پرش به محتوا

قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۹۶: خط ۲۹۶:


پس از اتمام سخنرانی قیس، مردم از جای خود حرکت کرده و با او بیعت نمودند. [[فرمانروایان]] اطراف و مناطق مصر، همراه [[اهالی مصر]] در مقابل قیس سر [[تعظیم]] فرود آورده و امور مملکت [[منظم]] و مرتب گشت. قیس [[نمایندگان]] خود را به اطراف و [[شهرها]] فرستاد و تنها منطقه‌ای که [[نماینده]] قیس در آنجا حضور نیافت، دهکده‌ای بود به نام «خربتا»<ref>خربتا اکنون جزو فلسطین اشغالی است.</ref> که مردم آن کشتن [[عثمان]] را کاری بس بزرگ دانسته و برای آنها [[بیعت با علی]]{{ع}} و نماینده‌اش سخت دشوار بود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 40.</ref>
پس از اتمام سخنرانی قیس، مردم از جای خود حرکت کرده و با او بیعت نمودند. [[فرمانروایان]] اطراف و مناطق مصر، همراه [[اهالی مصر]] در مقابل قیس سر [[تعظیم]] فرود آورده و امور مملکت [[منظم]] و مرتب گشت. قیس [[نمایندگان]] خود را به اطراف و [[شهرها]] فرستاد و تنها منطقه‌ای که [[نماینده]] قیس در آنجا حضور نیافت، دهکده‌ای بود به نام «خربتا»<ref>خربتا اکنون جزو فلسطین اشغالی است.</ref> که مردم آن کشتن [[عثمان]] را کاری بس بزرگ دانسته و برای آنها [[بیعت با علی]]{{ع}} و نماینده‌اش سخت دشوار بود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 40.</ref>
==موضع طرفداران [[عثمان]]==
مردی از [[بنی کنانه]] که در خربتا [[زندگی]] می‌کرد و به او [[یزید بن حارث]] می‌‌گفتند، شخصی را نزد قیس فرستاد و پیغام داد که ما نزد تو نمی‌آییم، تو نماینده‌های خود را بفرست؛ [[زمین]]، [[زمین]] توست ولی ما را به حال خود واگذار تا ببینیم نتیجه کار [[مردم]] چه می‌شود.
[[محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصاری]] در آن [[قریه]] [[قیام]] کرد و خبر [[مرگ عثمان]] را اعلام و مردم را به [[خون خواهی]] او [[دعوت]] کرد. قیس با این مضمون پیامی نزد او فرستاد: وای بر تو علیه من قیام کرده‌ای؟ به [[خدا]] قسم من مایل نیستم تو را بکشم و در برابر آن [[حکومت شام]] و [[مصر]] از آن من باشد تو خونت را [[حفظ]] کن و [[بیهوده]] خود را به کشتن مده.
[[محمد بن مسلمه]] در جواب او نوشت: تا وقتی که تو [[والی مصر]] باشی من کاری به تو نخواهم داشت<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۷۰ و مترجم، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. قیس در این زمینه دارای [[رأی]] و اندیشه‌ای خاص بود؛ لذا فردی را به سوی کسانی که [[کناره‌گیری]] کرده بودند، فرستاد و به آنان [[پیام]] داد که من شما را مجبور به [[بیعت]] نمی‌کنم و شما را به خودتان را می‌گذارم. بنابراین با آنها و [[مسلمة بن مخلد]] از راه [[آشتی]] و [[سازش]] درآمد.
قیس، [[خراج]] مصر را به خوبی گرد می‌آورد و کسی با او [[مخالفت]] نمی‌کرد. هنگام [[جنگ جمل]] قیس در مصر بود و تا بعد از مراجعت [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[کوفه]] قیس در مصر حضور داشت<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 40 - 41.</ref>
==تلاش‌های [[معاویه]] علیه قیس==
حضور قیس در مصر برای معاویه و یارانش دشوار بود. [[ترس]] معاویه از این جهت بود که امکان داشت [[علی]]{{ع}} همراه [[مردم عراق]] و قیس همگام با [[مردم مصر]]، به جانب [[شام]] رفته و با معاویه درگیر شوند. از این رو معاویه [[تصمیم]] گرفت که قیس را بفریبد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۰؛ ثقفی، الغارات، ص۱۳۰.</ref>.
===اولین [[نامه معاویه]] به قیس===
[[معاویه]] اولین نامۀ خود را زمانی به قیس نوشت که [[امیرالمؤمنین]] در [[کوفه]] بود. معاویه در [[نامه]] خود چنین نوشت: «اگر [[دشمنی]] شما با [[عثمان]] و کشتن وی به خاطر این بود که دیگری را بر او مقدم دانسته و صلاحیت [[خلافت]] را در شخص دیگری دیدید و یا تازیانه‌هایی که عثمان بر بعضی اشخاص زده و یا کسی را [[فحش]] و [[ناسزا]] داده و یا بی‌گناهی را از [[شهر]] خود [[تبعید]] کرده و یا به [[زندان]] انداخته و یا اینکه [[خویشاوندان]] خود را بر منصب‌ها گماشته و دیگران را [[محروم]] ساخته، شما خود به خوبی می‌دانید که این امور موجب کشتن [[مسلمانی]] نمی‌شود و [[خون]] کسی را [[مباح]] نمی‌گرداند. بنابراین شما [[مرتکب گناه]] بزرگی شده و کار [[زشتی]] انجام داده‌اید. ای قیس از کرده خود [[توبه]] نما و اگر در [[خون عثمان]] شرکت داشته‌ای، به سوی خدایت باز گرد و [[استغفار]] کن؛ البته اگر توبه کردن در کشتن فرد با [[ایمانی]] فایده‌ای بخشد! اما [[مولی]] و [[دوست]] تو علی{{ع}}، ما به [[یقین]] می‌دانیم که وی [[مردم]] را تحریک کرده و بر کشتن [[خلیفه]] وادارشان ساخته است. بسیاری از خویشاوندان تو در خون او [[شریک]] بوده‌اند. اکنون تو ای قیس! اگر می‌خواهی که از خون خواهان عثمان باشی و [[انتقام]] او را بگیری، بیا و با من [[بیعت]] کن، تا با علی بجنگیم و در عوض [[حکومت عراق]] (کوفه و [[بصره]]) پس از [[پیروزی]] از آن تو باشد، علاوه بر آن [[حکومت حجاز]] را به هر کس که تو مایل باشی خواهم داد. تا وقتی که زمام امور در دست من باشد و از من هر چه به خواهی به تو خواهم داد»<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۸ و مترجم، ج۳، ص۱۷۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۰؛ ثقفی، الغارات، ص۱۳۱.</ref>.
هنگامی که نامۀ معاویه به قیس رسید، خواست از خود [[دفاع]] کند و زمینه را برای [[جنگ]] فراهم نسازد. از این رو نامه‌ای در پاسخ به [[معاویه]] که در ابتدا او را [[تهدید]] و در آخر [[تطمیع]] کرده بود، نوشت.
'''پاسخ قیس به [[نامه]] اول معاویه:'''
«نامه تو به من رسید آن‌چه را درباره [[عثمان]] نوشته بودی فهمیدم ولی من هرگز در آن کار دخالتی نداشتم. تو در نامه ات یادآور شده‌ای که مولای من علی{{ع}}، [[مردم]] را وادار کرد تا بر او بشورند و او را از پای درآورند. از این موضوع نیز هیچ گونه اطلاعی ندارم و هم‌چنین نوشته‌ای که بیشتر [[خویشاوندان]] و [[قبیله]] من در خون عثمان دخالت داشته‌اند، به خدایی که [[جان]] من در [[اختیار]] اوست، [[سوگند]] که [[عشیره]] و قبیلهٔ من از همه مردم بیشتر [[فرمانبردار]] او بودند و از او [[حمایت]] می‌کردند. اما این که از من خواسته‌ای که با تو [[بیعت]] کرده و به [[جنگ علی]] بروم و [[انتقام]] [[خون عثمان]] را از او بگیرم و در عوض پاداشی به من بدهی، آن را نیز به خوبی فهمیدم. این موضوعی است که باید بیشتر درباره آن بیندیشم؛ زیرا این کاری نیست که بتوان شتابان انجام داد و [[عجله]] به [[خرج]] داد. من کاری به تو ندارم و کاری درباره تو انجام نداده ام که از من ناراضی باشی. تا ببینیم در [[آینده]] چه می‌شود».
هنگامی که معاویه نامۀ قیس را خواند. دریافت که نامه او دو پهلوست و چیزی دستگیر او نشد. بنابراین دوباره برای قیس چنین نوشت.
===نامه دوم معاویه به قیس===
«بعد از [[حمد]] و [[سپاس]] [[پروردگار]]؛ نامه ات را خواندم؛ نه آن قدر نزدیک آمدی، تا مهیای [[سازش]] و [[صلح]] با تو گردم و نه چندان دور بودی تا آماده [[پیکار]] با تو شوم. تو را همچون ریسمان قصابی دیدم که چهارپایان را بدان می‌بندند و برای ریسمان تفاوتی ندارد که به پای که بسته شود! شخصی چون من، کسی را [[فریب]] نخواهد داد و فریب کسی را هم نخواهد خورد؛ زیرا [[سپاهیان]] انبوهی دارم و مردان [[توانایی]] که در میان آنها، یکه تازان لایقی هستند. اگر آن‌چه را به تو پیشنهاد کردم، پذیرفتی به تو خواهم داد و اگر کاری که گفتم انجام ندهی، اسبان و سواران را در [[مصر]] بر سر تو میتازم. در آن هنگام هر بلایی که بر سر تو آید، خود مقصر خواهی بود. والسلام».
پس از آن‌که قیس نامۀ [[معاویه]] را خواند، متوجه شد که دیگر [[مدارا]] فایده‌ای ندارد و باید جواب صریح و روشنی به معاویه بدهد؛ از این رو چنین نوشت.
'''جواب قیس به نامۀ دوم معاویه:'''
پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]]. ای معاویه [[شگفتی]] در این است که تو نظریه مرا مردود دانسته و به کلی بی‌ارزش میدانی و - ای بی‌پدر -[[چشم]] [[طمع]] در این دوخته‌ای که من از دایره [[پیروی]] و [[اطاعت]] آن کس، که از همه [[مردم]]، برای [[رهبری]] و [[زمامداری]] سزاوارتر است و [[راستگوترین]] مردم و عالی‌ترین [[راهنما]] و نزدیک‌ترین افراد به [[رسول]] خداست، بیرون آیم<ref>{{متن حدیث|فِي أَنْ تَسُومَنِي لَا أَبَا لِغَيْرِكَ الْخُرُوجُ مِنْ طَاعَةِ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَمْرِ وَ أَقْوَلِهِمْ بِالْحَقِّ وَ أَهْدَاهُمْ سَبِيلًا وَ أَقْرَبِهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَسِيلَةً}}.</ref> و تحت [[فرماندهی]] تو درآیم. آری تو همانی که هیچ [[شایستگی]] این [[مقام]] را نداشته و از همه بی‌لیاقت‌تری؛ زیرا گفتارت از دیگران [[بیهوده]] و نارواتر و از همه کس [[گمراه]] تری و دورترین افراد به [[رسول خدا]]{{صل}} هستی. اطراف تو را مردمانی گمراه و [[گمراه کننده]] گرفته‌اند که هر یک بتی از بت‌های [[شیطان]] هستند. اما با این [[تهدید]] که، مصر را بر من خواهی شوراند و تمامی این [[کشور]] را پر از [[سپاه]] و [[لشکر]] و پیاده و سواره خواهی کرد، به [[تصور]] خود مرا ترسانیده‌ای؟ (بدان) در صورتی این کار را توانی کرد که من تو را به خود واگذارم و کاری به تو نداشته باشم. والسلام»<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۹ و مترجم، ج۳، ص۱۷۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۱ با تفاوت اندک و ثقفی، الغارات، ج۱، ص۲۱۳، ۲۱۶.</ref>.
===سومین [[نامه معاویه]] به قیس===
[[معاویه]] که از [[فریب دادن]] قیس [[ناامید]] شد و دانست که قیس مردی نیست که در دام وی گرفتار آید، [[نامه]] تهدیدآمیزی به وی نوشت: «پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]]: ای قیس، تو [[یهودی]] و یهودی زاده هستی. اگر آن کس که از این دو [[سپاه]] بیشتر مورد [[دوستی]] و [[محبت]] توست، [[پیروز]] شود تو را از کار برکنار خواهد کرد و فرد دیگری را به جای تو [[مأمور]] خواهد ساخت و در صورتی که من که مبغوض‌ترین افراد نزد تو هستم، کامیاب گردم و دسترسی به تو پیدا کنم، تو را خواهم کشت و گوش و بینیت را خواهم [[برید]]. پدرت نیز کمان خود را زه کرد ولی بدون نشانه تیر انداخت<ref>کنایه است از کار [[بیهوده]]. چون [[انصار]] و طرفداران [[سعد بن عباده]] بعد از [[وفات پیامبر]] در [[سقیفه]] گفتند: «ای [[قریش]] و [[مهاجر]] امیری از ما باشد و [[امیر]] و حاکمی از جانب شما» اما بعد از این که با [[ابوبکر]] [[بیعت]] شد وی را در [[حوران]] با تیر کشتند و اشعاری را ساخته و گفتند [[جنیان]] او را به [[قتل]] رسانده‌اند. (ر.ک: [[ابن سعد]]، [[طبقات الکبری]]، ج۳-۴، ص۳۱۲، شماره ۳۳۱). [[شیخ مفید]] در کتاب خود مسائل العکبریه (مجموعه آثار مفید چاپ [[کنگره]]، ج۶، ص۶۴) می‌نویسد:
بعضی از [[شیعیان]] معتقدند که انصار [[مردم]] را به [[خلافت]] خود [[دعوت]] نکردند بلکه خواستند تا مدتی که [[امیرالمؤمنین]] مشغول کار [[پیامبر]] است امور را اداره کنند و همین هم ظاهر ادعای آنها است که می‌‌گفتند: از ما امیری باشد و از شما امیری و مدعی نشدند که ما [[رهبر]] و [[خلیفه]] باشیم. این سخن شیخ مفید از نامۀ امیرالمؤمنین{{ع}} به شیعیان استفاده می‌شود که ما آن را با عنوان «[[حکومت]] و [[سیاست]]» منتشر کرده ایم.</ref>. بسیار کوشید ولی به نتیجه نرسید. یارانش او را تنها گذاشتند و روزگارش به سر آمد و در «حوران» تنها و بی‌کس از [[دنیا]] رفت. والسلام».
'''پاسخ قیس به [[نامه]] سوم [[معاویه]]:'''
«پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]]: همانا تو، [[بت]] و بت زاده هستی. از روی [[اکراه]] و به [[زور]] وارد [[اسلام]] گشتی و با [[اختیار]] [[دست]] از آن برداشته و از [[دین]] خارج شدی. چیزی بر ایمانت نگذشت و چندان حسن سابقه نداری. از سوی دیگر [[نفاق]] و [[کینه‌توزی]] تو، تازگی ندارد. آری پدرم کمان خود را زه کرد و به [[هدف]] [[تیراندازی]] کرد ولی کسی بر او [[حمله]] برد و او را از پای درآورد که هرگز به [[خاک]] پای او نمی‌رسید و هیچ [[لیاقت]] و عرضه‌ای نداشت. ما [[یاران]] همان [[دینی]] هستیم که تو از آن خارج شده‌ای و با دینی که تو وارد آن گشته‌ای، [[دشمن]] هستیم. والسلام»<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۰۰ و مترجم، ج۳، ص۱۷۶.</ref>.
در میان [[مورخان]] [[اختلاف]] است که آیا این دو نامه اخیر که بین معاویه و قیس رد و بدل شده، در زمانی مبادله شده که قیس در [[مصر]] بوده یا به هنگام [[جنگ]] [[امام حسن]]{{ع}} با معاویه - بعد از [[شهادت امیرالمؤمنین]] و فرار [[عبیدالله بن عباس]] به جانب معاویه - و [[فرماندهی]] [[قیس بن سعد]] بوده است. از متنی که [[علامه امینی]] از [[جاحظ]] نقل می‌کند - که با آن چه ذکر شد تفاوت دارد - می‌‌توان دریافت که این دو نامه، در مصر رد و بدل شده است و [[مسعودی]] تصریح می‌کند که این دو نامه هنگامی که قیس [[استاندار مصر]] بوده بین او و معاویه رد و بدل شده و هر دو نامه را در کتاب خود ذکر کرده است<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۶؛ جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۸۷.</ref>.
[[علامه مجلسی]] در [[بحارالانوار]]<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۵۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۹.</ref> و [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]]<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۴۳.</ref> این دو نامه را در شرح وقایع دوران [[خلافت]] و [[امامت امام مجتبی]]{{ع}} ذکر کرده‌اند.
اما آن چه مهم است این است که قیس در هیچ زمانی [[فریب]] [[معاویه]] را نخورده و [[تسلیم]] مکرها و نیرنگ‌های او نگردید؛ چه در [[زمان]] [[خلافت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و چه در دوران خلافت و [[امامت امام مجتبی]]{{ع}} و این از افتخارات بزرگ قیس است؛ در حالی که [[عبیدالله بن عباس]] در مقابل [[تطمیع]] معاویه[[تسلیم]] شد و شبانه به جانب اردوگاه [[لشکر]] معاویه گریخت و به [[امام مجتبی]]{{ع}} [[خیانت]] کرد<ref>ر.ک: همین اثر، ج۱، کارگزاران یمن.</ref>.
===[[نامه]] ساختگی معاویه از قول قیس===
معاویه چون از [[فریب دادن]] قیس [[مأیوس]] شد (برای او سخت گران بود که قیس همراه با علی{{ع}}، باشد،؛ چراکه [[دوراندیشی]] و [[شجاعت]] او را به خوبی می‌دانست) و هر حیله‌ای که برای دور ساختن او از علی{{ع}} به کار برد، سودی نبخشید، ناچار به [[مردم]] [[شام]] به [[دروغ]] گفت: قیس با شما هم داستان و هم [[عقیده]] شده است. او را به خیر یاد کنید و دشنامش مدهید و مردم را از [[نبرد]] با او باز دارید. او از [[پیروان]] ماست و نامه هایش که شامل خیراندیشی‌های نهانی اوست، به ما می‌رسد. مگر نمی‌بینید که با [[برادران]] شما (از [[اهل]] خربتا) که در نزد اویند، چگونه [[رفتار]] می‌کند؛ [[عطایا]] و [[ارزاق]] به آنها می‌دهد و پیوسته به آنها [[نیکی]] می‌کند. سپس نامه‌ای از قول قیس [[جعل]] کرد و در حضور [[اهل شام]] خواند. متن نامه چنین بود: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>؛ از [[قیس بن سعد]] به [[امیر]] [[معاویة بن ابی‌سفیان]]؛ [[درود]] بر تو. پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]]، که جز او خدایی نیست؛ من چون [[فکر]] کردم و با [[میزان]] [[دین]] خود سنجیدم، دانستم که برای من زیبنده نیست از گروهی [[پیروی]] کنم که [[امام]] [[پرهیزگار]] خود را که به واسطۀ [[مسلمانی]] خونش [[محترم]] بود، کشتند. پس از [[خدای عزوجل]] [[آمرزش]] می‌طلبم که مرا از [[گناهان]] محفوظ بدارد و در امر دینمان سالم باشیم. بدانید که من [[دوستی]] و [[سازش]] خود را با شما اعلام می‌کنم و در [[نبرد]] با [[قاتلان]] پیشوای [[مظلوم]] ([[عثمان]]) همراه شمایم. پس هرگونه ساز و برگ و مردان [[جنگجو]] که [[صلاح]] می‌دانی در [[اختیار]] من قرار ده که با [[شتاب]] به انجام مقصود بپردازم. والسلام<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۰۱ و مترجم، ج۳، ص۱۳۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۲.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 41-47.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش