پرش به محتوا

خلافت عثمان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:


از جمله نکاتی که [[امام علی]]{{ع}} به عثمان فرمود، این بود که [[معاویه]] بی‌آن‌که به تو بگوید، [[کارها]] را انجام می‌دهد و به تو نسبت می‌دهد، اما جلو او را نمی‌گیری و بر او [[خشم]] نمی‌کنی<ref>ادیب عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ص۶۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 66 - 67.</ref>
از جمله نکاتی که [[امام علی]]{{ع}} به عثمان فرمود، این بود که [[معاویه]] بی‌آن‌که به تو بگوید، [[کارها]] را انجام می‌دهد و به تو نسبت می‌دهد، اما جلو او را نمی‌گیری و بر او [[خشم]] نمی‌کنی<ref>ادیب عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ص۶۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 66 - 67.</ref>
==مردم بصره و شورش برضد عثمان==
بعد از آن‌که [[فتوحات]] در شرق و غرب [[جهان اسلام]] سبب گسترش [[حکومت اسلامی]] گردید، [[مجاهدان]] [[مسلمان]] با [[ثروت]] حاصل از [[غنائم]] فتوحات، در شهرهایی چون [[بصره]] و [[کوفه]] و [[مصر]] و [[شام]] ساکن شدند. این مجاهدان که [[شرف]] [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را نداشتند، در ابتدا برای [[مهاجرین]] و [[انصار]] و [[مردم]] [[حجاز]] که از [[سابقین]] بودند و [[توفیق]] [[درک]] و [[هم‌نشینی]] با [[پیامبر]]{{صل}} را داشتند [[حقوق]] و [[احترام]] خاصی قائل بودند؛ ولی با گذشتِ [[زمان]] به این دلیل که مسئله [[نبوت]] و [[نزول وحی]] و [[همنشینی]] با پیامبر{{صل}} [[هیبت]] و شدت خود را از دست داده بود، این احترام دست‌خوش تغییرات اساسی گردید. در این ایام [[دشمنان داخلی]] و خارجی از میان رفته بودند و [[دولت اسلامی]] نیرومند گشته بود و دیگر مسئله [[جهاد]] به‌صورت جدی مطرح نبود که [[مسلمانان]] درگیر جهاد باشند و از [[والیان]] خود [[غفلت]] کنند. بنابراین کوچک‌ترین [[اشتباه]] از طرف مهاجرین و انصار و حتی [[خلیفه]] و امرای او، باعث ایجاد [[نارضایتی]] و [[نکوهش]] توسط مردم می‌شد. گروهی از مسلمانان به خصوص عراقیان، کارهای [[عثمان]] و والیان او را بابت [[نقض]] [[سنت رسول خدا]]{{صل}} و [[دو خلیفه]] پیشین [[زشت]] شمردند و به نکوهش او پرداختند. [[تغییر]] نامتعارف شیوه عثمان نسبت به خلفای پیشین در به‌کارگیری و [[انتصاب]] [[کارگزاران حکومتی]] و [[بی‌عدالتی]] در [[توزیع ثروت]] عمومی و [[منابع مالی]] [[جامعه اسلامی]] و همچنین توجه عثمان به [[خویشاوندان]] و برخوردار کردن آنها از [[بیت‌المال]] و [[مناصب]] و امتیازات [[حکومتی]] از همان آغاز [[خلافت]]، اعتراضاتی را برانگیخت و سبب ایجاد نخستین نارضایتی‌ها از او شد. [[تسلط]] افرادی از [[بنی‌امیه]] که سابقه چندانی نیز در [[اسلام]] نداشتند بر [[اموال]] و دارایی‌های عمومی برای [[صحابه]] و [[تابعان]] پیامبر{{صل}} بسیار ناگوار آمد؛ بنابراین [[تصمیم]] گرفتند تا [[عامر بن عبدالقیس]] را که مردی [[وارسته]] بود، نزد عثمان در [[مدینه]] بفرستند تا با او سخن بگوید و از [[اعمال]] او و کارگزارانش [[شکایت]] کند؛ ولی اثری نداشت و [[عثمان]] او را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کرد.
در الفتوح آمده است که هنگامی که عثمان از [[حج]] سال ۳۳ بازگشت، جماعتی از [[مردم بصره]] آمدند و از [[ظلم و ستم]] [[عبدالله بن کریز]] [[شکایت]] و [[دادخواهی]] کردند. البته [[نارضایتی]] از [[کارگزاران]] عثمان در شهرهای دیگر هم وجود داشت و [[مردم]] خواهان برکناری [[والیان]] او بودند. پس عثمان به کارگزاران خود [[پیام]] داد و همه را فراخواند و با آنان به [[شور]] نشست و خواست تا هرکس [[رأی]] خود را بگوید. [[عبدالله بن عامر]] گفت:
نظر من این است که آنان را به [[جنگ]] بفرستی و با [[جهاد]] آنان را سرگرم نمایی تا رام شوند و جز به خود به کسی دیگر نیندیشند. [[سعید بن عاص]] گفت: هر گروه [[رهبری]] دارد؛ پس اگر [[رهبر]] هر گروه را بکشی، [[جماعت]] آنها پراکنده می‌شود. معاویه گفت: رأی من آن است که کارگزارانت را به شهرهای خود بازگردانی به شرطی که بتوانند [[آشوب]] را بخوابانند. دیگران هر یک چیزی گفتند پس عثمان با آنان سخن گفت و عهدی گرفت که از [[جور]] و [[ستم]] بر مردم [[پرهیز]] کنند و هریک را به [[شهر]] خود بازگرداند<ref>فتوح، ص۳۳۹.</ref>.
ولی مدتی نگذشت که [[حاکمان]] دوباره [[اعمال]] خود را از سرگرفتند و راه گذشته را دوباره طی کردند. این بار [[مردم مصر]] که از ستم [[عبدالله بن ابی سرح]] به ستوه آمده بودند، به عثمان شکایت کردند. پس عثمان به کاردارانش نوشت: «من در هر [[موسم حج]] کاردارانم را فرامی‌خوانم، پس به سوی من آیید». همه سوی او آمدند. عثمان به آنان گفت: «مردم از چه ناخشنودند؟ سخن‌پراکنی از چه می‌کنند؟ [[بیم]] دارم که درباره شما آنچه گویند، راست گفته باشند و ناگزیر [[کارها]] را به من بندند». آنان در جواب گفتند که مردم راست نمی‌گویند و به عنوان [[خلیفه]] [[شایسته]] نیست که حرف آنان را بپذیری و سخن ما را [[باور]] نداشته باشی. آنان مخفیانه سخنی می‌گویند و سپس بر سر زبان‌ها می‌اندازند. [[عثمان]] دوباره از همه چاره‌جویی کرد. [[عمرو بن عاص]] به او پیشنهاد کرد که مانند [[عمر]] باش و [[نرمش]] نشان نده و چنان [[رفتار]] کن که عمر با آنان رفتار می‌کرد<ref>تجارب الامم، ج۱، صص ۳۹۳-۴۰۲.</ref>.
[[اهل]] [[مدینه]] هنگامی که از [[شکایت]] و [[انتقاد]] [[مردم]] از [[کارگزاران]] عثمان در شهرهای دیگر [[آگاهی]] یافتند، نزد عثمان آمدند و از او خواستند تنی چند از افراد [[معتمد]] خود را به [[شهرها]] اعزام کند تا از چگونگی رفتار کارگزاران با مردم مطلع شود. پس عثمان، [[محمد بن مسلمه]] را به [[کوفه]]، [[اسامه بن زید]] را به [[بصره]]، [[عمار یاسر]] را به [[مصر]] و [[عبدالله بن عمر]] را به [[شام]] فرستاد. بعد از چندی همه به جز عمار یاسر برگشتند و گفتند چیزی که درخور [[اعتراض]] و انتقاد باشد، ندیده‌اند<ref>کامل، ج۹، ص۲۶۰.</ref>.
مردم که دیدند با شکایت از عثمان و کارگزارانش چیزی [[تغییر]] نکرده است و حتی اوضاع سخت‌تر نیز شده است، به [[نامه نگاری]] با یکدیگر پرداختند و قرار آن شد که مردم از کوفه و بصره و مصر به سوی مدینه بروند و عثمان را از [[خلافت]] [[عزل]] کنند یا او را بکشند. بنابراین اهل هر [[شهر]] با بزرگان شهر روی به مدینه آوردند و [[مردم بصره]] نیز به چهار گروه تقسیم شدند. [[حکیم بن حبله عبدی]]، [[ذریح بن عباد عبدی]]، [[بشر بن شریح قیسی]] و [[ابن مخرش بن عبد عمرو حنفی]]، سران گروه‌ها بودند و تعدادشان همانند [[مردم مصر]] بود (حدود ۲۵۰ نفر) و سالار بصریان [[حرقوص بن زهیر سعدی]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] بود. این تعداد به غیر از کسانی بود که در مسیر به آنان افزوده شدند. این گروه به نام [[زیارت]] [[خانه خدا]] از بصره خارج شدند و به سمت مدینه رفتند.
وقتی به سه منزلیِ مدینه رسیدند، جمعی از مردم بصره پیش رفتند و در ذوخشب فرود آمدند و جمعی از [[مردم کوفه]] در [[اعوص]] فرود آمدند. جمعی از [[مردم مصر]] نیز پیش آنها رفتند؛ اما [[عامه]] [[مصریان]] در ذوالمره بودند. [[مردم]] در اینکه [[عثمان]] را از [[خلافت]] [[خلع]] کنند متفق بودند؛ ولی بر سر [[خلیفه]] بعد اتفاق نداشتند و هر [[شهر]] برای خلافتِ کسی تلاش می‌کرد. مصریان [[تمایل]] داشتند تا علی‌{{ع}} به عنوان خلیفه برگزیده شود، [[مردم بصره]] [[طلحه]] را می‌خواستند و [[اهل کوفه]] به خلافت [[زبیر]] تمایل داشتند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۲۸.</ref>. وقتی عثمان از [[نیت]] آنها [[آگاه]] شد، به [[خانه]] خود رفت و در آن پنهان شد و هنگامی که دریافت کار از کار گذشته است و نمی‌تواند به [[مصالحه]] [[امید]] داشته باشد، به [[عبدالله عامر]] در [[بصره]] و [[معاویه]] در [[شام]] [[نامه]] نوشت:
اما بعد، بدانید که جماعتی از [[مردم مدینه]]، [[کوفه]]، بصره و [[مصر]]، [[شورش]] کرده‌اند و مرا در خانه محاصره نموده‌اند و هرچه به آنها می‌گویم که بر اساس [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} بر شما [[حکومت]] می‌کنم، قبول نمی‌کنند و قصد خلع یا کشتن مرا دارند. البته [[مرگ]] برای من باسعادت‌تر از آن است که به میل آنها از حکومت [[کناره‌گیری]] کنم. من، شما را از حال خود آگاه نمودم، باشد که [[خدای تعالی]] به واسطه [[امداد]] و [[همت]] شما مرا خلاص گرداند. والسّلام<ref>فتوح، ص۳۷۰.</ref>.
و همچنین به مردم ولایات دیگر نیز نامه نوشت و از آنها کمک خواست:
[[الله]] به [[نام خداوند]] [[رحمن]] و [[رحیم]]. اما بعد، خدای محمد{{صل}} را به‌حق برگزید و به [[پیامبری]] فرستاد که بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده باشد و آنچه را [[خدا]] [[فرمان]] داده بود، [[ابلاغ]] نماید، آنگاه برفت و کتاب خدا را میان ما به جای نهاد که شامل [[حلال و حرام]] و توضیح امور بود. پس از او [[ابوبکر]] و [[عمر]] خلیفه شدند؛ سپس مرا بدون آن‌که بخواهم وارد [[شورا]] کردند و [[اهل]] شورا با [[رضایت]] خودشان و مردم، و برخلاف خواست من، مرا [[انتخاب]] نمودند. من در امور تابع بودم نه مبتکر، مقلد بودم نه مبدع، دنباله‌رو بودم نه [[اهل]] [[تکلف]]. تا اینکه جماعتی خواسته‌هایشان [[تغییر]] نمود و در بیانشان چیزهای جدید مطالبه کردند و بدون [[حجت]] چیزهایی را بر من [[عیب]] گرفتند که قبلاً در مورد آنها [[رضایت]] داده بودند. من [[صبوری]] کردم و سال‌ها دست از آنها بداشتم و می‌دیدم و می‌شنیدم؛ تا آن‌که جرئتشان بر خدای زیاد شد و در مجاورت [[پیامبر خدا]]{{صل}} و [[حرم]] وی و [[سرزمین]] [[هجرت]] به من [[هجوم]] آوردند. بدویان نیز به آنها پیوستند؛ همانند [[احزاب]] در [[جنگ احزاب]] یا مهاجمان [[احد]]، پس هرکه می‌تواند به سوی ما آید، بیاید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۳۱.</ref>.
هنگامی که [[عبدالله عامر]] از محتوای [[نامه]] [[عثمان]] باخبر شد، [[اهل بصره]] را جمع کرد و آنان را نیز از مضمون نامه عثمان باخبر کرد و هرچه آنان را امر کرد تا به کمک و مدد عثمان بشتابند، آنان عذر و بهانه‌های مختلف آوردند و از این کار سرباز زدند<ref>فتوح، ص۳۷۱.</ref>. اما گروهی از [[سخنوران]] [[بصره]] به پا خاستند و [[مردم]] را به [[یاری]] عثمان و حرکت به سوی [[مدینه]] [[ترغیب]] کردند؛ از آن جمله، [[مجاشع بن مسعود سلمی]] بود که پیش از همه سخن گفت. وی در آن [[روزگار]] سالار قیسیان بصره بود و نیز [[قیس بن هیثم بصری]] به سخن ایستاد و مردم را به یاری عثمان ترغیب کرد و نیز از [[یاران پیامبر]]{{صل}}، [[عمران بن حصین]] و [[انس بن مالک]] و [[هشام بن عامر]] به پا خاستند و سخنانی در تهییج مردم بر زبان آوردند. از [[تابعین]] نیز [[کعب بن سور]] و [[هرم بن حیان عبدی]] و... نیز از مردم می‌خواستند تا برای [[دفاع]] از عثمان به طرف مدینه حرکت کنند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۳۲.</ref>. مردم نیز خود را [[تجهیز]] کردند به سرعت آماده شدند و به راه افتادند. [[عبدالله بن عامر]]، [[مجاشع بن مسعود]] را [[فرمانده]] آنان قرار داد و به سوی مدینه روان کرد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۵۳.</ref>. [[سپاه]] [[بصره]] که برای [[دفاع]] از [[عثمان]] در برابر [[شورش]] [[مردم]] به طرف [[مدینه]] حرکت کرده بود، پس از طی مسافت زیادی و درحالی‌که به [[ربذه]] رسیده بود، از خبر [[قتل عثمان]] [[آگاهی]] یافت و دوباره به بصره بازگشت. عثمان در ۱۸ [[ذی‌حجه]] [[سال ۳۵ هجری]]، در سن ۸۲ سالگی در مدینه کشته شد و [[مردم مدینه]] از [[دفن]] کردن عثمان در [[قبرستان بقیع]] جلوگیری کردند. در نتیجه او را در بیشه‌ای که معروف به «حَشِّ [[کوکب]]» بود و در خارج از [[بقیع]] یا به عبارتی پشت بقیع قرار داشت، دفن کردند. و [[معاویه]] در [[زمان]] حکومتش دستور داد آن محل را جزء بقیع قرار دهند<ref>فتوح، ص۳۸۵.</ref>..<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص۱۲۸-۱۳۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۳۱: خط ۲۴۷:
# [[پرونده:151916.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌'''پیشوایان هدایت ج۲''']]
# [[پرونده:151916.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌'''پیشوایان هدایت ج۲''']]
# [[پرونده:1100829.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱''']]
# [[پرونده:1100829.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱''']]
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۳٬۳۸۶

ویرایش