اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'معدی کرب' به 'معدیکرب'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'معدی کرب' به 'معدیکرب') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اسم اصلی اشعث، | اسم اصلی اشعث، معدیکرب بود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.</ref>، اما چون موهای سرش همواره ژولیده بود به او اشعث میگفتند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و به تدریج نام اصلی او فراموش شد و به اشعث معروف گردید، همچنین وی به "عرف النار" یا "عنق النار" ملقب گردید<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۰۹.</ref> و گاهی هم او را به کنیهاش [[اشعث بن قیس کندی|ابو محمد]] صدا میکردند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. در [[جاهلیّت]] از سران [[قبیله]] کِنْده (از [[قبایل]] عمده [[یمن]]) بود <ref>وقعة صفین، ص ۱۳۸؛ الاصابه، ج ۱، ص ۲۳۹؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.</ref>. او در زمره [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} و [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بود. اشعث مردی [[شجاع]] و [[دلاوری]] جنگجو بود و در بسیاری از [[جنگهای صدر اسلام]] شرکت کرد. | ||
پدرش، [[قیس]] نیز به أشجع معروف بود، زیرا در یکی از [[جنگها]] سرش زخم برداشته بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.</ref> و [[مادر]] او کبشه، [[بنت]] [[یزید بن شرحبیل]] است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.</ref>. | پدرش، [[قیس]] نیز به أشجع معروف بود، زیرا در یکی از [[جنگها]] سرش زخم برداشته بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.</ref> و [[مادر]] او کبشه، [[بنت]] [[یزید بن شرحبیل]] است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.</ref>. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
[[اشعث بن قیس]] بعد از [[وفات پیامبر اسلام]] {{صل}} [[مرتد]] شد؛ سبب ارتدادش آن بود که وقتی [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید، [[زیاد بن لبید بیاضی]] را که [[پیامبر]] {{صل}} او را به تقاضای اشعث، [[نماینده]] خویش در [[طایفه]] کنده قرار داده بود، در [[مقام]] خود باقی گذاشت و او را [[حاکم]] حضرموت قرار داد و به او [[فرمان]] داد تا از اهالی حضرموت برایش [[بیعت]] بگیرد و [[زکات]] ایشان را دریافت نماید. [[مردم]] به جز [[طایفه]] بنی ولیعه با وی [[بیعت]] کردند. [[زیاد بن لبید بیاضی]] [[تصمیم]] گرفت تا [[صدقات]] بنی ولیعه را که تحت [[فرمان]] [[بنی عمرو بن معاویه]] بودند، خودش دریافت کند. وقتی او [[تصمیم]] گرفت ماده شتری به نام شذره را که از [[جوانی]] به نام [[شیطان بن حجر]] بود و شیر فراوان میداد به عنوان [[زکات]] بگیرد، وی [[مخالفت]] کرد و از زیاد خواست شتر دیگری غیر از آن را بگیرد، ولی [[زیاد بن لبید]] نپذیرفت. صاحب شتر، [[برادر]] خود را فرا خواند، او هم پیشنهاد داد شتری دیگری غیر از شذره را بگیرد. ولی [[زیاد بن لبید]] بر شذره داغ [[زکات]] نهاد و آن دو [[برادر]] را به [[کفر]] ورزیدن و دور شدن از [[اسلام]] و [[شرارت]] متهم ساخت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۰۱.</ref>. | [[اشعث بن قیس]] بعد از [[وفات پیامبر اسلام]] {{صل}} [[مرتد]] شد؛ سبب ارتدادش آن بود که وقتی [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید، [[زیاد بن لبید بیاضی]] را که [[پیامبر]] {{صل}} او را به تقاضای اشعث، [[نماینده]] خویش در [[طایفه]] کنده قرار داده بود، در [[مقام]] خود باقی گذاشت و او را [[حاکم]] حضرموت قرار داد و به او [[فرمان]] داد تا از اهالی حضرموت برایش [[بیعت]] بگیرد و [[زکات]] ایشان را دریافت نماید. [[مردم]] به جز [[طایفه]] بنی ولیعه با وی [[بیعت]] کردند. [[زیاد بن لبید بیاضی]] [[تصمیم]] گرفت تا [[صدقات]] بنی ولیعه را که تحت [[فرمان]] [[بنی عمرو بن معاویه]] بودند، خودش دریافت کند. وقتی او [[تصمیم]] گرفت ماده شتری به نام شذره را که از [[جوانی]] به نام [[شیطان بن حجر]] بود و شیر فراوان میداد به عنوان [[زکات]] بگیرد، وی [[مخالفت]] کرد و از زیاد خواست شتر دیگری غیر از آن را بگیرد، ولی [[زیاد بن لبید]] نپذیرفت. صاحب شتر، [[برادر]] خود را فرا خواند، او هم پیشنهاد داد شتری دیگری غیر از شذره را بگیرد. ولی [[زیاد بن لبید]] بر شذره داغ [[زکات]] نهاد و آن دو [[برادر]] را به [[کفر]] ورزیدن و دور شدن از [[اسلام]] و [[شرارت]] متهم ساخت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۰۱.</ref>. | ||
این دو [[جوان]] از [[قبیله]] خویش کمک خواستند و گفتند: آیا رواست که بر ما ستم کنند و مسروق بن معدیکرب را به نام خواندند. مسروق آمد و به زیاد گفت: "شترشان را رها کن"، ولی زیاد نپذیرفت. مسروق خودش شتر را رها کرد و به پهلوی وی زد تا حرکت کند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. زیاد به [[جوانان]] حضرموت [[فرمان]] داد [[مسروق بن | این دو [[جوان]] از [[قبیله]] خویش کمک خواستند و گفتند: آیا رواست که بر ما ستم کنند و مسروق بن معدیکرب را به نام خواندند. مسروق آمد و به زیاد گفت: "شترشان را رها کن"، ولی زیاد نپذیرفت. مسروق خودش شتر را رها کرد و به پهلوی وی زد تا حرکت کند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. زیاد به [[جوانان]] حضرموت [[فرمان]] داد [[مسروق بن معدیکرب]] را کتک زده و زیر پا له کردند. آنگاه دستهای او و یارانش را بسته، ایشان را گروگان گرفت و ماده شتر را پس گرفته، دوباره به [[صدقات]] برگرداند. [[بنی معاویه]] به طرفداری [[حارثه بن مسروق]] برخاسته و [[ارتداد]] خویش را اظهار نمودند. پس [[لشکر]] زیاد و [[لشکر]] بنیمعاویه، آماده [[نبرد]] شدند ولی [[حصین بن نمیر]] میان ایشان واسطه شده، از [[جنگ]] جلوگیری کرد. [[طایفه]] بنی ولیعه به محل سکونت خویش بازگشتند و همگان بر ندادن [[زکات]] و [[ارتداد]] هماهنگ شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۰۱.</ref> و بدینسان، [[اشعث بن قیس]] در زمره [[مرتدان]] از [[اسلام]] درآمد. [[ابوبکر]] به [[زیاد بن لبید]] نوشت تا با [[مرتدان]] [[یمن]] و کسانی که [[زکات]] نپردازند، به [[نبرد]] بپردازد. زیاد شبانه به ایشان حمله کرد و در حالی که [[خواب]] بودند، جمع زیادی از آنان را کشت، [[اموال]] ایشان را [[غارت]] کرد و مردان و [[زنان]] ایشان را به [[اسارت]] گرفت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. چون خبر [[شکست]] ایشان به [[اشعث بن قیس]] رسید، گفت: "شما را [[یاری]] نمیکنم تا مرا [[امیر]] خویش قرار دهید". [[بنی عمرو بن معاویه]] از اهالی کنده او را به امیری خویش برگزیدند. اشعث با افراد زیادی به سوی زیاد حرکت کرد و [[اسیران]] را از او پس گرفت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۱.</ref> | ||
زیاد به [[ابوبکر]] [[نامه]] نوشته و از او کمک خواست<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. [[ابوبکر]] به [[مهاجر بن أبی امیه]] که مقیم [[صنعا]] بود، [[دستور]] داد تا با [[لشکر]] همراه خود به کمک زیاد بشتابد. [[مهاجر بن ابی امیه]] [[جانشینی]] برای خود تعیین کرد و به کمک زیاد شتافت و در کنار او با [[اشعث بن قیس]] به [[نبرد]] پرداخت؛ حارثة بن مسروق کشته شد و [[اشعث بن قیس]] با باقیمانده نیروی خود به دژی معروف به نجیر [[پناه]] برد. از طرفی [[ابوبکر]]، [[عکرمة بن أبی جهل]] را نیز به [[یاری]] [[زیاد بن لبید]] و [[مهاجر]] فرستاد. او هنگامی رسید که زیاد و [[مهاجر]] آنها را به محاصره در آورده<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۱.</ref> و بسیاری را کشته و [[غنایم]] بیشماری به دست آورده بودند. سران [[سپاه اسلام]] با آمدن عکرمه به محاصره اشعث و همراهانش ادامه دادند. پس از مدتی، [[شب]] هنگام، [[اشعث بن قیس]] خود را به زیاد و [[مهاجر]] رسانیده، برای خود و جماعتی از [[خویشان]] خود تقاضای [[امان]] نمود و اینکه او را نزد [[ابوبکر]] ببرند و آنچه او نظر بدهد همان شود، به این شرط که در مقابل، [[دژ]] را گشوده و کسانی را که داخل [[دژ]] هستند، به ایشان [[تسلیم]] نماید. آنها به اشعث [[امان]] داده، شرطش را پذیرفتند، او نیز در [[دژ]] را گشود؛ [[مسلمین]] وارد [[دژ]] شده، پناهندگان را [[اسیر]] کردند و اشعث و تعداد مذکور را که ده نفر میشدند از سایر [[اسیران]] جدا کرده و بقیه را که حدود هشتصد نفر بودند، گردن زدند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>. | زیاد به [[ابوبکر]] [[نامه]] نوشته و از او کمک خواست<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. [[ابوبکر]] به [[مهاجر بن أبی امیه]] که مقیم [[صنعا]] بود، [[دستور]] داد تا با [[لشکر]] همراه خود به کمک زیاد بشتابد. [[مهاجر بن ابی امیه]] [[جانشینی]] برای خود تعیین کرد و به کمک زیاد شتافت و در کنار او با [[اشعث بن قیس]] به [[نبرد]] پرداخت؛ حارثة بن مسروق کشته شد و [[اشعث بن قیس]] با باقیمانده نیروی خود به دژی معروف به نجیر [[پناه]] برد. از طرفی [[ابوبکر]]، [[عکرمة بن أبی جهل]] را نیز به [[یاری]] [[زیاد بن لبید]] و [[مهاجر]] فرستاد. او هنگامی رسید که زیاد و [[مهاجر]] آنها را به محاصره در آورده<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۱.</ref> و بسیاری را کشته و [[غنایم]] بیشماری به دست آورده بودند. سران [[سپاه اسلام]] با آمدن عکرمه به محاصره اشعث و همراهانش ادامه دادند. پس از مدتی، [[شب]] هنگام، [[اشعث بن قیس]] خود را به زیاد و [[مهاجر]] رسانیده، برای خود و جماعتی از [[خویشان]] خود تقاضای [[امان]] نمود و اینکه او را نزد [[ابوبکر]] ببرند و آنچه او نظر بدهد همان شود، به این شرط که در مقابل، [[دژ]] را گشوده و کسانی را که داخل [[دژ]] هستند، به ایشان [[تسلیم]] نماید. آنها به اشعث [[امان]] داده، شرطش را پذیرفتند، او نیز در [[دژ]] را گشود؛ [[مسلمین]] وارد [[دژ]] شده، پناهندگان را [[اسیر]] کردند و اشعث و تعداد مذکور را که ده نفر میشدند از سایر [[اسیران]] جدا کرده و بقیه را که حدود هشتصد نفر بودند، گردن زدند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>. |