خداست<ref>{{عربی|لَقَدْ جَمَعَ اَلْأَحْزَابُ حَوْلِي وَ أَلَّبُوا قَبَائِلَهُمْ وَ اِسْتَجْمَعُوا كُلَّ مَجْمَعٍ وَ قَدْ حَشَدُوا أَوْلاَدَهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ قَرُبْتُ مِنْ جَذَعٍ طَوِيلٍ مُمْنَعٍ فَذَا اَلْعَرْشِ صَبِّرْنِي عَلَى مَا يُرَادُ بِي فَقَدْ بَاسَ مِنْهُمْ بَعْدَ يَوْمِي وَ مَطْمَعِي وَ تَاللَّهِ مَا أَخْشَى إِذَا كُنْتُ ذَا تُقًى عَلَى أَيِّ جَمْعٍ كَانَ لِلَّهِ مَصْرَعِي فذا العرش، صبرنی علی ما یراد بی فقد بضعوا لحمی و قد یاس مطمعی و ذلک فی ذات الإله و إن یشأ پبارک علی أوصال شلو ممع و قد خیرونی الکفر و الموت دونه وقد هملت عینای من غیر مجزع، و ما بی حذار الموت، إنی لمیت و لکن حذاری جحم نار ملقع فو الله ما أرجوا إذا مت مسلما علیای جنب کان فی الله مضجعی فلست بمبد للعدو تخشع ولا جزعا إنی إلی الله مرجعی}}؛السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۸۵-۱۸۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[خبیب بن عدی (مقاله)|مقاله «خبیب بن عدی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص ۴۲-۴۴.</ref> | ||
== [[خبیب]] و عدم [[تقیه]] == | == [[خبیب]] و عدم [[تقیه]] == |