بنیثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمعآوری'
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن') |
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمعآوری') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
در هر حال، آنچه مسلم است این است که نَسَب ثقیف در طول سه سدۀ نخست [[هجری]]، همواره محل [[منازعه]] بزرگان بود و این منازعه هم رنگ [[سیاسی]] به خود گرفته بود و هم رنگ فرقهای و نسبشناختی. برخی از [[صاحب نظران]] در این سدهها مانند [[ابن اسحاق]]<ref> ابن عبدالبر، القصد و الامم، ص. ۸۹</ref> و [[قاضی]] احمد بن ابی دؤاد، -از [[متکلمان معتزلی]]-<ref> ابن عنبه، الفصول الفخریه، ص۶۰.</ref> بر انتساب ثقیف به [[ایاد]] و [[نفی]] [[نسب]] [[عدنانی]] آنان تأکید داشتند. در مقابل، [[حجاج بن یوسف]] بهعنوان یک [[رجل]] سیاسیِ ثقفی، نه تنها در خطبههایش نسبت این [[قبیله]] به [[ثمود]] را نفی میکرد و با معرفی [[قیس عیلان]] به عنوان نیای ایشان، تبارشان را به [[هوازن]] بازمیگرداند،<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۲۹۸-۲۹۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۳۰۶.</ref> بلکه با برخی [[رجال]] [[قبایل]] دیگر چون [[کثیر بن هراشه]] از کنده در این باره مناظراتی داشت.<ref> ابن عبدالبر، القصد و الامم، ص۸۹.</ref> | در هر حال، آنچه مسلم است این است که نَسَب ثقیف در طول سه سدۀ نخست [[هجری]]، همواره محل [[منازعه]] بزرگان بود و این منازعه هم رنگ [[سیاسی]] به خود گرفته بود و هم رنگ فرقهای و نسبشناختی. برخی از [[صاحب نظران]] در این سدهها مانند [[ابن اسحاق]]<ref> ابن عبدالبر، القصد و الامم، ص. ۸۹</ref> و [[قاضی]] احمد بن ابی دؤاد، -از [[متکلمان معتزلی]]-<ref> ابن عنبه، الفصول الفخریه، ص۶۰.</ref> بر انتساب ثقیف به [[ایاد]] و [[نفی]] [[نسب]] [[عدنانی]] آنان تأکید داشتند. در مقابل، [[حجاج بن یوسف]] بهعنوان یک [[رجل]] سیاسیِ ثقفی، نه تنها در خطبههایش نسبت این [[قبیله]] به [[ثمود]] را نفی میکرد و با معرفی [[قیس عیلان]] به عنوان نیای ایشان، تبارشان را به [[هوازن]] بازمیگرداند،<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۲۹۸-۲۹۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۳۰۶.</ref> بلکه با برخی [[رجال]] [[قبایل]] دیگر چون [[کثیر بن هراشه]] از کنده در این باره مناظراتی داشت.<ref> ابن عبدالبر، القصد و الامم، ص۸۹.</ref> | ||
قسی -جد [[جاهلی]] این قبیله– که در میانه سده چهارم میلادی میزیست،<ref> ر. ک. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> در ایام [[شباب]]، به دلیلی نامعلوم، [[قوم]] خود را ترک گفت و به [[طائف]] رفت. در بیان علت جدایی او از قوم خود، روایاتی نقل شده است. بر اساس برخی از این [[روایات]]، وی به سبب جرایم بسیار و قتلهایی که در میان [[خویشاوندان]] خود مرتکب شده بود، چارهای جز جدایی قوم خود و جُستن [[همپیمانان]] جدید نداشت.<ref> بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۷</ref> برخی نیز آوردهاند که وی به سبب [[همراهی]] در کُشتن یکی از کارگزاران [[حاکم یمن]]، به سوی طائف گریخت<ref> گویند: ثقیف با پسر خاله اش، جسر که بعدها نخع نامیده شد با کشتن مأمور | قسی -جد [[جاهلی]] این قبیله– که در میانه سده چهارم میلادی میزیست،<ref> ر. ک. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> در ایام [[شباب]]، به دلیلی نامعلوم، [[قوم]] خود را ترک گفت و به [[طائف]] رفت. در بیان علت جدایی او از قوم خود، روایاتی نقل شده است. بر اساس برخی از این [[روایات]]، وی به سبب جرایم بسیار و قتلهایی که در میان [[خویشاوندان]] خود مرتکب شده بود، چارهای جز جدایی قوم خود و جُستن [[همپیمانان]] جدید نداشت.<ref> بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۷</ref> برخی نیز آوردهاند که وی به سبب [[همراهی]] در کُشتن یکی از کارگزاران [[حاکم یمن]]، به سوی طائف گریخت<ref> گویند: ثقیف با پسر خاله اش، جسر که بعدها نخع نامیده شد با کشتن مأمور جمعآوری صدقات که از طرف پادشاه یمن نصب شده بود، فرار کردند. جسر به طرف شرق تا بیشههای نواحی یمـن رفت و آن جـا مانـدگـار شد. (بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۷ – ۲۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۹، «تیرههای قیبله نخع از اویند».) امّا قسـی به سمت غرب تا وادی القری و وَجّ (نام مکان است، «وجّ» را به نام وج بن عبد الحی از عمالقه مینامیدند، بکری، معجم ما استعجم، ج ۱، ص۶۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۷ - ۹.) رفت که بعدها به طائف معروف شد. در آنجا نزد عامر بن ظرب عدوانی، (جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۵۹۴ و ج ۴، ص۱۴۶،«او یکی از حکیمان عرب بود که پیش از سال ۵۲۵ م. میزیست.) رئیس آن سرزمین رفت و از وی پناه (جوار) خواست و دختر وی را به همسری گرفت. (فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۱)، محمود حیدری آقایی.)</ref> | ||
قسی به مدد [[کیاست]] و نیز [[نبوغ]] و مهارتش در پرورش انگور، «ثقیف» [[لقب]] یافت<ref> بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۶.</ref> و پس از [[ازدواج]] با دختر [[عامر بن ظَرْب عَدوانی]] -[[حاکم]] [[طائف]] و بزرگ [[قبیله]] عَدوان-، در این [[شهر]] ساکن شد. <ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۴۶۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۰.</ref> قسی از [[زینب]] -دختر [[عامر بن ظرب]]-، صاحب سه پسر به نامهای «جُشم»، «عوف» و «دارس» شد. ضمن این که [[بلاذری]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> از «سلامه» به عنوان دیگر فرزند قسی و زینب یاد کرده است. از جشم، تنها یک پسر به نام «حُطیط» و از عوف دو پسر به نام «غِیره» و «سعد» باقی ماندند. اما [[فرزندان]] دارس از عموزادگان خود جدا شدند و همگی به شَنوءه از شاخههای [[قبیله ازد]] -از بزرگترین [[قبایل عرب]] جنوبی-، پیوستند.<ref> ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> [[ثقیف]] پس از [[مرگ]] همسرش زینب، با [[آمنه]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۷.</ref> یا [[عمره]]<ref> یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۸-۹.</ref> و به قولی [[امیمه]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> دختر دیگر عامر ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام ناضره شد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> عمره پیش از ازدواج با قسی، با [[صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن]] [[ازدواج]] کرده و از وی عامر را به [[دنیا]] آورده بود. [[عامر بن ظرب]] تنها دو دختر داشت و ثقیف و [[عامر بن صعصعه]]، تنها [[وارثان]] وی بودند. پس از مرگ عامر، طائف بین فرزندان [[ثقیف]] و فرزندان عامر بن صعصعه باقی ماند.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۲، ص۴۶۴ - ۴۶۵.</ref> [[نسل]] قسی، در فرزندان جشم و عوف بیش از دیگر فرزندان وی، ماندگار شد و دو شاخه [[بنیمالک]] از زیر مجموعههای [[بنوحطیط بن جشم]] و [[بنیعوف]] با دو زیر شاخه [[بنوسعد]] و [[بنوغیره]]<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۶۸.</ref> در رویدادهای [[عصر نبوی]] {{صل}} و پس از آن اثر گذار بودند. | قسی به مدد [[کیاست]] و نیز [[نبوغ]] و مهارتش در پرورش انگور، «ثقیف» [[لقب]] یافت<ref> بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۶.</ref> و پس از [[ازدواج]] با دختر [[عامر بن ظَرْب عَدوانی]] -[[حاکم]] [[طائف]] و بزرگ [[قبیله]] عَدوان-، در این [[شهر]] ساکن شد. <ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۴۶۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۰.</ref> قسی از [[زینب]] -دختر [[عامر بن ظرب]]-، صاحب سه پسر به نامهای «جُشم»، «عوف» و «دارس» شد. ضمن این که [[بلاذری]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> از «سلامه» به عنوان دیگر فرزند قسی و زینب یاد کرده است. از جشم، تنها یک پسر به نام «حُطیط» و از عوف دو پسر به نام «غِیره» و «سعد» باقی ماندند. اما [[فرزندان]] دارس از عموزادگان خود جدا شدند و همگی به شَنوءه از شاخههای [[قبیله ازد]] -از بزرگترین [[قبایل عرب]] جنوبی-، پیوستند.<ref> ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> [[ثقیف]] پس از [[مرگ]] همسرش زینب، با [[آمنه]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۷.</ref> یا [[عمره]]<ref> یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۸-۹.</ref> و به قولی [[امیمه]]<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> دختر دیگر عامر ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام ناضره شد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.</ref> عمره پیش از ازدواج با قسی، با [[صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن]] [[ازدواج]] کرده و از وی عامر را به [[دنیا]] آورده بود. [[عامر بن ظرب]] تنها دو دختر داشت و ثقیف و [[عامر بن صعصعه]]، تنها [[وارثان]] وی بودند. پس از مرگ عامر، طائف بین فرزندان [[ثقیف]] و فرزندان عامر بن صعصعه باقی ماند.<ref> ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۲، ص۴۶۴ - ۴۶۵.</ref> [[نسل]] قسی، در فرزندان جشم و عوف بیش از دیگر فرزندان وی، ماندگار شد و دو شاخه [[بنیمالک]] از زیر مجموعههای [[بنوحطیط بن جشم]] و [[بنیعوف]] با دو زیر شاخه [[بنوسعد]] و [[بنوغیره]]<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۶۸.</ref> در رویدادهای [[عصر نبوی]] {{صل}} و پس از آن اثر گذار بودند. |