پرش به محتوا

حضرت فاطمه در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حضرت ابوطالب' به 'حضرت ابوطالب')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[شناخت]] [[فضایل]] و برتری‌های [[حضرت فاطمه]] {{س}} بیش از [[درک]] و [[فهم]] [[انسان]] عادی است. [[حضرت زهرا]] {{س}} شخصیتی است که هر اندازه فهم و [[دانش]] [[بشر]]، در شناخت [[حقایق]] [[جهان هستی]] و رازهای ناگشوده آن بیشتر شود، بزرگواری‌ها، برتری‌ها و ویژگی‌های وی بیشتر نمایان می‌شود<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۸.</ref>.
[[شناخت]] [[فضایل]] و برتری‌های [[حضرت فاطمه]] {{س}} بیش از [[درک]] و [[فهم]] [[انسان]] عادی است. [[حضرت زهرا]] {{س}} شخصیتی است که هر اندازه فهم و [[دانش]] [[بشر]]، در شناخت [[حقایق]] [[جهان هستی]] و رازهای ناگشوده آن بیشتر شود، بزرگواری‌ها، برتری‌ها و ویژگی‌های وی بیشتر نمایان می‌شود<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۸.</ref>.


== فاطمه {{س}}؛ [[پاره تن پیامبر اکرم]] {{صل}} ==
== [[همراهی]] و رابطه عمیق [[حضرت فاطمه]] {{س}} با [[پیامبر]] {{صل}} ==
{{همچنین|پاره تن پیامبر خاتم}}
حضرت فاطمه {{س}} همواره در کنار پیامبر {{صل}} و همراه او بود و به [[گواهی]] گزارش‌های [[تاریخی]]، رابطه [[عاطفی]] وی با پدرش، به ویژه در پی فقدان [[حضرت خدیجه]] {{س}}، نظیر نداشته است. این رابطه پس از [[ازدواج فاطمه]] {{س}} نیز کم‌رنگ نشد و حتی در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، درباره آن مطالب بیشتری از دوره پیش از [[ازدواج]] نقل شده است. [[دیدار]] حضرت فاطمه {{س}} همواره پیامبر {{صل}} را [[خشنود]] می‌ساخت و ایشان دست و روی دخترش را می‌بوسید<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} هیچ‌گاه [[راضی]] به جدایی و دوری از پدر نمی‌شد و در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، که بسیار [[اندوهگین]] بود، تنها خبری که او را خشنود ساخت، این بود که نخستین کسی است که پس از پیامبر {{صل}}، به او خواهد پیوست<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۴۲؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰.</ref>.


[[رسول خدا]] {{صل}} به دختر گرامی‌اش، [[فاطمه زهرا]] {{س}} بسیار علاقه و [[محبت]] داشت. این علاقه فراتر از محبت [[پدر]] به فرزند بود. [[محبت حضرت]] [[رسول]] با [[احترام]] و [[اکرام]] به وجود آن [[حضرت]] همراه بود. فاطمه {{س}}، در دامان [[نبوت]]، پرورش و در [[پناه]] [[امامت]] [[رشد]] یافت و از هر گونه [[ناپاکی]] و [[پلیدی]] به دور بود. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود به نقل از [[مسور]] از رسول خدا {{صل}} می‌نویسد: «فاطمه، پاره تن من است؛ هر که او را به [[خشم]] آورد، مرا به خشم آورده و هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده است.»...<ref>{{متن حدیث|فَاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنِّي يَغْضَبُنِي مَا يَغْضَبُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا...}} مسند احمد، ج۵، ص۴۲۳، ح۱۸۴۲۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۷۲، ح۴۷۴۷، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۸، ح۳۴۲۲۳؛ ینابیع الموده، ص۳۷۱.</ref>.
در کتاب‌های [[سیره]] و [[تاریخ]]، درباره همراهی حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و رابطه عمیق ایشان، مطالب فراوانی وجود دارد، به ویژه کتاب‌های [[فضایل]] که [[دانشمندان شیعه]] و [[اهل سنت]] نوشته‌اند و از مهم‌ترین آنهاست: [[دلائل الامامه (کتاب)|دلائل الامامه]]، [[محمد بن جریر طبری امامی]] (م. قرن ۵)؛ [[حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (کتاب)|حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء]]، [[ابونعیم اصفهانی]] (م. ۴۳۰ ق.[[مناقب اهل البیت (کتاب)|مناقب اهل البیت]] {{عم}}، [[ابن مغازلی]] (م. ۴۸۳ ق.)؛ [[شواهد التنزیل (کتاب)|شواهد التنزیل]]، [[حاکم حسکانی]] (م. ۵۰۶ ق.)؛ [[روضة الواعظین (کتاب)|روضة الواعظین]]، [[محمد بن حسن فتال نیشابوری]] (م. ۵۰۸ ق.)؛ [[بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (کتاب)|بشارة المصطفی لشیعة المرتضی]] {{ع}}، [[محمد بن ابی قاسم طبری]] (م. ۵۲۵ ق.)؛ الثاقب، فی المناقب، [[ابن حمزه طوسی]] (م. ۵۶۰ ق.)؛ [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[موفق بن احمد خوارزمی]] (م. ۵۶۸ ق.)؛ [[الخرائج و الجرائح (کتاب)|الخرائج و الجرائح]]، [[قطب الدین راوندی]] (م. ۵۷۳ ق.)؛ [[مناقب آل ابی طالب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]، [[ابن‌شهرآشوب]] (م. ۵۸۸ ق.[[ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی‌القربی (کتاب)|ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی‌القربی]]، [[احمد بن عبدالله طبری]] (م. ۶۹۴ ق.)؛ [[تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار (کتاب)|تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار]] {{عم}}، [[عمادالدین حسن بن علی طبری]] . قرن ۷).<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص۱۱۹.</ref>


[[پیامبر خدا]] در [[کلام]] دیگری خطاب به فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ}}؛ «ای فاطمه! همانا [[خدا]] به خشم تو، [[خشمگین]] و به [[خشنودی]] تو، [[خشنود]] می‌شود»<ref>امالی شیخ صدوق، ص۳۱۴، ح۱؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۷، ح۳۲۸ و ۴۷۳؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱ و ج۱۹، ص۵۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰، ح۸؛ ینابیع الموده، ص۲۰۳.</ref>. [[ابن زبیر]] نیز از رسول خدا {{صل}} نقل می‌کند: «به [[راستی]]، فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه وی را [[رنج]] دهد، مرا رنج می‌دهد».<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يُنْصِبُنِي مَا أَنْصَبَهَا}} سنن ترمذی، ح۳۸۶۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۹؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۸.</ref>
=== [[فاطمه]] {{س}} در [[خانه]] پدر ===
بنا بر قول مشهور [[شیعه]]، [[حضرت فاطمه]] {{س}} در [[سال پنجم بعثت]] به [[دنیا]] آمد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۵۸.</ref> و از هنگام [[تولد]] تا [[ازدواج]]، در خانه پدر به سر برد. تولد فاطمه {{س}} هم‌زمان با سال‌هایی بود که [[پیامبر]] {{صل}} به اظهار [[دعوت]] خود [[مأمور]] شده و با [[مخالفت]] شدید [[سران قریش]] روبه‌رو گشته بود. [[حضرت خدیجه]] {{س}} و [[حضرت]] [[ابوطالب]] در [[سال دهم]] - که فاطمه {{س}} پنج یا شش سال داشت - از دنیا رفتند و حضرت فاطمه {{س}} بی‌مادر و [[رسول خدا]] {{صل}} بی‌یاور شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۲؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.


== فاطمه {{س}}؛ محبوب‌ترین فرد نزد [[پیامبر]] ==
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به حضرت فاطمه {{س}} در [[کودکی]] [[محبت]] فراوان می‌کرد و تا او را نمی‌بوسید، به [[خواب]] نمی‌رفت<ref>اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۹۵.</ref>. حتی در سخت‌ترین اوضاع، از دیدن چشم گریان دخترش متأثر می‌شد و از او [[دلجویی]] می‌کرد و هنگامی که فاطمه {{س}} سراغ مادرش را گرفت، [[جبرئیل]] نازل شد و به پیامبر {{صل}} گفت که از زبان [[خداوند]] به او [[سلام]] دهد و جایگاه رفیع [[خدیجه]] {{س}} را در [[بهشت]] به او یادآور شود<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۱۷۵؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۲۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص۱۶.</ref>.
رسول خدا {{صل}} به فاطمه زهرا {{س}} بسیار علاقه‌مند بود و آن بانوی بزرگوار، محبوب‌ترین فرد نزد پیامبر به شمار می‌رفت. [[ابوهریره]] در این باره می‌گوید: «[[رسول اکرم]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْهَا}}؛ «فاطمه نزد من از تو محبوب‌تر است و تو نزد من، از فاطمه عزیز‌تر هستی»<ref>کنزالعمال، ح۳۴۲۲۵. </ref>. [[اسامة بن زید]] نیز در روایتی از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل می‌کند: {{متن حدیث|أَحَبُّ أَهْلِيَّ لِي فَاطِمَةُ}}؛ «محبوب‌ترین شخص در خاندانم، فاطمه است»<ref>سنن ترمذی، ح۳۸۱۹؛ مستدرک حاکم، ج۲، ص۴۱۷.</ref>.
در روایتی آمده است که از [[عایشه]] پرسیدند: چه کسی محبوب‌ترین فرد نزد [[پیامبر خدا]] بود؟ پاسخ داد: فاطمه. گفته شد: از مردان چه کسی؟ پاسخ داد: [[همسر]] فاطمه<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>


== فاطمه {{س}} در کنار بستر [[پیامبر اعظم]] {{صل}} ==
از دلداری‌های حضرت {{س}} به پیامبر {{صل}} و دلجویی از ایشان، به سبب دشواری‌های دعوت نیز، گزارش‌های فراوانی موجود است. روزی [[ابوجهل]] و برخی از [[مشرکان مکه]] پیامبر {{صل}} را [[آزار]] دادند و هنگام [[نماز]]، محتویات شکم (زهدان) شتر را بر او ریختند. [[ابن مسعود]] به فاطمه {{س}} خبر داد و حضرت {{س}}، با اینکه دختر کوچکی بود، به سرعت به [[مسجدالحرام]] رفت، پیامبر {{صل}} را تمیز کرد و ابوجهل و اطرافیان او را به [[سختی]] [[سرزنش]] کرد<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۹-۱۸۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۵.</ref>. ابن هشام نقل کرده است که پس از [[مرگ ابوطالب]]، روزی یکی از [[سفیهان]]، مقداری [[خاک]] بر سر [[پیامبر]] {{صل}} ریخت. [[رسول خدا]] {{صل}} با همان حال به [[خانه]] رفت. یکی از [[دختران]] آن حضرت {{صل}} ([[فاطمه]] {{س}}) برخاست و در حالی که خاک‌ها را از سر [[پدر]] [[پاک]] می‌کرد، گریست. رسول خدا {{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: «[[خدا]] از پدرت محافظت خواهد کرد»<ref>ر. ک: مرعشی نجفی، سیدشهاب‌الدین، شرح احقاق الحق، ج۲۵، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref>. [[ابن عباس]] [[روایت]] کرده است که [[قریش]] در [[حجر]] - اسماعیل {{ع}} - جمع شدند و به [[لات]]، [[عزی]] و [[منات]] [[سوگند]] یاد کردند که همگی محمد {{صل}} را به [[قتل]] برسانند. فاطمه {{س}} این خبر را شنید و گریست و نزد پدر رفت و [[تصمیم]] آنان را به اطلاع پدر رساند<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۶۸؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.
آن هنگام که پیامبر خدا آخرین لحظه‌های عمر خویش را سپری می‌کرد، فاطمه {{س}} با دلی غم‌بار و دیدگانی اشک‌بار، گوش [[جان]] به آخرین وصیت‌های [[پیامبر]] سپرد. [[سلیم بن قیس هلالی]]، به نقل از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بستر [[بیماری]] - که بر اثر آن از [[دنیا]] رفت - افتاده بود. من به حضور ایشان شرف‌یاب شدم و کنار بسترش نشستم. [[حضرت زهرا]] وارد شد. چون [[ضعف]] و [[ناتوانی]] پیامبر خدا را دید، [[بغض]] گلویش را گرفت و [[اشک]] بر گونه‌هایش جاری شد. پیامبر فرمود: دخترم! چرا [[گریه]] می‌کنی؟ عرض کرد: «ای رسول خدا! پس از تو بر خودم و بر فرزندانم از [[بی‌اعتنایی]] [[مردم]] و تضییع حقوقمان بیمناکم». رسول خدا {{صل}} در حالی که چشمان مبارکش از اشک پر شده بود، نازدانه خود را [[دلداری]] داد و فرمود: ای فاطمه! مگر نمی‌دانی ما خاندانی هستیم که [[خداوند]] برای ما [[آخرت]] را بر دنیا ترجیح داده و به [[راستی]]، فنا را بر همه خلقش حتمی کرده است. [[خداوند متعال]]، به [[زمین]] [و [[آفریدگان]] خود] توجه و مرا از میان آنان [[انتخاب]] کرد و به [[پیامبری]] برگزید. سپس برای بار دوم، توجهی به زمین کرد و همسر تو [علی {{ع}}] را برگزید و به من دستور داد تا تو را به [[ازدواج]] وی در آورم و او را به عنوان ولی و [[سرپرست]] و [[وزیر]] [[انتخاب]] کنم و [[وصی]] و [[جانشین]] خود در میان امتم قرار دهم. پس [[پدر]] تو، [[بهترین]] [[پیامبران]] و [[رسولان]] [[خداوند]] است و [[همسر]] تو، بهترین [[اوصیا]] و [[جانشینان]] است و تو، نخستین فرد از [[خاندان]] من هستی که به من ملحق می‌شوی. آن‌گاه خداوند برای بار سوم، به [[زمین]] توجه کرد و تو و [[فرزندان]] تو را برگزید. پس تو [[سرور]] [[بانوان]] بهشتی و دو پسرت، حسن و حسین، دو آقای [[جوانان]] [[اهل]] بهشتند و فرزندان تو - که همگی [[هدایت‌گر]] و [[هدایت]] شده‌اند - تا [[روز رستاخیز]] جانشینان من هستند. جانشینان پس از من، برادرم علی است. سپس حسن و حسین و سپس به نفر از [[فرزندان حسین]] که همگی در [[بهشت]]، در مرتبه من خواهند بود و در بهشت، درجه و منزلی از درجه و [[منزل]] من و جانشینانم و پدرم، ابراهیم به [[خدا]] نزدیک‌تر نیست.


دخترم! آیا نمی‌دانی از جمله کرامت‌های [[خداوند متعال]] بر تو آن است که تو را به ازدواج بهترین امتم و بهترین اهل بیتم در آورده، کسی که در [[پذیرش اسلام]] از همه پیش رو‌تر، در [[بردباری]] از همه بالاتر و در [[دانش]] از همه [[برتر]] است<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۳.</ref>.
فاطمه {{س}} هشت ساله بود که رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و او، پس از چند [[روز]] همراه با علی {{ع}} و چند تن از [[زنان]]، از [[مکه]] به مدینه عزیمت کرد<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱- ۴۲.</ref>. [[خدای تعالی]] از ایشان یاد کرده است که در همه حال، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کردند<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}} «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱؛ فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۱۰؛ حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۴۳۳.</ref>.
[[دل]] [[غمگین]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} با شنیدن سخنان [[نورانی]] و دلنشین پدر بزرگوارش، تسکین یافت. آن‌گاه [[رسول خدا]] {{صل}} نگاهی به چهره دخترش فاطمه {{س}}، علی {{ع}} و دو فرزند معصومش کرد و خطاب به سلمان فرمود: {{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ! أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ «ای سلمان! خدا را [[گواه]] می‌گیرم که من با کسانی که با اینان بجنگند، در [[جنگ]] و ستیزم و با کسانی که با اینان [[دوست]] باشند، در [[صلح]] و [[صفا]] هستم. [[آگاه]] باشید که اینان در بهشت، همراه من هستند».


سپس رو به [[امیر مؤمنان]] {{ع}} کرد و فرمود: «ای برادرم! تو به زودی پس از من، تنها و بی‌یاور خواهی ماند و از [[قریش]] و متحدان آنها به تو [[سختی]] خواهد رسید و آنها به تو [[ستم]] خواهند کرد. اگر علیه آنان یارانی یافتی، به کمک موافقانت، با [[مخالفان]] خود [[جنگ]] کن و اگر بارانی نیافتی، [[صبر]] کن و دست نگه دار و با دست خویش، خود را در [[هلاکت]] مینداز. به [[راستی]] که تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی هستی و تو از هارون، [[اسوه]] و الگوی نیکویی خواهی داشت؛ زیرا قومش وی را [[ضعیف]] شمردند و نزدیک بود او را بکشند.
در مدینه، فاطمه {{س}} حدود یک سال در خانه پدر به سر برد و پس از [[ازدواج]] با [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، در خانه‌ای که با پیامبر {{صل}} فاصله داشت [[زندگی]] کرد، ولی هیچ‌گاه از [[پیامبر]] {{صل}} دور نشد و به جز سفر‌های [[جنگی]]، پیوسته همراه پیامبر {{صل}} بود. حتی از نظر مکانی نیز فقط مدتی کوتاه در منزلی زیست که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} اجاره کرده و کمی دورتر از [[خانه پیامبر]] {{صل}} بود و پس از اندک زمانی، با [[همسر]] خود، به [[خانه]] [[حارثة بن نعمان]] نقل مکان کردند که به خانه پیامبر {{صل}} نزدیک‌تر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲.</ref>.


پس در برابر ستم قریش و هم‌دستی آنان بر [[ضد]] خود صبر پیشه کن؛ زیرا تو برای من، به منزله هارون برای موسی و [[پیروان]] او هستی و آنان، به منزله گوساله [[سامری]] و پیروان او هستند.
از [[عایشه]] نقل شده است که وقتی [[فاطمه]] {{س}} [[خدمت]] پیامبر {{صل}} می‌رسید، پیامبر {{صل}} برمی‌خاست، دستش را می‌گرفت و او را می‌بوسید و جای خود می‌نشاند<ref>حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۴؛ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۷، ص۱۰۱.</ref>.


[[یا علی]]! همانا [[خداوند متعال]] [با [[مشیت]] خویش]، پراکندگی و [[اختلاف]] را بر این [[امت]] مقدر کرده است و اگر می‌خواست، آنها را چنان بر [[هدایت]] جمع می‌کرد که حتی دو نفر از این امت نیز اختلاف نداشته باشند و در هیچ چیز از امر او [[جدل]] و [[دشمنی]] نکنند و هرگز کسی که بر او بر تری دارد، [[برتری]] صاحب [[فضیلت]] را منکر نشود و اگر [[خداوند]] بخواهد، در نقمت و دگرگونی [[شتاب]] می‌کند تا [[ستمگر]] [[تکذیب]] شود و همه بدانند که مسیر و حرکت [[حق]] به کدام سوست، ولی خداوند، [[دنیا]] را سرای [[اعمال]] [و [[امتحان]]] قرار داد و [[آخرت]] را سرای قرار و [[آرامش]] تا کسانی که [[معصیت]] کرده‌اند، [[مجازات]] شوند و آنان که کارهای [[نیکو]] انجام داده‌اند، [[پاداش]] دریافت کنند».<ref>{{متن حدیث|يَا أَخِي! أَنْتَ سَتَبْقَى بَعْدِي وَ سَتَلْقَى مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَ ظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ قَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ كُفَّ يَدَكَ وَ لَا تُلْقِ بِهَا إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذَا اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ؛ يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ قَضَى الْفُرْقَةَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى}} حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ اثْنَانِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا يُنَازَعَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لَا يَجْحَدَ الْمَفْضُولُ لِذِي الْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَعَجَّلَ النَّقِمَةَ وَ كَانَ مِنْهُ التَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ الظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ الْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنَّهُ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ الْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ دَارَ الْقَرَارِ {{متن قرآن|لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى}}«(و [[بندگان]] را می‌آزماید) تا بدکاران را برای آنچه کرده‌اند [[کیفر]] دهد و آنان را که [[نیکی]] ورزیده‌اند، به نیکی [[پاداش]] بخشد» [[سوره نجم]]، [[آیه]] ۳۱.}}</ref>.
پس از [[نزول آیه]] ۶۳ [[سوره نور]] - که به موجب آن، [[مسلمانان]] از صدا زدن پیامبر {{صل}} به نام ایشان منع شدند و دستور یافتند از عنوان‌هایی مانند {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ‌}} و {{متن حدیث|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ}} استفاده کنند - [[حضرت فاطمه]] {{س}} نیز پدرش را {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ‌}} خطاب کرد. اما پیامبر {{صل}} به او گفت که این [[آیه]] درباره او و خاندانش نازل نشده، بلکه مخاطب آن، جفاپیشگان و تندخویان هستند که [[رفتاری]] فخرفروشانه و متکبرانه دارند و فاطمه‌{{س}} می‌تواند او را «[[پدر]]» صدا کند که [[پروردگار]] از آن خشنودتر خواهد شد<ref>ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب {{ع}}، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref>.


وقتی [[مولای متقیان]] علی {{ع}} این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] را شنید، فرمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ}}؛ «[[سپاس]] و [[حمد]] بر [[خداوند]]، به سبب نعمت‌هایش و [[بردباری]] به سبب [[بلاها]] و امتحانش»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۲، ح۲۱؛ شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۷۹.</ref>.
از [[همراهی]] حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و [[پرستاری]] از ایشان در دوران پر ماجرای [[مدینه]] و [[غزوه‌های پیامبر]] {{صل}}، گزارش‌های فراوانی موجود است. در [[جنگ اُحد]] - که بسیاری از مسلمانان و [[حمزه سیدالشهدا]] به [[شهادت]] رسیدند - فاطمه {{س}} [[خون]] را از صورت پدر شست و زخم‌های آن [[حضرت]] {{صل}} را بست<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. [[شیخ مفید]]، بعد از نقل این ماجرا، گفته است که وقتی پیامبر {{صل}} از [[احد]] باز می‌گشت، فاطمه {{س}} با ظرفی پر از آب، جلوی خانه، به استقبال پدر رفت و گرد و [[خاک]] راه را از سر و روی او شست<ref>کلینی ج۱، ص۸۹.</ref>.


گفتار [[پیامبر اسلام]] در آخرین لحظه‌های [[زندگی]] و در حضور [[خاندان]] مطهرش، صریح و گویا و از هر [[شبهه]] و ابهامی به دور و از هر گونه توضیح و تشریحی [[بی‌نیاز]] است. آخرین لحظه‌های [[زندگی پیامبر]] که با [[ارتحال]] ایشان، دفتر [[وحی]] و [[پیامبری]] برای همیشه بسته می‌شد، زمانی مهم و حساس بود. از این‌رو، [[یاران خاص]] و نزدیک آن [[حضرت]]، تا پایان عمر [[مبارک]] ایشان، در کنار بسترش بودند تا از آخرین سخنان پیامبر [[رحمت]] بهره برند و آخرین کلمات هدایت‌گرانه خاتم [[رسولان الهی]] را به گوش همه آیندگان برسانند.
در [[جنگ احزاب]]، [[مشرکان]] با لشکری انبوه به [[مدینه]] رفتند و در صدد بودند کار [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] را یکسره کنند. آنان یک ماه مدینه را محاصره کردند<ref>ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶-۲۰۰.</ref>. کمبود [[خوراک]]، فشار شدیدی به مسلمانان آورد. [[حضرت فاطمه]] {{س}} که از [[گرسنگی]] [[پدر]] با خبر شد، مختصر نانی را که برای خود و کودکانش تهیه کرده بود، برای پدرش در کنار [[خندق]] برد<ref>طبری، احمد بن عبدالله، ذخائرالعقبی، ص۴۷.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} هنگام [[فتح مکه]] نیز همراه پدر بود و چون پیامبر {{صل}} از [[مقاومت]] مشرکان آسوده شد، به [[خیمه]] [[فاطمه]] {{س}} رفت و نزد زنانی که همراهش آورده بود، نرفت. فاطمه {{س}} وسایل [[نظافت]] و [[غسل]] و [[لباس تمیز]] برای پیامبر {{صل}} فراهم نمود و بر تن پدر [[جامه]] پوشاند<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۳۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۴۱، ۳۴۳.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص۱۲۰.</ref>
[[پیامبر]] در آخرین سخنان خود، به حیاتی‌ترین، مهم‌ترین و سازنده‌ترین مسائل [[دینی]] و راه‌های [[هدایت]] [[بشر]] اشاره فرمود و با دختر عزیزش [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[گفت‌وگو]] نشست. آنچه از دید خوانندگان و تشنگان [[فضائل اهل بیت]] {{عم}} گذشت، روایتی بود از [[حضرت سلمان]] {{س}}، [[یار]] با وفای [[خاندان عصمت و طهارت]] که عبارت {{متن حدیث|سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ‌}} را در عرصه [[عشق]] و [[محبت به اهل بیت]] {{عم}} از آن خود کرد<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>.


== فاطمه {{س}} در [[روز رستاخیز]] ==
=== رفت و آمد پیامبر {{صل}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} ===
جایگاه و [[منزلت فاطمه زهرا]] {{س}} در روز رستاخیز [[دیدنی]] است. [[ابوایوب]] از [[حضرت محمد]] {{صل}} در این باره نقل می‌کند: «روز رستاخیز، منادی [[خدا]] از [[عرش الهی]] ندا سر می‌دهد: ای محشریان! سرهایتان را به پایین اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه، [[دختر رسول خدا]] {{صل}} از [[صراط]] بگذرد. آن‌گاه حضرت [زهرا {{س}}]، با هفتاد هزار [[کنیز]] از حوریان بهشتی، مانند برق از صراط می‌گذرد».<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ‌: ِغُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ {{صل}} عَلَى الصِّراطِ فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ جَارِيَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ}} ابوالقاسم فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، تحقیق: محمد کاظم، ص۴۳۸، ح۵۷۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۶، ح۴۷۲۷؛ امالی شیخ مفید، ص۱۳۰، ح۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۱۰۵، ح۳۴۲۰۹؛ ینابیع الموده، ص۳۷۲.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به مناسبت‌های گوناگون، هنگام رفتن به [[سفر]] یا [[جنگ]] و برگشت از سفر، به خانه فاطمه {{س}} می‌رفت و جویای احوال ایشان می‌شد<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} هنگامی که از جنگ باز می‌گشت، در [[مسجد]] دو رکعت [[نماز]] می‌خواند و پیش از [[ملاقات]] همسرانش، به [[دیدار]] فاطمه {{س}} می‌رفت. در [[روایات]] آمده است که فاطمه {{س}} نیز به استقبال ایشان می‌رفت و بر چهره و چشمان رسول خدا {{صل}} بوسه می‌زد<ref>متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱، ص۳۰۴.</ref>. بعد از [[نزول]] [[آیه تطهیر]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> نیز پیامبر اکرم {{صل}}، به مدت شش یا نُه ماه، وقتی برای [[نماز صبح]]، عازم مسجد می‌شد، مقابل خانه فاطمه {{س}} می‌رفت و آیه تطهیر را [[تلاوت]] می‌نمود و [[اهل]] [[خانه]] را با عنوان [[خاندان محمد]] {{صل}} ندا می‌داد و آنان را به [[نماز]] فرامی خواند و از [[عصمت]] و [[پیراستگی]] ایشان از [[آلودگی]] یاد می‌کرد<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۱؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.


[[ابوهریره]] در [[روایت]] دیگری از [[رسول گرامی اسلام]] نقل می‌کند: «روز رستاخیز، منادی از عرش الهی فریاد می‌زند: ای [[مردم]]! چشمانتان را ببندید تا فاطمه به سوی [[بهشت]] برود».<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ‌- حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ إِلَی الْجَنَّةِ}}کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۶، ح۳۴۲۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص ۴۴.</ref>
برخی از دیدار‌های [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[فاطمه]] {{س}} در خانه او، اهمیت ویژه‌ای یافته و در گزارش‌های [[تاریخی]] منعکس شده است، مانند زمانی که با برخی از [[اصحاب]] برای [[عیادت]] حسن و حسین {{عم}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} رفت و به علی {{ع}} پیشنهاد کرد که برای بهبود آنان [[نذر]] کند. علی {{ع}} و فاطمه {{س}} و [[فضه]]، [[خادم]] آنان، نذر کردند که سه [[روز]] (بنا بر قولی دیگر، یک روز) [[روزه]] بگیرند. پس از بهبود آنان، همگی روزه گرفتند، اما هنگام [[افطار]]، غذای خود را به [[نیازمندان]] بخشیدند و در پی همین ماجرا، [[سوره]] {{متن قرآن|هَلْ أَتَى}} نازل شد<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۰۴-۴۰۸؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۱۹۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱۰، ص۲۰۹-۲۱۰.</ref>.


== نگرانی‌های پیامبر خاتم {{صل}} نسبت به [[فاطمه زهرا]] {{س}} ==
[[حضرت فاطمه]] {{س}} و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[دوست]] داشتند [[پیامبر]] {{صل}} برای صرف [[غذا]] در [[منزل]] آنان حضور داشته باشد. [[احمد بن حنبل]] نقل کرده است که علی {{ع}} مهمان داشت و حضرت فاطمه {{س}} گفت بهتر است پیامبر {{صل}} هم با آنان غذا بخورد<ref>ج۵، ص۲۲۰.</ref>. در روایتی آمده است یک روز در خانه امیرمؤمنان {{ع}}، چیزی برای خوردن نبود و در همان روز پیامبر {{صل}} به همراه تعدادی از اصحابش مهمان وی شد. چون به خانه او رفت، حضرت فاطمه {{س}} با غذایی آماده از آنان [[پذیرایی]] کرد و از این رو، پیامبر {{صل}} او را به [[حضرت مریم]] {{س}} - که [[مائده]] آسمانی برایش می‌آمد – [[تشبیه]] کرد<ref>فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۳-۸۵.</ref>.
در [[جنگ موته]] که [[سپاه اسلام]] به [[فرماندهی]] [[جعفر بن ابیطالب]] می‌جنگیدند، [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] سخن می‌گفت که دفعتاً اشکش جاری شد، [[اصحاب]] از علت [[گریه]] سوال کردند، [[حضرت]] فرمود: صحنه [[جنگ]] را می‌بینم که جعفر را [[شهید]] کردند.


چشم تیزبین [[نبوت]] حوادث را به خوبی رصد می‌کند. پیامبر {{صل}} در روزهای آخر [[عمر]] در بستر [[ارتحال]] افتاده، [[چشم]] [[حقیقت]] بین او آینده‌ای تاریک و پر از [[ظلم و جور]] را در [[حق]] اقربای خود [[مشاهده]] می‌کند. گویا به عینه درمی‌یابد که آن همه سفارش در باب اقربای [[نبی]] را نادیده می‌گیرند و علی و [[زهرا]] را با ناجوانمردانه‌ترین شیوه‌ها آزرده و [[دل]] غمین می‌کنند و پیامبر {{صل}} نه از [[فراق]] زهرا {{س}} بلکه از رنجی که بر زهرا {{س}} می‌رود در روزهای آخر عمر [[اشک]] می‌ریزد.
دیدارهای حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر اکرم {{صل}}، آثار [[معنوی]] و نکات [[آموزشی]] نیز داشت که در [[روایات]] ثبت شده است. از آن جمله، [[تسبیح حضرت]] زهرا {{س}} است. بنا بر روایات، فاطمه {{س}} از پیامبر {{صل}}، خادم خواست و پیامبر {{صل}} به جای آن، تسبیحی به او آموخت<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. همچنین از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده است که روزی [[فاطمه]] {{س}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و از وضع کار خود [[شکایت]] کرد. رسول خدا {{صل}} قطعه پوستی به او داد و فرمود: «هر چه را که در آن نوشته شده است، یاد بگیر؛ هرکس به [[خدا]] و [[روز جزا]] [[ایمان]] دارد، همسایه‌اش را نیازارد؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، مهمانش را [[اکرام]] کند؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، سخن خیری بگوید یا [[سکوت]] [[اختیار]] کند [سخنی که خیری ندارد، بر زبان جاری نسازد]»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ۶۱-۶۲.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[حضرت فاطمه]] {{س}} هنگام حضور شخصی [[نابینا]]، خود را پوشاند و وقتی [[پیامبر]] {{صل}} دلیل این کار را پرسید، [[حضرت]] {{س}} پاسخ داد: «اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم، و او بو را نیز [[حس]] می‌کند». پیامبر {{صل}} فرمود: «[[شهادت]] می‌دهم که تو پاره‌ای از وجود من هستی»<ref>راوندی، سید فضل الله بن علی، النوادر، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص۱۲۳.</ref>


[[مطرف]] می‌گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} برای ما [[خطبه]] خواند و فرمود: ای گروه [[مردم]]! من به زودی [[رحلت]] کنم و به سوی عالم دیگر می‌روم، شما را درباره عترتم به [[نیکی]] سفارش می‌کنم<ref>{{متن حدیث|عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ‌{{صل}} فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي رَاحِلٌ عَنْ قَرِيبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِيبِ أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً}}؛ الإنصاف ص۴۲۰.</ref>.
=== [[همراهی]] فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} در آخرین روزها ===
بنا بر [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، حضرت فاطمه {{س}} در آخرین روزها و ساعات [[عمر پیامبر]] {{صل}}، از جمله همراهان آن حضرت {{صل}} بود. پیامبر {{صل}} در [[خانه]] [[ام سلمه]] در بستر [[بیماری]] بود که حضرت فاطمه {{س}} را به بالینش فراخواند و او را از پایان [[عمر]] خویش [[آگاه]] ساخت<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۷۳۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۷۴.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} از [[ترس]] فقدان [[پدر]] به شدت [[اندوهگین]] بود. در گزارشی آمده است که [[امیرمؤمنان]] سر پیامبر {{صل}} را در آغوش داشت که آن حضرت {{صل}} به اغما رفت و فاطمه {{س}} به صورت ایشان نگریست و [[گریه]] کرد و [[شعر]] معروف [[ابوطالب]] را خواند: «سفیدرویی که ابرها به [[برکت]] روی او می‌بارند، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و بیوه‌زنان». در همین هنگام پیامبر {{صل}} [[چشم]] گشود و با صدایی [[ضعیف]] فرمود که [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]] را بخواند. [[فاطمه]] {{س}} فقط زمانی از [[گریستن]] باز ایستاد که [[پیامبر]] {{صل}} آهسته به او چیزی گفت و خوشحالش کرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>. بعدها وقتی از [[حضرت فاطمه]] {{س}} درباره آن [[سخن پیامبر]] {{صل}} پرسیدند، پاسخ داد: «پیامبر گفت که من نخستین کسی هستم که به ایشان می‌پیوندم»<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۴۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص۱۲۵.</ref>


مرحوم مفید از [[ابن عباس]] نقل می‌کند که می‌گفت: وقتی که [[وفات رسول خدا]] فرارسید، گریه می‌کرد آن قدر که اشکش [[محاسن]] مبارکش را خیس کرد. وقتی سوال شد یا [[رسول الله]] چه چیزی باعث گریه تو شده است؟ فرمود: گریه می‌کنم برای ذریه‌ام و برخوردهای [[زشتی]] که [[اشرار]] امتم بعد از من با آنها خواهند داشت. گویا [[فاطمه]] دخترم را می‌بینم که بعد از من به او [[ظلم]] شده و ندا می‌کند: ای [[پدر]]! هیچ کس از [[امت]] او را کمک نمی‌کند. این مکالمه را فاطمه شنید و گریه کرد. [[پیامبر اکرم]] فرمود: دخترم گریه نکن. فاطمه زهرا {{س}} فرمود: پدرجان گریه نمی‌کنم به خاطر ظلم‌هایی که بعد از تو بر من خواهد رفت! بلکه گریه‌ام برای [[فراق]] و دوری توست یا [[رسول الله]]. [[پیامبر اکرم]] به او فرمود: [[بشارت]] باد تو را ای دختر محمد که به زودی به من ملحق می‌شوی، چونکه تو اول کسی هستی از [[اهل]] بیتم که به من ملحق می‌شوی<ref>{{متن حدیث|عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} الْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ بِنْتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي يَا أَبَتَاهْ فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ {{س}} فَبَكَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لَا تَبْكِيِنَّ يَا بُنَيَّةِ فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِي مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا أَبْشِرِي يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللَّحَاقِ بِي فَإِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي}}؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>.
== فاطمه {{س}}، [[پاره تن پیامبر اکرم]] {{صل}} ==
{{همچنین|پاره تن پیامبر خاتم}}
[[رسول خدا]] {{صل}} به دختر گرامی‌اش، [[فاطمه زهرا]] {{س}} بسیار علاقه و [[محبت]] داشت. این علاقه فراتر از محبت پدر به فرزند بود. [[محبت]] حضرت [[رسول]] با [[احترام]] و [[اکرام]] به وجود آن حضرت همراه بود. فاطمه {{س}}، در دامان [[نبوت]]، پرورش و در [[پناه]] [[امامت]] [[رشد]] یافت و از هر گونه [[ناپاکی]] و [[پلیدی]] به دور بود. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود به نقل از [[مسور]] از رسول خدا {{صل}} می‌نویسد: «فاطمه، پاره تن من است؛ هر که او را به [[خشم]] آورد، مرا به خشم آورده و هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده است...»<ref>{{متن حدیث|فَاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنِّي يَغْضَبُنِي مَا يَغْضَبُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا...}}، مسند احمد، ج۵، ص۴۲۳، ح۱۸۴۲۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۷۲، ح۴۷۴۷، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۸، ح۳۴۲۲۳؛ ینابیع الموده، ص۳۷۱.</ref>.


[[ابوذر]] گفت: وارد شدم بر [[پیامبر]] {{صل}} در آن [[بیماری]] که از [[دنیا]] [[رحلت]] فرمود. پیامبر {{صل}} فرمود: ای [[اباذر]] دخترم [[فاطمه]] را خبر کن بیاید! ابوذر گفت: برخاستم رفتم [[خدمت]] فاطمه، گفتم: پدرت تو را فراخوانده. برخاست وارد شد بر پیامبر، همین که پدرش را دید خود را روی [[پدر]] افکند و گریست از [[گریه]] او پیامبر هم به گریه افتاد و او را به سینه چسبانید. سپس فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ‌}} ای فاطمه پدرت به قربانت گریه مکن. {{متن حدیث|فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً}} تو اول کسی هستی که به من ملحق می‌شوی در حالی که به تو [[ستم]] شده و حقت را [[غصب]] نموده‌اند {{متن حدیث|وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ}} و به زودی بعد از من [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] آشکار و پرده [[دین]] را فرسوده کرده و می‌درند<ref>کفایة الاثر، ص۲۹۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۸۹.</ref>.
[[پیامبر خدا]] در [[کلام]] دیگری خطاب به فاطمه {{س}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ}}؛ «ای فاطمه! همانا [[خدا]] به خشم تو، [[خشمگین]] و به [[خشنودی]] تو، [[خشنود]] می‌شود»<ref>امالی شیخ صدوق، ص۳۱۴، ح۱؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۷، ح۳۲۸ و ۴۷۳؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱ و ج۱۹، ص۵۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰، ح۸؛ ینابیع الموده، ص۲۰۳.</ref>. [[ابن زبیر]] نیز از رسول خدا {{صل}} نقل می‌کند: «به [[راستی]]، فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه وی را [[رنج]] دهد، مرا رنج می‌دهد»<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يُنْصِبُنِي مَا أَنْصَبَهَا}}، سنن ترمذی، ح۳۸۶۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۹؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۸.</ref>


پیامبر {{صل}} فرمود: دخترم فاطمه [[سیده زنان]] عالمیان است از اولین و آخرین و او پاره جگر من است و او [[نور]] چشم من است و او میوه [[دل]] من است و او [[روحی]] است که در [[بدن]] من است و او [[حوراء]] [[انسیه]] است که چون در [[محراب]] [[عبادت]] در حضور [[پروردگار]] خود بایستد، نور او [[ملائکه]] [[آسمان‌ها]] را [[روشنایی]] دهد چنانکه نور [[ستارگان]] [[اهل]] [[زمین]] را روشنایی دهد و [[حق تعالی]] به ملائکه خود فرماید: ای ملائکه من نظر کنید به سوی کنیزک من [[فاطمه]]، [[سیده]] [[کنیزان]] من که در حضور من ایستاده و بند بند اعضای او از [[خوف]] من لرزانست و به [[بندگی]] و عبادت به من رو آورده است.
== فاطمه {{س}}، محبوب‌ترین فرد نزد [[پیامبر]] ==
رسول خدا {{صل}} به فاطمه زهرا {{س}} بسیار علاقه‌مند بود و آن بانوی بزرگوار، محبوب‌ترین فرد نزد پیامبر به شمار می‌رفت. [[ابوهریره]] در این باره می‌گوید: «[[رسول اکرم]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْهَا}}؛ «فاطمه نزد من از تو محبوب‌تر است و تو نزد من، از فاطمه عزیز‌تر هستی»<ref>کنزالعمال، ح۳۴۲۲۵. </ref>. [[اسامة بن زید]] نیز در روایتی از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل می‌کند: {{متن حدیث|أَحَبُّ أَهْلِيَّ لِي فَاطِمَةُ}}؛ «محبوب‌ترین شخص در خاندانم، فاطمه است»<ref>سنن ترمذی، ح۳۸۱۹؛ مستدرک حاکم، ج۲، ص۴۱۷.</ref>.


شما را [[گواه]] می‌گیرم که [[شیعیان]] او را از [[آتش]] ایمن گردانیدم. [[حضرت]] فرمود: چون فاطمه را دیدم یادم آمد بعد از من [[رفتار]] و [[کردار]] است با او، گویا به چشم خود می‌بینم که او را [[ذلیل]] کرده‌اند و [[هتک حرمت]] او نموده و [[حق]] او را به [[غصب]] از دستش گرفته‌اند و [[ارث]] او را مانع شده‌اند و پهلوی او را شکسته‌اند و طفل او را سقط کرده‌اند و او فریاد می‌کند وا محمداه و جواب نمی‌شنود و [[طلب]] فریادرسی می‌کند و کسی به فریادش نمی‌رسد و پیوسته بعد از من محزون و مهموم و گریان خواهد بود.
در روایتی آمده است که از [[عایشه]] پرسیدند: چه کسی محبوب‌ترین فرد نزد [[پیامبر خدا]] بود؟ پاسخ داد: فاطمه. گفته شد: از مردان چه کسی؟ پاسخ داد: [[همسر]] فاطمه<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۹.</ref>


گاهی به یاد می‌آورد [[انقطاع وحی]] را از [[خانه]] خود و گاهی مرا به خاطر می‌آورد و چون شب می‌شود [[وحشت]] می‌کند و مضطرب گردد از اینکه آواز مرا مثل شب‌های گذشته نمی‌شنود که پیوسته او [[تهجد]] و [[تلاوت قرآن]] مرا می‌شنید و خود را ذلیل می‌بیند بعد از آنکه در ایام پدرش [[عزیز]] بود. پس در این هنگام [[خداوند]] ملائکه را انیس و مونس او گرداند و ملائکه او را ندا کنند به ندائی که [[مریم دختر عمران]] را به آن ندا کردند و می‌گویند: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ}} {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref><ref>کفایة الخصام، ص۱۰۰.</ref>.
== فاطمه {{س}} در [[روز رستاخیز]] ==
جایگاه و [[منزلت فاطمه زهرا]] {{س}} در روز رستاخیز [[دیدنی]] است. [[ابوایوب]] از [[حضرت محمد]] {{صل}} در این باره نقل می‌کند: «روز رستاخیز، منادی [[خدا]] از [[عرش الهی]] ندا سر می‌دهد: ای محشریان! سرهایتان را به پایین اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه، [[دختر رسول خدا]] {{صل}} از [[صراط]] بگذرد. آن‌گاه حضرت [زهرا {{س}}]، با هفتاد هزار [[کنیز]] از حوریان بهشتی، مانند برق از صراط می‌گذرد»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ‌: ِغُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ {{صل}} عَلَى الصِّراطِ فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ جَارِيَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ}}، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، تحقیق: محمد کاظم، ص۴۳۸، ح۵۷۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۶، ح۴۷۲۷؛ امالی شیخ مفید، ص۱۳۰، ح۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۵۰ و ۴۵۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۱۰۵، ح۳۴۲۰۹؛ ینابیع الموده، ص۳۷۲.</ref>.


در همین موقع است که زهراء می‌گوید: پروردگارا! من از [[زندگی]] [[سیر]] شده و از [[مردم]] [[دنیا]] بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خدای توانا او را به من ملحق می‌نماید، زهراء اول کسی است از [[اهل بیت]] من که به من ملحق خواهد شد. [[فاطمه زهراء]] در حالی که محزون، غصه‌دار، مغموم، با [[حق]] [[غصب]] شده و [[شهید]] شده باشد بر من وارد خواهد شد. من در آن موقع می‌گویم: بار خدایا! هر کسی را که به [[فاطمه]] [[ظلم]] کرده باشد [[لعنت]] کن! آن کسی را که حق زهراء را غصب نموده باشد [[عقاب]] و [[عذاب]] کن! آن کسی را که فاطمه را [[ذلیل]] کرده باشد، ذلیل کن! آن کسی را که ضربه به پهلوی فاطمه زد تا بچه خود را سقط نمود او را در [[دوزخ]] [[جاودانه]] کن! [[ملائکه]] می‌گویند: آمین!<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۳.</ref>.
[[ابوهریره]] در [[روایت]] دیگری از [[رسول گرامی اسلام]] نقل می‌کند: «روز رستاخیز، منادی از عرش الهی فریاد می‌زند: ای [[مردم]]! چشمانتان را ببندید تا فاطمه به سوی [[بهشت]] برود»<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ‌- حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ إِلَی الْجَنَّةِ}}، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۶، ح۳۴۲۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۴۴.</ref>
 
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: ای [[یونس]] جدم [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: [[ملعون]] است ملعون، کسی که پس از من به دخترم فاطمه {{س}} [[ستم]] کند و حقش غصب کند و او را بکشد و آنگاه فرمود: ای فاطمه مژده باد تو را که تو را نزد [[خدا]] [[مقام]] پسندیده‌ای است که در آن برای [[دوستان]] و شیعیانت [[شفاعت]] کنی و پذیرفته شود، ای فاطمه اگر هر [[پیغمبری]] که خدا مبعوثش کرده و هر فرشته‌ای که خدا مقربش کرده شفاعت کنند درباره هر دشمنت و [[غاصب]] حقت خدایش هرگز او را از دوزخ بیرون نیاورد<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: يَا يُونُسُ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}- مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ يَقْتُلُهَا ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ الْبُشْرَى فَلَكِ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِينَ فِيهِ لِمُحِبِّيكِ وَ شِيعَتِكِ فَتُشَفَّعِينَ يَا فَاطِمَةُ لَوْ أَنَّ كُلَّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كُلَّ مَلَكٍ قَرَّبَهُ شَفَعُوا فِي كُلِّ مُبْغِضٍ لَكِ غَاصِبٍ لَكِ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ النَّارِ أَبَداً}}؛ بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۲۸.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۴۰۹.</ref>


== سفارش [[پیامبر]] {{صل}} به [[فاطمه]] ==
== سفارش [[پیامبر]] {{صل}} به [[فاطمه]] ==
خط ۷۳: خط ۷۱:
# هر زنی که به شوهرش اُف بگوید، خداوند و [[فرشتگان]] و [[مردم]] او را [[لعن]] می‌کنند.
# هر زنی که به شوهرش اُف بگوید، خداوند و [[فرشتگان]] و [[مردم]] او را [[لعن]] می‌کنند.
# هر زنی که [[لباس]] خود را بپوشد و بدون اجازه شوهرش بیرون برود، تا موقعی که برنگشته، هر‌تر و خشکی او را [[لعنت]] می‌کند<ref>اعلموا انی فاطمه، ج۳، ص۱۲.</ref>.
# هر زنی که [[لباس]] خود را بپوشد و بدون اجازه شوهرش بیرون برود، تا موقعی که برنگشته، هر‌تر و خشکی او را [[لعنت]] می‌کند<ref>اعلموا انی فاطمه، ج۳، ص۱۲.</ref>.
فاطمه {{س}} چنان در راه جلب [[رضایت]] شوهر [[زحمت]] می‌کشید که حتی در [[واپسین لحظات عمر]]، به شوهرش گفت: [[پسر عمو]]! تو مرا [[دروغ‌گو]] و [[خیانت‌پیشه]] نیافتی و می‌دانی که من در سراسر [[زندگی]] مشترکمان نسبت به تو [[نافرمانی]] نداشته‌ام؛ حلالم کن.
فاطمه {{س}} چنان در راه جلب [[رضایت]] شوهر [[زحمت]] می‌کشید که حتی در [[واپسین لحظات عمر]]، به شوهرش گفت: [[پسر عمو]]! تو مرا [[دروغ‌گو]] و [[خیانت‌پیشه]] نیافتی و می‌دانی که من در سراسر [[زندگی]] مشترکمان نسبت به تو [[نافرمانی]] نداشته‌ام؛ حلالم کن.


[[امام علی]] {{ع}} فرمود: [[پناه]] بر [[خدا]]! تو بانوی [[بزرگواری]] هستی و آگاه‌تر، پرهیزگارتر، وارسته‌تر و خدا ترس‌تر از آنی که سرزنشت کنم یا از نافرمانی‌ات آزرده شوم<ref>روضة الواعظین، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۱۰۸.</ref>
[[امام علی]] {{ع}} فرمود: [[پناه]] بر [[خدا]]! تو بانوی [[بزرگواری]] هستی و آگاه‌تر، پرهیزگارتر، وارسته‌تر و خدا ترس‌تر از آنی که سرزنشت کنم یا از نافرمانی‌ات آزرده شوم<ref>روضة الواعظین، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص۱۰۸.</ref>
 
== حوادث غیرمترقبه ==
[[عایشه]] [[روایت]] می‌کند: [[رسول خدا]] به [[فاطمه زهرا]] {{س}} فرمود: [[جبرئیل]] به من خبر داد، هیچ [[زن]] [[مسلمانی]] بیش از تو [[مصیبت]] نخواهد دید، پس مبادا صبرت کمتر از آنان باشد<ref>فتح الباری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۹، ص۲۰۱.</ref>.
 
[[پیامبر]] به [[فاطمه]] {{س}} فرمود: بعد از من همسرت [[گرفتاری‌ها]] و مصائبی می‌بیند.
آن‌گاه مصائبی را که [[امیرالمؤمنین]] بعد از پیامبر خواهد دید به فاطمه {{س}} خبر داد. فاطمه {{س}} عرض کرد: ای رسول خدا آیا از [[خدا]] درخواست نمی‌کنید آن گرفتاری‌ها را از او برگرداند؟
 
پیامبر فرمود: آن را برای علی {{ع}} درخواست کردم. بعد فرمود: علی {{ع}} گرفتار و [[امتحان]] می‌شود و دیگران به وسیله او امتحان می‌شوند. جبرئیل نازل شد و این [[آیه]] را آورد: «[[خداوند]] سخن آن کس را که درباره همسرش با تو [[گفتگو]] کرد و به خدا [[شکوه]] نمود، شنید و خداوند گفتگوی شما را می‌شنود. خداوند شنونده و [[بینا]] است». شکوه فاطمه {{س}} به خاطر علی {{ع}} بود و شکوه از علی {{ع}} یا بر علیه علی {{ع}} نبود<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۴، ص۲۳۰.</ref>.
 
می‌گویند پیامبر روزی در حال [[مرگ]] چنان گریست که محاسنش از اشک‌تر شد. علت [[گریه]] را از او پرسیدند، فرمود:
{{متن حدیث|أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي}}<ref>در مکتب فاطمه {{س}}، علی قائمی، ص۹۹.</ref>؛ «برای [[نسل]] و ذریه‌ام می‌گریم که شروران امتم پس از من با آنها چه خواهند کرد. گویی فاطمه {{س}} را می‌بینم که [[مظلوم]] واقع شده و فریاد یا ابتاه (ای [[پدر]]) او بلند است و کسی از امتم او را [[یاری]] نمی‌کند».
 
پیامبر فرمود: اما دخترم فاطمه! او [[سرور زنان]] عالمیان از اولین و آخرین است و او پاره تن من و [[نور]] چشم من و میوه [[قلب]] من و [[روح]] میان دو پهلوی من و [[حوراء انسیه]] است. هرگاه در [[محراب]] در پیشگاه پروردگارش می‌ایستد، نورش برای [[فرشتگان]] [[آسمان]] می‌درخشد، چنانچه [[نور]] [[ستارگان]] برای [[اهل]] [[زمین]] می‌تابد. [[خداوند عزوجل]] به [[فرشتگان]] می‌فرماید: ای فرشتگان من، به کنیزم [[فاطمه]] {{س}}، [[سرور]] کنیزانم بنگرید که در برابر من ایستاده و از [[خوف]] من تار و پودش می‌لرزد و از [[قلب]] و [[جان]] به [[عبادت]] من روی آورده است. [[شاهد]] باشید که شیعیانش را از [[آتش]] [[امان]] دادم. من وقتی او را می‌بینم، آنچه پس از من برای او پیش می‌آید، یادآور می‌شوم؛ مثل اینکه می‌بینم داخل خانه‌اش شده‌اند و حرمتش هتک و حقش [[غصب]] و از ارثش منع شده و پهلویش شکسته و [[کودک]] در رحمش سقط شده و فریاد می‌زند: «یا محمداه» و جواب داده نمی‌شود و کمک می‌خواهد و کسی به دادش نمی‌رسد. بعد از من همواره محزون و غمناک و گریان است. گاهی قطع شدن [[وحی]] از خانه‌اش را به یاد می‌آورد و گاهی جدایی و هجران مرا متذکر می‌شود و در [[تاریکی]] شب از فقدان صدای من که از [[بیداری]] شب با [[قرآن]] می‌شنید، [[وحشت]] می‌کند. سپس خود را که در دوران [[پدر]] [[عزیز]] بود، [[خوار]] و [[ذلیل]] می‌بیند و در این هنگام [[خداوند]] او را با فرشتگان مأنوس می‌کند و او را با آنچه به [[مریم دختر عمران]] گفتند، ندا می‌دهند: ای فاطمه! خداوند تو را برگزید و [[پاک]] گردانید و تو را بر [[زنان]] عالم برگزید.
 
ای فاطمه، برای پروردگارت دست به [[دعا]] بردار و [[سجده]] کن و با [[رکوع]] کنندگان، رکوع به جا آور. آن‌گاه درد و [[رنج]] او شروع می‌شود و [[بیمار]] می‌گردد و خداوند [[مریم]] دخترعمران را می‌فرستد که از او [[پرستاری]] کند و در [[بیماری]] انیس و مونس او گردد. در این هنگام می‌گوید: پروردگارا من از [[زندگی]] خسته‌ام و از اهل [[دنیا]] ملول و ناراحتم؛ مرا به پدرم ملحق کن. خداوند هم او را به من ملحق می‌کند. او اول کس از اهل من است که به من ملحق می‌گردد و با حال [[حزن]] و [[ناراحتی]] و [[غم]] و با [[حق]] [[غصب]] شده و [[شهید]] بر من وارد می‌شود. آن‌گاه می‌گویم: بار الها! کسی که به او [[ستم]] کرده، [[لعنت]] کن و کسی که حق او را [[غضب]] کرده، [[عقاب]] کن و کسی که او را [[ذلیل]] کرده، ذلیل گردان و کسی که آن چنان به پهلوی او زده که سقط جنین کرده، در [[آتش جهنم]] [[مخلد]] ساز و [[فرشتگان]] به این [[دعاها]] آمین می‌گویند<ref>در آستان فاطمه {{س}} (اما دخترم فاطمه)، ب. ام نرجس ج۲، ص۱۱۵؛ أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ج۲، مجلس ۲۴. </ref>.
 
به اتفاق علمای خاص و [[عامه]] [[حضرت]] [[صدیقه]] {{س}} در حین [[وفات]] از آزارگران خشمناک بود. از «[[صحیح بخاری]]» و بعضی دیگر از کتب عامه منقول است:
{{متن حدیث|ماتت فاطمه و کانت ساخطه علیهما}}؛ «[[فاطمه]] {{س}} وفات کرد در حالی که بر ایشان ([[عمر]] و [[ابوبکر]]) خشمناک بود»<ref>صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۵، ص۱۷۷.</ref>.
حضرت در دعایی فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا}}<ref>صحیفة الزهراء {{س}}، محمد جواد قیومی اصفهانی، ص۱۷۶.</ref>؛ «پروردگارا! این دو نفر به حق دختر پیامبرت ستم کرده‌اند، پس غضب خود را بر آنان شدت بخش».
 
پس از [[رحلت پیامبر]] دیری نگذشت که [[اخبار]] [[رسول الله]] در [[حق اهل بیت]] تحقق یافت. اما {{متن قرآن|وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}}<ref>«و آنان که ستم ورزیده‌اند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.</ref>.
 
[[امیرالمؤمنین]] از رسول الله [[روایت]] می‌کند که فرمود: در [[روز قیامت]] [[سر امام حسین]] {{ع}} در حالی که آغشته به [[خون]] است، برای [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} ممثل می‌شود. فاطمه {{س}} چون این را می‌بیند فریاد می‌زند: {{متن حدیث|یا ولداه، یا ثمرة فؤداه!}} از [[صیحه]] او فرشتگان مدهوش می‌شوند و [[اهل]] [[قیامت]] ندا می‌کنند: ای فاطمه! [[خدا]] بکشد کشنده فرزندت را؛ در آن وقت [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
هر کس این [[ظلم]] را بر حسین {{ع}} و [[فرزندان]] او کرده است او را عذابی بنمایم که احدی را چنین عذابی نکرده باشم! در آن وقت [[فاطمه]] {{س}} بر شتری سوار می‌شود که از ناقه‌های [[بهشت]] است و صفت او چنین است: «پهلوهای آن به وسیله حریرهای بهشتی [[زینت]] شده، صورت آن [[زیبا]]، چشمانش شهلا و میشی، سرش از طلا، گردنش از [[مشک]] و عنبر، مهارش از زبرجد سبز، جهازش از مروارید که با جواهر زینت شده باشد خواهد بود! بر پشت آن [[ناقه]] هودجی [[نصب]] شده که پرده‌اش از [[نور خدا]]، وسط آن پر از [[رحمت]] [[پروردگار]]، بلندی مهار آن به قدر یک فرسخ از فرسخ‌های [[دنیا]] خواهد بود. تعداد هفتاد هزار [[ملک]] اطراف هودج آن بانو را احاطه خواهند کرد که به [[تسبیح]] و [[تهلیل]] و [[تکبیر]] [[حضرت]] پروردگار مشغول خواهند بود. سپس منادی از طرف خدای رؤف ندا می‌کند: ای [[اهل]] [[قیامت]]! چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر [[حضرت محمد]] {{صل}} از [[صراط]] عبور نماید. آنگاه پس از آن بانوی معظمه، [[شیعیان]] و دوستانش مانند برق جهنده از صراط می‌گذرند.
 
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: [[دشمنان]] آن حضرت و دشمنان [[ذریه]] او به [[دوزخ]] افکنده می‌شوند»<ref>{{متن حدیث|مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ وَاضِحَةَ الْخَدَّيْنِ شَهْلَاءَ الْعَيْنَيْنِ رَأْسُهَا مِنَ الذَّهَبِ الْمُصَفَّى وَ أَعْنَاقُهَا مِنَ الْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ خِطَامُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ رَحَائِلُهَا دُرٌّ مُفَضَّضٌ بِالْجَوْهَرِ عَلَى النَّاقَةِ هَوْدَجٌ غِشَاؤُهَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حَشْوُهَا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ خِطَامُهَا فَرْسَخٌ مِنْ فَرَاسِخِ الدُّنْيَا يَحُفُّ بِهَوْدَجِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ بِالتَّسْبِيحِ وَ التَّحْمِيدِ وَ التَّهْلِيلِ وَ التَّكْبِيرِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْقِيَامَةِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ فَهَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} تَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ فَتَمُرُّ فَاطِمَةُ {{س}} وَ شِيعَتُهَا عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ قَالَ النَّبِيُّ {{صل}} وَ يُلْقَى أَعْدَاؤُهَا وَ أَعْدَاءُ ذُرِّيَّتِهَا فِي جَهَنَّمَ}}؛ ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص ۱۶۶۸.</ref>


== رفتار پیامبر خاتم با حضرت فاطمه ==
== رفتار پیامبر خاتم با حضرت فاطمه ==
خط ۱۰۸: خط ۸۱:
[[اولیای خدا]] از بالاترین درجات [[صفات انسانی]] برخوردار بوده‌اند و هر صفت به صورت کامل در ایشان وجود داشته است. یکی از آن صفات، [[عاطفه]] و [[مهرورزی]] است. شاید کسانی [[تصور]] کنند که [[مهر ورزیدن]] به اعضای [[خانواده]] نوعی [[وابستگی]] است و اولیای خدا که از هرگونه وابستگی به غیر [[خدا]] منزه‌اند، از این علاقه نیز مبرا و نسبت به اعضای خانواده خویش دارای گونه‌ای [[بی‌تفاوتی]] هستند. ولی چنین [[تصوری]]، نادرست و خطاست. چه اینکه در این صورت آن بزرگواران از داشتن یکی از ویژگی‌های مهم [[انسانی]] بی‌بهره هستند. دیگر اینکه گذشتن از اعضای خانواده چون فرزند و [[برادر]] در [[راه خدا]] برای ایشان هیچ مزیتی نیست؛ زیرا از چیزی گذشته‌اند که هیچ علاقه‌ای به آن ندارند.
[[اولیای خدا]] از بالاترین درجات [[صفات انسانی]] برخوردار بوده‌اند و هر صفت به صورت کامل در ایشان وجود داشته است. یکی از آن صفات، [[عاطفه]] و [[مهرورزی]] است. شاید کسانی [[تصور]] کنند که [[مهر ورزیدن]] به اعضای [[خانواده]] نوعی [[وابستگی]] است و اولیای خدا که از هرگونه وابستگی به غیر [[خدا]] منزه‌اند، از این علاقه نیز مبرا و نسبت به اعضای خانواده خویش دارای گونه‌ای [[بی‌تفاوتی]] هستند. ولی چنین [[تصوری]]، نادرست و خطاست. چه اینکه در این صورت آن بزرگواران از داشتن یکی از ویژگی‌های مهم [[انسانی]] بی‌بهره هستند. دیگر اینکه گذشتن از اعضای خانواده چون فرزند و [[برادر]] در [[راه خدا]] برای ایشان هیچ مزیتی نیست؛ زیرا از چیزی گذشته‌اند که هیچ علاقه‌ای به آن ندارند.


اگر بپذیریم که [[پیامبران]] نسبت به [[فرزندان]] خویش عاطفه پدری نداشته‌اند، باید تمام تمجیدی که از [[حضرت ابراهیم]] به خاطر [[ذبح]] فرزندش می‌شود، [[لغو]] و بی‌حساب باشد.
اگر بپذیریم که [[پیامبران]] نسبت به [[فرزندان]] خویش عاطفه پدری نداشته‌اند، باید تمام تمجیدی که از [[حضرت ابراهیم]] به خاطر [[ذبح]] فرزندش می‌شود، [[لغو]] و بی‌حساب باشد. بنابراین، [[اولیاء الهی]] نه تنها دارای عاطفه و مهر بوده‌اند، بلکه عالی‌ترین درجات آن را در وجود خویش داشته‌اند.
 
بنابراین، [[اولیاء الهی]] نه تنها دارای عاطفه و مهر بوده‌اند، بلکه عالی‌ترین درجات آن را در وجود خویش داشته‌اند.


آنچه در این زمینه [[اولیاء]] خدا را از سایر [[مردم]] ممتاز می‌سازد، آن است که عاطفه خویش را محور [[انتخاب]] قرار نمی‌دهند. ایشان در [[مقام]] [[بندگی]] می‌توانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، [[فرزندی]] دلبند یا [[برادری]] [[عزیز]] را در راه خدا تقدیم کنند. آن چنانکه حضرت ابراهیم بر آن می‌شود که با دست خود فرزندش را سر ببرد و [[حضرت]] [[سیدالشهداء]] در کمتر از یک [[روز]] همه عزیزان خود را در پای [[معبود]] قربان می‌کند. آنان می‌توانند کسی از اعضای [[خانواده]] خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند؛ مانند [[حضرت نوح]] {{ع}} که از فرزند [[ناشایست]] خویش چشم پوشید.  
آنچه در این زمینه [[اولیاء]] خدا را از سایر [[مردم]] ممتاز می‌سازد، آن است که عاطفه خویش را محور [[انتخاب]] قرار نمی‌دهند. ایشان در [[مقام]] [[بندگی]] می‌توانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، [[فرزندی]] دلبند یا [[برادری]] [[عزیز]] را در راه خدا تقدیم کنند. آن چنانکه حضرت ابراهیم بر آن می‌شود که با دست خود فرزندش را سر ببرد و [[حضرت]] [[سیدالشهداء]] در کمتر از یک [[روز]] همه عزیزان خود را در پای [[معبود]] قربان می‌کند. آنان می‌توانند کسی از اعضای [[خانواده]] خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند؛ مانند [[حضرت نوح]] {{ع}} که از فرزند [[ناشایست]] خویش چشم پوشید.  
خط ۱۲۴: خط ۹۵:


=== بوسه و [[احترام]] ===
=== بوسه و [[احترام]] ===
[[عایشه]] [[روایت]] می‌کند:
[[عایشه]] [[روایت]] می‌کند: هنگامی که [[فاطمه]] {{س}} داخل می‌شد پدرش برمی‌خاست، او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشاند. همچنین عایشه نقل می‌کند که [[نبی اکرم]] موهای سر فاطمه {{س}} را بسیار می‌بوسید<ref>فیض القدیر (شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر)، زین الدین محمد عبدالرؤوف بن تاج العارفین مناوی، ج۵، ص۱۷۶.</ref>. نیز او می‌گوید: روزی [[پیامبر]] گلوی فاطمه زهرا {{س}} را بوسید، عرض کردم: ای [[رسول خدا]]، کاری کردید که پیشتر انجام نمی‌دادید! حضرت فرمود: ای عایشه، وقتی [[مشتاق]] [[بهشت]] می‌شوم گلوی فاطمه {{س}} را می‌بوسم<ref>صحیح ترمذی، محمد بن عیسی ترمذی، ج۲، ص۳۱۹.</ref>.
هنگامی که [[فاطمه]] {{س}} داخل می‌شد پدرش برمی‌خاست، او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشاند.
همچنین عایشه نقل می‌کند که [[نبی اکرم]] موهای سر فاطمه {{س}} را بسیار می‌بوسید<ref>فیض القدیر (شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر)، زین الدین محمد عبدالرؤوف بن تاج العارفین مناوی، ج۵، ص۱۷۶.</ref>.
نیز او می‌گوید: روزی [[پیامبر]] گلوی فاطمه زهرا {{س}} را بوسید، عرض کردم: ای [[رسول خدا]]، کاری کردید که پیشتر انجام نمی‌دادید!
حضرت فرمود: ای عایشه، وقتی [[مشتاق]] [[بهشت]] می‌شوم گلوی فاطمه {{س}} را می‌بوسم<ref>صحیح ترمذی، محمد بن عیسی ترمذی، ج۲، ص۳۱۹.</ref>.


=== [[سلام]] پیاپی ===
=== [[سلام]] پیاپی ===
خط ۱۳۴: خط ۱۰۱:


=== [[دلسوزی]] بر [[فاطمه]] {{س}} ===
=== [[دلسوزی]] بر [[فاطمه]] {{س}} ===
در [[روایات]] زیادی وارد شده که آن [[حضرت]] با [[مشاهده]] [[سختی]] حال دختر عزیزش، به شدت می‌گریست.
در [[روایات]] زیادی وارد شده که آن حضرت با [[مشاهده]] [[سختی]] حال دختر عزیزش، به شدت می‌گریست. آری، [[پیامبر مکرم اسلام]] عمیق‌ترین [[احساسات]] پدرانه خویش را نثار [[حضرت فاطمه]] {{س}} می‌نمود و این برخوردها ناشی از احساسات و [[عواطف]] محض نبوده است وگرنه می‌بایست با [[دختران]] دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد می‌کرد. از همین رو در می‌یابیم که این شدت علاقه، ناشی از اوج کمال فاطمه {{س}} و [[محبوبیت]] او نزد خداست. در [[حقیقت]] پیامبر در این همه اظهار علاقه، از [[خداوند متعال]] [[متابعت]] می‌کرده است. گویی پیامبر [[وظیفه]] دارد موضع [[قرآن]] را در این زمینه [[تفسیر]] کند و [[مردم]] [[زمان]] خویش را به این موضع‌گیری آشنا نماید.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی]]، ج۱، ص۱۹۹.</ref>
آری، [[پیامبر مکرم اسلام]] عمیق‌ترین [[احساسات]] پدرانه خویش را نثار [[حضرت فاطمه]] {{س}} می‌نمود و این برخوردها ناشی از احساسات و [[عواطف]] محض نبوده است وگرنه می‌بایست با [[دختران]] دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد می‌کرد. از همین رو در می‌یابیم که این شدت علاقه، ناشی از اوج کمال فاطمه {{س}} و [[محبوبیت]] او نزد خداست. در [[حقیقت]] پیامبر در این همه اظهار علاقه، از [[خداوند متعال]] [[متابعت]] می‌کرده است. گویی پیامبر [[وظیفه]] دارد موضع [[قرآن]] را در این زمینه [[تفسیر]] کند و [[مردم]] [[زمان]] خویش را به این موضع‌گیری آشنا نماید.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۹۹.</ref>
 
== فاطمه {{س}} در کنار بستر [[پیامبر اعظم]] {{صل}} ==
آن هنگام که پیامبر خدا آخرین لحظه‌های عمر خویش را سپری می‌کرد، فاطمه {{س}} با دلی غم‌بار و دیدگانی اشک‌بار، گوش [[جان]] به آخرین وصیت‌های [[پیامبر]] سپرد. [[سلیم بن قیس هلالی]]، به نقل از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بستر [[بیماری]] ـ که بر اثر آن از [[دنیا]] رفت ـ افتاده بود. من به حضور ایشان شرف‌یاب شدم و کنار بسترش نشستم. [[حضرت زهرا]] وارد شد. چون [[ضعف]] و [[ناتوانی]] پیامبر خدا را دید، [[بغض]] گلویش را گرفت و [[اشک]] بر گونه‌هایش جاری شد. پیامبر فرمود: دخترم! چرا [[گریه]] می‌کنی؟ عرض کرد: «ای رسول خدا! پس از تو بر خودم و بر فرزندانم از [[بی‌اعتنایی]] [[مردم]] و تضییع حقوقمان بیمناکم». رسول خدا {{صل}} در حالی که چشمان مبارکش از اشک پر شده بود، نازدانه خود را [[دلداری]] داد و فرمود: ای فاطمه! مگر نمی‌دانی ما خاندانی هستیم که [[خداوند]] برای ما [[آخرت]] را بر دنیا ترجیح داده و به [[راستی]]، فنا را بر همه خلقش حتمی کرده است. [[خداوند متعال]]، به [[زمین]] [و [[آفریدگان]] خود] توجه و مرا از میان آنان [[انتخاب]] کرد و به [[پیامبری]] برگزید. سپس برای بار دوم، توجهی به زمین کرد و همسر تو [علی {{ع}}] را برگزید و به من دستور داد تا تو را به [[ازدواج]] وی در آورم و او را به عنوان ولی و [[سرپرست]] و [[وزیر]] [[انتخاب]] کنم و [[وصی]] و [[جانشین]] خود در میان امتم قرار دهم. پس پدر تو، [[بهترین]] [[پیامبران]] و [[رسولان]] [[خداوند]] است و [[همسر]] تو، بهترین [[اوصیا]] و [[جانشینان]] است و تو، نخستین فرد از [[خاندان]] من هستی که به من ملحق می‌شوی. آن‌گاه خداوند برای بار سوم، به [[زمین]] توجه کرد و تو و [[فرزندان]] تو را برگزید. پس تو [[سرور]] [[بانوان]] بهشتی و دو پسرت، حسن و حسین، دو آقای [[جوانان]] [[اهل]] بهشتند و فرزندان تو ـ که همگی [[هدایت‌گر]] و [[هدایت]] شده‌اند ـ تا [[روز رستاخیز]] جانشینان من هستند. جانشینان پس از من، برادرم علی است. سپس حسن و حسین و سپس به نفر از [[فرزندان حسین]] که همگی در [[بهشت]]، در مرتبه من خواهند بود و در بهشت، درجه و منزلی از درجه و [[منزل]] من و جانشینانم و پدرم، ابراهیم به [[خدا]] نزدیک‌تر نیست.
 
دخترم! آیا نمی‌دانی از جمله کرامت‌های [[خداوند متعال]] بر تو آن است که تو را به ازدواج بهترین امتم و بهترین اهل بیتم در آورده، کسی که در [[پذیرش اسلام]] از همه پیش رو‌تر، در [[بردباری]] از همه بالاتر و در [[دانش]] از همه [[برتر]] است<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۳.</ref>.
 
[[دل]] [[غمگین]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} با شنیدن سخنان [[نورانی]] و دلنشین پدر بزرگوارش، تسکین یافت. آن‌گاه [[رسول خدا]] {{صل}} نگاهی به چهره دخترش فاطمه {{س}}، علی {{ع}} و دو فرزند معصومش کرد و خطاب به سلمان فرمود: {{متن حدیث|يَا سَلْمَانُ! أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ «ای سلمان! خدا را [[گواه]] می‌گیرم که من با کسانی که با اینان بجنگند، در [[جنگ]] و ستیزم و با کسانی که با اینان [[دوست]] باشند، در [[صلح]] و [[صفا]] هستم. [[آگاه]] باشید که اینان در بهشت، همراه من هستند».
 
سپس رو به [[امیر مؤمنان]] {{ع}} کرد و فرمود: «ای برادرم! تو به زودی پس از من، تنها و بی‌یاور خواهی ماند و از [[قریش]] و متحدان آنها به تو [[سختی]] خواهد رسید و آنها به تو [[ستم]] خواهند کرد. اگر علیه آنان یارانی یافتی، به کمک موافقانت، با [[مخالفان]] خود [[جنگ]] کن و اگر یارانی نیافتی، [[صبر]] کن و دست نگه دار و با دست خویش، خود را در [[هلاکت]] مینداز. به [[راستی]] که تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی هستی و تو از هارون، [[اسوه]] و الگوی نیکویی خواهی داشت؛ زیرا قومش وی را [[ضعیف]] شمردند و نزدیک بود او را بکشند.
 
پس در برابر ستم قریش و هم‌دستی آنان بر [[ضد]] خود صبر پیشه کن؛ زیرا تو برای من، به منزله هارون برای موسی و [[پیروان]] او هستی و آنان، به منزله گوساله [[سامری]] و پیروان او هستند.
 
[[یا علی]]! همانا [[خداوند متعال]] [با [[مشیت]] خویش]، پراکندگی و [[اختلاف]] را بر این [[امت]] مقدر کرده است و اگر می‌خواست، آنها را چنان بر [[هدایت]] جمع می‌کرد که حتی دو نفر از این امت نیز اختلاف نداشته باشند و در هیچ چیز از امر او [[جدل]] و [[دشمنی]] نکنند و هرگز کسی که بر او بر تری دارد، [[برتری]] صاحب [[فضیلت]] را منکر نشود و اگر [[خداوند]] بخواهد، در نقمت و دگرگونی [[شتاب]] می‌کند تا [[ستمگر]] [[تکذیب]] شود و همه بدانند که مسیر و حرکت [[حق]] به کدام سوست، ولی خداوند، [[دنیا]] را سرای [[اعمال]] [و [[امتحان]]] قرار داد و [[آخرت]] را سرای قرار و [[آرامش]] تا کسانی که [[معصیت]] کرده‌اند، [[مجازات]] شوند و آنان که کارهای [[نیکو]] انجام داده‌اند، [[پاداش]] دریافت کنند»<ref>{{متن حدیث|يَا أَخِي! أَنْتَ سَتَبْقَى بَعْدِي وَ سَتَلْقَى مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَ ظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ قَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ كُفَّ يَدَكَ وَ لَا تُلْقِ بِهَا إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذَا اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ؛ يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ قَضَى الْفُرْقَةَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى}} حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ اثْنَانِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا يُنَازَعَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لَا يَجْحَدَ الْمَفْضُولُ لِذِي الْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَعَجَّلَ النَّقِمَةَ وَ كَانَ مِنْهُ التَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ الظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ الْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنَّهُ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ الْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ دَارَ الْقَرَارِ {{متن قرآن|لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى}}«(و [[بندگان]] را می‌آزماید) تا بدکاران را برای آنچه کرده‌اند [[کیفر]] دهد و آنان را که [[نیکی]] ورزیده‌اند، به نیکی [[پاداش]] بخشد» [[سوره نجم]]، [[آیه]] ۳۱.}}</ref>.
 
وقتی [[مولای متقیان]] علی {{ع}} این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] را شنید، فرمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ}}؛ «[[سپاس]] و [[حمد]] بر [[خداوند]]، به سبب نعمت‌هایش و [[بردباری]] به سبب [[بلاها]] و امتحانش»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۲، ح۲۱؛ شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۷۹.</ref>.
 
گفتار [[پیامبر اسلام]] در آخرین لحظه‌های [[زندگی]] و در حضور [[خاندان]] مطهرش، صریح و گویا و از هر [[شبهه]] و ابهامی به دور و از هر گونه توضیح و تشریحی [[بی‌نیاز]] است. آخرین لحظه‌های [[زندگی پیامبر]] که با [[ارتحال]] ایشان، دفتر [[وحی]] و [[پیامبری]] برای همیشه بسته می‌شد، زمانی مهم و حساس بود. از این‌رو، [[یاران خاص]] و نزدیک آن حضرت، تا پایان عمر [[مبارک]] ایشان، در کنار بسترش بودند تا از آخرین سخنان پیامبر [[رحمت]] بهره برند و آخرین کلمات هدایت‌گرانه خاتم [[رسولان الهی]] را به گوش همه آیندگان برسانند.
 
[[پیامبر]] در آخرین سخنان خود، به حیاتی‌ترین، مهم‌ترین و سازنده‌ترین مسائل [[دینی]] و راه‌های [[هدایت]] [[بشر]] اشاره فرمود و با دختر عزیزش [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[گفت‌وگو]] نشست<ref>[[محمد حسین رحیمیان|رحیمیان، محمد حسین]]، [[اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم (کتاب)|اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم]] ص۳۹.</ref>.
 
== نگرانی‌های پیامبر خاتم {{صل}} نسبت به [[فاطمه زهرا]] {{س}} ==
در [[جنگ موته]] که [[سپاه اسلام]] به [[فرماندهی]] [[جعفر بن ابیطالب]] می‌جنگیدند، [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] سخن می‌گفت که دفعتاً اشکش جاری شد، [[اصحاب]] از علت [[گریه]] سوال کردند، حضرت فرمود: صحنه [[جنگ]] را می‌بینم که جعفر را [[شهید]] کردند.
 
چشم تیزبین [[نبوت]] حوادث را به خوبی رصد می‌کند. پیامبر {{صل}} در روزهای آخر [[عمر]] در بستر [[ارتحال]] افتاده، [[چشم]] [[حقیقت]] بین او آینده‌ای تاریک و پر از [[ظلم و جور]] را در [[حق]] اقربای خود [[مشاهده]] می‌کند. گویا به عینه درمی‌یابد که آن همه سفارش در باب اقربای [[نبی]] را نادیده می‌گیرند و علی و [[زهرا]] را با ناجوانمردانه‌ترین شیوه‌ها آزرده و [[دل]] غمین می‌کنند و پیامبر {{صل}} نه از [[فراق]] زهرا {{س}} بلکه از رنجی که بر زهرا {{س}} می‌رود در روزهای آخر عمر [[اشک]] می‌ریزد.
 
[[مطرف]] می‌گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} برای ما [[خطبه]] خواند و فرمود: ای گروه [[مردم]]! من به زودی [[رحلت]] کنم و به سوی عالم دیگر می‌روم، شما را درباره عترتم به [[نیکی]] سفارش می‌کنم<ref>{{متن حدیث|عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ‌{{صل}} فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي رَاحِلٌ عَنْ قَرِيبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِيبِ أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً}}؛ الإنصاف ص۴۲۰.</ref>.
 
مرحوم مفید از [[ابن عباس]] نقل می‌کند که می‌گفت: وقتی که [[وفات رسول خدا]] فرارسید، گریه می‌کرد آن قدر که اشکش محاسن مبارکش را خیس کرد. وقتی سوال شد یا [[رسول الله]] چه چیزی باعث گریه تو شده است؟ فرمود: گریه می‌کنم برای ذریه‌ام و برخوردهای [[زشتی]] که [[اشرار]] امتم بعد از من با آنها خواهند داشت. گویا [[فاطمه]] دخترم را می‌بینم که بعد از من به او [[ظلم]] شده و ندا می‌کند: ای پدر! هیچ کس از [[امت]] او را کمک نمی‌کند. این مکالمه را فاطمه شنید و گریه کرد. [[پیامبر اکرم]] فرمود: دخترم گریه نکن. فاطمه زهرا {{س}} فرمود: پدرجان گریه نمی‌کنم به خاطر ظلم‌هایی که بعد از تو بر من خواهد رفت! بلکه گریه‌ام برای [[فراق]] و دوری توست یا [[رسول الله]]. [[پیامبر اکرم]] به او فرمود: [[بشارت]] باد تو را ای دختر محمد که به زودی به من ملحق می‌شوی، چونکه تو اول کسی هستی از [[اهل]] بیتم که به من ملحق می‌شوی<ref>{{متن حدیث|عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} الْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ بِنْتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي يَا أَبَتَاهْ فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ {{س}} فَبَكَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لَا تَبْكِيِنَّ يَا بُنَيَّةِ فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِي مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا أَبْشِرِي يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللَّحَاقِ بِي فَإِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي}}؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>.


== [[همراهی]] و رابطه عمیق [[حضرت فاطمه]] {{س}} با [[پیامبر]] {{صل}} ==
[[ابوذر]] گفت: وارد شدم بر [[پیامبر]] {{صل}} در آن [[بیماری]] که از [[دنیا]] رحلت فرمود. پیامبر {{صل}} فرمود: ای [[اباذر]] دخترم [[فاطمه]] را خبر کن بیاید! ابوذر گفت: برخاستم رفتم خدمت فاطمه، گفتم: پدرت تو را فراخوانده است. برخاست وارد شد بر پیامبر، همین که پدرش را دید خود را روی پدر افکند و گریست از [[گریه]] او پیامبر هم به گریه افتاد و او را به سینه چسبانید. سپس فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ‌}} ای فاطمه پدرت به قربانت گریه مکن. {{متن حدیث|فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً}} تو اول کسی هستی که به من ملحق می‌شوی در حالی که به تو [[ستم]] شده و حقت را [[غصب]] نموده‌اند، {{متن حدیث|وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ}} و به زودی بعد از من [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] آشکار و پرده [[دین]] را فرسوده کرده و می‌درند<ref>کفایة الاثر، ص۲۹۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۸۹.</ref>.
حضرت فاطمه {{س}} همواره در کنار پیامبر {{صل}} و همراه او بود و به [[گواهی]] گزارش‌های [[تاریخی]]، رابطه [[عاطفی]] وی با پدرش، به ویژه در پی فقدان [[حضرت خدیجه]] {{س}}، نظیر نداشته است. این رابطه پس از [[ازدواج فاطمه]] {{س}} نیز کم‌رنگ نشد و حتی در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، درباره آن مطالب بیشتری از دوره پیش از [[ازدواج]] نقل شده است. [[دیدار]] حضرت فاطمه {{س}} همواره پیامبر {{صل}} را [[خشنود]] می‌ساخت و ایشان دست و روی دخترش را می‌بوسید<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} هیچ‌گاه [[راضی]] به جدایی و دوری از [[پدر]] نمی‌شد و در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، که بسیار [[اندوهگین]] بود، تنها خبری که او را خشنود ساخت، این بود که نخستین کسی است که پس از پیامبر {{صل}}، به او خواهد پیوست<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۴۲؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰۰.</ref>.
 
پیامبر {{صل}} فرمود: دخترم فاطمه [[سیده زنان]] عالمیان است از اولین و آخرین و او پاره جگر من است و او [[نور]] چشم من است و او میوه [[دل]] من است و او [[روحی]] است که در [[بدن]] من است و او [[حوراء]] [[انسیه]] است که چون در [[محراب]] [[عبادت]] در حضور [[پروردگار]] خود بایستد، نور او [[ملائکه]] [[آسمان‌ها]] را [[روشنایی]] دهد چنانکه نور [[ستارگان]] [[اهل]] [[زمین]] را روشنایی دهد و [[حق تعالی]] به ملائکه خود فرماید: ای ملائکه من نظر کنید به سوی کنیزک من [[فاطمه]]، [[سیده]] [[کنیزان]] من که در حضور من ایستاده و بند بند اعضای او از [[خوف]] من لرزانست و به [[بندگی]] و عبادت به من رو آورده است.


در کتاب‌های [[سیره]] و [[تاریخ]]، درباره همراهی حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و رابطه عمیق ایشان، مطالب فراوانی وجود دارد، به ویژه کتاب‌های [[فضایل]] که [[دانشمندان شیعه]] و [[اهل سنت]] نوشته‌اند و از مهم‌ترین آنهاست: [[دلائل الامامه (کتاب)|دلائل الامامه]]، [[محمد بن جریر بن رستم طبری صغیر|محمد بن جریر طبری امامی]] (م. قرن ۵)؛ [[حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (کتاب)|حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء]]، [[ابونعیم اصفهانی]] (م. ۴۳۰ ق.)؛ [[مناقب اهل البیت (کتاب)|مناقب اهل البیت]] {{عم}}، [[ابن مغازلی]] (م. ۴۸۳ ق.)؛ [[شواهد التنزیل (کتاب)|شواهد التنزیل]]، [[حاکم حسکانی]] (م. ۵۰۶ ق.)؛ [[روضة الواعظین (کتاب)|روضة الواعظین]]، [[محمد بن حسن فتال نیشابوری]] (م. ۵۰۸ ق.)؛ [[بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (کتاب)|بشارة المصطفی لشیعة المرتضی]] {{ع}}، [[محمد بن ابی قاسم طبری]] (م. ۵۲۵ ق.)؛ الثاقب، فی المناقب، [[ابن حمزه طوسی]] (م. ۵۶۰ ق.)؛ [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[موفق بن احمد خوارزمی]] (م. ۵۶۸ ق.)؛ [[الخرائج و الجرائح (کتاب)|الخرائج و الجرائح]]، [[قطب الدین راوندی]] (م. ۵۷۳ ق.)؛ [[مناقب آل ابی طالب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]، [[ابن‌شهرآشوب]] (م. ۵۸۸ ق.)؛ [[ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی‌القربی (کتاب)|ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی‌القربی]]، [[احمد بن عبدالله طبری]] (م. ۶۹۴ ق.)؛ [[تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار (کتاب)|تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار]] {{عم}}، [[عمادالدین حسن بن علی طبری]] (م. قرن ۷).<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۱۹.</ref>
شما را [[گواه]] می‌گیرم که [[شیعیان]] او را از [[آتش]] ایمن گردانیدم. حضرت فرمود: چون فاطمه را دیدم یادم آمد بعد از من [[رفتار]] و [[کردار]] است با او، گویا به چشم خود می‌بینم که او را [[ذلیل]] کرده‌اند و [[هتک حرمت]] او نموده و [[حق]] او را به [[غصب]] از دستش گرفته‌اند و [[ارث]] او را مانع شده‌اند و پهلوی او را شکسته‌اند و طفل او را سقط کرده‌اند و او فریاد می‌کند وا محمداه و جواب نمی‌شنود و [[طلب]] فریادرسی می‌کند و کسی به فریادش نمی‌رسد و پیوسته بعد از من محزون و مهموم و گریان خواهد بود.


=== [[فاطمه]] {{س}} در [[خانه]] [[پدر]] ===
گاهی به یاد می‌آورد [[انقطاع وحی]] را از [[خانه]] خود و گاهی مرا به خاطر می‌آورد و چون شب می‌شود [[وحشت]] می‌کند و مضطرب گردد از اینکه آواز مرا مثل شب‌های گذشته نمی‌شنود که پیوسته او [[تهجد]] و [[تلاوت قرآن]] مرا می‌شنید و خود را ذلیل می‌بیند بعد از آنکه در ایام پدرش [[عزیز]] بود. پس در این هنگام [[خداوند]] ملائکه را انیس و مونس او گرداند و ملائکه او را ندا کنند به ندائی که [[مریم دختر عمران]] را به آن ندا کردند و می‌گویند: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ}} {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref><ref>کفایة الخصام، ص۱۰۰.</ref>.
بنا بر قول مشهور [[شیعه]]، [[حضرت فاطمه]] {{س}} در [[سال پنجم بعثت]] به [[دنیا]] آمد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۵۸.</ref> و از هنگام [[تولد]] تا [[ازدواج]]، در خانه پدر به سر برد. تولد فاطمه {{س}} هم‌زمان با سال‌هایی بود که [[پیامبر]] {{صل}} به اظهار [[دعوت]] خود [[مأمور]] شده و با [[مخالفت]] شدید [[سران قریش]] روبه‌رو گشته بود. [[حضرت خدیجه]] {{س}} و [[حضرت ابوطالب]] در [[سال دهم]] - که فاطمه {{س}} پنج یا شش سال داشت - از دنیا رفتند و حضرت فاطمه {{س}} بی‌مادر و [[رسول خدا]] {{صل}} بی‌یاور شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۲؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.


[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به حضرت فاطمه {{س}} در [[کودکی]] [[محبت]] فراوان می‌کرد و تا او را نمی‌بوسید، به [[خواب]] نمی‌رفت<ref>اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۹۵.</ref>. حتی در سخت‌ترین اوضاع، از دیدن چشم گریان دخترش متأثر می‌شد و از او [[دلجویی]] می‌کرد و هنگامی که فاطمه {{س}} سراغ مادرش را گرفت، [[جبرئیل]] نازل شد و به پیامبر {{صل}} گفت که از زبان [[خداوند]] به او [[سلام]] دهد و جایگاه رفیع [[خدیجه]] {{س}} را در [[بهشت]] به او یادآور شود<ref>طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۱۷۵؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۲۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص۱۶.</ref>.
در همین موقع است که زهرا می‌گوید: پروردگارا! من از [[زندگی]] [[سیر]] شده و از [[مردم]] [[دنیا]] بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خدای توانا او را به من ملحق می‌نماید، زهراء اول کسی است از [[اهل بیت]] من که به من ملحق خواهد شد. [[فاطمه زهراء]] در حالی که محزون، غصه‌دار، مغموم، با [[حق]] [[غصب]] شده و [[شهید]] شده باشد بر من وارد خواهد شد. من در آن موقع می‌گویم: بار خدایا! هر کسی را که به [[فاطمه]] [[ظلم]] کرده باشد [[لعنت]] کن! آن کسی را که حق زهراء را غصب نموده باشد [[عقاب]] و [[عذاب]] کن! آن کسی را که فاطمه را [[ذلیل]] کرده باشد، ذلیل کن! آن کسی را که ضربه به پهلوی فاطمه زد تا بچه خود را سقط نمود او را در [[دوزخ]] [[جاودانه]] کن! [[ملائکه]] می‌گویند: آمین!<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۳.</ref>.


از دلداری‌های حضرت {{س}} به پیامبر {{صل}} و دلجویی از ایشان، به سبب دشواری‌های دعوت نیز، گزارش‌های فراوانی موجود است. روزی [[ابوجهل]] و برخی از [[مشرکان مکه]] پیامبر {{صل}} را [[آزار]] دادند و هنگام [[نماز]]، محتویات شکم (زهدان) شتر را بر او ریختند. [[ابن مسعود]] به فاطمه {{س}} خبر داد و حضرت {{س}}، با اینکه دختر کوچکی بود، به سرعت به [[مسجدالحرام]] رفت، پیامبر {{صل}} را تمیز کرد و ابوجهل و اطرافیان او را به [[سختی]] [[سرزنش]] کرد<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۹-۱۸۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۵.</ref>. ابن هشام نقل کرده است که پس از [[مرگ ابوطالب]]، روزی یکی از [[سفیهان]]، مقداری [[خاک]] بر سر [[پیامبر]] {{صل}} ریخت. [[رسول خدا]] {{صل}} با همان حال به [[خانه]] رفت. یکی از [[دختران]] آن [[حضرت]] {{صل}} ([[فاطمه]] {{س}}) برخاست و در حالی که خاک‌ها را از سر [[پدر]] [[پاک]] می‌کرد، گریست. رسول خدا {{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: «[[خدا]] از پدرت محافظت خواهد کرد»<ref>ر. ک: مرعشی نجفی، سیدشهاب‌الدین، شرح احقاق الحق، ج۲۵، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref>. [[ابن عباس]] [[روایت]] کرده است که [[قریش]] در [[حجر]] - اسماعیل {{ع}} - جمع شدند و به [[لات]]، [[عزی]] و [[منات]] [[سوگند]] یاد کردند که همگی محمد {{صل}} را به [[قتل]] برسانند. فاطمه {{س}} این خبر را شنید و گریست و نزد پدر رفت و [[تصمیم]] آنان را به اطلاع پدر رساند<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۶۸؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: ای [[یونس]] جدم [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: [[ملعون]] است ملعون، کسی که پس از من به دخترم فاطمه {{س}} [[ستم]] کند و حقش غصب کند و او را بکشد و آنگاه فرمود: ای فاطمه مژده باد تو را که تو را نزد [[خدا]] [[مقام]] پسندیده‌ای است که در آن برای [[دوستان]] و شیعیانت [[شفاعت]] کنی و پذیرفته شود، ای فاطمه اگر هر [[پیغمبری]] که خدا مبعوثش کرده و هر فرشته‌ای که خدا مقربش کرده شفاعت کنند درباره هر دشمنت و [[غاصب]] حقت خدایش هرگز او را از دوزخ بیرون نیاورد<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: يَا يُونُسُ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}- مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ يَقْتُلُهَا ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ الْبُشْرَى فَلَكِ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِينَ فِيهِ لِمُحِبِّيكِ وَ شِيعَتِكِ فَتُشَفَّعِينَ يَا فَاطِمَةُ لَوْ أَنَّ كُلَّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كُلَّ مَلَكٍ قَرَّبَهُ شَفَعُوا فِي كُلِّ مُبْغِضٍ لَكِ غَاصِبٍ لَكِ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ النَّارِ أَبَداً}}؛ بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۲۸.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۴۰۹.</ref>


فاطمه {{س}} هشت ساله بود که رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و او، پس از چند [[روز]] همراه با علی {{ع}} و چند تن از [[زنان]]، از [[مکه]] به مدینه عزیمت کرد<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱- ۴۲.</ref>. [[خدای تعالی]] از ایشان یاد کرده است که در همه حال، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، خدا را یاد می‌کردند<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}} «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱؛ فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۱۰؛ حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۴۳۳.</ref>.
== حوادث غیرمترقبه ==
[[عایشه]] [[روایت]] می‌کند: [[رسول خدا]] به [[فاطمه زهرا]] {{س}} فرمود: [[جبرئیل]] به من خبر داد، هیچ [[زن]] [[مسلمانی]] بیش از تو [[مصیبت]] نخواهد دید، پس مبادا صبرت کمتر از آنان باشد<ref>فتح الباری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۹، ص۲۰۱.</ref>.


در مدینه، فاطمه {{س}} حدود یک سال در خانه پدر به سر برد و پس از [[ازدواج]] با [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، در خانه‌ای که با پیامبر {{صل}} فاصله داشت [[زندگی]] کرد، ولی هیچ‌گاه از [[پیامبر]] {{صل}} دور نشد و به جز سفر‌های [[جنگی]]، پیوسته همراه پیامبر {{صل}} بود. حتی از نظر مکانی نیز فقط مدتی کوتاه در منزلی زیست که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} اجاره کرده و کمی دورتر از [[خانه پیامبر]] {{صل}} بود و پس از اندک زمانی، با [[همسر]] خود، به [[خانه]] [[حارثة بن نعمان]] نقل مکان کردند که به خانه پیامبر {{صل}} نزدیک‌تر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲.</ref>.
[[پیامبر]] به [[فاطمه]] {{س}} فرمود: بعد از من همسرت [[گرفتاری‌ها]] و مصائبی می‌بیند.  آن‌گاه مصائبی را که [[امیرالمؤمنین]] بعد از پیامبر خواهد دید به فاطمه {{س}} خبر داد. فاطمه {{س}} عرض کرد: ای رسول خدا آیا از [[خدا]] درخواست نمی‌کنید آن گرفتاری‌ها را از او برگرداند؟


از [[عایشه]] نقل شده است که وقتی [[فاطمه]] {{س}} [[خدمت]] پیامبر {{صل}} می‌رسید، پیامبر {{صل}} برمی‌خاست، دستش را می‌گرفت و او را می‌بوسید و جای خود می‌نشاند<ref>حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۴؛ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۷، ص۱۰۱.</ref>.
پیامبر فرمود: آن را برای علی {{ع}} درخواست کردم. بعد فرمود: علی {{ع}} گرفتار و [[امتحان]] می‌شود و دیگران به وسیله او امتحان می‌شوند. جبرئیل نازل شد و این [[آیه]] را آورد: «[[خداوند]] سخن آن کس را که درباره همسرش با تو [[گفتگو]] کرد و به خدا [[شکوه]] نمود، شنید و خداوند گفتگوی شما را می‌شنود. خداوند شنونده و [[بینا]] است». شکوه فاطمه {{س}} به خاطر علی {{ع}} بود و شکوه از علی {{ع}} یا بر علیه علی {{ع}} نبود<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۴، ص۲۳۰.</ref>.


پس از [[نزول آیه]] ۶۳ [[سوره نور]] - که به موجب آن، [[مسلمانان]] از صدا زدن پیامبر {{صل}} به نام ایشان منع شدند و دستور یافتند از عنوان‌هایی مانند {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ‌}} و {{متن حدیث|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ}} استفاده کنند - [[حضرت فاطمه]] {{س}} نیز پدرش را {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ‌}} خطاب کرد. اما پیامبر {{صل}} به او گفت که این [[آیه]] درباره او و خاندانش نازل نشده، بلکه مخاطب آن، جفاپیشگان و تندخویان هستند که [[رفتاری]] فخرفروشانه و متکبرانه دارند و فاطمه‌{{س}} می‌تواند او را «[[پدر]]» صدا کند که [[پروردگار]] از آن خشنودتر خواهد شد<ref>ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب {{ع}}، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref>.
می‌گویند پیامبر روزی در حال [[مرگ]] چنان گریست که محاسنش از اشک‌تر شد. علت [[گریه]] را از او پرسیدند، فرمود: {{متن حدیث|أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي}}<ref>در مکتب فاطمه {{س}}، علی قائمی، ص۹۹.</ref>؛ «برای [[نسل]] و ذریه‌ام می‌گریم که شروران امتم پس از من با آنها چه خواهند کرد. گویی فاطمه {{س}} را می‌بینم که [[مظلوم]] واقع شده و فریاد یا ابتاه (ای [[پدر]]) او بلند است و کسی از امتم او را [[یاری]] نمی‌کند».


از [[همراهی]] حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} و [[پرستاری]] از ایشان در دوران پر ماجرای [[مدینه]] و [[غزوه‌های پیامبر]] {{صل}}، گزارش‌های فراوانی موجود است. در [[جنگ اُحد]] - که بسیاری از مسلمانان و [[حمزه سیدالشهدا]] به [[شهادت]] رسیدند - فاطمه {{س}} [[خون]] را از صورت پدر شست و زخم‌های آن [[حضرت]] {{صل}} را بست<ref>مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. [[شیخ مفید]]، بعد از نقل این ماجرا، گفته است که وقتی پیامبر {{صل}} از [[احد]] باز می‌گشت، فاطمه {{س}} با ظرفی پر از آب، جلوی خانه، به استقبال پدر رفت و گرد و [[خاک]] راه را از سر و روی او شست<ref>کلینی ج۱، ص۸۹.</ref>.
پیامبر فرمود: اما دخترم فاطمه! او [[سرور زنان]] عالمیان از اولین و آخرین است و او پاره تن من و [[نور]] چشم من و میوه [[قلب]] من و [[روح]] میان دو پهلوی من و [[حوراء انسیه]] است. هرگاه در [[محراب]] در پیشگاه پروردگارش می‌ایستد، نورش برای [[فرشتگان]] [[آسمان]] می‌درخشد، چنانچه [[نور]] [[ستارگان]] برای [[اهل]] [[زمین]] می‌تابد. [[خداوند عزوجل]] به [[فرشتگان]] می‌فرماید: ای فرشتگان من، به کنیزم [[فاطمه]] {{س}}، [[سرور]] کنیزانم بنگرید که در برابر من ایستاده و از [[خوف]] من تار و پودش می‌لرزد و از [[قلب]] و [[جان]] به [[عبادت]] من روی آورده است. [[شاهد]] باشید که شیعیانش را از [[آتش]] [[امان]] دادم. من وقتی او را می‌بینم، آنچه پس از من برای او پیش می‌آید، یادآور می‌شوم؛ مثل اینکه می‌بینم داخل خانه‌اش شده‌اند و حرمتش هتک و حقش [[غصب]] و از ارثش منع شده و پهلویش شکسته و [[کودک]] در رحمش سقط شده و فریاد می‌زند: «یا محمداه» و جواب داده نمی‌شود و کمک می‌خواهد و کسی به دادش نمی‌رسد. بعد از من همواره محزون و غمناک و گریان است. گاهی قطع شدن [[وحی]] از خانه‌اش را به یاد می‌آورد و گاهی جدایی و هجران مرا متذکر می‌شود و در [[تاریکی]] شب از فقدان صدای من که از [[بیداری]] شب با [[قرآن]] می‌شنید، [[وحشت]] می‌کند. سپس خود را که در دوران پدر [[عزیز]] بود، [[خوار]] و [[ذلیل]] می‌بیند و در این هنگام [[خداوند]] او را با فرشتگان مأنوس می‌کند و او را با آنچه به [[مریم دختر عمران]] گفتند، ندا می‌دهند: ای فاطمه! خداوند تو را برگزید و [[پاک]] گردانید و تو را بر [[زنان]] عالم برگزید.


در [[جنگ احزاب]]، [[مشرکان]] با لشکری انبوه به [[مدینه]] رفتند و در صدد بودند کار [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] را یکسره کنند. آنان یک ماه مدینه را محاصره کردند<ref>ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶-۲۰۰.</ref>. کمبود [[خوراک]]، فشار شدیدی به مسلمانان آورد. [[حضرت فاطمه]] {{س}} که از [[گرسنگی]] [[پدر]] با خبر شد، مختصر نانی را که برای خود و کودکانش تهیه کرده بود، برای پدرش در کنار [[خندق]] برد<ref>طبری، احمد بن عبدالله، ذخائرالعقبی، ص۴۷.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} هنگام [[فتح مکه]] نیز همراه پدر بود و چون پیامبر {{صل}} از [[مقاومت]] مشرکان آسوده شد، به [[خیمه]] [[فاطمه]] {{س}} رفت و نزد زنانی که همراهش آورده بود، نرفت. فاطمه {{س}} وسایل [[نظافت]] و [[غسل]] و [[لباس تمیز]] برای پیامبر {{صل}} فراهم نمود و بر تن پدر [[جامه]] پوشاند<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۳۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۴۱، ۳۴۳.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۲۰.</ref>
ای فاطمه، برای پروردگارت دست به [[دعا]] بردار و [[سجده]] کن و با [[رکوع]] کنندگان، رکوع به جا آور. آن‌گاه درد و [[رنج]] او شروع می‌شود و [[بیمار]] می‌گردد و خداوند [[مریم]] دخترعمران را می‌فرستد که از او [[پرستاری]] کند و در [[بیماری]] انیس و مونس او گردد. در این هنگام می‌گوید: پروردگارا من از [[زندگی]] خسته‌ام و از اهل [[دنیا]] ملول و ناراحتم؛ مرا به پدرم ملحق کن. خداوند هم او را به من ملحق می‌کند. او اول کس از اهل من است که به من ملحق می‌گردد و با حال [[حزن]] و [[ناراحتی]] و [[غم]] و با [[حق]] [[غصب]] شده و [[شهید]] بر من وارد می‌شود. آن‌گاه می‌گویم: بار الها! کسی که به او [[ستم]] کرده، [[لعنت]] کن و کسی که حق او را [[غضب]] کرده، [[عقاب]] کن و کسی که او را [[ذلیل]] کرده، ذلیل گردان و کسی که آن چنان به پهلوی او زده که سقط جنین کرده، در [[آتش جهنم]] [[مخلد]] ساز و [[فرشتگان]] به این [[دعاها]] آمین می‌گویند<ref>در آستان فاطمه {{س}} (اما دخترم فاطمهب. ام نرجس ج۲، ص۱۱۵؛ أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ج۲، مجلس ۲۴. </ref>.


=== رفت و آمد پیامبر {{صل}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} ===
به اتفاق علمای خاص و [[عامه]] [[حضرت]] [[صدیقه]] {{س}} در حین [[وفات]] از آزارگران خشمناک بود. از «[[صحیح بخاری]]» و بعضی دیگر از کتب عامه منقول است: {{متن حدیث|ماتت فاطمه و کانت ساخطه علیهما}}؛ «[[فاطمه]] {{س}} وفات کرد در حالی که بر ایشان ([[عمر]] و [[ابوبکر]]) خشمناک بود»<ref>صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۵، ص۱۷۷.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به مناسبت‌های گوناگون، هنگام رفتن به [[سفر]] یا [[جنگ]] و برگشت از سفر، به خانه فاطمه {{س}} می‌رفت و جویای احوال ایشان می‌شد<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} هنگامی که از جنگ باز می‌گشت، در [[مسجد]] دو رکعت [[نماز]] می‌خواند و پیش از [[ملاقات]] همسرانش، به [[دیدار]] فاطمه {{س}} می‌رفت. در [[روایات]] آمده است که فاطمه {{س}} نیز به استقبال ایشان می‌رفت و بر چهره و چشمان رسول خدا {{صل}} بوسه می‌زد<ref>متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱، ص۳۰۴.</ref>. بعد از [[نزول]] [[آیه تطهیر]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> نیز پیامبر اکرم {{صل}}، به مدت شش یا نُه ماه، وقتی برای [[نماز صبح]]، عازم مسجد می‌شد، مقابل خانه فاطمه {{س}} می‌رفت و آیه تطهیر را [[تلاوت]] می‌نمود و [[اهل]] [[خانه]] را با عنوان [[خاندان محمد]] {{صل}} ندا می‌داد و آنان را به [[نماز]] فرامی خواند و از [[عصمت]] و [[پیراستگی]] ایشان از [[آلودگی]] یاد می‌کرد<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۱؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.


برخی از دیدار‌های [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[فاطمه]] {{س}} در خانه او، اهمیت ویژه‌ای یافته و در گزارش‌های [[تاریخی]] منعکس شده است، مانند زمانی که با برخی از [[اصحاب]] برای [[عیادت]] حسن و حسین {{عم}} به [[خانه فاطمه]] {{س}} رفت و به علی {{ع}} پیشنهاد کرد که برای بهبود آنان [[نذر]] کند. علی {{ع}} و فاطمه {{س}} و [[فضه]]، [[خادم]] آنان، نذر کردند که سه [[روز]] (بنا بر قولی دیگر، یک روز) [[روزه]] بگیرند. پس از بهبود آنان، همگی روزه گرفتند، اما هنگام [[افطار]]، غذای خود را به [[نیازمندان]] بخشیدند و در پی همین ماجرا، [[سوره]] {{متن قرآن|هَلْ أَتَى}} نازل شد<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۰۴-۴۰۸؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۱۹۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱۰، ص۲۰۹-۲۱۰.</ref>.
حضرت در دعایی فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا}}<ref>صحیفة الزهراء {{س}}، محمد جواد قیومی اصفهانی، ص۱۷۶.</ref>؛ «پروردگارا! این دو نفر به حق دختر پیامبرت ستم کرده‌اند، پس غضب خود را بر آنان شدت بخش».


[[حضرت فاطمه]] {{س}} و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[دوست]] داشتند [[پیامبر]] {{صل}} برای صرف [[غذا]] در [[منزل]] آنان حضور داشته باشد. [[احمد بن حنبل]] نقل کرده است که علی {{ع}} مهمان داشت و حضرت فاطمه {{س}} گفت بهتر است پیامبر {{صل}} هم با آنان غذا بخورد<ref>ج۵، ص۲۲۰.</ref>. در روایتی آمده است یک روز در خانه امیرمؤمنان {{ع}}، چیزی برای خوردن نبود و در همان روز پیامبر {{صل}} به همراه تعدادی از اصحابش مهمان وی شد. چون به خانه او رفت، حضرت فاطمه {{س}} با غذایی آماده از آنان [[پذیرایی]] کرد و از این رو، پیامبر {{صل}} او را به [[حضرت مریم]] {{س}} - که [[مائده]] آسمانی برایش می‌آمد – [[تشبیه]] کرد<ref>فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۳-۸۵.</ref>.
پس از [[رحلت پیامبر]] دیری نگذشت که [[اخبار]] [[رسول الله]] در [[حق اهل بیت]] تحقق یافت. اما {{متن قرآن|وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}}<ref>«و آنان که ستم ورزیده‌اند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.</ref>.


دیدارهای حضرت فاطمه {{س}} با پیامبر اکرم {{صل}}، آثار [[معنوی]] و نکات [[آموزشی]] نیز داشت که در [[روایات]] ثبت شده است. از آن جمله، [[تسبیح حضرت]] زهرا {{س}} است. بنا بر روایات، فاطمه {{س}} از پیامبر {{صل}}، خادم خواست و پیامبر {{صل}} به جای آن، تسبیحی به او آموخت<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. همچنین از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده است که روزی [[فاطمه]] {{س}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و از وضع کار خود [[شکایت]] کرد. رسول خدا {{صل}} قطعه پوستی به او داد و فرمود: «هر چه را که در آن نوشته شده است، یاد بگیر؛ هرکس به [[خدا]] و [[روز جزا]] [[ایمان]] دارد، همسایه‌اش را نیازارد؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، مهمانش را [[اکرام]] کند؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، سخن خیری بگوید یا [[سکوت]] [[اختیار]] کند [سخنی که خیری ندارد، بر زبان جاری نسازد]»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ۶۱-۶۲.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[حضرت فاطمه]] {{س}} هنگام حضور شخصی [[نابینا]]، خود را پوشاند و وقتی [[پیامبر]] {{صل}} دلیل این کار را پرسید، [[حضرت]] {{س}} پاسخ داد: «اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم، و او بو را نیز [[حس]] می‌کند». پیامبر {{صل}} فرمود: «[[شهادت]] می‌دهم که تو پاره‌ای از وجود من هستی»<ref>راوندی، سید فضل الله بن علی، النوادر، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۲۳.</ref>
[[امیرالمؤمنین]] از رسول الله [[روایت]] می‌کند که فرمود: در [[روز قیامت]] [[سر امام حسین]] {{ع}} در حالی که آغشته به [[خون]] است، برای [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} ممثل می‌شود. فاطمه {{س}} چون این را می‌بیند فریاد می‌زند: {{متن حدیث|یا ولداه، یا ثمرة فؤداه!}} از [[صیحه]] او فرشتگان مدهوش می‌شوند و [[اهل]] [[قیامت]] ندا می‌کنند: ای فاطمه! [[خدا]] بکشد کشنده فرزندت را؛ در آن وقت [[خدای تعالی]] می‌فرماید: هر کس این [[ظلم]] را بر حسین {{ع}} و [[فرزندان]] او کرده است او را عذابی بنمایم که احدی را چنین عذابی نکرده باشم! در آن وقت [[فاطمه]] {{س}} بر شتری سوار می‌شود که از ناقه‌های [[بهشت]] است و صفت او چنین است: «پهلوهای آن به وسیله حریرهای بهشتی [[زینت]] شده، صورت آن [[زیبا]]، چشمانش شهلا و میشی، سرش از طلا، گردنش از [[مشک]] و عنبر، مهارش از زبرجد سبز، جهازش از مروارید که با جواهر زینت شده باشد خواهد بود! بر پشت آن [[ناقه]] هودجی [[نصب]] شده که پرده‌اش از [[نور خدا]]، وسط آن پر از [[رحمت]] [[پروردگار]]، بلندی مهار آن به قدر یک فرسخ از فرسخ‌های [[دنیا]] خواهد بود. تعداد هفتاد هزار [[ملک]] اطراف هودج آن بانو را احاطه خواهند کرد که به [[تسبیح]] و [[تهلیل]] و [[تکبیر]] [[حضرت]] پروردگار مشغول خواهند بود. سپس منادی از طرف خدای رؤف ندا می‌کند: ای [[اهل]] [[قیامت]]! چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر [[حضرت محمد]] {{صل}} از [[صراط]] عبور نماید. آنگاه پس از آن بانوی معظمه، [[شیعیان]] و دوستانش مانند برق جهنده از صراط می‌گذرند.


=== [[همراهی]] فاطمه {{س}} با پیامبر {{صل}} در آخرین روزها ===
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: [[دشمنان]] آن حضرت و دشمنان [[ذریه]] او به [[دوزخ]] افکنده می‌شوند»<ref>{{متن حدیث|مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ وَاضِحَةَ الْخَدَّيْنِ شَهْلَاءَ الْعَيْنَيْنِ رَأْسُهَا مِنَ الذَّهَبِ الْمُصَفَّى وَ أَعْنَاقُهَا مِنَ الْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ خِطَامُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ رَحَائِلُهَا دُرٌّ مُفَضَّضٌ بِالْجَوْهَرِ عَلَى النَّاقَةِ هَوْدَجٌ غِشَاؤُهَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حَشْوُهَا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ خِطَامُهَا فَرْسَخٌ مِنْ فَرَاسِخِ الدُّنْيَا يَحُفُّ بِهَوْدَجِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ بِالتَّسْبِيحِ وَ التَّحْمِيدِ وَ التَّهْلِيلِ وَ التَّكْبِيرِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْقِيَامَةِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ فَهَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} تَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ فَتَمُرُّ فَاطِمَةُ {{س}} وَ شِيعَتُهَا عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ قَالَ النَّبِيُّ {{صل}} وَ يُلْقَى أَعْدَاؤُهَا وَ أَعْدَاءُ ذُرِّيَّتِهَا فِي جَهَنَّمَ}}؛ ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۶۶۸.</ref>
بنا بر [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]]، حضرت فاطمه {{س}} در آخرین روزها و ساعات [[عمر پیامبر]] {{صل}}، از جمله همراهان آن حضرت {{صل}} بود. پیامبر {{صل}} در [[خانه]] [[ام سلمه]] در بستر [[بیماری]] بود که حضرت فاطمه {{س}} را به بالینش فراخواند و او را از پایان [[عمر]] خویش [[آگاه]] ساخت<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۷۳۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۷۴.</ref>. حضرت فاطمه {{س}} از [[ترس]] فقدان [[پدر]] به شدت [[اندوهگین]] بود. در گزارشی آمده است که [[امیرمؤمنان]] سر پیامبر {{صل}} را در آغوش داشت که آن حضرت {{صل}} به اغما رفت و فاطمه {{س}} به صورت ایشان نگریست و [[گریه]] کرد و [[شعر]] معروف [[ابوطالب]] را خواند: «سفیدرویی که ابرها به [[برکت]] روی او می‌بارند، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و بیوه‌زنان». در همین هنگام پیامبر {{صل}} [[چشم]] گشود و با صدایی [[ضعیف]] فرمود که [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]] را بخواند. [[فاطمه]] {{س}} فقط زمانی از [[گریستن]] باز ایستاد که [[پیامبر]] {{صل}} آهسته به او چیزی گفت و خوشحالش کرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>. بعدها وقتی از [[حضرت فاطمه]] {{س}} درباره آن [[سخن پیامبر]] {{صل}} پرسیدند، پاسخ داد: «پیامبر گفت که من نخستین کسی هستم که به ایشان می‌پیوندم»<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۴۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۷؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[غلام حسن محرمی|محرمی، غلام حسن]]، [[فاطمه همراه پیامبر (مقاله)| مقاله «فاطمه همراه پیامبر»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۲۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۳۲۶

ویرایش