حذیفة بن یمان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه'
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
پس از [[نبرد]] [[اُحد]]، [[یهود]] ساکن یثرب که به [[پندار]] خود، جایگاه [[پیامبر]] {{صل}} و مسلمانان را [[ضعیف]] میدانستند، درپی [[توطئه]] بر آمده، [[شکست]] ایشان از قریش را براثر عدم [[حقانیت]] پیامبر {{صل}} میشناساندند، از این رو برخی از یهود با خطاب به [[حذیفه]]، [[عمار]] و [[معاذ بن جبل]] از مسلمانان، با وسوسههای خود، در رویگردانی آنان از [[اسلام]] میکوشیدند؛ اما آنها به [[عهد]] خود با خدا بر [[کافر]] نشدن به پیامبر {{صل}} [[وفادار]] ماندند و آن [[حضرت]] را از این امر [[آگاه]] کردند و در پی آن، آیه {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«دستهای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمیکنند و درنمییابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹.</ref> فرود آمد<ref>اسباب النزول، ص ۱۱۱؛ الکشاف، ج ۱، ص ۳۷۲؛ روض الجنان، ج ۴، ص ۳۷۹.</ref>. [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref> نیز در این مورد دانسته شده است<ref> اسباب النزول، ص ۳۸؛ الکشاف، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۰۶ - ۱۰۷.</ref>. اما مسلمانان پس از نبرد [[احد]] در شرایطی نبودند که به آنها [[حسادت]] ورزند و نیز [[فرمان]] [[عفو و گذشت]] از [[مشرکان]] در آخر آیه که حاکی از موضع [[قدرت]] مسلمانان است همچنین وجود این آیه در نخستین سورهای که در مدینه نازل شده است، نشان میدهند [[نزول]] این آیه پس از [[جنگ احد]] نمیتواند مقرون به صحت باشد. | پس از [[نبرد]] [[اُحد]]، [[یهود]] ساکن یثرب که به [[پندار]] خود، جایگاه [[پیامبر]] {{صل}} و مسلمانان را [[ضعیف]] میدانستند، درپی [[توطئه]] بر آمده، [[شکست]] ایشان از قریش را براثر عدم [[حقانیت]] پیامبر {{صل}} میشناساندند، از این رو برخی از یهود با خطاب به [[حذیفه]]، [[عمار]] و [[معاذ بن جبل]] از مسلمانان، با وسوسههای خود، در رویگردانی آنان از [[اسلام]] میکوشیدند؛ اما آنها به [[عهد]] خود با خدا بر [[کافر]] نشدن به پیامبر {{صل}} [[وفادار]] ماندند و آن [[حضرت]] را از این امر [[آگاه]] کردند و در پی آن، آیه {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«دستهای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمیکنند و درنمییابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹.</ref> فرود آمد<ref>اسباب النزول، ص ۱۱۱؛ الکشاف، ج ۱، ص ۳۷۲؛ روض الجنان، ج ۴، ص ۳۷۹.</ref>. [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref> نیز در این مورد دانسته شده است<ref> اسباب النزول، ص ۳۸؛ الکشاف، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۰۶ - ۱۰۷.</ref>. اما مسلمانان پس از نبرد [[احد]] در شرایطی نبودند که به آنها [[حسادت]] ورزند و نیز [[فرمان]] [[عفو و گذشت]] از [[مشرکان]] در آخر آیه که حاکی از موضع [[قدرت]] مسلمانان است همچنین وجود این آیه در نخستین سورهای که در مدینه نازل شده است، نشان میدهند [[نزول]] این آیه پس از [[جنگ احد]] نمیتواند مقرون به صحت باشد. | ||
'''ج) [[جنگ خندق]]:''' محاصرۀ [[مدینه]] به دست [[قریش]] و [[قبایل عرب]]، نزدیک به یک ماه طول کشید و [[مردم مدینه]] و هم چنین [[دشمنان]] نیز خسته شده و به تنگ آمده بودند و کار بر [[مردم]]، به خصوص [[اهل | '''ج) [[جنگ خندق]]:''' محاصرۀ [[مدینه]] به دست [[قریش]] و [[قبایل عرب]]، نزدیک به یک ماه طول کشید و [[مردم مدینه]] و هم چنین [[دشمنان]] نیز خسته شده و به تنگ آمده بودند و کار بر [[مردم]]، به خصوص [[اهل مدینه]] سخت شده بود. در این هنگام، [[خداوند]] بادی سخت فرستاد که از طرفی باعث سردی هوا شد و از سوی دیگر خیمههای [[قریش]] را از جا کنده و پراکنده ساخت و آنها نمیتوانستند آتشی بیفروزند. | ||
[[حذیفه]] میگوید: "روزی [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] مشغول [[خواندن نماز]] بود و مردم هم افسرده و غمناک نشسته بودند. در این حال، پیامبر {{صل}} رو به جمعیت کرد و فرمود: "آیا کسی هست که از [[لشکر]] قریش خبری بیاورد تا در [[بهشت]] [[رفیق]] من باشد؟" هیچ کس جواب نگفت؛ زیرا به خاطر دشوار بودن این کار و [[گرسنگی]]، کسی [[قدرت]] این کار را نداشت. چون کسی پاسخ مثبت نداد، پیامبر {{صل}} مرا خواند و فرمود: "برو و خبری از لشکر قریش بیاور؛ به شرط آنکه کاری نکنی تا برگردی". | [[حذیفه]] میگوید: "روزی [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] مشغول [[خواندن نماز]] بود و مردم هم افسرده و غمناک نشسته بودند. در این حال، پیامبر {{صل}} رو به جمعیت کرد و فرمود: "آیا کسی هست که از [[لشکر]] قریش خبری بیاورد تا در [[بهشت]] [[رفیق]] من باشد؟" هیچ کس جواب نگفت؛ زیرا به خاطر دشوار بودن این کار و [[گرسنگی]]، کسی [[قدرت]] این کار را نداشت. چون کسی پاسخ مثبت نداد، پیامبر {{صل}} مرا خواند و فرمود: "برو و خبری از لشکر قریش بیاور؛ به شرط آنکه کاری نکنی تا برگردی". | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
برخی از [[روایات]] نقل شده از حذیفه عبارت است از: | برخی از [[روایات]] نقل شده از حذیفه عبارت است از: | ||
# حذیفه میگوید: "از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره تمام آنچه تا [[روز قیامت]] اتفاق میافتد، سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند، مگر آن چیزی که [[اهل | # حذیفه میگوید: "از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره تمام آنچه تا [[روز قیامت]] اتفاق میافتد، سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند، مگر آن چیزی که [[اهل مدینه]] را از مدینه خارج میکند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۳.</ref>. | ||
# حذیفه میگوید: "[[شب]] هنگام پیامبر [[نماز]] عشاء را به جا آوردند و از [[مسجد]] خارج شدند، من نیز همراه ایشان از مسجد خارج شدم. در این هنگام حالتی برای [[پیامبر]] {{صل}} پیش آمد. سپس به من فرمود: "آیا آن چیزی که برای من پیش آمد، دیدی؟" گفتم: بله متوجه شدم و دیدم. پیامبر {{صل}} فرمودند: یکی از [[ملائکه]] بود که به [[اذن خداوند]] بر من [[سلام]] کرد و [[بشارت]] داد [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} هر دو، [[سید]] [[اهل بهشت]] و [[فاطمه]] {{ع}} سید [[زنان]] اهل بهشت هستند"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۸۱؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷، ص۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۹.</ref>. | # حذیفه میگوید: "[[شب]] هنگام پیامبر [[نماز]] عشاء را به جا آوردند و از [[مسجد]] خارج شدند، من نیز همراه ایشان از مسجد خارج شدم. در این هنگام حالتی برای [[پیامبر]] {{صل}} پیش آمد. سپس به من فرمود: "آیا آن چیزی که برای من پیش آمد، دیدی؟" گفتم: بله متوجه شدم و دیدم. پیامبر {{صل}} فرمودند: یکی از [[ملائکه]] بود که به [[اذن خداوند]] بر من [[سلام]] کرد و [[بشارت]] داد [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} هر دو، [[سید]] [[اهل بهشت]] و [[فاطمه]] {{ع}} سید [[زنان]] اهل بهشت هستند"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۸۱؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷، ص۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۹.</ref>. | ||
# ربیعۀ سعدی میگوید: "به [[مدینه]] رفتم و [[حذیفه]] را در مسجد یافتم؛ در حالی که در مسجد به پشت دراز کشیده و یکی از پاهایش را روی پای دیگر خود قرار داده بود. به من گفت: "[[حاجت]] تو چیست؟" گفتم: در [[کوفه]] نظرهای متفاوتی درباره [[بهترین]] شخص بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} وجود دارد. بعضی میگویند [[ابوبکر]] [[صدیق]]؛ چون صاحب [[غار]] و همراه با پیامبر {{صل}} در غار بودند و گروهی دیگر میگویند [[عمر بن خطاب]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: خدایا [[اسلام]] را به وسیله [[عمر]] [[عزیز]] کن و گروهی دیگر میگویند [[ابوذر]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: ابوذر [[راستگوترین]] افراد است. و بعد ساکت شدم. حذیفه گفت: "چهارمین گروه چه میگویند؟ گفتم: کسی که پیامبر {{صل}} درباره او فرمود: {{متن حدیث| هو منی و انا منه}}. در این حال حذیفه ایستاد و گفت: "پیامبر {{صل}} نزد ما آمدند، در حالی که حسن {{ع}} را روی گردن خود گذاشته و حسین {{ع}} را بغل کرده بودند. پس در حالی که این دو فرزند خود را روی [[زمین]] گذاشتند، فرمودند: "[[آگاه]] باشید. کسانی که [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]] را نپذیرند، از [[دین]] من خارج شدهاند سپس فرمودند: "این، حسن و حسین هستند که [[پدر]] بزرگ و [[مادر]] بزرگ، پدر و مادر، عمو و عمه و خالهها و داییهاشان بهترین [[مردم]] هستند؛ اما پدر بزرگشان، رسول خدا و مادربزرگشان [[خدیجه]] است، در حالی که این دو در بهشتند. پدرشان [[علی]] و مادرشان [[فاطمه]] است، در حالی که این دو نیز کلید بهشتند اما داییهاشان [[ابراهیم]] و [[قاسم]]، [[پسران]] [[رسول خدا]] و خالههاشان [[رقیه]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]] هستند که اینها نیز در بهشتند و [[خداوند]] به هیچ کس آن چیزی را که به [[حسن]] و [[حسین]] داده، نداده است مگر به [[یوسف]] بن [[یعقوب]] که [[نبوت]] را داده است"<ref>مناقب امام أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱ و ۴۲۰-۴۲۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۰-۳۷۱.</ref> | # ربیعۀ سعدی میگوید: "به [[مدینه]] رفتم و [[حذیفه]] را در مسجد یافتم؛ در حالی که در مسجد به پشت دراز کشیده و یکی از پاهایش را روی پای دیگر خود قرار داده بود. به من گفت: "[[حاجت]] تو چیست؟" گفتم: در [[کوفه]] نظرهای متفاوتی درباره [[بهترین]] شخص بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} وجود دارد. بعضی میگویند [[ابوبکر]] [[صدیق]]؛ چون صاحب [[غار]] و همراه با پیامبر {{صل}} در غار بودند و گروهی دیگر میگویند [[عمر بن خطاب]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: خدایا [[اسلام]] را به وسیله [[عمر]] [[عزیز]] کن و گروهی دیگر میگویند [[ابوذر]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: ابوذر [[راستگوترین]] افراد است. و بعد ساکت شدم. حذیفه گفت: "چهارمین گروه چه میگویند؟ گفتم: کسی که پیامبر {{صل}} درباره او فرمود: {{متن حدیث| هو منی و انا منه}}. در این حال حذیفه ایستاد و گفت: "پیامبر {{صل}} نزد ما آمدند، در حالی که حسن {{ع}} را روی گردن خود گذاشته و حسین {{ع}} را بغل کرده بودند. پس در حالی که این دو فرزند خود را روی [[زمین]] گذاشتند، فرمودند: "[[آگاه]] باشید. کسانی که [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]] را نپذیرند، از [[دین]] من خارج شدهاند سپس فرمودند: "این، حسن و حسین هستند که [[پدر]] بزرگ و [[مادر]] بزرگ، پدر و مادر، عمو و عمه و خالهها و داییهاشان بهترین [[مردم]] هستند؛ اما پدر بزرگشان، رسول خدا و مادربزرگشان [[خدیجه]] است، در حالی که این دو در بهشتند. پدرشان [[علی]] و مادرشان [[فاطمه]] است، در حالی که این دو نیز کلید بهشتند اما داییهاشان [[ابراهیم]] و [[قاسم]]، [[پسران]] [[رسول خدا]] و خالههاشان [[رقیه]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]] هستند که اینها نیز در بهشتند و [[خداوند]] به هیچ کس آن چیزی را که به [[حسن]] و [[حسین]] داده، نداده است مگر به [[یوسف]] بن [[یعقوب]] که [[نبوت]] را داده است"<ref>مناقب امام أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱ و ۴۲۰-۴۲۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۰-۳۷۱.</ref> |