پرش به محتوا

نیرنگ‌های دشمنان امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = امام علی
| موضوع مرتبط = امام علی
| عنوان مدخل  = [[امام علی]]
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[امام علی در قرآن]] - [[امام علی در حدیث]] - [[امام علی در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
}}
}}


== جلوگیری از یادکردِ [[فضایل]] او ==
== جلوگیری از یادکردِ [[فضایل]] او ==
* [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[ابن‌شهرآشوب]]: [[معاویه]] اعلام کرد که: "تعهدِ حکومت‌ از کسی که [[حدیثی]] از [[فضایل علی]] را [[نقل]] کند، برداشته شده است"، به گونه‌ای که [[عبد الله]] بن شدادِ لیثی گفت: [[دوست]] داشتم مرا رها می‌کردند که یک روز تا [[شب]]، [[فضایل]] [[علی بن ابی طالب]] را [[نقل]] کنم و آن گاه، گردنم زده می‌شد. [شرایط، چنان بود که‌] محدثی که در موضوع "[[فقه]]"، [از [[علی]] {{ع}}‌] [[حدیث]] [[نقل]] می‌کرد، یا [[حدیثی]] درباره "[[مبارزات]]" او می‌آورد، می‌گفت: مردی از [[قریش]] گفت [و جرئت نمی‌کرد [[نام علی]] {{ع}} را بیاورد]. [[عبد]] [[الرحمان]] بن ابی لیلی [، هنگامی که [[حدیثی]] را از زبان [[علی]] {{ع}} [[نقل]] می‌کرد،] می‌گفت: یکی از [[یاران پیامبر]] [[خدا]] برایم [[نقل]] کرد و [[حسن بصری]] می‌گفت: ابو [[زینب]] گفت. از ابن جُبَیر، درباره حامل لِواء ([[پرچم]])<ref>مقصود، پرچمِ (درفشِ) مخصوص پیامبر خداست که در جنگ‌ها، آن را به علی {{ع}} می‌سپرد و آن را «لِواءُ الحمد (درفش ستایش)» می‌خواندند. (م)</ref>، پرسیده شد. وی گفت: گویا تو آسوده خاطری!<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن‌شهرآشوب، ج ۲، ص ۳۵۱.</ref>
[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، [[ابن‌شهرآشوب]]: [[معاویه]] اعلام کرد که: "تعهدِ حکومت‌ از کسی که [[حدیثی]] از [[فضایل علی]] را [[نقل]] کند، برداشته شده است"، به گونه‌ای که [[عبد الله]] بن شدادِ لیثی گفت: [[دوست]] داشتم مرا رها می‌کردند که یک روز تا [[شب]]، [[فضایل]] [[علی بن ابی طالب]] را [[نقل]] کنم و آن گاه، گردنم زده می‌شد. [شرایط، چنان بود که‌] محدثی که در موضوع "[[فقه]]"، [از [[علی]] {{ع}}‌] [[حدیث]] [[نقل]] می‌کرد، یا [[حدیثی]] درباره "[[مبارزات]]" او می‌آورد، می‌گفت: مردی از [[قریش]] گفت [و جرئت نمی‌کرد [[نام علی]] {{ع}} را بیاورد]. [[عبد]] [[الرحمان]] بن ابی لیلی [، هنگامی که [[حدیثی]] را از زبان [[علی]] {{ع}} [[نقل]] می‌کرد،] می‌گفت: یکی از [[یاران پیامبر]] [[خدا]] برایم [[نقل]] کرد و [[حسن بصری]] می‌گفت: ابو [[زینب]] گفت. از ابن جُبَیر، درباره حامل لِواء ([[پرچم]])<ref>مقصود، پرچمِ (درفشِ) مخصوص پیامبر خداست که در جنگ‌ها، آن را به علی {{ع}} می‌سپرد و آن را «لِواءُ الحمد (درفش ستایش)» می‌خواندند. (م)</ref>، پرسیده شد. وی گفت: گویا تو آسوده خاطری!<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن‌شهرآشوب، ج ۲، ص ۳۵۱.</ref>.
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: در خصوص [[دفن]] [[فضایل]] [[امیر مؤمنان]] و ایجاد [[مانع]] برای نشر آنها توسط [[علما]]، کار به جایی کشید که در آن برای هیچ [[خردمندی]] شبهه‌ای نمی‌ماند، به گونه‌ای که اگر کسی می‌خواست روایتی از [[امیر مؤمنان]] [[روایت]] کند، نمی‌توانست نام و [[نسب]] او را به [[روایت]]، ضمیمه کند و مجبور بود که بگوید: یکی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] برای من [[حدیث]] کرد یا بگوید: مردی از [[قریش]] برایم [[نقل]] کرد. بعضی هم می‌گفتند: ابو [[زینب]]، برایم [[حدیث]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>.
 
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]- در بیان [[مظلومیت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}}-: زمامدارانِ [[ستمکار]]، کسانی را که او به [[نیکی]] یاد می‌کردند، زیر شلاق می‌گرفتند و حتی به خاطر آن، گردنشان را می‌زدند و [[مردم]] را به اعلام [[بیزاری]] از وی وا می‌داشتند. رسم بر آن شده بود که به هیچ شکل از [[علی]] {{ع}} به خوبی یاد نشود، چه رسد به این که از [[فضایل]] (برتری‌های) او یاد شود، یا [[مناقب]] (بزرگواری‌های) او گزارش گردد و یا درباره [[حقانیت]] او استدلالی صورت گیرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۱.</ref>.
[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: در خصوص [[دفن]] [[فضایل]] [[امیر مؤمنان]] و ایجاد [[مانع]] برای نشر آنها توسط [[علما]]، کار به جایی کشید که در آن برای هیچ [[خردمندی]] شبهه‌ای نمی‌ماند، به گونه‌ای که اگر کسی می‌خواست روایتی از [[امیر مؤمنان]] [[روایت]] کند، نمی‌توانست نام و [[نسب]] او را به [[روایت]]، ضمیمه کند و مجبور بود که بگوید: یکی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] برای من [[حدیث]] کرد یا بگوید: مردی از [[قریش]] برایم [[نقل]] کرد. بعضی هم می‌گفتند: ابو [[زینب]]، برایم [[حدیث]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>.
* [[الکامل‌ (کتاب)|الکامل‌]]، مبرد- به [[نقل]] از ابو العباس-: درباره [[علی بن ابی طالب]]- که [[رحمت خدا]] بر او باد- [[روایت]] شده است که وی در هنگام [[نماز ظهر]]، [[عبد الله بن عباس]] را ندید. به [[یاران]] خود فرمود: "چرا [[ابن عباس]] نیامده است؟". گفتند: بچه‌دار شده است. هنگامی که [[علی]] {{ع}} [[نماز]] را خواند، فرمود: "نزد [[ابن عباس]] برویم". آن گاه، نزد وی رفت و به وی تبریک گفت و فرمود: "خداوندِ [[بخشاینده]] را [[شکر]] می‌گزارم. [[خداوند]] در آنچه به تو داده است، برای تو [[برکت]] قرار دهد. نامش را چه گذاشته‌ای؟". [[ابن عباس]] گفت: آیا رواست که من، قبل از تو، وی را نام‌گذاری کنم؟ [[ابن عباس]]، بچه را خواست و نزد [[علی]] {{ع}} آورد. [[علی]] {{ع}} بچه را گرفت و کام وی را برداشت و برایش [[دعا]] کرد. سپس او را به [[ابن عباس]] برگرداند و فرمود: "آن را بگیر، ای [[پدر]] [[پادشاهان]]! او را [[علی]] نامیدم و کنیه‌اش را [[ابو الحسن]] قرار دادم". هنگامی که [[معاویه]] به [[قدرت]] رسید، به [[ابن عباس]] گفت: [[حق]] گذاشتن نام و [[کنیه]] علی را بر فرزندانتان‌ ندارید. من این فرزندت‌ را [[ابو محمد]] [[کنیه]] دادم. و عادت بر این جاری شد که کسی به نام و [[کنیه]] [[علی]]، نام‌گذاری نشود<ref>الکامل، مبرد، ج ۲، ص ۷۵۶.</ref>.
 
== [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] وی‌==
[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]- در بیان [[مظلومیت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}}-: زمامدارانِ [[ستمکار]]، کسانی را که او به [[نیکی]] یاد می‌کردند، زیر شلاق می‌گرفتند و حتی به خاطر آن، گردنشان را می‌زدند و [[مردم]] را به اعلام [[بیزاری]] از وی وا می‌داشتند. رسم بر آن شده بود که به هیچ شکل از [[علی]] {{ع}} به خوبی یاد نشود، چه رسد به این که از [[فضایل]] (برتری‌های) او یاد شود، یا [[مناقب]] (بزرگواری‌های) او گزارش گردد و یا درباره [[حقانیت]] او استدلالی صورت گیرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۱.</ref>.
* شرح [[نهج البلاغة]]: استادمان، [[ابو جعفر اسکافی]]- که [[خدا]] رحمتش کند- از [[دوستداران]] واقعی [[علی]] {{ع}} بود و در [[برتر]] دانستن وی پافشاری می‌کرد. گر چه [[باور]] به [[برتری]] داشتن [[علی]] {{ع}}، در بین همه همکیشان [[بغدادی]] ما ([[اهل]] سنتْ) شایع بود؛ ولی [[ابو جعفر]] در این [[باور]]، تندترینِ آنان از نظر سخن و بااخلاص‌ترین آنان از نظر [[اعتقاد]] بود. [[ابو جعفر]] آورده است که: [[معاویه]] گروهی از [[صحابه]] و گروهی از تابعیان را به [[نقل]] [[اخبار]] ناشایست درباره [[علی]] {{ع}} گمارد تا موجب [[طعن]] [[علی]] {{ع}} و [[بیزاری جستن]] از وی گردد و برای آنان در این کار، دست‌مزدی قرار داد که موجب [[تشویق]] آنان به چنین کارهایی می‌شد. آنان، آنچه را موجب [[خشنودی]] [[معاویه]] می‌گشت، ساختند، از جمله آنان [از صحابه‌]: ابو هُرَیره، [[عمرو بن عاص]]، [[مغیرة]] بن شعبه؛ و از تابعیان، عروة بن [[زبیر]] بودند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۶۳.</ref>.
 
[[الکامل‌ (کتاب)|الکامل‌]]، مبرد- به [[نقل]] از ابو العباس-: درباره [[علی بن ابی طالب]]- که [[رحمت خدا]] بر او باد- [[روایت]] شده است که وی در هنگام [[نماز ظهر]]، [[عبد الله بن عباس]] را ندید. به [[یاران]] خود فرمود: "چرا [[ابن عباس]] نیامده است؟". گفتند: بچه‌دار شده است. هنگامی که [[علی]] {{ع}} [[نماز]] را خواند، فرمود: "نزد [[ابن عباس]] برویم". آن گاه، نزد وی رفت و به وی تبریک گفت و فرمود: "خداوندِ [[بخشاینده]] را [[شکر]] می‌گزارم. [[خداوند]] در آنچه به تو داده است، برای تو [[برکت]] قرار دهد. نامش را چه گذاشته‌ای؟". [[ابن عباس]] گفت: آیا رواست که من، قبل از تو، وی را نام‌گذاری کنم؟ [[ابن عباس]]، بچه را خواست و نزد [[علی]] {{ع}} آورد. [[علی]] {{ع}} بچه را گرفت و کام وی را برداشت و برایش [[دعا]] کرد. سپس او را به [[ابن عباس]] برگرداند و فرمود: "آن را بگیر، ای [[پدر]] [[پادشاهان]]! او را [[علی]] نامیدم و کنیه‌اش را [[ابو الحسن]] قرار دادم". هنگامی که [[معاویه]] به [[قدرت]] رسید، به [[ابن عباس]] گفت: [[حق]] گذاشتن نام و [[کنیه]] علی را بر فرزندانتان‌ ندارید. من این فرزندت‌ را [[ابو محمد]] [[کنیه]] دادم. و عادت بر این جاری شد که کسی به نام و [[کنیه]] [[علی]]، نام‌گذاری نشود<ref>الکامل، مبرد، ج ۲، ص ۷۵۶.</ref>.
 
== جعل [[احادیث]] در [[مذمت]] وی‌==
شرح [[نهج البلاغة]]: استادمان، [[ابو جعفر اسکافی]]- که [[خدا]] رحمتش کند- از [[دوستداران]] واقعی [[علی]] {{ع}} بود و در [[برتر]] دانستن وی پافشاری می‌کرد. گر چه [[باور]] به [[برتری]] داشتن [[علی]] {{ع}}، در بین همه همکیشان [[بغدادی]] ما ([[اهل]] سنتْ) شایع بود؛ ولی [[ابو جعفر]] در این [[باور]]، تندترینِ آنان از نظر سخن و بااخلاص‌ترین آنان از نظر [[اعتقاد]] بود. [[ابو جعفر]] آورده است که: [[معاویه]] گروهی از [[صحابه]] و گروهی از تابعیان را به [[نقل]] [[اخبار]] ناشایست درباره [[علی]] {{ع}} گمارد تا موجب [[طعن]] [[علی]] {{ع}} و [[بیزاری جستن]] از وی گردد و برای آنان در این کار، دست‌مزدی قرار داد که موجب [[تشویق]] آنان به چنین کارهایی می‌شد. آنان، آنچه را موجب [[خشنودی]] [[معاویه]] می‌گشت، ساختند، از جمله آنان [از صحابه‌]: ابو هُرَیره، [[عمرو بن عاص]]، [[مغیرة]] بن شعبه؛ و از تابعیان، عروة بن [[زبیر]] بودند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۶۳.</ref>.
 
== گسترش دشنامگویی به او ==
== گسترش دشنامگویی به او ==
* [[امام علی]] {{ع}}‌- در توصیف [[معاویه]]-: [[آگاه]] باشید که پس از من، مردی گلوگشاده و شکم‌گُنده بر شما چیره خواهد گشت؛ هر چه بیابد، می‌خورد و هر چه نیابد، می‌خواهد. او را بکشید و [البته‌] هرگز او را نخواهید کشت! بدانید که او شما را به [[دشنام]] گفتن به من و [[بیزاری جستن]] از من، [[فرمان]] خواهد داد. اما [[دشنام]] گفتن، مرا [[دشنام]] بگویید، که برای من موجب [[تزکیه]] و برای شما [مایه‌] [[نجات]] خواهد بود. و اما [[بیزاری جستن]]، از من [[بیزاری]] مجویید، که من بر [[فطرت]] به [[دنیا]] آمدم و به [[ایمان]] و [[هجرت]]، [بر همه شما] [[سبقت]] جستم<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی وَصفِ مُعاوِیةَ-: أما إنهُ سَیظهَرُ عَلَیکم بَعدی رَجُلٌ رَحبُ البُلعومِ، مُندَحِقُ البَطنِ، یأکلُ ما یجِدُ، ویطلُبُ ما لا یجِدُ، فَاقتُلوهُ، ولَن تَقتُلوهُ! ألا وإنهُ سَیأمُرُکم بِسَبی، وَالبَراءَةِ مِنی! فَأَما السب فَسُبونی؛ فَإِنهُ لی زَکاةٌ، ولَکم نَجاةٌ، وأما البرَاءَةُ فَلا تَتَبَرؤوا مِنی؛ فَإِنی وُلِدتُ عَلَی الفِطرَةِ، وسَبَقتُ إلَی الإیمانِ وَالهِجرَةِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۵۷).</ref>.
[[امام علی]] {{ع}}‌- در توصیف [[معاویه]]-: [[آگاه]] باشید که پس از من، مردی گلوگشاده و شکم‌گُنده بر شما چیره خواهد گشت؛ هر چه بیابد، می‌خورد و هر چه نیابد، می‌خواهد. او را بکشید و [البته‌] هرگز او را نخواهید کشت! بدانید که او شما را به [[دشنام]] گفتن به من و [[بیزاری جستن]] از من، [[فرمان]] خواهد داد. اما [[دشنام]] گفتن، مرا [[دشنام]] بگویید، که برای من موجب [[تزکیه]] و برای شما [مایه‌] [[نجات]] خواهد بود. و اما [[بیزاری جستن]]، از من [[بیزاری]] مجویید، که من بر [[فطرت]] به [[دنیا]] آمدم و به [[ایمان]] و [[هجرت]]، [بر همه شما] [[سبقت]] جستم<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی وَصفِ مُعاوِیةَ-: أما إنهُ سَیظهَرُ عَلَیکم بَعدی رَجُلٌ رَحبُ البُلعومِ، مُندَحِقُ البَطنِ، یأکلُ ما یجِدُ، ویطلُبُ ما لا یجِدُ، فَاقتُلوهُ، ولَن تَقتُلوهُ! ألا وإنهُ سَیأمُرُکم بِسَبی، وَالبَراءَةِ مِنی! فَأَما السب فَسُبونی؛ فَإِنهُ لی زَکاةٌ، ولَکم نَجاةٌ، وأما البرَاءَةُ فَلا تَتَبَرؤوا مِنی؛ فَإِنی وُلِدتُ عَلَی الفِطرَةِ، وسَبَقتُ إلَی الإیمانِ وَالهِجرَةِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۵۷).</ref>.
* [[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن [[شهر]] [[آشوب]]: طبق آنچه نزد [[اهل]] [[علم]]، ثابت شده است، ریشه [[دشنام]] گفتن به وی این است که [[معاویه]] [[فرمان]] داد تا او را بر [[منبرها]] [[لعن]] کنند. [[ابن عباس]] در این باره با [[معاویه]] حرف زد. [[معاویه]] گفت: هرگز! این مربوط به [[دین]] است (!) و نمی‌شود آن را ترک کرد. آیا او نسبت به [[پیامبر خدا]]، متقلب و نسبت به [[ابو بکر]]، بدگو و نسبت به عُمَر، سرزنشگر و نسبت به [[عثمان]]، خوارکننده نبود؟! [[ابن عباس]] گفت: آیا [[علی]] را بر [[منبرها]] [[دشنام]] می‌گویی، در حالی‌که وی‌آنها ([[منبرها]]) را با [[شمشیر]] خود بر افراشت؟ [[معاویه]] گفت: این کار را رها نخواهم کرد تا بزرگ‌ترها با آن بمیرند و کوچک‌ترها با آن، بزرگ شوند<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن‌شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۲۲.</ref>.
 
* [[المناقب (کتاب)|المناقب]]‌، [[ابن مغازلی]]- به [[نقل]] از ابو [[معاویه]] (هُشَیم بن [[بشیر]] واسطی)-: در روزگار [[بنی امیه]]، سخنرانانِ شام‌را در واسط<ref>واسِط، شهری است که حَجاج، آن را بنیان گذاشت و آن بین بصره و کوفه قرار دارد و از هر کدام، پنجاه‌فرسنگْ فاصله دارد (معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۴۷).</ref> دیدم. هر گاه کسی از مردمِ آنجا می‌مُرد، سخنرانشان‌ به [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] می‌پرداخت و سپس از [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} یاد می‌کرد و او را [[دشنام]] می‌گفت. یک روز که کسی از [[مردم]] واسطْ مرده بود، در میان آنان حضور یافتم. سخنرانشان برخاست و به [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] پرداخت و آن گاه از [[علی]] {{ع}} یاد کرد و وی را [[دشنام]] گفت. گاوی از راه رسید و دو شاخش را روی دو سینه وی گذاشت و او را به دیوار چسباند و آن [[قدر]] فشار داد تا او را کشت. سپس برگشت و راه خود را از [[چپ و راست]] بین [[مردم]]، باز کرد و به هیچ کسی حمله نکرد و [[آزار]] نرساند<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن مغازلی، ص ۳۹۱، ح ۴۴۵.</ref>.
[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن [[شهر]] [[آشوب]]: طبق آنچه نزد [[اهل]] [[علم]]، ثابت شده است، ریشه [[دشنام]] گفتن به وی این است که [[معاویه]] [[فرمان]] داد تا او را بر [[منبرها]] [[لعن]] کنند. [[ابن عباس]] در این باره با [[معاویه]] حرف زد. [[معاویه]] گفت: هرگز! این مربوط به [[دین]] است (!) و نمی‌شود آن را ترک کرد. آیا او نسبت به [[پیامبر خدا]]، متقلب و نسبت به [[ابو بکر]]، بدگو و نسبت به عُمَر، سرزنشگر و نسبت به [[عثمان]]، خوارکننده نبود؟! [[ابن عباس]] گفت: آیا [[علی]] را بر [[منبرها]] [[دشنام]] می‌گویی، در حالی‌که وی‌آنها ([[منبرها]]) را با [[شمشیر]] خود بر افراشت؟ [[معاویه]] گفت: این کار را رها نخواهم کرد تا بزرگ‌ترها با آن بمیرند و کوچک‌ترها با آن، بزرگ شوند<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن‌شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۲۲.</ref>.
 
[[المناقب (کتاب)|المناقب]]‌، [[ابن مغازلی]]- به [[نقل]] از ابو [[معاویه]] (هُشَیم بن [[بشیر]] واسطی)-: در روزگار [[بنی امیه]]، سخنرانانِ شام‌را در واسط<ref>واسِط، شهری است که حَجاج، آن را بنیان گذاشت و آن بین بصره و کوفه قرار دارد و از هر کدام، پنجاه‌فرسنگْ فاصله دارد (معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۴۷).</ref> دیدم. هر گاه کسی از مردمِ آنجا می‌مُرد، سخنرانشان‌ به [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] می‌پرداخت و سپس از [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} یاد می‌کرد و او را [[دشنام]] می‌گفت. یک روز که کسی از [[مردم]] واسطْ مرده بود، در میان آنان حضور یافتم. سخنرانشان برخاست و به [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] پرداخت و آن گاه از [[علی]] {{ع}} یاد کرد و وی را [[دشنام]] گفت. گاوی از راه رسید و دو شاخش را روی دو سینه وی گذاشت و او را به دیوار چسباند و آن [[قدر]] فشار داد تا او را کشت. سپس برگشت و راه خود را از [[چپ و راست]] بین [[مردم]]، باز کرد و به هیچ کسی حمله نکرد و [[آزار]] نرساند<ref>[[المناقب (کتاب)|المناقب]]، ابن مغازلی، ص ۳۹۱، ح ۴۴۵.</ref>.
 
== [[شکنجه]] کردن [[دوستداران]] او و آواره ساختن و کشتن آنان‌==
== [[شکنجه]] کردن [[دوستداران]] او و آواره ساختن و کشتن آنان‌==
شرح [[نهج البلاغة]]: [[روایت]] شده است که [[محمد بن علی باقر]] {{ع}} به یکی از [[یاران]] خود گفت: "فلانی! چقدر از [[قریش]] و [[حمایت]] آنان از هم علیه ما [[ستم]] دیدیم و [[شیعیان]] و [[دوستداران]] ما چه [[قدر]] [[ستم]] دیدند! [[پیامبر خدا]] در [[گذشت]] و به [[مردم]]، خبر داده بود که ما سزاوارترینِ [[مردم]] [در سرپرستی‌] بر آنان هستیم. [[قریش]]، علیه ما همدست شدند تا آنکه [[حکومت]] را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان [[حق]] و [[حجت]] ما، بر ضد انصارْ [[استدلال]] نمودند. آن گاه، [[حکومت]] را دست به دست گرداندند تا این که به ما باز گشت؛ ولی باز، [[بیعت]] ما را شکستند و علیه ما [[جنگ]] به راه انداختند؛ و صاحب [[حکومت]] ([[علی]] {{ع}})، همواره در [[سختی]] فزاینده بود تا آنکه کشته شد. آن گاه با پسرش [[حسن]] {{ع}} [[بیعت]] شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی [[نیرنگ]] زدند و او را [[تسلیم]] کردند. عراقیان به وی [[هجوم]] آوردند، تا آنجا که خنجری در پهلویش فرو بردند و اردوگاهش را [[غارت]] کردند و خلخال [[مادران]] فرزندانش را بردند تا این که با [[معاویه]] [[مصالحه]] کرد و [[خون]] خود و [[خاندان]] بسیار اندک خویش را [[حفظ]] کرد. آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با [[حسین]] {{ع}} [[بیعت]] کردند؛ ولی بعداً به او [[نیرنگ]] زدند و در حالی که بیعتش بر گردنشان بود، بر وی [[خروج]] کردند و او را کشتند. پس از آن، ما [[اهل بیت]]، همواره [[خوار]] گشته‌ایم و مورد [[ستم]] قرار گرفته‌ایم، کنار زده شده‌ایم، [[اهانت]] شده‌ایم، [[محروم]] گشته‌ایم، کشته شده‌ایم، ترسانده شده‌ایم و بر [[خون]] خود و [[خون]] دوستدارانمان در [[امان]] نبوده‌ایم. و [[دروغگویان]] منکر [[منزلت]] ما، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان، جایگاهی به دست آوردند که به وسیله آن، در هر شهری به [[حاکمان]] خویش و [[قاضیان]] [[جور]] و [[کارگزاران]] نابه‌کار، [[تقرب]] می‌جویند و [[احادیث]] ساختگی و [[دروغ]] برایشان خوانند و از ما چیزهایی [[نقل]] می‌کنند که نگفته‌ایم و انجام نداده‌ایم تا ما را در بین [[مردم]]، مبغوض سازند.
شرح [[نهج البلاغة]]: [[روایت]] شده است که [[محمد بن علی باقر]] {{ع}} به یکی از [[یاران]] خود گفت: "فلانی! چقدر از [[قریش]] و [[حمایت]] آنان از هم علیه ما [[ستم]] دیدیم و [[شیعیان]] و [[دوستداران]] ما چه [[قدر]] [[ستم]] دیدند! [[پیامبر خدا]] در [[گذشت]] و به [[مردم]]، خبر داده بود که ما سزاوارترینِ [[مردم]] [در سرپرستی‌] بر آنان هستیم. [[قریش]]، علیه ما همدست شدند تا آنکه [[حکومت]] را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان [[حق]] و [[حجت]] ما، بر ضد انصارْ [[استدلال]] نمودند. آن گاه، [[حکومت]] را دست به دست گرداندند تا این که به ما باز گشت؛ ولی باز، [[بیعت]] ما را شکستند و علیه ما [[جنگ]] به راه انداختند؛ و صاحب [[حکومت]] ([[علی]] {{ع}})، همواره در [[سختی]] فزاینده بود تا آنکه کشته شد. آن گاه با پسرش [[حسن]] {{ع}} [[بیعت]] شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی [[نیرنگ]] زدند و او را [[تسلیم]] کردند. عراقیان به وی [[هجوم]] آوردند، تا آنجا که خنجری در پهلویش فرو بردند و اردوگاهش را [[غارت]] کردند و خلخال [[مادران]] فرزندانش را بردند تا این که با [[معاویه]] [[مصالحه]] کرد و [[خون]] خود و [[خاندان]] بسیار اندک خویش را [[حفظ]] کرد. آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با [[حسین]] {{ع}} [[بیعت]] کردند؛ ولی بعداً به او [[نیرنگ]] زدند و در حالی که بیعتش بر گردنشان بود، بر وی [[خروج]] کردند و او را کشتند. پس از آن، ما [[اهل بیت]]، همواره [[خوار]] گشته‌ایم و مورد [[ستم]] قرار گرفته‌ایم، کنار زده شده‌ایم، [[اهانت]] شده‌ایم، [[محروم]] گشته‌ایم، کشته شده‌ایم، ترسانده شده‌ایم و بر [[خون]] خود و [[خون]] دوستدارانمان در [[امان]] نبوده‌ایم. و [[دروغگویان]] منکر [[منزلت]] ما، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان، جایگاهی به دست آوردند که به وسیله آن، در هر شهری به [[حاکمان]] خویش و [[قاضیان]] [[جور]] و [[کارگزاران]] نابه‌کار، [[تقرب]] می‌جویند و [[احادیث]] ساختگی و [[دروغ]] برایشان خوانند و از ما چیزهایی [[نقل]] می‌کنند که نگفته‌ایم و انجام نداده‌ایم تا ما را در بین [[مردم]]، مبغوض سازند.
خط ۳۳: خط ۴۱:


== [[انگیزه]] [[سیاسی]] در پس نیرنگ‌های [[دشمنان]] وی‌==
== [[انگیزه]] [[سیاسی]] در پس نیرنگ‌های [[دشمنان]] وی‌==
* [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}}: [[مروان بن حکم]] گفت: در بین [[مردم]]، هیچ کس همانند [[یار]] شما ([[علی]]) از [[یار]] ما ([[عثمان]]) [[دفاع]] نکرد. گفتم: پس چرا بر [[منبر]]، وی را [[دشنام]] می‌گویید؟ گفت: چون [[حکومت]]، جز با این کار، سامان نمی‌یابد<ref>{{متن حدیث|الإمام زین العابدین {{ع}}: قالَ مَروانُ بنُ الحَکمِ: ما کانَ فِی القَومِ أحَدٌ أدفَعَ عَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکم- یعنی عَلِیاً عَن عُثمانَ- قالَ: قُلتُ: فَما لَکم تَسُبونَهُ عَلَی المِنبَرِ؟! قالَ: لا یستَقیمُ الأمرُ إلابِذلِک}} (تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۸۹-۷۹۹.</ref>.
* [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}}: [[مروان بن حکم]] گفت: در بین [[مردم]]، هیچ کس همانند [[یار]] شما ([[علی]]) از [[یار]] ما ([[عثمان]]) [[دفاع]] نکرد. گفتم: پس چرا بر [[منبر]]، وی را [[دشنام]] می‌گویید؟ گفت: چون [[حکومت]]، جز با این کار، سامان نمی‌یابد<ref>{{متن حدیث|الإمام زین العابدین {{ع}}: قالَ مَروانُ بنُ الحَکمِ: ما کانَ فِی القَومِ أحَدٌ أدفَعَ عَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکم- یعنی عَلِیاً عَن عُثمانَ- قالَ: قُلتُ: فَما لَکم تَسُبونَهُ عَلَی المِنبَرِ؟! قالَ: لا یستَقیمُ الأمرُ إلابِذلِک}} (تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۸۹-۷۹۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل امام علی}}
{{مدخل امام علی}}
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']].
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']].
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۸: خط ۵۷:


[[رده:امام علی]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:نیرنگ‌های دشمنان امام علی]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
۱۱۷٬۲۱۳

ویرایش