قثم بن عباس قرشی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا'
جز (جایگزینی متن - 'سواره نظام' به 'سوارهنظام') |
|||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
== [[نامه]] دوم امام علی به قثم == | == [[نامه]] دوم امام علی به قثم == | ||
در سال ۳۹ ه [[عمرو عاص]]، معاویه را به فرستادن [[نماینده]] و [[تعیین]] سرپرست حجاج در مراسم حج [[ترغیب]] کرد. معاویه [[یزید بن شجره رهاوی]]" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای [[تبلیغ]] دیدگاه [[سیاسی]] خویش و شوراندن [[مردم]] علیه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[مکه]] فرستاد. این [[تصمیم]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] کاملاً مخفیانه بود. [[امام علی]] {{ع}} از [[توطئه]] معاویه [[آگاه]] شد و خطاب به [[قثم بن عباس]]، [[استاندار]] مکه، چنین نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، از [[بنده | در سال ۳۹ ه [[عمرو عاص]]، معاویه را به فرستادن [[نماینده]] و [[تعیین]] سرپرست حجاج در مراسم حج [[ترغیب]] کرد. معاویه [[یزید بن شجره رهاوی]]" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای [[تبلیغ]] دیدگاه [[سیاسی]] خویش و شوراندن [[مردم]] علیه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[مکه]] فرستاد. این [[تصمیم]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] کاملاً مخفیانه بود. [[امام علی]] {{ع}} از [[توطئه]] معاویه [[آگاه]] شد و خطاب به [[قثم بن عباس]]، [[استاندار]] مکه، چنین نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، از [[بنده خدا]] [[علی]] [[امیرمؤمنان]] به قثم بن عباس؛ [[سلام]] بر تو؛ اما بعد؛ بعد از [[حمد]] [[الهی]]، [[مأمور]] اطلاعاتی من از [[مغرب]] "[[شام]]" گزارش داده است که مردمی از شام به [[دستور]] معاویه به سوی [[حج]] [[مأموریت]] یافتهاند. مردمانی کوردل، کر و [[نابینا]]؛ کسانی که [[حق]] را با [[باطل]] میآمیزند و در [[نافرمانی خدا]]، از مخلوق [[پیروی]] میکنند. به بهانه [[دین]]، شیر [[دنیا]] را میدوشند و دنیای حاضر را به جای [[آخرت]] [[نیکوکاران]] [[پرهیزگار]] میخرند؛ و هرگز به خیر و [[نیکی]] نرسد مگر [[نیکوکار]] و هرگز [[کیفر]] [[بدی]] نبیند مگر [[بدکردار]]. عدهای از [[مؤمنان]] و صاحبان [[فضل]] و [[استقامت]] را، به [[فرماندهی]] [[مرد]]پرهیزگار "[[معقل]]" فرزند [[قیس]] ریاحی به سوی شما فرستادم و به ایشان امر کردم که "[[لشکر]] [[معاویه]]" را از [[سرزمین]] [[حجاز]] [[اخراج]] کنند. پس در [[حفظ حکومت]] [[مکه]] و [[نظام]] و [[آرامش]] آن چون شخصی دوراندیش، [[پایدار]]، [[دلسوز]] و [[خردمند]] که پیرو [[سلطان]] و [[فرمانبردار]] "[[امام]] و پیشوایش" است، [[استوار]] باش؛ و نباید کاری کنی که بعدا به عذرخواهی بینجامد. هنگام خوشیها، زیاد شادمان نشوی و در [[سختیها]] هراسان نباشی؛ و نرسد به من خبری از [[تنبلی]] و [[سستی]] تو که بعد از آن عذرخواهی کنی؛ و خود و اطرافیان و [[فرمانبرداران]] خویش را برای [[صبر]] در مقابل سختیها و [[مشکلات]] و پیشامدها آماده کن<ref>{{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ اَلدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اَللَّبِيبِ وَ اَلنَّافِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ اَلنَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ اَلْبَأْسَاءِ فَشِلاً}}؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹.</ref>. | ||
همزمان با رسیدن [[نامه]] [[امام علی]] {{ع}}به دست [[قثم]]، وی [[مردم]] را به [[مسجد]] فرا خواند و بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود]] بر [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، ایشان را از آمدن [[سپاه شام]] و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای [[جهاد]] و [[دفاع]] [[آمادگی]] دارند یا نه؟ حاضران [[سکوت]] [[اختیار]] کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشهاید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "[[شیبه بن عثمان عبدی]]" به او گفت: "ای [[امیر]]! ما در [[بیعت]] و تعهدمان [[ثابت قدم]] و وفاداریم و آنچه [[دستور]] فرمایید، انجام میدهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>. | همزمان با رسیدن [[نامه]] [[امام علی]] {{ع}}به دست [[قثم]]، وی [[مردم]] را به [[مسجد]] فرا خواند و بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود]] بر [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، ایشان را از آمدن [[سپاه شام]] و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای [[جهاد]] و [[دفاع]] [[آمادگی]] دارند یا نه؟ حاضران [[سکوت]] [[اختیار]] کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشهاید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "[[شیبه بن عثمان عبدی]]" به او گفت: "ای [[امیر]]! ما در [[بیعت]] و تعهدمان [[ثابت قدم]] و وفاداریم و آنچه [[دستور]] فرمایید، انجام میدهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>. |