پرش به محتوا

بغی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:


تاریخ مارقین [[گواهی]] می‌دهد که آنها پیوسته بر حکومت‌های [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمی‌رفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت می‌شناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمی‌کرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربن‌عبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجی‌گری]] به عصر [[رسول‌الله]] برمی‌گردد. گروهی در دوران حضرت ختمی‌مرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار می‌کردند و سخنانی می‌گفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازه‌مسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بی‌ادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمی‌مرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>.
تاریخ مارقین [[گواهی]] می‌دهد که آنها پیوسته بر حکومت‌های [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمی‌رفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت می‌شناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمی‌کرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربن‌عبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجی‌گری]] به عصر [[رسول‌الله]] برمی‌گردد. گروهی در دوران حضرت ختمی‌مرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار می‌کردند و سخنانی می‌گفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازه‌مسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بی‌ادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمی‌مرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>.
[[روایات]] مشهور و معروف سخن [[رسول]] خداست به [[عمار یاسر]]، آنجا که [[حضرت محمد]]{{صل}} با کمک [[یاران]] خود [[مسجدالنبی]] را می‌ساخت. گروهی از [[سادگی]] [[عمار]] سوءاستفاده کردند و بیش از [[تحمل]] عادی او بر وی سنگ حمل کردند، که عمار به رسول‌الله عرض کرد: «مرا با حمل این بار سنگین کشتند». پیامبر هم در پاسخ فرمود: «ای عمار تو نخواهی مرد تا اینکه گروه [[تجاوزگر]] [[روی‌گردان از حق]]، تو را می‌کشند و آخرین بهره تو از [[دنیا]] جرعه‌ای شیرست». این سخن در [[جنگ صفین]] [[نشانه]] [[حقانیت]] و ملاک تشخیص [[ظلم]] و [[باغی]] از [[مظلوم]] قرار گرفت و گروهی که [[روایت]] پیامبر{{صل}} در مورد عمار را شنیده بودند با [[شهادت]] عمار در همان عرصه [[پیکار]] موضع خود را عوض کرده و از اردوگاه [[معاویه]] خارج شدند و به [[سپاه علی]]{{ع}} پیوستند. به عنوان نمونه [[زبید بن عبد]] جولانی از [[فرماندهان سپاه]] [[معاویه]] در [[جنگ صفین]] بود که با عده‌ای خود را [[تسلیم]] [[مولای متقیان]] علی{{ع}} نمود<ref>ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه حمیدرضا آژیر، ج۳، ص١۵٧.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۵.</ref>
[[روایات]] مشهور و معروف سخن [[رسول]] خداست به [[عمار یاسر]]، آنجا که [[حضرت محمد]]{{صل}} با کمک [[یاران]] خود [[مسجدالنبی]] را می‌ساخت. گروهی از [[سادگی]] [[عمار]] سوءاستفاده کردند و بیش از [[تحمل]] عادی او بر وی سنگ حمل کردند، که عمار به رسول‌الله عرض کرد: «مرا با حمل این بار سنگین کشتند». پیامبر هم در پاسخ فرمود: «ای عمار تو نخواهی مرد تا اینکه گروه [[تجاوزگر]] [[روی‌گردان از حق]]، تو را می‌کشند و آخرین بهره تو از [[دنیا]] جرعه‌ای شیرست». این سخن در [[جنگ صفین]] [[نشانه]] [[حقانیت]] و ملاک تشخیص [[ظلم]] و [[باغی]] از [[مظلوم]] قرار گرفت و گروهی که [[روایت]] پیامبر{{صل}} در مورد عمار را شنیده بودند با [[شهادت]] عمار در همان عرصه [[پیکار]] موضع خود را عوض کرده و از اردوگاه [[معاویه]] خارج شدند و به [[سپاه علی]]{{ع}} پیوستند. به عنوان نمونه [[زبید بن عبد خولانی]] از [[فرماندهان سپاه معاویه]] در [[جنگ صفین]] بود که با عده‌ای خود را [[تسلیم]] [[مولای متقیان]] علی{{ع}} نمود<ref>ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه حمیدرضا آژیر، ج۳، ص١۵٧.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۵.</ref>


==[[بغی]] و [[تمرد]] در دوران [[خلافت]] خلفای سه‌گانه==
==[[بغی]] و [[تمرد]] در دوران [[خلافت]] خلفای سه‌گانه==
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش