پرش به محتوا

حضرت سلیمان علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۹۵: خط ۹۵:
۵- پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان [[مقامات معنوی]] او بود که [[خدا]] در سایۀ شایستگی‌هایش به او [[مرحمت]] کرده بود، چنانکه [[قرآن]] می‌فرماید: «برای او (سلیمان) نزد ما مقامی بلند و والا و سرانجامی [[نیکو]] است»<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}} «آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۴۰.</ref>.
۵- پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان [[مقامات معنوی]] او بود که [[خدا]] در سایۀ شایستگی‌هایش به او [[مرحمت]] کرده بود، چنانکه [[قرآن]] می‌فرماید: «برای او (سلیمان) نزد ما مقامی بلند و والا و سرانجامی [[نیکو]] است»<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}} «آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۴۰.</ref>.
این جمله در [[حقیقت]] پاسخی است به آنها که ساحت [[قدس]] این [[پیامبر]] بزرگ را به انواع نسبت‌های ناروا و [[خرافی]] - به [[پیروی]] آنچه در [[تورات]] کنونی آمده است - [[آلوده]] ساخته‌اند، و به این ترتیب او را از همۀ این اتهامات مبرا می‌شمرد، و [[مقام]] او را نزد خداوند گرامی می‌دارد، حتی این تعبیر که خبر از [[عاقبت]] [[نیک]] او می‌دهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائی باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر [[ازدواج]] با [[بت‌پرستان]] سرانجام به آئین [[بت‌پرستی]] [[تمایل]] پیدا کرد! و حتی دست به ساختن بتخانه‌ای زد! [[قرآن]] با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و [[خرافات]] می‌کشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۷۰.</ref>
این جمله در [[حقیقت]] پاسخی است به آنها که ساحت [[قدس]] این [[پیامبر]] بزرگ را به انواع نسبت‌های ناروا و [[خرافی]] - به [[پیروی]] آنچه در [[تورات]] کنونی آمده است - [[آلوده]] ساخته‌اند، و به این ترتیب او را از همۀ این اتهامات مبرا می‌شمرد، و [[مقام]] او را نزد خداوند گرامی می‌دارد، حتی این تعبیر که خبر از [[عاقبت]] [[نیک]] او می‌دهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائی باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر [[ازدواج]] با [[بت‌پرستان]] سرانجام به آئین [[بت‌پرستی]] [[تمایل]] پیدا کرد! و حتی دست به ساختن بتخانه‌ای زد! [[قرآن]] با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و [[خرافات]] می‌کشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۷۰.</ref>
==داستان هدهد و ملکۀ [[سبا]]==
[[قرآن]] به فراز دیگری از [[زندگی]] شگفت‌انگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجرای هدهد و [[ملکه سبأ]] را بازگو می‌کند.
نخست می‌گوید: «سلیمان هدهد را ندید، و در جستجوی او برآمد»<ref>{{متن قرآن|وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ}} «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه می‌شود که هدهد را نمی‌بینم یا او از غایبان است؟» سوره نمل، آیه ۲۰.</ref>.
این تعبیر به وضوح بیانگر این [[حقیقت]] است که او به دقت مراقب وضع [[کشور]] و اوضاع [[حکومت]] خود بود و حتی [[غیبت]] یک مرغ از چشم او پنهان نمی‌ماند!.
در اینکه سلیمان از کجا متوجه شد که هدهد در جمع او حاضر نیست؟ بعضی گفته‌اند به خاطر این بود که به هنگام حرکت کردن او، پرندگان بر سرش [[سایه]] می‌افکندند، و او از وجود روزنه‌ای در این سایبان گسترده از غیبت هدهد [[آگاه]] شد.
و بعضی دیگر مأموریتی برای هدهد در [[تشکیلات]] او قائل شده‌اند، و او را [[مأمور]] یافتن مناطق آب می‌دانند، و به هنگام نیاز به جستجوگری برای آب او را [[غائب]] دید.
به هر حال این تعبیر که ابتدا گفت: «من او را نمی‌بینم» سپس افزود «یا اینکه او از غائبان است» ممکن است اشاره به این باشد که آیا او بدون عذر موجهی حضور ندارد و یا با عذر موجهی غیبت کرده است؟
«سلیمان» برای اینکه [[حکم]] غیابی نکرده باشد، و در ضمن، غیبت هدهد روی بقیه پرندگان، تا چه رسد به انسان‌هایی که پست‌های حساسی بر عهده داشتند اثر نگذارد افزود: «من او را قطعاً [[کیفر]] شدیدی خواهم داد! و یا او را [[ذبح]] می‌کنم مگر آنکه برای غیبتش دلیل روشنی به من ارائه دهد»<ref>{{متن قرآن|لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ}} «او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد» سوره نمل، آیه ۲۱.</ref>.
در حقیقت سلیمان{{ع}} بی‌آنکه غائبانه [[داوری]] کند [[تهدید]] لازم را در صورت ثبوت [[تخلف]] نمود، و حتی برای تهدید خود در مرحله قائل شد که متناسب با مقدار [[گناه]] بوده باشد: مرحلۀ [[مجازات]] بدون [[اعدام]]، و مرحلۀ مجازات اعدام.
ضمناً نشان داد که او حتی در برابر پرندۀ ضعیفی [[تسلیم]] دلیل و [[منطق]] است و هرگز تکیه بر [[قدرت]] و توانائیش نمی‌کند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۷۶.</ref>
===هدهد همراه با یک خبر مهم===
«ولی [[غیبت]] هدهد، چندان به طول نیانجامید»<ref>{{متن قرآن|فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ}} «آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافته‌ای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بی‌گمانی آورده‌ام» سوره نمل، آیه ۲۲.</ref>.
بازگشت و رو به سلیمان کرد و چنین «گفت: من بر چیزی [[آگاهی]] یافتم که تو بر آن آگاهی نداری، من از [[سرزمین سبأ]] یک خبر قلعی (و دست اول) برای تو آورده‌ام؟»<ref>{{متن قرآن|فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ}} «آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافته‌ای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بی‌گمانی آورده‌ام» سوره نمل، آیه ۲۲.</ref>.
«هدهد» گویا آثار [[خشم]] را در چهرۀ سلیمان [[مشاهده]] کرد، و برای برطرف کردن [[ناراحتی]] او نخست به صورت کوتاه و سربسته خبر از مطلب مهمی داد که حتی سلیمان با تمام [[علم]] و دانشش از آن آگاهی ندارد! و هنگامی که خشم سلیمان فرو نشست، به شرح آن پرداخت<ref>قابل توجه اینکه، [[لشکریان]] سلیمان و حتی پرندگانی که [[مطیع]] [[فرمان]] او بودند آن قدر [[عدالت]] سلیمان به آنها [[آزادی]] و [[امنیت]] و [[جسارت]] داده بود، که هدهد بدون [[ترس]] بی‌پرده و با [[صراحت]] به او می‌گوید: «من به چیزی آگاهی یافتم که تو از آن [[آگاه]] نیستی».
برخورد او با سلیمان، همچون برخورد درباریان [[چاپلوس]] با [[سلاطین]] [[جبار]] نبود، که برای بیان یک [[واقعیت]]، نخست مدتی [[تملق]] می‌گویند، و خود را ذرۀ ناچیزی قلمداد کرده سپس به [[خاک]] پای ملوکانه، مطلب خود را در لابلای صد گونه [[چاپلوسی]] عرضه می‌دارند و هرگز در سخنان خود [[صراحت]] به [[خرج]] نمی‌دهند و همیشه از کنایه‌های نازک‌تر از گل استفاده می‌کنند، مبادا گرد و غباری بر [[قلب]] [[سلطان]] بنشیند!
آری هدهد با صراحت گفت: [[غیبت]] من بی‌دلیل نبوده، خبر مهمی آورده‌ام که تو از آن با خبر نیستی!
ضمناً این تعبیر درس بزرگی است برای همگان که ممکن است موجود کوچکی چون هدهد مطلبی بداند که [[داناترین]] انسان‌های عصر خویش از آن بی‌خبر باشد تا [[آدمی]] به [[علم]] و [[دانش]] خود [[مغرور]] نگردد، هر چند سلیمان باشد و با [[علم وسیع]] [[نبوت]]. </ref>.
هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من به [[سرزمین سبأ]] رفته بودم زنی را در آنجا یافتم که بر آنها [[حکومت]] می‌کند، و همه چیز را در [[اختیار]] دارد مخصوصاً تخت عظیمی داشت!»<ref>{{متن قرآن|إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ}} «من زنی یافته‌ام که بر آنان پادشاهی می‌کند و از همه چیز برخورداری یافته است و اورنگی سترگ دارد» سوره نمل، آیه ۲۳.</ref>.
«هدهد» با این سه جمله تقریباً تمام مشخصات [[کشور]] [[سبأ]] و طرز حکومت آن را برای سلیمان بازگو کرد.
نخست اینکه کشوری است آباد دارای همه گونه مواهب و امکانات.
دیگر اینکه یک [[زن]] بر آن حکومت می‌کند، و درباری بسیار مجلل دارد حتی شاید مجلل‌تر از [[تشکیلات]] سلیمان؛ چراکه هدهد [[تخت سلیمان]] را مسلماً دیده بود، با این حال از تخت [[ملکه سبأ]] به عنوان «[[عرش]] [[عظیم]]» یاد می‌کند!
و با این سخن به سلیمان فهمانید مبادا [[تصور]] کنی تمام [[جهان]] در قلمرو حکومت تو است و تنها [[عظمت]] و تخت بزرگ در گرو تو می‌باشد.
سلیمان از شنیدن این سخن در [[فکر]] فرو رفت ولی هدهد به او مجال نداد و مطلب دیگری بر آن افزود مسأله عجیب و ناراحت کننده‌ای که من در آنجا دیدم این بود که: «[[مشاهده]] کردم آن [[زن]] و [[قوم]] و ملتش در برابر [[خورشید]] - نه در برابر [[الله]] -[[سجده]] می‌کنند [[شیطان]] بر آنها [[تسلط]] یافته و اعمالشان را در نظرشان جلوه داده»<ref>{{متن قرآن|وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ}} «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده می‌برند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافته‌اند» سوره نمل، آیه ۲۴.</ref> [[افتخار]] می‌کنند که در برابر [[آفتاب]] سجده می‌نمایند!
و به این ترتیب «شیطان آنها را از راه [[حق]] باز داشته»<ref>{{متن قرآن|وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ}} «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده می‌برند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافته‌اند» سوره نمل، آیه ۲۴.</ref>.
آنها چنان در [[بت‌پرستی]] فرو رفته‌اند که من [[باور]] نمی‌کنم به آسانی از این راه برگردند «آنها [[هدایت]] نخواهند شد»<ref>{{متن قرآن|وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ}} «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده می‌برند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافته‌اند» سوره نمل، آیه ۲۴.</ref>.
و به این ترتیب وضع مذهبی و [[معنوی]] آنها را نیز مشخص ساخت که آنها سخت در بت‌پرستی فرو رفته‌اند و [[حکومت]] [[ترویج]] آفتاب‌پرستی می‌کند و [[مردم]] بر [[دین]] ملوکشان‌اند.
بتکده‌های آنها و اوضاع دیگرشان چنان نشان می‌دهد که آنان در این راه غلط پافشاری دارند، و به آن [[عشق]] می‌ورزند و [[مباهات]] می‌کنند، و در چنین شرایطی که تودۀ مردم و حکومت در یک خط قرار گرفته‌اند [[هدایت]] یافتن آنها بسیار بعید است.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۷۷.</ref>
===نامۀ سلیمان به ملکۀ [[سبأ]]===
سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در [[فکر]] فرو رفت، ممکن است بیشترین [[گمان]] سلیمان این بوده که این خبر راست است، و دلیلی بر دروغی به این بزرگی وجود ندارد، اما از آنجا که مسألۀ ساده‌ای نبود و با [[سرنوشت]] یک [[کشور]] و یک [[ملت]] بزرگ گره می‌خورد، می‌بایست تنها به گفتار یک مخبر اکتفا نکند، بلکه باید تحقیقات بیشتری در زمینۀ این موضوع حساس به عمل آورد.
لذا چنین «گفت: ما تحقیق به عمل می‌آوریم ببینیم تو راست گفتی یا از [[دروغگویان]] هستی؟!»<ref>{{متن قرآن|قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ}} «(سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفته‌ای یا از دروغگویان بوده‌ای؟» سوره نمل، آیه ۲۷.</ref>.
سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بی‌دلیل [[تصدیق]] نمود، بلکه آن را پایۀ تحقیق قرار داد.
سلیمان نامه‌ای بسیار کوتاه و پر محتوی نوشت و به هدهد داد و گفت: «این نامۀ مرا ببر و نزد آنها بیفکن، سپس برگرد و در گوشه‌ای توقف کن ببین آنها چه عکس‌العملی نشان می‌دهند؟»<ref>{{متن قرآن|اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ}} «این نامه مرا ببر و نزد آنان فرو افکن، آنگاه از آنان رو بگردان و (گوشه‌ای کمین کن و) بنگر چه پاسخی می‌دهند» سوره نمل، آیه ۲۸.</ref>.
ملکۀ سبأ [[نامه]] را گشود و از مضمون آن [[آگاهی]] یافت و چون قبلاً اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتوای نامه نشان می‌داد که سلیمان [[تصمیم]] شدیدی درباره [[سرزمین سبأ]] گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملکتی با اطرافیانش به [[شور]] می‌نشست از آنها [[دعوت]] کرد، رو به سوی آنها نموده «گفت: ای اشراف و بزرگان! نامۀ [[ارزشمندی]] به سوی من افکنده شده است»<ref>{{متن قرآن|قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ}}<ref>«(آن زن) گفت: ای سرکردگان! نزد من نامه‌ای ارزشمند افکنده‌اند» سوره نمل، آیه ۲۹.</ref>.<ref>و اینکه [[ملکه]] می‌گوید: این [[نامه]] [[کریم]] و پرارزشی است ممکن است به خاطر محتوای عمیق آن، با اینکه آغازش [[به نام خدا]]، و پایانش به مهر و امضای صحیح بود باشد یا فرستنده آنکه شخص [[بزرگواری]] بوده و یا همه اینها.
درست است که آنها [[آفتاب]] پرست بودند، ولی می‌دانیم بسیاری از [[بت‌پرستان]] نیز به «[[الله]]» [[اعتقاد]] داشتند و او را «[[رب]] الارباب» می‌نامیدند و [[تعظیم]] و [[احترام]] او را مهم می‌شمردند.</ref>
سپس «ملکۀ [[سبأ]]» به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت: «این نامه از سوی سلیمان است و محتوایش چنین است: به [[نام خداوند]] بخشندۀ [[مهربان]] توصیه‌ام به شما این است که برتری‌جوئی در برابر من نکنید، و به سوی من آئید و [[تسلیم]] [[حق]] شوید»<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ}} «آن (نامه) از سوی سلیمان است و (متن آن) این است: «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * با من گردنکشی نورزید و گردن نهاده، نزد من آیید» سوره نمل، آیه ۳۰-۳۱.</ref>.<ref>بعید به نظر می‌رسد که سلیمان نامه را با همین عبارات و الفاظ عربی نوشته باشد، بنابراین جمله‌های فوق می‌تواند نقل به معنی و یا به صورت خلاصه‌گیری و فشردۀ نامه سلیمان بوده باشد که ملکة سبأ برای ملت خود بازگو کرد.</ref>
بعد از ذکر محتوای نامۀ سلیمان، برای [[ملت]] خود رو به سوی آنها کرده و چنین «گفت ای اشراف و صاحب‌نظران! [[رأی]] خود را در این کار مهم برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمی را بی‌حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده‌ام!»<ref>{{متن قرآن|قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ}} «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبوده‌اید به پایان نبرده‌ام» سوره نمل، آیه ۳۲.</ref>.
او می‌خواست با این نظر خواهی موقعیت خود را در میان آنها تثبیت کرده و نظر آنها را به سوی خویش جلب نماید، ضمناً [[میزان]] هماهنگیشان را با [[تصمیمات]] خود مورد مطالعه و بررسی قرار دهد.
«اشراف [[قوم]]» در پاسخ او چنین «گفتند: ما [[قدرت]] کافی داریم و مرد جنگیم اما [[تصمیم]] نهایی با تو است، ببین چه [[فرمان]] می‌دهی؟»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُوْلُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ}} «گفتند: ما نیرومند و سخت دلیریم و فرمان با توست، بنگر تا چه فرمان خواهی داد» سوره نمل، آیه ۳۳.</ref>.
به این ترتیب هم [[تسلیم]] خود را در برابر [[دستورات]] او نشان دادند، و هم [[تمایل]] خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان [[جنگ]]!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۷۹.</ref>


== پدر و مادر ==
== پدر و مادر ==
۷۶٬۰۸۹

ویرایش