بحث:عصمت در لغت
معناشناسی
اهل لغت واژه عصمت را به معنای محفوظ ماندن، مصونیت[۱] و «وسیله باز داشتن» و «ابزار مصونیت» معنا کردهاند[۲]. «عصمه الطعام»، یعنی غذا او را از گرسنگی حفظ کرد[۳] و در اصطلاح، لطفی از سوی خداوند تبارک و تعالی است که شامل حال برخی افراد خاص میشود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز میدارد؛ با اینکه آن شخص قادر به انجام آن دو است[۴]. از مجموع تعاریفی که از سوی دانشمندان درباره عصمت ارائه شده، به دو نکته تأکید شده است: اول اینکه عصمت لطفی است که از طرف خداوند متعال به برخی از انسانهای خاص عطا میگردد؛ دوم اینکه در عصمت جبر وجود ندارد و اینگونه نیست که شخص معصوم قادر به انجام گناه نباشد، بلکه در عین توانایی بر انجام گناه از آن خودداری میکند؛ مانند آنچه در جریان حضرت یوسف و زلیخا پیش آمد. حضرت یوسف(ع) در عین حال که قدرت بر انجام فعل داشت، از آن گذشت: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۵].
به اعتقاد شیعه عصمت معصومان نه تنها شامل پاک بودن از گناهان صغیره و کبیره است، بلکه شامل مصونیت از خطا و نسیان، حتی کارهایی که منافی مروت است، نیز میگردد. مرحوم علامه مظفر در این باره میگوید: عصمت عبارت است از: پاک و منزه بودن از گناهان و معاصی کوچک و بزرگ و همچنین مصون بودن از خطا و نسیان؛ هر چند از نگاه عقلی صدور این موارد از پیامبر ممنوع نیست. بلکه واجب است که پیامبر از آنچه با مروت منافات دارد، پاک و منزه باشد؛ برای مثال هرگز در میان راه غذا نخورد یا با صدای بلند نخندد و به طور کلی هر آنچه در عرف عموم مردم انجامش زشت باشد، انجام ندهد[۶].[۷]
معنای اصطلاحی عصمت
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است.
عصمت به معنای لطف
مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته. وی با بیان اینکه عصمت همان لطف و توفیق الهی است، میگوید: عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست، و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است. [۸].
متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی [۹] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. افزون بر آن متکلمان معتزلی نیز تعریف عصمت به لطف را در تعریفهای خود بیان کردهاند.[۱۰][۱۱].
عصمت به معنای ملکه
پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست.[۱۲] پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۱۳].
واژگان معادل
در کنار واژه عصمت، واژههای دیگری هم هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده میگردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور میکند؛ به همین سبب بازشناسی این مفاهیم و حوزههای هر یک میتواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم عصمت باشد.
اخلاص
واژه مخلَص در اصطلاح قرآنی بر کسی اطلاق میشود که برگزیده خداست برای خالصسازی یا برگزیده اوست برای خالص کنندهای که آن ذکر آخرت باشد؛ اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار: مخلصین کسانی هستند که شیطان در آنها هیچ نفوذی ندارد.
اصطفاء
خداوند از انبیای الهی به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که برگزیدگان ویژه الهیاند. خداوند از این واژه برای گزینش رسولان ویژه خود مانند ابراهیم، آدم، نوح و موسی یا اولیای خاص خود مانند مریم که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
اجتباء
این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه الهی، در خصوص انبیا و اوصیا آمده است: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى﴾[۱۴] و نیز آیۀ ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[۱۵]. درباره یونس، لوط و یسع این آیه به کار رفته است: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۶]. درباره حضرت یوسف(ع) و گزینش او برای رسالت و اعطای تعبیر خواب به او اینگونه میفرماید: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ﴾[۱۷]. نیز درباره حضرت یونس چنین تعبیری دارد: ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۸].
اختیار
گزینش و انتخاب عدهای به عنوان رسول و وصی گاه با لفظ اختیار آمده است: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى﴾[۱۹]. ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر معنوی معادل عصمت باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در مقام اخذ بدیل چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت میگیرد که اگر کسی در پژوهش خود به دنبال مفهوم دینی عصمت باشد، خوب است این واژهها را نیز بررسی کند.
نزاهت
این تعبیر معادل مفهومی عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از دانشمندان اسلامی به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از تنزیه و تنزیه الانبیاء استفاده میکنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ مرتضی، چنین امری مشاهده میشود[۲۰]. بعضی از عالمان اهل سنت به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده میکنند[۲۱]. در ادعیه و زیارات اهل بیت(ع) نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در قرآن از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر «الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۲۲] در زیارت حضرت امیر(ع) و نیز در زیارت جامعه «الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ»[۲۳] و نیز «الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ»[۲۴] آمده است.
تطهیر
افزون بر آیه تطهیر در قرآن که برای عصمت از یک نوع پاک کردن مخصوص توسط خداوند یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از روایات تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با معصوم و معصومون آمده است. تعابیر «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ»[۲۵]، «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ»[۲۶] و «الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ»[۲۷] در مورد معصومان بارها نقل شده است. تعبیر ائمه اطهار به جای امامان معصوم در عرف متشرعه بسیار شایع است.
توفیق، تسدید و تأیید
در لسان روایات سه واژه توفیق، تسدید و تأیید نیز در معنایی نزدیک به عصمت و معادل آن به کار رفتهاند. به عنوان نمونه امام رضا(ع) در روایتی معصوم را مسدّد، موفَّق و مؤید به روح القدس معرفی میفرماید که بدین ترتیب شخص معصوم از خطاها و لغزشها در امان میماند[۲۸].
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نیز در توصیف رسول اکرم(ص) چنین آمده: خداوند عزیز و بلندمرتبه پیامبر خود را ادب آموخت و ادب او را به کمال رساند. پس از تکمیل ادب به او فرمود: «همانا تو را اخلاقی والاست». سپس امر دین و جامعه را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند و فرمود: «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و آنچه شما را بازداشت باز ایستید» و همانا رسول خدا مورد تسدید، توفیق و تأیید روح القدس قرار میگرفت. هیچ لغزشی نمیکرد و در هیچ امری از اراده امور و سیاست بندگان به خطا و اشتباه نمیرفت؛ پس آداب الهی را در وجود خود پذیرفت.[۲۹]این سه واژه دقیقاً در این روایت معادل عصمت از گناه و اشتباه به کار گرفته شدهاند[۳۰].
دانشمندان و متکلمان اهل سنت نیز دیدگاههای مختلفی در خصوص توفیق و تسدید عرضه کردهاند [۳۱].
صدق، امانت، تبلیغ، فطانت
برخی نویسندگان اهل سنت به جای اصطلاح عصمت در مورد صفات پیامبران چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان صفت پیامبر یاد کردهاند و در توضیح آنها گفتهاند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که پیامبر میدهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه خداوند، محال است کذب در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و باطن پیامبران را از گناه حفظ میکند؛ هم گناهان اعضا و جوارحی مانند دزدی، زنا و هم گناهان قلبی و اخلاقی مانند حسد، کبر و ریا. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به انبیا فرمان ابلاغ داده است با بیانی روشن و واضح برای مردم بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای قدرت فهم بسیار بالایی بوده، توانایی قابل توجهی برای استدلال و احتجاج در مقابل شبهههای مخالفان دارند[۳۲]. بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفتهاند[۳۳]. امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و ادراک قوی و سریع باشد، را از صفات انبیا برشمردهاند با این حال که نمیتوان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.
اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل میشود؛ امین به عنوان یکی از صفات فرشتگان الهی مانند جبرئیل و روح که واسطه نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) میباشند، اطلاق شده است[۳۴] و در مورد انبیای الهی مانند لوط، موسی، هود، نوح، صالح و شعیب با تعبیر ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾[۳۵] آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه رسول در کنار هم آمده است. در تمام این موارد اگر امین افاده معنای عصمت را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی را بیشتر از عصمت از گناه ایفاد میکند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمیکند. البته «امین» در کنار کلمه «قوی» و «مکین» به عنوان صفت یوسف[۳۶] و آصف بن برخیا[۳۷] (آورنده تخت بلقیس از صنعا به بیت المقدس در یک چشم به هم زدن) و نیز حضرت موسی[۳۸] به عنوان استیجار برای شعیب در قرآن آمده است که در این موارد شاید معنای عرفی آن یعنی مورد اعتمادبودن مراد باشد تا معنای معصوم.
در مورد صدق نیز میتوان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از انبیا و اولیا مانند ابراهیم[۳۹]، حضرت مریم[۴۰]، ادریس[۴۱] و یوسف[۴۲] در قرآن آمده است؛ اما آیا این کلمه میتواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلّص یا معصوم باشد که نشاندهنده افاضه موهبتی الهی از سوی خداوند به معصومان باشد، جای شک باقی است. نظیر ادعایی که در مورد کلمه امین و صدیق شده است، میتواند در مورد کلمه «شهید» به معنای گواه بر اعمال بندگان یا کلمه «حجّت» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه تبلیغ به معنای اینکه پیامبر، مأمور ابلاغ فرامین خدا به خلق خداست و اگر مخاطب وحی و خطاب الهی مردم باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی عصمت در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ رسالات الهی یکی از وظایف اصلی پیامبران و عالمان ربانی تلقی شده است[۴۳].[۴۴].
واژگان مشابه
واژههای دیگری نیز هستند که گاه اشتباها به جای عصمت به کار برده میشوند. با این حال ترادف این واژهها با عصمت بسیار بعید به نظر میرسد.
عدالت
برخی از متکلمین در راستای بیان نقش علت قابلی به عنوان جزء العله تحقق عصمت در معصوم، تفاوت عصمت و عدالت را مطرح کرده و گفتهاند: «عصمت علت تامه انجام طاعات و ترک معاصی است؛ اما عدالت مقتضی برای آن است. ایشان عصمت را حاصل دو عنصر همزمان میدانند.
الف: لطف الهی به عنوان علت فاعلی
ب: تهذیب نفس به عنوان علت قابلی
از این رو در بیان تفاوت عصمت و عدالت چنین گفتهاند: عصمت بیشتر به لطف الهی یعنی علت فاعلی وابسته است و عدالت تکیه بیشتری بر ریاضت دادن نفس یعنی علت قابلی دارد.[۴۵]. با این توضیح، از منظر ایشان وجه اشتراک عصمت و عدالت در این است که هر دو قوه و ملکه هستند و هر دو موجب سلب اختیار و آزادی و قدرت بر گناه نمیشوند. بر اساس این دیدگاه، عصمت مراتب بالا و اتم ملکه عدالت است و تنها تفاوتی که با آن دارد در این است که در اثر تقویت و زمینهسازی بسیار مناسب این ملکه به ضمیمه ملکه تقوا، آمادگی برای پذیرش موهبت عصمت از سوی خداوند متعال میشود. [۴۶].
ذکاء و فطانت
در دیدگاه امامیه ذکی بودن و سرعت در فهم و عدم غباوت یکی از شرایط پیامبر و امام است. خواجه طوسی پس از آنکه عصمت را یکی از شرایط انبیا بر میشمارد، شروز دیگری را نیز برای پیامبر ذکر کرده و مینویسد: «لازم است پیامبر دارای کمال هقل، ذکاء، خوش فهمی و سرعت در فهم و قدرت بر تصمیمگیری باشد. همه اینها برای این است که پیامبر در امر ارشاد و تبلیغ به تحیر نیفتد و دودل نباشد و توان تصمیمگیری و اتخاذ موضع صحیح و پیشبرد اهداف الهی خود را داشته باشد و بتواند با درایت و توانمندی، رأی صائب را در هر زمینهای اتخاذ کند. [۴۷].
از این کلام خواجه برداشت میشود که ذکاء و فطانت دو ویژگی ذهنی و درونی در پیامبر هستند که از شروط عقلایی پیامبر شدن بوده و با عصمت تفاوت دارند. با این حال خواجه به دنبال این چند صفت، صفت عدم سهو را نیز افزوده است؛ حال آنکه عدم سهو یکی از مراتب عصمت از خطا است. پس اگر هم فطانت و ذکاء به این قرینه بخشی از عصمت باشند، همانند عدالت و تقوا به عنوان زمینههای دریافت موهبت عصمت محسوب میشوند. با این تفاوت که برخی از این زمینهها اختیاری هستند مثل عدالت و تقوا و برخی دیگر غیر اختیاریاند مانند ذکاء و فطانت.[۴۸].
حجیت
ویژگی دیگری که گاه مترادف با عصمت یا مصادیق معصوم تلقی میشود و نویسندگان معاصر به دلیل خلط مفاهیم، واژه عصمت و معصوم را در دایرهای وسیعتر از محدوده اصلی آن به کار میگیرند، مفهوم حجیت است. معصوم از جهت اینکه معصوم است کلامش مطابق با واقع است و افعال و سکنات او میتواند منشأ علم به واقع و صدور و استنباط احکام الهی قرار گیرد و همان طور که در فقه امامیه و اصول فقه آمده است،سنت به معنای عام آن یعنی سخن معصوم و فعل و تقریر او، میتواند مدرکی برای اثبات حکم الهی قرار گیرد. امر و نهی او همچون اوامر و نواهی خداوند، واجب الاطاعه و منجّز و معذر است.
گر چه لفظ حجت بر خود معصوم اعم از نبی و وصی او نیز به تنهایی اطلاق میشود و انبیا و اوصیا حجت الهی در زمین هستند و به عقیده امامیه هیچ گاه زمین از حجت خالی نمیگردد، با این حال آن بحث اعتقادی در مورد حجت در اینجا مقصود و مراد ما نیست بلکه همان بحث اصولی حجیت و معذریت بر انجام یا ترک فعلی طبق سخن یا فعل و تقریر معصوم یا حجت مراد ماست.
این شیوه نگرش به عصمت ناشی از آن است که عصمت را در مفهوم یا مصداق یا حجیت و مبنای استدلال قراردادن سخن با فعل کسی مساوق پنداشتهاند؛ حال آنکه عصمت اصطلاحی با این برداشت سازگاری ندارد.
جمعبندی
بعضی از واژههای قرآنی مانند مطهّر و مخلَص میتوانند دقیقا معادل همان واژه معصوم باشند. بعضی دیگر از واژههای ترکیبی مانند موفَق، مسدَد و مویَد به روح القدس نیز چنین است. صدیق، امین، مبلغ رسالات الهی یا واژههای مجتبی، مصطفی و مختار (برگزیده) با دلالت التزامی بیانگر عصمت معصوم هستند. واژه روایی منزَه نیز همانند مخلَص و مطهَر است. از واژههای مشابه میتوان عدالت را به عنوان پیشزمینه اختیاری دریافت و موهبت عصمت و ذکاء و فطانت را به عنوان پیش زمینه غیراختیاری آن در نظر گرفت. واژه حجیت نیز کاربرد عامی دارد و اگر درباره سخن یا فعل معصوم از این واژه استفاده میشود با چند مقدمه و واسطه میتوان به صورت برهان انّی عصمت معصوم را از آن برداشت کرد. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص161-165.
معنای عصمت
عصمت در لغت، به معنای حفظ و منع است. عصمه، یعصمه عصماً، یعنی او را منع و حفظ کرد، و اعتصمتُ بالله، یعنی به لطف خدا از معصیت امتناع کردم[۴۹]. شیخ مفید در معنای اصطلاحی عصمت مینویسد: عصمت درباره حجتهای الهی توفیق و لطف است و اینکه خودشان را به وسیله آن از گناهان و خطا در دین الهی حفظ کنند[۵۰]. برخی گفتهاند: عصمت عبارت از قوه چیره نشدنی عقل با وجود قدرت بر همه معاصی مانند امکان خطا است، و عصمت به معنای اجبار خدای تعالی بر معصیت نیست؛ بلکه خداوند به شخص لطف میکند تا با وجود آن لطف، معصیت را به اختیار ترک کند؛ با اینکه بر انجام دادن آن قدرت دارد[۵۱]. در روایات اهلبیت(ع) نیز عصمت به همین معنا به کار رفته است. امام صادق(ع) میفرماید: معصوم کسی است که خودش را به وسیله خدای تعالی از همه گناهان حفظ کند. خداوند میفرماید: «هر کس به حفظ الهی بپیوندد، به یقین به راه راست هدایت شده است»[۵۲]و[۵۳]. امام رضا(ع) میفرماید: امام، معصوم و مؤید و موفق و مورد تسدید الهی است که از خطاها و لغزشها و انحراف در امان میماند[۵۴].[۵۵]
عصمت
کلمه «عصمت» در منابع واژهشناسی، به معنای امساک و نگه داشتن آمده[۵۶]؛ و در قرآن کریم نیز به همین معنا به کار رفته است: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۵۷]؛ به گفته واژهشناسان، عصمت در لغت از ریشه «عَصَمَ» به معنای بازداشتن کسی یا جلوگیری کردن از چیزی، مصونیت بخشیدن به کسی و امثال آن است[۵۸] که در مجموع به مفهوم پاکی، پرهیزکاری، بیگناهی و لغزشناپذیری میباشد[۵۹]. در اصطلاح علم کلام به کسی «معصوم» گفته میشود که دارای ملکه عصمت بوده و آن ملکه همچون یک موهبت الهی به او اختصاص یافته است؛ «ملکهای که از آگاهی کامل و دایم به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار کردن تمایلات نفسانی حاصل میگردد. و چون چنین ملکهای با عنایت خاص الهی تحقق مییابد، فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده؛ میشود و گرنه چنین نیست که خدای متعال انسان معصوم را به اجبار از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب کند»[۶۰]. عصمت کسانی که دارای مناصب الهی مانند نبوت و امامت هستند، از جانب پروردگار تضمین شده است.
پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آن حضرت کسانی هستند که با اراده قطعی خداوند، از هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی در تمام دوران عمر از ولادت تا وفات و در همه شئون زندگی پاک و پاکیزه هستند و لحظهای برخلاف رضایت خدا گام برنداشتهاند[۶۱]. چنین مفهوم وسیعی از عصمت تنها در فرهنگ شیعه جای دارد و در جای خود با دلایل روشن به اثبات رسیده است. البته اراده خداوند در طول اراده معصوم است، نه در عرض آن تا شبهه جبر پیش بیاید؛ به این معنا که مشیت خداوند به آن تعلق گرفته تا معصوم(ع) با اراده و اختیار خود به کمال مطلوب برسد؛ چنانکه انجام همه امور و کارهای انسان، در نهایت به اراده تکوینی خدا منتهی میشوند[۶۲]. منظور از عصمت، به فرموده شیخ مفید مصونیت بخشیدن به معصومین(ع) از اشتباه و گناه در تمام شئون زندگی و قوای نفسانی در طول عمر است؛ به گونهای که آن بزرگواران از هرگونه آلودگی فکری و عملی، چه عمدی و چه سهوی پاک و منزه بوده و هستند و حتی تخیل گناه هم در مقام والای ایشان راه ندارد[۶۳].[۶۴].
معنای لغوی عصمت
عصمت، اسم مصدر و از ریشه «ع صم» است که در لغت چند معنا برای آن ذکر شده است؛ مانند:
- دفع: صاحب کتاب العین در تعریف عصمت مینویسد: العصمة أن يعصمك الله من الشر أي: يدفع عنك[۶۵]؛ «عصمت یعنی اینکه خداوند شرور را از تو دور میکند».
- منع: برخی لغویون، عصمت را به منع تعریف کردند[۶۶]. برای نمونه، ابن منظور گفته است: العِصْمة في كلام العرب: المَنْعُ. و عِصْمةُ الله عَبْدَه: أن يَعْصِمَه مما يُوبِقُه[۶۷]؛ «عصمت در زبان عرب، به معنای منع است و عصمت خداوند درباره بنده به این معناست که خداوند، بنده را از آنچه موجب هلاک اوست باز میدارد». طریحی نیز بعد از تعریف عصمت به منع، مینویسد: «به امر ازدواج، عصمت گفته میشود؛ زیرا عصمت در لغت، به معنای منع است و زن به واسطه ازدواج، از غیرهمسرش منع شده است»[۶۸].
- امساک: چنان که راغب اصفهانی گفته است: الْعَصْمُ: الْإِمْسَاكُ[۶۹]. «عصم به معنای نگهداری است».
از دقت در عبارات لغویون، روشن میشود که واژه «عصم»، مشترک لفظی نیست تا دارای معانی مختلف دفع، منع، امساک و... باشد؛ بلکه «عصم»، دارای معنای واحد «بازداشتن» است که هر یک از لغتشناسان از این معنای واحد، تعبیر مختلفی ارائه کردهاند. شاهد بر این ادعا، کلام صریح ابن فارس است که میگوید: العين و الصاد و الميم أصل واحد صحيح يدل على إمساك و منع و ملازمة و المعنى في ذلك كله معنى واحد[۷۰]؛ «ع صم»، دارای یک معنای اصلی و مستعمل است که بر امساک، منع و ملازمه دلالت میکند و در همه آنها یک معنا وجود دارد. آقای مصطفوی هم در تأیید این مطلب میفرماید: «اصل ماده عصم، به معنای حفظ همراه با دفاع است، و التجاء، تمسک، منع، نگهداری و... از لوازم آن است؛ بنابراین در ماده عصم، دو قید لحاظ میشود: یکی حفظ و دیگری دفع. عصمت نیز به معنای حفظ و پشتیبانی است»[۷۱].
معنای «عصمت»
عصمت در کتب لغت از واژه «عصم» و به معنای «منع» است[۷۲]. اما در فرهنگهای قرآنی معنای «مسک» - یعنی نگهداری- نیز برای آن ذکر شده است. خدای تعالی از قول فرزند نوح میفرماید: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۷۳].
معنای «مسک» یعنی پیشگیری و نگهداری که در این آیه بسیار روشن است؛ زیرا فرزند نوح به گمان این که کوه میتواند او را از غرق شدن حفظ کند این سخن را گفت. در آیهای دیگر آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۷۴]. آیه در این معنا ظهور دارد که اگر امت به حبل الله تمسک کنند، ریسمان خداوند آنان را از گمراهی مصون میدارد. بنابراین برای واژه «عصمت»، معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از «مانع شدن» است. به همین جهت راغب در مفردات «عصم» را به معنای «مسک» دانسته و «الإعتصام» را به «الإستمساک» معنا کرده است[۷۵]. تفاوت این دو معنا نیز آشکار است؛ چراکه «مسک» -یعنی گرفتن و نگهداری - اخصّ از «منع» است. گرفتن و نگهداری شخصی که بالای کوه است، هنگامی معنا دارد که از حرکت او به سوی پرتگاه جلوگیری شود. اما «منع» در هنگامی است که شخص در معرض سقوط قرار گرفته باشد و به نحوی راه او سدّ گردد و از سقوط وی جلوگیری شود. با توجه به این نکته است که میتوان گفت «عصمت» نیرویی است که انسان را از حرکت به سمت خطا بازمیدارد، نه آنکه فقط به هنگام لغزش مانع وی شود.[۷۶].
پانویس
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ذیل واژه «عصم».
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
- ↑ العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما؛ (مفید، النکت الاعتقادیة و رسائل أخری، ص۳۷؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۵۰).
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ و العصمة هي التنزه عن الذنوب و المعاصي صغائرها و كبائرها و عن الخطأ و النسيان و إن لم يمتنع عقلا على النبي أن يصدر منه ذلك، بل يجب أن يكون منزها حتى عما ينافي المروة كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحك عال و كل عمل يستهجن فعله عند العرف العام؛ (مظفر، عقائد الأمامیة، ص۵۴).
- ↑ مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۲۳.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص128.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج1، ص50.
- ↑ برای نمونه میتوان به قاضی عبدالجبار معتزلی اشاره کرد که در کتاب معروف المغنی فصلی را با عنوان «فصل فی معنی وصف اللطف بأنه عصمة» مطرح میکند. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج13، ص15.
- ↑ فاریاب محمدحسیم، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص34.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص369؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج8، ص280 البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص525.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص55؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص494؛ فاریاب محمدحسیم، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص35
- ↑ «سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.
- ↑ «اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
- ↑ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ «اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.
- ↑ «و من تو را برگزیدهام پس به آنچه وحی میشود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام میبرد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه(ع) نگاشته شدهاند.
- ↑ ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۸؛ ج۲۵، صص۱۲۷ و ۳۵۰؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۸۰؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۰؛ نعمانی، الغیبه، ص۲۲۱؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۸۱؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۰۰.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾«آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷. وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ»محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۴
- ↑ روایت دیگری نیز از امام صادق(ع) در مصباح الشریعه آمده است که به صورت عام تأیید و توفیق الهی را آورده است که ممکن است تا اندازهای به بحث ما مربوط باشد. در آن حدیث امام صادق(ع) اینگونه میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ بِنُورِ التَّأْيِيدِ وَ حُسْنِ التَّوْفِيقِ فَطَهَّرَ قَلْبَهُ مِنَ الدَّنَسِ فَلَا يُفَارِقُ الْمَعْرِفَةَ وَ التُّقَى»مصباح الشریعه (منسوب به امام صادق(ع))، ص۱۶۰؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۲۰۳. اما آن را که خداوند به نور تأیید و حسن توفیق خود نگه داشته است، قلب او را از آلودگیها پاک میگرداند پس از معرفت و تقوا هیچ گاه جدا نمیشود.
- ↑ ابوالحسن اشعری پیش از بحث عصمت، بحث توفیق و تسدید را مطرح میکند. او میگوید: «در مورد توفیق و تسدید چهار قول مختلف وجود دارد: عدهای میگویند توفیق از جانب خداوند ثوابی است که به ایمان بنده عطا میکند و ازاین رو به کافر موفّق گفته نمیشود. تسدید نیز همانند توفیق است. عده دیگر میگویند توفیق و تسدید حکم و قضاوتی است از سوی خدا که انسانی موفق است یا مسدّد. جعفر بن حرب میگوید: توفیق و تسدید دو لطف خداوند سبحان است که موجب اضطرار بنده به طاعت نمیشوند. پس هنگامی که انسان اطاعت خداوند را به جا آورد، او موفّق و مسدّد میباشد. جبّایی میگوید: توفیق لطفی است در علم خدا. هنگامی که بنده آن را انجام داد توفیق ایمان در وقت خود به او عطا میشود؛ بنابراین آن لطف توفیقی است که بنده به وسیله آن ایمان بیاورد و نیز کافری که در زمان بعد با شمول این لطف ایمان خواهد آورد و موفّق خواهد بود؛ گرچه الآن ایمان ندارد. عصمت نیز لطفی از الطاف خداست. اهل اثبات میگویند: توفیق همان قوت ایمان است و عصمت نیز چنین است. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۲۶۲ - ۲۶۳.
- ↑ احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.
- ↑ حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ.
- ↑ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾ «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
- ↑ «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.
- ↑ ﴿إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ﴾ «بیگمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ﴾ «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ «بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ﴾ «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ﴾ «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ﴾ «همان کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۱۴۹-۱۵۷.
- ↑ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۲.
- ↑ مینایی بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۵۸.
- ↑ علامه حلی، کشف المراد، ص349.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص159 و 160.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴-۴۰۳.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۲۱۴.
- ↑ شبر، سید عبدالله، حق الیقین، ص۹۰.
- ↑ آل عمران، آیه ۱۳۲.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص٢٠٣.
- ↑ بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص۱۶۳.
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، واژه «عصم»، ص۵۶۹.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ فرهنگ معاصر، واژه «عصم»، ص۱.
- ↑ فرهنگ معاصر، واژه «عصم»، ص۱.
- ↑ آموزش عقاید، ص۱۹۷.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص۱۴۸-۲۱۲.
- ↑ آموزش عقاید، ص۲۰۹.
- ↑ آموزش عقاید، ص۲۰۹. اوایل المقالات، ص۷۴؛ معارف امامیه، ج۲، ص۶۵۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۹.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ برای نمونه ر.ک: جزری، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۲۴۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۸۱.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۶۹.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۵۳.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳؛ تاج العروس، ج۱۷، ص۴۸۲؛ القاموس المحیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ – ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۳۹.