پرش به محتوا

عبدالله بن خباب بن ارت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'کارگزار نهروان' به 'کارگزار نهروان'
جز (جایگزینی متن - 'کارگزار نهروان' به 'کارگزار نهروان')
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = عبدالله بن خباب بن ارت | عنوان مدخل  = عبدالله بن خباب بن ارت | مداخل مرتبط = [[عبدالله بن خباب بن ارت در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = عبدالله بن خباب بن ارت | عنوان مدخل  = عبدالله بن خباب بن ارت | مداخل مرتبط = [[عبدالله بن خباب بن ارت در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
==عبدالله بن خبّاب بن ارت، [[کارگزار]] [[نهروان]]==
==عبدالله بن خبّاب بن ارت، [[کارگزار نهروان]]==
'''نهروان:''' ناحیه‌ای بین واسط و [[بغداد]] بوده است که [[جنگ با خوارج]] در آن اتفاق افتاده است و سبب آن، کشته شدن عبدالله به دست [[خوارج]] بود.
'''نهروان:''' ناحیه‌ای بین واسط و [[بغداد]] بوده است که [[جنگ با خوارج]] در آن اتفاق افتاده است و سبب آن، کشته شدن عبدالله به دست [[خوارج]] بود.


خط ۲۷: خط ۲۷:
آنگاه او را گرفتند و شانه‎‌هایش را بستند و همراه همسرش - که آبستن و زایمانش نزدیک بود - زیر درخت خرمای پرباری بردند. در این هنگام خرمایی از درخت فرو افتاد. یکی از [[خوارج]] آن را برداشت و در دهان گذاشت. دیگری به او گفت: به ناروا و بدون پرداخت بها آن را خوردی؟ و آن شخص خرما را از دهان بیرون انداخت. آنگاه که خوک اهلی را که [[ملک]] شخصی فردی از [[اهل ذمه]] بود دیدند. یکی از خوارج [[شمشیر]] بر آن زد و آن را کُشت. دیگری گفت: این کار، [[فساد]] و [[تباهی]] در [[زمین]] بود. از این روی آن مرد به [[دیدار]] صاحب خوک رفت و [[رضایت]] وی را به دست آورد. [[عبدالله بن خباب]] که این [[رفتار]] ایشان را دید، گفت: اگر در آن چه از شما دیدم [[راستگو]] باشید، من از شما بیمی ندارم که مسلمانم و بدعتی در [[اسلام]] نیاورده‌ام. وانگهی مرا [[امان]] داده‌اید و گفته‌اید مترس؛ ولی آنان وی را خواباندند و در کنار [[نهر]] سر بریدند و به طرف [[همسر]] وی رفتند. او گفت من [[زن]] هستم، مگر از [[خدا]] نمی‌ترسید؟! ولی آنها شکمش را دریدند. آنان سه زن دیگر را از [[قبیله طی]] که از جمله آنان [[ام سنان صیداوی]] بود - که [[پیامبر]]{{صل}} را دیده بود - کُشتند و [[شقاوت]] خود را نشان دادند<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۱۹؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۵۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 250 - 251.</ref>
آنگاه او را گرفتند و شانه‎‌هایش را بستند و همراه همسرش - که آبستن و زایمانش نزدیک بود - زیر درخت خرمای پرباری بردند. در این هنگام خرمایی از درخت فرو افتاد. یکی از [[خوارج]] آن را برداشت و در دهان گذاشت. دیگری به او گفت: به ناروا و بدون پرداخت بها آن را خوردی؟ و آن شخص خرما را از دهان بیرون انداخت. آنگاه که خوک اهلی را که [[ملک]] شخصی فردی از [[اهل ذمه]] بود دیدند. یکی از خوارج [[شمشیر]] بر آن زد و آن را کُشت. دیگری گفت: این کار، [[فساد]] و [[تباهی]] در [[زمین]] بود. از این روی آن مرد به [[دیدار]] صاحب خوک رفت و [[رضایت]] وی را به دست آورد. [[عبدالله بن خباب]] که این [[رفتار]] ایشان را دید، گفت: اگر در آن چه از شما دیدم [[راستگو]] باشید، من از شما بیمی ندارم که مسلمانم و بدعتی در [[اسلام]] نیاورده‌ام. وانگهی مرا [[امان]] داده‌اید و گفته‌اید مترس؛ ولی آنان وی را خواباندند و در کنار [[نهر]] سر بریدند و به طرف [[همسر]] وی رفتند. او گفت من [[زن]] هستم، مگر از [[خدا]] نمی‌ترسید؟! ولی آنها شکمش را دریدند. آنان سه زن دیگر را از [[قبیله طی]] که از جمله آنان [[ام سنان صیداوی]] بود - که [[پیامبر]]{{صل}} را دیده بود - کُشتند و [[شقاوت]] خود را نشان دادند<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۱۹؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۵۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 250 - 251.</ref>


==[[نامه]] [[کارگزار]] [[نهروان]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
==[[نامه]] [[کارگزار نهروان]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
در کتاب [[هدایة الکبری]] می‌نویسد: [[حضرت علی]]{{ع}} به [[مردم کوفه]] دستور داده بود که برای [[جنگ]] با [[معاویه]] در نُخَیله جمع شوند. در این [[زمان]] نامه‌ای از کارگزار حضرت از نهروان به دست ایشان رسید که در آن آمده بود: چهار هزار نفر از [[خوارج]] در نهروان جمع شده و [[شعار]] [[تحکیم]] می‌دهند و پرچم‌های خود را بالا برده و اسلحه‌های خود را بیرون کشیده‌اند و به پُل رسیده‌اند و عبدالله بن خباب را از کار برکنار کرده [[تکبیر]] گویان آورده و گفتند: [[ستایش]] از آن خدایی است که ما را بر تو [[پیروز]] گردانده، ای [[خائن]] [[کافر]] به [[کفر]] [[علی بن ابی طالب]] و همراه او در بازگشتنش از [[دین]]. به خدا [[سوگند]] تو و همسرت را به جهت [[تقرب به خدا]] می‌کشیم. آنان خوکی را آورده در کنار شط نهروان سر بریدند و روی لاشه آن عبدالله را سر بریدند و گفتند به خدا سوگند که هر دو یکی هستید. عبدالله از عابد‌ترین [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[برترین]] و برگزیده‌ترین آنان بود. همسر و فرزندش را هم روی [[جسد]] آنها سر بریدند و گفتند: این برخورد ما با [[شیعیان علی]]{{ع}} و [[یاران]] وی است. آنها را می‌کشیم و کسی از آنها را باقی نمی‌گذاریم.
در کتاب [[هدایة الکبری]] می‌نویسد: [[حضرت علی]]{{ع}} به [[مردم کوفه]] دستور داده بود که برای [[جنگ]] با [[معاویه]] در نُخَیله جمع شوند. در این [[زمان]] نامه‌ای از کارگزار حضرت از نهروان به دست ایشان رسید که در آن آمده بود: چهار هزار نفر از [[خوارج]] در نهروان جمع شده و [[شعار]] [[تحکیم]] می‌دهند و پرچم‌های خود را بالا برده و اسلحه‌های خود را بیرون کشیده‌اند و به پُل رسیده‌اند و عبدالله بن خباب را از کار برکنار کرده [[تکبیر]] گویان آورده و گفتند: [[ستایش]] از آن خدایی است که ما را بر تو [[پیروز]] گردانده، ای [[خائن]] [[کافر]] به [[کفر]] [[علی بن ابی طالب]] و همراه او در بازگشتنش از [[دین]]. به خدا [[سوگند]] تو و همسرت را به جهت [[تقرب به خدا]] می‌کشیم. آنان خوکی را آورده در کنار شط نهروان سر بریدند و روی لاشه آن عبدالله را سر بریدند و گفتند به خدا سوگند که هر دو یکی هستید. عبدالله از عابد‌ترین [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[برترین]] و برگزیده‌ترین آنان بود. همسر و فرزندش را هم روی [[جسد]] آنها سر بریدند و گفتند: این برخورد ما با [[شیعیان علی]]{{ع}} و [[یاران]] وی است. آنها را می‌کشیم و کسی از آنها را باقی نمی‌گذاریم.


۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش