پرش به محتوا

مروان بن حکم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه'
جز (جایگزینی متن - '؛ [[دانشنامه نهج البلاغه' به '؛ دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
جز (جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه')
خط ۶۰: خط ۶۰:
و [[دشمنی]] او با [[امام علی]] {{ع}} و اولادش تا به آنجا رسید که چون امام حسن {{ع}} [[شهید]] شد و امام حسین {{ع}} و همراهان می‌خواستند او را [[دفن]] کنند، مروان با [[همکاری]] [[عایشه]] [[تصمیم]] گرفتند که مانع از دفن امام حسن {{ع}} نزد پیامبر {{صل}} شوند. پس مروان نزد [[طایفه]] خود رفته، به آنان گفت که [[حسین]] و همراهان می‌خواهند حسن بن علی را نزد پیامبر دفن کنند و ما باید مانع این کار شویم و [[دستور]] داد تا آنها [[لباس]] [[جنگ]] بپوشند و کنار [[قبر پیامبر]] بروند و چون مروان به آنجا رسید، دید که [[قبر]] آماده است. پس به امام حسین {{ع}} گفت: "شما نگذاشتید که عثمان این جا دفن شود و من نیز نمی‌گذارم که برادرت را کنار قبر پیامبر دفن کنی". امام حسین {{ع}} فرمودند: من [[وصیت]] برادرم را عملی خواهم کرد، زیرا به او قول داده‌ام که او را در کنار قبر پیامبر دفن کنم". ولی مروان مانع از این کار شد و گفت: "من نمی‌گذارم پسر [[ابو تراب]] را در این جا [[دفن]] کنی" و حتی [[دستور]] [[جنگ]] داد و به [[بدن]] [[امام حسن]] {{ع}} نیز تیر انداخت و [[امام حسین]] {{ع}} به ناچار او را در [[بقیع]] دفن کرد، برای آنکه با [[مروان]] جنگ نکند و خونی ریخته نشود و این نیز [[وصیت]] برادرش [[حسن بن علی]] {{ع}} بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۵۵ و ۶۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۸۹.</ref>.
و [[دشمنی]] او با [[امام علی]] {{ع}} و اولادش تا به آنجا رسید که چون امام حسن {{ع}} [[شهید]] شد و امام حسین {{ع}} و همراهان می‌خواستند او را [[دفن]] کنند، مروان با [[همکاری]] [[عایشه]] [[تصمیم]] گرفتند که مانع از دفن امام حسن {{ع}} نزد پیامبر {{صل}} شوند. پس مروان نزد [[طایفه]] خود رفته، به آنان گفت که [[حسین]] و همراهان می‌خواهند حسن بن علی را نزد پیامبر دفن کنند و ما باید مانع این کار شویم و [[دستور]] داد تا آنها [[لباس]] [[جنگ]] بپوشند و کنار [[قبر پیامبر]] بروند و چون مروان به آنجا رسید، دید که [[قبر]] آماده است. پس به امام حسین {{ع}} گفت: "شما نگذاشتید که عثمان این جا دفن شود و من نیز نمی‌گذارم که برادرت را کنار قبر پیامبر دفن کنی". امام حسین {{ع}} فرمودند: من [[وصیت]] برادرم را عملی خواهم کرد، زیرا به او قول داده‌ام که او را در کنار قبر پیامبر دفن کنم". ولی مروان مانع از این کار شد و گفت: "من نمی‌گذارم پسر [[ابو تراب]] را در این جا [[دفن]] کنی" و حتی [[دستور]] [[جنگ]] داد و به [[بدن]] [[امام حسن]] {{ع}} نیز تیر انداخت و [[امام حسین]] {{ع}} به ناچار او را در [[بقیع]] دفن کرد، برای آنکه با [[مروان]] جنگ نکند و خونی ریخته نشود و این نیز [[وصیت]] برادرش [[حسن بن علی]] {{ع}} بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۵۵ و ۶۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۸۹.</ref>.


بعد از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} [[رفتار]] خصمانه مروان با امام حسین {{ع}} و [[خاندان]] [[نبوت]] ادامه داشت و نقل شده که بعد از مردن [[معاویه]] که [[خلافت]] به دست [[یزید]] رسید، یزید در [[نامه]]‌ای به [[ولید]] دستور داد که از [[اهل]] [[مدینه]] [[بیعت]] بگیرد؛ همان‌هایی که در [[زمان]] معاویه [[بیعت]] نکرده بودند و چون ولید نامه را خواند و از [[مرگ معاویه]] [[آگاه]] شد، [[مروان بن حکم]] را که عامل او بود، فرا خواند تا با او به [[مشورت]] بشیند. مروان گفت: آنان که بیعت نکردند را احضار کن؛ اگر بیعت کردند که کردند و اگر بیعت نکردند، پیش از آنکه از مرگ معاویه با خبر شوند آنان را بکش؛ زیرا اگر بدانند معاویه از میان رفته است، هر کس از سویی [[علم]] [[مخالفت]] با تو را بلند خواهد کرد. البته جز [[عبدالله بن عمر]] که نه [[دوستدار]] جنگ است و نه خواهان [[حکومت]]، مگر آنکه او را بدین کار [[دعوت]] کنند.
بعد از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} [[رفتار]] خصمانه مروان با امام حسین {{ع}} و [[خاندان]] [[نبوت]] ادامه داشت و نقل شده که بعد از مردن [[معاویه]] که [[خلافت]] به دست [[یزید]] رسید، یزید در [[نامه]]‌ای به [[ولید]] دستور داد که از [[اهل مدینه]] [[بیعت]] بگیرد؛ همان‌هایی که در [[زمان]] معاویه [[بیعت]] نکرده بودند و چون ولید نامه را خواند و از [[مرگ معاویه]] [[آگاه]] شد، [[مروان بن حکم]] را که عامل او بود، فرا خواند تا با او به [[مشورت]] بشیند. مروان گفت: آنان که بیعت نکردند را احضار کن؛ اگر بیعت کردند که کردند و اگر بیعت نکردند، پیش از آنکه از مرگ معاویه با خبر شوند آنان را بکش؛ زیرا اگر بدانند معاویه از میان رفته است، هر کس از سویی [[علم]] [[مخالفت]] با تو را بلند خواهد کرد. البته جز [[عبدالله بن عمر]] که نه [[دوستدار]] جنگ است و نه خواهان [[حکومت]]، مگر آنکه او را بدین کار [[دعوت]] کنند.


ولید بی‌درنگ [[عبدالله بن عمرو بن عثمان]] را که [[جوانی]] تازه سال بود، به [[طلب]] امام حسین {{ع}} و [[ابن زبیر]] فرستاد و خواست تا آنها به خانه‌اش بیایند و در آن [[ساعت]]، معمول نبود که ولید برای پرداختن به کار [[مردم]] در خانه‌اش باشد. آنها چون [[فرمان]] ولید را شنیدند، به قاصد گفتند: تو برگرد، ما اکنون می‌آییم. سپس آن دو در این باب که ولید آنان را به چه سبب احضار کرده است، با یک دیگر [[گفتگو]] کردند. امام حسین {{ع}} [[یاران]] و [[اهل بیت]] خود را فراخواند و همراه آنان به خانۀ [[ولید]] رفت. خودش داخل شد و آنان را بیرون گذاشت و به آنان گفت که اگر آنان را صدا زد یا صدایش را بلند کرد، به درون بیایند. [[امام حسین]] {{ع}} وارد [[خانه]] شد و [[سلام]] کرد. [[مروان]] در کنار ولید نشسته بود.
ولید بی‌درنگ [[عبدالله بن عمرو بن عثمان]] را که [[جوانی]] تازه سال بود، به [[طلب]] امام حسین {{ع}} و [[ابن زبیر]] فرستاد و خواست تا آنها به خانه‌اش بیایند و در آن [[ساعت]]، معمول نبود که ولید برای پرداختن به کار [[مردم]] در خانه‌اش باشد. آنها چون [[فرمان]] ولید را شنیدند، به قاصد گفتند: تو برگرد، ما اکنون می‌آییم. سپس آن دو در این باب که ولید آنان را به چه سبب احضار کرده است، با یک دیگر [[گفتگو]] کردند. امام حسین {{ع}} [[یاران]] و [[اهل بیت]] خود را فراخواند و همراه آنان به خانۀ [[ولید]] رفت. خودش داخل شد و آنان را بیرون گذاشت و به آنان گفت که اگر آنان را صدا زد یا صدایش را بلند کرد، به درون بیایند. [[امام حسین]] {{ع}} وارد [[خانه]] شد و [[سلام]] کرد. [[مروان]] در کنار ولید نشسته بود.
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش