خلافت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
خط ۸: خط ۸:
'''خلافت''' به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت [[غیبت]] منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به [[نایب]]<ref>مفردات راغب، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی [[خلافت الهی]] مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه «[[خلف]]»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «خلافت».</ref>.
'''خلافت''' به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت [[غیبت]] منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به [[نایب]]<ref>مفردات راغب، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی [[خلافت الهی]] مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه «[[خلف]]»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «خلافت».</ref>.


== مقدمه ==
== معناشناسی ==
'''[[خلافت]]''' به معنای [[جانشینی]]. در [[فرهنگ اسلامی]] به کسی که [[جانشین پیامبر خاتم]] {{صل}} باشد "[[خلیفه]]" گویند. [[کلام]] [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} به [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} که {{عربی|أنت خلیفتی}} گویای این سمت است.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۴۹.</ref> '''[[خلافت]]''' به معنای [[جانشینی]]، [[پیشوایی]] و [[رهبری]] [[جامعه]] پس از [[پیامبر خدا]] {{صل}} کسی را که جای [[پیامبر]] باشد "[[خلیفه]]" گویند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[جانشین]] خود را [[تعیین]] کرده بود و در روز [[غدیر خم]] و مناسبت‌های دیگر، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را به عنوان [[وصیّ]]، [[خلیفه]]، [[امام]]، [[امیر]]، [[مولا]] و [[سرپرست]] [[امت]] [[تعیین]] کرد، تا [[جامعه اسلامی]] بدون [[سرپرست]] نماند. پس از [[رحلت پیامبر]] [[خدا]]، کسانی [[مقام خلافت]] را بر عهده گرفتند که [[شایسته]] نبودند و [[خلیفه]] و [[جانشین]] اصلی او یعنی [[حضرت علی]] {{ع}} را که از سوی [[خدا]] و [[رسول]] [[تعیین]] شده بود، از [[خلافت]] کنار زدند و میان [[خلافت]] و [[امامت]] جدایی افتاد و [[امت اسلامی]] هم به دو گروه [[شیعه]] و [[سنّی]] تقسیم شد. [[خلافت]]، یعنی [[حق سرپرستی]] و [[حکومت]] بر [[امت پیامبر]]، از آنِ [[امامان اهل بیت]] است و [[پیامبر]] فرموده است که [[خلافت]] بر [[خاندان]] [[ابوسفیان]] [[حرام]] است. همه [[حاکمان ظالم]] و بی‌صلاحیّت هم که در [[تاریخ اسلام]] به [[حکومت]] رسیده‌اند، به ناحق خود را [[خلیفه پیامبر]] می‌دانستند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۸.</ref>.
'''[[خلافت]]''' به معنای [[جانشینی]]. در [[فرهنگ اسلامی]] به کسی که [[جانشین پیامبر خاتم]] {{صل}} باشد "[[خلیفه]]" گویند. [[کلام]] [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} به [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} که {{عربی|أنت خلیفتی}} گویای این سمت است.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۴۹.</ref> '''[[خلافت]]''' به معنای [[جانشینی]]، [[پیشوایی]] و [[رهبری]] [[جامعه]] پس از [[پیامبر خدا]] {{صل}} کسی را که جای [[پیامبر]] باشد "[[خلیفه]]" گویند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[جانشین]] خود را [[تعیین]] کرده بود و در روز [[غدیر خم]] و مناسبت‌های دیگر، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را به عنوان [[وصیّ]]، [[خلیفه]]، [[امام]]، [[امیر]]، [[مولا]] و [[سرپرست]] [[امت]] [[تعیین]] کرد، تا [[جامعه اسلامی]] بدون [[سرپرست]] نماند. پس از [[رحلت پیامبر]] [[خدا]]، کسانی [[مقام خلافت]] را بر عهده گرفتند که [[شایسته]] نبودند و [[خلیفه]] و [[جانشین]] اصلی او یعنی [[حضرت علی]] {{ع}} را که از سوی [[خدا]] و [[رسول]] [[تعیین]] شده بود، از [[خلافت]] کنار زدند و میان [[خلافت]] و [[امامت]] جدایی افتاد و [[امت اسلامی]] هم به دو گروه [[شیعه]] و [[سنّی]] تقسیم شد. [[خلافت]]، یعنی [[حق سرپرستی]] و [[حکومت]] بر [[امت پیامبر]]، از آنِ [[امامان اهل بیت]] است و [[پیامبر]] فرموده است که [[خلافت]] بر [[خاندان]] [[ابوسفیان]] [[حرام]] است. همه [[حاکمان ظالم]] و بی‌صلاحیّت هم که در [[تاریخ اسلام]] به [[حکومت]] رسیده‌اند، به ناحق خود را [[خلیفه پیامبر]] می‌دانستند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۸.</ref>.


[[خلافت]] در کتب لغت به‌معنای [[جانشین]] ساختن و [[خلیفه]] به‌معنای [[جانشین]]، [[وکیل]] یا [[قائم مقام]] است. [[خلافت]]، در اصطلاح، [[نظام حکومتی]] [[مسلمانان]] است که پس از [[وفات پیامبر اکرم]] {{صل}} و خارج از ظر ایشان<ref>زیرا پیامبر اکرم در روز غدیر امام علی {{ع}} را به جانشینی خویش و به‌عنوان امام منصوص نصب کرد. در اعتقاد شیعه رویکردی که در سقیفه رخ داد، خارج از رأی پیامبر بوده و برخی افراد در وقوع آن نقش آفریدند.</ref> شکل گرفت. گرچه چنین می‌نماید که موضوع [[خلافت]] پس از [[پیامبر اکرم]] پدیده‌ای خودجوش و بدون ذهنیتی از پیش طراحی شده است، اما ماجرای [[سقیفه بنی‌ساعده]] و اتفاق‌های پیش آمده بر این دلالت می‌کند که طراحان ماجرا خالی از [[ذهن]] و بدون [[انگیزه]] نبوده‌اند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 370.</ref>.
[[خلافت]] در کتب لغت به‌معنای [[جانشین]] ساختن و [[خلیفه]] به‌معنای [[جانشین]]، [[وکیل]] یا [[قائم مقام]] است. [[خلافت]]، در اصطلاح، [[نظام حکومتی]] [[مسلمانان]] است که پس از [[وفات پیامبر اکرم]] {{صل}} و خارج از ظر ایشان<ref>زیرا پیامبر اکرم در روز غدیر امام علی {{ع}} را به جانشینی خویش و به‌عنوان امام منصوص نصب کرد. در اعتقاد شیعه رویکردی که در سقیفه رخ داد، خارج از رأی پیامبر بوده و برخی افراد در وقوع آن نقش آفریدند.</ref> شکل گرفت. گرچه چنین می‌نماید که موضوع [[خلافت]] پس از [[پیامبر اکرم]] پدیده‌ای خودجوش و بدون ذهنیتی از پیش طراحی شده است، اما ماجرای [[سقیفه بنی‌ساعده]] و اتفاق‌های پیش آمده بر این دلالت می‌کند که طراحان ماجرا خالی از [[ذهن]] و بدون [[انگیزه]] نبوده‌اند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 370.</ref>.
 
==نظام خلافت==
به [[فراموشی]] سپردن [[واقعه غدیر]] و [[نصّ صریح]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[جانشینی]] [[امام علی]] {{ع}} و نیز [[ابلاغ]] [[آیه ولایت]] و [[اکمال دین]] پس از [[واقعه غدیر]] که جای تردیدی در مورد [[تعیین]] [[جانشین پیامبر]] از سوی [[خداوند]] باقی نمی‌گذارد و از طرف دیگر [[تعجیل]] در امر [[تعیین خلیفه]] در شرایطی که [[پیکر مطهر]] هنوز [[تجهیز]] و [[تدفین]] نشده و ترجیح امر [[تعیین خلیفه]] بر [[وظیفه]] مهم به [[خاک‌سپاری]] [[پیامبر]]، همه نشان از بودن اندیشه‌ای در پس [[ماجرای سقیفه]] دارد. بروز و [[ظهور]] اندیشه‌های دوران [[جاهلیّت]]، که در زمان [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و به [[اراده]] ایشان محو شده بود، در [[ماجرای سقیفه]] به چشم می‌خورد. [[سقیفه]] [[شاهد]] تصویری از اندیشه‌های [[جاهلی]] و برتری‌جویی‌های قومی و قبیله‌ای است. نظریه‌پردازان [[خلافت]] در آن مجلس، گرایش‌های قومی و قبیله‌ای را به نمایش می‌گذارند. در این میان، برخی از [[خواص]] و [[اهل‌بیت پیامبر]] در برابر جریان [[خلافت]] [[اعتراض]] کردند و ملاک [[گزینش خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]] را مختص [[امام]] [[منصوص]] و [[منصوب]] از جانب [[خدا]] و با معرفی [[پیامبر]] دانستند. البته این [[اندیشه]] به دست اقتدارگرایان [[سرکوب]] شد و [[افکار]] عمومی نیز طرح [[خلافت]] را پذیرفت. نخستین [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]] [[ابوبکر بن ابی قحافه]] بود. [[ابوبکر]] بر اساس روشی که بعدها به "شورای [[اهل حلّ و عقد]]" معروف شد به [[خلافت]] رسید. این اصطلاح را نیز اولین بار [[ابوبکر]] به‌کار برد. او در پاسخ [[مخالفان]] جریان [[خلافت]] که [[امام]] {{ع}} را از هر حیث [[شایسته]] این [[مقام]] می‌دانستند، بر شورای [[سقیفه]] که [[اهل حلّ و عقد]] بودند و او را برگزیده‌اند [[استدلال]] و [[احتجاج]] کرد. [[ابوبکر]] گرچه در گفتار، [[سخن]] از هم‌سطحی با آحاد [[جامعه]] و [[تبعیت]] از [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌راند، اما در عمل برای خود اختیارات و [[قدرت]] بسیار قائل بود. از این‌رو برای اولین بار در دوران [[خلافت]] او [[مسلمانی]] که از پرداخت [[زکات]] خودداری کردند، [[مرتد]] اعلام شدند. [[ابوبکر]] در هنگام وفاتش حتی بر قاعده خودساخته شورای حلّ و [[عقد]] هم پای‌بند نماند و [[عمر بن خطاب]] را به بهانه جلوگیری از [[فتنه]] و [[اختلاف]] بر [[کرسی]] [[خلافت]] نشاند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 370-371.</ref>.
{{اصلی|نظام خلافت}}
 
==به انحراف کشاندن مفهوم و واقعیت خلافت==
به [[فراموشی]] سپردن [[واقعه غدیر]] و [[نصّ صریح]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[جانشینی]] [[امام علی]] {{ع}} و نیز [[ابلاغ]] [[آیه ولایت]] و [[اکمال دین]] پس از [[واقعه غدیر]] که جای تردیدی در مورد [[تعیین]] [[جانشین پیامبر]] از سوی [[خداوند]] باقی نمی‌گذارد و از طرف دیگر [[تعجیل]] در امر [[تعیین خلیفه]] در شرایطی که [[پیکر مطهر]] هنوز [[تجهیز]] و [[تدفین]] نشده و ترجیح امر [[تعیین خلیفه]] بر [[وظیفه]] مهم به [[خاک‌سپاری]] [[پیامبر]]، همه نشان از بودن اندیشه‌ای در پس [[ماجرای سقیفه]] دارد. بروز و [[ظهور]] اندیشه‌های دوران [[جاهلیّت]]، که در زمان [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و به [[اراده]] ایشان محو شده بود، در [[ماجرای سقیفه]] به چشم می‌خورد. [[سقیفه]] [[شاهد]] تصویری از اندیشه‌های [[جاهلی]] و برتری‌جویی‌های قومی و قبیله‌ای است. نظریه‌پردازان [[خلافت]] در آن مجلس، گرایش‌های قومی و قبیله‌ای را به نمایش می‌گذارند. در این میان، برخی از [[خواص]] و [[اهل‌بیت پیامبر]] در برابر جریان [[خلافت]] [[اعتراض]] کردند و ملاک [[گزینش خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]] را مختص [[امام]] [[منصوص]] و [[منصوب]] از جانب [[خدا]] و با معرفی [[پیامبر]] دانستند. البته این [[اندیشه]] به دست اقتدارگرایان [[سرکوب]] شد و [[افکار]] عمومی نیز طرح [[خلافت]] را پذیرفت.  
==نخستین خلافت ==
{{اصلی|خلافت ابوبکر}}
نخستین [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]] [[ابوبکر بن ابی قحافه]] بود. [[ابوبکر]] بر اساس روشی که بعدها به "شورای [[اهل حلّ و عقد]]" معروف شد به [[خلافت]] رسید. این اصطلاح را نیز اولین بار [[ابوبکر]] به‌کار برد. او در پاسخ [[مخالفان]] جریان [[خلافت]] که [[امام]] {{ع}} را از هر حیث [[شایسته]] این [[مقام]] می‌دانستند، بر شورای [[سقیفه]] که [[اهل حلّ و عقد]] بودند و او را برگزیده‌اند [[استدلال]] و [[احتجاج]] کرد. [[ابوبکر]] گرچه در گفتار، [[سخن]] از هم‌سطحی با آحاد [[جامعه]] و [[تبعیت]] از [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌راند، اما در عمل برای خود اختیارات و [[قدرت]] بسیار قائل بود. از این‌رو برای اولین بار در دوران [[خلافت]] او [[مسلمانی]] که از پرداخت [[زکات]] خودداری کردند، [[مرتد]] اعلام شدند. [[ابوبکر]] در هنگام وفاتش حتی بر قاعده خودساخته شورای حلّ و [[عقد]] هم پای‌بند نماند و [[عمر بن خطاب]] را به بهانه جلوگیری از [[فتنه]] و [[اختلاف]] بر [[کرسی]] [[خلافت]] نشاند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 370-371.</ref>.
===موضع امام علی{{ع}} در قبال این خلافت===
[[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] می‌فرماید: "الا ای [[تاریخ]] بدانید که [[فرزند ابو قحافه]] [[خلافت مسلمین]] را چون پیراهن بی‌قواره‌ای درپوشید، در حالی که به خوبی می‌دانست ناخدای کشتی [[خلافت]] جز [[علی]] نیست. [[فضایل]] چون سیل از کوهسار وجودم فرو ریزد و بر [[آسمان]] جایم تیزپروازی نرسد. امّا با این همه از [[خلافت]] [[چشم]] پوشیدم و از آن کناره گرفتم، زیرا [[نیک]] اندیشیدم که یا باید تنها و بی‌یاور [[قیام]] کنم یا بر تاریکی‌های کور [[صبر]] پیشه سازم؛ تاریکی‌هایی که بزرگ‌سالان را فرسوده و فرتوت سازد و بر سیمای [[نوجوانان]] غبار [[پیری]] بپاشد و [[مؤمن]] را به [[رنج]] آورَد تا آن‌گاه که به [[ملاقات]] [[خدا]] بشتابد. پس [[شکیبایی]] را عاقلانه‌تر یافتم و آن را برگزیدم. آری، [[صبر]] کردم، امّا چه صبری! چون آنکه خار در چشمش خلیده و استخوان در گلویش مانده باشد. می‌دیدم که میراثم به تاراج می‌رود. [[خلافت]] [[دست]] به دست شد. این چنین بود تا روزگار [[خلیفه اول]] به سر آمد و او [[خلافت]] را به دیگری پاس داد... شگفتا، او که در زندگی‌اش می‌خواست از مرکب [[خلافت]] به زیر آید، چگونه آن را برای دیگری پس از مرگش زین کرد! [[راستی]] هر یک تا توانستند [[ناقه]] [[خلافت]] را به سهم خود دوشیدند<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ... فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا"}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
[[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] می‌فرماید: "الا ای [[تاریخ]] بدانید که [[فرزند ابو قحافه]] [[خلافت مسلمین]] را چون پیراهن بی‌قواره‌ای درپوشید، در حالی که به خوبی می‌دانست ناخدای کشتی [[خلافت]] جز [[علی]] نیست. [[فضایل]] چون سیل از کوهسار وجودم فرو ریزد و بر [[آسمان]] جایم تیزپروازی نرسد. امّا با این همه از [[خلافت]] [[چشم]] پوشیدم و از آن کناره گرفتم، زیرا [[نیک]] اندیشیدم که یا باید تنها و بی‌یاور [[قیام]] کنم یا بر تاریکی‌های کور [[صبر]] پیشه سازم؛ تاریکی‌هایی که بزرگ‌سالان را فرسوده و فرتوت سازد و بر سیمای [[نوجوانان]] غبار [[پیری]] بپاشد و [[مؤمن]] را به [[رنج]] آورَد تا آن‌گاه که به [[ملاقات]] [[خدا]] بشتابد. پس [[شکیبایی]] را عاقلانه‌تر یافتم و آن را برگزیدم. آری، [[صبر]] کردم، امّا چه صبری! چون آنکه خار در چشمش خلیده و استخوان در گلویش مانده باشد. می‌دیدم که میراثم به تاراج می‌رود. [[خلافت]] [[دست]] به دست شد. این چنین بود تا روزگار [[خلیفه اول]] به سر آمد و او [[خلافت]] را به دیگری پاس داد... شگفتا، او که در زندگی‌اش می‌خواست از مرکب [[خلافت]] به زیر آید، چگونه آن را برای دیگری پس از مرگش زین کرد! [[راستی]] هر یک تا توانستند [[ناقه]] [[خلافت]] را به سهم خود دوشیدند<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ... فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا"}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
 
==خلافت دوم==
{{اصلی|خلافت عمر}}
[[عمر بن خطاب]] به‌ عنوان [[خلیفه دوم]] و [[جانشین]] [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[مسند خلافت]] نشست. او برای اولین بار عنوان [[خلیفه رسول خدا]] را که از زمان [[ابوبکر]] بر [[خلیفه]] اطلاق می‌شد، [[تغییر]] داد و خود را [[امیرالمؤمنین]] نامید. در زمان او دو تحول عمده در [[حکومت]] صورت گرفت:
[[عمر بن خطاب]] به‌ عنوان [[خلیفه دوم]] و [[جانشین]] [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[مسند خلافت]] نشست. او برای اولین بار عنوان [[خلیفه رسول خدا]] را که از زمان [[ابوبکر]] بر [[خلیفه]] اطلاق می‌شد، [[تغییر]] داد و خود را [[امیرالمؤمنین]] نامید. در زمان او دو تحول عمده در [[حکومت]] صورت گرفت:
# [[کشورگشایی]] و [[فتح]] دیگر مناطق؛
# [[کشورگشایی]] و [[فتح]] دیگر مناطق؛
خط ۲۳: خط ۲۹:
[[عمر]] روحیه‌ای [[خشن]] و انعطاف‌ناپذیر داشت و در امر [[قضاوت]] و فتاوا بارها از [[امام]] مدد خواست. از قول او بارها [[نقل]] شده است که اگر کمک‌های [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک شده بود. [[امام علی]] درباره دوران او می‌فرماید: او که طبیعتی [[خشن]] داشت، [[خلافت]] را در آن مستقر ساخت؛ طبیعتی که برخورد با آن "جراحت [[شمشیر]]" بود و [[ارتباط]] با آن "سوهان [[روح]]" و مالامال از [[لغزش‌ها]] و عذرخواهی‌ها. مرکب [[خلافت]] زیر پای راکب تندخویِ آن [[تعادل]] از کف داد و همه راه‌های چاره را هم بست، بدین‌سان که اگر افسارش را تنگ می‌گرفت بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر رهایش می‌ساخت سقوط می‌کرد. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[مردم]] در [[بیراهه]] و [[بی‌ثباتی]] و [[نابسامانی]] گرفتار آمدند. و من، هر چه بود، بر این [[رنج]] طولانی و [[اندوه]] جان‌کاه [[شکیبا]] بودم تا راهش به پایان رسید<ref>{{متن حدیث|فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
[[عمر]] روحیه‌ای [[خشن]] و انعطاف‌ناپذیر داشت و در امر [[قضاوت]] و فتاوا بارها از [[امام]] مدد خواست. از قول او بارها [[نقل]] شده است که اگر کمک‌های [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک شده بود. [[امام علی]] درباره دوران او می‌فرماید: او که طبیعتی [[خشن]] داشت، [[خلافت]] را در آن مستقر ساخت؛ طبیعتی که برخورد با آن "جراحت [[شمشیر]]" بود و [[ارتباط]] با آن "سوهان [[روح]]" و مالامال از [[لغزش‌ها]] و عذرخواهی‌ها. مرکب [[خلافت]] زیر پای راکب تندخویِ آن [[تعادل]] از کف داد و همه راه‌های چاره را هم بست، بدین‌سان که اگر افسارش را تنگ می‌گرفت بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر رهایش می‌ساخت سقوط می‌کرد. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[مردم]] در [[بیراهه]] و [[بی‌ثباتی]] و [[نابسامانی]] گرفتار آمدند. و من، هر چه بود، بر این [[رنج]] طولانی و [[اندوه]] جان‌کاه [[شکیبا]] بودم تا راهش به پایان رسید<ref>{{متن حدیث|فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.


از جمله بدعت‌های [[عمر]] که بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بود، [[اعتقاد]] او به [[برتری]] [[عرب]] بر سایر قومیّت‌ها بود، پس از آن همه سفارش‌ها که در سخن و [[سیره پیامبر]] نسبت به [[برابری]] [[اقوام]] و نژادهای گوناگون شده بود. از دیگر بدعت‌های او امتیازبندی و فرق گذاشتن بین [[مسلمانان]] در بهره‌مندی از [[بیت المال]] بود. [[عمر]] در فرایندی سلیقه‌ای، شورایی متشکل از شش نفر برای [[تعیین خلیفه]] خود برگزید. پس از [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان بن عفان]] سومین [[خلیفه]] در سال ۲۳ قمری بر [[مسند]] نشست. در روزگار او [[بنی‌امیه]] که [[خویشان]] او نیز بودند به [[قدرت]] رسیدند و بر مسندهای کلیدی تکیه زدند. [[شیوه]] ساختارشکنانه او در بهره‌مندی از [[بیت‌المال]] و ویژه‌خواری‌هایی که برای [[اقوام]] خویش فراهم کرد، موجبات [[اختلاف]] طبقاتی شدید در سطح [[جامعه]] را فراهم ساخت. او خود را [[منصوب]] از طرف [[خداوند]] می‌دانست و برای اختیاراتش حد و مرزی قائل نبود. [[بیت المال]] را جزئی از [[اموال]] خود می‌پنداشت و بنابر سلیقه شخصی بر آن دست می‌افکند. کارگزارانش [[رفتار]] ظالمانه با [[مردم]] داشتند و او در این مورد اقدامی نمی‌کرد. از این‌رو [[مردم]] بر او شوریدند و او را به [[قتل]] رساندند. [[امام علی]] {{ع}} در مورد او و دوران خلافتش می‌فرماید: آن‌گاه سومی برخاست، در حالی که از پرخوارگی باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستوری که همّی جز خوردن در اصطبل نداشت. [[خویشاوندان]] پدری‌اش با او همدست شدند و [[مال]] [[خدا]] را چنان با [[شوق]] و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگی‌اش به سر در آوردش<ref>{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.
از جمله بدعت‌های [[عمر]] که بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بود، [[اعتقاد]] او به [[برتری]] [[عرب]] بر سایر قومیّت‌ها بود، پس از آن همه سفارش‌ها که در سخن و [[سیره پیامبر]] نسبت به [[برابری]] [[اقوام]] و نژادهای گوناگون شده بود. از دیگر بدعت‌های او امتیازبندی و فرق گذاشتن بین [[مسلمانان]] در بهره‌مندی از [[بیت المال]] بود. [[عمر]] در فرایندی سلیقه‌ای، شورایی متشکل از شش نفر برای [[تعیین خلیفه]] خود برگزید.  
 
==سومین خلافت==
{{اصلی|خلافت عثمان}}
پس از [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان بن عفان]] سومین [[خلیفه]] در سال ۲۳ قمری بر [[مسند]] نشست. در روزگار او [[بنی‌امیه]] که [[خویشان]] او نیز بودند به [[قدرت]] رسیدند و بر مسندهای کلیدی تکیه زدند. [[شیوه]] ساختارشکنانه او در بهره‌مندی از [[بیت‌المال]] و ویژه‌خواری‌هایی که برای [[اقوام]] خویش فراهم کرد، موجبات [[اختلاف]] طبقاتی شدید در سطح [[جامعه]] را فراهم ساخت. او خود را [[منصوب]] از طرف [[خداوند]] می‌دانست و برای اختیاراتش حد و مرزی قائل نبود. [[بیت المال]] را جزئی از [[اموال]] خود می‌پنداشت و بنابر سلیقه شخصی بر آن دست می‌افکند. کارگزارانش [[رفتار]] ظالمانه با [[مردم]] داشتند و او در این مورد اقدامی نمی‌کرد. از این‌رو [[مردم]] بر او شوریدند و او را به [[قتل]] رساندند. [[امام علی]] {{ع}} در مورد او و دوران خلافتش می‌فرماید: آن‌گاه سومی برخاست، در حالی که از پرخوارگی باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستوری که همّی جز خوردن در اصطبل نداشت. [[خویشاوندان]] پدری‌اش با او همدست شدند و [[مال]] [[خدا]] را چنان با [[شوق]] و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگی‌اش به سر در آوردش<ref>{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.
==چهارمین خلافت==
{{اصلی|خلافت امام علی}}
پس از [[قتل عثمان]]، [[مردمان]] از هر سو به [[امام]] روی آوردند. [[امام]] در ابتدا شرایط را برای [[پذیرش]] [[خلافت]] مناسب نمی‌دید، اما [[مردم]] [[اصرار]] بر [[خلافت]] او داشتند. خود [[امام]] {{ع}} در این‌باره می‌نویسد: پس از [[قتل عثمان]]، انبوه [[مردم]] [[رنج‌دیده]] به یک‌باره چون یال کفتار از هر سو به خانه‌ام ریختند، آن‌چنان که بازویم [[شکست]] و ردایم دریده شد. آنان به فشردگیِ گوسپندان گرگ‌زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به‌سویم افکندند و سرانجام [[خلافت]] را بر من [[تحمیل]] کردند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ}}</ref>. [[رجوع]] [[مردم]] به [[امام]] [[حجت]] را بر او تمام کرد. [[امام]] در مورد علت [[پذیرش حکومت]] می‌فرماید: [[سوگند]] به شکافنده بذر و آفریننده [[جان]]، اگر نبود حضور فشرده [[مردم]] برای [[بیعت]] و عهدی که خدای از [[عالمان]] گرفته است که برای شکمبارگیِ [[ستمگر]] و محرومیّت ستم‌دیده صحّه نگذارند، حتماً افسار [[خلافت]] را رها می‌کردم و هرگز زیر بار [[مسئولیّت]] نمی‌رفتم و همان‌گونه که در آغاز، [[خلافت]] را وانهادم در پایان نیز می‌هشتم؛ و می‌دیدید این [[دنیایی]] که بدان می‌نازید و [[دین]] بدان می‌بازید، در دیدگاه من از آب بینیِ ماده‌بزی بی‌ارزش‌تر است<ref> {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۲.</ref>.
پس از [[قتل عثمان]]، [[مردمان]] از هر سو به [[امام]] روی آوردند. [[امام]] در ابتدا شرایط را برای [[پذیرش]] [[خلافت]] مناسب نمی‌دید، اما [[مردم]] [[اصرار]] بر [[خلافت]] او داشتند. خود [[امام]] {{ع}} در این‌باره می‌نویسد: پس از [[قتل عثمان]]، انبوه [[مردم]] [[رنج‌دیده]] به یک‌باره چون یال کفتار از هر سو به خانه‌ام ریختند، آن‌چنان که بازویم [[شکست]] و ردایم دریده شد. آنان به فشردگیِ گوسپندان گرگ‌زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به‌سویم افکندند و سرانجام [[خلافت]] را بر من [[تحمیل]] کردند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ}}</ref>. [[رجوع]] [[مردم]] به [[امام]] [[حجت]] را بر او تمام کرد. [[امام]] در مورد علت [[پذیرش حکومت]] می‌فرماید: [[سوگند]] به شکافنده بذر و آفریننده [[جان]]، اگر نبود حضور فشرده [[مردم]] برای [[بیعت]] و عهدی که خدای از [[عالمان]] گرفته است که برای شکمبارگیِ [[ستمگر]] و محرومیّت ستم‌دیده صحّه نگذارند، حتماً افسار [[خلافت]] را رها می‌کردم و هرگز زیر بار [[مسئولیّت]] نمی‌رفتم و همان‌گونه که در آغاز، [[خلافت]] را وانهادم در پایان نیز می‌هشتم؛ و می‌دیدید این [[دنیایی]] که بدان می‌نازید و [[دین]] بدان می‌بازید، در دیدگاه من از آب بینیِ ماده‌بزی بی‌ارزش‌تر است<ref> {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۲.</ref>.
 
==خلافت امویان==
{{اصلی|خلافت امویان}}
پس از [[شهادت امام]]، [[خلافت]] به [[بنی‌امیه]] و پس از آنانبه [[بنی‌عباس]] منتقل شد. از آن پس تا قرن‌های متمادی [[خلافت]] [[شاهد]] [[حکومت]] زر و [[زور]] و [[تزویر]] شد و حکمرانانی روی کار آمدند که [[امام]] در وصفشان فرموده بود: ولی [[اندوه]] من از این است که مشتی [[بی‌خردان]] و [[تبه‌کاران]] این [[امت]] [[حکومت]] را به دست‌گیرند، [[مال]] [[خدا]] را در میان خود دست به دست گردانند، [[بندگان خدا]] را به [[خدمت]] گیرند و با [[نیکان]] در [[پیکار]] شوند و [[فاسقان]] را [[یاران]] خود سازند. از آنان کسی است که در میان شما [[حرام]] می‌نوشد، حتی بر او حد [[اسلام]] جاری شده و کسی است که تا اندک [[مالی]] نستاند به [[اسلام]] نگرود<ref> {{متن حدیث|وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ [هَذِهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً؛ فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲.</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۳.</ref>.
پس از [[شهادت امام]]، [[خلافت]] به [[بنی‌امیه]] و پس از آنانبه [[بنی‌عباس]] منتقل شد. از آن پس تا قرن‌های متمادی [[خلافت]] [[شاهد]] [[حکومت]] زر و [[زور]] و [[تزویر]] شد و حکمرانانی روی کار آمدند که [[امام]] در وصفشان فرموده بود: ولی [[اندوه]] من از این است که مشتی [[بی‌خردان]] و [[تبه‌کاران]] این [[امت]] [[حکومت]] را به دست‌گیرند، [[مال]] [[خدا]] را در میان خود دست به دست گردانند، [[بندگان خدا]] را به [[خدمت]] گیرند و با [[نیکان]] در [[پیکار]] شوند و [[فاسقان]] را [[یاران]] خود سازند. از آنان کسی است که در میان شما [[حرام]] می‌نوشد، حتی بر او حد [[اسلام]] جاری شده و کسی است که تا اندک [[مالی]] نستاند به [[اسلام]] نگرود<ref> {{متن حدیث|وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ [هَذِهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً؛ فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲.</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۳.</ref>.


خط ۳۶: خط ۴۷:


[[خلیفه]]، از بزرگ‌ترین لقب‌های [[حکّام]] در [[تاریخ اسلام]] بوده و [[حاکم]] مطلق [[جهان اسلام]] از آن فهمیده می‌شد و [[خلفای راشدین]] و خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] و دیگر سلسله‌ها پیوسته عنوان [[خلیفه]] را (گاهی خلیفۀ [[رسول]] اللّه و گاهی [[خلیفة اللّه]]) برخود می‌نهادند و بر سکّه‌ها و در اسناد رسمی می‌آوردند تا از این طریق، [[قداست]] و وجهه کسب کنند. [[جایگاه]] عنوان [[خلافت]] و [[خلیفه]]، فراز و نشیب‌هایی داشته و بتدریج از [[قدرت]] آن کاسته شده است. [[سلاطین]] [[عثمانی]] سلطۀ خود را با عنوان دورۀ [[خلافت]] [[عثمانی]] به [[ثبت]] رسانده‌اند. آنچه [[ارزش]] مضاعفی به استفادۀ عثمانی‌ها از این عناوین می‌داد، [[قدرت]] نظامی و دریایی امپراتوری [[عثمانی]] و نیز موقعیت آنها به عنوان مدافعان [[اسلام]] در برابر اروپای [[مسیحی]] از یک‌سو و [[ایران]] [[شیعی]] از سوی دیگر بود. به نظر می‌رسد به جهت چنین موقعیّتی بارها [[رهبری]] (و نه [[حاکمیّت]]) [[عثمانی]] بر [[جهان]] [[اسلامی]] [[سنّی]] در دیگر دولت‌های [[اسلام]] پذیرفته شد... دیگر عصر [[خلافت]] [[جهانی]] به سر رسیده بود و هیچ [[حاکم اسلامی]] نیز چنین ادعایی نداشت. چنین روندی ادامه یافت تا آنکه این ایده در اواخر قرن هیجدهم میلادی مجدّدا از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]] مطرح شد.<ref>زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸</ref>.
[[خلیفه]]، از بزرگ‌ترین لقب‌های [[حکّام]] در [[تاریخ اسلام]] بوده و [[حاکم]] مطلق [[جهان اسلام]] از آن فهمیده می‌شد و [[خلفای راشدین]] و خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] و دیگر سلسله‌ها پیوسته عنوان [[خلیفه]] را (گاهی خلیفۀ [[رسول]] اللّه و گاهی [[خلیفة اللّه]]) برخود می‌نهادند و بر سکّه‌ها و در اسناد رسمی می‌آوردند تا از این طریق، [[قداست]] و وجهه کسب کنند. [[جایگاه]] عنوان [[خلافت]] و [[خلیفه]]، فراز و نشیب‌هایی داشته و بتدریج از [[قدرت]] آن کاسته شده است. [[سلاطین]] [[عثمانی]] سلطۀ خود را با عنوان دورۀ [[خلافت]] [[عثمانی]] به [[ثبت]] رسانده‌اند. آنچه [[ارزش]] مضاعفی به استفادۀ عثمانی‌ها از این عناوین می‌داد، [[قدرت]] نظامی و دریایی امپراتوری [[عثمانی]] و نیز موقعیت آنها به عنوان مدافعان [[اسلام]] در برابر اروپای [[مسیحی]] از یک‌سو و [[ایران]] [[شیعی]] از سوی دیگر بود. به نظر می‌رسد به جهت چنین موقعیّتی بارها [[رهبری]] (و نه [[حاکمیّت]]) [[عثمانی]] بر [[جهان]] [[اسلامی]] [[سنّی]] در دیگر دولت‌های [[اسلام]] پذیرفته شد... دیگر عصر [[خلافت]] [[جهانی]] به سر رسیده بود و هیچ [[حاکم اسلامی]] نیز چنین ادعایی نداشت. چنین روندی ادامه یافت تا آنکه این ایده در اواخر قرن هیجدهم میلادی مجدّدا از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]] مطرح شد.<ref>زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸</ref>.
 
==مقدمه==
[[خلافت]]، از موضوعات بحث‌انگیز در [[تاریخ اسلام]] بوده و [[اهل سنت]] کوشیده‌اند به نوعی [[خلافت]] سه تن را پیش از [[امام علی]] {{ع}} [[مشروعیت]] بخشند. [[خلافت]] رفته‌ رفته از مسیر خود خارج شد و همانگونه که [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} [[پیش‌بینی]] کرده بود که [[خلافت]] پس از من است، بعد از آن [[امارت]] خواهد شد، سپس به ملوکیّت و [[پادشاهی]] تبدیل شده و نهایتا به جبابره و [[دیکتاتوری]] خواهد رسید،<ref>بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶</ref> روند [[حاکمیّت]]، [[مشروعیت]] خود را از دست داد و خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] با [[ظلم]] و عیاشی و [[غارت]] [[بیت‌المال]] و... به [[حکومت]] پرداختند. ابتدا [[خلفا]] خود را [[خلیفه]] النبی می‌گفتند، امّا در دوره‌های بعد، خود را [[خلیفة اللّه]] نامیدند و آغاز این حرکت از زمان [[معتصم عباسی]] بود<ref>دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱</ref>.
«خلافت»، از موضوعات بحث‌انگیز در [[تاریخ اسلام]] بوده و [[اهل سنت]] کوشیده‌اند به نوعی [[خلافت]] سه تن را پیش از [[امام علی]] {{ع}} [[مشروعیت]] بخشند. [[خلافت]] رفته‌ رفته از مسیر خود خارج شد و همانگونه که [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} [[پیش‌بینی]] کرده بود که [[خلافت]] پس از من است، بعد از آن [[امارت]] خواهد شد، سپس به ملوکیّت و [[پادشاهی]] تبدیل شده و نهایتا به جبابره و [[دیکتاتوری]] خواهد رسید،<ref>بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶</ref> روند [[حاکمیّت]]، [[مشروعیت]] خود را از دست داد و خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] با [[ظلم]] و عیاشی و [[غارت]] [[بیت‌المال]] و... به [[حکومت]] پرداختند. ابتدا [[خلفا]] خود را [[خلیفه]] النبی می‌گفتند، امّا در دوره‌های بعد، خود را [[خلیفة اللّه]] نامیدند و آغاز این حرکت از زمان [[معتصم عباسی]] بود<ref>دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱</ref>.


در زمان [[ائمه]]، [[تقابل]] روشنی میان "خطّ [[خلافت]]" و "خط [[امامت]]" پدید آمد<ref>کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینه‌های مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است</ref>، چرا که از زمان [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} به بعد، [[امامان]] [[معصوم]] را از صحنۀ [[سیاسی]] کنار زدند و بلکه [[سیاست]] حذفی با [[امامان]] پیش گرفتند و معمولا طرفداران خطّ [[امامت]]، [[خلفا]] را به رسمیت نمی‌شناختند.
در زمان [[ائمه]]، [[تقابل]] روشنی میان "خطّ [[خلافت]]" و "خط [[امامت]]" پدید آمد<ref>کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینه‌های مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است</ref>، چرا که از زمان [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} به بعد، [[امامان]] [[معصوم]] را از صحنۀ [[سیاسی]] کنار زدند و بلکه [[سیاست]] حذفی با [[امامان]] پیش گرفتند و معمولا طرفداران خطّ [[امامت]]، [[خلفا]] را به رسمیت نمی‌شناختند.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش