عثمان بن حنیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
آیا شما [[توانایی]] آنچه میخواهید دارید؟ این کار، کار [[جاهلیت]] است. ایشان کمک و دستیار بسیار دارند و [[مردم]] هر گاه سخن [[خون خواهی]] به میان آید، بر چند دستهاند: فرقهای مطلب را چنان که شما میبینید، میبینند و دستهای جز آنچه شما میبینید و نظر مخالف دارند و دستهای نه این و نه آن را میپذیرند. پس [[شکیبا]] باشید تا مردم آرام گیرند و [[دلها]] بر جای خود قرار گیرد و باز گرفتن [[حقوق]] آسان گردد. اینک از طرف من آرام باشید و نظر کنید و بنگرید که [[فرمان]] من به آن چیست و کاری مکنید که نیرو را بر باد دهد و [[قدرت]] را از میان ببرد و مایه [[ناتوانی]] و [[ذلت]] گردد. تا آنجا که بتوان از این کار خودداری میکنم و اگر ناچار گردم، آخرین دارو داغ کردن است»<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه، ۱۶۷، ص۵۴۶؛ صبحی صالح، خطبه ۱۶۸، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 318 - 320.</ref> | آیا شما [[توانایی]] آنچه میخواهید دارید؟ این کار، کار [[جاهلیت]] است. ایشان کمک و دستیار بسیار دارند و [[مردم]] هر گاه سخن [[خون خواهی]] به میان آید، بر چند دستهاند: فرقهای مطلب را چنان که شما میبینید، میبینند و دستهای جز آنچه شما میبینید و نظر مخالف دارند و دستهای نه این و نه آن را میپذیرند. پس [[شکیبا]] باشید تا مردم آرام گیرند و [[دلها]] بر جای خود قرار گیرد و باز گرفتن [[حقوق]] آسان گردد. اینک از طرف من آرام باشید و نظر کنید و بنگرید که [[فرمان]] من به آن چیست و کاری مکنید که نیرو را بر باد دهد و [[قدرت]] را از میان ببرد و مایه [[ناتوانی]] و [[ذلت]] گردد. تا آنجا که بتوان از این کار خودداری میکنم و اگر ناچار گردم، آخرین دارو داغ کردن است»<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه، ۱۶۷، ص۵۴۶؛ صبحی صالح، خطبه ۱۶۸، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 318 - 320.</ref> | ||
==[[توطئه]] [[معاویه]] در تحریک [[طلحه]] و [[زبیر]]== | |||
معاویه پس از آنکه [[آگاهی]] یافت گروهی در [[مدینه]] با [[حکومت علی]]{{ع}} مخالفند و اظهارات طلحه و زبیر نیز به وی رسیده بود، فهمید که طلحه و زبیر به خاطر اینکه از [[امارت]] محروماند، آرام نخواهند نشست. از این روی در صدد توطئه و تحریک [[مخالفان امام علی]]{{ع}} برآمد. وی در نامههایی که به [[طلحة بن عبیدالله]]، [[زبیر بن عوام]]، [[سعید بن عاص]]، [[عبدالله بن عامر بن کریز]]، [[ولید بن عقبه]] و [[یعلی]] بن مُنْیَه نوشت، آنها را بر [[مخالفت با علی]] و رسیدن به [[قدرت]] تحریک کرد. | |||
در نامههایی که به طلحه و زبیر نوشته بود، پس از شمردن [[فضایل]] آنها، نوشت: «من برای تو و دوستت از [[مردم]] [[شام]] [[بیعت]] گرفتم و هر کدام که زودتر برای [[وحدت]] مردم و [[کسب قدرت]] [[قیام]] کند و به نزد ما بیاید، [[امام]] و [[پیشوا]] خواهد بود و بعد از او دیگری امام خواهد شد». | |||
تمام افراد مذکور به [[نامه معاویه]] پاسخ مثبت داده و از پیشنهاد معاویه مبنی بر درگیری با علی{{ع}} استقبال کردند به جز [[سعید بن عاص]]<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 320 - 321.</ref> | |||
==[[اجازه]] خروج از مدینه برای [[عمره]]== | |||
چندی پس از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، کسانی که با آن حضرت بیعت نکردند و گروه زیادی از [[بنی امیه]] از مدینه به [[مکه]] [[پناه]] بردند. طلحه و زبیر که [[آینده]] [[سیاسی]] خود را تاریک دیده و از امتیازات [[مالی]] [[دوران عثمان]] [[محروم]] شده بودند و با نقشه معاویه، بوی [[امامت]] و [[خلافت]] به مشام آنها خورده بود، [[تصمیم]] گرفتند که خود را به مکه رسانده و به دیگر [[مخالفان]] بپیوندند. | |||
سخنان [[عایشه]] در [[دفاع]] از [[عثمان]] و مخالفت با علی در کنار [[خانه خدا]] آنان را در این تصمیم [[استوار]] ساخت. طلحه و زبیر قبل از حرکت به سوی مکه، [[محمد بن طلحه]] را نزد علی{{ع}} فرستاده و به او گفتند: علی را با عنوان [[امیرالمؤمنین]] مخاطب مساز، بلکه به او بگوی: «ای [[ابوالحسن]] [[رأی]] و نظر ما درباره تو [[متزلزل]] شده؛ ما [[کارها]] را برای تو آماده کردیم و [[خلافت]] را به تو واگذاشتیم و [[مردم]] را علیه [[عثمان]] تحریک کردیم، تا این که کشته شد. پس از آن مردم تو را برای خلافت نامزد کردند. ما نزد تو آمده و با سرعت با تو [[بیعت]] کردیم و گردنهای [[اعراب]] را برای تو [[خاضع]] ساختیم و [[مهاجران]] و [[انصار]] [[فرزندان]] ما را در بیعت تو داخل کردند. اما زمانی که عنان [[حکومت]] را به دست گرفتی در رأی و [[کشورداری]] [[مستبد]] شده و از نظرات ما استفاده نکردی و ما را همچون زنی که در [[خانه]] پدر، بیشوهر مانده از خود راندی و امور را به دست [[مالک اشتر]] و [[حکیم بن جبله]] و دیگر مردم [[بادیه]] و گروههای شهری واگذاردی». | |||
وقتی که [[پیام]] آنها توسط [[محمد بن طلحه]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسید، حضرت فرمود: از آنها سؤال کن چه چیز آنها را [[راضی]] میکند؟ گفت: آنها میگویند یک نفر ما را بر [[کوفه]] و دیگری را بر [[بصره]] بگمار. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] من از آنها اکنون که در مدینهاند مطمئن نیستم، چگونه مطمئن شوم زمانی که آن دو را به [[امارت]] [[عراقین]] (بصره و کوفه) بگمارم، برو و به آنها بگو: شما دو پیرمرد! از خدا و رسولش درباره [[امت]] او برحذر باشید و با غائله و [[فتنه]] به [[مسلمانان]] [[تجاوز]] مکنید در صورتی که شما سخن [[خداوند]] را شنیدهاید، که {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>.<ref>{{عربی|أیها الشیحان أحذرا من الله و نبیه علی أمته و لا تبغیا المسلمین غائلة و کیدا و قد سمعتما قول الله {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۶؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۸.</ref>؛ | |||
حضرت در این سخن به آنان گوشزد میکند که در صدد [[فتنه]] بوده و برای [[کسب قدرت]] تلاش میکنند و کسی که چنین هدفی را تعقیب کند، باید بداند که از آخرت [[نیک]] بیبهره است. عده زیادی بودند که [[مؤمن]] مینمودند ولی زمانی که به [[خلافت]] و [[ریاست]] رسیدند، [[حب]] [[مقام]] و ریاست آنان را [[منحرف]] کرد. در آغاز با [[انگیزه]] [[خدمت به مردم]] مقامی را قبول کردند، ولی در نهایت به خاطر [[حفظ]] آن مقام و قدرتنمایی، در منجلاب [[فساد]] و [[ستم]] [[سقوط]] کردند. | |||
[[سفیان بن خالد]] گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «از ریاست بپرهیز زیرا کسی آن را نخواست، جز اینکه هلاک شد»<ref>{{متن حدیث|إِيَّاكَ وَ الرِّئَاسَةَ فَمَا طَلَبَهَا أَحَدٌ إِلَّا هَلَكَ}}؛</ref> به حضرت عرض کردم: فدایت شوم پس ما نیز هلاک شدیم؛ زیرا هیچ یک از ما نیست که [[دوست]] نداشته باشد، نامش برده شود و مورد توجه قرار گیرد و [[مردم]] مسائل را از او دریافت کنند. حضرت فرمود: «آنگونه که تو [[فکر]] میکنی نیست [[ریاستطلبی]] به این معنی است که مردی را بدون [[حجت]] و [[برهان]] (و [[شایستگی]]) در مقامی [[منصوب]] کنی و در آنچه بگوید او را ا [[تصدیق]] نمایی و مردم را به شنیدن سخنش [[دعوت]] نمایی»<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا ذَلِكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ وَ تَدْعُوَ النَّاسَ إِلَى قَوْلِهِ}}؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۵۳؛ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۸۰.</ref>؛ | |||
[[محمد بن طلحه]] بعد از دریافت [[پیام]] علی{{ع}} نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] رفت و [[کلام]] حضرت را به آنان رساند. ولی نزد [[امیرالمؤمنین]] بازنگشت. چند روزی که از این واقعه گذشت آن دو نزد حضرت رفتند و برای انجام [[مراسم]] [[عمره]] [[اجازه]] خواستند تا به [[مکه]] بروند. | |||
امیرالمؤمنین{{ع}} پس از این که آنها را [[سوگند]] داد که [[بیعت]] خود را نقض نکنند و میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] نیفکنند؛ و بعد از اتمام [[مراسم]] به [[مدینه]] بازگردند و آنها نیز قسم خورده و قول دادند، [[اجازه]] داد که از مدینه خارج شوند. پس از آنکه آنها از نزد علی{{ع}} خارج شدند، حضرت به [[اصحاب]] خود فرمود: به [[خدا]] قسم آنها [[اراده]] [[عمره]] ندارند. میخواهند [[فتنه]] و [[آشوب]] به پا کنند. {{متن قرآن|فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref>. آنان بعد از این [[ملاقات]] به [[مکه]] رفته و آنچه خواستند انجام دادند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۷.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 321 - 324.</ref> | |||
==دلیل اجازه [[مسافرت]] مکه به [[طلحه]] و [[زبیر]]== | |||
در این جا سؤالی مطرح است که چرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با اینکه میدانست طلحه و زبیر قصد [[توطئه]] دارند، مانع آنها نشد و به آنان اجازه داد به مکه روند؟ | |||
حضرت به هنگام پذیرش درخواست آن دو از آنان [[بیعت]] گرفت. او شخصیتی نبود که افراد را بدون [[ارتکاب جرم]] [[مجازات]] و [[کیفر]] کند؛ به علاوه اگر حضرت آنان را بازداشت میکرد، مورد [[اعتراض]] [[مردم]] واقع میشد؛ چون طلحه و زبیر دارای [[موقعیت اجتماعی]] بودند و کسی [[باور]] نمیکرد که در صدد توطئه باشند و آنان که علی{{ع}} را به [[استبداد رأی]] متهم کرده بودند به [[ستمگری]] و [[ظلم]] نیز متهم میکردند. امیرالمؤمنین{{ع}} در ملاقاتی که با [[ابن عباس]] - بعد از آخرین ملاقات طلحه و زبیر با آن حضرت - داشت، به علت اجازه خروج آنان اشاره میکند. [[شیخ مفید]] در کتاب [[جمل]] مینویسد: طلحه و زبیر پس از ترک امیرالمؤمنین{{ع}} به ابن عباس برخوردند. ابن عباس به آن دو گفت: امیرالمؤمنین به شما اجازه خروج داد؟ گفتند: آری. سپس ابن عباس به [[دیدار]] امیرالمؤمنین{{ع}} آمد. حضرت فرمود: «آنها اجازه رفتن به عمره خواستند و من بعد از این که از آنان با [[سوگند]] ضمانت گرفتم که [[حیله]] ننمایند و [[بیعت]] خود را نشکنند و [[فساد]] ننمایند، به آنها [[اجازه]] دادم. به [[خدا]] سوگند! ای فرزند عباس من میدانم که آن دو قصدی جز [[فتنه]] ندارند. من آنها را میبینم که برای [[جنگ]] با من به [[مکه]] میروند؛ زیرا [[یعلی]] بن مُنْیَه ([[کارگزار عثمان]] در [[یمن]]) [[خائن]] [[فاجر]]، [[اموال]] [[عراق]] و [[فارس]] را برده که در این راه [[مصرف]] کند و به زودی این دو مرد، علیه [[حکومت]] من دست به فساد خواهند زد و [[خون]] [[شیعیان]] و [[یاران]] مرا خواهند ریخت». [[ابن عباس]] با [[تعجب]] گفت: ای [[امیرالمؤمنین]] اگر این مسائل نزد شما معلوم بود، چرا به آنها اجازه دادی؟ و چرا آنها را [[زندانی]] نکردی و با آهن آن دو را نبستی؟ تا [[مسلمانان]] را از [[شرّ]] آنها [[حفظ]] کنی! | |||
حضرت در جواب ابن عباس فرمود:ای پسر عباس! آیا به من پیشنهاد میکنی که آغازگر [[ستم]] و [[بدی]] باشم، پیش از آنکه [[نیکی]] کنم و با [[گمان]] و [[تهمت]] [[عقوبت]] کنم و یا به جرمی پیش از آنکه [[جامه]] عمل بپوشد کسی را فرو گیرم؟ نه! سوگند به خدا که هرگز از پیمانی که [[خداوند]] برای حکومت و [[عدالت]] از من گرفته است، [[عدول]] نمیکنم و آغازگر جدایی نخواهم شد. ای پسر عباس! من به آن دو اجازه دادم و میدانم چه کاری از آن دو سرخواهد زد؛ ولی از [[خداوند]] بر ضد آنان [[یاری]] میطلبم و [[سوگند]] به [[خدا]] که هر دو کشته میشوند و [[گمان]] ایشان [[باطل]] خواهد بود. آنان به آرزوی خود نخواهند رسید و خداوند آن دو را به [[ظلم و ستم]] و [[پیمان شکنی]] و فسادی که نسبت به من میکنند، [[مؤاخذه]] خواهد کرد.<ref>{{متن حدیث|يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَ تَأْمُرُنِي أَنْ أَبْدَأَ بِالظُّلْمِ وَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ أُعَاقِبَ عَلَى الظِّنَّةِ وَ التُّهَمَةِ أُؤَاخِذُ بِالْفِعْلِ قَبْلَ كَوْنِهِ كَلَّا وَ اللَّهِ لَا عَدَلْتُ عَمَّا أَخَذَ اللَّهُ عَلَيَّ مِنَ الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ لَا الْقَوْلِ بِالْفَصْلِ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّنِي أَذِنْتُ لَهُمَا وَ أَعْرِفُ مَا يَكُونُ مِنْهُمَا لَكِنَّنِي اسْتَظْهَرْتُ بِاللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّهُمَا وَ لَيَخِيبَنَّ ظَنُّهُمَا وَ لَا يَلْقَيَانِ مِنَ الْأَمْرِ مُنَاهُمَا فَإِنَّ اللَّهَ يَأْخُذُهُمَا بِظُلْمِهِمَا لِي وَ نَكْثِهِمَا بَيْعَتِي وَ بَغْيِهِمَا عَلَيَّ}}؛ مفید، الجمل، ص۸۹؛ چاپ جدید، ص۱۶۷ و مترجم، نبرد جمل، ص۱۰۰.</ref>؛ | |||
بنابراین از نظر علی{{ع}} [[مجازات]] آنان قبل از عمل صحیح نبود و از نظر [[سیاسی]] نیز منطقی نمینمود؛ زیرا کسانی که علی{{ع}} را متهم به [[قتل عثمان]] کردهاند - با اینکه خود [[اقرار]] دارند که در آن شرکت نداشته - با [[دستگیری]] [[طلحه]] و [[زبیر]] بیشتر میتوانستند [[مردم]] را علیه حضرت بشورانند. این در حالی بود که [[عایشه]] در [[مکه]] علی را متهم کرده بود و [[معاویه]] در [[شام]] [[پیراهن عثمان]] را به [[منبر]] آویخته و علی{{ع}} را متهم میکرد<ref>ر.ک: بحار الأنوار، ج۳۲، ص۴۱۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۲۲ و ج۱۴، ص۴۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۴؛ منقری، وقعة صفین، ص۱۲۷، برخی گفتهاند: هفتاد هزار و برخی شصت هزار مرد اطراف پیراهن عثمان گریه میکردند.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 324 - 326.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |