دولت در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
برخی شخصیت ذاتی دولت را به این لحاظ معقول میشمارند که قبول آن موجب میشود، بسیاری از [[مشکلات]] [[علمی]] حل شود و به جای تعابیر مختلف، یک واژه به کار گرفته شود و با این تکنیک علمی، میتوان سلسله بحثهای دولت را به صورت یک مجموعۀ مرتب، با یک موضوع دنبال و محوریت بحثها را [[حفظ]] کرد. | برخی شخصیت ذاتی دولت را به این لحاظ معقول میشمارند که قبول آن موجب میشود، بسیاری از [[مشکلات]] [[علمی]] حل شود و به جای تعابیر مختلف، یک واژه به کار گرفته شود و با این تکنیک علمی، میتوان سلسله بحثهای دولت را به صورت یک مجموعۀ مرتب، با یک موضوع دنبال و محوریت بحثها را [[حفظ]] کرد. | ||
در این میان کسانی نیز دیده میشوند که، صرفاً به این دلیل [[شخصیت دولت]] را پذیرفتهاند که ضرری از آن متحمل نبوده، و مفسدهای بر آن مترتب نیست، به نظر اینان، این خود روش متداولی است که معمولاً در مسائل حقوقی به کار گرفته میشود و یک سلسه عناوین، برای تنظیم [[قوانین]] و مقررات عمومی استفاده میشوند<ref>درآمدی بر فقه سیاسی، ص۲۱۴-۲۱۰.</ref><ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۵۴.</ref> | در این میان کسانی نیز دیده میشوند که، صرفاً به این دلیل [[شخصیت دولت]] را پذیرفتهاند که ضرری از آن متحمل نبوده، و مفسدهای بر آن مترتب نیست، به نظر اینان، این خود روش متداولی است که معمولاً در مسائل حقوقی به کار گرفته میشود و یک سلسه عناوین، برای تنظیم [[قوانین]] و مقررات عمومی استفاده میشوند<ref>درآمدی بر فقه سیاسی، ص۲۱۴-۲۱۰.</ref><ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۵۴.</ref> | ||
==[[شناسایی دولتها]]== | |||
مسئلۀ شناسایی دولتها که در [[نظام]] بینالمللی مبنای عضویت در [[جامعه]] بینالمللی تلقی میشود، عبارت از عملی است که از طرف دولتهای قدیمی در جهت به رسمیت شناختن دولتی نوبنیاد انجام میشود، به اینگونه که دولتی [[گواهی]] میکند جمعیتی با یک [[قدرت]] مستقل [[سیاسی]] در سرزمینی استقرار یافته است. | |||
عمل شناسایی دولتها در [[تاریخ]] گذشته [[روابط]] [[ملتها]]، به صورت یک امر سنتی در صحنه [[روابط بینالمللی]] انجام میشده و در حد یک قاعده [[عرفی]] عمل میشده است و به تدریج از سدۀ هیجدهم به شکل یک نهاد [[حقوقی]] در آمد و با تشکیل [[سازمانهای بینالمللی]] به عنوان یک [[ضرورت]] در استیفای [[حقوق بینالمللی]] و مزایای ناشی از عضویت در جامعه بینالمللی مطرح شد. | |||
مؤسسۀ [[حقوق بینالملل]] در اجلاسیۀ ۱۹۳۶م. موضوع شناسایی دولتها را چنین تعریف کرد: «[[شناسایی]] عملی است که به موجب آن دولتهای قدیمی، وجود یک [[جامعه سیاسی]] جدید و مستقل را که [[قادر]] به رعایت حقوق بینالملل است، [[تصدیق]] و [[تأیید]] میکنند و [[اراده]] خود را مبنی بر شناسایی آن به عنوان عضو بینالمللی اعلام مینمایند». | |||
در این تعریف وجود عناصری چون: «دولتهای قدیمی»، «[[تولد]] یک جامعه سیاسی مستقل و نوبنیاد»، «بنیاد حقوق بینالملل»، «[[توانایی]] [[دولتها]]» و «عضویت در جامعه بینالمللی» مفروض گرفته شده و با چنین پیشفرضهایی مسئلۀ شناسایی تعریف شده است، به این معنا که خواه ناخواه بدون این عناصر مسئلۀ شناسایی از دید حقوقی اعتبار نخواهد داشت. | |||
عمل شناسایی را به دو صورت زیر میتوان [[تصور]] کرد: | |||
١. [[دولت]] قدیمی به دلیل اینکه دولت جدید عناصر تشکیلدهندۀ موجودیت و [[مشروعیت]] جامعه جدید سیاسی را دارد، نظر خود را اعلام میدارد و این نوع شناسایی از ارادۀ [[آزاد]] دولت قدیمی و [[حق]] موجودیت و مشروعیت دولت جدید ناشی میشود. | |||
اثر حقوقی این نوع شناسایی، برقراری [[روابط سیاسی]] و [[همکاری]] و اعطای امتیازات و یا مبادله مزایا بین آن دو دولت است. ولی عمل شناسایی در رابطه با دولت جدید و دولتهای دیگر قدیمی نمیتواند حقی را [[اثبات]] و یا حقی را [[نفی]] کند و همچنین مسئولیتی را ایجاب کند؛ | |||
٢. در مواردی که دولتهای قدیمی [[شخصیت]] و [[مشروعیت]] [[دولت]] جدید را به لحاظ [[حقوقی]] یا [[سیاسی]]، به طور کامل احراز نکردهاند، آنچه که در [[روابط بینالمللی]] در چنین حالتی معقول است، مفروضالوجود گرفتن پدیده سیاسی است که خود را به عنوان دولت جدید مطرح کرده است. این نوع [[شناسایی]] در تمامی موارد حتی در مورد دولتهای [[نامشروع]] و [[غاصب]] نیز قابل [[صدق]]؛ است؛ زیرا در شرایط [[جنگ]] نیز بدون مفروضالوجود گرفتن دولتی امکان [[اعلان]] جنگ و یا ادامه آن، و حتی محکوم کردن در مورد دولتی که اصل موجودیت آن نفی میشود، قابل [[تصور]] نیست. | |||
در مورد معنای اول شناسایی، از آنجا که دولت جدید به دلیل [[اجتماع]] سه عامل: [[جمعیت]]، قلمرو و [[قدرت سیاسی]]، مشروعیت و [[حق]] شناخته شدن را احراز میکند، میتوان شناسایی را از طرف دولتهای قدیمی یک عمل حقوقی تلقی کرد و در غیر این صورت، شناسایی چه به معنای اعلام مشروعیت و شخصیت بینالمللی، و چه به معنای مفروضالوجود گرفتن، یک عمل سیاسی خواهد بود. | |||
در تعریفی که مؤسسۀ [[حقوق بینالملل]] (اجلاسیه ۱۹۳۶ م.) از عمل شناسایی ارائه داده، شناسایی عملی آزادانه و حرکتی سیاسی تلقی شده است. | |||
در عرف بینالملل کنونی، با عمل شناسایی به عنوان یک [[جریان سیاسی]] برخورد میشود، و دولتهای قدیمی به مجرد استقرار [[حکومت]] جدید و [[تسلط]] [[رهبران]] آن بر اوضاع و [[سرکوب]] قدرتهای مخالف در داخل [[کشور]]، دولت جدید را مورد شناسایی قرار میدهند، هر چند که دولت جدید قدرتی سرکوبگر و فاقد [[مشروعیت مردمی]] و قانونی باشد. | |||
[[اسلام]]، [[جامعۀ اسلامی]] را در [[روابط خارجی]]، موظف به «[[دعوت]] [[ملتها]] به اسلام و [[آیین]] [[توحید]]»، «[[جهاد]]» و «تشکیل [[حکومت واحد جهانی]]» نموده است، و همین امر موجب شده که برداشتهای متفاوت و نقطه نظرهای مختلفی در زمینه روابط بینالمللی اسلام و مسئله [[شناسایی دولتها]]، از طرف [[فقها]] و نویسندگان [[مسلمان]] و [[غیر مسلمان]] ([[مستشرقان]]) ابراز شود. | |||
از آنجا که سه اصل نامبرده تنها اصول مشخصکننده [[روابط بینالملل]] [[اسلام]] نیست، بلکه اصول و [[قواعد]] دیگری نیز وجود دارد که در تبیین [[جامعه جهانی]] از دیدگاه اسلام مؤثر است، ناگزیر مسئلۀ [[شناسایی]] در نظریۀ [[اسلامی]] با پیچیدگی خاص همراه شده است. | |||
اصل تفاهم بین [[ملتها]] و [[لزوم]] پذیرش [[صلح]]، و اصل اعتزال و نظائر آن از یک سو، و اصل عدم اعتراف به آئینی جز اسلام و عدم [[رکون]] به ملتهای [[کافر]] و [[دوستی]] نگرفتن آنان، و مشابه این اصول از سوی دیگر، بر پیچیدگی روابط بینالملل و مسئلۀ شناسایی از دیدگاه اسلام افزوده است. و در [[حقیقت]] هر کدام از صاحبنظران، یک یا چند بعد را مورد توجه قرار داده و ابعاد دیگر مسئله را نادیده گرفتهاند. | |||
عمدهترین نظرات در زمینۀ مسئلۀ شناسایی از دیدگاه اسلام را نخست از نقطه نظرهای مستشرقان آغاز میکنیم و سپس به نظرات نویسندگان مسلمان و آنگاه به آرای فقها میپردازیم: | |||
۱. برناردلوییس - مستشرق معروف [[انگلیسی]] - [[معتقد]] است که اسلام جز [[کشور اسلامی]] را به رسمیت نمیشناسد و بر این [[اعتقاد]] چنین [[استدلال]] میکند: | |||
اسلام خود را تنها [[دین]] بر [[حق]] و نهایی و جهانی میشناسد و براساس تفوق و [[برتری]] [[مسلمانان]] و کشور اسلامی، سیاستگذاری کرده است و [[جهان]] را به دو ناحیه اساسی: [[دارالاسلام]] و [[دارالحرب]] تقسیم کرده و بین آن دو حالت [[جنگی]] دائمی برقرار کرده است، تا آنجا که همه افراد و جهان را تحت کنترل خود در آورد. | |||
از نظر اسلام، بر مسلمانان [[وظیفه]] و [[واجب کفایی]] بوده است که از راه [[جهاد]]، [[کفار]] را مسلمان کرده و یا تحت [[نفوذ]] و کنترل [[حکومت اسلامی]] در آورند. این حالت [[جنگ]] و [[منازعه]] همیشگی هیچگاه قطع نمیشده است، مگر به طور موقت و از راه [[آتشبس]] که امروزه معمول است. | |||
حکومت اسلامی همواره بر این [[عقیده]] است که همه [[مردم]] جهان یا میباید [[مسلمان]] شوند و یا خود را برای [[جنگ]] با [[اسلام]] آماده کنند. | |||
مستشرق نامبرده سپس اظهار میکند که این [[اعتقاد]] تا [[زمان]] [[شکست]] [[امپراتوری عثمانی]] در جریان [[تسخیر]] وین در ۱۵۲۹ م. ادامه داشت و تنها از این زمان بود که مسئلۀ [[شناسایی دولتها]] از طرف [[حکومت اسلامی]] مطرح شد و ایجاد [[روابط دوستانه]] و [[دیپلماسی]] با [[جهان]] غیرمسلمان آغاز شد، و از آن پیش نیز شکست [[مسلمانان]] در برابر [[دولت]] [[مسیحی]] بیزانس به [[سال ۷۱۸ هجری]] در [[قسطنطنیه]]، زمینۀ تحولاتی را دربارۀ اعتقاد به جهانی کردن اسلام فراهم آورده بود<ref>حمید بهزادی، مقاله «اصول روابط بینالملل و تحولات آن در اسلام»، ص۱۳۰.</ref>؛ | |||
۲. [[مجید]] خدوری - نویسندۀ مسیحی [[عراقی]]- میگوید<ref>حمید بهزادی، مقاله «اصول روابط بینالملل و تحولات آن در اسلام»، ص۱۳۰؛ کتاب جنگ و صلح در اسلام، ص۷۲.</ref>: هم [[مسیحیت]] و هم اسلام که در هر دو جنبه [[تئوکراسی]] [[الهی]] ([[حکومت]] [[قانون الهی]]) داشتند، مروج این معنا بودند که [[بشریت]] یک [[امت]] است و باید [[مقید]] و ملزم در اجرای یک [[قانون]] باشد و با ملازمه باید تحت حکومت فرمانروای واحدی اداره شود. | |||
[[هدف]] هر دو، این بود که همۀ افراد [[بشر]] را تحت [[دین]] واحدی در آورند، و از این رو بود که [[قواعد]] و مقرراتی را که برای [[بیگانگان]] در نظر میگرفتند، عبارت از قواعد و [[نظامات]] یک دولت [[امپراتوری]] بود که برای هیچ طرفی (یا طرفهایی) چه در حال جنگ و چه در حال [[صلح]]، [[وضع اجتماعی]] خاصی را با شرایط مساوی به رسمیت نمیشناختند. | |||
اسلام برای اینکه به هدفهای خود برسد، باید با [[جوامع]] دیگر ایجاد رابطه کند و هدف در این رابطه آن بوده است که اسلام [[پیشرفت]] کند و [[حکومت واحد جهانی]] تحقق بیابد. | |||
ولی اسلام چون از مسلمان کردن همۀ [[مردم]] عاجز بود، فرقههای غیرمسلمانی را که در خارج از مرزهای اسلام میزیستهاند و در طول [[تاریخ]] باید با آنها [[ارتباط]] برقرار کند به حال خودشان واگذاشت. | |||
[[روابط]] [[کشور اسلامی]] با دیگران مبنی بر تراضی طرفین نبود؛ بلکه مبتنی بر [[تفسیر]] و تعبیر [[سیاسی]] و [[اخلاقی]] خود بود که آن را [[برتر]] میدانستند و در نهایت باید تمام [[جهان]] تابع یک [[نظم]] قانونی و [[دینی]] باشند و این نظم فائقه به وسیلۀ [[قدرت امام]] [[اجرا]] میشد و از این رو [[اسلام]] غیر از [[ملت]] اسلام، هیچ ملتی را به رسمیت نمیشناسد. | |||
این دو نظریه با وجود مشترکاتی که از نظر [[استدلال]] دارند، از این نقطه نظر متفاوتند که خدوری در عین [[نفی]] [[شناسایی]] به صورت یک عمل دائمی، نوعی شناسایی موقت و اجباری را میپذیرد، که اسلام تا رسیدن به [[هدف]] نهایی خود دیگر کشورها و [[ملتها]] را به طور موقت به حال خود رها میکند و در این مدت روابطی را با آنها بر اساس تفاهم و [[صلح]] موقت برقرار میکند. در صورتی که برناردلوییس هر گونه شناسایی و رابطۀ صلحآمیز را بین [[دارالاسلام]] و [[دارالکفر]] نفی میکند. | |||
برخی از نویسندگان [[مسلمان]]<ref>کتاب اسلام و حقوق بینالملل عمومی، ۶۹.</ref> معتقدند که تأسیس [[حقوقی]] «[[استیمان]]»، این [[اجازه]] را به [[دولت اسلامی]] داده است که با کشورهای دیگر رابطه صلحآمیز برقرار کند و آنها را به رسمیت بشناسد. | |||
وی پس از آنکه صلح [[رومی]] و صلح [[مسیحی]] و صلح به مفهوم منشور [[سازمان ملل متحد]] را بررسی و [[نقد]] میکند، و صلح اسلام را با صلح کوتاهمدت به معنای متارکۀ [[جنگ]] را که [[پاپ]] از آن [[حمایت]] میکرد، مغایر میشمارد، میگوید: بر فرض آنکه قبول کنیم اسلام با [[کفار]] معمولاً در حال جنگ دائم به سر میبرد، به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که با وجود «[[امان]]» یا «زینهار» که از جمله تأسیسات [[اسلامی]] است، حالت [[خصومت]] دائمی مورد بحث، جنبه نظری محض به خود میگیرد. در اسلام اصلی وجود دارد که براساس آن هر [[مسلمانی]] اعم از [[زن]] و مرد، [[آزاد]] و برده، [[متقی]] و غیرمتقی، میتواند به کافری امان دهد؛ هر [[مسلمانی]] دارای [[ولایت]] ([[اختیار]] و [[قدرت]]) امانی است که موجب مصونیت میشود و آثاری بر آن مترتب میشود. | |||
این مصونیت مطلق است و در مقابل تمامی [[مسلمانان]] میتوان بدان استناد جست. [[امان]] موضوع تعبیر و [[تفسیر]] گستردهای قرار گرفته است و به همین جهت ممکن است به سادهترین وجوه (برای مثال به [[کافر]] بگوید: نترس)، به طور ضمنی اعطا شود، یا حتی از قرائن و امارات موجود ناشی شود. | |||
بعضی دیگر<ref>تئوری سیاست در اسلام به نقل از شماره ۱۲ مجله دانشکده حقوق دانشگاه تهران، مقاله دکتر حمید بهزادی، ص۱۳۳.</ref> بر این عقیدهاند که [[جامعه]] مسلمانان با [[حاکم]] و یا [[حکام]] غیرمسلمانان آشنایی داشته و آنها را میشناختند؛ ولی نه اینکه آنها را به رسمیت بشناسند؛ زیرا در این صورت جامعۀ غیرمسلمانان [[حاکمیت]] مساوی با جامعۀ مسلمانان داشتند که مورد [[قبول اسلام]] نبوده است. | |||
بر این اساس، از جمله لوازم [[شناسایی]] [[حکومت]] غیرمسلمان، این بوده است که اگر مسلمانان در اینگونه [[سرزمینها]] [[زندگی]] میکردند، [[حق]] نداشتند که با حکومت غیرمسلمان [[مخالفت]] و یا [[جنگ]] نمایند، در صورتی که دستور بوده است که چنین کنند. و نیز اگر [[مسلمان]] به [[کشور]] [[غیر مسلمان]] [[پناه]] (امان) میبرد، این فرد مسلمان باید به [[قوانین]] [[دارالحرب]] و حکومتش [[احترام]] بگذارد، ولی او مجبور بود به [[دین]] خود عمل کند. | |||
به [[اعتقاد]] برخی دیگر، [[اسلام]] از دیدگاه نظری، فقط یک [[قدرت سیاسی]]، و [[کشور اسلامی]] را به رسمیت شناخته که باید تحت [[قانون]] واحد یعنی [[شریعت اسلام]] اداره شود. [[پذیرفتن]] و قبول کشورهای غیراسلامی در صحنه بینالمللی و برقراری [[روابط سیاسی]] با آنها، در قراردادی که بین فرانسوای اول فرانسه و [[دولت]] سلیمان، [[خلیفه اول]] [[عثمانی]] در سال ۱۵۳۵ میلادی بسته شد، تحقق یافت و از این رو نظریۀ [[روابط بینالملل]] را نمیتوان از [[نص قرآن]] و یا گفتار و [[رفتار پیامبر]] اسلام{{صل}} [[استنباط]] کرد، و آنچه که به نام [[سیاست]] و [[روابط خارجی]] در اسلام وجود دارد زاییده شرایط و اوضاع و احوال امپراتوریهای [[اسلامی]] است که در زمانهای مختلف با آن روبه رو شده و [[فقها]] و [[دانشمندان اسلامی]] سعی نمودهاند بر اساس این شرایط و [[واقعیات]] [[سیاسی]] نظرات جدیدی ابراز دارند، که سپس کم و بیش مورد قبول [[خلفا]] و امپراتوریهای اسلامی واقع شد و بدان عمل شد. این [[تغییر]] فاحش از هنگامی آغاز شد که [[دولت عثمانی]] در [[تسخیر]] وین به سال ۱۵۲۹م. با [[شکست]] مواجه شد و موجب [[شناسایی]] کشورهای غیرمسلمان از طرف [[مسلمانان]] و ایجاد [[روابط دوستانه]] و دیپلماتیک خلیفۀ مسلمانان با آنان شد<ref>حمید بهزادی، مقاله «اصول روابط بینالملل و تحولات آن در اسلام»، ص۱۳۴.</ref>. | |||
برخی عمل شناسایی به معنای دائمی آن را از دیدگاه [[اسلام]] [[نفی]] کرده، و این نوع شناسائی را با [[هدف]] [[اساس اسلام]] که تشکیل [[حکومت واحد جهانی]] است، ناسازگار دانستهاند<ref>ضیایی بیگدلی، اسلام و حقوق بینالملل، ص۸۶.</ref>. | |||
نظریۀ دیگری که در این میان دیده میشود<ref>خلیلیان، حقوق بینالملل اسلامی، ص۱۸۶.</ref>، شناسایی مشروط است که به این شرح تصویر شده است: | |||
#[[قدرت]] [[دولت]] تنها به لحاظ [[نمایندگی]] از طرف [[ملت]] کشورش [[مشروع]] باشد، که در این صورت شناسایی به شکل دو فاکتو امکانپذیر است؛ | |||
#قدرت و دولت جدید مشروع و بر [[حق]] باشد، که در این صورت شناسایی کامل و دوژوره خواهد بود؛ | |||
#هرگاه دولت جدید فاقد دو نوع [[مشروعیت]] مذکور باشد، و نه به لحاظ [[شرعی]] و نه به لحاظ [[حقوقی]] فاقد مشروعیت و اعتبار باشد، [[دولت اسلامی]] خود را مجاز خواهد دید، از باب [[ضرورت]] چنین کشوری را به رسمیت بشناسد. | |||
اما شناسایی به معنای بسیار محدود و محتاطانه، و تنها در چارچوب یک [[اضطرار]]، و به [[حکم]] [[الضرورات]] تبیحالمحظورات، و نیز براساس الضرورات تقدر بقدرها، میتواند روابطی بس محدود و احتیاطآمیز برقرار کند. | |||
نویسنده دیگری میگوید<ref>انسان دوستی در اسلام، ص۱۹۷، ۱۸۰ و ۱۸۱.</ref>: «اسلام در صدد [[سلطه سیاسی]] بر [[جهان]] نیست و نمیخواهد که تمام [[دنیا]] را به [[اطاعت]] خود در آورد<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}} «و اگر خداوند میخواست شما را امّتی یگانه میکرد امّا هر که را بخواهد بیراه وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند و بیگمان از آنچه انجام میدادهاید از شما خواهند پرسید» سوره نحل، آیه ۹۳.</ref>، بلکه برعکس ویرانگری و [[شدت عمل]] [[بیهوده]] را محکوم میکند. از آنجا که [[اسلام]] [[هماهنگی]] [[جهان]] و [[صلح]] بین [[آدمیان]] را [[هدف]] قرار داده است، به کار بردن [[قدرت]] را از برای دفع [[شر]] و [[رفع ظلم]] مجاز میدارد و مقصود غایی، [[برقراری صلح]] و [[عدالت]] است». | |||
و از این رو اسلام نه تنها در حوزۀ [[روابط بینالمللی]] ابتکاری نشان داده است، بلکه نخستین [[نظام حقوقی]] [[استواری]] بود که مفهوم [[شناسایی]] کامل حکومتهای خارجی را مورد تأکید قرار داد و براساس وظیفهای [[مقدس]]، [[حقوق]] [[ملل]] [[بیگانه]] را در [[زمان صلح]] و هنگام [[جنگ]] تضمین کرد. مفهوم اصطلاحات جدید بینالمللی با دستورهای [[شریعت الهی]] به طور کامل تطابق ندارد، از آنجا که [[نظام]] بینالمللی معاصر براساس مفاهیم نظری «برابر و [[تقابل]]» بنا شده است، این [[پرسش]] پیش میآید که آیا با [[قوانین]] سنتی اسلام که [[گرایش]] جهانی دارد، حصول این شرایط ممکن است؟ | |||
[[مسلمانان]] جواب مثبت میدهند و دلیل میآورند که به [[یقین]] شریعت الهی، با همه وسائل ممکن، از جمله، به خصوص از راههای [[مسالمتآمیز]]<ref>{{متن قرآن|وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ}} «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستادهاند ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.</ref>، باید در سراسر جهان مستقر شود؛ زیرا [[دین]] را نمیتوان به [[زور]] [[تحمیل]] کرد<ref>{{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}} «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>؛ [[نص]] [[قرآن کریم]] اصل موجودیت [[ملتها]] را [[تأیید]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}} «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> و [[صلح]] را توصیه میکند. | |||
طرز خطاب [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[جانشینان]] وی به [[سلاطین]] و رؤسای [[اقوام]] [[غیر مسلمان]]، نشان میدهد که با آنان بر اساس [[مساوات]] [[رفتار]] میکردند. | |||
نویسنده در توجیه [[سیاست]] منفی برخی از [[رهبران]] انقلابی [[مسلمان]] در [[روابط خارجی]] میگوید: | |||
«اگر بعضی از رهبران مسلمان که [[روحیه]] انقلابی دارند، چندان پایبند رعایت اصول سیاست بینالمللی در [[روابط]] با سایر کشورها نیستند و این امر بهانهای به دست [[غربیان]] میدهد، تا [[مسلمانان]] را [[خشن]] و پرخاشگر معرفی کنند، باید توجه داشت که [[داوری]] سطحی بیگانگانی است که بقایای [[استعمارگران]] گذشتهاند. به مسلمانان باید [[حق]] داد که با دولتهایی که سالیان دراز منابع [[ثروت]] سرزمینشان را به [[غارت]] بردهاند، [[رفتار]] دوستانهای نداشته باشند. [[مسلمانان]] با کلمات [[زیبا]] و نیرنگهای پشتپرده سیاستگران غرب آشنایی دارند و [[فریب]] مذاکرات دوستانه را دیگر نمیخورند؛ زیرا به [[تجربه]] دریافتهاند که [[سازمان]] [[ملل]] و مذاکرات فیمابین، و [[شناسایی]] و [[روابط دوستانه]] و کلماتی از این قبیل، [[نیرنگ]] تازهای برای [[استثمار]] [[امت مسلمان]] است»<ref>اسلام در جهان امروز، ص۲۵۵.</ref>. | |||
[[خرافی]] شمردن اصل [[حاکمیت ملی]] که مبنای اصل شناسایی دولتهاست، نظریه دیگری است که بعضی از نویسندگان<ref>جلالالدین فارسی، حقوق بینالملل اسلامی، ص۶۱ و ۱۱۴.</ref> بر اساس آن، [[مبارزه]] دائمی و همه جانبه در جبههای باز را جایگزین اصل شناسایی کرده است. | |||
به این بیان که [[اسلام]] [[حق]] [[انسانها]] را «در [[مقاومت]] با [[ستم]] حکومتکنندگان یا هر جزء دیگر از پیکر واحد [[اجتماعی]]، و سعی در دگرگون کردن [[نظام اجتماعی]] بر وفق خواستشان» به رسمیت شناخته است. مهمترین [[سلاح]] میدان بینالمللی مبارزه، عبارت است از [[آیین]]، [[سنت]] و [[نظم اجتماعی]]، و [[دانش]]، ادوات و فن [[تبلیغات]] وسیلۀ کاربرد این [[اسلحه]] هستند؛ اینها به جای [[آتش]] و گلوله، [[فضیلت]] و [[سعادت]]، [[عدالت]] و دانائی و [[خرد]]، به [[سرزمین]] [[دشمن]] میبارند و در عوض ویرانی، مایه [[آبادانی]] و تعالی هستند. [[خرافات]] [[حقوقی]] که مستمسک هیأتهای حاکمه و ابزار دستگاههای دولتی در [[مخالفت]] با آن شده، موانع مبارزه [[اعتقادی]] - [[سیاسی]] در [[جبهه]] باز است. | |||
[[فقها]] به طور صریح بحثی را تحت عنوان «شناسایی» - به مفهوم حقوقی آن - مطرح نکردهاند، ولی آنچه را که در زمینه آثار این مسئلۀ حقوقی قابل بحث بوده، فروگذار نکردهاند. | |||
[[شناسایی دولتها]] از ابعاد مختلف، در دو حالت [[صلح و جنگ]] قابل بحث است. | |||
۱. در حالت [[صلح]]: | |||
#شناسائی به لحاظ [[مشروعیت]] دادن و یا قبول مشروعیت [[نظام حاکم]] در یک [[کشور]]؛ | |||
#شناسایی به لحاظ ایجاد و استمرار رابطه صلحآمیز و مناسبات سیاسی و [[دیپلماسی]]؛ | |||
#شناسایی به لحاظ ایجاد و استمرار [[روابط اقتصادی]]؛ | |||
#[[شناسایی]] به لحاظ ایجاد و استمرار [[روابط]] [[فرهنگی]]. | |||
در سه مورد اخیر ممکن است مسئلۀ [[مشروعیت]] دادن به [[دولت]] و یا قبول مشروعیت آن مطرح نباشد، ولی در هر حال، از آنجا که این روابط ممکن است به مناسبات و [[عقد]] قراردادهای مختلف بینجامد، اعطای نوعی صلاحیت و یا [[اذعان]] به آن، ملزوم هر نوع رابطه صلحآمیز است، ولی این نوع صلاحیت هرگز به معنی اعطای مشروعیت و یا قبول آن نیست. | |||
[[فقها]] وقتی بحث از مسائلی چون «موادعه»، «[[مهادنه]]»، «[[صلح]]»، «[[ذمه]]»، «[[استیمان]]» و نظائر آن به میان میآورند، مفهوم آن با توجه به مفاد این عناوین، آن است که به طور ضمنی صلاحیت [[بیگانگان]] برای طرف واقع شدن در این امور را پذیرفتهاند. به تعبیر دیگر وقتی [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]] [[مدینه]]، قرار داد [[اتحاد ملی]] میبندد<ref>مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۴۱.</ref>، و با [[مشرکان]] در جریان [[حدیبیه]] [[قرارداد]] متارکۀ [[جنگ]] را [[امضا]] میکند، و در موارد دیگر قراردادهای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]] و فرهنگی منعقد میکند، مفهوم این عمل آن است که صلاحیت طرف مقابل برای امضای این [[قراردادها]] و دست کم برای ایجاد و استمرار این نوع روابط [[تأیید]] شده است؛ | |||
٢. در حالت جنگ: حالت جنگ نیز بدون نوعی شناسائی قابل طرح نیست. نهایت اینکه شناسایی در این حالت بسیار رقیق و تنها به معنای اذعان به وجود خارجی طرف مقابل است؛ زیرا اگر چنین اذعانی نباشد، بیشک جنگ هیچ مفهوم معقولی نخواهد داشت. | |||
به علاوه در اثنای جنگ گفت و گوهای مستقیم و غیرمستقیم انجام میشود، و احیاناً توافقها و قراردادهایی بسته میشود که خواه ناخواه متضمن قبول نوعی صلاحیت است. | |||
وقتی فقها از مشروعیت گفت و گو با [[دشمن]] و یا جواز امضاء موافقتنامه با دولت در حال جنگ را مطرح میکنند، ناگزیر به مفهوم آن است که دشمن از چنین صلاحیتی برخوردار است. | |||
برای بررسی مسئلۀ شناسایی از دید [[فقه سیاسی]]، باید آن را در رابطه با انواع مختلف روابط و مناسباتی مطرح کرد که [[فقه]] از آنها بحث کرده است؛ و به عبارت دیگر این مسئله را با توجه به تقسیمبندی جغرافیای [[سیاسی]] [[جهان]] از دیدگاه فقه، باید بررسی کرد<ref>فقه سیاسی، ج۳، ص۳۲۴ – ۳۲۳ و ۳۴۳ – ۳۳۳.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۶۱.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |