توحید صفاتی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۷: خط ۵۷:
[[ملا علی قاری]] نیز گفته است: «[[صحابه]] و [[تابعین]] و سایر مجتهدین بر این مطلب [[اجماع]] داشتند که هر یک از صفات خداوند، نه او است و نه غیر او {{عربی|لا هو و لا غيره}} و معنای آن این است که به حسب مفهوم، (عین) او نیستند و به حسب وجود خارجی، غیر او نمی‌باشند؛ زیرا مفهوم صفات، غیر از مفهوم ذات است، لیکن به اعتبار ظهورات آنها در [[کائنات]]، مغایر ذات نمی‌باشند<ref>قاری حنفی، ملاعلی، شرح الفقه الاکبر، ص۴۹.</ref>. بر فرض [[درستی]] این مدعا، دیدگاه مزبور مربوط به قدمای اهل سنت است، اما آنچه [[ابوالحسن اشعری]] و [[پیروان]] او به آن معتقدند، زیادت [[واقعیت]] صفات ذاتیه و ثبوتیه بر [[ذات خداوند]] است، هر چند از به کار بردن لفظ مغایرت با ذات، اجتناب می‌کنند.
[[ملا علی قاری]] نیز گفته است: «[[صحابه]] و [[تابعین]] و سایر مجتهدین بر این مطلب [[اجماع]] داشتند که هر یک از صفات خداوند، نه او است و نه غیر او {{عربی|لا هو و لا غيره}} و معنای آن این است که به حسب مفهوم، (عین) او نیستند و به حسب وجود خارجی، غیر او نمی‌باشند؛ زیرا مفهوم صفات، غیر از مفهوم ذات است، لیکن به اعتبار ظهورات آنها در [[کائنات]]، مغایر ذات نمی‌باشند<ref>قاری حنفی، ملاعلی، شرح الفقه الاکبر، ص۴۹.</ref>. بر فرض [[درستی]] این مدعا، دیدگاه مزبور مربوط به قدمای اهل سنت است، اما آنچه [[ابوالحسن اشعری]] و [[پیروان]] او به آن معتقدند، زیادت [[واقعیت]] صفات ذاتیه و ثبوتیه بر [[ذات خداوند]] است، هر چند از به کار بردن لفظ مغایرت با ذات، اجتناب می‌کنند.
[[عالمان]] [[اباضیه]] - تنها [[فرقه]] باقی مانده از [[خوارج]] که [[مذهب]] خود را مذهب [[اعتدال]] می‌دانند - به عینیت صفات ذاتیه [[خداوند]] با ذات الهی تصریح و تأکید کرده‌اند<ref>ثمینی مصعبی، عبدالعزیز، کتاب معالم الدین، ج۱، ص۲۱۶؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة مذهب اسلامی معتدل، ص۲۸.</ref>. [[عالمان زیدیه]] نیز منکر زیادت صفات بر ذات هستند<ref>هارونی، احمد بن الحسین، التبصرة فی التوحید و العدل، ص۳۵؛ سلطانی، مصطفی، تاریخ و عقاید زیدیه، ص۱۸۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۷۰.</ref>
[[عالمان]] [[اباضیه]] - تنها [[فرقه]] باقی مانده از [[خوارج]] که [[مذهب]] خود را مذهب [[اعتدال]] می‌دانند - به عینیت صفات ذاتیه [[خداوند]] با ذات الهی تصریح و تأکید کرده‌اند<ref>ثمینی مصعبی، عبدالعزیز، کتاب معالم الدین، ج۱، ص۲۱۶؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة مذهب اسلامی معتدل، ص۲۸.</ref>. [[عالمان زیدیه]] نیز منکر زیادت صفات بر ذات هستند<ref>هارونی، احمد بن الحسین، التبصرة فی التوحید و العدل، ص۳۵؛ سلطانی، مصطفی، تاریخ و عقاید زیدیه، ص۱۸۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۷۰.</ref>
===موضوع بحث===
موضوع بحث در [[توحید صفاتی]]، [[صفات ذاتیه]] و حقیقیه است، اعم از حقیقیه محضه، مانند [[حیات]]، و حقیقیة ذات اضافه، مانند [[قدرت]] و [[علم]] به ماسوای ذات و [[اراده]] (بنابر قول مشهور که از [[صفات ذاتیه]] است). در مورد زیادت صفات اضافیه محضه، مانند [[خالقیت]]، [[رازقیت]]، مبدعیت، مصوریت و [[صفات فعل]]، مانند [[اماته]]، [[احیاء]]، [[خلق]]، [[تدبیر]]، بر [[ذات الهی]]، اختلافی وجود ندارد، چنان‌که [[صفات سلبیه]] نیز مورد بحث نیست<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۶۹؛ سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ص۵۰.</ref>. درباره [[صفات ثبوتیه]] ذاتیه و حقیقیه نیز در مغایرت مفاهیم صفات با مفهوم ذات و مفاهیم صفات با یکدیگر، اختلافی نیست، [[اختلاف]] در مغایرت و عدم مغایرت، و زیادت و عدم زیادت مربوط به [[واقعیت]] صفات است<ref>جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۴۷؛ شیرازی، صدرالدین، الاسفار الأربعة، ج۶، ص۱۴۴.</ref>.
[[صدرالمتألهین]]، به متأخرین نسبت داده است که عینیت صفات با ذات را به عینیت مفاهیم با یکدیگر و با مفهوم ذات، [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۱۲۵.</ref>. وی، در جایی دیگر، این قول را به بسیاری از عقلای [[اهل]] تدقیق نسبت داده، و آن را ظنی [[فاسد]] و وهمی کاسد شمرده است؛ زیرا اگر الفاظ علم، قدرت، اراده، حیات و مانند آنها، مترادف باشند، هرگاه یکی از آنها بر ذات حمل شود، حمل سایر مفاهیم، معنای جدیدی نخواهد داشت، که بطلانش آشکار است<ref>شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۱۴۵.</ref>.
فخرالدین رازی در تحریر محل [[نزاع]] گفته است: «وقتی دو وصف [[قادر]] و عالم را درباره [[خداوند]] در نظر می‌گیریم، میان [[ذات خداوند]] و معلوم و مقدور، نسبت و اضافه‌ای حاصل می‌شود که «تعلق» نام دارد. اگر مقصود از اینکه خداوند عالم و قادر است و دارای علم و قدرت زاید بر ذات است، همین اضافه و تعلق باشد، این مطلب قابل [[انکار]] نیست (نافیان صفات زاید بر ذات نیز منکر آن نیستند) و اگر مقصود این است که معنای عالم و قادر عبارت است از ذات موصوف به نسبت و اضافه مزبور، [[نفی]] نسبت و اضافه یاد شده، نفی عالم و [[قادر]] بودن [[خداوند]] است (مطابق فرض مزبور، درباره عالم و قادر بودن خداوند، دو چیز مطرح می‌شود: الف. [[ذات خداوند]]؛ ب. تعلق ذات خداوند به متعلق خاصی که مقدور و معلوم است). اما برخی از [[متکلمان]] در این جا سه مطلب را مطرح می‌کنند: ذات، صفت خاص ([[علم]] و [[قدرت]]) و تعلق بین صفت و متعلق آن (این فرض، همان است که قائلان به زیادت صفات بر ذات مطرح کرده‌اند و ما تنها دو چیز را [[اثبات]] می‌کنیم: ذات و نسبت که عالمیت (و قادریت) نامیده می‌شود و مدعی این هستیم که این نسبت عین ذات نیست، بلکه زاید بر ذات است<ref>فخر رازی، المطالب العالیة، ج۳، ص۲۲۳-۲۲۴.</ref>. این سخن فخررازی، با دیدگاه [[منکران]] زیادت صفات بر ذات، هماهنگ است؛ لذا [[تفتازانی]] پس از نقل آن گفته است، این سخن به دیدگاه اعتزال [[تمایل]] دارد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۷۰.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۷۱.</ref>
==عینیت یا [[نیابت]]==
معمولاً از عینیت و نیابت به عنوان دو دیدگاه متضاد یاد می‌شود که از سوی نافیان زیادت صفات بر ذات مطرح شده است، دیدگاه اول به [[امامیه]] و دیدگاه دوم به [[معتزله]] نسبت داده می‌شود. [[ملاهادی سبزواری]] زیادت را به [[اشعری]] و نیابت را به معتزله نسبت داده است<ref>سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص۱۵۶.</ref>.
در [[اسرار]] الحکم<ref>سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ص۵۲.</ref>، به توضیح بیشتر «نیابت» پرداخته و گفته است: کاری که از صفات بر می‌آید، از ذات بسیط واحد نیز برآید و آثار صفات همه بر ذات واحد مترتب شود، مثلاً بر علم به فعل، [[احکام]] و [[اتقان]] مترتب می‌شود، این از خود ذات [[صانع]] برمی‌آید، و حدوث عالم که بر قدرت مترتب شود، بر ذات صانع تعالی مترتب می‌شود و نفی [[اضطراری]] که بر [[اختیار]] و مختاریت فعلی که بر علم، [[مشیت]] و قدرت [مبتنی است] مترتب شود، بر ذات مترتب می‌شود و همچنین در باقی.
از دقت در کلمات [[متکلمان]] به دست می‌آید که اولاً: عینیت و [[نیابت]] را دو دیدگاه متضاد نمی‌دانند، بلکه دو گونه تعبیر از یک [[حقیقت]] می‌شمارند؛ ثانیاً در این مسأله میان [[امامیه]] و [[معتزله]] اختلافی وجود ندارد، بلکه نیابت و عینیت در عبارت‌های هر دو گروه به کار رفته است. برای روشن شدن این مطلب، سخنان عده‌ای از [[متکلمان امامیه]] در این باره نقل می‌شود:
# [[فاضل مقداد]]: «تحقیق آن است که [[خداوند]]، صفتی (زاید بر ذات) ندارد، چنان‌که [[امام علی]]{{ع}} کمال [[اخلاص]] در [[توحید]] را [[نفی]] صفات(زاید بر ذات) از خداوند دانسته است، بلکه تعبیر از صفات در حقیقت، تعبیر از ذات است، یعنی مقتضیات صفات یا منسوب به ذات می‌باشند، بدون این که اعتبار صفتی [[قائم]] به ذات لازم باشد، مانند [[توانایی]] بر ایجاد که به این اعتبار، خداوند [[قادر]] نامیده می‌شود، و [[کشف]] و ظهور که به این اعتبار، خداوند عالم نامیده می‌شود، نه به اعتبار [[قیام]] [[قدرت]] یا [[علم]]، به [[ذات خداوند]]»<ref>سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة، ص۲۰۷.</ref> عبارت «مقتضای صفات، منسوب به ذات است»، تعبیر دیگری از نیابت است.
# [[عبدالرزاق لاهیجی]]: «[[صفات واجب تعالی]] عین ذات او است، چنان که وجود، عین ذات او است، به این معنا که کاری که در غیر [[واجب تعالی]]، از ذات غیر به اعتبار قیام صفت به آن ذات، ناشی شود، در واجب تعالی از ذات مجرد، بی‌قیام صفتی به او ناشی شود، مثلاً انکشاف و تمیز اشیا از ذات زید به اعتبار قائم بودن [[صفت علم]] به او حاصل شود و تا صفت علم قائم به ذات نشود، انکشاف و تمیز از او نیاید، به خلاف واجب تعالی که انکشاف و تمیز اشیا از ذات بذاتها آید و در انکشاف و تمیز محتاج نیست که صفت علم قائم به ذات او باشد، همچنین در سایر صفات؛ پس لفظ عالم در [[واجب]] عبارت است از ذات واجب به اعتبار ترتب اثر [[صفت علم]] بر او»<ref>لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۲۴۱.</ref>.
# [[ملامهدی نراقی]]: «مراد از اینکه [[صفات الهی]] عین ذات اویند این نیست که ذات و صفت دو چیزند که با هم [[متحد]] و یکی شده‌اند؛ زیرا یکی شدن دو چیز محال است، بلکه مراد آن است که [[ذات مقدس الهی]] [[نایب]] مناب و [[قائم مقام]] همه صفات است و به هیچ چیز زاید بر خود احتیاج ندارد، یعنی [[ذات اقدس الهی]] در دانستن امور و [[توانایی]] بر آنها، احتیاج به صفتی ندارد که زاید بر ذات باشد بلکه ذاتی است بسیط و مجرد که در آن شائبه ترکیبی نیست و منشأ همه [[صفات کمالیه]] است، پس آن [[ذات مقدس]]، عین [[علم]] و [[قدرت]] است و نسبت به مرادات، [[اراده]] است و نسبت به مسموعات، [[سمع]] است و همچنین در سایر صفات»<ref>نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۵۴- ۵۵.</ref>.
# [[فیض کاشانی]]: «[[واجب]] است که [[صفات خداوند]]، از حیث وجود عینی و تأثیر، عین ذات او باشند، یعنی آثار همه [[کمالات]] بر [[ذات خداوند]] بذاته، مترتب می‌شود و [[ذات الهی]] از حیث ذات، مبدأ (منشأ) انتزاع آنها و مصداق حمل آنها بر ذات می‌باشد، هر چند از حیث مفهوم و معنا، غیر ذات هستند؛ زیرا جایز است که اشیاء مختلف و [[حقایق]] متباین، به یک وجود، موجود شوند»<ref>فیض کاشانی، علم الیقین، ج۱، ص۸۳ -۸۴.</ref>.
#خواجگی شیرازی: «صفات واجب، عین ذات واجب است، مراد این نیست که ذات دارای صفتی است و آن دو با هم متحد شده‌اند، بلکه به این معناست که ذات خداوند به اعتبار تعلق به معلومات، علم و عالم، و به اعتبار تعلق به مقدورات، قدرت و [[قادر]] نامیده می‌شود، همین گونه است دیگر صفات حقیقیه، و معنای آن این است که آنچه بر ذات و صفت (در غیر [[خدا]]) مترتب می‌شود، بر ذات خداوند (بدون صفت زاید بر ذات) مترتب می‌شود، از باب مثال، ذات [[انسان]] برای این که اشیا برایش منکشف باشند، کافی نیست، بلکه به [[صفت علم]] که [[قائم]] به ذات است، نیاز دارد، بر خلاف [[ذات خداوند]]، که در انکشاف و ظهور اشیا برای او، به چنین صفتی نیاز ندارد. [[قدرت]] (و سایر صفات) نیز همین گونه است، پس ذات و صفات در [[حقیقت]] متحدند و از حیث اعتبار و مفهوم مغایرت دارند و بازگشت آن - چنان که در شرح مواقف<ref>جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۴۷.</ref> آمده - به [[نفی]] صفات و حصول نتایج و ثمرات آنها از ذات است<ref>خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، شرح فصول نصیریه، ص۶۳ -۶۴.</ref>.
# [[صدرالمتألهین]]، [[تفسیر]] عینیت صفات با ذات را به این که آثاری که بر وجود صفات در غیر [[خدا]] مترتب می‌شود، بر ذات خداوند بذاته، مترتب می‌شود را به متأخرین ([[حکما]]) نسبت داده است<ref>شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۱۲۵.</ref>. البته، وی این تفسیر را نپذیرفته و خود تفسیر دیگری از آن ارائه کرده است که در ادامه بیان خواهد شد. سخن کنونی ما در این است که آنچه از آن به [[نیابت]] ذات از صفات، تعبیر می‌شود، اولاً: به [[معتزله]] اختصاص ندارد؛ ثانیاً: تعبیر و [[تفسیری]] از عینیت صفات با ذات است، نه دیدگاهی مقابل و معارض آن، خواه ما این تفسیر از عینیت را بپذیریم یا نادرست بدانیم.
دیدگاه رکن الدین خوارزمی از [[متکلمان معتزله]] نیز درباره عینیت صفات با [[ذات الهی]] بیان‌گر آن است که دیدگاه معتزله در این مسئله با دیدگاه مشهور میان [[متکلمان امامیه]]، تفاوتی ندارد آنجا که می‌نویسد: «مراد ما از اینکه می‌گوییم [[خدای متعال]] بذاته [[قادر]]، عالم و [[حی]] است، این است که ذات خداوند از دیگر ذوات، متمایز است، و به لحاظ ذات متمایزش، [[واجب]] است که انجام فعل از او صحیح (ممکن به امکان عام) باشد؛ لذا او را به صفت قادر، وصف می‌کنیم و واجب است که اشیاء آن‌گونه که هستند، برای ذات الهی، آشکار باشند؛ لذا او را به صفت عالم وصف می‌کنیم، و [[واجب]] است که دانستن و توانستن برایش محال نباشد؛ لذا او را به صفت [[حیّ]]، وصف می‌کنیم، و برای [[اثبات]] این [[احکام]] ([[عقلی]] و [[علمی]]) برای [[ذات الهی]]، به چیزی غیر از ذات او نیاز نیست»<ref>ملاحمی خوارزمی، رکن الدین، کتاب الفائق فی اصول الدین، ص۶۸.</ref>.
نکته شایان ذکر دیگر در این باره آن است که در کتاب‌های [[کلامی]] و [[ملل و نحل]]، آنجا که اقوال و آراء درباره [[نفی]] یا اثبات صفات زاید بر ذات الهی، نقل شده، دیدگاه [[امامیه]] و [[معتزله]] (غیر از [[ابوهاشم]] و پیروانش) به صورت هماهنگ ذکر شده است، یعنی هر دو گروه گفته‌اند: [[خداوند]] بذاته یا لذاته عالم، [[قادر]] و [[حی]] است، و نه به واسطه وجود صفات [[علم]]، [[قدرت]] و [[حیات]] که زاید بر ذات او و [[قائم]] به ذات می‌باشند (پیش از این، [[کلام]] [[شیخ مفید]] و [[علامه حلی]] در این باره نقل شد).
از دقت در کلمات [[متکلمان امامیه]] و معتزله در بحث مربوط به [[هستی‌شناسی]] [[صفات ذاتیه]] خداوند، به دست می‌آید که آنان در نفی زیادت و مغایرت این صفات با ذات، هم‌عقیده هستند. آنان قائلان به زیادت صفات بر ذات را، «صفاتیه» نامیده، و دیدگاه آنان را مخالف [[توحید ذاتی]] دانسته‌اند. در مقابل، مثبتان صفات زاید بر ذات، آنان را «معطله» (تعطیل ذات از صفات ذاتیه) نامیده‌اند<ref>شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۹۲.</ref>. درباره دیدگاه امامیه و معتزله، هم تعبیر عینیت به کار رفته است و هم تعبیر [[نیابت]]، تعبیر «عینیت» بدان جهت است که [[حقیقت علم]] چیزی جز انکشاف و ظهور معلوم نزد عالم نیست، و [[حقیقت]] قدرت، چیزی جز [[صحت]] (امکان صدور فعل و ایجاد آن) نمی‌باشد، و حقیقت حیات، جز بودن شیء به گونه‌ای که افعالش از ویژگی علم و قدرت برخوردار باشد<ref>شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۱۷- ۴۱۸.</ref> یا صفتی که مصحح اتصاف شیء به علم و قدرت است<ref>لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۲۷۵.</ref> نمی‌باشد. این [[حقایق]]، در [[خداوند]] عین ذات او است، یعنی [[ذات اقدس خداوند]]، بذاته برای تحقق آنها کافی است و به صفاتی عارض بر ذات و [[قائم]] به ذات نیاز ندارد. و تعبیر «[[نیابت]]» بدان جهت است که حقایق مزبور، در [[انسان]] و مانند آن، متوقف بر صفات عارض بر نفس و ذات انسان است، اما در خداوند، چنین نیست و آثاری که با انضمام این صفات بر ذات انسان، مترتب می‌شود، در خداوند بر ذات، بدون انضمام صفات، مترتب می‌شود؛ لذا ذات [[نایب]] مناب صفات زایده بر ذات است، نه نایب مناب اصل صفات، بلکه اصل صفات، عین [[ذات الهی]] می‌باشد.
حاصل آن که، تعبیر عینیت صفات با ذات، ناظر به اصل صفات است و تعبیر به نیابت ذات از صفات، ناظر به صفات زاید بر ذات است که موضوع بحث میان نافیان و مثبتان بوده است.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[توحید صفاتی (مقاله)|مقاله «توحید صفاتی»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۳ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ج۳]] ص ۷۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۶٬۰۸۹

ویرایش