پرش به محتوا

ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
جز (جایگزینی متن - 'سال' به 'سال')
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
خط ۵۶: خط ۵۶:
این افراد نزد او آمده و به ابوطالب گفتند: تو بزرگ و [[رئیس]] مایی و [[محمد]] {{صل}} ما و [[خدایان]] ما را [[آزار]] می‌دهد. تقاضا داریم او را بخواهی و او را از این عمل نهی کنی تا او به خدایان ما کاری نداشته باشد و ما نیز به خدای او کاری نداشته باشیم. ابوطالب، [[حضرت محمد]] {{صل}} را خواست و به او گفت: "این جمع را که می‌بینی [[فامیل]] و پسر عموهای تو هستند". [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "چه می‌خواهند؟" [[قریش]] گفتند: ما از تو می‌خواهیم دست از ما و خدایان ما برداری و در مقابل، ما هم به تو و خدای تو کاری نداشته باشیم. رسول خدا {{صل}} فرمود: "اگر این پیشنهاد شما را بپذیرم، آیا شما حاضرید پیشنهاد مرا بپذیرید و کلمه‌ای را بگویید که با گفتن آن، [[ملک]] [[عرب]] را به چنگ آورده و از [[عجم]]، [[خراج]] دریافت کنید؟" [[ابوجهل]] در جواب گفت: "یک کلمه که چیزی نیست، ما حاضریم ده کلمه مثل آن را بگوییم؛ بگو ببینیم آن کلمه چیست؟" رسول خدا {{صل}} فرمود: "بگویید {{متن حدیث|لا اله الا الله}}.
این افراد نزد او آمده و به ابوطالب گفتند: تو بزرگ و [[رئیس]] مایی و [[محمد]] {{صل}} ما و [[خدایان]] ما را [[آزار]] می‌دهد. تقاضا داریم او را بخواهی و او را از این عمل نهی کنی تا او به خدایان ما کاری نداشته باشد و ما نیز به خدای او کاری نداشته باشیم. ابوطالب، [[حضرت محمد]] {{صل}} را خواست و به او گفت: "این جمع را که می‌بینی [[فامیل]] و پسر عموهای تو هستند". [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "چه می‌خواهند؟" [[قریش]] گفتند: ما از تو می‌خواهیم دست از ما و خدایان ما برداری و در مقابل، ما هم به تو و خدای تو کاری نداشته باشیم. رسول خدا {{صل}} فرمود: "اگر این پیشنهاد شما را بپذیرم، آیا شما حاضرید پیشنهاد مرا بپذیرید و کلمه‌ای را بگویید که با گفتن آن، [[ملک]] [[عرب]] را به چنگ آورده و از [[عجم]]، [[خراج]] دریافت کنید؟" [[ابوجهل]] در جواب گفت: "یک کلمه که چیزی نیست، ما حاضریم ده کلمه مثل آن را بگوییم؛ بگو ببینیم آن کلمه چیست؟" رسول خدا {{صل}} فرمود: "بگویید {{متن حدیث|لا اله الا الله}}.


ابوجهل و دیگران از شنیدن این سخن، روی ترش کرده و حاضر به گفتن آن نشدند. ابوطالب رو به رسول خدا {{صل}} کرد و گفت: "غیر این را بگو، زیرا این [[مردم]] از این کلمه [[وحشت]] دارند". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای عمو! من کسی نیستم که غیر این را بگویم، مگر اینکه این مردم [[آفتاب]] را از [[آسمان]] پایین کشیده و در دست من بگذارند؛ بلکه اگر به فرض محال، چنین کاری را هم بکنند، باز من از این حرف، [[دست]] برنمی‌دارم"<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۳، ص۳۸.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۳۳-۴۳۴.</ref>
ابوجهل و دیگران از شنیدن این سخن، روی ترش کرده و حاضر به گفتن آن نشدند. ابوطالب رو به رسول خدا {{صل}} کرد و گفت: "غیر این را بگو، زیرا این [[مردم]] از این کلمه [[وحشت]] دارند". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای عمو! من کسی نیستم که غیر این را بگویم، مگر اینکه این مردم [[آفتاب]] را از [[آسمان]] پایین کشیده و در دست من بگذارند؛ بلکه اگر به فرض محال، چنین کاری را هم بکنند، باز من از این حرف، دست برنمی‌دارم"<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۳، ص۳۸.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۳۳-۴۳۴.</ref>


== [[ابوسفیان]] و [[نماز]] [[پیامبر]] {{صل}} ==
== [[ابوسفیان]] و [[نماز]] [[پیامبر]] {{صل}} ==
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:


== سخن [[ابوسفیان]] هنگام [[خلافت عثمان]] ==
== سخن [[ابوسفیان]] هنگام [[خلافت عثمان]] ==
وقتی [[مردم]] با [[عثمان]] [[بیعت]] کردند، ابوسفیان به [[خانه]] خود رفت، در حالی که [[بنی امیه]] نیز همراه او بودند، ابوسفیان گفت: "آیا بیگانه‌ای میان شما هست؟"؛ زیرا ابوسفیان [[کور]] بود. دیگران گفتند: نه. گفت: "ای بنی امیه! [[خلافت]] را مانند گوی، [[دست]] به دست بگردانید. به خدایی که ابوسفیان به او قسم می‌خورد، من پیوسته [[امید]] داشتم خلافت به شما برسد و میان [[فرزندان]] شما موروثی شود. پس عثمان با او [[درشتی]] کرد و سخن او را پسندید، اما این سخن، به [[مهاجران]] و [[انصار]] رسید و [[عمار]] در [[مسجد]] به پا خاست و گفت: "ای گروه [[قریش]]! این کار را (خلافت) از [[خاندان پیامبر]] {{صل}} خود بیرون بردید و یک بار این جا و یک بار جای دیگر نهادید و [[بیم]] دارم همان طور که شما آن را از اهلش گرفتید و به نااهل سپردید، [[خدا]] نیز آن را از شما بگیرد". پس از او [[مقداد]] برخاست و گفت: "هیچ کس مانند [[اهل]] این [[خاندان]] بعد از [[پیامبر]] {{صل}} [[آزار]] ندید"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۲.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۲۰.</ref> پس از [[انتخاب]] [[عثمان]] بالای [[قبر]] [[حمزه]]، خطاب به او می‎گفت: «آن چیزی که بر سرش با شما می‎جنگیدیم، [[عاقبت]] به دست فرزندانمان رسید»<ref>توحیدی، ابوحیان، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. او به [[عثمان]] توصیه کرد امر [[خلافت]] را مانند [[دوران جاهلیت]] گرداند<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و [[عثمان]] نیز [[اموال]] بسیاری از بیت‎المال را در [[اختیار]] او گذاشته بود<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.</ref><ref>ر. ک: [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوسفیان ۱ (مقاله)|ابوسفیان]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۸۳ ـ۸۴.</ref>
وقتی [[مردم]] با [[عثمان]] [[بیعت]] کردند، ابوسفیان به [[خانه]] خود رفت، در حالی که [[بنی امیه]] نیز همراه او بودند، ابوسفیان گفت: "آیا بیگانه‌ای میان شما هست؟"؛ زیرا ابوسفیان [[کور]] بود. دیگران گفتند: نه. گفت: "ای بنی امیه! [[خلافت]] را مانند گوی، دست به دست بگردانید. به خدایی که ابوسفیان به او قسم می‌خورد، من پیوسته [[امید]] داشتم خلافت به شما برسد و میان [[فرزندان]] شما موروثی شود. پس عثمان با او [[درشتی]] کرد و سخن او را پسندید، اما این سخن، به [[مهاجران]] و [[انصار]] رسید و [[عمار]] در [[مسجد]] به پا خاست و گفت: "ای گروه [[قریش]]! این کار را (خلافت) از [[خاندان پیامبر]] {{صل}} خود بیرون بردید و یک بار این جا و یک بار جای دیگر نهادید و [[بیم]] دارم همان طور که شما آن را از اهلش گرفتید و به نااهل سپردید، [[خدا]] نیز آن را از شما بگیرد". پس از او [[مقداد]] برخاست و گفت: "هیچ کس مانند [[اهل]] این [[خاندان]] بعد از [[پیامبر]] {{صل}} [[آزار]] ندید"<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۲.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۲۰.</ref> پس از [[انتخاب]] [[عثمان]] بالای [[قبر]] [[حمزه]]، خطاب به او می‎گفت: «آن چیزی که بر سرش با شما می‎جنگیدیم، [[عاقبت]] به دست فرزندانمان رسید»<ref>توحیدی، ابوحیان، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. او به [[عثمان]] توصیه کرد امر [[خلافت]] را مانند [[دوران جاهلیت]] گرداند<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و [[عثمان]] نیز [[اموال]] بسیاری از بیت‎المال را در [[اختیار]] او گذاشته بود<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.</ref><ref>ر. ک: [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوسفیان ۱ (مقاله)|ابوسفیان]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۸۳ ـ۸۴.</ref>


== ابوسفیان و [[لعن]] و [[نفرین]] پیامبر {{صل}} ==
== ابوسفیان و [[لعن]] و [[نفرین]] پیامبر {{صل}} ==
۲۱۸٬۱۵۹

ویرایش