پرش به محتوا

بحث:دجال: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه'
جز (جایگزینی متن - 'باقی' به 'باقی')
جز (جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه')
 
خط ۱۴: خط ۱۴:


==دجال در فرهنگنامه آخرالزمان==
==دجال در فرهنگنامه آخرالزمان==
*دجال از نظر لغت از ماده "دجل" به معنای [[دروغگو]] و بسیار حیله‌گر است. [[روایات]] وارد شده درباره دجال بسیار مختلف است. برخی از [[روایات]] دجال را شخصی معین توصیف می‌‌کند که در زمانی مشخص [[خروج]] می‌‌کند و به [[گمراه کردن]] خلق دست می‌‌زند، اما برخی [[روایات]] دجال را متعدد می‌‌داند و او را منحصر به یک فرد نمی‌داند. بنابراین برخی از علمای [[حدیث]] دجال را نامی برای افرادی [[گمراه]] و [[دروغگو]] دانسته‌اند که در میان [[مردم]] به [[دروغ]] پراکنی و ادعاهای [[باطل]] دست می‌‌زنند و موجبات [[گمراهی]] [[مردم]] را ایجاد می‌‌کنند. این نظریه را [[حدیثی]] تأیید می‌‌کند زیرا در آن نام اصلی دجال را چیز دیگری می‌‌داند. البته هیچ بعید نیست، علاوه بر این که شخصی معین دجال باشد، افراد دیگری نیز با این صفت و به این روش ظاهر شوند. در [[روایات]] وارد شده درباره دجال ما [[شاهد]] توصیفاتی هستیم که بسیار عجیب و [[غریب]] به نظر می‌‌رسند؛ ما می‌‌دانیم که بسیاری از پدیده‌های امروزی تا حدود ۵۰ سال پیش ناممکن تلقی می‌‌شد و اگر کسی در قدیم ادعای چنین کاری را می‌‌کرد، شبیه به [[معجزه]] بود. اکنون با توجه به این که ما دقیقاً نمی‌دانیم که چه زمانی دجال [[خروج]] می‌‌نماید، پس رد کردن این [[احادیث]] به صرف این که با [[دانش]] امروزی سازگار نیست، صحیح نمی‌باشد؛ زیرا ممکن است در [[آینده]] امری عادی و توجیه‌پذیر شود. [[پیشوایان]] [[اسلام]] درباره دجال از [[صدر اسلام]]، [[مسلمانان]] را بر حذر داشته‌اند، حتی در امت‌های پیشین نیز در مورد او زینهار داده شده است. در [[انجیل]] درباره دجال آمده: "[[دروغ‌گو]] کیست؟ جز آن‌که [[مسیح]] بودن [[عیسی]] را [[انکار]] کند؟ آن دجال است که [[پدر]] و پسر را [[انکار]] می‌‌کند"<ref>موعودنامه: ص ۳۱۹ و رساله یوحنا: باب ۲، آیه ۲۲.</ref>. در [[روایات]] [[فتنه دجال]] فتنه‌ای عالم‌گیر توصیف شده که دامن بسیاری از [[علما]] را نیز خواهد گرفت. او در تمام [[عالم به]] [[فتنه‌انگیزی]] برمی‌خیزد و در همه جا خواهد رفت به جز [[شهر]] [[مکه]] و [[مدینه]] و [[مسجد]] اقصی و [[مسجد]] طور سینا. دجال در میان [[مردم]] ادعای خدایی می‌‌کند و دست به کارهای سحرگونه و [[خارق‌العاده]] می‌‌زند و چون [[فرعون]] در میان [[مردم]] ندای {{متن قرآن|أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی}}<ref>«من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> سر می‌‌دهد. در [[روایات]] مختلفی آمده که در [[امت]] [[رسول خدا]]{{صل}} دقیقاً همان وقایعی اتفاق خواهد افتاد که در امت‌های پیشین اتفاق افتاده است. یکی از آنها ادعای خدایی [[فرعون]] است و گروه زیادی که از او [[پیروی]] کردند<ref>به تفاسیر ذیل آیه {{متن قرآن|لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ}}</ref>.<ref>«که شما از حالی به حالی دیگرگون می‌شوید» سوره انشقاق، آیه ۱۹.</ref>. [[کارهای خارق‌العاده]] دجال نیز خود [[امتحان]] بزرگی برای [[مردم]] است و گروه زیادی به خاطر این [[کارها]] به خدایی او [[ایمان]] می‌‌آورند. البته کارهای عجیب او [[دلیل]] بر خدایی او نیست، زیرا پر واضح است که [[خدا]] نه دیده می‌‌شود و نه راه می‌‌رود و دیده شدن او [[بهترین]] [[دلیل]] بر عدم خدایی اوست. او در زمانی می‌‌آید که [[قحطی]] شدیدی [[حاکم]] است و بسیاری به خاطر [[آب]] و [[غذا]] به او می‌‌پیوندند. او کارهایی [[شبیه]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} انجام می‌دهد. کور مادرزاد را [[بینا]] می‌کند و مریض برص‌دار را سالم می‌‌کند و مرده را زنده می‌‌کند. اما اینها تماماً [[دروغ]] و [[ظاهرسازی]] است و مانند [[سحر]] [[مردم]] [[خیال]] می‌‌کنند که او [[معجزه]] انجام می‌‌دهد، مانند ساحران [[فرعون]]. او [[چهل]] سال [[حکومت]] می‌‌کند و در نهایت به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}} کشته می‌‌شود و [[پیروان]] او در [[جنگی]] سخت به دست [[لشکریان]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} در طی [[چهل]] روز کشته خواهند شد. البته در روایاتی نیز کشته شدن دجال را به دست [[حضرت مهدی]]{{ع}} تعیین می‌‌نماید، که ممکن است دجال‌های دیگری منظور باشد یا این که دجال را زنده می‌‌کند و دوباره او را به [[قتل]] می‌‌رساند، زیرا در [[احادیث]] [[رجعت]] آمده است که [[کفار]] چندین بار زنده می‌‌شوند و به دست مؤمنی برای تک تک جنایت‌هایشان مجازات می‌‌شوند تا هر مؤمنی قصاص خود را انجام داده باشد.  
*دجال از نظر لغت از ماده "دجل" به معنای [[دروغگو]] و بسیار حیله‌گر است. [[روایات]] وارد شده درباره دجال بسیار مختلف است. برخی از [[روایات]] دجال را شخصی معین توصیف می‌‌کند که در زمانی مشخص [[خروج]] می‌‌کند و به [[گمراه کردن]] خلق دست می‌‌زند، اما برخی [[روایات]] دجال را متعدد می‌‌داند و او را منحصر به یک فرد نمی‌داند. بنابراین برخی از علمای [[حدیث]] دجال را نامی برای افرادی [[گمراه]] و [[دروغگو]] دانسته‌اند که در میان [[مردم]] به [[دروغ]] پراکنی و ادعاهای [[باطل]] دست می‌‌زنند و موجبات [[گمراهی]] [[مردم]] را ایجاد می‌‌کنند. این نظریه را [[حدیثی]] تأیید می‌‌کند زیرا در آن نام اصلی دجال را چیز دیگری می‌‌داند. البته هیچ بعید نیست، علاوه بر این که شخصی معین دجال باشد، افراد دیگری نیز با این صفت و به این روش ظاهر شوند. در [[روایات]] وارد شده درباره دجال ما [[شاهد]] توصیفاتی هستیم که بسیار عجیب و [[غریب]] به نظر می‌‌رسند؛ ما می‌‌دانیم که بسیاری از پدیده‌های امروزی تا حدود ۵۰ سال پیش ناممکن تلقی می‌‌شد و اگر کسی در قدیم ادعای چنین کاری را می‌‌کرد، شبیه به [[معجزه]] بود. اکنون با توجه به این که ما دقیقاً نمی‌دانیم که چه زمانی دجال [[خروج]] می‌‌نماید، پس رد کردن این [[احادیث]] به صرف این که با [[دانش]] امروزی سازگار نیست، صحیح نمی‌باشد؛ زیرا ممکن است در [[آینده]] امری عادی و توجیه‌پذیر شود. [[پیشوایان]] [[اسلام]] درباره دجال از [[صدر اسلام]]، [[مسلمانان]] را بر حذر داشته‌اند، حتی در امت‌های پیشین نیز در مورد او زینهار داده شده است. در [[انجیل]] درباره دجال آمده: "[[دروغ‌گو]] کیست؟ جز آن‌که [[مسیح]] بودن [[عیسی]] را [[انکار]] کند؟ آن دجال است که [[پدر]] و پسر را [[انکار]] می‌‌کند"<ref>موعودنامه: ص ۳۱۹ و رساله یوحنا: باب ۲، آیه ۲۲.</ref>. در [[روایات]] [[فتنه دجال]] فتنه‌ای عالم‌گیر توصیف شده که دامن بسیاری از [[علما]] را نیز خواهد گرفت. او در تمام [[عالم به]] [[فتنه‌انگیزی]] برمی‌خیزد و در همه جا خواهد رفت به جز [[شهر مکه]] و [[مدینه]] و [[مسجد]] اقصی و [[مسجد]] طور سینا. دجال در میان [[مردم]] ادعای خدایی می‌‌کند و دست به کارهای سحرگونه و [[خارق‌العاده]] می‌‌زند و چون [[فرعون]] در میان [[مردم]] ندای {{متن قرآن|أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی}}<ref>«من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> سر می‌‌دهد. در [[روایات]] مختلفی آمده که در [[امت]] [[رسول خدا]]{{صل}} دقیقاً همان وقایعی اتفاق خواهد افتاد که در امت‌های پیشین اتفاق افتاده است. یکی از آنها ادعای خدایی [[فرعون]] است و گروه زیادی که از او [[پیروی]] کردند<ref>به تفاسیر ذیل آیه {{متن قرآن|لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ}}</ref>.<ref>«که شما از حالی به حالی دیگرگون می‌شوید» سوره انشقاق، آیه ۱۹.</ref>. [[کارهای خارق‌العاده]] دجال نیز خود [[امتحان]] بزرگی برای [[مردم]] است و گروه زیادی به خاطر این [[کارها]] به خدایی او [[ایمان]] می‌‌آورند. البته کارهای عجیب او [[دلیل]] بر خدایی او نیست، زیرا پر واضح است که [[خدا]] نه دیده می‌‌شود و نه راه می‌‌رود و دیده شدن او [[بهترین]] [[دلیل]] بر عدم خدایی اوست. او در زمانی می‌‌آید که [[قحطی]] شدیدی [[حاکم]] است و بسیاری به خاطر [[آب]] و [[غذا]] به او می‌‌پیوندند. او کارهایی [[شبیه]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} انجام می‌دهد. کور مادرزاد را [[بینا]] می‌کند و مریض برص‌دار را سالم می‌‌کند و مرده را زنده می‌‌کند. اما اینها تماماً [[دروغ]] و [[ظاهرسازی]] است و مانند [[سحر]] [[مردم]] [[خیال]] می‌‌کنند که او [[معجزه]] انجام می‌‌دهد، مانند ساحران [[فرعون]]. او [[چهل]] سال [[حکومت]] می‌‌کند و در نهایت به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}} کشته می‌‌شود و [[پیروان]] او در [[جنگی]] سخت به دست [[لشکریان]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} در طی [[چهل]] روز کشته خواهند شد. البته در روایاتی نیز کشته شدن دجال را به دست [[حضرت مهدی]]{{ع}} تعیین می‌‌نماید، که ممکن است دجال‌های دیگری منظور باشد یا این که دجال را زنده می‌‌کند و دوباره او را به [[قتل]] می‌‌رساند، زیرا در [[احادیث]] [[رجعت]] آمده است که [[کفار]] چندین بار زنده می‌‌شوند و به دست مؤمنی برای تک تک جنایت‌هایشان مجازات می‌‌شوند تا هر مؤمنی قصاص خود را انجام داده باشد.  
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال بانگ می‌‌زند: "من [[پروردگار]] بلند مرتبه شما هستم". هر که او را [[تصدیق]] کند، در [[فتنه]] افتاده است و هر کسی که او را [[دروغگو]] بداند و بگوید که خدای من "[[الله]]" است و بر او [[توکل]] کند و به سوی او بازگشت کند، گزندی نخواهد دید<ref>یأتی ص ۲۱۹.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[فتنه دجال]] چنان [[فتنه]] بزرگی است که تمام [[پیامبران]] گذشته نیز [[امت]] خود را از آن بر حذر داشته‌اند؛ من نیز شما را از آن [[فتنه]] می‌‌ترسانم، آن گونه که هیچ [[پیامبری]] [[امت]] خود را چنین زینهار نداده است. بدانید او یک چشم است و [[خدا]] یک چشم نمی‌باشد<ref>زیرا دجال ادعای خدایی می‌کند و حضرت در این حدیث استدلال می‌‌کند که خدا یک چشم نیست و دجال دروغگو است.</ref>. در پیشانی او نوشته شده است که او [[کافر]] است و این نوشته را هر مؤمنی می‌‌تواند بخواند<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۵.</ref>. در روایتی دیگر فرمود: اگر زمانی که دجال ظاهر می‌‌شود من در بین شما بودم، خودم با او [[مخاصمه]] خواهم کرد و اگر من در بین شما نبودم، هر کسی باید خودش با او به مقابله بپردازد و [[خداوند]] را [[پشتیبان]] هر مسلمانی می‌‌دانم. بدانید که دجال مردی است با موهای کوتاه، یک چشم او برق می‌‌زند. هر کس او را دید، [[آیات]] ابتدایی [[سوره کهف]] را بخواند. او از میان [[شام]] و [[عراق]] [[خروج]] می‌‌نماید و [[چپ و راست]] را پر از [[فساد]] می‌‌کند، پس ای [[بندگان خدا]]، [[استوار]] باشید. [[اصحاب]] پرسیدند: ای [[رسول خدا]] او چقدر در [[زمین]] خواهد ماند؟ [[حضرت]] پاسخ داد: او [[چهل]] روز باقی می‌‌ماند، که یکی از آن [[چهل]] روز به اندازه یک سال است و یکی از آن روزها به اندازه یک [[ماه]] و یک روز نیز به اندازه یک هفته است و بقیه روزها عادی است... دجال نزد [[مردم]] آمده و آنان را [[دعوت]] می‌‌نماید، [[مردم]] نیز [[دعوت]] او را [[اجابت]] می‌‌نمایند. او به [[آسمان]] [[دستور]] می‌‌دهد و آسمان بارش می‌‌کند و به [[زمین]] [[دستور]] می‌‌دهد، [[زمین]] گیاه می‌‌رویاند و برگ درخت‌ها پربارتر و گوسفندان فربه‌تر و پرشیرتر از قبل می‌‌شوند. بار دیگر دجال [[مردم]] را به سوی خویش [[دعوت]] می‌‌کند، اما این بار [[مردم]] [[دعوت]] او را نمی‌پذیرند. فردا صبح وقتی [[مردم]] برمی‌خیزند، می‌‌بینند که [[خشکسالی]] بر آنان افتاده و اموالشان نابود شده است. دجال به خرابه‌ای می‌‌رود و به آن [[زمین]] [[دستور]] می‌‌دهد که گنجی را که در خود [[پنهان]] داری برای من خارج کن. سپس گنجی از آن خرابه بیرون می‌‌آید و مانند زنبورانی که از پس ملکه خود روان هستند، از پی دجال به راه می‌‌افتند. دجال [[جوانی]] را دستگیر می‌‌کند و او را دو نیم می‌‌کند، سپس او را صدا می‌‌زند و آن [[جوان]] شادمان و با صورتی درخشان به سوی او می‌‌آید. در این هنگام [[خداوند]] [[عیسی بن مریم]]{{ع}} را فرو می‌‌فرستد و او در کنار مناره سفیدی که در قسمت دروازه شرقی [[دمشق]] است فرود می‌‌آید؛ دو حله در بر دارد و کف دست‌های او بر شانه دو [[ملک]] است...<ref>همان.</ref>.
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال بانگ می‌‌زند: "من [[پروردگار]] بلند مرتبه شما هستم". هر که او را [[تصدیق]] کند، در [[فتنه]] افتاده است و هر کسی که او را [[دروغگو]] بداند و بگوید که خدای من "[[الله]]" است و بر او [[توکل]] کند و به سوی او بازگشت کند، گزندی نخواهد دید<ref>یأتی ص ۲۱۹.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[فتنه دجال]] چنان [[فتنه]] بزرگی است که تمام [[پیامبران]] گذشته نیز [[امت]] خود را از آن بر حذر داشته‌اند؛ من نیز شما را از آن [[فتنه]] می‌‌ترسانم، آن گونه که هیچ [[پیامبری]] [[امت]] خود را چنین زینهار نداده است. بدانید او یک چشم است و [[خدا]] یک چشم نمی‌باشد<ref>زیرا دجال ادعای خدایی می‌کند و حضرت در این حدیث استدلال می‌‌کند که خدا یک چشم نیست و دجال دروغگو است.</ref>. در پیشانی او نوشته شده است که او [[کافر]] است و این نوشته را هر مؤمنی می‌‌تواند بخواند<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۵.</ref>. در روایتی دیگر فرمود: اگر زمانی که دجال ظاهر می‌‌شود من در بین شما بودم، خودم با او [[مخاصمه]] خواهم کرد و اگر من در بین شما نبودم، هر کسی باید خودش با او به مقابله بپردازد و [[خداوند]] را [[پشتیبان]] هر مسلمانی می‌‌دانم. بدانید که دجال مردی است با موهای کوتاه، یک چشم او برق می‌‌زند. هر کس او را دید، [[آیات]] ابتدایی [[سوره کهف]] را بخواند. او از میان [[شام]] و [[عراق]] [[خروج]] می‌‌نماید و [[چپ و راست]] را پر از [[فساد]] می‌‌کند، پس ای [[بندگان خدا]]، [[استوار]] باشید. [[اصحاب]] پرسیدند: ای [[رسول خدا]] او چقدر در [[زمین]] خواهد ماند؟ [[حضرت]] پاسخ داد: او [[چهل]] روز باقی می‌‌ماند، که یکی از آن [[چهل]] روز به اندازه یک سال است و یکی از آن روزها به اندازه یک [[ماه]] و یک روز نیز به اندازه یک هفته است و بقیه روزها عادی است... دجال نزد [[مردم]] آمده و آنان را [[دعوت]] می‌‌نماید، [[مردم]] نیز [[دعوت]] او را [[اجابت]] می‌‌نمایند. او به [[آسمان]] [[دستور]] می‌‌دهد و آسمان بارش می‌‌کند و به [[زمین]] [[دستور]] می‌‌دهد، [[زمین]] گیاه می‌‌رویاند و برگ درخت‌ها پربارتر و گوسفندان فربه‌تر و پرشیرتر از قبل می‌‌شوند. بار دیگر دجال [[مردم]] را به سوی خویش [[دعوت]] می‌‌کند، اما این بار [[مردم]] [[دعوت]] او را نمی‌پذیرند. فردا صبح وقتی [[مردم]] برمی‌خیزند، می‌‌بینند که [[خشکسالی]] بر آنان افتاده و اموالشان نابود شده است. دجال به خرابه‌ای می‌‌رود و به آن [[زمین]] [[دستور]] می‌‌دهد که گنجی را که در خود [[پنهان]] داری برای من خارج کن. سپس گنجی از آن خرابه بیرون می‌‌آید و مانند زنبورانی که از پس ملکه خود روان هستند، از پی دجال به راه می‌‌افتند. دجال [[جوانی]] را دستگیر می‌‌کند و او را دو نیم می‌‌کند، سپس او را صدا می‌‌زند و آن [[جوان]] شادمان و با صورتی درخشان به سوی او می‌‌آید. در این هنگام [[خداوند]] [[عیسی بن مریم]]{{ع}} را فرو می‌‌فرستد و او در کنار مناره سفیدی که در قسمت دروازه شرقی [[دمشق]] است فرود می‌‌آید؛ دو حله در بر دارد و کف دست‌های او بر شانه دو [[ملک]] است...<ref>همان.</ref>.
*در [[روایت]] دیگری آمده: هفتاد هزار نفر از [[یهود]] به دجال می‌‌پیوندند. آنان با شمشیرهایی طلایی و بالاپوش‌هایی مدور می‌‌آیند. وقتی که دجال [[حضرت عیسی]]{{ع}} را می‌‌بیند، مانند نمکی که در [[آب]] حل شود، [[آب]] شده و فرار می‌‌کند. [[حضرت عیسی]]{{ع}} به دجال می‌‌گوید: من باید چنان ضربتی به تو بزنم که کسی پیش از این نزده باشد. آن‌گاه دجال را در کنار دروازه (روستایی نزدیک [[بیت المقدس]]) که آن را "لُد" می‌‌گویند خواهد کشت، و یهودیانی که همراه او هستند فرار خواهند نمود. در آن زمان تمام اشیاء از یهودیانی که پشت آنها مخفی شده‌اند خبر خواهند داد، و با زبانی گویا می‌‌گویند: "ای [[مسلمان]] این [[یهودی]] در من مخفی شده است"، مگر درخت [[یهود]] که نام آن "غرقده" است<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۷.</ref>. روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] [[مدینه]] را جمع نمود و فرمود ای [[مردم]] به [[خدا]] قسم من شما را برای [[نصیحت]] جمع نکرده‌ام بلکه برای این جمع کرده‌ام که داستان "تمیم داری" را برای شما [[نقل]] کنم. او مردی نصرانی بود که [[اسلام]] آورد و [[مسلمان]] شد و داستان او درباره "[[مسیح دجال]]" است و مانند خبرهایی است که قبلاً من درباره آن به شما خبر داده بودم. او گفت: با گروهی از دو [[قبیله]] دیگر در دریا با [[کشتی]] می‌رفتیم. یک [[ماه]] در دریا سرگردان بودیم تا این که به سوی [[مغرب]] رفتیم و در جزیره‌ای فرود آمدیم. در آنجا حیوانی را دیدیم بسیار پر مو که پس و پیش او مشخص نبود. تعجب کردیم که این چه حیوانی است؛ آن حیوان گفت من "جساسه" هستم. ما پرسیدیم که جساسه چیست؟ آن حیوان گفت در این دیر مردی هست، به نزد او بروید، که به شما به خوبی جواب خواهد داد. ما ترسیدیم که مبادا آن مرد، [[شیطان]] باشد. بالاخره داخل دیر شدیم و نزد آن مرد رفتیم. او انسانی بزرگ چثه بود که دست و پای او را با زنجیر به گردنش بسته بودند. با تعجب پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: اکنون که تا اینجا آمده‌اید اوّل بگویید که شما چه کسانی هستید؟ ما نیز قصه خود را برای او گفتیم. آن مرد از چند چیز از ما سؤال کرد، درخت‌های خرمای بیسان<ref>شهری است در سوریه.</ref>، [[دریاچه طبریه]]<ref>دریاچه‌ای است در شمال فلسطین در کنار شهر طبریه.</ref>، چشمه زُعر<ref>چشمه‌ای است در منطقه سوریه.</ref>، و [[پیامبر]] اُمّی. ما هم پاسخ دادیم که آن درخت‌ها سرسبزند و میوه می‌‌دهند و آن دریاچه پر [[آب]] است و چشمه زعر نیز پر [[آب]] است و با [[آب]] آن زراعت می‌‌کنند و [[پیامبر]] امی هم از [[مکه]] به یثرب آمده و بر [[اعراب]] [[غلبه]] نموده و همه در [[فرمان]] او هستند. آن مرد گفت: امیدوارم آن درختان بخشکد و [[آب]] آن دریاچه فرو کشد؛ بدانید من "[[مسیح دجال]]" هستم و امیدوارم که به زودی اجازه [[قیام]] به من داده شود، و در طی [[چهل]] روز تمام [[زمین]] را درمی‌‌نوردم، جز [[شهر]] [[مکه]] و ([[مدینه]]) [[طیبه]] زیرا من اجازه ندارم به این دو [[شهر]] وارد شوم و هر زمان که می‌‌خواهم وارد این دو [[شهر]] شوم، ملکی [[شمشیر]] کشیده [[مانع]] من می‌‌شود. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: بدانید که این [[شهر]] ([[مدینه]]) [[طیبه]] است، [[طیبه]] است، [[طیبه]] است!... و در [[حدیث]] دیگری می‌‌فرماید: دجال از روستایی در [[اصفهان]] به نام "رستق آباد" خارج می‌‌شود. پیشاپیش [[لشکر]] او هفتاد هزار [[عمامه]] به سر هستند. دو جوی همراه او روان است یکی از [[آب]] و دیگری از [[آتش]]. اگر او را [[درک]] کردید و به شما گفت در جوی [[آب]] فرو شوید، [[اطاعت]] نکنید زیرا آن [[آب]] چون [[آتش]] است و اگر به شما گفت داخل جوی [[آتش]] شوید، داخل شوید که مانند [[آب]] خواهد بود<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۶.</ref>.  
*در [[روایت]] دیگری آمده: هفتاد هزار نفر از [[یهود]] به دجال می‌‌پیوندند. آنان با شمشیرهایی طلایی و بالاپوش‌هایی مدور می‌‌آیند. وقتی که دجال [[حضرت عیسی]]{{ع}} را می‌‌بیند، مانند نمکی که در [[آب]] حل شود، [[آب]] شده و فرار می‌‌کند. [[حضرت عیسی]]{{ع}} به دجال می‌‌گوید: من باید چنان ضربتی به تو بزنم که کسی پیش از این نزده باشد. آن‌گاه دجال را در کنار دروازه (روستایی نزدیک [[بیت المقدس]]) که آن را "لُد" می‌‌گویند خواهد کشت، و یهودیانی که همراه او هستند فرار خواهند نمود. در آن زمان تمام اشیاء از یهودیانی که پشت آنها مخفی شده‌اند خبر خواهند داد، و با زبانی گویا می‌‌گویند: "ای [[مسلمان]] این [[یهودی]] در من مخفی شده است"، مگر درخت [[یهود]] که نام آن "غرقده" است<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۷.</ref>. روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] [[مدینه]] را جمع نمود و فرمود ای [[مردم]] به [[خدا]] قسم من شما را برای [[نصیحت]] جمع نکرده‌ام بلکه برای این جمع کرده‌ام که داستان "تمیم داری" را برای شما [[نقل]] کنم. او مردی نصرانی بود که [[اسلام]] آورد و [[مسلمان]] شد و داستان او درباره "[[مسیح دجال]]" است و مانند خبرهایی است که قبلاً من درباره آن به شما خبر داده بودم. او گفت: با گروهی از دو [[قبیله]] دیگر در دریا با [[کشتی]] می‌رفتیم. یک [[ماه]] در دریا سرگردان بودیم تا این که به سوی [[مغرب]] رفتیم و در جزیره‌ای فرود آمدیم. در آنجا حیوانی را دیدیم بسیار پر مو که پس و پیش او مشخص نبود. تعجب کردیم که این چه حیوانی است؛ آن حیوان گفت من "جساسه" هستم. ما پرسیدیم که جساسه چیست؟ آن حیوان گفت در این دیر مردی هست، به نزد او بروید، که به شما به خوبی جواب خواهد داد. ما ترسیدیم که مبادا آن مرد، [[شیطان]] باشد. بالاخره داخل دیر شدیم و نزد آن مرد رفتیم. او انسانی بزرگ چثه بود که دست و پای او را با زنجیر به گردنش بسته بودند. با تعجب پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: اکنون که تا اینجا آمده‌اید اوّل بگویید که شما چه کسانی هستید؟ ما نیز قصه خود را برای او گفتیم. آن مرد از چند چیز از ما سؤال کرد، درخت‌های خرمای بیسان<ref>شهری است در سوریه.</ref>، [[دریاچه طبریه]]<ref>دریاچه‌ای است در شمال فلسطین در کنار شهر طبریه.</ref>، چشمه زُعر<ref>چشمه‌ای است در منطقه سوریه.</ref>، و [[پیامبر]] اُمّی. ما هم پاسخ دادیم که آن درخت‌ها سرسبزند و میوه می‌‌دهند و آن دریاچه پر [[آب]] است و چشمه زعر نیز پر [[آب]] است و با [[آب]] آن زراعت می‌‌کنند و [[پیامبر]] امی هم از [[مکه]] به یثرب آمده و بر [[اعراب]] [[غلبه]] نموده و همه در [[فرمان]] او هستند. آن مرد گفت: امیدوارم آن درختان بخشکد و [[آب]] آن دریاچه فرو کشد؛ بدانید من "[[مسیح دجال]]" هستم و امیدوارم که به زودی اجازه [[قیام]] به من داده شود، و در طی [[چهل]] روز تمام [[زمین]] را درمی‌‌نوردم، جز [[شهر مکه]] و ([[مدینه]]) [[طیبه]] زیرا من اجازه ندارم به این دو [[شهر]] وارد شوم و هر زمان که می‌‌خواهم وارد این دو [[شهر]] شوم، ملکی [[شمشیر]] کشیده [[مانع]] من می‌‌شود. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: بدانید که این [[شهر]] ([[مدینه]]) [[طیبه]] است، [[طیبه]] است، [[طیبه]] است!... و در [[حدیث]] دیگری می‌‌فرماید: دجال از روستایی در [[اصفهان]] به نام "رستق آباد" خارج می‌‌شود. پیشاپیش [[لشکر]] او هفتاد هزار [[عمامه]] به سر هستند. دو جوی همراه او روان است یکی از [[آب]] و دیگری از [[آتش]]. اگر او را [[درک]] کردید و به شما گفت در جوی [[آب]] فرو شوید، [[اطاعت]] نکنید زیرا آن [[آب]] چون [[آتش]] است و اگر به شما گفت داخل جوی [[آتش]] شوید، داخل شوید که مانند [[آب]] خواهد بود<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۶.</ref>.  
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: سه سال پیش از [[خروج دجال]] بسیار سخت خواهد بود، [[مردم]] به [[گرسنگی]] [[سختی]] دچار خواهند شد. [[خداوند]] به [[آسمان]] [[دستور]] می‌‌دهد که در سال نخست، یک سوم [[باران]] را نبارد، و در سال دوم دوسوم [[باران]] را نبارد و در سال سوم دیگر [[باران]] نبارد. همچنین به [[زمین]] [[فرمان]] می‌‌دهد که در سال اول یک سوم محصول و در سال دوم دوسوم محصول و در سال سوم تمام محصولات را سبز ننماید. در این سال تمام گزندگان هلاک می‌‌شوند. سپس [[حضرت]] فرمود: [[مردم]] در آن هنگام با ذکر {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ}} زنده می‌‌مانند و این اذکار برای آنان چون [[غذا]] خواهد بود<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۸.</ref>. در روایتی دیگر [[حضرت]] فرمود: زمانی که دجال [[قیام]] می‌‌کند، مردی از [[مؤمنین]] به سوی او رفته و با [[لشکر]] او روبرو می‌‌شود. [[لشکریان]] دجال از آن مرد می‌‌پرسند: کجا می‌‌روی؟ آن مرد پاسخ می‌‌دهد: به سوی این مرد که [[قیام]] نموده می‌‌روم (یعنی دجال). [[لشکریان]] از او می‌‌پرسند: آیا تو خدای ما (دجال) را قبول نداری؟ آن مرد [[مؤمن]] پاسخ می‌‌دهد: از خدای ما چیزی پوشیده نیست. برخی از [[لشکر]] دجال می‌‌گویند: باید او را کشت، برخی می‌‌گویند: خدای ما (دجال) گفته کسی را بدون اجازه من نکشید. آن‌گاه آن مرد [[مؤمن]] را نزد دجال می‌‌برند. زمانی که چشم آن مرد به دجال می‌‌افتد می‌‌گوید: ای [[مردم]]! این همان دجالی است که [[رسول خدا]]{{صل}} از آمدنش خبر داده بود. دجال [[دستور]] می‌دهد او را به چهار میخ بکشند و او را شکنجه‌ای سخت نمایند. سپس از او می‌‌پرسند: آیا هنوز هم به من [[ایمان]] نمی‌آوری؟ آن مرد پاسخ می‌‌دهد: تو همان [[مسیح]] [[دروغ‌گو]] هستی. دجال [[فرمان]] می‌‌دهد تا او را با اره از وسط دو نیم کنند و از میان [[بدن]] او عبور می‌‌کند و به [[بدن]] نصف شده او اشاره می‌‌کند که بایست، آن مرد زنده شده و می‌‌ایستد. آنگاه دجال به آن مرد می‌‌گوید: هنوز هم به (خدایی) من [[ایمان]] نداری؟! آن مرد [[مؤمن]] می‌‌گوید: اکنون ([[باطل]] بودن) تو را بیشتر از پیش شناختم و رو به [[مردم]] کرده و می‌‌گوید: ای [[مردم]] این کاری که با من انجام داد، پس از من با هیچ کس دیگر نمی‌تواند انجام دهد. دجال آن مرد [[مؤمن]] را گرفته و می‌‌خواهد بکشد. سپس آهنی به گردن او می‌‌اندازد و دست و پایش را گرفته و او را به [[زمین]] می‌‌زند. [[مردم]] [[خیال]] می‌‌کنند (خدای آنها) دجال، آن مرد را به [[جهنم]] فرستاد ولی در [[حقیقت]] به [[بهشت]] رفته است. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[شهادت]] این مرد نزد [[خدای عالم]] بزرگ‌ترین [[شهادت]] است<ref>همان.</ref>.  
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: سه سال پیش از [[خروج دجال]] بسیار سخت خواهد بود، [[مردم]] به [[گرسنگی]] [[سختی]] دچار خواهند شد. [[خداوند]] به [[آسمان]] [[دستور]] می‌‌دهد که در سال نخست، یک سوم [[باران]] را نبارد، و در سال دوم دوسوم [[باران]] را نبارد و در سال سوم دیگر [[باران]] نبارد. همچنین به [[زمین]] [[فرمان]] می‌‌دهد که در سال اول یک سوم محصول و در سال دوم دوسوم محصول و در سال سوم تمام محصولات را سبز ننماید. در این سال تمام گزندگان هلاک می‌‌شوند. سپس [[حضرت]] فرمود: [[مردم]] در آن هنگام با ذکر {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ}} زنده می‌‌مانند و این اذکار برای آنان چون [[غذا]] خواهد بود<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۸.</ref>. در روایتی دیگر [[حضرت]] فرمود: زمانی که دجال [[قیام]] می‌‌کند، مردی از [[مؤمنین]] به سوی او رفته و با [[لشکر]] او روبرو می‌‌شود. [[لشکریان]] دجال از آن مرد می‌‌پرسند: کجا می‌‌روی؟ آن مرد پاسخ می‌‌دهد: به سوی این مرد که [[قیام]] نموده می‌‌روم (یعنی دجال). [[لشکریان]] از او می‌‌پرسند: آیا تو خدای ما (دجال) را قبول نداری؟ آن مرد [[مؤمن]] پاسخ می‌‌دهد: از خدای ما چیزی پوشیده نیست. برخی از [[لشکر]] دجال می‌‌گویند: باید او را کشت، برخی می‌‌گویند: خدای ما (دجال) گفته کسی را بدون اجازه من نکشید. آن‌گاه آن مرد [[مؤمن]] را نزد دجال می‌‌برند. زمانی که چشم آن مرد به دجال می‌‌افتد می‌‌گوید: ای [[مردم]]! این همان دجالی است که [[رسول خدا]]{{صل}} از آمدنش خبر داده بود. دجال [[دستور]] می‌دهد او را به چهار میخ بکشند و او را شکنجه‌ای سخت نمایند. سپس از او می‌‌پرسند: آیا هنوز هم به من [[ایمان]] نمی‌آوری؟ آن مرد پاسخ می‌‌دهد: تو همان [[مسیح]] [[دروغ‌گو]] هستی. دجال [[فرمان]] می‌‌دهد تا او را با اره از وسط دو نیم کنند و از میان [[بدن]] او عبور می‌‌کند و به [[بدن]] نصف شده او اشاره می‌‌کند که بایست، آن مرد زنده شده و می‌‌ایستد. آنگاه دجال به آن مرد می‌‌گوید: هنوز هم به (خدایی) من [[ایمان]] نداری؟! آن مرد [[مؤمن]] می‌‌گوید: اکنون ([[باطل]] بودن) تو را بیشتر از پیش شناختم و رو به [[مردم]] کرده و می‌‌گوید: ای [[مردم]] این کاری که با من انجام داد، پس از من با هیچ کس دیگر نمی‌تواند انجام دهد. دجال آن مرد [[مؤمن]] را گرفته و می‌‌خواهد بکشد. سپس آهنی به گردن او می‌‌اندازد و دست و پایش را گرفته و او را به [[زمین]] می‌‌زند. [[مردم]] [[خیال]] می‌‌کنند (خدای آنها) دجال، آن مرد را به [[جهنم]] فرستاد ولی در [[حقیقت]] به [[بهشت]] رفته است. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[شهادت]] این مرد نزد [[خدای عالم]] بزرگ‌ترین [[شهادت]] است<ref>همان.</ref>.  
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال چشمش کور می‌‌باشد و بر پیشانی او نوشته شده [[کافر]]، به گونه‌ای که هر [[مسلمان]] می‌‌تواند آن را بخواند و در [[حدیثی]] دیگر فرمود: او بچه‌دار نمی‌شود و به [[مدینه]] و [[مکه]] نمی‌تواند وارد شود<ref>همان. </ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: غذای [[مؤمنین]] در زمان دجال، مانند غذای [[ملائکه]]، [[تسبیح]] و [[تقدیس]] است. پس هر کسی که در آن روز [[تسبیح]] و [[تقدیس]] بسیار گوید، [[خداوند]] نیز [[گرسنگی]] را از او برطرف خواهد کرد<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۹.</ref>. در [[حدیث]] دیگری [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال به [[مکه]] و [[مدینه]] نمی‌تواند وارد شود بلکه به [[زمین]] شوره‌زاری خواهد رفت. آن‌گاه مردی بر او [[خروج]] می‌‌کند که از [[بهترین]] [[مردم]] است. آن مرد به دجال می‌‌گوید: من [[گواهی]] می‌‌دهم که تو همان دجالی هستی که [[رسول خدا]]{{صل}} خبرش را به ما داده بود. دجال می‌‌گوید: اگر من تو را کشته و دوباره زنده کنم، آیا هنوز هم [[شک]] خواهید داشت؟ همه می‌‌گویند: خیر. سپس دجال آن مرد را کشته و دوباره زنده می‌‌کند. آن مرد [[مؤمن]] می‌‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] اکنون که مرا [[کشتی]] و دوباره زنده کردی بینشم نسبت به تو بیشتر شد. در آن هنگام دجال می‌خواهد آن مرد را دوباره بکشد ولی [[قدرت]] پیدا نمی‌کند<ref>همان.</ref>. در روایتی مفصل [[حضرت رسول]]{{صل}} می‌‌فرماید: بیشتر [[پیروان دجال]] [[زنان]] و [[اعراب]] هستند. دجال در نظر [[مردم]] چنان جلوه می‌‌دهد که گویی [[آسمان]] در حال باریدن [[باران]] است، در حالی که چنین نیست؛ یا این که [[زمین]] گیاه رویانده است، در صورتی که نرویانده است. آن‌گاه دجال به [[اعراب]] می‌‌گوید: دیگر چه (برهانی بالاتر از این) می‌‌خواهید؟ آیا من برای شما بارانی پی‌درپی نازل نکردم و گوسفندان شما را فربه و پر شیر ننمودم؟ سپس دجال دسته‌ای از [[شیاطین]] را به صورت [[پدران]] و [[برادران]] آن افراد که قبلاً از [[دنیا]] رفته‌اند، ظاهر می‌‌کند. آن [[شیاطین]] به [[مردم]] می‌‌گویند: آیا ما را نمی‌شناسید؟ من فلانی هستم (همان [[برادر]] یا پدری که چندی پیش [[وفات]] یافته) پس به این (دجال) خدای خود [[ایمان]] بیاورید! سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال [[چهل]] سال [[زندگی]] می‌‌کند، [[چهل]] سالی که هر سال آن چون یک [[ماه]] به سرعت می‌‌گذرد و هر [[ماه]] آن چون یک هفته و هر هفته آن چون یک روز و هر روز آن چون ساعتی و هر ساعت آن به مقدار سوختن تکه‌ای هیزم است! (یعنی زمان [[زندگی]] او به سرعت می‌‌گذرد و دیری نمی‌پاید) او به هر جایی خواهد رفت به جز [[مسجد الحرام]] و [[مسجد النبی]]؛ ای [[مردم]] شما را [[بشارت]] می‌دهم که اگر دجال ظاهر شد و من هنوز از [[دنیا]] نرفته بودم، من به مدد [[الهی]] با او [[مخاصمه]] می‌‌نمایم و محکومش می‌‌کنم و اگر من در میان شما نبودم، [[خداوند]] [[پشتیبان]] [[مسلمانان]] است (و [[خداوند]] [[حجت]] و [[برهان]] او را [[باطل]] خواهد نمود)<ref>همان.</ref>.  
*[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال چشمش کور می‌‌باشد و بر پیشانی او نوشته شده [[کافر]]، به گونه‌ای که هر [[مسلمان]] می‌‌تواند آن را بخواند و در [[حدیثی]] دیگر فرمود: او بچه‌دار نمی‌شود و به [[مدینه]] و [[مکه]] نمی‌تواند وارد شود<ref>همان. </ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: غذای [[مؤمنین]] در زمان دجال، مانند غذای [[ملائکه]]، [[تسبیح]] و [[تقدیس]] است. پس هر کسی که در آن روز [[تسبیح]] و [[تقدیس]] بسیار گوید، [[خداوند]] نیز [[گرسنگی]] را از او برطرف خواهد کرد<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۱۹.</ref>. در [[حدیث]] دیگری [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال به [[مکه]] و [[مدینه]] نمی‌تواند وارد شود بلکه به [[زمین]] شوره‌زاری خواهد رفت. آن‌گاه مردی بر او [[خروج]] می‌‌کند که از [[بهترین]] [[مردم]] است. آن مرد به دجال می‌‌گوید: من [[گواهی]] می‌‌دهم که تو همان دجالی هستی که [[رسول خدا]]{{صل}} خبرش را به ما داده بود. دجال می‌‌گوید: اگر من تو را کشته و دوباره زنده کنم، آیا هنوز هم [[شک]] خواهید داشت؟ همه می‌‌گویند: خیر. سپس دجال آن مرد را کشته و دوباره زنده می‌‌کند. آن مرد [[مؤمن]] می‌‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] اکنون که مرا [[کشتی]] و دوباره زنده کردی بینشم نسبت به تو بیشتر شد. در آن هنگام دجال می‌خواهد آن مرد را دوباره بکشد ولی [[قدرت]] پیدا نمی‌کند<ref>همان.</ref>. در روایتی مفصل [[حضرت رسول]]{{صل}} می‌‌فرماید: بیشتر [[پیروان دجال]] [[زنان]] و [[اعراب]] هستند. دجال در نظر [[مردم]] چنان جلوه می‌‌دهد که گویی [[آسمان]] در حال باریدن [[باران]] است، در حالی که چنین نیست؛ یا این که [[زمین]] گیاه رویانده است، در صورتی که نرویانده است. آن‌گاه دجال به [[اعراب]] می‌‌گوید: دیگر چه (برهانی بالاتر از این) می‌‌خواهید؟ آیا من برای شما بارانی پی‌درپی نازل نکردم و گوسفندان شما را فربه و پر شیر ننمودم؟ سپس دجال دسته‌ای از [[شیاطین]] را به صورت [[پدران]] و [[برادران]] آن افراد که قبلاً از [[دنیا]] رفته‌اند، ظاهر می‌‌کند. آن [[شیاطین]] به [[مردم]] می‌‌گویند: آیا ما را نمی‌شناسید؟ من فلانی هستم (همان [[برادر]] یا پدری که چندی پیش [[وفات]] یافته) پس به این (دجال) خدای خود [[ایمان]] بیاورید! سپس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: دجال [[چهل]] سال [[زندگی]] می‌‌کند، [[چهل]] سالی که هر سال آن چون یک [[ماه]] به سرعت می‌‌گذرد و هر [[ماه]] آن چون یک هفته و هر هفته آن چون یک روز و هر روز آن چون ساعتی و هر ساعت آن به مقدار سوختن تکه‌ای هیزم است! (یعنی زمان [[زندگی]] او به سرعت می‌‌گذرد و دیری نمی‌پاید) او به هر جایی خواهد رفت به جز [[مسجد الحرام]] و [[مسجد النبی]]؛ ای [[مردم]] شما را [[بشارت]] می‌دهم که اگر دجال ظاهر شد و من هنوز از [[دنیا]] نرفته بودم، من به مدد [[الهی]] با او [[مخاصمه]] می‌‌نمایم و محکومش می‌‌کنم و اگر من در میان شما نبودم، [[خداوند]] [[پشتیبان]] [[مسلمانان]] است (و [[خداوند]] [[حجت]] و [[برهان]] او را [[باطل]] خواهد نمود)<ref>همان.</ref>.  
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش