پرش به محتوا

جابر بن عبدالله انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه'
جز (جایگزینی متن - '؛ [[دانشنامه نهج البلاغه' به '؛ دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
جز (جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه')
خط ۴۹: خط ۴۹:
پس به خانه برگشته بزغاله را کشتم و همسرم نیز آرد را خمیر کرد و آبگوشت آماده شد. پس به حضور حضرت رفته، گفتم: یا [[رسول‌الله]]، غذا حاضر است، بفرمایید.
پس به خانه برگشته بزغاله را کشتم و همسرم نیز آرد را خمیر کرد و آبگوشت آماده شد. پس به حضور حضرت رفته، گفتم: یا [[رسول‌الله]]، غذا حاضر است، بفرمایید.


پیامبر {{صل}} جلو [[خندق]] ایستاد و با صدای رسا فرمود: "همگی به خانه [[جابر]] بیایید و [[دعوت]] میهمانی او را [[اجابت]] کنید". پس تمام [[مهاجران]] و [[انصار]] به سوی خانه ما به [[راه]] افتادند. پیامبر {{صل}} در راه هم به هر کسی از [[اهل]] [[مدینه]] که می‌رسید آنها را هم به خانه ما دعوت می‌فرمود. چنان در [[اندوه]] فرو رفتم که جز خدا نمی‌دانست و با خود می‌گفتم: رسوا خواهم شد. پس جلوتر از [[مردم]] به خانه آمده و به همسرم گفتم: پیامبر {{صل}} به همراه همه جمعیتی که مشغول کندن خندق بودند به اینجا می‌آیند و ما نمی‌توانیم از عهده برآییم.
پیامبر {{صل}} جلو [[خندق]] ایستاد و با صدای رسا فرمود: "همگی به خانه [[جابر]] بیایید و [[دعوت]] میهمانی او را [[اجابت]] کنید". پس تمام [[مهاجران]] و [[انصار]] به سوی خانه ما به [[راه]] افتادند. پیامبر {{صل}} در راه هم به هر کسی از [[اهل مدینه]] که می‌رسید آنها را هم به خانه ما دعوت می‌فرمود. چنان در [[اندوه]] فرو رفتم که جز خدا نمی‌دانست و با خود می‌گفتم: رسوا خواهم شد. پس جلوتر از [[مردم]] به خانه آمده و به همسرم گفتم: پیامبر {{صل}} به همراه همه جمعیتی که مشغول کندن خندق بودند به اینجا می‌آیند و ما نمی‌توانیم از عهده برآییم.


همسرم گفت: "مگر به پیامبر {{صل}} نگفتی چه مقدار غذا داریم؟" گفتم: آری، گفتم. همسرم گفت: پس ناراحت نباش، پیامبر {{صل}} خود بهتر می‌داند". همسرم از من داناتر بود. مردم آمدند و پیامبر {{صل}} [[دستور]] داد تا همگی بیرون خانه بایستند، پس خود و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} وارد خانه شدند. پیامبر {{صل}} نگاهی در تنور و به داخل دیگ آبگوشت انداخت و به همسرم فرمود: "نان را دانه دانه از تنور بگیر و به من بده". همسرم نان می‌داد و [[پیامبر]] {{صل}} و [[علی]] {{ع}} آنها را در قدحی بزرگ [[خرد]] کرده، آبگوشت را روی آن می‌ریختند هر بار ده نفر می‌آمدند و [[غذا]] خورده، بیرون می‌رفتند. همسرم مواظب نان‌ها بود و هرگاه پیامبر {{صل}} نان می‌خواستند، او از تنور می‌گرفت و به ایشان می‌داد ولی همواره تنور پر از نان بود.
همسرم گفت: "مگر به پیامبر {{صل}} نگفتی چه مقدار غذا داریم؟" گفتم: آری، گفتم. همسرم گفت: پس ناراحت نباش، پیامبر {{صل}} خود بهتر می‌داند". همسرم از من داناتر بود. مردم آمدند و پیامبر {{صل}} [[دستور]] داد تا همگی بیرون خانه بایستند، پس خود و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} وارد خانه شدند. پیامبر {{صل}} نگاهی در تنور و به داخل دیگ آبگوشت انداخت و به همسرم فرمود: "نان را دانه دانه از تنور بگیر و به من بده". همسرم نان می‌داد و [[پیامبر]] {{صل}} و [[علی]] {{ع}} آنها را در قدحی بزرگ [[خرد]] کرده، آبگوشت را روی آن می‌ریختند هر بار ده نفر می‌آمدند و [[غذا]] خورده، بیرون می‌رفتند. همسرم مواظب نان‌ها بود و هرگاه پیامبر {{صل}} نان می‌خواستند، او از تنور می‌گرفت و به ایشان می‌داد ولی همواره تنور پر از نان بود.
خط ۸۰: خط ۸۰:
جابر: [[سید]] من، [[پیامبر]] {{صل}} به من مژده داد که زنده می‌مانم تا شما را [[ملاقات]] کنم و فرمود هرگاه او را ملاقات کردی [[سلام]] مرا به او برسان. [[امام باقر]] {{ع}}: "سلام به رسول خدا تا وقتی که [[آسمان]] و [[زمین]] باقی است و سلام بر تو که سلام پیامبر را رساندی"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۹ (باب مولد ابی‌جعفر محمد بن علی) و ج۱، ص۳۰۴؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۱۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۶۰.</ref>.
جابر: [[سید]] من، [[پیامبر]] {{صل}} به من مژده داد که زنده می‌مانم تا شما را [[ملاقات]] کنم و فرمود هرگاه او را ملاقات کردی [[سلام]] مرا به او برسان. [[امام باقر]] {{ع}}: "سلام به رسول خدا تا وقتی که [[آسمان]] و [[زمین]] باقی است و سلام بر تو که سلام پیامبر را رساندی"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۹ (باب مولد ابی‌جعفر محمد بن علی) و ج۱، ص۳۰۴؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۱۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۶۰.</ref>.


هم‌چنین در [[روایت]] دیگری [[نقل]] شده است که جابر عمامه‌ای مشکی داشت و روزها در [[مسجد]] [[نبوی]] می‌نشست و صدا می‌کرد: "یا [[باقرالعلوم]] یا باقرالعلوم"، به طوری که [[اهل]] [[مدینه]] می‌گفتند، جابر دیوانه شده است و وی پاسخ می‌داد: "نه به [[خدا]] قسم، دیوانه نشده‌ام بلکه از رسول خدا {{صل}} شنیدم که می‌فرمود: " تو شخصی از [[اهل بیت]] مرا [[درک]] خواهی کرد که اسم او اسم من و شمائل او شمائل من است و [[علم]] را می‌شکافد. " روزی جابر از کوچه‌ای عبور می‌کرد که به امام باقر {{ع}} برخورد. زمانی که به او نگاه کرد، به [[امام]] {{ع}} گفت: "به من رو کن". پس حضرت به او رو کرد. سپس جابر گفت: "پشت به من کن". حضرت پشت به او کرد. سپس جابر گفت: "قسم به کسی که [[جان]] من در دست اوست، چهره، چهره رسول خدا {{صل}} است". سپس از وی پرسید: اسمت چیست؟ حضرت فرمود: "اسم من محمد بن [[علی بن الحسین]] بن [[علی بن ابی‌طالب]] است". پس جابر جلو آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: "پدر و مادرم فدایت باد، [[پیامبر خدا]] {{صل}} به تو سلام رسانده است"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۴۱-۴۲. به این مضمون: رجال ابن‌داوود، ابن‌داوود، ص۷۹؛ معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۴، ص۱۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جابر بن عبدالله انصاری (مقاله)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۴.</ref>
هم‌چنین در [[روایت]] دیگری [[نقل]] شده است که جابر عمامه‌ای مشکی داشت و روزها در [[مسجد]] [[نبوی]] می‌نشست و صدا می‌کرد: "یا [[باقرالعلوم]] یا باقرالعلوم"، به طوری که [[اهل مدینه]] می‌گفتند، جابر دیوانه شده است و وی پاسخ می‌داد: "نه به [[خدا]] قسم، دیوانه نشده‌ام بلکه از رسول خدا {{صل}} شنیدم که می‌فرمود: " تو شخصی از [[اهل بیت]] مرا [[درک]] خواهی کرد که اسم او اسم من و شمائل او شمائل من است و [[علم]] را می‌شکافد. " روزی جابر از کوچه‌ای عبور می‌کرد که به امام باقر {{ع}} برخورد. زمانی که به او نگاه کرد، به [[امام]] {{ع}} گفت: "به من رو کن". پس حضرت به او رو کرد. سپس جابر گفت: "پشت به من کن". حضرت پشت به او کرد. سپس جابر گفت: "قسم به کسی که [[جان]] من در دست اوست، چهره، چهره رسول خدا {{صل}} است". سپس از وی پرسید: اسمت چیست؟ حضرت فرمود: "اسم من محمد بن [[علی بن الحسین]] بن [[علی بن ابی‌طالب]] است". پس جابر جلو آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: "پدر و مادرم فدایت باد، [[پیامبر خدا]] {{صل}} به تو سلام رسانده است"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۴۱-۴۲. به این مضمون: رجال ابن‌داوود، ابن‌داوود، ص۷۹؛ معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۴، ص۱۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جابر بن عبدالله انصاری (مقاله)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۴.</ref>


== جابر و [[نقل روایت]] ==
== جابر و [[نقل روایت]] ==
۲۱۸٬۴۳۸

ویرایش