بنی عامر بن صعصعه در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تاریخ نگاران' به 'تاریخنگاران'
جز (جایگزینی متن - 'شبه جزیره عربستان' به 'شبه جزیره عربستان') |
جز (جایگزینی متن - 'تاریخ نگاران' به 'تاریخنگاران') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
[[حضرت رسول]] {{صل}} پس از اعلام علنی [[دعوت به اسلام]]، از موسم [[حج]] و حضور [[قبایل]] مختلف در [[مکه]] بهره میجست و به تبیین و [[تبلیغ دین]] خود میپرداخت. بنیعامر نیز از این [[دعوت پیامبر]] بینصیب نماندند، زیرا در یکی از این اوقات حضرت با حضور در میان تیره بنیکعب بن [[ربیعه]]، اصول و [[اعتقادات اسلامی]] را به اطلاع آنان رساند؛ ولی این [[دعوت]] که در ابتدا با اقبال [[بنی عامر]] آغاز شده بود در پی حضور بیحرة بن [[فراس]] از بنی قشیر و توهین وی به پیامبر {{صل}} بینتیجه ماند<ref>السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۲۴.</ref> برخی منابع با پرداختن جزئیتر به این واقعه آوردهاند که پس از بی ادبی بیحره به پیامبر {{صل}} زنی از بنی عامر بنام ضباعه دختر عامربن قرط که از [[زنان]] [[مسلمان]] بود بنیعامر را به [[حمایت]] از حضرت فرا خواند. پس سه تن از [[جوانان]] عامری به نامهای غطیف و [[غطفان]] (از [[فرزندان]] [[سهل]]) و [[عروه]] یا عذره (فرزند [[عبدالله بن سلمه]]) به مقابله با بیحره برخاستند؛ ولی در آن سو دو نفر از مردان تیره بنی قشیر و بنیعقیل در حمایت از بیحره با اینان درگیر شدند که به [[شهادت]] [[یاوران]] پیامبر انجامید. پیامبر {{صل}} در این خصوص فرمود:{{متن حدیث|اَللَّهُمَّ بَارِكْ هَؤُلاَءِ وَ أَلْعَنِ هَؤُلاَءِ}}<ref>البدایة و النهایه، ج ۳، ص ۱۱۲.</ref>؛ همچنین آوردهاند که این تیره عامری در بازگشت به [[سرزمین]] خود [[اخبار]] موسم حج و حضور پیامبر {{صل}} را برای [[پیری]] از [[مردمان]] خود [[نقل]] کردند. پیرمرد با شنیدن سخنان آن [[حضرت]] از [[زبان]] [[راویان]]، ضمن [[شهادت]] بر [[حقانیت]] [[پیامبر]] به [[نکوهش]] کسانی پرداخت که به آن بیحرمتی کرده بودند<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref> این [[اخبار]] خود مؤیدی بر [[اسلام]] برخی از [[بنی عامر]] تا [[قبل از هجرت]] پیامبر {{صل}} به [[مدینه]] است. | [[حضرت رسول]] {{صل}} پس از اعلام علنی [[دعوت به اسلام]]، از موسم [[حج]] و حضور [[قبایل]] مختلف در [[مکه]] بهره میجست و به تبیین و [[تبلیغ دین]] خود میپرداخت. بنیعامر نیز از این [[دعوت پیامبر]] بینصیب نماندند، زیرا در یکی از این اوقات حضرت با حضور در میان تیره بنیکعب بن [[ربیعه]]، اصول و [[اعتقادات اسلامی]] را به اطلاع آنان رساند؛ ولی این [[دعوت]] که در ابتدا با اقبال [[بنی عامر]] آغاز شده بود در پی حضور بیحرة بن [[فراس]] از بنی قشیر و توهین وی به پیامبر {{صل}} بینتیجه ماند<ref>السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۲۴.</ref> برخی منابع با پرداختن جزئیتر به این واقعه آوردهاند که پس از بی ادبی بیحره به پیامبر {{صل}} زنی از بنی عامر بنام ضباعه دختر عامربن قرط که از [[زنان]] [[مسلمان]] بود بنیعامر را به [[حمایت]] از حضرت فرا خواند. پس سه تن از [[جوانان]] عامری به نامهای غطیف و [[غطفان]] (از [[فرزندان]] [[سهل]]) و [[عروه]] یا عذره (فرزند [[عبدالله بن سلمه]]) به مقابله با بیحره برخاستند؛ ولی در آن سو دو نفر از مردان تیره بنی قشیر و بنیعقیل در حمایت از بیحره با اینان درگیر شدند که به [[شهادت]] [[یاوران]] پیامبر انجامید. پیامبر {{صل}} در این خصوص فرمود:{{متن حدیث|اَللَّهُمَّ بَارِكْ هَؤُلاَءِ وَ أَلْعَنِ هَؤُلاَءِ}}<ref>البدایة و النهایه، ج ۳، ص ۱۱۲.</ref>؛ همچنین آوردهاند که این تیره عامری در بازگشت به [[سرزمین]] خود [[اخبار]] موسم حج و حضور پیامبر {{صل}} را برای [[پیری]] از [[مردمان]] خود [[نقل]] کردند. پیرمرد با شنیدن سخنان آن [[حضرت]] از [[زبان]] [[راویان]]، ضمن [[شهادت]] بر [[حقانیت]] [[پیامبر]] به [[نکوهش]] کسانی پرداخت که به آن بیحرمتی کرده بودند<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref> این [[اخبار]] خود مؤیدی بر [[اسلام]] برخی از [[بنی عامر]] تا [[قبل از هجرت]] پیامبر {{صل}} به [[مدینه]] است. | ||
[[ | [[تاریخنگاران]] همچنین به دفعات از حضور مردان و بزرگانی از بنی عامر در نزد پیامبر و [[پرسش]] از [[دعوت]] آن حضرت و [[دین جدید]] و حتی درخواست [[معجزه]]<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۵۸؛ تاریخ دمشق، ج ۴، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳.</ref> خبر دادهاند. در این خصوص آمده است که بزرگی از بنی عامر نزد پیامبر آمد و ازآن جناب در خصوص ماهیت و [[حقیقت]] دینش در مقایسه با دینهای [[ابراهیم]]، [[عیسی]] و [[موسی]] {{ع}} و... پرسید پیامبر نیز با تشریح دعوت خود به یکایک پرسشهای او پاسخ گفت. آن مرد نیز با [[پذیرش اسلام]] و اعلام آن، مجلس را ترک گفت<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۵۶ ـ ۴۵۷؛ تاریخدمشق، ج ۳، ص ۴۶۹ ـ ۴۷۳.</ref>. | ||
با [[هجرت پیامبر به مدینه]] و گسترش و تقویت اسلام، رویکرد بنیعامر به پیامبر شکل گستردهتر و منسجمتری به خود گرفت، به نحوی که در [[سال چهارم هجرت]]، [[ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر]] ملقب به ملاعب الاسنّه از بزرگان بنیعامر و تیره بنیکلاب با حضور در مدینه و [[ملاقات]] با حضرت، از پیامبر درخواست اعزام مسلمانانی برای [[تبلیغ]] اسلام در بنی عامر مستقر در نجد کرد و ضمن قبول [[حمایت]] از [[مبلغان]]، [[نگرانی]] پیامبر {{صل}} را از احتمال وقوع خطر جانی برای آنان برطرف کرد<ref>السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۰؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۴۶.</ref>. این حرکتِ [[رئیس]] و بزرگ بنیعامر خود میتواند بیانگر پدید آمدن زمینه [[گسترش اسلام]] در بنیعامر در [[سال چهارم هجری]] باشد. از سوی دیگر برخی از عامریان نیز با آنکه اسلام نیاورده بودند در جوار و [[حمایت]] [[پیامبر]] {{صل}} قرار گرفتند که در این رابطه میتوان به داستان دو عامری اشاره کرد که به دست [[عمرو بن امیه ضمری]] پس از واقعه بئر معونه کشته شدند<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۵۱؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۱.</ref> و این امر موجب شد که حضرت برای پرداخت دیه آنان از [[بنینضیر]] ([[متحد]] [[بنی عامر]]) کمک بگیرد<ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۶۴؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۱۹۰.</ref>. در مقابل این گروه از عامریان [[مسلمان]] یا متمایل به [[اسلام]]، افراد و تیرههایی نیز از آنان تمام توان خودرا در رویارویی با اسلام و [[مسلمانان]] صرف کردند. اگرچه این برخوردهای منفی حتی در [[سال نهم هجری]] و در جریان اعزام [[هیئت]] به [[مدینه]] نیز گزارش شده؛ اما گستردگی آن به حدی نبوده که بتوان در گزارشی کلی بنیعامر را به طور غالب، معاند اسلام معرفی کرد، در هر صورت به [[اسارت]] درآمدن دو تن از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} به دست بنیعامر که در جواب آن، حضرت نیز مردی از ثقیف، متحد بنیعامر را [[اسیر]] کرد<ref>المعجم الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۹۰.</ref>، تهییج و تحریک بنی عامر به وسیله [[عامر بن طفیل]] (از بزرگان بنی عامر و از تیره [[بنی جعفر بن کلاب]]) برای [[قتل]] [[مبلغان]] پیامبر {{صل}}<ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۴۷؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۰.</ref> و شرکت [[بنی هلال بن عامر]] در [[جنگ حنین]] در کنار [[هوازن]] در [[سال هشتم هجری]]<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۳۵.</ref> نمونههایی از عنادورزی عامریان با اسلام و پیامبر {{صل}} است؛ همچنین برخی از اینان در واکنش به اسلام قبایلی چون [[غفار]]، [[اسلم]] و [[جهینه]] ضمن [[انکار خداوند]] و [[تکذیب]] پیامبر {{صل}} مدعی میشدند که اگر در این [[دین]] خیر و نفعی بود ما خود زودتر به آن [[ایمان]] میآوردیم. [[خداوند]] با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ}}<ref>«و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر میبود آنان در آن بر ما پیشی نمیگرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشدهاند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.</ref> به این امر اشاره میکند<ref>التبیان، ج ۹، ص ۲۷۳؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۲۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۸۹.</ref>؛ همچنین در منابع از [[تدارک]] دو سریه یکی به [[فرماندهی]] [[ابوبکر]] به سوی بنیکلاب در [[ناحیه]] ضریه<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۷.</ref> و دیگری به فرماندهی [[ضحاک بن سفیان کلابی]] به سوی تیره قرطاء از بنیکلاب<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۶۲؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۵۹۸.</ref> گزارش شده است. ضمن آنکه از سریههای [[عمر بن خطاب]]<ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۶۰۹؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۷.</ref> و [[شجاع بن وهب]]<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۷۰.</ref> به تربه و رکبه از [[اراضی]] بنیعامر سخن به میان آمده است؛ ولی در گزارشها هیچ اشارهای به بنیعامر نشده، از این رو این احتمال وجود دارد که این اعزامها با [[هدف]] برخورد با ساکنان غیر عامری این مناطق بوده باشد. | با [[هجرت پیامبر به مدینه]] و گسترش و تقویت اسلام، رویکرد بنیعامر به پیامبر شکل گستردهتر و منسجمتری به خود گرفت، به نحوی که در [[سال چهارم هجرت]]، [[ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر]] ملقب به ملاعب الاسنّه از بزرگان بنیعامر و تیره بنیکلاب با حضور در مدینه و [[ملاقات]] با حضرت، از پیامبر درخواست اعزام مسلمانانی برای [[تبلیغ]] اسلام در بنی عامر مستقر در نجد کرد و ضمن قبول [[حمایت]] از [[مبلغان]]، [[نگرانی]] پیامبر {{صل}} را از احتمال وقوع خطر جانی برای آنان برطرف کرد<ref>السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۰؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۴۶.</ref>. این حرکتِ [[رئیس]] و بزرگ بنیعامر خود میتواند بیانگر پدید آمدن زمینه [[گسترش اسلام]] در بنیعامر در [[سال چهارم هجری]] باشد. از سوی دیگر برخی از عامریان نیز با آنکه اسلام نیاورده بودند در جوار و [[حمایت]] [[پیامبر]] {{صل}} قرار گرفتند که در این رابطه میتوان به داستان دو عامری اشاره کرد که به دست [[عمرو بن امیه ضمری]] پس از واقعه بئر معونه کشته شدند<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۵۱؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۱.</ref> و این امر موجب شد که حضرت برای پرداخت دیه آنان از [[بنینضیر]] ([[متحد]] [[بنی عامر]]) کمک بگیرد<ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۶۴؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۱۹۰.</ref>. در مقابل این گروه از عامریان [[مسلمان]] یا متمایل به [[اسلام]]، افراد و تیرههایی نیز از آنان تمام توان خودرا در رویارویی با اسلام و [[مسلمانان]] صرف کردند. اگرچه این برخوردهای منفی حتی در [[سال نهم هجری]] و در جریان اعزام [[هیئت]] به [[مدینه]] نیز گزارش شده؛ اما گستردگی آن به حدی نبوده که بتوان در گزارشی کلی بنیعامر را به طور غالب، معاند اسلام معرفی کرد، در هر صورت به [[اسارت]] درآمدن دو تن از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} به دست بنیعامر که در جواب آن، حضرت نیز مردی از ثقیف، متحد بنیعامر را [[اسیر]] کرد<ref>المعجم الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۹۰.</ref>، تهییج و تحریک بنی عامر به وسیله [[عامر بن طفیل]] (از بزرگان بنی عامر و از تیره [[بنی جعفر بن کلاب]]) برای [[قتل]] [[مبلغان]] پیامبر {{صل}}<ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۴۷؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۸۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۰.</ref> و شرکت [[بنی هلال بن عامر]] در [[جنگ حنین]] در کنار [[هوازن]] در [[سال هشتم هجری]]<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۳۵.</ref> نمونههایی از عنادورزی عامریان با اسلام و پیامبر {{صل}} است؛ همچنین برخی از اینان در واکنش به اسلام قبایلی چون [[غفار]]، [[اسلم]] و [[جهینه]] ضمن [[انکار خداوند]] و [[تکذیب]] پیامبر {{صل}} مدعی میشدند که اگر در این [[دین]] خیر و نفعی بود ما خود زودتر به آن [[ایمان]] میآوردیم. [[خداوند]] با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ}}<ref>«و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر میبود آنان در آن بر ما پیشی نمیگرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشدهاند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.</ref> به این امر اشاره میکند<ref>التبیان، ج ۹، ص ۲۷۳؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۲۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۸۹.</ref>؛ همچنین در منابع از [[تدارک]] دو سریه یکی به [[فرماندهی]] [[ابوبکر]] به سوی بنیکلاب در [[ناحیه]] ضریه<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۷.</ref> و دیگری به فرماندهی [[ضحاک بن سفیان کلابی]] به سوی تیره قرطاء از بنیکلاب<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۶۲؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۵۹۸.</ref> گزارش شده است. ضمن آنکه از سریههای [[عمر بن خطاب]]<ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۶۰۹؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۷.</ref> و [[شجاع بن وهب]]<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۷۰.</ref> به تربه و رکبه از [[اراضی]] بنیعامر سخن به میان آمده است؛ ولی در گزارشها هیچ اشارهای به بنیعامر نشده، از این رو این احتمال وجود دارد که این اعزامها با [[هدف]] برخورد با ساکنان غیر عامری این مناطق بوده باشد. |