عبدالله بن خباب بن ارت در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عبدالله بن خبّاب بن ارت، کارگزار نهروان

نهروان: ناحیه‌ای بین واسط و بغداد بوده است که جنگ با خوارج در آن اتفاق افتاده است و سبب آن، کشته شدن عبدالله به دست خوارج بود.

این منطقه دارای پنج ناحیه بوده است نهروان بالا، نهروان وسط، نهروان پایین، إسکاف بنی جنید، جرجرایا و اطراف آن بادَریا و...[۱]

معمولاً وقتی که سخن از جنگ نهروان به میان می‌آید، تنها اشاره‌ای به کشته شدن عبدالله می‌شود، اما بعضی کتاب‌ها به این که عبدالله بن خبّاب، کارگزار حضرت در نهروان بوده است، اشاره کرده‌اند.

  1. در مناقب ابن شهر آشوب می‌نویسد: خوارج عبدالله بن خبّاب أرت را که کارگزار حضرت بر نهروان بود، به شهادت رساندند[۲].
  2. در سفینة البحار می‌نویسد: عبدالله بن خباب أرت از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و کارگزار حضرت بر نهروان بوده است که به دست خوارج کشته شد و شکم همسرش را که آبستن بود پاره کردند و همین گونه در مروج الذهب آمده است [۳].
  3. شیخ طوسی می‌نویسد: حضرت علی(ع)، عبدالله بن خبّاب را به عنوان کارگزار نهروان که خوارج در آن بودند، فرستاد، اما آنها او را کشتند[۴].[۵]

چگونگی شهادت عبدالله بن خباب

امیرالمؤمنین(ع) تصمیم گرفته بود که به جنگ شامیان برود، اما جنگ با خوارج، حضرت را از این امر بازداشت.

خوارج از کوفه حرکت کردند و به نزدیک نهروان رسیدند. آنها مردی را دیدند که زنی را بر الاغی نشانده، پیش می‌راند به او گفتند: تو کیستی؟ گفت: من مردی مؤمن می‌باشم. گفتند: نظرت درباره علی بن ابی طالب چیست؟! گفت: من می‌گویم که او امیرالمؤمنین و اولین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد[۶].

خوارج گفتند: اسمت چیست؟ گفت: من عبدالله بن خباب أرت هستم که از اصحاب رسول خدا(ص) بوده است. گفتند: مثل این که تو را ترساندیم؟ گفت: آری! گفتند: بیم نداشته باش! حدیثی از قول پدرت که از رسول خدا(ص) شنیده باشد، برای ما بگو که ما را با آن حدیث بهره‌مند‌سازی گفت: پدرم از رسول خدا(ص) حدیث کرد که فرمود: به‌زودی فتنه‌ای خواهد آمد که در اثنای آن دل مرد چنان که بدنش می‌میرد، خواهد مُرد. شبانگاه مؤمن است و صبح کافر[۷]. گفتند: همین حدیث، مورد نظر ما بود که از تو پرسیدیم.

تو درباره ابوبکر و عمر چه می‌گویی؟! وی آن دو را ستود.

گفتند: در مورد آغاز و انجام خلافت عثمان چه می‌گویی؟! گفت: در آغاز و انجام آن بر حق بود.

گفتند: درباره علی پیش از داستان حکمیت و پس از آن چه می‌گویی؟ گفت: می‌گویم که او خدا را بهتر از شما می‌شناسد و در کار دینش محتاط‎‎‌‌تر و بصیرتش بیشتر است.

گفتند: تو از هوا و هوس خود پیروی می‌کنی و اشخاص را به واسطه نام‌های ایشان دوست داری نه کردارشان و به خدا سوگند تو را چنان بکشیم که هیچ کس را چنان نکشته باشیم.

آنگاه او را گرفتند و شانه‎‌هایش را بستند و همراه همسرش - که آبستن و زایمانش نزدیک بود - زیر درخت خرمای پرباری بردند. در این هنگام خرمایی از درخت فرو افتاد. یکی از خوارج آن را برداشت و در دهان گذاشت. دیگری به او گفت: به ناروا و بدون پرداخت بها آن را خوردی؟ و آن شخص خرما را از دهان بیرون انداخت. آنگاه که خوک اهلی را که ملک شخصی فردی از اهل ذمه بود دیدند. یکی از خوارج شمشیر بر آن زد و آن را کُشت. دیگری گفت: این کار، فساد و تباهی در زمین بود. از این روی آن مرد به دیدار صاحب خوک رفت و رضایت وی را به دست آورد. عبدالله بن خباب که این رفتار ایشان را دید، گفت: اگر در آن چه از شما دیدم راستگو باشید، من از شما بیمی ندارم که مسلمانم و بدعتی در اسلام نیاورده‌ام. وانگهی مرا امان داده‌اید و گفته‌اید مترس؛ ولی آنان وی را خواباندند و در کنار نهر سر بریدند و به طرف همسر وی رفتند. او گفت من زن هستم، مگر از خدا نمی‌ترسید؟! ولی آنها شکمش را دریدند. آنان سه زن دیگر را از قبیله طی که از جمله آنان ام سنان صیداوی بود - که پیامبر(ص) را دیده بود - کُشتند و شقاوت خود را نشان دادند[۸].[۹]

نامه کارگزار نهروان به امیرالمؤمنین(ع)

در کتاب هدایة الکبری می‌نویسد: حضرت علی(ع) به مردم کوفه دستور داده بود که برای جنگ با معاویه در نُخَیله جمع شوند. در این زمان نامه‌ای از کارگزار حضرت از نهروان به دست ایشان رسید که در آن آمده بود: چهار هزار نفر از خوارج در نهروان جمع شده و شعار تحکیم می‌دهند و پرچم‌های خود را بالا برده و اسلحه‌های خود را بیرون کشیده‌اند و به پُل رسیده‌اند و عبدالله بن خباب را از کار برکنار کرده تکبیر گویان آورده و گفتند: ستایش از آن خدایی است که ما را بر تو پیروز گردانده، ای خائن کافر به کفر علی بن ابی طالب و همراه او در بازگشتنش از دین. به خدا سوگند تو و همسرت را به جهت تقرب به خدا می‌کشیم. آنان خوکی را آورده در کنار شط نهروان سر بریدند و روی لاشه آن عبدالله را سر بریدند و گفتند به خدا سوگند که هر دو یکی هستید. عبدالله از عابد‌ترین شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و برترین و برگزیده‌ترین آنان بود. همسر و فرزندش را هم روی جسد آنها سر بریدند و گفتند: این برخورد ما با شیعیان علی(ع) و یاران وی است. آنها را می‌کشیم و کسی از آنها را باقی نمی‌گذاریم.

زمانی که امیرالمؤمنین(ع) نامه را خواند در ترحم به عبدالله، همسر و فرزندش گریه کرد و فرمود: آه ای عبدالله، اگر به خاطر دین خدا گرفتار این فاجعه شدی، تو، همسر و طفلت به سوی بهشت پروردگار عالمیان می‌روید.

مردمی که در سپاه بودند خبر نامه را شنیدند و فریاد برآوردند نظرت چیست ای امیرالمؤمنین؟ فرمود: به سوی این سرکشان بروید به خدا سوگند نابودی آنها و ورودشان را در جهنم می‌بینم[۱۰].

برابر این نقل حضرت جز ابن خباب کارگزار دیگری در نهروان داشته است. گفتیم سه منطقه به نام نهروان بوده است که ممکن است وی کارگزار یکی از آنها بوده. شاید وی عدی بن حارث بوده است که ذکر می‌شود.

بنا به نقل طبری و ابن قتیبه و نویری حضرت علی(ع)، حارث بن مُرَّه عبدی را نزد ایشان روانه فرمود که برود و کار آنان را ببیند و نتیجه را برای امیرالمؤمنین(ع) بنویسد. ولی حارث چون نزدیک شد که بپرسد، او را هم کشتند.

چون این خبر به علی(ع) رسید، مردم به او گفتند: ای امیرالمؤمنین! چرا این اشخاص را پشت سر بگذاریم که بر اموال، زن و فرزندانمان مسلط شوند نخست ما را به جنگ ایشان ببر و پس از این که از آنان آسوده شدیم، ما را به جنگ شامیان ببر. علی(ع) نیز همین تصمیم را پسندید و به سوی خوارج حرکت کرد[۱۱].

بنا به نقل منابع دیگر حارث بن مرّه کارگزار حضرت بر سند (در هند) بوده که به آن خواهیم پرداخت. و آن کسی که خوارج او را کشتند عدی بن حارث بود[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ص۶ و ۱۲؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۶۴.
  2. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۸۸.
  3. قمی، سفینة البحار ج۲، ص۱۳۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۴.
  4. طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۷، ص۲۷۰.
  5. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 249- 250.
  6. ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴۶؛ الغدیر، ج۳، ص۲۳۰.
  7. «سَتَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ يَمُوتُ فِيهَا قَلْبُ الرَّجُلِ كَمَا يَمُوتُ بَدَنُهُ يُمْسِي مُؤْمِناً وَ يُصْبِحُ كَافِراً»
  8. ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۱۹؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۵۴.
  9. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 250 - 251.
  10. خصیبی، هدایة الکبری، ص۱۳۶.
  11. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۱۹؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۵۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۶۱.
  12. ر.ک: بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۲.
  13. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 16 - 21.