حضرت یحیی علیه السلام: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
نگارنده گوید: بخت نصر که در این [[روایات]] آمده بخت نصر معروف که شش قرن قبل از [[میلاد مسیح]] میزیسته و دو بار به [[شهر]] [[بیت المقدس]] [[حمله]] کرد نیست، چنانکه [[مسعودی]] در [[اثبات الوصیه]] گوید: [[بخت]] نصری که مردم بیت المقدس را به [[انتقام]] قتل یحیی کشت، نوه بخت نصر معروف و فرزند [[ملت بن بخت نصر]] بزرگ بوده است، واللّه أعلم. و بعضی هم احتمال دادهاند که بخت نصر از [[معمرین]]<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵.</ref> بوده و [[عمر طولانی]] کرده، چنان که از عرائس الفنون نقل شده که گوید: بخت نصر بیش از پانصد و پنجاه سال در [[دنیا]] [[زندگی]] کرد<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵ به نقل از عرائس الفنون، ثعلبی و اثبات الوصیه مسعودی، ص۷۲.</ref>. برخی گفتهاند: کسی که به شهر [[بیتالمقدس]] حمله کرد و برای ایستادن خون [[یحیی بن زکریا]] بیشتر مردم را کشت، [[پادشاهی]] از شاهان [[بابل]] به نام [[کردوس]] بوده است. او به سردار خود بنواراز ادان گفت: من به خدای مردم این شهر قسم خوردهام که اگر بر آنها [[پیروز]] شوم، آن قدر از ایشان را به قتل برسانم که سیلاب خونشان میان لشکریانم جاری شود. و بعد از [[پیروزی]]، مردم بسیاری را کشت تا وقتی که آن خون بایستاد<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. | نگارنده گوید: بخت نصر که در این [[روایات]] آمده بخت نصر معروف که شش قرن قبل از [[میلاد مسیح]] میزیسته و دو بار به [[شهر]] [[بیت المقدس]] [[حمله]] کرد نیست، چنانکه [[مسعودی]] در [[اثبات الوصیه]] گوید: [[بخت]] نصری که مردم بیت المقدس را به [[انتقام]] قتل یحیی کشت، نوه بخت نصر معروف و فرزند [[ملت بن بخت نصر]] بزرگ بوده است، واللّه أعلم. و بعضی هم احتمال دادهاند که بخت نصر از [[معمرین]]<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵.</ref> بوده و [[عمر طولانی]] کرده، چنان که از عرائس الفنون نقل شده که گوید: بخت نصر بیش از پانصد و پنجاه سال در [[دنیا]] [[زندگی]] کرد<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵ به نقل از عرائس الفنون، ثعلبی و اثبات الوصیه مسعودی، ص۷۲.</ref>. برخی گفتهاند: کسی که به شهر [[بیتالمقدس]] حمله کرد و برای ایستادن خون [[یحیی بن زکریا]] بیشتر مردم را کشت، [[پادشاهی]] از شاهان [[بابل]] به نام [[کردوس]] بوده است. او به سردار خود بنواراز ادان گفت: من به خدای مردم این شهر قسم خوردهام که اگر بر آنها [[پیروز]] شوم، آن قدر از ایشان را به قتل برسانم که سیلاب خونشان میان لشکریانم جاری شود. و بعد از [[پیروزی]]، مردم بسیاری را کشت تا وقتی که آن خون بایستاد<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. | ||
[[کلینی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده که فرمود: [[عیسی بن مریم]]{{ع}} بر سر [[قبر]] [[یحیی]]{{ع}} آمده و از [[خدای تعالی]] خواست تا او را زنده کند. [[خداوند]] دعایش را [[مستجاب]] کرد و یحیی زنده شد و از قبر بیرون آمد و به [[عیسی]] گفت: با من چه حاجتی داری؟ عیسی فرمود: میخواهم همانند گذشته که در [[دنیا]] بودی مونس من باشی. یحیی گفت: ای عیسی؛ هنوز تلخی [[مرگ]] در کام من است. تو میخواهی دوباره مرا به دنیا بازگردانی و تلخی مرگ را در کامم تازه کنی. این سخن را گفت و دوباره به قبر خود بازگشت<ref>فروع کافی، ج۱، ص۷۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص۵۷۳.</ref> | [[کلینی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده که فرمود: [[عیسی بن مریم]]{{ع}} بر سر [[قبر]] [[یحیی]]{{ع}} آمده و از [[خدای تعالی]] خواست تا او را زنده کند. [[خداوند]] دعایش را [[مستجاب]] کرد و یحیی زنده شد و از قبر بیرون آمد و به [[عیسی]] گفت: با من چه حاجتی داری؟ عیسی فرمود: میخواهم همانند گذشته که در [[دنیا]] بودی مونس من باشی. یحیی گفت: ای عیسی؛ هنوز تلخی [[مرگ]] در کام من است. تو میخواهی دوباره مرا به دنیا بازگردانی و تلخی مرگ را در کامم تازه کنی. این سخن را گفت و دوباره به قبر خود بازگشت<ref>فروع کافی، ج۱، ص۷۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص۵۷۳.</ref> | ||
==[[شهادت]] یحیی{{ع}}== | |||
نه تنها [[تولد]] یحیی شگفتانگیز بود، [[مرگ]] او هم از پارهای جهات عجیب بود، غالب [[مورخان]] [[مسلمان]]، و همچنین منابع معروف [[مسیحی]] جریان این شهادت را چنین نقل کردهاند (هر چند اندک تفاوتی در خصوصیات آن در میان آنها دیده میشود). | |||
یحیی [[قربانی]] [[روابط]] [[نامشروع]] یکی از طاغوتهای [[زمان]] خود با یکی از [[محارم]] خویش شد به این ترتیب که «هیرودیس» [[پادشاه]] هوسباز [[فلسطین]]، [[عاشق]] «هیرودیا» دختر [[برادر]] خود شد، و [[زیبایی]] و [[دل]] او را در گرو عشقی آتشین قرار داد؛ لذا [[تصمیم]] به [[ازدواج]] با او گرفت!. | |||
این خبر به [[پیامبر]] بزرگ [[خدا]] یحیی{{ع}} رسید، او صریحاً اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و مخالف [[دستورات]] [[تورات]] میباشد و من به [[مبارزه]] با چنین کاری [[قیام]] خواهم کرد. | |||
سر و صدای این مسأله در تمام [[شهر]] پیچید و به گوش آن دختر «هیرودیا» رسید، او تصمیم گرفت از یحیی که بزرگترین مانع راه خویش میدید در یک [[فرصت]] مناسب [[انتقام]] گیرد و این مانع را از سر راه هوسهای خویش بردارد. | |||
[[ارتباط]] خود را با عمویش بیشتر کرد و [[زیبایی]] خود را دامی برای او قرار داد و آنچنان در وی [[نفوذ]] کرد که روزی «هیرودیس» به او گفت: هر آرزویی داری از من بخواه که منظورت مسلماً انجام خواهد یافت. | |||
«هیرودیا» گفت: من هیچ چیز جز سر [[یحیی]] را نمیخواهم! زیرا او نام من و تو را بر سر زبانها انداخته، و همۀ [[مردم]] به [[عیبجویی]] ما نشستهاند، اگر میخواهی [[دل]] من آرام شود و خاطرم شاد گردد باید این عمل را انجام دهی! | |||
«هیرودیس» که دیوانهوار به آن [[زن]] [[عشق]] میورزید بیتوجه به [[عاقبت]] این کار [[تسلیم]] شد و چیزی نگذشت که سر یحیی را نزد آن زن [[بدکار]] حاضر ساختند اما عواقب دردناک این عمل، سرانجام دامان او را گرفت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۴۲۲.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |