قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۵۸: | خط ۴۵۸: | ||
در [[تاریخ]] [[طبری]] آمده که علی{{ع}} [[قیس بن سعد]] را [[فرمانده]] مقدمه [[سپاه]] خود که همگی از [[مردمان عراق]] تا [[مرز]] [[آذربایجان]] بودند، گمارد و [[اداره امور]] این منطقه و حدود را به قیس واگذار کرد و او را فرمانده «[[شرطة الخمیس]]» کرد - که از ابداعات [[عرب]] بود - عدد آنها چهل هزار نفر بود که با علی{{ع}} [[بیعت]] کرده بودند تا آخرین لحظه [[زندگی]] و تا دم [[مرگ]] با آن حضرت باشند. قیس این سپاه را تحت [[فرماندهی]] خود اداره میکرد تا وقتی که [[امیرالمؤمنین]] کشته شد و [[امام مجتبی]]{{ع}} [[جانشین]] آن حضرت گردید و [[حکومت عراق]] را به دست گرفت<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۷۱ و مترجم، ج۳، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 65 - 67.</ref> | در [[تاریخ]] [[طبری]] آمده که علی{{ع}} [[قیس بن سعد]] را [[فرمانده]] مقدمه [[سپاه]] خود که همگی از [[مردمان عراق]] تا [[مرز]] [[آذربایجان]] بودند، گمارد و [[اداره امور]] این منطقه و حدود را به قیس واگذار کرد و او را فرمانده «[[شرطة الخمیس]]» کرد - که از ابداعات [[عرب]] بود - عدد آنها چهل هزار نفر بود که با علی{{ع}} [[بیعت]] کرده بودند تا آخرین لحظه [[زندگی]] و تا دم [[مرگ]] با آن حضرت باشند. قیس این سپاه را تحت [[فرماندهی]] خود اداره میکرد تا وقتی که [[امیرالمؤمنین]] کشته شد و [[امام مجتبی]]{{ع}} [[جانشین]] آن حضرت گردید و [[حکومت عراق]] را به دست گرفت<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۷۱ و مترجم، ج۳، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 65 - 67.</ref> | ||
==قیس در دوران [[خلافت امام مجتبی]]{{ع}}== | |||
[[بلاذری]] مینویسد: قیس اولین فردی بود که با [[امام مجتبی]] [[بیعت]] کرد<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۸.</ref>. وی جزو معدود افرادی بود که با [[ابوبکر]] بیعت نکردند<ref>رجال طوسی، ص۵۴؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۲۵.</ref> و جزو طرفداران [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودند. [[ابن ابی الحدید]] دربارهٔ وی گوید: [[قیس بن سعد]] از بزرگان [[شیعیان امیرالمؤمنین]] بود و قائل به [[دوستی]] و [[ولایت علی]]{{ع}}. وی در تمام جنگهای آن حضرت شرکت داشت<ref>البته قیس در جنگ جمل شرکت نداشته است، گر چه از برخی کتابها استفاده میشود که در مقدمات آن حضور داشته است.</ref>. همچنین همراه [[امام حسن]]{{ع}} بود و به [[صلح]] آن حضرت با [[معاویه]] ایراد داشت. دارای [[رأی]] [[قاطع]] و [[اعتقاد]] خالصانه بود و این را در [[روز سقیفه]] و بعد از آن ابراز کرد. وی این اعتقاد خود را پنهان نگهداشت تا این که توانست در دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} آن را ابراز کند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۱۲.</ref>. | |||
قیس بن سعد [[وفاداری]] خود را به [[خاندان عصمت و طهارت]] در طول دوران [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و خلافت امام مجتبی{{ع}} [[ثابت]] کرد و به منزله چهرهای برجسته که [[فریب]] معاویه را نخورد و همیشه در مسیر [[ولایت]] و [[صراط مستقیم]] گام مینهاد، شناخته شد. [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از آنکه دید معاویه حاضر به [[تسلیم]] در برابر [[حکومت حق]] نیست آماده [[جنگ]] با او گردید و [[عبیدالله بن عباس]] را به [[فرماندهی]] [[انتخاب]] کرد و به او فرمود: ای [[پسر عمو]] من به همراه تو [[دوازده]] هزار نفر از [[شجاعان]] [[عرب]] و [[قاریان مصر]] میفرستم؛ به طرف معاویه برو و گزارش کار روزانه ات را برای من بفرست. با قیس بن سعد و [[سعید بن قیس]] [[مشورت]] نما، [[جنگ]] با معاویه را آغاز منما ولی اگر او جنگ را آغاز کرد با او بجنگ، اگر به تو آسیبی رسید. قیس بن سعد [[فرمانده]] خواهد بود و بعد از قیس، سعیدبن قیس [[همدانی]]؛ و دستورهای لازم را به او داد<ref> اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۵۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 67 - 68.</ref> | |||
==[[سخنرانی]] قیس بعد از [[خیانت]] [[عبیدالله بن عباس]]== | |||
[[معاویه]] برای این که با [[امام مجتبی]]{{ع}} [[جنگ]] نکند و بدون [[خونریزی]] به [[هدف]] خود برسد دست به [[توطئه]] زد و شبانه فردی را به جانب عبیدالله بن عباس که [[فرمانده]] نیروهای امام مجتبی{{ع}} بود، فرستاد و به او پیغام داد که: [[امام حسن]] با من درباره [[صلح]] مکاتبه کرده است و صلح او نزد من امر مسلمی است، اگر امروز از من [[اطاعت]] کنی خواستههایت برآورده میشود و اگر نه زمانی از من اطاعت خواهی کرد که هیچ گونه فایدهای برای تو نخواهد داشت؛ من [[تعهد]] میکنم که هزار هزار درهم (یک میلیون) به تو بدهم نصف آن را اکنون و نصف دیگر را وقتی که وارد [[کوفه]] شوم. | |||
عبیدالله که مرد [[جنگ]] و [[جهاد]] نبود و [[آینده]] [[حکومت امام]] در نزد وی غیر روشن بود و حتی در دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} این مطلب را اظهار میکرد<ref>ر.ک: جلد اول همین اثر، شرح حال عبیدالله بن عباس، کارگزار یمن.</ref>، از این موقعیت استفاده کرد و شبانه از [[لشکر]] امام حسن{{ع}} جدا شد و به اردوگاه معاویه پیوست. معاویه نیز به [[وعده]] خود [[وفا]] کرد و پانصد هزار درهم به او داد. [[مردم]] [[صبح]] [[منتظر]] بودند که عبیدالله برای آنها [[نماز جماعت]] بخواند. اما هر چه جست وجو و تحقیق کردند، او را ندیدند و متوجه شدند که به معاویه پیوسته است. از این رو [[قیس بن سعد]] با آنها [[نماز]] خواند و بعد از نماز برای مردم سخنرانی کرد و گفت: «ای مردم آنچه این مرد [[ترسو]] انجام داد باعث [[سستی]] و [[تعجب]] شما نشود». | |||
بعد از سخنرانی قیس مردم یک پارچه فریاد برآوردند: [[خدا]] را [[ستایش]] میکنیم که او را از جمع ما بیرون کرد؛ ما را به جانب [[دشمن]] حرکت ده. قیس آنها را به جانب دشمن حرکت داد. [[بسر بن ارطات]] نیز همراه [[دوازده]] هزار نفر در مقابل آنها ایستاد و فریاد برآورد که [[امیر]] شما [[بیعت]] کرده و ([[امام]]) حسن [[صلح]] نموده، چرا خود را بکشتن میدهید؟! [[قیس بن سعد]] (که [[تصور]] میکرد سخنان «بسر» صحیح است) بلند شد و گفت: یکی از دو راه را [[انتخاب]] کنید: یا بدون [[رهبر]] [[جنگ]] کنید یا بیعت خواهید کرد به بیعت [[باطل]] و [[گمراه]]. [[مردم]] جواب دادند که ما بدون رهبر جنگ میکنیم و [[حمله]] نمودند و مردم [[شام]] را به جایگاه اولیه خود برگرداندند<ref>اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۲؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۵۲.</ref>. بعد از این جریان بود که [[معاویه]] برابر نقل [[ابوالفرج]] و دیگران که در قبل بدان اشاره شد، [[نامه]] [[توهین]] آمیز خود (نامه سوم) را به قیس نوشت و پاسخ [[قاطع]] قیس را دریافت کرد. | |||
با تزلزلی که در میان [[یاران امام حسن]]{{ع}} ایجاد شد [[امام مجتبی]] برای [[حفظ اسلام]] و [[مسلمانان]] به ناچار صلح کرد. قیس در ابتدا همراه با چهار هزار نفر کناره گرفت و وقتی که دید [[امام حسن]]{{ع}} صلح کرده، وارد [[مسجد]] شد که صلح کند. قیس نزد امام مجتبی رفت و گفت: آیا من از بیعت شما، رها هستم؟ حضرت فرمود: آری. بعد از این جریان یک صندلی برای قیس گذاشتند و معاویه روی تخت خود نشست. معاویه گفت: ای قیس میخواهی بیعت کنی؟ گفت: آری، اما دست خود را روی ران پای خود گذاشته بود و به طرف معاویه دراز نکرد. معاویه [[دست]] خود را به جانب قیس برده و دست خود را به دست او رساند، اما قیس دستش را بلند نکرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۵۴.</ref>. | |||
بنا به نقل دیگر، معاویه کسی را نزد قیس فرستاد و از او خواست که بیعت کند وقتی که او بر معاویه وارد شد، گفت: من قسم خورده ام که معاویه را [[ملاقات]] نکنم مگر این که بین من و او نیزه و [[شمشیر]] باشد، از این رو [[معاویه]] دستور داد نیزه با شمشیری آوردند و بین آن دو گذاشتند تا قیس خلاف سوگندش عمل نکرده باشد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۵۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 68 - 70.</ref> | |||
==سیمای قیس== | |||
تردیدی نیست که شکل و هیئت ظاهری و امتیازهای [[جسمانی]] [[انسانها]] در [[ابهت]] و [[بزرگداشت]] آنها دخالت به سزایی دارد؛ زیرا آنچه ابتدا به چشم میآید همان هیکل جسمانی است و سپس جهات [[معنوی]] از قبیل [[قلب]] محکم و [[استقامت]] در امور، [[دلیری]] و [[دوراندیشی]] و [[تیزبینی]] و نظایر آن. | |||
[[خدای سبحان]] پس از آنکه [[طالوت]] را به [[پادشاهی]] [[بنی اسرائیل]] گماشت او را این گونه توصیف و تعریف کرد که از [[علم]] و [[جسم]] ([[درشتی]] اندام) سهم به سزایی به او عطا شده است{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ}} <ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>. بنابراین با نیروی علمش به [[تدبیر]] [[شئون]] [[دینی]] و معنوی و [[اجتماعی]] [[ملت]] تواناست و [[برازندگی]] جسم و اندام، وی را در اجرای [[وظایف]] [[سلطنت]] و [[فرماندهی]]، تقویت خواهد کرد و به او ابهت و [[هیبت]] میدهد. | |||
[[سرور]] بزرگ [[انصار]]، قیس نیز از آنجا که [[خداوند]] چیزی از صفات عالی صوری و معنوی را - از قبیل علم و عمل و [[رهبری]]، [[پاکدامنی]] و دوراندیشی، [[استحکام]] در [[رأی]] و [[خرد]]، [[زیرکی]] و [[لیاقت]] و فرماندهی، [[حکومت]] و [[ریاست]]، [[سیاست]]، دلیری و [[شهامت]]، [[سخاوت]] و [[کرم]]، [[دادگری]] و سایر شئون و [[فضائل اخلاقی]] - درباره او فروگذار نفرموده بود، از مزیت و [[فضیلت]] ظاهری نیز بیبهره نبود و از کمال [[جسمانی]] و هیکل [[قوی]] و بزرگی جثه و اندام و [[رشادت]] ظاهری نیز بهره داشت. | |||
[[دیلمی]] در کتاب [[ارشاد القلوب]] گوید: قیس مردی بود دارای اندامی به طول هیجده وجب و عرضی پنج وجب. وی در [[زمان]] خود بعد از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از سختترین [[مردم]] بود<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۰۸ و مترجم، ج۳، ص۱۹۲؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ص۳۸۰.</ref>. | |||
[[ابوالفرج]] گوید: قیس مردی بلند قامت بود هنگامی که بر اسب قوی هیکل بزرگ سوار میشد پاهایش به [[زمین]] میرسید<ref>اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۵۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۴۸.</ref>. | |||
[[ابراهیم ثقفی]] در غارات گوید: قیس مردی بلند قد بود. طولانیترین مردم و کشیدهترین آنها، او [[محاسن]] نداشت و اصلع بود. مردی [[شجاع]] و با [[تجربه]] و [[خیرخواه]] علی{{ع}} و [[خاندان]] و [[فرزندان]] وی بود و این رویه را تا هنگام [[مرگ]] [[حفظ]] کرد<ref>الغارات، ص۱۳۹؛ امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. | |||
[[مامقانی]] گوید: قیس دارای قدی بلند به طول ده وجب به وجبهای خودش بود از ریش و محاسن بیبهره بود به گونهای که همیشه [[انصار]] میگفتند [[دوست]] داریم که برای قیس محاسن بخریم. اما وی در عین حال [[نیکو]] و [[زیبا]] بود<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، حرف القاف، ص۳۱.</ref>. | |||
[[ثعالبی]] شلوارهای قیس را از جملۀ مثلهای مشهور و زبان زد به شمار آورده و گوید: [[لباس]] هر [[مرد]] [[تنومند]] و بلند بالا را به شلوار قیس مثال میزدند. | |||
[[پادشاه روم]] دو مرد از [[سپاهیان]] خود را نزد [[معاویه]] فرستاد که یکی از آنها نمونه نیرومندترین و دیگری نمونه بلندبالاترین مردان [[روم]] بودند و [[هدف]] وی این بود که به معاویه بفهماند که مردان [[رومی]] این گونهاند و به معاویه[[پیام]] داد که اگر اشخاص نیرومندتر و بلندبالاتر از آنها در میان مردم مملکت خود سراغ دارید، به من نشان دهید. در آن صورت من جمعی از [[اسیران]] و مقداری [[هدیه]] برای تو خواهم فرستاد و گر نه باید برای سه سال با من [[سازش]] و [[صلح]] کنی. پس از آنکه آن دو نفر نزد [[معاویه]] آمدند. معاویه گفت: کیست که در مقابل این مرد نیرومند [[رومی]] [[قیام]] کند؟! گفتند: برای این منظور یکی از دو نفر مناسب به نظر میرسد: یکی محمدبن حنفیه و دیگری [[عبدالله بن زبیر]]. [[محمد بن حنفیه]] را آوردند. [[مردم]] همه برای [[مشاهده]] در مجلس حاضر شدند. معاویه به محمد گفت: آیا میدانی برای چه منظوری تو را احضار کردهام؟ گفت: نه معاویه موضوع آن مرد نیرومند رومی و [[هیبت]] [[جسمانی]] او را برای محمد بن حنفیه بیان کرد. محمد بن حنفیه به مرد رومی گفت: یا تو بنشین و دست خود را به من بده و یا من مینشینم و دست خود را به تو میدهم و هر یک از ما که توانست آن را که نشسته است از جای برکند و بلندش سازد او غالب است و گرنه مغلوب خواهد بود. محمد بن حنفیه بر رقیب خود [[پیروز]] شد و به [[راحتی]] وی را بلند کرد و معاویه از این [[پیروزی]] بسیار [[خرسند]] گردید. لحظاتی بعد، [[قیس بن سعد]] به پاخاست و از جمع مردم به کناری رفت و شلوار خود را بیرون آورد و به آن مرد بلند بالای رومی داد. وقتی که او شلوار قیس را به پا کرد لبه شلوار به [[زمین]] کشیده میشد، در حالی که کمربند آن به سینه مرد رومی رسیده بود. مرد رومی به [[شکست]] خود اعتراف کرد و [[پادشاه روم]] برابر آنچه پذیرفته بود عمل کرد<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۰۹؛ مبرد، الکامل فی اللغة و الأدب، ج۱، ص۳۰۸.</ref>. | |||
[[علامه امینی]] بعد از نقل این داستان گوید: از این داستان و امثال آن به خوبی میتوان دریافت که [[پیامبر]] و [[شیعیان]] آنان از هر جهت [[مرجع]] [[دوست]] و [[دشمن]] و گشاینده مشکلاتشان بودهاند (با اینکه معاویه مخالف و دشمن آنها بود، اما برای [[حفظ]] حیثیت [[مسلمانان]] به [[دشمن]] خود کمک میکردند) و در این بین [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} به عنوان [[حلال]] [[مشکلات]] میدرخشد<ref>الغدیر، ج۲، ص۱۰۹ و مترجم، ج۳، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 70 - 73.</ref> | |||
==[[عبادت]] و [[زهد]] قیس== | |||
قیس دارای ویژگیهای زیادی بود از جمله در هنگام عبادت [[خاضع]] و [[خاشع]] بود و با [[حضور قلب]] و [[توجه به خدا]] [[نماز]] میگزارد. | |||
[[ابو عمرو کشی]] از [[امام رضا]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: مردی از [[اصحاب علی]]{{ع}} که به او قیس میگفتند، در نماز بعد از این که یک رکعت نماز خوانده بود ماری دید که وارد [[سجاده]] او شد، وقتی که به [[سجده]] رفت مار به گردن او پیچید و بعد از آن زیر پیراهن او رفت<ref>رجال کشی، (اختیار معرفة الرجال)، ص۹۵، حدیث ۱۵۱.</ref>. | |||
ابو عمرو کشی اسم چهار تن از [[یاران علی]]{{ع}} را ذکر میکند که نام آنها قیس بوده و در تعیین فرد خاصی تشکیک میکند. اما [[مسعودی]] این واقعه را درباره [[قیس بن سعد]] نقل مینماید و چنین مینویسد: قیس بن سعد از حیث زهد و [[دینداری]] و [[تمایل]] نسبت به طرفداری از علی{{ع}} دارای مقامی بزرگ است. در مرتبه [[خوف از خداوند]] و فرط [[بندگی]] و [[اطاعت]] او نسبت به ذات [[پروردگار]]، کارش به جایی رسید که در نماز هنگامی که برای سجده خم شد. ناگاه مار بزرگی در سجده گاهش نمایان شد و او بدون اینکه از آن مار اندیشهای به خاطر راه دهد، همچنان سر خود را بر کنار آن مار فرود آورد و در پهلوی آن به سجده پرداخت. در این موقع مار دور گردنش پیچید، ولی او در نماز خود کوتاهی ننمود و از آن چیزی نکاست تا از نماز فارغ شد و مار را با دست خود از گردن جدا کرد و به گوشهای افکند<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۱ و مترجم، ج۳ ص۱۶۰؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۷. وی روایت را از امام رضا{{ع}} نقل کرده است.</ref>. | |||
قیس بن سعد همیشه این گونه [[دعا]] میکرد: {{عربی|اللَّهُمَ ارْزُقْنِي حَمْداً وَ مَجْداً وَ شُكْراً فَإِنَّهُ لَا حَمْدَ إِلَّا بِفَعَالٍ وَ لَا مَجْدَ إِلَّا بِمَالٍ اللَّهُمَّ وَسِّعْ عَلَيَّ فَإِنَّ الْقَلِيلَ لَا يَسَعُنِي وَ لَا أَسَعُهُ}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۵.</ref>؛ | |||
خداوندا! [[ستایش]] و [[بزرگواری]] را روزی من فرما! زیرا ستایش جز به انجام کاری که در خور ستایش باشد ممکن نیست و بزرگواری جز به [[مال]] میسر نیست. خداوندا به من وسعت عطا فرما زیرا مال کم درخور من نیست و من به واسطه [[خوی]] [[بخشش]] و عطا درخور آن نیستم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 73 - 74.</ref> | |||
==[[مرگ]] قیس== | |||
[[ابن ابی الحدید]] گوید: [[قیس بن سعد]] مردی [[شجاع]] و با [[تجربه]] بود. [[خیر خواه]] علی و [[فرزندان حضرت]] بود و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و بر همین [[عقیده]] باقی بود تا اینکه در [[سال ۶۰ هجری]] از [[دنیا]] [[رحلت]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۴؛ رجال طوسی، ص۵۴؛ الإستیعاب، ج۲، ص۱۵۹.</ref>. | |||
[[علامه امینی]] مینویسد: عده زیادی از [[مورخان]] نقل کردهاند که قیس در اواخر [[خلافت]] [[معاویه]] در [[مدینه]] [[وفات]] یافت. بنابر این اگر سال [[مرگ معاویه]] از سالهای خلافت وی حساب گردد. باید سال وفات قیس را [[سال شصت هجری]] دانست و الا باید گفت که در سال پنجاه و نه [[هجری]] وفات کرده است، [[رحمت خدا]] بر او باد <ref>امینی، الغدیر، مترجم، ج۳، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 74 - 75.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |