پرش به محتوا

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:


==شورش عبدالرحمن بن اشعث==
==شورش عبدالرحمن بن اشعث==
در [[سال ۸۰ هجری]]، [[حجاج]] از [[عبدالملک]] [[اجازه]] خواست تا برای [[جنگ]] با رَتبیل، [[امیر]] [[ترکان]] به شرق [[لشکرکشی]] کند. سپس به [[تجهیز]] و [[آرایش]] [[سپاه]] پرداخت و از [[مردم کوفه]] ۲۰ هزار و از [[اهل بصره]] ۲۰ هزار مرد [[جنگی]] [[طلب]] کرد. او پیشاپیش عطای [[لشکریان]] را هم پرداخت و علاوه بر عطا، مبلغ ۲ هزار هزار (دو میلیون) هم به آنها پرداخت کرد و به هر [[مرد]] [[دلیری]] هم که به [[شجاعت]] معروف بود، انعام جداگانه‌ای داد. برای آنها اسب‌های بسیار خوب و [[سلاح]] کاری هم فراهم کرد و چون تجهیز و آرایش سپاه به پایان رسید، [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] را به [[فرماندهی]] آن سپاه برگزید. این سپاه را جیش‌الطواویس (سپاه طاوسیان) می‌گفتند؛ زیرا بسیار به [[جامه]] و سلاح آراسته بودند<ref>العبر، ج۲، ص۸۲.</ref>. حجاج از [[عبدالرحمن]] [[کینه]] و [[عداوت]] داشت و همیشه می‌گفت هر وقت او را می‌دیدم، قصد کشتنش را داشتم.
در [[سال ۸۰ هجری]]، [[حجاج]] از [[عبدالملک بن مروان]] [[اجازه]] خواست تا برای [[جنگ]] با رَتبیل، [[امیر]] [[ترکان]] به شرق [[لشکرکشی]] کند. سپس به [[تجهیز]] و [[آرایش]] [[سپاه]] پرداخت و از [[مردم کوفه]] ۲۰ هزار و از [[اهل بصره]] ۲۰ هزار مرد [[جنگی]] [[طلب]] کرد. او پیشاپیش عطای [[لشکریان]] را هم پرداخت و علاوه بر عطا، مبلغ ۲ هزار هزار (دو میلیون) هم به آنها پرداخت کرد و به هر [[مرد]] [[دلیری]] هم که به [[شجاعت]] معروف بود، انعام جداگانه‌ای داد. برای آنها اسب‌های بسیار خوب و [[سلاح]] کاری هم فراهم کرد و چون تجهیز و آرایش سپاه به پایان رسید، [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] را به [[فرماندهی]] آن سپاه برگزید. این سپاه را جیش‌الطواویس (سپاه طاوسیان) می‌گفتند؛ زیرا بسیار به [[جامه]] و سلاح آراسته بودند<ref>العبر، ج۲، ص۸۲.</ref>. حجاج از [[عبدالرحمن]] [[کینه]] و [[عداوت]] داشت و همیشه می‌گفت هر وقت او را می‌دیدم، قصد کشتنش را داشتم.
هنگامی که سپاه به سیستان رسید، عبدالرحمن برای [[مردم]] آنجا [[خطبه]] خواند و از آنها خواست تا همراه با سپاه او تجهیز و آماده [[ستیز]] با [[دشمن]] شوند. خبر لشکرکشی او به رتبیل رسید. رتبیل باج و [[خراج]] را آماده کرد؛ ولی عبدالرحمن نپذیرفت و داخل بلاد او شد، و به هر سرزمینی که عبدالرحمن می‌رسید رتبیل از آن [[عقب‌نشینی]] می‌کرد و [[سرزمین]] کشورش را روستا به روستا و قلعه به قلعه و بدون [[رویارویی]] با عبدالرحمن تقدیم می‌کرد.
هنگامی که سپاه به سیستان رسید، عبدالرحمن برای [[مردم]] آنجا [[خطبه]] خواند و از آنها خواست تا همراه با سپاه او تجهیز و آماده [[ستیز]] با [[دشمن]] شوند. خبر لشکرکشی او به رتبیل رسید. رتبیل باج و [[خراج]] را آماده کرد؛ ولی عبدالرحمن نپذیرفت و داخل بلاد او شد، و به هر سرزمینی که عبدالرحمن می‌رسید رتبیل از آن [[عقب‌نشینی]] می‌کرد و [[سرزمین]] کشورش را روستا به روستا و قلعه به قلعه و بدون [[رویارویی]] با عبدالرحمن تقدیم می‌کرد.
عبدالرحمن، قلعه‌ها را یکی پس از دیگری گشود و بر هر بلادی که [[تسلط]] می‌یافت، یک [[حاکم]] و عامل از طرف خود [[منصوب]] می‌کرد. در هر نقطه پاسگاه می‌ساخت و پاسبان قرار می‌داد و هرجا که احتمال خطر می‌رفت، عده‌ای [[نگهبان]] و مراقب می‌گذاشت و در هر قلعه و دره هم مدافع و دیدبان می‌گماشت. عبدالرحمن هنگامی که دید سپاه از نظر [[غنائم]] توانگر شد، از ادامه حرکت سپاه به داخل [[کشور]] رتبیل ممانعت کرد؛ زیرا بر اوضاع [[کشور]] رتبیل احاطه نداشت و راه‌ها برای [[مسلمانان]] ناشناخته بود؛ پس برای [[شناخت]] بیشتر، [[فتوحات]] را متوقف نمود<ref>کامل، ج۱۳، ص۵۸-۵۹.</ref>. [[یعقوبی]] [[ترس]] از [[مکر]] رتبیل را سبب توقف فتوحات می‌داند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۹.</ref>؛ اما طقوش، [[طبیعت]] کوهستانی و ناهمواری منطقه را علتی برای توقف فتح در شرق بیان کرده است<ref>دولت امویان، ص۱۱۷.</ref>. [[عبدالرحمن]] به [[حجاج]] [[نامه]] نوشت و در آن صورتی از [[فتوح]] و ظفری را که [[خدا]] در [[دیار]] [[دشمن]] نصیب وی کرده بود و نظری که درباره کار [[دشمنان]] داشت به وی خبر داد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۳۶۷۲.</ref>. حجاج در پاسخ، نامه‌ای برای عبدالرحمن فرستاد که سراسر آن [[توهین]] و [[تحقیر]] و [[تهدید]] بود و در نامه دیگری از او خواست که اگر نمی‌تواند فتوحات را ادامه دهد، [[فرماندهی]] را به [[اسحاق بن محمد]] بسپارد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۳۶۷۹.</ref>.
عبدالرحمن، قلعه‌ها را یکی پس از دیگری گشود و بر هر بلادی که [[تسلط]] می‌یافت، یک [[حاکم]] و عامل از طرف خود [[منصوب]] می‌کرد. در هر نقطه پاسگاه می‌ساخت و پاسبان قرار می‌داد و هرجا که احتمال خطر می‌رفت، عده‌ای [[نگهبان]] و مراقب می‌گذاشت و در هر قلعه و دره هم مدافع و دیدبان می‌گماشت. عبدالرحمن هنگامی که دید سپاه از نظر [[غنائم]] توانگر شد، از ادامه حرکت سپاه به داخل [[کشور]] رتبیل ممانعت کرد؛ زیرا بر اوضاع [[کشور]] رتبیل احاطه نداشت و راه‌ها برای [[مسلمانان]] ناشناخته بود؛ پس برای [[شناخت]] بیشتر، [[فتوحات]] را متوقف نمود<ref>کامل، ج۱۳، ص۵۸-۵۹.</ref>. [[یعقوبی]] [[ترس]] از [[مکر]] رتبیل را سبب توقف فتوحات می‌داند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۹.</ref>؛ اما طقوش، [[طبیعت]] کوهستانی و ناهمواری منطقه را علتی برای توقف فتح در شرق بیان کرده است<ref>دولت امویان، ص۱۱۷.</ref>. [[عبدالرحمن]] به [[حجاج]] [[نامه]] نوشت و در آن صورتی از [[فتوح]] و ظفری را که [[خدا]] در [[دیار]] [[دشمن]] نصیب وی کرده بود و نظری که درباره کار [[دشمنان]] داشت به وی خبر داد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۳۶۷۲.</ref>. حجاج در پاسخ، نامه‌ای برای عبدالرحمن فرستاد که سراسر آن [[توهین]] و [[تحقیر]] و [[تهدید]] بود و در نامه دیگری از او خواست که اگر نمی‌تواند فتوحات را ادامه دهد، [[فرماندهی]] را به [[اسحاق بن محمد]] بسپارد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۳۶۷۹.</ref>.
۲۱۸٬۹۱۲

ویرایش