پرش به محتوا

عصمت در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۹٬۹۲۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: واگردانی دستی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۲: خط ۳۲:
ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود<ref>{{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۲۱.</ref>
ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود<ref>{{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۲۱.</ref>


== جمع‌بندی ==
=== جمع‌بندی ===
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک»  و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷. </ref>. تفاوت این دو معنا نیز آشکار است؛ چراکه «مَسْک» - یعنی گرفتن و نگهداری - اخص از «منع» است. گرفتن و نگهداری شخصی که بالای [[کوه]] است، هنگامی معنا پیدا می‌کند که حرکت او را از سوی پرتگاه باز دارند. اما «منع» هنگامی صادق است که شخص در معرض [[سقوط]] قرار گرفته باشد؛ ولی به جهتی راه او سد گردیده و از سقوط وی جلوگیری شود. با توجه به همین تفاوت معنایی است که می‌توان «عصمت» را نیرویی دانست که [[انسان]] را از حرکت به سوی [[خطا]] باز می‌دارد، نه آنکه فقط به هنگام [[لغزش]] مانع تحقق آن شود<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۴.</ref>.
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک»  و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷. </ref>. تفاوت این دو معنا نیز آشکار است؛ چراکه «مَسْک» - یعنی گرفتن و نگهداری - اخص از «منع» است. گرفتن و نگهداری شخصی که بالای [[کوه]] است، هنگامی معنا پیدا می‌کند که حرکت او را از سوی پرتگاه باز دارند. اما «منع» هنگامی صادق است که شخص در معرض [[سقوط]] قرار گرفته باشد؛ ولی به جهتی راه او سد گردیده و از سقوط وی جلوگیری شود. با توجه به همین تفاوت معنایی است که می‌توان «عصمت» را نیرویی دانست که [[انسان]] را از حرکت به سوی [[خطا]] باز می‌دارد، نه آنکه فقط به هنگام [[لغزش]] مانع تحقق آن شود<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۴.</ref>.
== واژگان معادل ==
در کنار واژه [[عصمت]]، واژه‌های دیگری هم هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه [[عصمت]] بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه [[عصمت]] به کار گرفته شده و از آنها معنایی [[اعم]] یا [[اخص]] اراده می‌گردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور می‌کند؛ به همین سبب بازشناسی این [[مفاهیم]] و حوزه‌های هر یک می‌تواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم [[عصمت]] باشد.
=== [[اخلاص]] ===
واژه [[مخلَص]] در اصطلاح [[قرآنی]] بر کسی اطلاق می‌شود که [[برگزیده]] خداست برای [[خالص‌سازی]] یا برگزیده اوست برای [[خالص]] کننده‌ای که آن ذکر [[آخرت]] باشد؛ {{عربی|اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار}}: مخلصین کسانی هستند که [[شیطان]] در آنها هیچ نفوذی ندارد.
=== [[اصطفاء]] ===
[[خداوند]] از [[انبیای الهی]] به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که [[برگزیدگان]] ویژه الهی‌اند. خداوند از این واژه برای [[گزینش]] [[رسولان]] ویژه خود مانند [[ابراهیم]]، [[آدم]]، نوح و [[موسی]] یا اولیای خاص خود مانند [[مریم]] که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
=== [[اجتباء]] ===
این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه [[الهی]]، در خصوص [[انبیا]] و [[اوصیا]] آمده است: {{متن قرآن|ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}}<ref>«سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.</ref> و نیز آیۀ {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>«اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>. درباره [[یونس]]، [[لوط]] و [[یسع]] این [[آیه]] به کار رفته است: {{متن قرآن|وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.</ref>. درباره [[حضرت یوسف]]{{ع}} و گزینش او برای [[رسالت]] و اعطای [[تعبیر خواب]] به او این‌گونه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ}}<ref>«و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد» سوره یوسف، آیه ۶.</ref>. نیز درباره [[حضرت یونس]] چنین تعبیری دارد: {{متن قرآن|فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.</ref>.
=== [[اختیار]] ===
گزینش و [[انتخاب]] عده‌ای به عنوان [[رسول]] و [[وصی]] گاه با لفظ اختیار آمده است: {{متن قرآن|وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.</ref>.
ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر [[معنوی]] معادل [[عصمت]] باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در [[مقام]] اخذ [[بدیل]] چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت می‌گیرد که اگر کسی در [[پژوهش]] خود به دنبال مفهوم [[دینی]] عصمت باشد، خوب است این واژه‌ها را نیز بررسی کند.
=== نزاهت ===
این تعبیر معادل مفهومی عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از [[دانشمندان اسلامی]] به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از [[تنزیه]] و [[تنزیه الانبیاء]] استفاده می‌کنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ [[مرتضی]]، چنین امری [[مشاهده]] می‌شود<ref>ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام می‌برد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه{{عم}} نگاشته شده‌اند.</ref>. بعضی از [[عالمان اهل سنت]] به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده می‌کنند<ref>ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.</ref>. در [[ادعیه]] و [[زیارات]] [[اهل بیت]]{{عم}} نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در [[قرآن]] از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.</ref> در [[زیارت]] [[حضرت امیر]]{{ع}} و نیز در [[زیارت جامعه]] {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.</ref> و نیز {{متن حدیث|الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.</ref> آمده است.
=== [[تطهیر]] ===
افزون بر [[آیه تطهیر در قرآن]] که برای عصمت از یک نوع [[پاک]] کردن مخصوص توسط [[خداوند]] یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از [[روایات]] تعبیر [[مطهّر]] و مطهّرون مرادف با [[معصوم]] و معصومون آمده است. تعابیر {{متن حدیث|الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.</ref>، {{متن حدیث|الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.</ref> و {{متن حدیث|الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.</ref> در مورد [[معصومان]] بارها نقل شده است. تعبیر [[ائمه اطهار]] به جای [[امامان معصوم]] در عرف متشرعه بسیار شایع است.
=== [[توفیق]]، [[تسدید]] و [[تأیید]] ===
در لسان [[روایات]]  سه واژه [[توفیق]]، [[تسدید]] و [[تأیید]] نیز در معنایی نزدیک به [[عصمت]] و معادل آن به کار رفته‌اند. به عنوان نمونه [[امام رضا]]{{ع}} در روایتی [[معصوم]] را [[مسدّد]]، [[موفَّق]] و [[مؤید]] به [[روح القدس]] معرفی می‌فرماید که بدین ترتیب شخص [[معصوم]] از خطاها و [[لغزش‌ها]] در [[امان]] می‌ماند<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۸؛ ج۲۵، صص۱۲۷ و ۳۵۰؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۸۰؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۰؛ نعمانی، الغیبه، ص۲۲۱؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۸۱؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۰۰.</ref>.
در روایتی دیگر از [[امام صادق]]{{ع}} نیز در توصیف [[رسول اکرم]]{{صل}} چنین آمده:
[[خداوند عزیز]] و بلندمرتبه [[پیامبر]] خود را [[ادب]] آموخت و ادب او را به کمال رساند. پس از تکمیل ادب به او فرمود: «همانا تو را [[اخلاقی]] والاست». سپس امر [[دین و جامعه]] را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند و فرمود: «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و آنچه شما را بازداشت باز ایستید» و همانا [[رسول خدا]] مورد تسدید، توفیق و تأیید [[روح القدس]] قرار می‌گرفت. هیچ لغزشی نمی‌کرد و در هیچ امری از [[اراده]] امور و [[سیاست]] [[بندگان]] به [[خطا]] و [[اشتباه]] نمی‌رفت؛ پس [[آداب]] [[الهی]] را در وجود خود پذیرفت.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}«آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷. وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ}}محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۴</ref>این سه واژه دقیقاً در این [[روایت]] معادل [[عصمت]] از [[گناه]] و [[اشتباه]] به کار گرفته شده‌اند<ref>روایت دیگری نیز از [[امام صادق]]{{ع}} در [[مصباح الشریعه]] آمده است که به صورت عام [[تأیید]] و [[توفیق الهی]] را آورده است که ممکن است تا اندازه‌ای به بحث ما مربوط باشد. در آن [[حدیث]] امام صادق{{ع}} این‌گونه می‌فرماید: {{متن حدیث|وَ أَمَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ بِنُورِ التَّأْيِيدِ وَ حُسْنِ التَّوْفِيقِ فَطَهَّرَ قَلْبَهُ مِنَ الدَّنَسِ فَلَا يُفَارِقُ الْمَعْرِفَةَ وَ التُّقَى}}مصباح الشریعه (منسوب به امام صادق{{ع}})، ص۱۶۰؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۲۰۳. اما آن را که [[خداوند]] به [[نور]] تأیید و حسن [[توفیق]] خود نگه داشته است، [[قلب]] او را از آلودگی‌ها [[پاک]] می‌گرداند پس از [[معرفت]] و [[تقوا]] هیچ گاه جدا نمی‌شود.</ref>.
[[دانشمندان]] و [[متکلمان]] [[اهل سنت]] نیز دیدگاه‌های مختلفی در خصوص توفیق و [[تسدید]] عرضه کرده‌اند <ref>[[ابوالحسن اشعری]] پیش از بحث عصمت، بحث توفیق و تسدید را مطرح می‌کند. او می‌گوید: «در مورد توفیق و تسدید چهار قول مختلف وجود دارد: عده‌ای می‌گویند توفیق از جانب خداوند ثوابی است که به [[ایمان]] [[بنده]] عطا می‌کند و ازاین رو به [[کافر]] موفّق گفته نمی‌شود. تسدید نیز همانند توفیق است. عده دیگر می‌گویند توفیق و تسدید [[حکم]] و قضاوتی است از سوی [[خدا]] که [[انسانی]] موفق است یا مسدّد. [[جعفر بن حرب]] می‌گوید: توفیق و تسدید دو [[لطف]] [[خداوند سبحان]] است که موجب [[اضطرار]] بنده به [[طاعت]] نمی‌شوند. پس هنگامی که [[انسان]] [[اطاعت خداوند]] را به جا آورد، او موفّق و مسدّد می‌باشد. جبّایی می‌گوید: توفیق لطفی است در [[علم خدا]]. هنگامی که بنده آن را انجام داد توفیق ایمان در وقت خود به او عطا می‌شود؛ بنابراین آن لطف توفیقی است که بنده به وسیله آن ایمان بیاورد و نیز کافری که در [[زمان]] بعد با شمول این [[لطف]] [[ایمان]] خواهد آورد و موفّق خواهد بود؛ گرچه الآن ایمان ندارد. [[عصمت]] نیز لطفی از [[الطاف]] خداست. [[اهل]] [[اثبات]] می‌گویند: [[توفیق]] همان قوت ایمان است و عصمت نیز چنین است. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۲۶۲ - ۲۶۳.</ref>.
===[[صدق]]، [[امانت]]، [[تبلیغ]]، [[فطانت]] ===
برخی نویسندگان [[اهل سنت]] به جای اصطلاح عصمت در مورد [[صفات پیامبران]] چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان [[صفت پیامبر]] یاد کرده‌اند و در توضیح آنها گفته‌اند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که [[پیامبر]] می‌دهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه [[خداوند]]، محال است [[کذب]] در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و [[باطن]] [[پیامبران]] را از [[گناه]] [[حفظ]] می‌کند؛ هم [[گناهان]] اعضا و [[جوارحی]] مانند دزدی، [[زنا]] و هم گناهان [[قلبی]] و [[اخلاقی]] مانند [[حسد]]، [[کبر]] و [[ریا]]. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به [[انبیا]] [[فرمان]] [[ابلاغ]] داده است با بیانی روشن و واضح برای [[مردم]] بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای [[قدرت]] [[فهم]] بسیار بالایی بوده، [[توانایی]] قابل توجهی برای [[استدلال]] و [[احتجاج]] در مقابل شبهه‌های [[مخالفان]] دارند<ref>احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.</ref>.
بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفته‌اند<ref>حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: {{عربی|يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ}}.</ref>.
امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و [[ادراک]] [[قوی]] و سریع باشد، را از [[صفات انبیا]] برشمرده‌اند با این حال که نمی‌توان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.
اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل می‌شود؛ [[امین]] به عنوان یکی از صفات [[فرشتگان الهی]] مانند [[جبرئیل]] و [[روح]] که واسطه [[نزول]] [[وحی بر پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} می‌باشند، اطلاق شده است<ref>{{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ}} «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.</ref> و در مورد [[انبیای الهی]] مانند [[لوط]]، [[موسی]]، [[هود]]، نوح، [[صالح]] و [[شعیب]] با تعبیر {{متن قرآن|إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ}}<ref>«من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.</ref> آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه [[رسول]] در کنار هم آمده است.
در تمام این موارد اگر امین افاده معنای [[عصمت]] را داشته باشد، عصمت در [[مقام]] اخذ و بازخوانی [[وحی]] را بیشتر از عصمت از [[گناه]] ایفاد می‌کند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمی‌کند.
البته «امین» در کنار کلمه «[[قوی]]» و «مکین» به عنوان صفت یوسف<ref>{{متن قرآن|إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ}} «بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.</ref> و [[آصف بن برخیا]]<ref>{{متن قرآن|وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ}} «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.</ref> (آورنده [[تخت بلقیس]] از [[صنعا]] به [[بیت المقدس]] در یک چشم به هم زدن) و نیز [[حضرت موسی]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ}} «بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.</ref> به عنوان استیجار برای شعیب در [[قرآن]] آمده است که در این موارد شاید معنای [[عرفی]] آن یعنی مورد اعتمادبودن مراد باشد تا [[معنای معصوم]].
در مورد [[صدق]] نیز می‌توان گفت صفت [[صدّیق]] در مورد بعضی از [[انبیا]] و [[اولیا]] مانند [[ابراهیم]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.</ref>، [[حضرت مریم]]<ref>{{متن قرآن|وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ}} «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.</ref>، [[ادریس]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref> و یوسف<ref>{{متن قرآن|يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ}} «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref> در [[قرآن]] آمده است؛ اما آیا این کلمه می‌تواند دقیقاً مرادف [[مطهّر]] و مخلّص یا [[معصوم]] باشد که نشان‌دهنده [[افاضه]] موهبتی [[الهی]] از سوی [[خداوند]] به [[معصومان]] باشد، جای [[شک]] باقی است.
نظیر ادعایی که در مورد کلمه [[امین]] و [[صدیق]] شده است، می‌تواند در مورد کلمه «[[شهید]]» به معنای [[گواه]] بر [[اعمال]] [[بندگان]] یا کلمه «[[حجّت]]» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه [[تبلیغ]] به معنای اینکه [[پیامبر]]، [[مأمور]] [[ابلاغ]] [[فرامین خدا]] به [[خلق]] خداست و اگر مخاطب [[وحی]] و خطاب الهی [[مردم]] باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از [[مراتب عصمت]] یعنی [[عصمت]] در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ [[رسالات]] الهی یکی از [[وظایف]] اصلی [[پیامبران]] و [[عالمان ربانی]] تلقی شده است<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ}} «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]] ص ۱۴۹-۱۵۷.</ref>.
== واژگان مشابه ==
واژه‌های دیگری نیز هستند که گاه اشتباها به جای [[عصمت]] به کار برده می‌شوند. با این حال ترادف این واژه‌ها با [[عصمت]] بسیار بعید به نظر می‌رسد.
=== [[عدالت]] ===
برخی از [[متکلمین]] در راستای بیان نقش علت قابلی به عنوان جزء العله تحقق [[عصمت]] در [[معصوم]]، تفاوت عصمت و [[عدالت]] را مطرح کرده و گفته‌اند: «عصمت علت تامه انجام [[طاعات]] و [[ترک معاصی]] است؛ اما عدالت مقتضی برای آن است. ایشان عصمت را حاصل دو عنصر همزمان می‌دانند.
الف: [[لطف الهی]] به عنوان علت فاعلی
ب: [[تهذیب نفس]] به عنوان علت قابلی
از این رو در بیان تفاوت عصمت و عدالت چنین گفته‌اند: عصمت بیشتر به لطف الهی یعنی علت فاعلی وابسته است و عدالت تکیه بیشتری بر [[ریاضت]] دادن نفس یعنی علت قابلی دارد.<ref>[[شیخ طوسی]]، تلخیص [[الشافی]]، ج۱، ص۶۲.</ref>.
با این توضیح، از منظر ایشان وجه اشتراک عصمت و عدالت در این است که هر دو [[قوه]] و [[ملکه]] هستند و هر دو موجب [[سلب اختیار]] و [[آزادی]] و [[قدرت]] بر [[گناه]] نمی‌شوند. بر اساس این دیدگاه، عصمت مراتب بالا و اتم [[ملکه عدالت]] است و تنها تفاوتی که با آن دارد در این است که در اثر تقویت و زمینه‌سازی بسیار مناسب این ملکه به ضمیمه ملکه [[تقوا]]، [[آمادگی]] برای پذیرش [[موهبت]] عصمت از سوی [[خداوند متعال]] می‌شود. <ref>مینایی بهروز، [[اندیشه]] [[کلامی]] عصمت، ص۱۵۸.</ref>.
=== [[ذکاء]] و فطانت ===
در دیدگاه [[امامیه]] ذکی بودن و سرعت در [[فهم]] و عدم [[غباوت]] یکی از شرایط [[پیامبر]] و [[امام]] است. [[خواجه طوسی]] پس از آنکه [[عصمت]] را یکی از شرایط [[انبیا]] بر می‌شمارد، شروز دیگری را نیز برای پیامبر ذکر کرده و می‌نویسد: «لازم است پیامبر دارای کمال هقل، [[ذکاء]]، خوش فهمی و سرعت در فهم و [[قدرت]] بر [[تصمیم‌گیری]] باشد. همه اینها برای این است که پیامبر در امر [[ارشاد]] و [[تبلیغ]] به [[تحیر]] نیفتد و دودل نباشد و توان تصمیم‌گیری و اتخاذ موضع صحیح و پیشبرد [[اهداف الهی]] خود را داشته باشد و بتواند با [[درایت]] و [[توانمندی]]، [[رأی]] صائب را در هر زمینه‌ای اتخاذ کند. <ref>[[علامه حلی]]، [[کشف]] المراد، ص349.</ref>.
از این [[کلام]] خواجه برداشت می‌شود که ذکاء و [[فطانت]] دو ویژگی [[ذهنی]] و درونی در پیامبر هستند که از شروط عقلایی پیامبر شدن بوده و با عصمت تفاوت دارند. با این حال خواجه به دنبال این چند صفت، صفت عدم [[سهو]] را نیز افزوده است؛ حال آنکه عدم سهو یکی از [[مراتب عصمت]] از [[خطا]] است. پس اگر هم فطانت و ذکاء به این قرینه بخشی از عصمت باشند، همانند [[عدالت]] و [[تقوا]] به عنوان زمینه‌های دریافت [[موهبت]] عصمت محسوب می‌شوند. با این تفاوت که برخی از این زمینه‌ها اختیاری هستند مثل عدالت و تقوا و برخی دیگر غیر اختیاری‌اند مانند ذکاء و فطانت.<ref>مینایی، بهروز، [[اندیشه]] [[کلامی]] عصمت، ص159 و 160.</ref>.
=== [[حجیت]] ===
ویژگی دیگری که گاه مترادف با [[عصمت]] یا مصادیق [[معصوم]] تلقی می‌شود و نویسندگان معاصر به دلیل خلط مفاهیم، واژه عصمت و معصوم را در دایره‌ای وسیع‌تر از محدوده اصلی آن به کار می‌گیرند، مفهوم [[حجیت]] است. معصوم از جهت اینکه معصوم است کلامش [[مطابق با واقع]] است و [[افعال]] و سکنات او می‌تواند منشأ [[علم]] به واقع و صدور و [[استنباط احکام]] [[الهی]] قرار گیرد و همان طور که در [[فقه]] [[امامیه]] و [[اصول فقه]] آمده است،[[ سنت]] به معنای عام آن یعنی [[سخن معصوم]] و فعل و تقریر او، می‌تواند مدرکی برای [[اثبات]] [[حکم الهی]] قرار گیرد. [[امر و نهی]] او همچون [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]]، [[واجب الاطاعه]] و منجّز و معذر است.
گر چه لفظ [[حجت]] بر خود معصوم اعم از [[نبی]] و [[وصی]] او نیز به [[تنهایی]] اطلاق می‌شود و [[انبیا]] و [[اوصیا]] [[حجت الهی]] در [[زمین]] هستند و به [[عقیده امامیه]] هیچ گاه زمین از حجت خالی نمی‌گردد، با این حال آن بحث [[اعتقادی]] در مورد حجت در اینجا مقصود و مراد ما نیست بلکه همان بحث اصولی حجیت و معذریت بر انجام یا ترک فعلی طبق سخن یا فعل و [[تقریر معصوم]] یا حجت مراد ماست.
این شیوه نگرش به عصمت ناشی از آن است که عصمت را در مفهوم یا مصداق یا حجیت و مبنای [[استدلال]] قراردادن سخن با فعل کسی مساوق پنداشته‌اند؛ حال آنکه عصمت اصطلاحی با این برداشت سازگاری ندارد.
=== جمع‌بندی ===
بعضی از واژه‌های [[قرآنی]] مانند [[مطهّر]] و [[مخلَص]] می‌توانند دقیقا معادل همان واژه معصوم باشند. بعضی دیگر از واژه‌های ترکیبی مانند موفَق، مسدَد و مویَد به [[روح القدس]] نیز چنین است. [[صدیق]]، [[امین]]، مبلغ [[رسالات]] الهی یا واژه‌های [[مجتبی]]، [[مصطفی]] و مختار ([[برگزیده]]) با دلالت التزامی بیانگر [[عصمت معصوم]] هستند. واژه [[روایی]] منزَه نیز همانند مخلَص و مطهَر است. از واژه‌های مشابه می‌توان [[عدالت]] را به عنوان پیش‌زمینه اختیاری دریافت و [[موهبت]] [[عصمت]] و [[ذکاء]] و [[فطانت]] را به عنوان پیش زمینه غیراختیاری آن در نظر گرفت. واژه [[حجیت]] نیز کاربرد عامی دارد و اگر درباره سخن یا [[فعل معصوم]] از این واژه استفاده می‌شود با چند مقدمه و واسطه می‌توان به صورت [[برهان]] انّی [[عصمت معصوم]] را از آن برداشت کرد. مینایی، بهروز، [[اندیشه]] [[کلامی]] عصمت، ص161-165.


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۱۱٬۹۱۹

ویرایش