پرش به محتوا

اطاعت حاکم جائر در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - 'فداییان' به 'فدائیان')
جز (جایگزینی متن - ' آن‌که ' به ' آنکه ')
خط ۸۴: خط ۸۴:
[[نواب]] در اصل دیگر [[معتقد]] است که [[یگانگی]] [[جهان اسلام]] تنها می‌تواند در سایه [[پیروی]] از [[اسلام]] محقق شود و [[مشکلات]] [[مسلمانان]] حل گردد. وی [[اعتقاد]] داشت که [[اتحاد]] [[مسلمانان]] تنها در سایه [[کتاب آسمانی]] و عمل به [[جهاد]] تحقق می‌پذیرد: “بیایید برای [[اسلام]] [[متحد]] شویم و همه‌چیز جز [[جهاد]] در [[راه]] [[عزت اسلام]] را فراموش کنیم. آیا برای [[مسلمانان]] زمان آن فرا نرسیده است که همگان، [[شیعه]] و [[سنی]]، به کتاب پروردگارشان، که ضامن اتحادشان است نگاه کنند، تا با جبهه‌ای واحد و [[سدی]] [[قوی]] در برابر [[دشمنان]] کمین‌کرده مشترکشان باشند؟ ”<ref>سیدحسین خوش‌نیت، سیدمجتبی نواب صفوی (اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او)، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>. نکته اساسی آن است که مرحوم [[نواب]]، اولاً [[معتقد]] است [[اسلام]] [[حکومت]] خاصی دارد که با همه رژیم‌های رایج در [[جهان]] متفاوت و به مراتب کارآمدتر است؛ ثانیاً برای رسیدن به چنین [[حکومتی]] باید [[مسلمانان]] در پرتو [[جهاد]] و [[عمل به دستورات]] [[قرآن]] با یکدیگر [[متحد]] شوند.
[[نواب]] در اصل دیگر [[معتقد]] است که [[یگانگی]] [[جهان اسلام]] تنها می‌تواند در سایه [[پیروی]] از [[اسلام]] محقق شود و [[مشکلات]] [[مسلمانان]] حل گردد. وی [[اعتقاد]] داشت که [[اتحاد]] [[مسلمانان]] تنها در سایه [[کتاب آسمانی]] و عمل به [[جهاد]] تحقق می‌پذیرد: “بیایید برای [[اسلام]] [[متحد]] شویم و همه‌چیز جز [[جهاد]] در [[راه]] [[عزت اسلام]] را فراموش کنیم. آیا برای [[مسلمانان]] زمان آن فرا نرسیده است که همگان، [[شیعه]] و [[سنی]]، به کتاب پروردگارشان، که ضامن اتحادشان است نگاه کنند، تا با جبهه‌ای واحد و [[سدی]] [[قوی]] در برابر [[دشمنان]] کمین‌کرده مشترکشان باشند؟ ”<ref>سیدحسین خوش‌نیت، سیدمجتبی نواب صفوی (اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او)، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>. نکته اساسی آن است که مرحوم [[نواب]]، اولاً [[معتقد]] است [[اسلام]] [[حکومت]] خاصی دارد که با همه رژیم‌های رایج در [[جهان]] متفاوت و به مراتب کارآمدتر است؛ ثانیاً برای رسیدن به چنین [[حکومتی]] باید [[مسلمانان]] در پرتو [[جهاد]] و [[عمل به دستورات]] [[قرآن]] با یکدیگر [[متحد]] شوند.


درباره جمعیت فدائیان [[اسلام]] و [[تاریخ]] مبارزاتی [[شیعه]] در [[ایران]] دو نکته اهمیت دارد: نخست: آن‌که [[نواب]] صفوی، نخستین [[رهبر]] و [[پرچم‌دار]] [[مقاومت]] و [[مبارزه مسلحانه]] در برابر [[حکام جائر]]، خود از علمای بزرگ و [[مجتهدان]] بنام نبود؛ اما این حرکت مسلحانه از [[تأیید]] و [[حمایت]] عده‌ای از علمای [[نجف]] همچون [[آیت الله]] امینی صاحب کتاب مهم [[الغدیر]] و نیز [[آیت الله]] [[مدنی]]، [[آیت الله]] طالقانی<ref>به نقل از: جلال درخشه، گفتمان سیاسی شیعه در ایران معاصر، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> و شیخ [[علی‌ اکبر الهیان|الهیان، علی‌ اکبر]]<ref>شیخ‌علی‌اکبر الهیان، از علمای بزرگ، اهل علوم باطنی و مشاهدات و کرامات بود. یک‌بار از او شنیدم که گفت: «اگر من نواب را حضوراً دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او می‌شدم». او با این سخن به اهمیت فوق‌العاده دفاع مسلحانه از دین خدا اشاره کرد (محمدرضا حکیمی، تفسیر آفتاب، ص۲۳۴).</ref> برخوردار بود. این مسئله اهمیت بسیاری در [[فقه سیاسی]] [[شیعه]] دارد؛
درباره جمعیت فدائیان [[اسلام]] و [[تاریخ]] مبارزاتی [[شیعه]] در [[ایران]] دو نکته اهمیت دارد: نخست: آنکه [[نواب]] صفوی، نخستین [[رهبر]] و [[پرچم‌دار]] [[مقاومت]] و [[مبارزه مسلحانه]] در برابر [[حکام جائر]]، خود از علمای بزرگ و [[مجتهدان]] بنام نبود؛ اما این حرکت مسلحانه از [[تأیید]] و [[حمایت]] عده‌ای از علمای [[نجف]] همچون [[آیت الله]] امینی صاحب کتاب مهم [[الغدیر]] و نیز [[آیت الله]] [[مدنی]]، [[آیت الله]] طالقانی<ref>به نقل از: جلال درخشه، گفتمان سیاسی شیعه در ایران معاصر، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> و شیخ [[علی‌ اکبر الهیان|الهیان، علی‌ اکبر]]<ref>شیخ‌علی‌اکبر الهیان، از علمای بزرگ، اهل علوم باطنی و مشاهدات و کرامات بود. یک‌بار از او شنیدم که گفت: «اگر من نواب را حضوراً دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او می‌شدم». او با این سخن به اهمیت فوق‌العاده دفاع مسلحانه از دین خدا اشاره کرد (محمدرضا حکیمی، تفسیر آفتاب، ص۲۳۴).</ref> برخوردار بود. این مسئله اهمیت بسیاری در [[فقه سیاسی]] [[شیعه]] دارد؛


نکته دوم آنکه هرچند این جمعیت با انگیزه‌های مذهبی تأسیس شد و رویکرد اولیه آن [[مبارزه]] با [[دین‌ستیزی]] امثال [[کسروی]] بود، در ادامه انگیزه‌های [[سیاسی]] آن رنگ و لعاب بیگانه‌ستیزی و [[استبدادستیزی]] افراطی گرفت. ترورهای برخی اعضای فدائیان [[اسلام]] در پی ملی شدن نفت (اواخر دهه بیست)، حاکی از آن است که عرصه [[مبارزه]] آنها بسیار وسیع بوده و شامل [[مبارزه]] با [[استبداد]] نیز می‌شده است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۲۷۰.</ref>.
نکته دوم آنکه هرچند این جمعیت با انگیزه‌های مذهبی تأسیس شد و رویکرد اولیه آن [[مبارزه]] با [[دین‌ستیزی]] امثال [[کسروی]] بود، در ادامه انگیزه‌های [[سیاسی]] آن رنگ و لعاب بیگانه‌ستیزی و [[استبدادستیزی]] افراطی گرفت. ترورهای برخی اعضای فدائیان [[اسلام]] در پی ملی شدن نفت (اواخر دهه بیست)، حاکی از آن است که عرصه [[مبارزه]] آنها بسیار وسیع بوده و شامل [[مبارزه]] با [[استبداد]] نیز می‌شده است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۲۷۰.</ref>.
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:
ما [[وظیفه]] داریم [[مردم]] [[مظلوم]] و [[محروم]] را [[نجات]] دهیم. ما [[وظیفه]] داریم [[پشتیبان]] [[مظلومین]] و [[دشمن]] [[ظالمین]] باشیم. علمای [[اسلام]] موظف‌اند با انحصارطلبی و استفاده‌های [[نامشروع]] [[ستمگران]] [[مبارزه]] کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و [[محروم]] باشند، و در کنار آنها [[ستمگران]] غارتگر و حرام‌خوار در ناز و [[نعمت]] به سر ببرند.... امروز چطور می‌توانیم ساکت و بی‌کار بنشینیم و ببینیم عده‌ای [[خائن]] و حرام‌خوار و عامل [[بیگانه]] به کمک [[اجانب]] و به [[زور]] سرنیزه، [[ثروت]] و دسترنج صدها میلیون [[مسلمان]] را تصاحب کرده‌اند و نمی‌گذارند از حداقل [[نعمت‌ها]] استفاده کنند؟ [[وظیفه]] علمای [[اسلام]] و همه [[مسلمانان]] است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند؛ و در این [[راه]]، که [[راه]] [[سعادت]] صدها میلیون [[انسان]] است، [[حکومت‌های ظالم]] را سرنگون کنند، و [[حکومت اسلامی]] تشکیل دهند<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، ولایت فقیه: حکومت اسلامی، ص۳۷-۳۸.</ref>.
ما [[وظیفه]] داریم [[مردم]] [[مظلوم]] و [[محروم]] را [[نجات]] دهیم. ما [[وظیفه]] داریم [[پشتیبان]] [[مظلومین]] و [[دشمن]] [[ظالمین]] باشیم. علمای [[اسلام]] موظف‌اند با انحصارطلبی و استفاده‌های [[نامشروع]] [[ستمگران]] [[مبارزه]] کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و [[محروم]] باشند، و در کنار آنها [[ستمگران]] غارتگر و حرام‌خوار در ناز و [[نعمت]] به سر ببرند.... امروز چطور می‌توانیم ساکت و بی‌کار بنشینیم و ببینیم عده‌ای [[خائن]] و حرام‌خوار و عامل [[بیگانه]] به کمک [[اجانب]] و به [[زور]] سرنیزه، [[ثروت]] و دسترنج صدها میلیون [[مسلمان]] را تصاحب کرده‌اند و نمی‌گذارند از حداقل [[نعمت‌ها]] استفاده کنند؟ [[وظیفه]] علمای [[اسلام]] و همه [[مسلمانان]] است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند؛ و در این [[راه]]، که [[راه]] [[سعادت]] صدها میلیون [[انسان]] است، [[حکومت‌های ظالم]] را سرنگون کنند، و [[حکومت اسلامی]] تشکیل دهند<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، ولایت فقیه: حکومت اسلامی، ص۳۷-۳۸.</ref>.


ایشان در این باره به روایتی از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} استناد می‌جویند که فرمودند: [[حکومت]] را به این [[دلیل]] پذیرفتم که [[خداوند]] تبارک و تعالی از علمای [[اسلام]] [[تعهد]] گرفته و آنها را ملزم کرده که در برابر [[پرخوری]] و غارتگری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] و [[محرومیت]] [[ستم‌دیدگان]] ساکت نباشند: {{متن حدیث|كما يشعر بذلك قوله لا في الخطبة الثالثة المعروفة بالشقشقية: أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}<ref>امام علی بن ابی‌طالب {{ع}}، نهج‌البلاغه، ص۴۹.</ref>؛ [[سوگند]] به آن‌که بذر را بشکافت و [[جان]] را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت‌کنندگان نبود و [[حجت]] بر [[لزوم]] [[تصدی]] من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی‌شد، و اگر نبود که [[خدا]] از علمای [[اسلام]] [[پیمان]] گرفته که بر [[پرخوری]] و غارتگری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] جان‌کاه و [[محرومیت]] [[ستم‌دیدگان]] خاموش نمایند، زمام [[حکومت]] را رها می‌ساختم و از پی آن نمی‌گشتم، و دیدید که این دنیاتان و [[مقام]] دنیایی‌تان در نظرم از نَمی که از [[عطسه]] بزی بیرون می‌پرد ناچیزتر است.
ایشان در این باره به روایتی از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} استناد می‌جویند که فرمودند: [[حکومت]] را به این [[دلیل]] پذیرفتم که [[خداوند]] تبارک و تعالی از علمای [[اسلام]] [[تعهد]] گرفته و آنها را ملزم کرده که در برابر [[پرخوری]] و غارتگری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] و [[محرومیت]] [[ستم‌دیدگان]] ساکت نباشند: {{متن حدیث|كما يشعر بذلك قوله لا في الخطبة الثالثة المعروفة بالشقشقية: أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}<ref>امام علی بن ابی‌طالب {{ع}}، نهج‌البلاغه، ص۴۹.</ref>؛ [[سوگند]] به آنکه بذر را بشکافت و [[جان]] را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت‌کنندگان نبود و [[حجت]] بر [[لزوم]] [[تصدی]] من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی‌شد، و اگر نبود که [[خدا]] از علمای [[اسلام]] [[پیمان]] گرفته که بر [[پرخوری]] و غارتگری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] جان‌کاه و [[محرومیت]] [[ستم‌دیدگان]] خاموش نمایند، زمام [[حکومت]] را رها می‌ساختم و از پی آن نمی‌گشتم، و دیدید که این دنیاتان و [[مقام]] دنیایی‌تان در نظرم از نَمی که از [[عطسه]] بزی بیرون می‌پرد ناچیزتر است.


حضرت امام بر این اصل اساسی و بنیادین تأکید دارد که از دیدگاه [[اسلام]] نباید بر دیگران [[ظلم]] کرد نیز نباید [[ستم]] را پذیرفت و بر این اصل در [[قرآن کریم]] تأکید شده است: “ملت [[اسلام]] پیرو مکتبی است که برنامه آن [[مکتب]] خلاصه می‌شود در دو کلمه: {{متن قرآن|لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«نه ستم می‌ورزید و نه بر شما ستم می‌رود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.</ref>”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۴، ص۸۱.</ref>. در جای دیگر نیز می‌فرمایند: “ما تحت [[رهبری]] [[پیغمبر اسلام]] این دو کلمه را می‌خواهیم [[اجرا]] کنیم: نه [[ظالم]] باشیم و نه [[مظلوم]]... ”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۴، ص۸۲.</ref>. ایشان ریشه [[ستم]] [[پذیرفتن]] و [[ستم]] کردن به دیگران را در [[تزکیه]] نداشتن [[انسان]] جست‌و‌جو می‌کنند: “زیر بار [[ظلم]] رفتن مثل [[ظالم]] [[ظلم]] کردن، هر دو آش از [[ناحیه]] عدم [[تزکیه]] است... ، ذکر [[اسم الله]] و [[صلوات]]، اینها مراتبی است، اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‌کردیم برای [[پذیرش ظلم]] و نه [[ظالم]] بودیم”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۸، ص۴۹۹.</ref>. بنابراین [[راه]] درمان چنین افراد یا جوامعی، [[خودسازی]] و [[تزکیه نفس]] است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۳۰۰.</ref>.
حضرت امام بر این اصل اساسی و بنیادین تأکید دارد که از دیدگاه [[اسلام]] نباید بر دیگران [[ظلم]] کرد نیز نباید [[ستم]] را پذیرفت و بر این اصل در [[قرآن کریم]] تأکید شده است: “ملت [[اسلام]] پیرو مکتبی است که برنامه آن [[مکتب]] خلاصه می‌شود در دو کلمه: {{متن قرآن|لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«نه ستم می‌ورزید و نه بر شما ستم می‌رود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.</ref>”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۴، ص۸۱.</ref>. در جای دیگر نیز می‌فرمایند: “ما تحت [[رهبری]] [[پیغمبر اسلام]] این دو کلمه را می‌خواهیم [[اجرا]] کنیم: نه [[ظالم]] باشیم و نه [[مظلوم]]... ”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۴، ص۸۲.</ref>. ایشان ریشه [[ستم]] [[پذیرفتن]] و [[ستم]] کردن به دیگران را در [[تزکیه]] نداشتن [[انسان]] جست‌و‌جو می‌کنند: “زیر بار [[ظلم]] رفتن مثل [[ظالم]] [[ظلم]] کردن، هر دو آش از [[ناحیه]] عدم [[تزکیه]] است... ، ذکر [[اسم الله]] و [[صلوات]]، اینها مراتبی است، اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‌کردیم برای [[پذیرش ظلم]] و نه [[ظالم]] بودیم”<ref>[[امام خمینی|روح‌الله موسوی خمینی]]، صحیفه نور، ج۱۸، ص۴۹۹.</ref>. بنابراین [[راه]] درمان چنین افراد یا جوامعی، [[خودسازی]] و [[تزکیه نفس]] است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۳۰۰.</ref>.
خط ۲۸۰: خط ۲۸۰:
هر چند اصل [[اجتهاد]] در [[مکتب]] [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وجود دارد، [[اختلاف]] آرا را میان فقهای دو [[مکتب]] درباره نوع احتهاد مقبول و مردود نباید نادیده گرفت. [[اجتهاد]] در نظر [[شیعه]] بر دو دسته است: [[مشروع]] و [[ممنوع]]. [[اجتهادی]] که در [[شیعه]] [[ممنوع]] دانسته می‌شود، به معنای تقنین و [[تحریم]] [[قانون]] است؛ یعنی [[مجتهد]] حکمی را که از [[کتاب و سنت]] نیست با [[فکر]] و [[رأی]] خودش وضع کند که در اصطلاح بدان “اجتهاد رأی” گفته می‌شود. این نوع [[اجتهاد]] از نظر [[شیعه]] [[ممنوع]]، اما از نظر [[اهل سنت]] جایز است<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۴.</ref>.
هر چند اصل [[اجتهاد]] در [[مکتب]] [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وجود دارد، [[اختلاف]] آرا را میان فقهای دو [[مکتب]] درباره نوع احتهاد مقبول و مردود نباید نادیده گرفت. [[اجتهاد]] در نظر [[شیعه]] بر دو دسته است: [[مشروع]] و [[ممنوع]]. [[اجتهادی]] که در [[شیعه]] [[ممنوع]] دانسته می‌شود، به معنای تقنین و [[تحریم]] [[قانون]] است؛ یعنی [[مجتهد]] حکمی را که از [[کتاب و سنت]] نیست با [[فکر]] و [[رأی]] خودش وضع کند که در اصطلاح بدان “اجتهاد رأی” گفته می‌شود. این نوع [[اجتهاد]] از نظر [[شیعه]] [[ممنوع]]، اما از نظر [[اهل سنت]] جایز است<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۴.</ref>.


واژه [[اجتهاد]] تا [[قرن پنجم]] به معنای [[قیاس]] و [[اجتهاد]] [[رأی]] به کار می‌رفت. [[علمای شیعه]] همچون [[شیخ طوسی]] در کتاب عدة الاصول تا آن زمان در کتب خود، باب الاجتهاد را برای رد کردن و [[باطل]] شمردن [[اجتهاد]] مطرح می‌کردند. اما کم‌کم معنای آن حتی میان خود علمای [[اهل سنت]]<ref>در اهل سنت، بعدها باب اجتهاد مسدود، و مذاهب در عدد چهار خلاصه شد. امروز طرف‌داران نظریه مقاصد الشریعه باب اجتهاد را مفتوح می‌دانند و همچنین بسیاری از اندیشمندان اهل سنت به این انفتاح باب اجتهاد بازگشته‌اند... (برای مطالعه بیشتر، ر. ک: احمد ریسیونی و آقابزرگ تهرانی، اجتهاد و مذاهب اسلامی، ترجمه محمود افتخارزاده).</ref> مثل ابن‌حاجب در کتاب مختصر الاصول<ref>این کتاب را عضدی شرح کرده است و تا همین اواخر کتاب اصول رسمی دانشگاه الازهر مصر بود.</ref>[[تغییر]] کرد به معنای به کار بردن [[تدبر]] و [[تعقل]] [[فهم]] [[ادله]] شرعیه، که البته به دسته‌ای از [[علوم]] نیاز دارد که مقدمه [[شایستگی]] و استعداد [[تعقل]] و [[تدبر]] صحیح و عالمانه است. [[مجتهد]] نیز به کسی می‌گویند که این [[علوم]] را دارا باشد. بنابراین نخستین کسی که کلمه [[اجتهاد]] و [[مجتهد]] را در [[شیعه]] به این معنا به کار برد به [[گمان]] [[قوی]] [[علامه حلی]] است. ایشان در کتاب [[تهذیب]] الاصول پس از باب القیاس، باب الاجتهاد را مطرح کرد و در آنجا [[اجتهاد]] را به همین معنا به کار برد که امروز نیز شایع است<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>. البته چهار قرن پیش، جریانی مهم و خطرناک به نام اخباریگری در عالم [[تشیع]] با موضوع [[اجتهاد]] پیدا شد، اما به زودی گروهی از علمای مبرز و دلیر آن را [[سرکوب]] کردند و دوام چندانی نیافت. [[مکتب]] اخباری منکر [[حجیت عقل]] بود و [[حجیت]] و [[سندیت]] [[قرآن]] را نیز به بهانه آن‌که [[فهم قرآن]] مخصوص [[اهل بیت پیامبر]] است و [[وظیفه]] ما [[رجوع]] به [[احادیث]] [[اهل‌بیت]] است، منکر بود. همچنین [[اجماع]] را [[بدعت]] [[اهل سنت]] می‌دانست. بنابراین [[معتقد]] بود از میان [[ادله]] اربعه یعنی [[کتاب و سنت]] و [[اجماع]] و [[عقل]]، تنها [[سنت]] [[حجت]] است. به هر حال، [[مکتب]] اخباری ضد [[مکتب]] [[اجتهاد]] و [[تقلید]] است و [[تقلید]] از غیر [[معصوم]] را [[حرام]] می‌داند<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۹.</ref>.
واژه [[اجتهاد]] تا [[قرن پنجم]] به معنای [[قیاس]] و [[اجتهاد]] [[رأی]] به کار می‌رفت. [[علمای شیعه]] همچون [[شیخ طوسی]] در کتاب عدة الاصول تا آن زمان در کتب خود، باب الاجتهاد را برای رد کردن و [[باطل]] شمردن [[اجتهاد]] مطرح می‌کردند. اما کم‌کم معنای آن حتی میان خود علمای [[اهل سنت]]<ref>در اهل سنت، بعدها باب اجتهاد مسدود، و مذاهب در عدد چهار خلاصه شد. امروز طرف‌داران نظریه مقاصد الشریعه باب اجتهاد را مفتوح می‌دانند و همچنین بسیاری از اندیشمندان اهل سنت به این انفتاح باب اجتهاد بازگشته‌اند... (برای مطالعه بیشتر، ر. ک: احمد ریسیونی و آقابزرگ تهرانی، اجتهاد و مذاهب اسلامی، ترجمه محمود افتخارزاده).</ref> مثل ابن‌حاجب در کتاب مختصر الاصول<ref>این کتاب را عضدی شرح کرده است و تا همین اواخر کتاب اصول رسمی دانشگاه الازهر مصر بود.</ref>[[تغییر]] کرد به معنای به کار بردن [[تدبر]] و [[تعقل]] [[فهم]] [[ادله]] شرعیه، که البته به دسته‌ای از [[علوم]] نیاز دارد که مقدمه [[شایستگی]] و استعداد [[تعقل]] و [[تدبر]] صحیح و عالمانه است. [[مجتهد]] نیز به کسی می‌گویند که این [[علوم]] را دارا باشد. بنابراین نخستین کسی که کلمه [[اجتهاد]] و [[مجتهد]] را در [[شیعه]] به این معنا به کار برد به [[گمان]] [[قوی]] [[علامه حلی]] است. ایشان در کتاب [[تهذیب]] الاصول پس از باب القیاس، باب الاجتهاد را مطرح کرد و در آنجا [[اجتهاد]] را به همین معنا به کار برد که امروز نیز شایع است<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>. البته چهار قرن پیش، جریانی مهم و خطرناک به نام اخباریگری در عالم [[تشیع]] با موضوع [[اجتهاد]] پیدا شد، اما به زودی گروهی از علمای مبرز و دلیر آن را [[سرکوب]] کردند و دوام چندانی نیافت. [[مکتب]] اخباری منکر [[حجیت عقل]] بود و [[حجیت]] و [[سندیت]] [[قرآن]] را نیز به بهانه آنکه [[فهم قرآن]] مخصوص [[اهل بیت پیامبر]] است و [[وظیفه]] ما [[رجوع]] به [[احادیث]] [[اهل‌بیت]] است، منکر بود. همچنین [[اجماع]] را [[بدعت]] [[اهل سنت]] می‌دانست. بنابراین [[معتقد]] بود از میان [[ادله]] اربعه یعنی [[کتاب و سنت]] و [[اجماع]] و [[عقل]]، تنها [[سنت]] [[حجت]] است. به هر حال، [[مکتب]] اخباری ضد [[مکتب]] [[اجتهاد]] و [[تقلید]] است و [[تقلید]] از غیر [[معصوم]] را [[حرام]] می‌داند<ref>ر. ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۶۹.</ref>.


[[شهید مطهری]] در تبیین این مسئله که چرا [[تقلید]] بدوی از [[مجتهد]] زنده لازم است می‌فرماید: “تقلید [[مردم]] از مجتهدین زنده و توجه به آنها یک وسیله‌ای است برای ابقا و تکمیل [[علوم]] اسلامی”<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۷۹.</ref>. افزون بر این، روز‌به‌روز [[علوم]] پیش می‌روند و [[تکامل]] می‌یابند و [[مشکلات]] حل‌نشده در دوران علمای قدیم حل می‌شود. [[دلیل]] دیگر نیز این است که [[علما]] پاسخ‌گوی مسائل و [[مشکلات]] جدید [[مسلمانان]] بنابر [[روایت]] {{متن حدیث|وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا}} باشند<ref>ر. ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰؛ قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۳؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰.</ref>. [[استاد مطهری]] در پایان به منظور بهتر شدن [[اجتهاد]] [[شیعه]] پیشنهادهایی را مطرح می‌کند. [[بهترین]] پیشنهاد را نیز از مرحوم حاج شیخ [[عبدالکریم حائری یزدی]]، مؤسس [[حوزه علمیه قم]] [[نقل]] می‌کند:
[[شهید مطهری]] در تبیین این مسئله که چرا [[تقلید]] بدوی از [[مجتهد]] زنده لازم است می‌فرماید: “تقلید [[مردم]] از مجتهدین زنده و توجه به آنها یک وسیله‌ای است برای ابقا و تکمیل [[علوم]] اسلامی”<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار (اصل اجتهاد در اسلام «ده گفتار»)، ج۲۰، ص۱۷۹.</ref>. افزون بر این، روز‌به‌روز [[علوم]] پیش می‌روند و [[تکامل]] می‌یابند و [[مشکلات]] حل‌نشده در دوران علمای قدیم حل می‌شود. [[دلیل]] دیگر نیز این است که [[علما]] پاسخ‌گوی مسائل و [[مشکلات]] جدید [[مسلمانان]] بنابر [[روایت]] {{متن حدیث|وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا}} باشند<ref>ر. ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰؛ قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۳؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰.</ref>. [[استاد مطهری]] در پایان به منظور بهتر شدن [[اجتهاد]] [[شیعه]] پیشنهادهایی را مطرح می‌کند. [[بهترین]] پیشنهاد را نیز از مرحوم حاج شیخ [[عبدالکریم حائری یزدی]]، مؤسس [[حوزه علمیه قم]] [[نقل]] می‌کند:
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش